به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array

    6 مشکلم با بخصوص خواهر شوهرم

    سلام دوستان من مشکلی دارم که امیدوارم با راهنمایی شما بتونم حلش کنم.تو عقد هستم. خودم 26 سالمه و همسرم 29 سالشه. دو تا خواهر شوهر دارم و یه برادر شوهر. خواهر شوهر بزرگم 32 سالشه. که مجرد هست. کوچیکه ازدواج کرده. من مشکلم از همون اول با این خواهر شوهره بوده. خیلی زبون تیزی و گزنده ای داره. با اینکه یکساله عقدیم ولی با همه حرفاش کوچکترین بی احترامی بهش نکردم. همش لبخند زدم ندید گرفتم بد خلقیهاشو تحمل کردم. و دم نیاوردم. چون یه جورایی بشدت تو خونه تاثیر گذار هست. ولی واقعا دیگه از دستش نمی دونم باید چکار کنم. همسرم هم خیلی خیلی خیلی تحت تاثیر حرفاش و حرف مادر شوهرم هست. البته کاملا می دونه که چه اخلاق گندی داره ولی بروی خودش نمیاره. کوچکترین مسئله رو از هر کس ببینه خاهر شوهرم اینقدر بزرگش می کنه جبهه می گیره فوق العاده پرتوقع. اگه خونه اونا باشم هر جا من و همسرم بخایم بریم میاد حساب کتاب می خاد ازما .( بمن میگه کجا میری؟ نرو . باید باشی. چرا نمی آی. عروس .... هر چی دلش می خادا.... البته حرفاشو تو قالب شوخی می گه). من تو خانواده خودم خیلی مورد احترام همه بودم کسی بهم از این حرفا نمی زد. تا حدی زیادی هم استقلال عمل داشتم.یک ماه پیش یه مسئله ی کوچیکی پیش اومد که من خیلی ناراحت شدم بشدت. ولی باز جلوش سرسری گذشتم. ولی همون موقع ها همسرم هم یه رفتاری کرد که از دستش دلخور بودم . از خونه اونا اومدیم ناهار خونه ما. عصر دوباره گفت بیا بریم خونه ما. منم گفتم واقعا نمی تونم دیگه بیام درکم کن. هی گیر داد . من نگفتم از دست این رفتارت ناراحت شدم گفتم نمیام اشکم سرازیر شد. گفتم خواهرت با من هم چین رفتاری کرد. ولی تو رو خدا هیچی به کسی نگو. بزار چنماه دیگه هم تحمل کنیم بعد بریم سر خونه زندگی خودمون. بهم گفت بروش میارم. گفتم نگو. ولی بعد دیدم رفت خونشون گفت. چرا این حرف و بمن زد.یه هفته بعد که رفتم خونشون دیدم که خاهر شوهرم بشدت با من سرسنگین. تقریبا قهر. بزور جواب سلامم و داد. با شوهرمم بدتر ازمن برخورد میکنه- اونم خونه نیست محل کارش شهر دیگست هر وقت میاد خونه سعی می کنیم پیش هم باشیم-خلاصه تو این یکماه هر وقت من رفتم خونشون رفتارش همینطوری بود. یعنی تو یکسال تحمل کردم. یه بار بروش همسرم اورد پدر مارو درآورد. او چن روزی که میرم خونشون برام زهر مار میشه. رو سفره غذا نمی خوره . تو یه اتاق دیگست. همه کارا رو من باید بتنهایی انجام بدم. مادر شوهرمم که طبیعتا باید طر ف بچشو بگیره. اصلا هیچ انگیزه ای برای رفتن به خونشون ندارم. حالم بد میشه . شرایط خونشون یادم میاد. نمی دونم چکار کنم کمکم کنید لطفا

  2. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    به نظرم نباید زیاد مته به خشخاش بذاری،
    الان حمایت همسرت را توی این موضوع داری، سعی کن دیگه وضعیت را بدتر نکنی و حمایت بیشتر هم نخوای.

