:104::104::104::104:
نمایش نسخه قابل چاپ
:104::104::104::104:نقل قول:
گاهی میبینم بعضی مردها که تازه ازدواج کردن به خیال خودشون برای داشتن ژست مردانه روی به آزارهمسرو زورگویی میارن اینا نشانه ضعف درک، ضعف مدیریت، ضعف ارتباط، ضعف مهارت و، نپختگیه
عکسش هم جدیدن گاهی دیدم خانمهای که به خیال خودشون میخواهند مستقل و آزاد باشن امابجاش غرور و جوابگویی رو اشتباه گرفتن. امیدوارم این نسل ما آبروریزی تاریخی نکنه و بیشتر از این دسته گل به آب ندیم.
قدیمیا بخصوص اون نسل نه اون نسل هم نه اون یکی نسل:43: باوجود سوادکم یابیسوادبودن خیلی خوب زندگی کردن همین حالاهم پیرمردها و پیرزن های باقی مانده ازاون نسل روحیه ومرامشون ازبقیه بهتره.
با سلام
بی نهایت گرامی در تاپیک باور، احساس و و روشهایی که در زندگی به من کمک کرد؟ ، تجارب بسیار مهم و ارزنده ای را ارسال کرده اند که برای همه کس می تواند مورد استفاده باشد.
نقل قول:
1- این حوادث بیرونی نیست که باعث به وجود امدن روحیه های مختلف در ما می شه بلکه افکار و طرز تلقی های ماست که موجب به و جود آمدن آن روحیه ها می شود.
2- هیچ کس در این دنیا نمی تواند به ما آسیب بزند مگر خودمان آن هم با افکار و احساسات منفی غیر واقع گرایانه.
3- برخی از افکار و احساسات منفی درست هستند مهم شناسایی اونها و پذیرش اونهاست نه درجا زدن در اون فکر و احساس.
4- زمانی که در یک احساس منفی به طولانی ماندیم از خودمان این سوال ها را بپرسیم :تا کی می خواهم اسیر این احساسات باقی بمانم ؟چه فایده دارد این همه و تا این اندازه خودم رو ناراحت کنم و آزار بدهم؟
5- با شکست خوردن و مورد تایید واقع نشدن ، "شکست خورده " و " مردود شده " نمی شویم.
6- در بحران ها ی زندگی مشترک حواسمان باشد برای حل مشکل وارد حوزه مسوولیت های دیگری نشویم بلکه تمام نیرویمان رو در جهت هر چه بهتر ایفا کردن نقش ومسوولیت های خودمان به کار ببندیم.
7- در برهه هایی از زندگی مشترک یکی از زوجین ممکنه دچار خطا و یا اشتباهی بشه و زمین بخوره ، به جای بر پا کردن میز محاکمه ، دستش را بگیریم تا بلند شود و به او اعتماد کنیم واین اعتماد را نشان دهیم.
8- درک متقابل شعاری است که همه ازآن دم می زنیم اما کار ساده ای نیست فاکتور اصلی آن کنار گذاشتن خودخواهی است .
:104:
:104::104::104::104::104::104::104::104::104::104: :104::104::104::104::104::104::104::104::104::104: :104:نقل قول:
فردی که نسبت به موضوعی حساس می شود تمام قسمت های مغزش تعطیل می شود و فقط به اون موضوع فکر می کند. چون هیچ جنبه دیگری را نگاه نمی کند اشتباهاتش را متوجه نمی شود و پر از اشتباه می شود. هر قسمت مغز رو بیش تر کار کنی بیش تر رشد می کند. کسی که فکر و ذکرش همش حول و حوش غریزه است منطق غریزه اش اون قدر بزرگ می شود که سایه می اندازد به مناطق روانی دیگر و اون ها هم رنگ غریزه می گیرند! و به قول شما میزان تحریک پذیریش می ره بالا. اما انسان عاقل به تدبیر عمل می کند نه به تحریک! به نظر من احساسی که با عقل و خرد بافته شده ارزش داره! و گرنه احساسی که از سر تحریک باشه هیچ قیمتی ندارد و کاذب است. ما باید متعادل همه نیازهامون رو پاسخ بدهیم و سالم. خودمان باید درک کرده باشیم اگر گرفتار محرک ها شویم، این محرک ها فکرمان، نگاهمان، روابطمان و کلا همه چی مان را غریزی می کند و در زندگی مان خلل ایجاد می کند.
نیاز طبیعی چندان آزار نخواهد داد و قابل مدیریت خواهد بود تا ازدواج، اما نیاز تحریکی ذهن را غارت می کند و تمرکز را از ما می گیرد. البته آسیب پذیر ترین افراد تو این بحث افراد نوجوان و در حال گذراندن سن بلوغ هستند که نمی دانند چطور مدیریت کنند و گرفتار می شوند. برای مدیریت غریزه باید عوامل محرک را حذف کنیم. باید تمام لحظه هامون رو پر کنیم از فعالیت های مفید. شش فعالیت علمی، ورزشی، هنری، تخصصی، تفریحی و معنوی تمام ابعاد مغز را رشد میدهد و باعث می شود انرژی روانی و جسمانی ما تخلیه شود. بیکاری و بی برنامگی و کم تحرکی خیلی خطرناکه ، بیکاری یعنی خیال پردازی و عمدتا خیال ها غریزی است و تمایل را تشدید می کند. راه دیگر کنترل غریزه تغذیه سالم است .
هر کس لایق به شرایطی است که تلاش برای تغییر آن نمی کند و مطمئن باشید که خداوند به انسان های ضعیف و بی همت کمک نمیکند. قوی دلیل برای توانستن می سازد و ضعیف دلیل برای نتوانستن. کسی که اعتماد به نفس پایینی دارد مشکلات رو اون قدر بزرگ می کند که عاجز می شود و می گوید کاری از دست من بر نمی آید. یادمان باشد مشکل هر چقدر بزرگ باشد از ما بزرگتر نیست. ما باید به تسلیم نشدن هایمان ببالیم نه به پیروزی هایمان. این تسلیم نشدن ها قیمت انسان است. تقوا یعنی فرد عوامل محرک را می شناسد و مقاومت می کند و حافظ خویش است. این قیمتی است که شخصیت را بالا می برد. کسی که عزت نفس دارد قدرت مقابله با عوامل محرک را هم دارد.
