به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 62
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Amir A نمایش پست ها
    خیلی ممنونم صبا خانم
    واقعیتش دیروز مشاورم منو خیلی ترسوند. قوانینم رو مطالعه کرد. گفت همون بهتره که فرض کنیم خانمم همه اینارو نخونده باشه یعنی ندیده باشه اصلا! گفت حتی اگر زن مطیعی هم بود که نیست سر سال نشه طاقت نمیاره ولم میکنه میره!!! بهم اضطراب خیلی شدیدی وارد کرد دیشب آخر شب داشتم سکته میکردم. البته چندتا عامل بود و دیروز کلا رو مود بدشانسی بودم هم یه مشکل مالی برام پیش اومد هم یکی به ماشینم زده در رفته هم با شریکم دعوام شد. حتی دیروز مشاور به من گفت الان مطمئنی خونه خودته نرفته خونه پدرش!! بخاطر اینکه دعوامون شده بود من میخواستم ببرمش مشاوره نیومد. از جمعه باهام قهر کرده بود من نگران بودم که دوباره قهرش طولانی بشه میخواستم به زور ببرمش که باز دعوامون شد.
    من حتی به این مسئله فکر نکرده بودم که میتونه بره منزل پدرش! خیالم راحت بود دیگه خونه خودمه ولی مشاور میگه خانمم با توجه به تیپ شخصیتیش برای جلب توجه من هم شده اگه تو فشار بذارمش اینکارو میکنه باید مراقب باشم.
    در مورد تواناییم در ارتباط باهاش احساس یه صفر مطلق بودن بهم دست داده نه حتی یه صفر حدی. حس میکنم هرکاری میکنم اشتباه از آب درمیاد. یا اصلا برای اون تلاش های من ارزشی نداره چون خیلی ساده با یک دعوا انگار همه خوشی هامونو یادش میره. ما جمعه دعوامون شد و من برای اینکه نمیخواستم از خونه برم بیرون و اونم همش جلوی دستم بود میترسیدم بزنمش در اتاقو یه مدت خیلی کوتاه شاید یه ربع نیم ساعت روش بستم بماند که چقدر جیغ کشید و آبروریزی راه انداخت بعدش باهام قهر کرد و هرکاری کردم دیگه محلم نمیذاشت. حالا این دفعه عصبانی شدم راه هایی که شما میگین رو میرم راه های شما همیشه اثرگذارن ولی دیگه اون لحظه همین کار به نظرم اومد. دیروز عصر رفتم خونه به زور ببرمش مشاوره باز درگیر شدیم و میخواستم لباسشو عوض کنم لباسش یکم پاره شد زد زیر گریه به من و کل اجدادم شروع کرد فحش دادن من اصلا نفهمیدم چرا برای یه لباس گریه افتاد منتها بهش گفتم بدتر فحشو کشید بهم. منم ولش کردم تنها رفتم مشاوره برای مشاورم تعریف کردم چی شده که اینجوری بهم گفت توی دلمو حسابی خالی کرد. گل و کادو هم گرفتم آخر شب کلی ازش عذرخواهی کردم منتشو کشیدم بازم آشتی نکرد گفتم نمیتونم صبر کنم سیل و زلزله بیاد باهام آشتی کنی گفت مشکل خودته! واقعا از همه طرف دیروز بهم فشار اومد. قفسه سینه م شب درد گرفت و از درد از خواب بیدار شدم که دیگه باهام آشتی کرد و فکر کنم دیگه بخشیده. ولی من خیلی اذیت شدم هنوزم تو سینه م احساس گرفتگی میکنم.



    میشه یه مثال بزنید یعنی چطوری؟


    واقعا نمیدونم. چطوری بفهمم نقطه ضعفش چیه؟


    اینم نمیدونم. از این کارا تاحالا نکردم و بلد نیستم متاسفانه.



    فکر کنم وقتی که من مریض یا خیلی خسته باشم یا مثلا کسی علیه من حرف بزنه رگ مسئولیتش میگیره. الان مثلا برام از دوست پدرش وقت دکتر گرفته برای قلبم اصرار داره عصر بریم. دیشبم هرچی بهش گفتم بخواب گوش نکرد تا صبح بالا سرم نشست.

    اگه سورپرایزش کنم یا کاری کنم خیلی خوشحال بشه سعی میکنه یه کاری در مقابل که اصلا ازش نخواستم رو برام انجام بده به عنوان تشکر.
    وقتی که من مخالفم با یه کاری هم با خوشحالی اصرار داره انجامش بده. مثلا اگه بگم لباسم اتو نمیخواد خوبه بیشتر اصرار میکنه که بگیره اتو کنه ولی اگه خودم معمولی بگم بیا اینو اتو کن یا میگه یه چیز دیگه بپوش یا میگه مگه من کلفتتم خودت اتو کن. البته اگه عصبانی باشم و ازم بترسه هرجوری بگم اتو میکنه. هیچ وقتم مشتاق نیست به حرفم گوش کنه و اگرم گوش کنه تا یه هفته منتشو میذاره و هی میگه من به حرف تو کردم.

    ترس اینکه من بمیرم اینجوری از دستم بده رو داره. مثلا اگه برم مسافرت ممکنه نگران بشه هواپیمام سقوط کنه یا محلی که رفتم انفجار و اتفاقی رخ بده خودشو کشته تا از من خبر بگیره. برای همینم من قبلا سفرهای یه روزه مو تا جایی که میشد بهش نمیگفتم چون یهو میگفت خواب بد دیدم و استرس میگرفت. یا مثلا امروز صبح گریه میکرد میگفت بمیری من بدون تو چی کار کنم ولی ترس اینکه من با پای خودم برم و اینجوری از دستم بده رو فکر نکنم اصلا داشته باشه تو دعوا بهش بگم برو گمشو فعلا نبینمت هم خودشو هلاک میکنه انقدر گریه میکنه با اینکه عمدا از کلمه فعلا هم استفاده میکنم که فکر ناجوری نکنه. نمیشه اصلا ترسوندش در این مورد.


    متاسفانه مشکل تفاوت طرز فکر کردن در من و خانمم خیلی شدید وجود داره. من مسائل کیفی رو هم ترجیح میدم به کمی تبدیلش کنم بعد آنالیز کنم با عدد و رقم خیلی مسائل برام قابل فهم تر میشن. ارزش نوشته و امضا برام از حرف بالاتره با چارت و فلوچارت و در قالب عددی چیزی رو بیان کردن دوباره از متن هم راحت تر هستم. متاسفانه خانمم کاملا برعکسه همه چیز رو به حالت احساسی درمیاره اصلا عدد و رقم نمیفهمه از ریاضیات مثلا بدش میاد مدیریت اقتصادی نداره و نمیتونه پول دستش نگه داره فکر کردنش در قالب نقشه کشیدنهای بچگانه ست نه راه حل منطقی پیدا کردن و نمیشه روی رفتارهاش حسابی باز کرد چون دقیقا همینطور که میفرمایید هیجان محور و احساسی عمل میکنه. شاید اگه من بازی یاد بگیرم این اختلاف رو بتونم کمتر کنم.
    این مشکل دو خدا در یک اقلیم هم دقیقا درست متوجه شدید. به من میگه در مسائل خونه دخالت نکن چون من زن خونه م. علت دعوای جمعه مون اصلا همین مسئله بود که خانمم بدون اطلاع من زن پدرم رو دعوت کرده بود مهمونی و من بهش گفتم من رئیس خونه هستم و من باید تایید کنم کی بیاد کی نیاد اونم اینجوری جواب داد و دعوامون شد.



    خیلی ممنونم البته من الان آمادگی اینو دارم دیگه بگید همه شون هم نامناسب هستن چون همه بهم گفتن قانون هام ایراد داره. ولی شما چون هم خانم هستید هم خیلی منطقی هستید شاید راهی داشته باشید من اینارو بتونم یه جوری اعمال کنم تو زندگیم که در این صورت خیلی خوب میشه.
    من قوانینم رو از چند منظر دسته بندی کرده بودم. یه دسته مسائلی که قابل مذاکره نیستن و به شکل باید یا ممنوع گفته بودم. یه دسته هم قابل مذاکره بودن که حتی بعضی هاش نظر خودشو پرسیده بودم چند گزینه ای بود میتونست علامت بزنه.
    مسائل داخل خونه و ارتباط دو نفریمون رو هم از مسائل خارج از خونه باز جدا کرده بودم.
    مثلا نوشتم بند مسائل مربوط به رفت و آمد خارج از منزل
    قانون شماره فلان: خروج از منزل تنها در صورت اطلاع قبلی و کسب اجازه مقدور میباشد.
    بعد زیرش تبصره 1 نوشتم: امکان خروج بلافاصله بعد از کسب اجازه مقدور نیست و حداقل نیم ساعت جلوتر باید اطلاع داده شود. (برای اینکه مثلا تو راه پله ها زنگ میزنه میگه من دارم میرم بیرون)
    و چندتا تبصره دیگه راجع به اینکه اگه مجبور شد از خونه فوری بره بیرون یا من در دسترس نبودم و مسائل دیگه به همین فرمت بالا نوشتم.
    یا مثلا بند مسائل مربوط به نحوه معاشرت داشتم باز مثل همین بالایی دوباره با شماره قانون و تبصره توضیح دادم که وقتی من خونه نیستم جز پدرش و برادرش و برادر خودم هیچ مردی رو حق نداره توی خونه راه بده یا مثلا پیک موتوری اومد حتما باید بره جلوی در حیاط تحویل بگیره درو باز نکنه طرف بیاد پشت در خونه و این مسائل. اگر احساس خطر کرد چی کار کنه اگر مورد مشکوکی بود چی کار کنه اگر همسایه ازش چیزی خواست چی کار کنه و...
    یا مثلا تو بند مسائل مربوط به اینترنت نوشتم اشتراک گذاری عکس و فیلم های شخصیمون فقط با کسب اجازه من ممکنه و در صورت تغییر نظرم هم باید هرچی رو گفتم بدون بحث کردن پاک کنه.
    یا مثلا تشریح مسائل جنسیمون برای دوست و فامیل و حتی مادرشو ممنوع کرده بودم.
    یا مثلا قوانین خورد و خوراک که حداقل پنج وعده در روز غذا بخوره و هر وعده حداقل دویست کالری باشه و یه سری موادی که حتما باید در روز مصرف کنه و برای سلامتی خودشه. یا بند مربوط به خوردن قرص ها و ویتامین هایی که من رفتم از یه دکتر خارج از ایران خواستم اینارو با توجه به فیزیک ضعیف خانمم به من معرفی کنه برای اینکه برای حاملگی آماده بشه.
    اینا مثلا نمونه های قوانین غیرقابل مذاکره م بود. قوانین نرم هم داشتم مثلا مثل اینکه ازش نظر پرسیده بودم که دوست داره لباس تو خونه شو که من شب قراره ببینم من تعیین کنم از اول یعنی زنگ بزنه از من بپرسه چی بپوشه موهاشو چی کار کنه و من بهش بگم یا زنگ بزنه بگه بین چند مورد مثلا کدومو بپوشم.
    یا مثلا دیدن فیلم و سریال تنهایی ممنوعه (چون ممکنه محتوای جنسی داشته باشه) بعد اینو میتونستیم مذاکره کنیم مثلا اگه حوصله ش سر رفت فیلم های مخصوص بزرگسالان رو تنهایی نبینه بقیه آزاد باشه.


    خانمم هیچ کدوم این قوانین و بیشتر از صد مورد دیگه رو قبول نکرد با اینکه بعضی هارو قبلا دست و پاشکسته هم شده انجام میدادیم ولی الان با همش مخالفت میکنه.
    سلام... ازدواجتون رو تبریک میگم.
    حالا که به سلامتی رفتین خونه خودتون خیلی بهتر میشه ارتباطتون با خانمتون.فقط زمان میبره...
    من راستش تعجب کردم برای چی برای خانمتون این همه قانون و تبصره وضع کردین؟ آخه زندانم اینجوری که نیست... تبصره ها هم خیلی جالب بودن.یکم به خانمتون فرصت بزرگ شدن بدین.درسته هنوز ناپخته رفتار میکنه ولی اینجوری همش سر مسائل ریز و درشت دعوا داشتن هم خوب نیست اونم اول زندگی. یکم فکرتون رو آزاد کنین.شاید با روحیه شما نخونه ولی مراقبه خیلی خوبه.ذهنتون رو رها کنید تا بره هرجایی که خواست.اینجوری از استرس هاتون هم واقعا کم میشه. زیاد سخت نگیرین.دنیا دوروزه فقط...تا بخوای بهش فکر کنی میبینی بیشتر عمرتون هدر شده سر دعوا.پس بخاطر خودتون آرومتر باشین.از این روزهای سخت برای همه بوده و هست و خواهد بود ولی حیف از شماست که خدایی نکرده دچار مشکل قلبی بشین اونم تو این سن!!!
    من اصلا از قانون گذاشتنتون خوشم نیومد...اینا رو تو صحبت با لحن خوب بگین خیلی بهتره.مثلا بگین عزیزم اگر زودتر به من خبر بدی که داری میری بیرون شاید خودم تونستم بیام برسونمت که اذیت نشی... یا برای فیلم و اینجور چیزا راستش قوانین کارساز نیست فقط و فقط خود شخصه که میتونه تعیین کنه که ببینه این فیلمو یا نه.پس شما خودتونو درگیر نکنین بجاش به خانمتون اعتماد کنین. بعدم زور رو بذارین کنار نباید که لباسشو بکشین تا پاره بشه.تابحال با خودتون فکر کردین تو عصبانیت که دارین این کارا رو میکنین چه حسی به خانمتون دست میده؟ یا اینکه ببینه شوهرش به زور میخواسته ببرش نرفته لباسشو پاره کرده.از نظر شما شاید موضوعی نباشه ولی تو ذهن خانما این نیست... اگر از هر ۱۰ تا عصبانیت تو دو تاش حس خانمتون رو درک کنید و ناراحتیش رو مطمئن باشین که تو عصبانیت خودتون رو بیشتر کنترل میکنین.
    اینکه تو اتاقم حبسش کردین کار خوبی نبود.گفتن دوستان که سر خودتونو گرم کنید نه اینکه اونو از جلو چشمتون دور کنید.
    موفق باشین...

  2. کاربر روبرو از پست مفید donya. تشکرکرده است .

    Amir A (سه شنبه 18 اردیبهشت 97)

  3. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 مرداد 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1396-11-08
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    1,164
    سطح
    18
    Points: 1,164, Level: 18
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 86 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اول تبریک میگم که وارد اقیانوس زندگی شدید. اقیانوس زندگی شما پرتلاطمه و سکان مناسبی ندارید. پیشنهاد میکنم ماههای اول خودتونو به جریان آب بسپارید و اینقدر پارو نزنید. بذارید جریان آب هرجا دوست داشت شما رو ببره.

  4. 2 کاربر از پست مفید reza.m1986 تشکرکرده اند .

    Amir A (سه شنبه 18 اردیبهشت 97), mercedes62 (سه شنبه 18 اردیبهشت 97)

  5. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 02 خرداد 99 [ 15:30]
    تاریخ عضویت
    1395-12-19
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    2,791
    سطح
    32
    Points: 2,791, Level: 32
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    63

    تشکرشده 32 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببخشید سوالاتم بی‌ربط به نظر میرسه اما خواهش میکنم جواب بدید شاید کمکی کرد چون فکر میکنم شما اگر به آرامش برسید 90 درصد مشکلاتتون حل میشه.

    اگر کاری که دارید انجام میدید مطابق با برنامه پیش نره؛ چقدر دچار اضطراب میشید؟
    چند تا دوست صمیمی دارید و تا چه حد باهاشون در ارتباط هستید؟
    چقدر تمایل دارید با افراد جدید آشنا بشید؟
    نظرتون در مورد جک تعریف کردن چیه؟
    مهمترین موضوع مورد علاقتون چیه؟
    خوابتون چقدر منظم و خوبه؟

  6. 2 کاربر از پست مفید آیـدا تشکرکرده اند .

    Amir A (سه شنبه 18 اردیبهشت 97), میس بیوتی (سه شنبه 23 مرداد 97)

  7. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام

    به خاطر عروسیتون تبریک میگم.

    من فکر نمیکنم مشکلات شما خیلی پیچیده باشه .با توجه به اشتیاق شما برای یاد گرفتن و بهتر شدن و علاقه ای که شما و همسرتون به هم دارین و اینکه همسرتون علیرغم ایراداتی که

    داره شخصیت مهربونی داره به نظر من با یک مقدار انعطاف پذیری بیشتر شما و سعی در کمتر کردن حس کنترل گریتون مشکلات ارتباطی شما با همسرتون تا حد زیادی حل میشه.

    حس حمایت و کنترل گری بیش از حد شما هم خودتون رو خیلی اذیت میکنه و هم کم کم همسرتون رو کلافه میکنه.یه کم بی خیال بشید.اجازه بدید همسرتون خودش به فکر کالری غذاش

    و برنامه ریزی های شخصیش باشه. همون طور که قبل از شما تونسته زندگی کنه و سالم بمونه الان هم میتونه.

    به هر حال تا ابد شما نمیتونید کنترلش کنید و اون رو یه بچه نابالغ بدونید. دست از دستور دادن و وضع کردن قوانین بردارین.

    نهایتا مسائلی که براتون خیلی مهم هست رو نه به شکل دستور و قانون بلکه به صورت بیان احساسات خودتون بهش بگین.

    مثلا بگین نگران سلامتیش هستین و دوست دارین بیشتر به تغذیش اهمیت بده. یا بگین وقتی میبینم توی رفت و آمدهات بیشتر دقت می کنی و مواظب هستی با توجه به ناامنی جامعه،

    آرامشم بیشتر میشه.

    در مورد مواردی هم که اولیتشون کمتره کلا بی خیال بشین و چیزی نگین.

    فکر کنین زن و شوهر بخوان مرتب همه مواردی که توی رفتارهای همدیگه نامناسب میدونن رو به هم تذکر بدن. در این صورت چه جایی برای عشق و محبت و آرامش توی زندگی می مونه؟

    یه کم تمرین کنید روی خودتون و سلامتیتون هم تمرکز کنید.

    ضمنا وقتی مشاور سرزنشتون می کنه یا خانمتون ازتون ناراحت میشه زود ناامید نشین و همه کاراها و ویژگیهای خوبتون رو نادیده نگیرین.شما توی زندگی چه وقتی مجرد بودید چه در رابطه

    با خانمتون خیلی زحمت کشیدید و حتما در ادامه خیلی موفق تر خواهید بود.

  8. کاربر روبرو از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده است .

    Amir A (سه شنبه 18 اردیبهشت 97)

  9. #25
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    من یه عالمه نوشته بودم ولی پرید

    دوباره میام می نویسم.

  10. کاربر روبرو از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده است .

    Amir A (پنجشنبه 20 اردیبهشت 97)

  11. #26
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 اسفند 02 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    نوشته ها
    796
    امتیاز
    23,402
    سطح
    94
    Points: 23,402, Level: 94
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 948
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranRecommendation Second Class10000 Experience PointsSocialTagger Second Class
    تشکرها
    2,041

    تشکرشده 2,229 در 569 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سلام امیر عزیز،

    واقعا و بدون هیچ اغراقی جدیت شما برای یادگرفتن و تغییر تحسین برانگیز هست.


    متوجه نشدم خطاهای شناختی که فرمودین درگیرش هستم یعنی چی؟
    من اینجا چند تا لینک براتون می گذارم . امیدوارم مفید باشه :

    - خطاهای شناختی و مشکلات ما
    - چگونه همسران مشکلات،اختلافات و درگیریهای بین خود را حل کنند؟(1)
    - چگونه همسران مشکلات،اختلافات و درگیریهای بین خود را حل کنند؟(2)

    راجع به مسائل کودکی من دیگه خیال ندارم نه مشاوره مجازی نه حضوری تا مدت ها با کسی حرف بزنم. اگر مجرد بودم و کسی بهم میگفت به اون خاطر دچار مشکلاتی هستی دنبال درمانش میرفتم ولی الان فکر میکنم همین مسائل مربوط به زندگی مشترکم به قدر کافی ازم انرژی و وقت میگیره. کشش درگیری با اون مسائل کودکی رو هم در خودم حس نمیکنم دیگه. به نظرم پرداختن بهش بی فایده هم بود. اجازه بدید در این مورد ساکت بمونم.


    هنوز هم اصرار دارم که در این مورد پیگیری کنید. حداقل برای کسب آرامش خودتون.



    راجع به بند چهار من دنبال مقصر نیستم و حرفتون رو قبول دارم سهم زن و مرد در اشتباهات یکسانه. اگه میخوام اونم یکم تغییر کنه بخاطر سازش کنار همه. من دیگه از یه حدی بیشتر انعطاف برام سخته. حتی اگه مثل فنر در نرم هم زندگی لذت بخشی نیست برام یه سری نیازهای مردونه م ارضا نشه.
    نقاط قوتشم قدر میدونم چشم ولی واقعا بلد نیستم چطوری از طریق سرمایه گذاری روی اونا میتونم مثلا تو خونه نگهش دارم؟ به نظر خودم نشدنیه
    بازم براتون یک لینک میگذارم. ببینید هر چی شما عشق ، اتماد و پذیرش بیشتری نسبت به وجود و خواسته های همسرتون داشته باشید متقابلا به همون اندازه از طرف ایشون دریافت خواهید داشت. منتها چون از ابتدا هر دو مرتکب خطاهای بدی در مورد هم شدید دستیابی به این امر زمان بره و صبر زیادی می طلبه.

    - شوهران بخوانند




    بند پنج هم که فرمودین کاملا تسلیم هستم من سعی کردم حرف زدنم رو از قالب دستوری دربیارم ولی انگار بازم خراب کردم. شاید هیچ پیشرفت قابل ملاحظه ای در این زمینه نداشتم. هنوز خیلی وقت ها یا من طبق عادت قبل رفتار میکنم یا اون خیلی حساسه و برداشت بد میکنه. ممکنه دلیلش این باشه که من پس ذهنم فکر میکنم صمیمیت یعنی که من بهش هرجوری بگم چی کار کنه ناراحت نشه. فقط در زمینه حرفا و کارهای رمانتیک فکر میکنم نسبت به قبل پیشرفت کردم که طی چندسال این پیشرفت مستمر بوده. ولی نحوه طرح مسئله به حالت زنانه رو گویا هنوز بلد نشدم.


    به نظر من شما تا همین جا هم عالی بودید و مطمئنا اگر خسته نشید و با همین دقت و مراقبت ادامه بدید موفق خواهید شد. فقط باید هوای خودتون رو داشته باشید که یک وقت خستگی باعث نشه ناامید بشید و قید همه چیز رو بزنید.




    دوستتون دارم و برای موفقیتتون دعا می کنم.
    We are oneAll is one
    Everything is love

    در من شکفته شده است هزاران مادر
    ویرایش توسط طاهره : پنجشنبه 20 اردیبهشت 97 در ساعت 03:06

  12. 2 کاربر از پست مفید طاهره تشکرکرده اند .

    Amir A (پنجشنبه 20 اردیبهشت 97), میس بیوتی (سه شنبه 23 مرداد 97)

  13. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 اسفند 02 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    نوشته ها
    796
    امتیاز
    23,402
    سطح
    94
    Points: 23,402, Level: 94
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 948
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranRecommendation Second Class10000 Experience PointsSocialTagger Second Class
    تشکرها
    2,041

    تشکرشده 2,229 در 569 پست

    Rep Power
    0
    Array
    امیر عزیز ،

    اگر حوصله و وقت داشته باشید در بالای صفحه اصلی تالار بین عنوان «سوالات متداول و تاپیک های مهم» لینکی هست به نام «بهترین های همدردی» که مطالبش خیلی به درد بخور و مفید هست.

  14. کاربر روبرو از پست مفید طاهره تشکرکرده است .

    Amir A (پنجشنبه 20 اردیبهشت 97)

  15. #28
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنونم از همگی
    شرمنده دوستان اذیت شدن
    صبا خانم شاید مطالب رو قبل ارسال یه کپی بزنید یا جای دیگه بنویسید اینجا فقط ارسال کنید با پدیده شوم پریدن دیگه روبه رو نشید. حیف واقعا من چند روز منتظر ایده ای از طرف شما بودم.


    نقل قول نوشته اصلی توسط آیـدا نمایش پست ها
    اگر کاری که دارید انجام میدید مطابق با برنامه پیش نره؛ چقدر دچار اضطراب میشید؟
    خیلی زیاد. منتها به شکل عصبانیت خودشو نشون میده. کلا تمام احساسات منفی من از غم و افسردگی گرفته تا نگرانی و استرس و دلتنگی به شکل عصبانیت نمود پیدا میکنه اینه که اکثرا کسی متوجه ناراحتی من نمیشه.

    نقل قول نوشته اصلی توسط آیـدا نمایش پست ها
    چند تا دوست صمیمی دارید و تا چه حد باهاشون در ارتباط هستید؟
    دوست زیاد داشتم همونقدر که رفیق دارم همیشه نارفیقم دارم البته. دوست صمیمی یه اکیپ بودیم از دوره لیسانس که چندتاشون رفتن خارج با یکیشون یه بیزینس عالی از راه دور دارم و مرتب در تماسم. دوتاشون هم شریک های همین شرکتم هستن که یکیشون واحد عملی کار دستشه و تو دفتر جنوبه و ماهی چندبار میبینمش اون یکی هم پیش خودم تهرانه اغلب هر روز یا دو روز یه بار میبینمش و برنامه ها و بحث هامون بیشتر کاریه.
    دوتا دیگه از دوستامم که یکیشون خارج از دانشگاه باهاش دوست شدم رفیق ورزشی من هستن و پایه کوه و تیراندازی و بوکس.
    یکی دیگه از دوستامم پایه قمار من بود که الان چون من میخوام قمارو ترک کنم رابطه مو باهاش کم کردم.
    صمیمی ترین رفیقم ولی که عند مرام و معرفت بود و کسی هنوز به گرد پاش نرسیده از دوره دبیرستان باهاش دوست شده بودم رفیق کار و خلاف کاری ها و هیجانات من بود سال 90 تصادف کرد مرد.


    نقل قول نوشته اصلی توسط آیـدا نمایش پست ها
    چقدر تمایل دارید با افراد جدید آشنا بشید؟
    آیدا خانم شغل من جوریه که چه تمایل داشته باشم چه نداشته باشم مجبورم مرتب با آدم های جدید آشنا بشم که بیشترشون هم بخاطر پست و مقام هایی که دارن آدم های نچسبی هستن. در کل روابط اجتماعیم از دوره بچگی همیشه زیاد بوده.

    نقل قول نوشته اصلی توسط آیـدا نمایش پست ها
    نظرتون در مورد جک تعریف کردن چیه؟
    اهل جوک و شوخی کردن هم هستم منتها محیطی یا آدمی حس کنم جنبه شو نداره یا اصلا ناراحت میشه دیگه کاملا جدی برخورد میکنم اگه منظورتون از این سوال اینه که با خودم خوش و خرم هستم نه تو تنهایی فکر و ناراحتی و نگرانی خیلی زیاد دارم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط آیـدا نمایش پست ها
    مهمترین موضوع مورد علاقتون چیه؟
    مهمترین موضوع مورد علاقه م بحث پوله. دراوردن پول البته منظورمه.

    نقل قول نوشته اصلی توسط آیـدا نمایش پست ها
    خوابتون چقدر منظم و خوبه؟
    خوابم زیاد نیست معمولا یک میخوابم تا پنج و نیم صبح. بخاطر حالت ان پی تی و اینکه خانمم طی شب تکون بخوره من راحت بیدار میشم خواب یه سره ندارم چندبار بیدار میشم. یکی دو هفته اول که دارو شروع کرده بودم خوابم عمیق تر شده بود الان عادت کردم به داروها دوباره خوابم سبک شده.
    ویرایش توسط Amir A : پنجشنبه 20 اردیبهشت 97 در ساعت 08:48

  16. #29
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    من کاملا متوجه نگاه انتقادی دوستان به بحث قانون هستم. بخصوص تو جامعه ما که سیستم قانونگذاری سمبلیکه و تو هر سیستمی وارد میشی بیشتر سواستفاده از قانون رایجه تا استفاده درست ازش دید خوبی بهش نیست. کلا هم تو سیستم های مدیریتی ما نفع و شرایط مردم از لحظه قانون گذاری تا موقع اجرا لحاظ نمیشه یعنی واقعا از بیخ و بن مشکل وجود داره و حق داریم دید منفی داشته باشیم. معمولا یه چیزی وضع میشه برای اینکه دست یه سری معدود بازتر باشه و همزمان بتونن بگن ما هم قانون داریم. اینه که من درک میکنم کسی دید خوبی نسبت به کلمه قانون نداره. منتها من اگه زندگیم رو طبق قانون های خودم پیش نمیبردم فکر کنم الان هیچی نداشتم شاید یه وقتا حسرت اینو خورده باشم که نمیتونم اینجوری که آقا رضای عزیز میگن خودم رو به جریان آب بسپرم و بیخیال باشم ولی بازدهی سیستماتیک رفتار کردنم هیچ وقت کم نبوده نه برای اطرافیانم نه خودم.
    اینم متوجه هستم که برای دختری که دوازده شب هوس بستنی میکنه و باید حتما همون لحظه براش فراهم بشه وگرنه قهر میکنه کلمه قانون و نظم یه چیز غیرقابل درکه. ولی قوانین من اصلا اون حالت گیر دادن و سخت گیری ای که تو نگاه شماست رو نداشت واقعا. یعنی حداقل هدف من اذیت کردن یا گیردادن نبود.
    خانم من از نوجوونی یه مشکل پیدا کرده که گاهی غذایی که میخوره رو عمدی میره بالا میاره. البته الان خودش میگه این کارو نسبت به قدیم کمتر انجام میده ولی هم پدر مادرش بردنش دکتر هم خودم چندسری بردمش دکتر تغذیه ولی درست نشده. این کارم خیلی ضرر داره جدای از کم شدن آب بدن، پتاسیم از دست میده دندوناشو خراب میکنه ضعیفش میکنه چون وزنش همینجوریم زیر استاندارده. نه میتونم مجبورش کنم زیاد بخوره چون میدونم سر منو دور ببینه میره بالا میاره نه میتونم اجازه بدم هیچی نخوره ضعف کنه و وزنش بیاد پایین تر. مجبورم مراقب خورد و خوراکش باشم به خاطر سلامتی خودش نه بخاطر اینکه قلدری کرده باشم. بعدم اینکه میخوام زودتر بچه دار بشیم و نسبت به مسائل حاملگی و زایمان هم به دلیلی که خودتون در جریان هستید یکم حساسیتم بالاست. نمیخوام ضعیف باشه و تو حاملگی اذیت بشه.


    یا بحث فیلم های مثبت هیجده منظور من این نیست کلا این فیلم هارو نبینه من از خدامه هرشب تمایل داشته باشه فقط چون قبلا چندبار وقتی من سرکار بودم اذیت شده و منم نتونستم موقع کار آرومش کنم الان همچین قانونی گذاشته بودم. بازم بخاطر خودش بود.

    یه سری مسائل هم برای من قابل درک نیستن و شاید ایراد از درک ناقص و بی احساسی من باشه. از نظر من آدمی که بازم لباس داره و لباس تنش آخرین دست لباسش نیست دلیلی نداره از یه پاره شدن لباس انقدر شدید ناراحت بشه که گریه بیفته! نمیتونم اینجور رفتارهاشو درک کنم دقیقا یک کتابچه راهنما میخوام رفتارهاشو تحلیل کنه و توضیح بده. یا قبول دارم من نباید درو روش میبستم و ترجیح این بود که عاقل باشه اون لحظه خودش بره درو روی من ببنده ولی الان حس میکنم نسبت به اون اتاق حساس شده تنهایی یا جلوتر از من اون تو نمیره بازم این همه حساس بودن رو اصلا درک نمیکنم. قبلا روزی ده بارم بهش میگفتم تو مال خودت نیستی مال منی میخندید خوشحال میشد الان یکی دو هفته ست میگه دیگه نگو! همون حرفه ولی دیگه حسش فرق کرده انگار! یا میگم کم کم درستت میکنم کلی بهش بر میخوره میگه من درستم خودت غلطی! درک نکردن اینکه چرا از همچین چیزهای کوچیکی هم ناراحت میشه و احساس هم سو نبودن عصبیم میکنه.

    خانم تولد آرزو من ناراحت نشدم شما خنده تون گرفت اتفاقا من حس کردم که مشاور و دکترم هم خنده شون گرفته بود قبل از اینکه حتی قوانین من رو بخونن همون که چهل برگه کاغذ جلوشون گذاشتم حس کردم جلوی خنده شون رو میگیرن که احتمالا چرا انقدر زیاده.
    بهرحال من دیگه بحث قانون هامو دیدم انگار راهی برای اعمالش نیست و در نگاه همه هم غلط هست بیخیال شدم هرچند به نظر خودم غلط نیستن. با خواهش و میشه هم امتحان کردم نصف حرفامو گوش میده نصفشو گوش نمیده نمیفهمم فازش چطوریه.
    فقط دلش انگار سوخته دید من خیلی داره بهم فشار میاد گفت من دیگه اذیتت نمیکنم منم گفتم دستت درد نکنه. گفت من چی کار کنم حرص نخوری گفتم به حرفم گوش کن. یاد گرفته گاهی الان میگه چشم ولی باز کار خودشو میکنه یعنی فقط تو حرف میگه چشم. یکی هم اینکه قرار گذاشتیم اون دیگه توهین نکنه و مودب باشه منم تهدید حرفی و عملی به زدن نداشته باشم. میفهمم اونم داره در حد کوچیک خودش تلاش میکنه همین که فرمالیته هم چشم میگه باز کمک میکنه من زیاد عصبی نشم ولی خب فایده ش در همین حده که من جوش نیارم تو عمل حرف گوش نمیده.

    مراقبه رو هم امتحان نکردم دیگه ولی یه جلسه چند وقت پیش یوگا رفتم بعدش دچار یه سردرد خیلی شدید شدم نمیدونم بخاطر یوگا بود یا چیز دیگه ولی شقیقه هام بدجور میزد چشامو نمیتونستم باز نگه دارم. دیگه بیخیالش شدم. بوکس رو ولی برنامه منظم گذاشتم براش از هفته آتی شروع میکنم. من الان بخاطر داروها خیلی کمتر و خفیف تر از قبل عصبانی میشم ولی کلا برنامه م این نیست طولانی مدت دارو بخورم اگه به حرفم میکرد منم میتونستم این داروهای مسخره رو زودتر بذارم کنار.

    ممنونم طاهره خانم از منابعی که زحمت کشیدید معرفی کردید کم کم میخونمشون.
    تاپیک شوهران بخوانند رو قبلا مطالعه کرده بودم. خطاهای شناختی رو هم الان خوندم. فکر میکنم خطای "باید" رو داشته باشم. چون مثلا وقتی به خودم میگم نباید بزنیش بعد بیشتر تحریک میشم که حداقل یکی یواش بزنم به خودش بیاد.
    این خطارو هم ممکنه داشته باشم:
    اعتقاد فرد به اینکه اگر وقایع و حوادث آنطور نباشد که او میخواهد، نهایت ناراحتی، گرفتاری و بیچارگی به بار می آید و این مسئلا برای او فاجعه آمیز خواهد بود.
    چون کمال گرا هستم.

    باز اگر خطای دیگه ای منظور شما بوده بگید ممنون میشم و البته خب راه حل این ها چی هست؟ من خطای باید رو میدونم دارم البته نسبت به خودم باعث ناامیدیم نمیشه باعث شده همیشه برای چیزهایی که میخوام خیلی بجنگم. ولی نسبت به خانمم خیلی باعث عصبانیتم میشه.

    راجع به کودکی هم اگر فایده داشت یا باعث آرامشم میشد که قطعا روند مشاوره رو قطع نمیکردم اثر کاملا معکوسی داشت عصبی ترم کرده بود و ترجیح دادم در این برهه که مشکلات زناشویی دارم بیخیالش بشم دیگه. شاید ایراد از مشاورم بود ولی دیگه احتیاط میکنم راجع بهش بخوام صحبت کنم چون خیلی شدید بهم فشار میاره خیلی از مسائل مدام میاد جلوی نظرم آزاردهنده ست برام و یه سری چیزهارو هم نمیخوام اصلا به کسی بگم در کل مستقیم روی رفتارم با اطرافیانم اثر میذاره و من میخوام خلقیاتم بهتر بشه نه بدتر.
    ویرایش توسط Amir A : پنجشنبه 20 اردیبهشت 97 در ساعت 08:55

  17. کاربر روبرو از پست مفید Amir A تشکرکرده است .

    طاهره (شنبه 22 اردیبهشت 97)

  18. #30
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام امیر آقا

    قانون ها رو که شرح دادین، من در مورد حرف قبلیم که گفته بودم اگر کسی این قانون ها رو واسم بگذاره ناراحت میشم ولی پاره نمیکنم تجدیدنظر کردم، اگر کسی همچین کتابچه ای بگذاره جلوی تمام اصول روانشناسی و کنترل خشم رو می گذارم زیر پا و یه برخورد جدی و شاید حتی بی شرمانه هم باهاش میکنم که تا عمر داره یادش نرهچرا این حرفا رو زدم؟ نه اینکه بخوام شما رو سرزنش کنم و اشتباه تون رو بولد کنم نه اصلا. بلکه می خوام بگم همین خانم شما که همه ما میگیم بچه هست، هیجان محوره و ... بسیار صبـــــــــــــــور و با درایت برخورد کرده و این نشون از فهمیدگی ایشون هست. قدرش رو بدونید.

    قانون های شما از دید من یعنی عزیزم تو مغز نداری بگذار من بجات فکر کنم.

    برای اینکه متوجه منظورم بشید مثال میزنم:

    وقتی اولین تاپیکتون اینجا بسته شد، یادتون چه احساسی داشتید؟ یادتون هست چقدر بهتون برخورده بود؟ یادتونه قهر کردین؟
    کسی هم حرف بدی نزده بود فقط بجای شما طبق قانون این تالار تصمیم گرفته شده بود که دیگه اون زمان تو اون تایپک ادامه ندین. کاملا به مصلحت شما بود. ولی احساس شما چی میگفت؟

    خودتون رو بگذارید جای خانمتون. چه حسی بهتون دست میده؟؟؟


    ---------------------------
    راهکار چنین شرایطی این هست که شما خواسته هاتون رو به شکلی مطرح کنید که انگار خواسته خانمتون هست


    میشه یه مثال بزنید یعنی چطوری؟


    اگه لباستون اتو نداره، نگید این رو اتو کن، بگید امروز دلم می خواست تو این جلسه با این پیرهن ظاهر بشم ولی حیف که اتو نداره، یا اینکه کاشکی وقت داشتم این پیرهن رو اتو کنم؛ حیف که ندارم! وگرنه این لباس فیت جلسه امروز هست.
    شاید خانمتون قبول کنه و احساساتش برانگیخته بشه و اتو کنه شاید هم نه! ولی واقعا ایشون کلفت شما نیستند که در لحظه اوامر شما رو گوش بدن. این مساله رو هم تو ذهنتون داشته باشید همیشه.


    واقعا نمیدونم. چطوری بفهمم نقطه ضعفش چیه؟


    سلامتی شما؛ آرامش شما، اعتبار شما در نظر بقیه طبق گفته های خودتون پاشنه آشیل خانمتون هست.

    اگه از رفتارش ناراحتید لازم نیست با تحکم دستور بدید نرو فلان جا، یا وای به حالت اگر فلان کار رو انجام بدی، نشون بدید که آرامشتون بهم میریزه، نشون بدید که قفسه سینه تون میگیره وقتی دروغ می شنوید. (البته نه اونقدری که ارزشش رو از دست بده) ولی عمق فاجعه و ضربه ای که بهتون زده میشه رو بیان کنید.

    خانم شما نه قصد لج کردن با شما رو داره و نه از اینکه چیزی رو ازتون پنهان کنه لذت می بره ولی نحوه منع شما از انچه که براش مضره یا تشویق تون به اونچه که براش مفید هست دستوری هست، لحن بیانتون تحکم امیز هست و ایشون فکر میکنه شما اسیرش کردید؛ یا کلفتتون هست
    ما شما رو نمی ببینیم و لحن تون رو نمی شنویم ولی می تونید در این زمینه از مشاورتون کمک بگیرید که لحن شما و کلمات مورد استفاده تون رو تحلیل کنه.

    ----------------------------------
    صحبت کردن در مورد موضوع های جدی رو موکول کنید به مکان های عمومی و فضاهای باز، جایی که شما نتونید داد بزنید و ایشون هم به راحتی نتونه گریه کنه. اگر شب می خواید در مورد موضوفی گفتگو کنید بگید پاشو بریم یه قدمی بزنیم.
    این باعث میشه فضای گفتگو متشنج نشه، و اینکه تمایل شما به برخورد فیزیکی رو کنترل میکنه.

    ----------------------------------

    فعلا مساله بارداری و بچه دار شدن رو از ذهنتون بیرون کنید. قبلا دوستان توضیح دادن چرا!

    ----------------------------------
    یه سری مسائل هم برای من قابل درک نیستن و شاید ایراد از درک ناقص و بی احساسی من باشه. از نظر من آدمی که بازم لباس داره و لباس تنش آخرین دست لباسش نیست دلیلی نداره از یه پاره شدن لباس انقدر شدید ناراحت بشه که گریه بیفته! نمیتونم اینجور رفتارهاشو درک کنم دقیقا یک کتابچه راهنما میخوام رفتارهاشو تحلیل کنه و توضیح بده


    رفتار شما و اصرار شما به کاری که ایشون تمایل ندارن، نمونه بارز خشونت هست. فرض کنیم شما غذایی رو دوست ندارید، یا مثلا تمایلی به مشروب خوردن ندارید، اگر یکی دهن شما رو به زور باز کنه و یه جرعه مشروب بریزه تو دهنتون. بعد هم بگه دیدی نمردی!! چه احساسی بهتون دست می ده؟
    من به شخصه معتقدم آدمی که من رو مجبور به انجام کاری میکنه بدون اینکه من تمایل به انجام اون عمل داشته باشم و از قدرتش به عنوان اهرم فشار استفاده میکنه (جسمی/ روحی/ مالی/ ...) 1- خودخواه و مستبد هست 2- من رو نمیشناسه 3- بی مهارت هست که نمیتونه به روشهای عادی من رو راضی کنه و ... و من اگر در چنین شرایطی گریه کنم، اون گریه بر اون لباس نیست، گریه ناشی از استیصال من هست، ناشی از ناراحتی از شرایطی که دارم توش زندگی میکنم و عملا احساس بدبختی بهم دست میده.


    -------------------------------

    خانمتون ثابت کرده دوستتون داره، این مشکلات هم اول زندگی عادی هست. شما هم ثابت کردید که مرد عمل هستید. صبور باشید و سعی کنید فضای گفتگوهاتون نرم تر باشه. مطمئن باشید اون 40 صفحه قانون وقتی به زبان خوش بیان بشه از طرف خانمتون با دل و جون پذیرفته میشه.







  19. 5 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    Amir A (شنبه 22 اردیبهشت 97), mercedes62 (جمعه 21 اردیبهشت 97), الهه زیبایی ها (پنجشنبه 20 اردیبهشت 97), بهاره جون (پنجشنبه 20 اردیبهشت 97), طاهره (شنبه 22 اردیبهشت 97)


 
صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. لطفا راهنماییم کنید
    توسط bita2 در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 31 مرداد 92, 12:17
  2. راهنماییم کنید لطفاً
    توسط roze siah در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 10 مرداد 92, 10:02
  3. می خوام ارشد حتما حتما قبول شم البته با این شرایط.... لطفا راهنماییم کنید
    توسط sami92 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: یکشنبه 02 تیر 92, 12:07
  4. راهنماییم کنید همسرم را برگردونم
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 73
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 خرداد 92, 00:46
  5. آیا درانتخابم اشتباه کردم یانه؟(لطفا راهنماییم کنین)
    توسط هیلان در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 فروردین 90, 14:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.