    اگر یکی دو تا اتفاق مشابه بیفته و همسرت بین شما و خانواده اش گیر کنه، ممکنه از غرزدن های خانواده یا صحبت ها و دلایلشون، خسته بشه و دیگه نتونه از شما حمایت کنه.
    بعد با شما هم دعوا کنه و ناراحت باشه از وضعیتی که پیش اومده.

    سعی کن این چند ماه را هم به قول خودت بی دردسر بگذرونی و بری خونه خودتون، برخوردها کمتر و انشاله مشکلات کمتر می شه.
    اما این را بدون که اگر مرتب از شوهرت بخوای بخاطر تو مقابل اونها وایسه،خسته می شه. پس تا حد ممکن نذار تکرار بشه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  3. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    Kamelia-94 (سه شنبه 02 اردیبهشت 93), kamr (سه شنبه 17 دی 92), khaleghezey (سه شنبه 17 دی 92), sara 65 (جمعه 20 دی 92), الهام20 (چهارشنبه 18 دی 92)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    سلام پرواز عزیز، گاهی وقت ها درک بعضی آدما نشونه بزرگی آدمه.

    خوبه که خواهر شوهرتو درک میکنی. خواهرانه یه چیزی یمخوام بهت بگم ولی خدایی نقطه ضعف قرار ندی واسه

    خواهرشوهرت. فقط واسه آروم کردن و بزرگ کردن دل خودت میگم. احساس میکنم این دختر چون فعلا مجرده و هم شما و

    هم خواهر کوچکترش با اینکه سنتون ازش کمتره ازدواج کردند یه حس حسادتی بهتون داره. البته چون اون یکی خواهرشه

    نمیتونه کاری کنه واسه همین دقه دلیشو سر تو خالی میکنه. مطمئن باش اگه ازدواج کنه حتما از کارای الانش پشیمون

    میشه. واسه همین میگم یه کم درکش کن تا بعدا اون از تو شرمنده باشه.

    ولی برادرش کار خوبی کرده یه کم به روش آورده تا یه کم از اذیت هاش کم کنه. الان هم هر کاری بچه گانه ای که میکنه

    بی تفاوت باش تا خودش به اشتباهاتش پی ببره. بعد اینکه عروسی کردین همه چی روبه راه میشه. نگران نباش.

    - - - Updated - - -

    راستی یه چیز دیگه می بینی هی ازت باز خواست میخواد، همش مربوط به اون حسیه که گفتم و البته یه حس دیگه که

    میخواد اونم ازدواج کنه. واسه همین نه تو نه همسرت اگر چیزی پرسید زیاد مسائل خصوصیتون رو بهش گزارش ندین. چون

    حس حسادتشو بیشتر میکنه.

    اگه تونستین نشونش بدین به یکی زودتر اونم عروس شه و سرش به شوهر خودش گرم بشه و دست از سر تو برداره.

  5. 3 کاربر از پست مفید kamr تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 17 دی 92), mehrfar (دوشنبه 14 بهمن 92), الهام20 (چهارشنبه 18 دی 92)

  6. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    نظر بانو شیدا خیلی خوبه.بانو kamr گرامی خوب نیست در مورد خواهر شوهرش اینو گفتی هرچند شاید درست باشه ولی بازم اینکار اخلاقی نیست.

    شما هم بیکاریا من نمیدونم شما زنا کلا خوشتون میاد زندگیت رو دو دستی بندازی توی سرازیری سرت رو بنداز پایین کارت رو انجام بده ریلکس باش چیکار به اون بنده خدا داری خوب اخلاقش این طفلی باز خدا رو شکر خیلی توی کارتون دخالت نمیکنه بعضی خواهر شوووهرا که فتنه خالص هستن بخدا

    دیگه به هیچ عنوان واست تجربه باشه مسئله و یا مشکلی بین خودت خواهر شوووهرات و مادر شووووهرت رو با شووووهرت درمیون نزار اصلا

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    به نظرم نباید زیاد مته به خشخاش بذاری،الان حمایت همسرت را توی این موضوع داری، سعی کن دیگه وضعیت را بدتر نکنی و حمایت بیشتر هم نخوای.اگر یکی دو تا اتفاق مشابه بیفته و همسرت بین شما و خانواده اش گیر کنه، ممکنه از غرزدن های خانواده یا صحبت ها و دلایلشون، خسته بشه و دیگه نتونه از شما حمایت کنه.بعد با شما هم دعوا کنه و ناراحت باشه از وضعیتی که پیش اومده.اما این را بدون که اگر مرتب از شوهرت بخوای بخاطر تو مقابل اونها وایسه،خسته می شه. پس تا حد ممکن نذار تکرار بشه.
    قبلش ممنونم از شما شیدا جان بخاطر راهنمایی خوبتون اینکه نباید زیاد باهاش درگیر شم رو از همون اول بهش پی بردم. اصلا کاری به کارش ندارم. خیلی بهش احترام میگذارم ولی این بار احساس کردم اگه اصلا نخواد چیزی بهش گفته بشه. یه بارم که شده متوجه اشتباهش نشه تا اخر عمرم باید تو کارمون دخالت کنه. نظر بده. حرف بزنه. زندگی رو به کامم تلخ کنه. چون دائم به حرفاش لبخند می زدم و می رفتم تا چند روز که چه عرض کنم چند ماه حرفاش از درون داغونم می کرد. البته اصلا به روش نمی اوردم. این بار فک کردم یه بار باید حداقل به همسرم بگم. منظورم این نبود که بین ایشون و خانوادش فاصله بزارم اینکه من امروز ناراحتم بشدت اصلا نمی تونم بیام خونتون الکی نیست. دلیل داره. دلیلی که فک کردم همسرم بدونه بهتره. بعدش هر بار لبخند می زدم به حرفای خواهر شوهرم حس می کردم فک می کنه حرفش رو دارم تایید می کنم. این شد که گفتم برای یه بارم که شده متوجه اشتباهش بشه. دست از سرمون ورداره. وگر نه اصلا ادمی نیستم که بخوام بین همسرم و خانوادش اختلاف ایجاد کنم.

    - - - Updated - - -

    [QUOTE=kamr;312785]، گاهی وقت ها درک بعضی آدما نشونه بزرگی آدمه.

    .... خواهر کوچکترش با اینکه سنتون ازش کمتره ازدواج کردند یه حس حسادتی بهتون داره. البته چون اون یکی خواهرشه نمیتونه کاری کنه...

    اگه تونستین نشونش بدین به یکی زودتر اونم عروس شه و سرش به شوهر خودش گرم بشه و دست از سر تو برداره.
    متشکرم از شما kamr عزیز
    بله کاملا درکش می کنم ولی اینکه دیدم هر کارش رو با این دلیل پیش خودم توجیه کردم یه کم ساده لوحانه هست. از هر حرفش می گذرم پیش خودم می گم گناه داره حق داره و ... ولی اصلا متوجه کاراش نیست. یا شاید هم متوجه هست قصدش اذیته.
    اینکه با خواهرشوهر کوچیکم کار نداره. اینطوریم نیست. تو عروسیش با دامادشون دعواش شد و یه کارایی کرد که .... ولی خانوادش همه چی رو مخفی میکنن.
    اینکه به شوخی یا جدی گفتین براش شوهر پیدا کنیم. واقعیتش اینه که واقعا می ترسم با این اخلاقش فک نکنم با هیچکسی بسازه و ... ترجیح میدم اصلا هیچکاری در این زمینه نکنم.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 53
    آخرين نوشته: سه شنبه 25 اردیبهشت 97, 16:32
  2. 4 مؤلفه ضروری در خصوص بازاریابی
    توسط rahekhoob در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 21 اردیبهشت 95, 12:39
  3. چکار کنیم که برادرم اینهمه حساس نباشد)درخصوص همه چیز بخصوص همسرش)؟؟
    توسط elaheh68 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 15 اسفند 92, 17:52
  4. مشکلم با خانواده به خصوص مادرم
    توسط نورانی در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 تیر 90, 12:30

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.