این بخش از این نقل قول را باید با آب طلا نوشت :
نقل قول:
کسی که اعتماد به نفس پایینی دارد مشکلات رو اون قدر بزرگ می کند که عاجز می شود و می گوید کاری از دست من بر نمی آید. یادمان باشد مشکل هر چقدر بزرگ باشد از ما بزرگتر نیست. ما باید به تسلیم نشدن هایمان ببالیم نه به پیروزی هایمان. این تسلیم نشدن ها قیمت انسان است. تقوا یعنی فرد عوامل محرک را می شناسد و مقاومت می کند و حافظ خویش است. این قیمتی است که شخصیت را بالا می برد. کسی که عزت نفس دارد قدرت مقابله با عوامل محرک را هم دارد.
:72::104::72::104::72::104::72::104::72::104::72:: 104::72::104::72::104:
.نقل قول:
سلام ب همه دوستای گلم.احتمالا بعضیاتون منو بشناسین.من دوسال تموم درگیر مشکلات زیادی بودم که ب لطف خدا و کمک دوستان از چندماه پیش عزمم رو جزم کردم برای حل مشکلاتم و خداروشکر امروز انقدر خوشحالم که دلم نیومد مطرح نکنم.شاید نوشته های من کمک ناچیزی ب دیگران بکنه.خواستم تجربه هامو بگم که کسایی ک تازه واردن بدونن اگه واقعا صبرداشته باشن و از نکات همدردی استفاده کنن قطعا دنیاشون بهشت میشه.داستان زندگیم طولانیه ولی مینویسم شاید باعث گشایش گره ای بشه.من رها 25 ساله.تک دختر و دوتا برادر دارم.ی پدرومادر فداکار که فرشته ان.وضع مالی خوب و سرشناس و...برادرام پزشک و مهندس.خودمم ارشد دانشگاه دولتی با رتبه تک رقمی.خلاصه ی زندگی خوب.تا 5 سال پیش که برادرم ازدواج کردن دوتایی و من خیلی تنها شدم.همون حین متاسفانه پدرم یه دوره بیماری گرفتن و یکسال بستری بودن ک سخت ترین دوران زندگیم بود ک پدرم عین شمع جلوی چشمامون اب میشدن.همون زمان من درجایی مشغول کار بودم که خیلی اتفاقی باهمسر الانم اشنا شدم.اون موقع ایشون هم چند ماه بود از همسر سابقشون جدا شده بودن.ماهردو مذهبی بودیم و هیچ رابطه ی ای نداشتیم.چون ایشون ده سال هم از من بزرگتر بودن در ذهن هیچ کدوممون هم عکر کردن ب هم خطور نمیکرد.فقط گاهی عین خواهر و برادر دردل میکردیم.همین.تا کم کم من بخاطر شرایط بحرانیم هی داشتم ب ایشون دل میبستم.اما میدونستم یک طرفه است.تا اینکه بعد دوسال ب خودم اومدم که عاشقش شدم.بااینکه خواستگارای فوق العاده ای داشتم همه رو رد میکردم.تا یه جایی که ب خودم اومدم که باید همه چی تموم بشه و وقتی ایشون پرسیدن و علت رو گفتم ایشون شوکه شدن.چون با شرایط خوب من فکرشم نمیکرن که من حتی به ایشون فکر کرده باشم.و روز بعدش گفتن میخوان بیان خواستگاری و مادرشون رو فرستادن.و نن چون کنکور ارشد داشتم مهلت 6"ماهه خواستم.همسرم تواین تایم استخاره گرفتن و بد اومد و پشیمون شدن.و من خیلی ناراحت بودم و اصرار به ادامه داشتم.که خلاصه با خونواده شون اومدن و بعد 6"ماه نامزدی ما عقد کردیم.خیلی زود به خودم اومدم که چقدر انتخابم غلط بوده.همسرم ده سال ازمن بزرگتر بود.طلاق داشت.وسواس داشت.ذوق و شوق نداشت.15 سال تنها زندکی کرده بود و جمع گریز بود.اهل رفت و امد نبود.خیلی حساس و حرف دربیار بود.زود عصبانی میشد.پرخاشگر بود.خودشو میزد و خیلی خیلی مشکلات دیگه.اما از بیرون ادم موجهی بود.دکترا میخوند و شغلش شهرت براش به همراه داشت.من خیلی زود پشیمون شدم اما راه برگشت نداشتم چون عذاب وجدان داشتم که خودم اصرار ب ازدواج کرده بودم علی رغم مخالفت خونوادم و خود همسرم.پس هی ادامه میدادم و در دلم خودمو روزی صدبار لعنت میکردم برای انتخاب غلطم.تنش ها شروع شد وجود من پر از نفرت و کینه شد از دست همسرم.از کارایی ک میکردم و اون نمیکرد.ذوقایی ک داشتم و اون نداشت چون همه رو تجربه کرده بود.خلاصه یکسال بادعوا و قهرو تنش گذشت.مشاورهم رفتیم.و هردوتا مشاور بهم گفتن به درد زندگی نمیخوره.ادم خاصیه و...اما من دلم به طلاق راضی نبود.باز ادامه دادیم و تا چند ماه پیش که دعواهامون به اوجش رسید و دوماه رابطه ای نداشتیم و میگفت باید جداشیم.اومد پیش خونوادم و ابرومو و برد.تحقیرم کرد که من بودم که اویزونش شدم و...و تا یک قدمی جدایی رفتیم.توی همدردی موارد مشابه رو خوندم که باید تمرکزم رو بزارم روی خودم.من تبدیل شده بودم ب یه ادم افسرده و پرخاشگر.و باهمه ی وجودم خواستم تغییر کنم.ب مشاور خانواده و روانپزشک مراجعه کردم.مشاوره خونواده ازم خواست تا برای اخرین بار با همسرم حرف بزنه و راضیش کنه که از طلاق منصرف بشه.باهاش صحبت کرد و راضی نشد و گفت از دوسال عقد کردگی و تنش خسته اس.ولی درنهایت راضی ب ادامه شد برای اخرین بار.و امروز من که تا چند ماه پیش خودم رو بدبخت ترین ادم دنیا میدونستم و از انتخابم پشیمون حالا بهتربن حس ها رو دارم تجربه میکنم.
چون مصمم شدم و خودم رو تغییر دادم و همسرم زیرو رو شد.من از روز اول خواستم اون رو تغییر بدم و نشد ولی وقتی رفتار خودم رو تغییر دادم همسرم کاملا عوض شد طوری ک امروز منو دراغوش گرفته بود و ازداشتنم گریه میکرد.کسی که اونجور ابروی منو برد امروز ب پتم افتاده بود.حالا تجربیاتم رو موردی میکم:( جا داره بگم خدا رو هزاران بار شکر که پدرو مادر صبور و عاقلی داشتم که جای پشتیبانی های احساسی کمکم کردن اشتباهاتم رو بشناسم و برطرف کنم و تنهام نزاشتن و مدام تشویقم کردن بل خودسازی و رفع مشکلاتم.)و حالا تجربیاتم:
1.مقایسه کردن رو کاملا گذاشتم کنار و هیچ قیاسی نکردم.( کاری که اوایل خیلی میکردم.)
2.لج بازی و گذاشتم کنار. ( هردرخواستی که دارم وقتی میگم و میگه نه هرچند غیر منطقی میگم چشم.به نیم ساعت نمیکشه که قبول میکنه.)
3.اصلا بهش باید و نباید نمیکنم و ایراد نمیگیرم.( مثالش همسر من وسواس شدید داشت.هیچ دری و تو خونه نمیبست.در دستشویی-حموم-کمدها-کابینت.هرچی حزص میخوردم و میگفتم گوش نمیکرد.تا راهم و عوض کردم.دیگه اصلا بهش نمیگفتم.فقط پشت سرش خودم میبستم.تا بعد ی مدت دیگه خودش انجام میده.بهم گف اینکه غر نزدی و باعمل نشونم دادی ب دلم نشست.)وو دیگه ملکه ذهنش شد.
4.اصلا و ابدا غر غر نکردم.هرچند خیلی سخت بود.خیلی. ( مثلا قرار بود ی ساعت مشخص بیاد و بریم خونه مامانم.اما نمیومد.اصلا ایراد نمیگرقتم خودش مصمم میشد که فردا انجام بده. )
5.سعی کردم این حس رو بهش بدم که الویت اول زندگیمه. ( من خیلی ب پدرو مادرم وابسته ام.خیلی.جونم براشون در میره.و همین همسرمو شدیدا حساس کرده بود که رفت و امد نکنه.الان مثلا میگم بریم خونه مانانم میگه خسته ام.میگم باشه عزیزم اشکال نداره.ی ربع بعد خودش اصرار میکنه پاشو بریم.قبلا قیافه میگرفتم و ..)
6.سعی کردم خوبیاشو ببینم.( باخودم مرور میکنم که خوب خداروشکر نماز خونه.مهربونه.اهل دودودم نیست.رفیق باز نیست.چشم پاکه.دکترا میخونه.خونه و ماشین داره.)
7.برای هرکار کوچیکش ازش تشکر میکنم.
8.چیزایی که بلد نیست رو با عمل بهش یاد دادم.( قبلا اهل کادو و...نبود.من براش تولد گرفتم.مناسبتا کادو دادم.الان خودش دیگه هرچی باشه یادش نمیره.حای تولد خونوادم و روز مادر و...قبلا غر میزدم و ناراحتی میکردم که گزاشتم کنار)
9.دنبال تلافی کردن نیستم. ( قبلا من با مادرش تماس میگرفتم.چون اون نمیگرفت منم لج میکردم و نمیزدم.الان کاری ب اون ندارم و سعی میکنم وظیفه خودم و درست انجام بدم.الان اون هم یاد گرفته)
این و باهمه وجودم بهش رسیدم که اگر کارخوبی میکنیم نباید منتظر جواب باشیم.اول برا رضای خدا بعدم برا حال خوب خودمون.اگه انتظار نداشته باشیم خیلی ارامش داریم.خیلی
10.سعی کردم ترجمان محبت و یاد بگیرم.مثلا روز زن همسرم سر کار بود و نمیتونست بیاد.اگر قبلا بود کلی ناراحتی میکردم و دعوا.ولی باخودم فک کردم اگر نمیتونه بیاد چون سر کاره و دنبال پول بخاطر من و زندگیش.پس همین یعنی محبت.وهمین باعث شد بعدا برام با دل خوش جبران کنه.
11.سعی کردم نگاهم و وسیع تر کنم و اینده نگرتر باشم.همسر من تنها زندکی میکنه و از اول عقد اصرار داشت که زیاد بیا پیش من و بمون.خونوادمم اوکی بودن.ولی خودم میگفتم چون مراسم نگرفتیم و من جهیزیه خودم نیست نمیام.اونم همش میگفت وسایل برات مهمتره تا من.میگفت باید اول مطمین شیم بعد جهاز بیاری منم عقده شده بود برام و نمیومدم.الان مدتیه که هرچندروز میام پیشش میمونم.حالا خودش میگه هروقت دوست داری جهیزیت رو بیار.
اینم واقعا مهمه که فقط با مردا نباید لج کرد.اگر هرچی میگن هرچند اشتباه بگی چشم خودشون اون کارو انجام میدن.
12.ایراداش رو ب روش نمیارم.قبلا همش سرکوفت میزدم که تو وسواس داری.اونم موضع میگرفت که بقیه کثیفن.یه مدت هیچی نگفتم و الان میبینم چقد بهتر شدا و مدام داره سعی میکنه با خودش مبارزه کنه و کلی عرقیجات ارامبخش میخوره و...خیلی بهتر شده.
13.سعی کردم بدبینی و موضع منفی و بزارم کنارهر اتفاقی و بد تعبیر نمیکنم و سعی میکنم خوشبینانه ببینم.
14.در انجام کارهای خوب مداومت کردم.مثلا همسرم اصلا تماس نمیگرفت.من روزی چندبار تماس میگرفتم و احوالپرسی.بعد ی مدت حالا اونه که مدام تماس میگیره باهام و ابراز محبت میکنه.
15.گریه رو گزاشتم کنار.قبلا سریعا تو دعواها گریه میکردم.الان میزارم جفتمون اروم بشیم.ی نوشیدنی میلرم بعد بهش میگم هروقت ارامش داشتی و صحبت کنیم و گفتگو میکنیم.اگر ب نتیجه برسم اشتباه داشتم سریعا عذرخواهی میکنم.این باعث شده اون هم یاد گرفته و شدیدا عذرخواهی میکنه بابت اشتباهاتش.
16.سعی کردم رو نقاط حساسش دست نزارم.من قبلا خیلی رنگ های شاد میپوشیدم.خونوادم بااینکه مذهبی ان ولی ایراد نمیگرفتن.ولی همسرم خیلی حساسه
اولا کلی ناراحتی میکردم.الان ب حرفش گوش میکنم و خودشم حساسیت هاش کمتر شده.
17.سعی کردم بهش احترام بزارم و نشون بدم نظرش برام مهمه.مثلا خرید ک میرم باهاش تماس میگیرم و ازش مشورت میگیرم.کاملا میفهمم چقد خوشحال میشه هرچند در نهایت تصمیم رو به عهده ی خودم بزاره.
18.اشتباهات خودم رو قبول کردم.مشاوره رفتم.خیلی مطالعه کردم.هرشب ساعت ها همدردی و مطالعه کردم.نسبت ب اشتباهاتم مقاومت نکردم.
19.سعی کردم فعالیت های دونفره دلشته باشیم.مثلا باهم زبان میخونیم.قبلا همش حوصله ام تو خونه اش سر میرفت و دوست داشتم برگردم پیش پدر و مادرم.
20.سعی کردم فعالیت هایی انجام بدم که حس خوبی بهم میده.مثل یه سری کاهای هنری برای خیریه ها.و یا درست کردن گروه های دعای دسته جمعی و...و خودم و مشغول کردم.هم احساسات معنوی حالم رو بهتر کرد هم وقتم پرمیشد و کمتر افکار مزاحم سراغم میومد.
21.همه سعیم و کردم کارهای عجولانه و احساسی نکنم.موقع عصبانیت و مواقع دیگه اول چند دقیقه فکر میکنم که کاری که میخوام بکنم چه عواقبی داره بعد تصمیم میگیرم.
22.سعی کردم عصبانیتم رو کنترل کنم.چشمام و میبندم.نفس عمیق میکشم و صلوات میفرستم.دلم اروم میشه
23.از تکنیک توقف فکر منفی استفاده کردم.هروقت فکر منفی میاد ی تصویری و میارم توذهنم ک سریعا حواسم پرت بشه و دیکه ادامه ندم.
و بزرگ ترین درسی ک از همدردی گرفتم.ماهمیشه به دنبال تغییر طرف مقابل هستیم و خودمون و طرف رو دیوانه میکنیم.اما اگر ب جای زوم کردن روی دیگری دنبال بعتر شدن خودمون باشیم همه چیز درست میشه
زندگی من یک زندکی ب بن بست رسیده بود و در یک قدمی طلاق.همه ی مشاورا هم تایید کردن که باید طلاق بگیرم چون همسرم عوض نمیشه.اما من ایمان داشتم هیچ مشکلی بدون راه حل نیست.خیلی اذیت شدم.خیلی تلاش کردم.اما خسته نشدم.اسون نیست هی محبت یه طرفه کنی و...اما نتیجه اش خیلی شیرینه.خیلی.اسون نیست ی لحظه که حسابی لجت گرفته بریزی تو دلت و بکی چشم اما وقتی چند دقیقه تحمل کنی طرفت عین موم نرم میشه.
همسر من کسی بود که مشاورا هم امیدی به تغییرش نداشتند و همه میگفتن تغییز پذیر نیست.
اما من عین یه معجزه دارم روز به روز بهتر شدنش رو میبینم.و زندگیم هرروز داره بهتر از دیروز میشه.
همسری که دنبال طلاق بود الان داره همه تلاششو میکنه که زودتر مراسم بگیره و بریم سر زندگی.
توروخدا دنبال جدایی نباشین.
ما ب دنیا اومدیم تا کامل بشیم.قرارنیست فقط روزای خوشی دلشته باشیم.
همه مشکل دارن.مهم اینه اونقدر ب خودمون و توانایی که خدا بهمون داده ایمان داشته باشیم که بتونیم سربلند باشیم.
هیچ حسی تودنیا بهتر ازاین حس نیست که ببینی اوتقدر رو خودت کار کردی و خودسازی کردی که تونستی زندکیتو مدیریت کنی.اونم زندکی ای که روزی هیچ کس امیدی به ادامه اش نداشته...
و حتی خودت روزی صدبار خودتو لعنت میکردی از اشتباه غلطت.حتی الان هم قبول دارم من انتخاب خوبی نداشتم و خواستگارای خیلی بهتری هم داشتم.ولی خدا رو شکر میکنم با انتخاب غلط دیگه ای دنبال طلاق نرفتم و سعی کردم گذشته رو فراموش کنم و اینده ام رو بسازم.و برای زندکیم تلاش کردم.حالا همسرمه که قدردانه منه و بادیدن مت اشک شوق میریزه و دوست داره همه جور تلاش کنه برای رضایت من...
و دراخر ممنونم از مدیر همدردی و تمام کسایی که اینجا زحمت میکشن.اکثر کسایی که میان توی سایت با یه دل پر غصه و قلب ناامید میان.
اما همدردی دوستان و گاهی یک جمله ی مثبت زندکی یک شخص رو زیرو رو میکنه.
تو شب ارزوها ارزو دارم همه به ارزوهاشون برسن.ی تجربه ی شخصی هم ک بهش ایمان اوردم نماز اول وقت و حدیث کساست.دلی که به خدا نزدیک بشه خدا دستگیرش میشه...
خدا پشت و پناه همگیتون....ارزوهاتون براورده بشه انشالله... التماس دعا برای من و همه ی جوون ها.و سلامتی تمام پدرو مادرهای نازنبن سرزمینم...
.نقل قول:
اصولاً از آنجا که انسان حیوان محض نیست و از آنجا که غرائز او تابعی از انسانیت است و نمی تواند با حیوانیت محض رفتار کند لذا مثالهای متأسفانه رایج صرفاً غریزی در خصوص روابط زناشویی با منطق عقل محور سازگار نیست و سفسطه است که نمونه اش را در مثال جناب .......با عنوان اینکه آدم هر روز نمی تواند جوجه کباب بخورد و .... دیده ایم که می خواهد توجیه گر این باشد که پس فرد حق دارد به غیر همسرش هم رو بیاورد و با این نوع نگاه کلاً مشاوره خواستن ایشان برای حل مشکل جولان بی کنترل و مهار نگاهشان بر دیگر خانمها تعطیل است چون پیشاپیش حق را به خود داده است که نمی شود همیشه و دائم یک جور غذا تناول کرد و برای روشن شدن حقیقت این سفسطه باید گفت :
1 - در این صورت همه مردان که همسرانشان یک نوع غذا برایشان هست باید برای فرار از این تکرار ملال آور بلکه آسیب رسان ( که تأمین کننده همه نیازهای غذایی بدن نیست ) باید چند خانم دیگر را هم داشته باشند برای این منظور که از مواد غذایی مختلف بهره بگیرند .
2 - با این نوع نگاه تکلیف خانمها که باید مدام یک نوع غدا تناول کنند چیست ؟ آیا برای آنها چنین نیست که نتوانند همیشه بنا به مثال ایشان مثلاً این جوجه کباب را تحمل کنند ؟
3 - اگر زن و مردی که پیمان همسری بسته اند این نگاه را داشته باشند و برای طرف خود هم حق بدانند ، چه اتفاقی خواهد افتاد ؟ و زندگی انسانها روی کره زمین چگونه خواهد شد ؟ و چگونه انسانیت انسان معنا پیدا می کند ؟ روابط انسانها چگونه خواهد شد و با این نگاه بهتر هست بگوییم چگونه شده ؟....... سخت نیست اگر به پاسخ این سؤالات و بسیاری سؤالت دیگر در مقابل رواج این نگاه توجه کنیم و ببینیم که زندگی انسانها به کجا خواهد رفت و چه ها می شود دید که حتی در میان حیوانات هم مشاهده نمی شود .
4 - میل به تنوع که به غلط و شاید با هدف ، صرفاً به مردان و میل جنسی اشان اطلاق شده به هیچ وجه نه میلی افسار گسیخته است و نه مختص مردان و نه مختص میل جنسی . میل انسان به تنوع در زندگی مختص زن و مرد هست و نه در میل جنسی بلکه برای هدایت طلب انواع در مواردی که نیاز هست مثل همان غذا و هدایت جستجوگری انسان در جهت یافتن و دیدن زیباییهای خلقت و برخورداری از تأثیرات مورد نیاز آن ...... که اتفاقاً در خانمها بیشتر است چون جنس ظریف تر هستند و از این رو با زیبایی های خلقت همخوان تر، لذا می بینید که تمایل به سرو سامان دادن به خونه و دکوراسیون منزل و سر و وضغ خود و .... از همینجا ناشی می شود . همچنین تنوع طلبی محرکی برای تلاش و فعالیت است و در مردان هم میل به تحصیل درآمد بیشتر و فعالیتهای گسترده تر و رونق دادن به زندگی و کسب و کار .... از همینجا هست و .....
تخصیص دادن این میل به مردان و نیاز جنسی اشان یک انحراف شاید حساب شده هست و سفسطه ای فریبنده برای لجام گسیختگی و توجیه به خطا رفتنها .... وانگهی همه امیال در وجود انسان باید در تعادل باشد و به افراط و تفریط که مضر است نیافتد و میل به تنوع هم همین است ..... آنچه این میل را به افراط می کشاند ( در هر زمینه ای ) محوریت لذت جویی هست .... مثلاً وقتی زنی را می بینید که انواع لباسها را می طلبد در حالی که دنیایی لباس انبار کرده و از او بپرسید می خواهی چکار وقتی این همه لباس داری ؟ آیا جز اینکه قشنگه خوشم میاد از او خواهی شنید یا اینکه بگوید جدیده یا مد هست و غیره ......... و آیا این پاسخها جز از روی لذت جویی است ؟ از این است که بنده در پست اولم هم تأکید بر مسئله در نگاه و نگرش جناب ebi-larynx داشتم و هم محوریت لذت جویی که در این بند (4 ) روشن شد که چرا چنان گفتم . ( در خصوص موضوع تنوع طلبی مقاله ای مستقل تدارک دیده می شود )
5 - اگر این نگاه منطقی و عقلائی است پس چرا با اینکه متأسفانه این همه بر مبنای آن عمل شده و بخصوص در بعضی جوامع کار خیلی از این جهات بالا گرفته و امنیت را هم تحت تأثیر قرار داده اما هنوز این تنوع روابط با غیر همسر قبیح هست و پنهان می شود و عنوان خیانت گرفته و حتی در بعضی جوامع جرم هست و جای پی گیری قضایی دارد ؟؟ و .... حتی در میان سیاستمداران آشکار شدنش رسوایی فرد را در پی دارد و ..... و اگر این نوع نگاه منطقی نیست و عقلائی نیست و هوس است پس چرا به آن میدان داده می شود و صراحتاً به عنوان اینکه این جولان هوس در من است و نیاز به کمک برای مهار آن دارم مطرح نمی شود و بلکه با مثال اینکه تکرار خوردن یک غذا نمی شود و آدم هوس غذای دیگری می کند مطرح می شود ؟؟ و ...... در حالیکه هیچ کس رد نمی کند که در موضوع غذا تکرار یک نوع نه تنها ملال آور وتهوء آور که آسیب رسان هم هست و بلکه سلامت در توجه به انواع هست
6- اساساً تشبیه نیروی جنسی و میل به روابط جنسی به گرسنگی و میل به غذا خوردن غلط هست و ادله زیادی برای اشتباه بودن این تشبیه هست که در اینجا نمی شود آورد و بسنده می کنم به همان بند 2 و 3 به اضافه اینکه انسان در تأمین نیاز سلولها به غذا انواعی از مواد غذایی را باید لحاظ کند تا همه ویتامینها به بدن او برسد و .... حتی به فراخور محیط جغرافیایی هم نیازهای خاصی هست که به همین دلیل پوشش گیاهی هم مطابق با محیط و آب و هوا خلق شده و ..... وقتی تشبیه می کنیم نیروی جنسی و میل رابطه مترتب برآن را به گرشنگی و غذا خواهی ، چگونه باید نیاز سلولها به انواعی از غذا را با این تشبیه سازگار کنیم ؟ آیا همین تشبیه باعث این انحراف نظر نشده که پس مرد و زن هم باید حق داشته باشند به تعددی از جنس متفاوتشان در رابطه رو بیاورند ؟ و ...... که پیش تر توضیح دادم که نه چنین است و نه گسترش این تصورات و نگاه و پذیرفتنش و بر اساس آن عمل کردن جامعه انسانی را سرپا و سالم نگه می دارد . پس این تشبیه غلط است و بکار بردن آن توجیهی بیش برای لذت جویی نیست و برای آشنا شدن با گوشه ای از اسرار نیروی جنسی مطالعه لینک زیر را پیشنهاد می کنم :
7 - وقتی این تنوع طلبی را حق می دانیم و تجویز جایز می دانیم معشوقه یا معشوقه هایی در کنار همسر داشته باشیم و این را حق همه مردان بدانیم .... و بیان می داریم که به زن مردم نظر نداریم یعنی دنبال دختر مجرد هستیم آیا به تعداد همه مردانی که این تنوع طلبی و همیشه غذای یکجور نخوردن را برایشان طبیعی و حق می دانیم دختر مجرد یا بیوه و مطلقه که حاضر باشند معشوقه باشند هست ؟؟ .... و آیا همه دختران مجرد در این وادی وارد می شوند و اذن ولی برای صیغه مردان تنوع طلب معشوقه خواه شدن را دارند ؟؟ و کار به جایی نمی رسد که چون دختر مجرد حاضر به این کار به اندازه همه مردان که حقشان می دانیم تنوع طلب باشند و به تنوع طلبیشان در کنار همسر هم پاسخ دهند موجود نیست ، زنان شوهر دار هم وارد این دایره شوند و یا اینکه مردی به تبع اینکه هوس غذای خاصی کرد حقش هست که بخورد پس اگر زن شوهر داری چشمش را گرفت حق دارد پاسخ تنوع طلبی و این میلش را بدهد و احیاناً آن زن شوهر دار همسر ما بود ، می پذیریم که همسرمان معشوقه او باشد چون او حق دارد تنوعش را پاسخ دهد و تنوع طلبی اش هم به سوی همسر ما میل کرده است ؟؟؟
همینها سفسطه بودن این توجیهات را آشکار می سازد و مردودش می دارد ....
اسرار نیروی جنسی
.نقل قول:
با سلام و احترام
یک مطلب بیسار بسیار مهمی در خصوص حق فرزندان در زندگی های مشکل دار اشاره می کنم.
متاسفانه طبق روند لذت طلبانه و سودجویانه شخصی که روز به روز تحت تاثیر فرهنگ غربی بر جامعه حاکم شده است، نوع نگاه به زندگی خیلی از زوجین عوض شده است.
و متاسفانه بعضی مشاورها هم که طوطی وار بعضی مطالب را حفظ کرده اند به مراجعان القاء می کننند.
چند نکته در این مورد:
1 - بعضی ها این غلط را توصیه می کنند که :" این درست نیست به خاطر فرزندت و آینده ات این زندگی را بازسازی کنی و حفظ کنی"
اما چرا این غلط هست:
- چه کسی باید حق زندگی و خانواده فرزندان را حفظ کند؟!
- چرا والدینی که حق انتخاب دارند، برای راحتی خود خانواده را از هم بپاشند، و فرزندی را آواره کنند که حق انتخاب نداشته است و قربانی کشتی شده است که والدینش برایش درست کرده و بعد خرابش کرده اند؟
- چرا خود خواهی اینکه زن و شوهری به خاطر راحتی خودشون طلاق بگیرند، و منافع خود را تامین کنند مهم هست و باید رعایت شود، اما نباید از فرزندان و آینده اشان صحبت کرد.
- یک گنجشک وقتی جوجه اش در محل آسیب لانه باشد، یا در آتش یا در چنگال مرگ باشد، خودش را به آتش می زند و نجاتش می دهد، چرا یک انسان به خاطر تامین فرزندش نباید برای بازسازی زندگی رنج ببرد.
- چرا مادر و پدر نباید فطری ترین عشق را که عشق به فرزند هست نادیده بگیرد، و بی توجه به فرزندانش ، فقط بر اساس منافع خود در زندگی زناشویی تصمیم بگیرد.
- چرا گزینه و متغیر فرزندان روز به روز در خانواده های آشفته نادیده گرفته می شود. و انگیزه نمی شود تا زن و شوهر برای آسودگی و آرامش او متحمل رنج شود.
نکته دوم:
گاهی بعضی این اشکال را می کنند: "فرزندی که خانواده مشکل دار باشد، آسیب بیشتری می بیند، تا هنگام طلاق"
این هم از قصارات اشتباه هست که رایج شده است.
چه کسی چنین تحقیقی را کرده است.
اصلا آنها که این مسئله را می گویند تا چه اندازه با بچه های طلاق آشنا هستند.
و تاثر برانگیزتر اینکه مادران طلاق هم به اندازه فرزندان طلاق آسیب می بینند.
خانواده ای که فرزندی دارد برای طلاق باید متغیر بسیار بسیار مهم فرزند را به عنوان یک از ارکان زندگی در نظر بگیرد و بعد در مورد طلاق صحبت کند.
وقتی مشکلی در خانواده شدید می شود و غیر قابل تحمل، باید توجه طرفین به این باشد که چگونه نقش خود را در کاهش فشار بالا ببرند تا فرزندشان در این میان آسیب نبیند.
نه اینکه با ناامیدی از تغییر و احساس فشار ، صحنه را ترک کنند. و فرزند را در برزخ و میان این جنگ بدون پشتوانه و هویت رها کنند.
نکته سوم:
فرهنگ ایثار و فدکاری آن چیزی هست که علاوه بر علم و روش و مهارت باید در بین ما آدمها ترویج شود.
یعنی انرژی برای بازسازی ، کسب آگاهی و مهارت ورزی حداقل های یک زندگی هست. اما سطح متعالی رفتار انسانی در خانواده از خود گذشتگی ، سعه صدر، تحمل و صبوری در کنار انجام رفتار صحیح هست. تا چنین زمینه ای ضمن حفظ خانواده، محل امنی برای فرزند ما باشد.
اگر فرزندی در خانواده ای باشد که مادر یا پدر دقیقا وظایفش را انجام می دهد و منفعل نیست، اما بی منطق و درگیر هم نیست اثربخشی خوبی روی فرزند دارد.
این فرزند گام به گام که بزرگ می شود، علاوه بر فهم مشکلات خانواده نقش سازنده یا غیر سازنده هر یک از والدین را هم فهم میکند.
.
.نقل قول:
10 - گسل زلزله زندگی : خود اجتهادی اخلاقی و ارزشی در راستای منافع خویش –(هدف وسیله را توجیه می کند)
ما آدمها هر کدام یک شخصیت خاصی دارم.
هر کدام از ما سلیقه خاصی دارد.
هر کداممان از چیزی خوشمان می آید و از چیزی بدمان می آید.
هر کدام ما علاقمندی و نظر مربوط به خود را داریم.
از نظر هر کدام ما خوب و بد ممکن است بر اساس آموزه هایمان تفاوت کند.
نحوه تفکر و نتیجه گیری هر کدام ما متفاوت هست.
منافع هر یک از ما از نظر خودمان تعریف می شود.
با این تفاوت ها افراد وقتی از خود استدلال می کنند و بر اساس درون مایه های خود قضاوت و تصمیم می گیرند حتما منافع خود را محور قرار می دهند.
و این چنین هست که افراد با خود اجتهادی و بر اساس منافع خود برای دیگران حکم صادر می کنند.
ما اعتقاد داریم که کامل ترین و جامع ترین برنامه زندگی ، حتی معیار در جزئیات زندگی توسط دین و شرع برای آدمیان دقیقا بیان شده است. دین اسلام وظایف زن و مرد و معیارهای ارزشمندی اخلاقی انسانها را معین کرده است.
و اگر دلبخواههای شخصی خود را که تحت تاثیر لذت طلبی و منافع شخصی هست، را محور تصمیم گیری و رفتار قرار ندهیم. و خود محور نباشیم، حتما هماهنگی و سازگاری بیشتری با هم داشته و از درون، رضایتمندی خواهیم داشت.
.
نقل قول:
ما مسلمانان که پیامبرمان آخرین فرستاده خداست، اعتقاد داریم که آفریننده ما توسط پیامبران و به ویژه آخرین پیامبرش دفترچه راهنمای هر انسانی را کامل از طریق وحی ابلاغ کرد.
ما اکنون اعتقاد داریم که اولا هیچکس نیست که همه ابعاد انسان را حتی قبل از تولد و بعد از مرگ بداند، و خصوصیات انسان را بشناسد، و راهکارهای صحیح را به او توصیه کند.
بر این اساس به این نتیجه می رسیم که باید طبق وحی زندگی کنیم.
اما مشکل کجا ایجاد می شود؟
1 – وقتی کاملا آگاهی نداریم به اینکه خدا چه چیزهایی را از ما خواسته است؟
2 – وقتی نفس و خواست های شخصی ما در برابر خواست خدا قرار می گیرد و لذتها و دلبخواهای آنی جایش را به آرامش و رشد جاویدان ما می دهد.
3 – وقتی که هدفی که خدا برایمان ایجاد کرده است ، با هدفی که خودمان برای خودمان تعریف می کنیم متفاوت هست
4 – وقتی کسانی به طور ناقص فقط بعضی از توصیه های خدا و راهنمایی های خدا را بزرگ کرده و از بقیه فروگذاری می کند.
پس ما هم منابع شناخت را متوجه شدیم.
هم آفتها و موانع کامیابی را شناختیم.
چگونه این مشکلات را حل کنیم
دین اسلام دین میانه روی هست.
نه سهل و بی مسئولیت ، انسان را ، رها می کند.
نه با سخت گیری زندگیش را تباه می کند.
دین اسلام در چارچوب 4 معیار زندگی انسان را تحت مدیریت آنها قرار می دهد.
حرام
واجب
مستحب
مکروه
هدف انسان را عبودیت تعریف می کند. و سعادت دو دنیا
برای رسیدن به این هدف مسیر را با اخلاق، اعتقاد، و احکام مشخص می کند.
حرام ، واجب، مستحب و مکروه خطوط اصلی و غیر قابل تغییر رسیدن انسان به آرامش و رشد هست.
در این میان حداقل ها حرام و واجبات هست.
اگر این چارچوب رعایت شود فرد در مسیر هست. و اگر توانایی او اجازه داد مستحبات و مکروهات او را سرعت بیشتری می دهند.
برای سوخت و انرژی هم نیاز به اخلاق و اعتقاد دارد.
اگر کسی اعتقادش ضعیف باشد و آنطور که باید خدا و خودش را نشناسد. و آنطور که خدا اخلاقهای حسنه را مشخص کرده است ما نپذیریم ، انرژی کافی نداریم که در این مسیر حرکت کنیم.
برنامه خودسازی انسان را صرفا خالق او می تواند کامل ارائه دهد.
این برنامه جامع بوده و از هیچ چیز کوچک و بزرگی فروگذار نکرده است.
در این برنامه هیچ نیاز جسمی، روانی و معنوی انسان فروگذار نشده است.
خداوند لذت همه حواس و جسم انسان را در نظر گرفته است و همه نیازهایی که دارد را در قالب برنامه شرع خود لحاظ کرده است.
نه فرمان به زیاده روی داده است. نه به کم کاری.
این عرفانهای نوظهور و این فرقه های متفاوت که هر کدام فقط بخشی از پازل آدمی را پوشش می دهند، به مرور انسان را خسته و از راه به بیراهه می کشانند.
به طور جزئی:
شما نیاز به آگاهی دارید.
این آگاهی ها از چند طریق کسب می شود.
1 – قرآن
2 – نهج البلاغه
3 – دعاها از جمله : دعای کمیل ، مکارم اخلاق،
4 – احکام : رساله های عملیه
5 – کتب اخلاقی مثل بهشت اخلاق
برای همه این بندها تفسیر ، شرح و توضیحات توسط متخصصین نوشته شده است. که بدون مطالعه آنها ممکن است به همه ابعاد آن راه نیابیم. لذا مطالعه این 5 مورد حتما باید زیر نظر اساتید یا تفاسیر و ترجمه های آنها انجام گیرد.
اما 5 بند فوق فقط آگاهی دهنده هست. و فقط وقتی اثر بخش هست که موارد ذیل انجام گیرد.
1 – عملگرایی. چون در خود قرآن ایمان و عمل صالح با هم آمده است.
لذا ایمان به دل و آگاهی به سر، کافی نیست. باید پای رفتار و احکام هم پیش بیاید.
2 – عملگرایی بدون نیت و بدون خلوص گمراهی هست.
شیطان هم ایمان داشت و هم عمل می کرد، لیکن خلوص نداشت. خالص نبود.
خلوص چیست؟
خلوص این است که همه این آگاهی ها و همه این عملگرایی ها فقط برای رضایت خدا باشد نه هیچ هدف دیگری.
چون خدا هدف انسان را عبودیت و تبعیت از خدا قرار داده است.
اگر ما ایمان و عمل خود را وسیله نان و شهرت کنیم.
اگر ایمان و عمل را برای لذت و خودخواهی خود هزینه کنیم.
همه اینها موجب گمراهی می شود.
3 – شیعیان مسئله توسط و سلسله مراتب را هم رعایت می کنند.
یعنی می گویند ما نیاز به الگوی عملی هم داریم.
آگاهی
عملگرایی
و خلوص که برای رسیدن به عبودیت هست نیاز به امامان و الگوهایی دارد که در شرایط مختلف چگونه عمل کرده اند؟
بر اساس این بند راز و نیاز آنها به همراه واسطه کردن خدا به درگاه خدا هست.
یعنی چون امامان به خاطر عمل و ایمان و خلوص و معصومیت پیش خدا عزیز هستند، واسطه می شوند که کمی و نقصان ما را خدا ببخشد.
بر اساس بند 3 تضرع و مناجات همراه با توسل به ائمه اثر معنوی زیادی روی انسان ها دارد.
4 – بر اساس آگاهی ها که قید کردم، مسائل اخلاقی را هم می آموزیم که بسیارند.
عملگرایی اخلاقی موجب می شود گشایش های زیادی در روان ما و در زندگی ما ایجاد شود.
چنانکه می گویند عکس العمل هر رفتاری به خود ما بر می گردد.
پس بازخوردهایی که از آگاهی، عملگرایی و خلوص ما ، به ما بر می گردد، خودش هدایت گر و کمک کننده و رشد دهنده و آرامش دهنده و تعیین کننده خوشبختی ماست.
مثل دعایی که دیگران به خاطر خیرات به ما می کنند.
خلاصه و نتیجه گیری:
در اسلام نه ریاضیت و نه ساده انگاری هیچ کدام سفارش نشده است.
چارچوب و معیارها در اسلام در 3 شاخه اعتقادات ، اخلاق و احکام مشخص شده است.
و مسیر هم به وسیله حرام، واجب، مکروه و مستحب خط کشی شده است.
خطوط قرمز حرام و واجب، خطوط زرد مکروه و مستحب.
توصیه من اینست که از سایت هایی که تخصصی در این زمینه ها فعالیت می کنند کمک بگیرید و عضو شوید و مطالعه کنید.
مثل سایت
www.Askdin.com
اما نکات روانشناسی مرتبط:
ما انسانها به خاطر شخصیت و تربیتی که شده ایم، ممکن است بعضی چیزها را خیلی خوب جذب کنیم و بعضی چیزها را خوب جذب نکنیم.
مثلا اگر شخصیت خسیسی داشته باشیم ممکن است احادیث مربوط به انفاق و بخشش ، خمس ، زکات، خیرات مالی را خوب به کار نگیریم.
اگر شخصیت افسرده و منزوی داشته باشیم ممکن است احادیث و آیات جهد، و تلاش و سعی و ارزش کار و .... را و عملگرایی را خوب جذب نکنیم.
اگر شخصیت ترسویی داشته باشیم ممکن است آیات جهاد، جنگ و ... را خوب درک نکرده و به کار نگیریم.
اگر شخصیت عصبانی داشته باشیم، ممکن است آیات و احادیثی که مربوط به کنترل خشم باشد را خوب در نظر نگیریم
و هزاران مورد دیگر.....
پس وقتی ما به مطالعه مسائل دینی می پردازیم و آن 5 بند آگاهی زا را مطالعه می کنیم ، باید همه موارد آن را مهم قلمداد کنیم و گزینشی برخورد نکنیم.
پیشنهاد ویژه:
سایت رادیو معارف در حوزه های مختلف آگاهی دهنده دینی ، سخنرانی، مطالب و مصاحبه هایی با اساتید موضوعات مختلف آگاهی دهنده داشته و دانلود آنها را هم اجازه می دهد.
شما می توانید با مراجعه به آن سایت و انتخاب موارد دلخواه اطلاعات خود را بالا ببرید و به کار بگیرید.
نقل قول:
با سلام و احترام
یه مطلبی جایی می خوندم که خیلی برایم کمک کننده بود، گفتم برای شما هم قرار دهم شاید براتون جالب باشه:
«اگرشما مقداری گوشت با خود داشته باشید حتی اگر آنرا مخفی کرده باشید، سگی که دنبال شماست ، شما را رها نمی کند. چون او تمایل دارد به آنچه که شما دارید حتی اگر به ظاهر دیده نشود. حالا هر چقدر به سگ بد بگویید و قصد داشته باشید او را از خود دور کنید اما او شما را رها نمی کند. و شما موفق نمی شوید
شیطان هم تا وقتی مورد طمع انگیزی درون آدمی می بیند او را رها نمی کند. اگر چه در انسان بروز و ظهور نداشته باشد.»
.
نقل قول:
1- مواد لازم برای یک زندگی عاشقانه:
الف)- یک نفر زن ب)- یک نفر مرد
پس هر گاه زن ، زن نباشد و مرد هم مرد نباشد این معادله ساده به هم می خورد. (در حوزه نقش ومسوولیت ها گرفته تا نوع حرف زدن و لباس پوشیدن)
2- مواد لازم برای راستگویی و صداقت 1- داشتن گوش شنوا و گوش دادن فعال 2- پرهیز از هر گونه قضاوت 3- پرهیز از غر زدن و زخم زبان زدن 4- امین بودن وراز دار بودن
3- برای اینکه دوستمان داشته باشند باید دوست داشتنی بود ، خودشیفتگی است که دست به سینه اوامر صادر کنیم بعد هم طلبکار محبت همسرمان باشیم.
4- فدا کردن خواسته های کوچک تر (چیپس و پفک زندگی ) برای به دست آوردن هدف های بزرگ تر (آرامش ودرنتیجه آن به مرور عشق و محبت و صداقت )
5- در زندگی مشترک برد و باخت معنایی ندارد چون همه دریک تیم هستیم هر جا این حس را داشتیم که من بردم و همسرم باخت بدانیم باخت اصلی را نصیب خود کرده ایم .
6- صبر و حلم رمز ساده خوشبختی است .
7- برای داشتن یک زندگی زنده و جاری لازمه ذهن زنده ، سالم ، فعال و پویا داشته باشیم .
8- خیلی اوقات که در صحت و سقم رفتار و کاری درمی مانیم هیچ کاری نکنیم.
:104::104::104::104: