سلام
خب من محمدم همون که ۳ ماه پیش
اینجا داشت از غم خیانت یه دختر تلف میشد و به بن بست خورده بود و امیدی نداشت
یه عده از دوستان منو میشناسن و خیلی هم تو این راستا کمک کردن بهم
بذارید اینجوری شروع کنم خیانت کردن اون ادم به من یک نوع موهبت الهی بود به من بچه ها
من تو این ۳ ماه همه ی راه های رسیدن به آرامش رو امتحان کردم و به نتایج خوبی هم رسیدم
من تو ۴ سال دوستیم و عشقم به این دختر همیشه فکر میکردم خب عشق همینه گفتن دوست دارم و ابراز علاقه اما وقتی بهم خیانت شد کلا نیسبت به همه چی بدبین شدم
دیگه میونم با هیچ دختری خوب نبود بهونه گیر عصبی منزوی
اما الان محمدی ساختم از خودم که میتونه به ذهنش دستور بده به قلبش دستور بده ازش اطاعت کنن
یه نوع هماهنگی میون احساسم و ذهنم پیدا کردم
نمیگم کاملا از ذهنم محو شده اون دختر بعضی موقع ها بهش فکر میکنم اما سریعا اون تصویر بد ازش رو به یه تصویر خوب در میارم و تو همون تصویر خوب حالا هر چی میخواد باشه نگه میدارم
تازه دارم محمدی مشم که بچه گیام دوست داشتم اینجوری بزرگ شم
من ۴ سال عاشق نبودم من ۴ سال (فکر میکردم که عاشقم)
باور کنید بچه ها اگه ایمان داشته باشین اگه بخواین میتونین دنیا رو تو دستتون بگیرین
من خیلی سریع به خودم اومدم
من تو شرایط واقعا بدی بودم که مادرم منو میدید بغض میکرد .دوستام نگرانم بودن خودم خواب و خوراک نداشتم ...اینا همه نشونه های یه ادمه عاشقه دیگه نه ؟
اون روزا اگه ازم میپرسیدن میگفتم خب آره
اما امروز جلوی اون محمد وایسمیتم و میگم نه .نه محمد تو ۴ سال ادای ادمای عاشق رو در آوردی و به خاطر هیچ و فقط مبنی بر عادت غرورت رو خورت رو شخصیتت رو خورد کردی اونم برای هیچی
باور کنید بچه ها اگه دو نفر واقعا همدیگه رو دوست داشته باشن
هیچوقت به هم خیانت نمیکنن هیچوقت به هم دروغ نمیگن هیچوقت همدیگه رو اذیت نمیکنن
من همیشه عشق رو تو رابطه با جنس مخالف میدیدم اما امروز چیزی ساختم که هر ثانیش عشقه
عشق به خدا ... عشق به مادرم ... عشق به خودم ... عشق به همه چیزای خوب
من راه درست زندگی کردن رو بلد شدم و اینو مدیون خیانتی بودم که روزی منو داشت نابود میکرد
من یاد گرفتم همیشه لبخند بزنم تو بدترین شرایط زندگیم تبسم میکنم به مشکلات
کارایی میکنم که بهم احساس خوب میده ورزش میکنم شنا میرم با دوستام میرم بیرون بازی میکنم
من عاشق زندگیم با همه خوب و بدش
راستی اینو هم اضافه کنم که دختری رو نشون کردم تو فامیل که واقعا مغایرت داره با خانوادم و مادرمم خیلی راضیه حتی یه صحبتایی هم شده
ولی فعلا زیاد جدی نگرفتم حالا شاید تو تاپیک بعدیم درموردش صحبتم کنم
یه چیزی که به من خیلی کمک کرد و امیدوارم به شما هم کمک کنه اینه که داداشای گلم خواهرای خوبم هیچوقت جلوی مشکلات سر خم نکنین واستین و مبارزه کنین هدف ندارین واسه زندگیتون ؟
هدف بسازین و تو همون راستا قدم بردارین و ببینن که چقدر احساس خوبی بهتون دست میده
هیچوقت هیچوقت مسا یل گذتشه رو آبیاری نکنین هیچوقت ذهنیتای بدتون رو ابیاری نکنین که رشد کنه اون حس بد و آزارتون بده بر عکس همین عمل کنید رشد بدین حس خوب رو تو خودتون و بزرگ بشین ... از نظر عقلی از نظر ذهنی ..عاطفی
حتی اگه بارها و بارها شکست خوردین پایشن و با قدرت بیشتر بجنگین
دنیای خودتون رو بسازین
و عاشقانه زندگی کنید