چطور با حسادت در خودم کنار بیایم؟
سلام.
حدود شش سال پیش (آن موقع 19 ساله بودم) در یکی از دانشگاه های خارج از ایران با دختری ایرانی همکلاس شدم. چون من خواهری ندارم، و در طول زندگیم با هیچ دختری ارتباط نداشتم، این اول برخورد من با یک جنس مونث بود. چون ایشان در انگلیسی ضعیف بودند، از من خواستند که کمکش کنم و دروس را بعد از کلاس برای ایشان توضیح دهم. همین مسئله باعث شد که بعد از چند ماه به هم علاقه مند شویم. بعد از چهار ماه از ایشان خواستم که موضوع دوستیمان را با والدینمان در میان بگذاریم که ایشان هم موافقت کردند.
بعد از یک سال که با هم بودیم، متاسفانه من بازیگوشی میکردم و هر از گاهی حسادت او را تحریک میکردم، اما همیشه در رابطه صادق بودم و هرگز خیانتی از هردو طرف صورت نگرفت. بعد از یکی دو سال من رفتارم را درست کردم و به عبارتی مسئولانه برخورد میکردم.. اما بعد از این تغییر در من، این بار او شروع کرد به عذاب دادن من، یا من را با حرفهایش آزار میداد، یا غیر مستفیم حسادتم را تحریک میکرد.
کار به جایی کشید که یک روز از بس به من فشار روانی آورد که به سکته ای خفیف منجر شد. بعد از این ماجرا نه از او انتقاد کردم، نه حرق تندی زدم، فقط گفتم من را فراموش کند.
الآن یک و نیم سال از پایان رابطه ما میگذرد. چند موضوع هست که میخواستم با شما عزیزان در میان بگذارم تا اگر مقدور بود راهنمایی ام کنید.
مسئله اول: من در طول رابطه خیلی حساس بودم، دوست نداشتم او با کسی جز من حرفی بزند، یا شاغل شود (یا پوشش او میتوانست من را آزار دهد). نمیدانم چرا این خصوصیت را دارم، اما از این بابت از خودم متنفرم. از صمیم قلب دوست ندارم حسادتم باعث شود طرف رابطه ام دست و بالش بسته شود. تمنا دارم کمکم کنید، راهی را پیشنهاد دهید تا با حسادتم کنار بیایم، دیگر نمیخواهم به کسی آسیب روحی بزنم.
مسئله دوم: بعد از یک سال (و نیم) از پایان رابطه هنوز افسرده هستم که او را از خودم راندم. من او را دوست دارم اما قلباً مایل نیستم باز در آتش رفتار خودخواهانه ام گرفتارش کنم. با این وجود احساس و قلبم هنوز او را میخواهد. اما او الآن با کسی دیگر در ارتباط است و به هیچ عنوان نمیخواهم رابطه او را به هم بزنم. من او را بخاطر عذابهایی که به من داده بخشیده ام. اما شبی نیست که به او فکر نکنم و بابت اذیت کردن او با حسادتم دچار عذاب وجدان نشوم. در طول این یک سال و نیم به قدری افسرده، دلسرد و ناراحت هستم که تا امروز چهار بار غش کرده و به زمین افتادم. چطور میتوانم بر افسردگی بعد از یک شکست عاطفی چیره شوم؟
انسانی مذهبی نیستم، اما به اخلاقیات به شدت پایبندم. خواهشمندم کمکم کنید. :72:
RE: در عذاب و افسردگی به سر میبرم
سلام دوست عزیز
حالا که این اتفاقات در گذشته بوجود آمده و الانم اون دختر با کسی دیگر هست بهتره در قدم اول دخترخانم رو کم کم فراموش کنی و همچنین اتفاقات گذشته را
نباید عذاب وجدان داشته باشی اگه فکر میکنی شما ایشان رو عذاب دادی اون دختر هم شما رو عذاب داده حتی تا پای سکته خفیف هم رفتید!
در بیشتر مواقع هر دختر یا پسری در اولین برخورد و آشنایی با جنس مخالف یکسری کسری ها دارن تا بخوان به تجربه برسن و بفهمن چطور باید با جنس مخالف برخورد کنن اینجور موارد زیاد پیش میاد و فقط مختص شما نیست
در ضمن هنوز هستن زوج هایی که چندین سال با هم ازدواج کردن ولی با این حال نمیدونن چطور باید با همدیگه رفتار کنن حالا چه برسه به شما که در رابطه دوستی بودی اونهم در اولین آشنایی با جنس مخالف
مسئله حسادت که میگی همچین غیر عادی هم نیست چون معمولا افراد وقتی کسی رو دوست دارن حس تملک بهش پیدا میکنن و میخوان فقط مال خودش باشه فقط باید مواظب باشی که حد تعدیل داشته باشی چون هم طرف فکر نکنه اصلا کاری به کارش نداری یعنی دوستش نداری و یا اینکه زیاد گیر بدی احساس زندانی بودن میکنه و ناخوداگاه به طرف کسی دیگه سوق داده میشه
در ضمن اینکه شما آگاهی اینو پیدا کردید که میخوای از تجربه گذشته استفاده کنی و رفتار بهتری نسبت به قبل داشته باشی خیلی خوبه چون بعضی آدم ها هم حتی به این بینش که شما پیدا کردید نرسیده و همچنان با همون طرز فکر قبلی و احساس شکست پیش میرن!
گذشت زمان بهترین درمان برای شکست های عاطفی هست فقط شما نباید ذهن و فکرت رو خیلی درگیر گذشته کنی
دوست عزیز گذشته تو یه فصلی از کتاب زندگیت بوده که تموم شده. تلخ یا شیرین بلاخره گذشته و ایستان در آن هیچ کمکی بهت نمیکنه پس حرکت کن و برو به فصل بعدی زندگیت که میدونم پر است از اتفاقات ریز و درشت.
آینده منتظر تو هست
:72:
RE: در عذاب و افسردگی به سر میبرم
درود و ارادت خدمت شما. راستش را بخواهید من هم به این نتیجه رسیده ام که باید گذشته را فراموش کنم و فکر برگشتن به رابطه با او را از ذهنم بیرون کنم. اما نمیدانم چگونه. راه را نمیدانم. از آزمون و خطا میترسم، نمیخواهم به قیمت جریحه دار کردن احساسات یک یا چند نفر، نحوه کنار آمدن با حسادتم را تجربه کنم، واقعاً مایلم راهنمایی شوم و بعد در جهت پیاده کردن راهنمای ها قدم بردارم. این مسئله به قدری برایم وخیم شده که بعد از پایان رابطه ام دو نفر دیگر را (یک دکترخانم هندی که دو سال از من بزرگتر بود و یک دانشجوی انگلیسی که سه سال از من کوچکتر بود) را از خودم راندم و تن به رابطه عاطفی ندادم.
چون در ایران زندگی نمیکنم، اخیراً در فیسبوک عضو شدم بلکه از تنهایی دربیایم. بصورت اتفاقی در لیست "پیشنهادات" افرادی که میتوانم به لیست دوستان اضافه کنم اسم معشوقه سابقم را دیدم. یکی از پست هایی که ارسال کرده بود نقل قولی بود که خیلی ناراحتم کرد.
"Men are a luxury, not a necessity."
"به مردان نیازی نیست، فقط تجملاتی برای عیاشی هستند."
در اینترنت جستجو کردم و معنی عمیق این نقل قول را یافتم...: "یک دختر میتواند تا رسیدن به یک مرد مناسب صبر کند، اما تا آن زمان میتواند با مردان نامناسب 'زمانی خوش' را سپری کند.
همین مسئله باعث شد قید فیسبوک را هم بزنم و حذف اکانت کنم. منتها تصور اینکه من یکی از تجملات برای عیاشی او بوده باشم خیلی ناراحتم میکند... او برای گرفتن کمک درسی و پشتیبانی عاطفی نیاز نداشت من را وابسته خودش کند که بعداً اینطور من را در هم بشکند. از اینکه رابطه بعدی من هم تکرار دیگری باشد هراسانم، از تن دادن به هر رابطه ای بیزارم...
1- (چگونگی) بیرون آمدن از افسردگی شکست عشقی
2- (چگونگی) کنار آمدن با حسادت شدید
مسائل مهمی هستند که به شدت نیازمندم راه و رسمشان را یاد بگیرم. یکی از مهمترین آرزوهایی که دارم این هست که بعد از ازدواج همسری خوب و پدری موثر باشم. در این راه هر کس کمکم کند تا آخر عمرم مدیونش هستم.
باز هم ممنونم.
RE: در عذاب و افسردگی به سر میبرم
خوشحالم از اینکه دیگه به فکر رابطه با اون دختر خانم نیستید
مهم نیست در فیسبوک چی نوشته اصلا" دیگه طرز فکر و گفتار و رفتار و حتی زندگیش نباید برات مهم باشه چون شما دو نفر مسیر زندگیتون رو از هم جدا کردید
برای پیدا کردن جواب سوالات در همین سایت همدردی مقاله های زیادی هست اگه در گوگل هم سرچ کنی پیدا میکنی
این یکی دو روزه هم چون روز تعطیل هست اکثر بچه ها نیستن مطمئن باش وقتی شنبه برسه حتما به تایپک شما سر میزنن و نظرات شون رو میزارند.
شکست عشقی برای ما آدم ها حداقل یکبار در زندگی اتفاق میافته یکیش خودم و واقعا هم بدجور دچارش شدم ولی به قول معروف میگن هر چی اتفاق و خاطره با درد و رنج شدیدی همراه باشه در طول زمان ذهن اصلا بر نمیگرده به گذشته و به همون اندازه ازش فاصله میگره چون این فراموشی طبیعت انسان هاست برای شما هم باید این دوره بگذره تا برسی به جایی که اصلا دوست نداری در موردش فکر بکنی و فراموشت میشه
به مرور زمان و کم کم از یادت میره مطمئن باش
تا اونجائیکه میتونی به کارها و سرگرمی های مورد علاقه ت برس و یا اگه در گذشته کاری رو دوست داشتی انجام بدی و فرصت نشد حالا برو دنبالش
دنیا قشنگتر از این حرفهاست که بخوایم همش گیر کنیم در خاطرات بد و زمان حال رو بهبدترین نحو بگذرونیم
به خودت بگو من 2 راه پیش روی خودم دارم :
1- اینکه زانوی غم بغل بگیرم و همش در خاطرات غمگین گذشته سیر کنم
2- خاطرات بد رو تا اونجائیکه میتونم فراموش کنم و برم به سمت آینده
از شکست ها و پیروزی های آینده هم نترس! همین چیزهاست که زندگی آدم رو میسازن فقط نباید در شکست ها غرق بشی
این شما نیستی که اشتباه میکنی همه آدم های روی زمین اشتباه میکنن فقط باید خودت رو دوست داشته باشی
و بخاطر خطا و اشتباه های خودت اینقدر به خودت نمره منفی ندی
ما کنار این منفی ها نمره های مثبت هم داریم
فقط باید خودمون رو دوست داشته باشیم.
RE: در عذاب و افسردگی به سر میبرم
سلام دوست عزیز.به همدردی خوش اومدی
نقل قول:
- (چگونگی) کنار آمدن با حسادت شدید
دوست عزیز حسادت ازعدم اطمینان نشات میگیره..وقتی به خودمون اعتماد و اطمینان کافی نداشته باشیم باعث میشه رو رفتار دیگران زوم کنیم و فقط خوبیاشونو ببینیم و حسادت کنیم.
به نظرشخصی من حسادت نشونه نداشتن اعتماد به نفس کافیه.پس خوب با خودت فکر کن ببین اینکه اون دختر (یا هر دختر دیگه) سرکار بره یا با یکی دیگه حرف بزنه چه حسی و چه ترسهایی سراغت میاد؟مثلا ممکنه بترسی که شاید با یکی دیگه اشنا بشه و رهات کنه..یا مثلا فکر کنه اون همکارش از تو جذابتره یا هر چیزدیگه..
به نظر من یه لیست درباره خودت تهیه کن..خصوصیات مثبت و منفیت رو بنویس..فکر میکنی کدوم صفات رو باید داشته باشی ما نداری یا کمه؟
حالا یه نامه دیگه به خودت بنویس..تو اون نامه بنویس خودتو همینطوری که هستی دوست داری.با تموم صفات مثبت و منفیت خودتو دوست داری و میپذیری..این پذیرش خیلی مهمه.
حتی اینکه حسادت اونو تحریک میکردی به نظر من بازم بخاطر اعتماد به نفس نداشتنته..میترسیدی (مثلا رهات کنه یا..) و به همین خاطر مثلا میگفتی فلان دختر خیلی ازم خوشش میاد یا بهم توجه میکنه و..که غیر مستقیم گفته باشی ببین من جذابم..من خاطر خواه دارم..من دوست داشتنی ام..منو رها نکن.
اما دوست عزیزتو دوست داشتنی هستی نه اگه دختری هت توجه کنه..چون خودتی..تو با تموم صفاتت دوست داشتنی هستی.البته همه ادما مناسب هم نیستن و تو هم باید فرد مناسب خودتو پیدا کنی.
مورد بعدی شناخته..اگه دوره شناخت اصولی بگذره راحتتر میتونی به طرف مقابلت اعتماد کنی و اون درجه حسادت میاد پایین و به یه غیرت مناسب تبدیل میشه.
نقل قول:
(چگونگی) بیرون آمدن از افسردگی شکست عشقی
قدم اول بخشش هست..بخشش خودت..تو و اون دختر به میل خودتون وارد یه رابطه ای شدین،رفتارهایی داشتین نتیجش رو هم دیدین.حالا از اون اتفاق تجربه و درسش رو بردار و بقیشو بذار کنار.
یه بار برای همیشه جزء به جزء خاطرات اون رابطه رو بنویس.گریه کن.داد بزن.خودتو تخلیه کن.بعد روی نوشته هات خط بزن و بنویس بخشیدم و رها کردم..بعد بسوزونشون.
یه نامه بخشش هم واسه خودت بنویس.
ازاون به بعد هم هر وقت فکر اون رابطه اومد تو ذهنت بدون سرزنش خودت فکرتو منحرف یه موضوع دیگه کن.اینکارو مرتبتکرار کن.حتی اگه باز بهش فکر کردی ناراحت نشو و ذهنتو ازش منحرف کن.
یه مدت دور کتاب و وبلاگ و اهنگ عاشقانه و مکانهای خاطره انگیزخط بکش.
به مرور حالت بهتر میشه.
نقل قول:
"به مردان نیازی نیست، فقط تجملاتی برای عیاشی هستند."
. منتها تصور اینکه من یکی از تجملات برای عیاشی او بوده باشم خیلی ناراحتم میکند..
ادم خیلی وقتا خیلی حرفا میزنه و مینویسه که اصلا اون منظوری که بقیه فکر میکنن رو نداره..پس انقد ذهن خوانی نکن..تو که واقعا نمیدونی منظورش چی بوده؟با کی بوده؟تو چه شرایطی نوشته؟
ببخشید طومارشد.
موفق باشی
RE: در عذاب و افسردگی به سر میبرم
سارا خانم و بهار زندگی عزیز از اینکه وقت گذاشتید و راهنمایی کردید به قدری سپاسگذارم که به دکمه تشکر نمیتوانستم بسنده کنم. همین الآن هم تا حد زیادی احساس بهتری دارم. امیدی در دلم روشن شده که بهم اطمینان میده این مشکلات رو میشه با تجربیات و راهنمایی های شما و سایر عزیزان فروم کنار زد.
چند ساعتی به راهنماییهایی که کردید فکر میکنم تا آنها را هضم کنم. حق با شماست من از لحاظ اعتماد به نفس و ترس از دست دادن معشوق و خیلی مسائل دیگر حسودی میکردم. پس الآن یک مسئله دیگر برایم آشکار شد: نبود اعتماد به نفس کافی. هر چند از این موضوع خوشحال نیستم اما دونستن این اشکال کمک فوق العاده بزرگیه. بعد از اینکه به صحبتهای شما به اندازه کافی فکر کردم مجدداً مزاحم میشم.
سارا خانم حق باشماست، این فروم پر از مقالات باارزش و مفیدی است که افسوس تا دیشب خبری ازشون نداشتم. سعی میکنم حتماً وقت زیادی رو صرف مطالعه بخشهای این فروم بکنم، واقعاً ارزش زیادی داره.
از همتون یک دنیا ممنونم.
RE: در عذاب و افسردگی به سر میبرم
سلام مجدد خدمت دوستان.
در این یکی دو روز روی تقریباً همه مواردی که فرمودید با دقت فکر کردم. اول مایلم روی موضوع حسادت تمرکز کنم.
با پدرم هم روی این موضوع خیلی صحبت کردم. به نظر پدرم در عشق نباید حسادت به قدری باشد که به زندانی همسر (یا معشوق) بیانجامد چرا که در قید و بند شدید گذاشتن طرف-رابطه نقطه عکس عشق و دوست داشتن هست. در عشق باید اعتماد حرف اول را بزند، تحت هر شرایطی.
سر کار هم از دوستان و آشنایان در این رابطه سوال کردم. با حفظ احترام ازشون پرسیدم که چرا به همسرشون تا اون حد اعتماد دارند (حسادت نمی ورزند) وقتی مثلاً با یک مرد دیگر صحبت میکند یا سر کار میرود. جواب خیلیهاشون متفاوت بود ولی یکیشون از همشون برام جالبتر بود: حدود 45 تا 50 سال سن داشت و با چشمانی پر از اطمینان به من گفت: "چون وقتی که ازدواج کردیم، اولین حرفی که همسرم برای اطمینان به من زد این بود که (اگر حتی به شوهرم خیانت کنم، در درجه اول به پدرم و در درجه دوم به برادران و خانواده ام خیانت کردم تا شوهرم، و این مسئله تحت هیچ شرایطی برایم قابل قبول نیست.). در ادامه گفت که وقتی من همسرم چنین دیدگاهی داشته باشد و خلق و خویش به راستی همینگونه باشد، صد البته کوچکترین شکی به صداقت و پاک دامنی او نخواهم کرد."
به نظر شما این جواب تا چه حد معقوله؟
حالا من کنجکاو هستم که چطور میتوانم اعتماد به نفس را در درچه اول بیشتر کنم، و در درجه دوم احساس حسادتم را به قدری پایین نگه دارم که احساس اعتماد جایگزین آن گردد؟
ممنونم.
RE: در عذاب و افسردگی به سر میبرم
اقای پارسا1 خیلی ممنون که وقت میذارین و برای کمک مطلب مینویسید اما دوست عزیز پیشنهاد میکنم اول تاپیک افات احتمالی مشاوره که بالای همه صفحات تو کادر ابی نوشته شده رو بخونین.ما هممون چند باره خوندیمش و گاهی لازمه بازم بهش رجوع کنیم.
من متوجه منظور نوشته شما شدم اما اگه یکی خودشو انداخت تو چاه بقیه هم باید بپرن تو چاه؟
اون خانوم یه مطلبی نوشته شما هم باید مقابله به مثل کنی؟زندگی که شریک جنسی مثه یه پیتزا بیاد و بره ارزشش از همون یه پیتزا هم کمتره.
شریک جنسی مناسب ارامش روحی و روانی با خودش میاره..احساس امنیت به ادم میده.
نقل قول:
ولی اگر با این شکل نادرست به قضیه نگاه کنیم
خوب برادر من نباید با این شکل نادرست به قضیه نگاه کرد.
نقل قول:
اگر حتی به شوهرم خیانت کنم، در درجه اول به پدرم و در درجه دوم به برادران و خانواده ام خیانت کردم تا شوهرم،
به نظر شما این جواب تا چه حد معقوله؟
نمیشه اینجا بحث کلی راجب خیانت و دلایلش راه انداخت اما کسی که خیانت میکنه به نظر من اول از همه به روح و روان و جسم خودش خیانت میکنه.
کاری که شما میتونید انجام بدید اینه که دوره شناخت رو با دقت و به دور از احساسات طی کنید.چون وققتی احساسات وسط میاد شناخت ناقص میشه و معایبی که میبینید رو ندید میگیری.تو زمینه شناخت از خونوادتون هم کمک بگیرید و از مشاورین مذهبی که احتمالا اونجا هستن.
تو زندگی مشترک هم باید مهارتهای زناشویی رو هر دو طرف رعایت کنن تا در صورت بروز مشکل بتونن حل کنن به جای اینکه سراغ خیانت برن.برای اینکار لازمه هر دو طرف این مهارتها رو یاد بگیرن.این خیــلی مهمه.
و در نهایت توکل به خدا.
تاپیکای زیر که یکیش مال منه و یکیش مال خارپشته رو کامل بخوون مفصلا راجب این موضوعات بحث شده.
ارتباط مردا با دخترا...منو ترسونده
بدبینی، مشکل جدی من
.................................................. .......................
برای دوست داشتن خودتون اول اون کارایی که برای بخشایش تو پست 5 گفتم رو انجام بده.بعد یه دفترچه تهیه کن و کلی قربون صدقه خودت برو..برای خودت هدیه بخر..هر کار مثبتی که انجام میدی به ازاش حتما از خودت تشکر کن و به خودت یه جایزه بده.میتونه موسیقی مورد علاقت باشه..یا یه دسر خوشمزه یا یه شاخه گل یه تی شرت و ...
مدام جلوی اینه بگو من خودمو همینطوری که هستم با فلان صفت و بهمان صفتم دوست دارم و میپذیرم.
دوست داشتن خود
تولد دوباره
قوانین حرمت به خویشتن
داداش جان بخون و انجام بده.تا تاثیرشو ببینی.
موفق باشی
RE: در عذاب و افسردگی به سر میبرم
پارسای عزیزم، برادر گلم، سلام. هر چند میدونم هدف شما فقط کمک به من بعنوان یک غریبه بوده (که ممنونم)، اما یک انتقاد دوستانه هم از شما دارم. سعی میکنم با برهان انتقادم رو منتقل کنم که سوء تفاهمی از صحبت هایم پیش نیاد. پارسا جان من و اون دختر خانم قرار بود با هم ازدواج کنیم. پنج سال با هم رابطه عاطفی داشتیم، برای همدیگه پناهگاهی امن بودیم. درسته که سرانجامش اونطور که میخواستیم نشد اما حرمت عشق رو باید نگه داریم. اگر قرار باشه انتقادی هم از من یا طرف رابطه (سابقم) بشه، به نظرم باید سازنده و هدفمند باشه وگرنه هم انرژی و وقت پربهای شما ممکنه هدر بره، هم شاید کسی (با اجازتون: من) از انتقادی که کردید دلخور بشه.
اگه فرضیه شما رو قبول کنیم، باز هم درست نیست که در مورد او قضاوت کنیم و شخصیتش را بیمار قلمداد کنیم چرا که من و شما نمیدونیم در چه شرایطی زندگی میکنند. کسی که زمین افتاده رو لگد نمیزنند، این راه و رسمش نیست پارسا جان.
فرمودید که نیاز به زن با تکنولوژی امروز کمتر و کمتر شده. با همین استدلال میتوان گفت نیاز زن هم به مرد با توانایی شاغل بودنشون کمتر شده. ولی همونطور که بهار زندگی فرمودند زندگی زناشوئی و شریک زندگی مسئله ای به این سادگی نیست. اگر بود اون رو نمیشه شریک عاطفی یا زندگی زناشوئی اسم گذاشت :-).
نقل قول:
در مورد دسترسی به رابطه ج.ن.س.ی هم که الحمدلله همه جا، فراوانی نعمته .تو خارج که دیگه داره میشه آنلاین، از سفارش پیتزا هم راحتتر شده
پارسای عزیزم من در دبی زندگی میکنم و مکان منزلم تا دو کاباره و یک هتل که تنها جهت "کرایه" نمودن شریک جنسی است کمتر از 10 دقیقه قدم زدن فاصله است. مسئله این نیست که شریک جنسی موجود هست یا نیست، مسئله اینه که خودم نمیخوام پامو اونجا بذارم، حتی اگه هم بشه شبهایی که رمقی داشته باشم و بخوام برای ورزش یکم دوچرخه سواری کنم راهم رو کج میکنم و خودم رو از کوچه های تاریک به پارک مخصوص ورزش میرسونم. درسته که هیچ لذتی بیشتر از لذت جنسی نیست ولی آیا پس فردا که من متاهل بشم میتونم به همسرم دروغ بگم و تو چشماش نگاه کنم؟ خدا گواهه این توانایی رو در وجودم نمی بینم... :-) در ثانی مایل هستم که خودم نحوه زندگیم را دیکته کنم، صرفنظر از هر عامل خارجی که وجود داشته باشه. بی رودر بایستی من با کسی مسابقه "شریک جنسی" نذاشتم و نخواهم گذاشت...
نقل قول:
روی خودتون باید کار کنید ولی سلامت روانی طرف مقابل هم مهمه
ای به چشم! فعلاً روی خودم تمرکز میکنم تا کم و کاستی هام رو از بین ببرم، بقیه اش به قول دوستانی که به خدا معتقد هستند: توکل به خدا.
باز هم ممنونم که وقت گذاشتی دوست من.
- - - - - - - - - -
خانم بهار زندگی، مطالبی که گذاشید رو مطالعه کردم. به اندازه ای به معلوماتم اضافه شد که از برای چند ساعت ذوق کردم و در اتاقم به آن مطالب با بی قراری قدم میزدم و فکر میکردم. تاپیک ها و پست های وبلاگ به راستی جای تامل داشت. بعد از سالها احساس کردم باز در جمع بزرگان فامیل هستم و از تجربیاتشون استفاده میکنم، خیلی ارزشمند بودند. جز "قوانین حرمت به خویشتن" که مجدداً باید مطالعه کنم، بقیه مطالبی که گذاشتید رو سعی کردم به آرامی و در صورت لزوم دو تا سه بار بخوانم که کاملاً مفهوم را درک کنم. به نتیجه با ارزش دیگر رسیدم: من با خودم قهر کرده ام، احساس گناه میکردم (هنوز هم این احساس رو شدیداً دارم)... سعی میکنم این هفته رو وقف عمل کردن به راهنماییهایی که شدم بکنم.
از همتون بابت اینکه وقت میذارید واقعاً سپاسگذارم. اگر باز هم اینگونه مطالب رو میتوان جایی به دست آورد یا اگر کتابی در این زمینه ها (حسادت، برخورد صحیح در رابطه عاطفی، بخشش خود) سراغ دارید ممنون میشم مطلعم کنید.
RE: در عذاب و افسردگی به سر میبرم
سلام Simko عزیز،
به تالار همدردی خوش آمدید.
خوشبختانه می بینم که از دوستان راهنمایی های خوبی گرفتید.
در رابطه با هر دو مشکلی که مطرح کردید تاپیک و مقالات زیادی داریم که می توانید جستجو و مطالعه کنید.
راجع به حسادت بهار یک سری لینک داد.
راجع به فراموش کردن رابطه قبلی هم یک سری لینک در این تاپیک می توانید پیدا کنید: فراموش کردن یک رابطه ناموفق
پیشنهاد من به شما:
این دو موضوعی که مطرح کردید باید جداگانه بررسی بشوند. چون در این تاپیک بیشتر به موضوع حسادت پرداخته شد، به نظرم بهتر هست که در این تاپیک فقط راجع به این مسئله حرف بزنید. اگر فکر می کنید برای فراموش کردن اون دختر هم نیاز به کمک دارید، بهتر هست در آینده یک تاپیک جدید باز کنید. ولی همزمان دو موضوع رو دنبال نکنید.
پیشنهاد می دهم عنوان این تاپیک رو بگذاریم: چطور با حسادت در خودم کنار بیایم؟
و یا یک عنوانی که شما پیشنهاد بدهید. هدف این هست که عنوان با موضوع تاپیک و مشکل شما هماهنگ باشد. در پست بعدی عنوان جدید رو اعلام کنید تا مدیران تغییرش دهند.
فقط یک مسئله ای رو هم بگویم:
البته که باید ببینید این حسادت در شما بیش از حد هست یا نه. و حتی اگر لازم بود حضوری به روانشناس متخصص مراجعه کنید. ولی مسئله ی دیگر این هست که نوع رابطه ای که شما داشتید، کلاً یک رابطه ی احساسی بوده که تعهد رسمی در اون نبوده. یعنی همه چیز رو به عهده احساسات بینتون سپرده بودید، و هر لحظه در هر دوی شما این نگرانی بوده که عشقتون شما رو رها کند و به سراغ دیگری برود. و شاید حتی این اون اتفاقی بود که در آخر هم برای شما افتاد. این نوع رابطه ذاتش اینطور هست و حسادت رو به همراه دارد.
تالار همدردی با این نوع روابط موافق نیست. و ازدواج رسمی رو پیشنهاد می دهد. و پیشنهاد می دهد که دوران شناخت خیلی منطقی و با مطالعه و دقت زیاد و به دور از تصمیمات احساسی دنبال بشود. اینطور شما می توانی فرد مقابل رو صحیح بشناسی و یک تصمیم منطقی بگیری. و وقتی هر دو همدیگر رو هم با عقلتون و هم با دلتون انتخاب کردید، و وارد حریم امن ازدواج شدید، اون وقت این نگرانی ها و ترسها خیلی خیلی کمتر می شوند. و البته این هم باید گفته بشود که بعد از ازدواج هر دو باید برای رابطه مشترکتان تلاش کنید. مثل یک گلی که بکارید، و بعد همیشه بهش رسیدگی کنید و ازش مراقبت کنید تا یک عمر زیبا و لطیف بماند.
برای شما آرزوی موفقیت می کنم.
=========================
پست آقای پارسا به علت هماهنگ نبودن با قوانین تالار حذف شد. از اعضایی که قصد راهنمایی دارند، تقاضا می کنیم قوانین تالار و تاپیک آفت های احتمالی مشاوره رو مطالعه کنند.
با تشکر.
RE: در عذاب و افسردگی به سر میبرم
سلام آقای حامد عزیز،
حق با شماست، تفکیک حسادت و فراموشی شکست عشقی بهتر است در تاپیکهای جدا بررسی گردند. با توجه به حجم مناست مطلب در رابطه با کنار آمدن با شکست عشقی و فراموشی آن به نظرم نیاز به ایجاد تاپیک جدید توسط من نباشد و فقط در این ترد به موضوع حسادت بپردازیم. اگه مقدور هست، ممنون میشم زحمت بکشید و اسم ترد رو به عنوانی که مناسب میدونید (در رابطه با موضوع حسادت) تغییر دهید تا هم عنوان با مطالبی که پست میشوند هماهنگ باشند و هم در آینده برای دوستانی که در جستجوی مطالب مربوط به حسادت هستند قابل استفاده باشد.
آقا حامد راستش رو بخواید من خودم چون بصورت ناخودآگاه حسادن می ورزیدم عملم را قابل توجیه میدونستم. اما الآن که از دید سوم شخص به گذشته ام فکر میکنم، اون حسادت رو تا حد زیادی "تعصب" (غیرت به توان ده با چاشنی احساس بد) اسم میذارم. مثلاً از اینکه طرف رابطه ام با پسری چت کند، یا با همکلاسی هایمان گرم بگیرد متنفر بودم. از اینکه مانتوی کوتاه بپوشد بطوری که حتی ذره ای از ظرافت بدنش ظاهر گردد، ناراحت میشدم. برخورد من با این مسائل بجای اینکه صحبت و توجیه کردن باشد، بیشتر سکوتی تلخ و قهر بود. دوست نداشتم به زبان بیاورم که فلان موضوع من را آزار میدهد، چون از اینکه به او "تسلطم" را تحمیل کرده باشم بیزار بودم. دوست داشتم حرف دلم رو از واکنشهام بفهمه... (الآن میدونم که این برخورد من صحیح نبوده و نیست!).
رابطه من و ایشان احساسی و از روی دوستی نبود. من و او واقعاً با والدینمون صحبت کردیم و حتی با مادر ایشان در دانشگاه برای چند ساعت ملاقات کردم. من هرگز دنبال روابط بی سرانجام نبوده و نیستم و حتی در اوایل رابطه با این دختر خانم، او را برای یک هفته بایکوت کردم تا او را متوجه کنم که من یا قصدم ازدواج هست یا هر دو به خیر و سلامت، دوستی بی دوستی.
حتی تا مرز خواستگاری پیش رفتیم اما متاسفانه در مجلس خواستگاری، پدر این دخترخانم (که انسان شریفی هم هستند) گویا در رابطه با کردستان و عملیات ایشون در زمان جنگ و خاطرات آن دوران تعریف کردند (اینکه کردها بهشون با بی سیم میگفتند: "سرت را خواهم برید" و از این قبیل مسائل.). در زمان خواستگاری خانواده من هم خویشتنداری کردند و هیچی نگفتند ولی عوضش پدرم بحثی از "خواستگاری" به میان نیاورد و جلسه بدون سرانجام به "آینده (نامعلوم)" موکول شد. وگرنه هم ما حلقه ازدواج رو همراه آورده بودیم و هم آنها. (یعنی آنها با من هیچ مشکلی نداشتند، من رو تا حد زیادی میشناختند).
در هر صورت هر چی که بود گذشت، فقط خواستم موضعم را روشن کنم که من انصافاً دنبال هیچ رابطه نامشروع یا بی هدفی نبودم (نیستم و نخواهم بود). :72:
پیشنهاد مراجعه به روانپزشک هم به نظرم معقول و منطقیست. حتماً این کار رو میکنم، امیدوارم به نتیجه برسم.
آقا حامد ممنونم از راهنمایی هایی که کردید.
RE: چطور با حسادت در خودم کنار بیایم؟
سلام مجدد،
عنوان تاپیک رو تغییر دادم و همینطور تاپیک رو به این انجمن منتقل کردم:
روانشناسی ، آرامش و کمال انسان » روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
اینکه از رابطه احساسی صحبت کردم، به این خاطر بود که متوجه شدم بیش از 1-2 سال این رابطه طول کشیده و همینطور حسادت همدیگر رو تحریک می کردید و به خصوص وقتی گفتید که متاسفانه حتی سکته خفیف سر این مسئله داشتید، نشان می دهد که دوران شناخت تحت تاثیر احساسات بوده. و البته منظور من این بود که در این رابطه به این شکل و قبل از پیوند رسمی ازدواج، حسادت تا حدی طبیعی است.
چون از نوع پوشش و چت و ... صحبت کردی، باید بگویم که به این مسئله هم باید دقت کنی که با کسی ازدواج کنی که از نظر فرهنگی و مذهبی و سطح فکر با شما هماهنگ باشد. ممکن است یک دختری دوست داشته باشد لباس های باز بپوشد و این باعث شود شما اذیت بشوی و حسادت تحریک بشود. در اینجا مشکل از شما نیست. مشکل از این هست که شما و اون دختر دید متفاوتی راجع به پوشش زن دارید و اگر با این دید متفاوت با هم ازدواج کنید، در این زمینه به مشکل برمی خورید.
همینطور در رابطه با چت با پسرهای دیگر. این بر می گردد به نوع دید شما و اون دختر خانم راجع به روابط با جنس مخالف که باید قبل از ازدواج راجع به همه این مسائل صحبت شود.
باید تشخیص بدهی این حسادت علتش چی بوده. طبیعی هست؟ یا اینکه راجع به مسائلی حسودی می کنی که صحیح نیستند و قصد داری همسرت رو محدود کنی و آزادی هایش رو ازش بگیری و کنترلش کنی و ...
شاد باشی.
RE: در عذاب و افسردگی به سر میبرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Simko
افرمودید که نیاز به زن با تکنولوژی امروز کمتر و کمتر شده. با همین استدلال میتوان گفت نیاز زن هم به مرد با توانایی شاغل بودنشون کمتر شده. ولی همونطور که بهار زندگی فرمودند زندگی زناشوئی و شریک زندگی مسئله ای به این سادگی نیست. اگر بود اون رو نمیشه شریک عاطفی یا زندگی زناشوئی اسم گذاشت :-).
نقل قول:
در مورد دسترسی به رابطه ج.ن.س.ی هم که الحمدلله همه جا، فراوانی نعمته .تو خارج که دیگه داره میشه آنلاین، از سفارش پیتزا هم راحتتر شده
Simko عزیز
خوشحالم که صحبتهای منو خوندی .
اما یه نکته رو باید مختصرا یاداوری کنم چون فکر می کنم منظور من رو اصلا متوجه نشدید . در مورد اینکه زن و مرد به هم نیاز ندارند، من صریحا گفتم که اگر این استدلال "نادرست" رو بخواهیم بپذیریم.که زنان به مردان نیاز ندارند(به دلیل زندگی امروزی و استقلال مالی) مردان هم در جواب این استدلال"نادرست" می تونن بگن که زنان هم غیر ضروری هستند ؛اون جریان سفارش پیتزا :Dو آزادی جنسی هم یه بخشی از مثالی بود که برای استدلالم اورده بودم(نگفتم شما هم برو پیتزا سفارش بده:311:) ولی شما آخرش در واقع استدلال خوم رو به خودم تحویل دادید:311:
با توجه به نادرست بودن اون جمله ایشون بود که اعتقاد دارم اون طرز تفکر ، تفکر سالمی نیست و معمولا این افراد با این طرز تفکر ،دیگران را با مشکل مواجه می کنن.و این را باید می گفتم چون تنها خواننده این مطلب شما نیستید و ممکنه دیگران هم این نوشته ها رو بخونن.
موفق باشید
RE: چطور با حسادت در خودم کنار بیایم؟
درود به همه.
آقا حامد اول از همه چیز ممنون بابت زحمتی که کشیدید و تاپیک رو تغییر نام و به بخش مربوطه انتقال دادید.
توضیح اضافه: من در خانواده ای چهار نفره زندگی میکنم. پدرم مهندسی دقیق، ریاضی دانی تیزهوش و مادرم خانه دار و فوق العاده با ملاحظه و مهربان است. در طول عمرم تا حالا ندیدم مادرم کاری کرده باشد یا حرفی زده باشد که پدرم دلخور شود. هرگز ندیدم پدر و مادرم دیگری را "دروغگو" خطاب کند یا سر موضوعی بحث جدی کنند. همین مسئله (خانه دار بودن و باملاحظه بودن مادرم) یک عامل موثر در تربیت و ذهنیت من از "همسر آینده ام" تشکیل داده. شاید همین موضوع باعث شده که هضم "شاغل" بودن همسرم برایم مشکل باشد چرا که این موضوع برای من نسبتاً بیگانه بود که بعد از صحبت با پدرم در همین چند روز گذشته متوجه شدم که شاغل بودن زن میتواند مفید هم باشد (مثلاً بعد از مرگ شوهر، خانم بیوه میتواند از پس خودش و فرزندان بربیاید و به عبارتی بلاتکلیف یا باری بر دوش سایرین نباشند) - بگذریم..
نقل قول:
چون از نوع پوشش و چت و ... صحبت کردی، باید بگویم که به این مسئله هم باید دقت کنی که با کسی ازدواج کنی که از نظر فرهنگی و مذهبی و سطح فکر با شما هماهنگ باشد. ممکن است یک دختری دوست داشته باشد لباس های باز بپوشد و این باعث شود شما اذیت بشوی و حسادت تحریک بشود. در اینجا مشکل از شما نیست. مشکل از این هست که شما و اون دختر دید متفاوتی راجع به پوشش زن دارید و اگر با این دید متفاوت با هم ازدواج کنید، در این زمینه به مشکل برمی خورید.
همینطور در رابطه با چت با پسرهای دیگر. این بر می گردد به نوع دید شما و اون دختر خانم راجع به روابط با جنس مخالف که باید قبل از ازدواج راجع به همه این مسائل صحبت شود.
آقا حامد حقیقت را بخواهید من انسانی شک گرا هستم و خودم را به هیچ دین یا مذهبی متعلق نمیدانم. لذا من قادر به اختیار کردن همسری مسلمان نیستم. با توجه به اینکه فرهنگ دیگر جوامع (غیر مسلمان) با دیدگاه من تا حد زیادی متفاوت است، لذا من نیازمند این هستم که حسادت خودم را از حد تعصب به حد معقول "غیرت" تغییر بدهم. منتها نمیدانم چه مقدار حسادت قابل قبول است و چه مقدار حسادت غیر قابل قبول و افراط!. یا لااقل مایلم بدانم چطور میتوانم حسادتم را کنترل کنم تا بیش از اندازه طرف رابطه ام "زندانی" خواسته های من نشود؟
نقل قول:
باید تشخیص بدهی این حسادت علتش چی بوده. طبیعی هست؟ یا اینکه راجع به مسائلی حسودی می کنی که صحیح نیستند و قصد داری همسرت رو محدود کنی و آزادی هایش رو ازش بگیری و کنترلش کنی و ...
از کودکی (کمتر از 5 سالگی) بصورتی ذاتی همینطور بودم. حتی دوست نداشتم در عروسی های فامیل مادرم در رقص کردی شرکت کند، هر چند که مردان و زنانی که در رقص کردی هنگام عروسی شرکت میکنند همگی فامیل هستند. با اینکه چند سال بیشتر سن نداشتم اما از مادرم خواهش میکردم که شرکت نکند، حتی به قیمت له شدن انگشتان پام!
نمیدانم چرا اینطوری هستم :-(.
یکی از دلایلی که اینجا هستم این هست که شنیدم در منزل "ت" به من بخاطر طرز تفکرم در رابطه با طرز پوشش و شاغل بودن "همسر آینده ام" خندیده اند. همین مسئله باعث شده که من ذهنیتی داشته باشم که واقعاً من مشکلی دارم که نیاز دارم آن را برطرف کنم...
علت حسادتم در رابطه با معشوق سابقم: راستش رو بخواهید اول از همه چیز: احساس استرس برای از دست دادن او، احساس استرس از اینکه او وابسته دیگری شود، احساس اینکه طرف صحبتش مشتاق معشوفه ام شود، احساس اینکه رقیبی پیدا کنم که برایم قابل قبول نیست.
همانطور که بصورت ذاتی از بد و بیراه گفتن در حضور کودکان یا ظلم به انسانی بی دفاع بیزارم، بصورتی ناخودآگاه از ارتباط کسی با معشوقه ام دچار ناراحتی میشوم.
اما احساس میکنم روزنه ای امید وجود دارد که ذهنیتم تغییر کند. مثلاً از وقتی که توجیه شده ام که سر کار رفتن خانمها واقعاً میتواند جنبه ای مثبت داشته باشد، دیگر مخالف شاغل بودن همسر آینده ام نیستم. شاید اگر در سایر موارد هم توجیه شوم تعصبم فروکش کند... شاید :-).
یک درخواست: آقا حامد سعی کردم یک موضوع را بصورت خصوصی با شما در میان بگذارم اما نتوانستم برای شما پیام خصوصی ارسال کنم. یک مسئله است که جنبه اخلاقی آن را میخواهم با شما در میان بگذارم و مشورت بگیرم. آیا کسی میتواند در این زمینه کمکم کند؟ مایل هستم موضوع بصورت خصوصی باقی بماند. ممنون.
RE: در عذاب و افسردگی به سر میبرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Parsa1
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Simko
افرمودید که نیاز به زن با تکنولوژی امروز کمتر و کمتر شده. با همین استدلال میتوان گفت نیاز زن هم به مرد با توانایی شاغل بودنشون کمتر شده. ولی همونطور که بهار زندگی فرمودند زندگی زناشوئی و شریک زندگی مسئله ای به این سادگی نیست. اگر بود اون رو نمیشه شریک عاطفی یا زندگی زناشوئی اسم گذاشت :-).
نقل قول:
در مورد دسترسی به رابطه ج.ن.س.ی هم که الحمدلله همه جا، فراوانی نعمته .تو خارج که دیگه داره میشه آنلاین، از سفارش پیتزا هم راحتتر شده
Simko عزیز
خوشحالم که صحبتهای منو خوندی .
اما یه نکته رو باید مختصرا یاداوری کنم چون فکر می کنم منظور من رو اصلا متوجه نشدید . در مورد اینکه زن و مرد به هم نیاز ندارند، من صریحا گفتم که اگر این استدلال "
نادرست" رو بخواهیم بپذیریم.که زنان به مردان نیاز ندارند(به دلیل زندگی امروزی و استقلال مالی) مردان هم در جواب این استدلال"
نادرست" می تونن بگن که زنان هم غیر ضروری هستند ؛اون جریان سفارش پیتزا :Dو آزادی جنسی هم یه بخشی از مثالی بود که برای استدلالم اورده بودم(نگفتم شما هم برو پیتزا سفارش بده:311:) ولی شما آخرش در واقع استدلال خوم رو به خودم تحویل دادید:311:
با توجه به نادرست بودن اون جمله ایشون بود که اعتقاد دارم اون طرز تفکر ، تفکر سالمی نیست و معمولا این افراد با این طرز تفکر ،دیگران را با مشکل مواجه می کنن.و این را باید می گفتم چون تنها خواننده این مطلب شما نیستید و ممکنه دیگران هم این نوشته ها رو بخونن.
موفق باشید
پارسا جان سلام.
...
منی که به دینی خاص تعلق نداشتم یک سال بعد از جداییمان یک ماه کامل را مسلمان شدم و همه نمازها را به جا آوردم، حتی خطبه ها را که آنچنان از عربی آنها سر در نمی آوردم را نشستم و با حوصله گوش دادم. از "الله" یک خواهش داشتم که هوای "او" را داشته باشد. دعا میکردم که آه من دامنش را نگیرد... اما دعاهای من به نتیجه نرسید :')
transformation of an angel into succubus
پارسا جان شرمندم اگه صحبتهای شما رو درست متوجه نشدم. از لجاظ روانی در وضعیت خوبی به سر نمی بردم برای همین گاهاً مجبور بودم مطلبی رو چند بار مطالعه کنم. اما الآن برداشت بهتری از صحبتهای شما دارم. :72:
ویرایش: آقا حامد شرمندم الآن متوجه شدم که برای استفاده از امکاناتی چون پیام خصوصی، باید ابتدا حق عضویت در فروم را بپردازم. آیا "کارت اعتباری مستر کارد" یا "پی پال" رو قبول میکنید؟ در کدام بخش فروم میتوانم راه های پرداخت حق عضویت را بررسی کنم؟ :72:
RE: چطور با حسادت در خودم کنار بیایم؟
سلام،
متن طولانی شما رو خواندم :)
یک مسئله که در اینجا مهم هست اینه که سعی کن پست هایت طولانی نشود. پست های طولانی رو اعضایی کمی می خوانند. مسائل جزئی رو زیاد توضیح نده و فقط مسائل اصلی رو بنویس.
فکر می کنم لازم هست که یادآوری کنم که من متخصص یا مشاور نیستم. من هم یک پسری هستم مثل خودت. امیدوارم در اینجا بتوانیم کمکت کنیم.
قرار بود در این تاپیک فقط به موضوع حسادت پرداخته بشود. ولی در این پست آخر شما مشخص شد که شما هنوز خیلی تحت تاثیر رابطه ی قبلی هستی و نتوانستی فراموشش کنی.
شاید باور نکنی، ولی شرایطت و احساساتت رو خوب درک می کنم.
و می دانم که در غربت وقتی اینطور با دختری آشنا می شوی، خیلی راحت تر بهش دل می بندی و اگر جدایی صورت بگیرد، خیلی آدم تنها می شود و فراموش کردن این رابطه خیلی سخت هست.
دوست عزیز، تو عاشق شدی. این حس و حال رو تقریباً همه کسانی که در این تالار هستند تجربه کردند. یکی بیشتر، یکی کمتر. توی تاپیک های من رو هم اگر نگاه کنی، می بینی من هم روزی شرایط شبیه خودت داشتم.
نمی خواهم بگم چرا عاشق شدی. چون تو هم همان اشتباهی رو کردی که من کردم. این دختر مناسب تو نبوده. یک علتش فکر می کنم این بوده که تو خیلی زودتر از اینکه او رو کاملاً بشناسی، وارد فاز احساسی شدی و به او وابستگی پیدا کردی. این باعث شد که او رو تازه وقتی بشناسی که خیلی دیر بود. و اشتباه دیگری هم که به نظر من هر دوی شما کردید، این بود که تفاوت ها رو در خودتون دیدید، ولی به جای یک تصمیم منطقی تصمیم به تغییر دادن همدیگر گرفتید...
این رو بدان که این تغییر کردن ها و تغییر دادن ها اشتباه هست. باید کسی رو پیدا کنی که همانطور که هست دوستش بداری. و او هم تو رو همانطور که هستی دوست بدارد. البته درست هست که زن و شوهر بعد از ازدواج به مرور با هم هماهنگتر می شوند. ولی این تغییرات بزرگ به این راحتی ها امکان پذیر نیستند، و دیر دیرش بعد از چند سال که احساسات اولیه فروکش کردند، افراد به خود واقعیشون بر می گردند.
دوست عزیز،
فراموشش کن! همه چیز رو فراموش کن.
البته که کامل از یادت نخواهد رفت. و شاید ماه ها به او فکر کنی. ولی فکرت رو کنترل کن.
این تاپیک من رو بخوان: فراموش کردن او
و همینطور تاپیک هایی که در این پست ها معرفی شده اند: فراموش کردن یک رابطه ناموفق
دوستان پیشنهادهای خوبی به من دادند.
مطمئنم کمکت می کند.
در ضمن، امکان مشاوره خصوصی نیست. طبق قوانین مشاوره ها باید در تاپیک های عمومی تالار صورت بگیرند. برای همین از صحبت کردن با شما از طریق پیام خصوصی یا ایمیل معذورم.
موفق باشی.
RE: چطور با حسادت در خودم کنار بیایم؟
Simko گرامی
به تالار همدردی خوش آمدی
من فقط یک نکته را نیاز دیدم بگم ، آنهم اینکه اگر شما در رابطه با داشته های دیگران حس حسادت نداری و حسرت نمیخوری . و فقط در رابطه خانمهایی که خویش نزدیک شما هستند یا تعلق خاطر به آنها داری با پسران یا مردان حساس هستی باید بگم این غیرت هست نه حسادت که البته شدت و ضعفش در افراد مختلف متفاوت هست اما یکی از مهمترین خصلتهای مردانه هست که نبودش نشونه ضعف در مردانگی هست و وجودش در مردان تأمین کننده حریم و امنیت همسرانشان هست .
موفق باشید
.
RE: چطور با حسادت در خودم کنار بیایم؟
نمی دونم چرا احساس میکنم خیلی راحت راجع به این خانم نظر دادین که الان اروپا .....
شما توقع داشتین که ان دختر خیلی راحت از عشق شما دست نکشه در حالیکه حق اشتغال را براش محفوظ نبودین؟؟ ازادی معقول مهم ترین حق هر انسانی است که باعث میشه شاد زندگی کنه و به شما هم شادی بده...که اگه بخواین همسر اینده را این قدر محدود کنین حتی اگه از دهات هم زن بگیری به طوری که بیسواد و فقط وابسته به شما باشه فکر نمیکنم بتونین زندگی پر از شادی و عشق برای خودتون و ایشون داشته باشین!! این تعریف شما از همسر دیگه بدرد دوره زمانه ما نمیخوره و ارامش واقعی را تجربه نخواهی کرد...اینترنت تلویزیون ماهواره فامیل دوست اشنا ..همه این ها باعث میشه که حتی بیسواد ترین زن خیلی بیشتر از از اون ازادی که شما براش قائل میشین بخواد و در زندگی با شما رنج بکشه!!
RE: چطور با حسادت در خودم کنار بیایم؟
حامد عزیز،
سعی میکنم از این پس مسائل را خلاصه تر بنویسم، چشم. :72:
از اینکه در رابطه سابقم همانطور که در پست بلند قبلیم (و نیز پست اولم) عرض کردم او را با حسادتهایم محدود کرده بودم دچار عذاب وجدان بودم و از طرفی هم چون خبر نداشت چه به سر من آمده بود که رابطه را به انتها رساندم احساس میکردم ناعادلانه فضاوت میشوم.
حامد جان یعنی به نظر شما احساس حسادت من یک "مشکل" نیست؟ راه حل شما این هست که کسی را پیدا کنم که با روحیات من سازگار باشد و بس؟ شاید حق با شما باشد و من راه را دارم اشتباه میروم. نمیدانم... از طرفی در فرهنگ ما ایرانیها غیرت (نه تعصبی که من به آن دچار هستم) یک مسئله خوب و مثبت تلقی میشود، از طرفی هم در جوامع غربی این مسئله بعنوان "خودخواهی" شوهر پذیرفته شده... من الآن دچار سردرگمی شده ام، نمیدانم حد اعتدال کجاست، به نظرم به پاسخی قطعی هم نمیتوانم برسم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
Simko گرامی
به تالار همدردی خوش آمدی
من فقط یک نکته را نیاز دیدم بگم ، آنهم اینکه اگر شما در رابطه با داشته های دیگران حس حسادت نداری و حسرت نمیخوری . و فقط در رابطه خانمهایی که خویش نزدیک شما هستند یا تعلق خاطر به آنها داری با پسران یا مردان حساس هستی باید بگم این غیرت هست نه حسادت که البته شدت و ضعفش در افراد مختلف متفاوت هست اما یکی از مهمترین خصلتهای مردانه هست که نبودش نشونه ضعف در مردانگی هست و وجودش در مردان تأمین کننده حریم و امنیت همسرانشان هست .
موفق باشید
.
درود و ارادت خدمت شما فرشته مهربان. یک دنیا ممنونم.
راستش را بخواهید هیچ چیز به نظر من زیباتر از رابطه عاطفی یک زوج نیست، به روابط عاطفی دیگران حسادت نمی ورزم. با دیدن یک زوج شاد (خواه 18 ساله یا 60 ساله) مثل دیدن یک کودک معصوم (یا هر چیز زیبای دیگری) ممکن است ناخودآگاه لبخند بزنم. فقط در رابطه با خانمهایی که نزدیک من هستند و تعلق خاطر دارم حساسیت دارم... منتها از اینکه به زبان بیاورم که رفتار آنها من را آزار میدهد احساس گناه میکنم چرا که قلباً ترجیح میدهم آنها را "توجیه" کنم تا از انجام کاری که آزارم میدهد خودداری کنند، به هیچ وجه راضی به "تحمیل" خواسته هایم نیستم.
اما (یک اما-ی خیلی بزرگ!) چکار میتوان کرد وقتی که این حس (به قول شما غیرت) بیش از اندازه باشد؟ راه حل چیست؟ به هیچ عنوان حاضر نیستم بی غیرت شوم، اما متقابلاً دوست ندارم به صرف خلق و خویم نقش دیکتاتوری بدجنس را بازی کنم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط لبخند :-)
نمی دونم چرا احساس میکنم خیلی راحت راجع به این خانم نظر دادین که الان اروپا .....
شما توقع داشتین که ان دختر خیلی راحت از عشق شما دست نکشه در حالیکه حق اشتغال را براش محفوظ نبودین؟؟ ازادی معقول مهم ترین حق هر انسانی است که باعث میشه شاد زندگی کنه و به شما هم شادی بده...که اگه بخواین همسر اینده را این قدر محدود کنین حتی اگه از دهات هم زن بگیری به طوری که بیسواد و فقط وابسته به شما باشه فکر نمیکنم بتونین زندگی پر از شادی و عشق برای خودتون و ایشون داشته باشین!! این تعریف شما از همسر دیگه بدرد دوره زمانه ما نمیخوره و ارامش واقعی را تجربه نخواهی کرد...اینترنت تلویزیون ماهواره فامیل دوست اشنا ..همه این ها باعث میشه که حتی بیسواد ترین زن خیلی بیشتر از از اون ازادی که شما براش قائل میشین بخواد و در زندگی با شما رنج بکشه!!
سلام و درود خدمت شما "لبخند :-)" عزیز.
راستش اگر در رابطه با آن خانم چیزی گفته ام، حرف خودش را بازگو کرده ام، که بالا (حدود نیم ساعت پیش) در این انجمن نوشتم. چون اسمی از او نیاورده ام به خودم اجازه دادم گاهاً حرفهایی را بزنم که در شرایط عادی حاضر نبودم چنین کنم.
هر چند که از من انتقاد کردید که چرا اینگونه پرتوقع و بی ملاحظه هستم، اما صمیمانه انتقاد شما را پذیرا هستم. فقط به این نکته بسنده میکنم که دوست خوبم من به همین دلیل که شما انتقاد فرمودید اینجا حضور دارم، بلکه در دیدگاهم به حد اعتدال برسم. :72:
RE: چطور با حسادت در خودم کنار بیایم؟
ماشاا... سیمکو جان..خلاصتم طولانیه:)
چون دیگه نمیخوای درباره اون دختر حرف بزنی پس منم چیزی نمیگم..تو هم نگو:)
اما درباره حسادت یا غیرت.
کارایی که شما میتونی انجام بدی اینه که
دوره شناخت رو کامل و دور ازاحساس طی کنی..اینطوری بعد ازشناختن افکار و روحیات اون دختر و نوع لباس پوشیدن و معاشرت و ... میتونی راجبش تصمیم بگیری.
هر موردی که بهت حس حسادت میده رو شناسایی کنی و بطور جزء به جزء بهش فکر کنی.مثل همون کاری که برای شاغل بودن زن کردی.
بیش ازاندازه به طرف مقابلت وابسته نباش..فکر معاشرت همسرمون با دیگری میتونه خیلی بد باشه اما واقعا اخر زندگی نیست..مسئله مهم اینه که زندگی همیشه با تموم اتفاقای خوب و بدش جریان پیدا می کنه..پس لازم نیست قصاص قبل از جنایت کنی و حتی اگه همسرت یا طرف مقابلت خطا کرد هم باز اخر دنیا نیست..ممکنه بتونی ببخشی و بگذری چون باور داری ادمی حتما الخطاست..یا ممکنه به این نتیجه برسین که جدا شین..که در هر دو صورت زندگی ادامه داره.
توقف فکر
اینکه بدونیم اونچه که ازش میترسیم یعنی چیزی که روش تمرکزکردیم کم کم نمود عینی پیدا میکنه...پس به جای اینکه مدام به خیانت و ترس از دست دادن طرف مقابلمون فکر کنیم به وفاداری فکر میکنیم..یعنی به جای اینکه بگیم خیانت نمیخوام میگیم وفاداری میخوام.
یه کمی از حستون هم فکر کنم کلا به علاقتون به جایگاه برتر بودن برمیگرده..کمی حس تملک
اما کمی پایین بیایید.واقعا اگه کسی بهمون دستور بده هم اسمون به زمین نمیاد..انقد برای خودتون چارچوبای ذهنی درست نکنید..فقط رهبر..فقط من.
تا اونجایی که عزت نفستون خدشه دار نشه میتونی با بقیه کنار بیای.
نقل قول:
نمیدانم باورتان میشود یا نه اما هرچند که به روز آخرتی ایمان ندارم اما در این دنیا بیش از حد نگران آنم که درست زندگی کنم یا چطور"قضاوت" میشوم.
ایراد کار همینه...
من برعکس شما تنها دلخوشیم اینه که اونی که قراره در نهایت دربارمون قضاوت کنه فراتر ازانسانهاست.
خودتونو به قضاوت دیگران محدود نکنید.قضاوت ادما پر ازخطاست.به قول انی عزیز تو خوبی من خوبم داوری کافریست
پست منم طولانی شد:)
موفق باشی
RE: چطور با حسادت در خودم کنار بیایم؟
روز و شبتان بخیر.
بهار زندگی عزیز، رهنمودی که مد نظر داشتم (و منتظرش بودم) را در پست آخر شما دریافت نمودم. به نکاتی کلیدی اشاره فرمودید که اکثر آنها را قبول دارم و حق با شماست و تعدادی دیگر را بیطرف یا مایل به نظری متفاوت هستم. مهم آن است که بعد از مدتها فکر کردن، در باورم تجدید نظر کرده ام و این مسئله بدون مساعدتهای شما، آقا حامد، سارا خانم، فرشته مهربان، آقا پارسا، و لبخند :-) میسر نبود. چون تاپیک نسبتاً طولانی شده، سعی میکنم چکیده ای از مسائلی که تا اینجا از شما عزیزان یاد گرفته ام (بعلاوه تحقیق در نوشته های مشاورین غربی در اینترنت) را بصورت یک پست ارسال نمایم بلکه در آینده برای دیگر عزیزان نیز قابل استفاده باشد.
در قدم اول به عمق احساسات خود رجوع کن چرا که رفتارها و باورهای امروزت در گذر زمان در مغزت شکل گرفته اند که منجر به ایجاد هویت شما گشته. با هم آن احساسات را یکی یکی بررسی کنیم تا مشخص گردد کدامیک به حالت شما میخورد:
- تجربه ای تلخ در گذشته: آخرین معشوقه ات به تو خیانت کرد، از آن پس در حالتی دفاعی قرار گرفته ای و اعتماد کردن را مشکل یا ریسک میپندارید.
- بازتاب شخصیت: خود کسی بودید که در گذشته چندان وفادار نبوده، لذا احتمال میدهید معشوق شما نیز در خفا وفادار نباشد.
- اعتیاد: شما به مواد مخدر یا مشروبات الکلی اعتیاد دارید؟ آنها دارای موادی سمی هستند که شما را تا حدودی دچار هراس بیمورد میکند.
- به زنان اجتماعی عادت نکردید: زنهایی که اجتماعی هستند و با مردان یا زنان زیادی بصورت روزانه ارتباط دارند برای شما مسئله ای بیگانه است، لذا آنها را غیر قابل اعتماد میدانید.
- اعتماد به نفس ندارید: رو راست باشیم! ممکن است بیش از اندازه به او وابسته شده اید و ترس از دست دادن او شما را دیوانه میکند.
- بد بین هستید: تصور میکنید که همه چیزهای خوب روزی به انتها میرسد، رابطه شما نیز استثنا نیست. لذا برای حفظ رابطه به هر کاری دست میزنید، حتی به بند کشیدن و محدود ساختن طرف رابطه تان.
- او درباره گذشته اش با شما صحبت کرده: لذا هراس دارید که او هنوز به کسی که سابقاً با او در ازتباط بود علاقه داشته باشد، و این مسئله شما را آزار میدهد.
پیشگیری بهتر از درمان است: قبل از اینکه به هر رابطه ای تن بدهید، سعی کنید طرف مقابلتان را به خوبی بشناسید. آیا افکار او در زمینه های اخلاقی و عاطفی با شما همخوانی دارد؟ با درون خود روراست باشید! آیا رفتارهای او با شما و سایرین پسندیده و نجیبانه است؟ آیا او واقعاً کسی هست که بخواهید تا زمان مرگ شریک زندگی خود قرار دهید؟ سعی کنید دوره شناخت طولانی باشد چرا که انسان در حضور غریبه یا فرد مورد علاقه اش خود را "بهتر" از آنچه که واقعاً هست نشان میدهد. بهتر است عاقلانه تصمیم بگیرید چرا که پشیمانی و شکست عشقی بسیار پرهزینه تر از تنها زندگی کردن است.
تکنیک آینه: هیچ چیز مثل آینه نمیتواند عیبها را نمایان سازد. اگر حسادت شما باعث شده او را تغییر دهید یا باعث گشته بصورت مداوم نگران باشید، از او بخواهید برای مدتی همان کارهایی را با شما بکند که با او کردید. اگر بصورت مداوم به او زنگ میزنید، از او بخواهید هر ساعت به شما زنگ بزند و جویای شما باشد. دیری نمی پاید که کلافه میشود و برایتان روشن میشود چه اشتباه بزرگی را مرتکب شده اید. او تا این لحظه با شما، همانگونه که بوده اید کنار آمده، به نظرت چنین فردی واقعاً تن به خیانت میدهد؟ آرام بگیرید و قدردان آنچه که دارید باشید.
با خانواده و اطرافیان او در تماس باشید: اگر طرف رابطه شما فردی اجتماعی است، سعی کنید اطرافیان و اعضای خانواده اش را بخوبی بشناسید. در دنیای "بدون شمای" او برای مدتی زندگی کنید تا ببینید در نبود شما او واقعاً با چه انسانهایی معاشرت دارد. پیش داوری نکنید، احتمال اینکه اوقات بدون شمای معشوقه تان چیزی معصومانه و بی غرض بیش نباشد بسیار بیشتر از احتمال "ناپاک" بودنش است.
با ترس خود روبرو شوید: فوبیا (هراس بیمورد) ریشه اکثر حسادتهاست. گاهی اوقات مجبوریم با رنج هایی بس عظیم، مانند رنج ندانستن، تنهایی و پایان روبرو شویم. هر بار که از این هراسها فرار میکنیم، آن رنجها مانند عفونتی درمان نشده وخیمتر میشوند. بعلاوه، مقابله کردن با "ترس" با استفاده از 'ترس'، تنها ما را محکوم به جنگی بی نتیجه و پرهزینه میکند. اما زمانی که آن هراسها را داوطلبانه در آغوش بگیریم (بصورتی منطقی به آن فکر کنیم)، آهسته محو میگردند تا بدون هیچ هراسی به سمت جلو پیشرفت کنیم. مهمترین و مشکلترین قدم پذیرش ترسی است که عامل حسادت شماست. :72:
گفتگو، معاشرت، ارتباط سالم: با همسر/طرف رابطه ات گفتگویی منطقی و دوستانه داشته باش. اگر چیزی شما را آزار میدهد، بجای قهر و دعوا با او بصورتی دوستانه موضوع را در میان بگذار. رو راست باش و دلیل اذیت شدنت را بصورتی شفاف بیان کن. اگر سوءتفاهمی باشد او کمکت خواهد کرد تا نگرانی شما از بین رود. در صورتی که صحبت شما منطقی و یک طرفه نباشد، سعی خواهد کرد منطق شما را بپذیرد. پس قهر و دعوای کمتر، گفتگوی سالم بیشتر!
مشاور خانواده و روانپزشک: اگر تمام سعی خود را کردید ولی به نتیجه نرسیدید، حتماً به مشاور خانواده یا روانپزشک مراجعه کنید. مراجعه به روانپزشک یک ضعف نیست، اتفاقاً برعکس، همینکه برای بهتر کردن رابطه خود با همسرتان تلاش میکنید یک نقطه مثبت و مفید است. به قول معروف، زمین خوردن عیب نیست، روی زمین ماندن عیب است.
RE: چطور با حسادت در خودم کنار بیایم؟
با سلام و آرزوی قبولی عبادات
طبق قوانین تالار همدردی ، موضوع بحث به شیوه ای در حال جریان و پیگیری است که خارج از چارچوب های تعیین شده بوده و فضا را تغییر داده است .
هر موضوعی که توسط کاربران عزیز همدردی ایجاد می شود ؛ می بایست محوریت خود را حفظ کرده و شخص مذکور موظف می باشد تا فضای چت گونه و یا .... را به خود نگرید و صرفا به موضوع مشاوره ای پرداخته شود .
بر همین اساس و محتویات و ارسالی های اخیر ، این موضوع از بحث اصلی خارج شده و محوریت خود ر از دست داده است و فضای همدردی را تغییر داده است .
و به همین دلیل این موضوع قفل گردیده است و دوستان برای حل شدن خود می بایست مسیر درست را پیش بگیرند .
در ضمن به دوستان عزیز یادآور می شوم در صورت تکرار این موضوع و بحث های خارج از حوصله ممنوعیت کاربری لحاظ خواهد شد .
با تشکر از همکاری صمیمانه شما :72: