به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 50
  1. #31
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 15 آذر 93 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-19
    نوشته ها
    311
    امتیاز
    722
    سطح
    14
    Points: 722, Level: 14
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocial3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    958

    تشکرشده 757 در 256 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    45
    Array
    ممنون hello حتما دنبال کار هستم و پیدا میکنم. وبلاگی هم که گفتید میخونم. مرسی که برام پست گذاشتین.

    اما

    پس اگه همه نظرشون اینه که جوابشو بدم کمک کنید.

    ببنید خاله ی من همیشه حرفای تکراری میزنه.

    اولش که میاد بعد از احوال پرسی و چه خبر و اینا شروع میکنه به سرشماری ترشیده های ایران!!! البته از نظر اون ترشیده ها ( از نظر اون از سن من تا به بعد ترشیده محسوب میشه) دقیقا این جوری میگه در حالی که اصلا به من نگا نمیکنه یا با مامانمه یا آبجیم:

    1-دختر شوکت خانم هفته ی پیش عروسیش بود ایشالا خوشبخت بشه دختر بزرگش نه ها کوچیکه بزرگه الان 50 سالشه ولی هنوز قصد ازدواج نداره. من خودم چند نفر معرفی کردم. ولی

    به دلش نمیشینن.

    2- فریبا رو میشناسی دکتر پوست دیدمش، پوستش خراب شده از بس درس خونده انگار پیر زنه ولی عوضش دکتری داره با سواده تو جامعه اس.

    3- دیروز زندایی مریم خانم رو دیدم اومده بود امامزاده داشت گریه میکرد گفتم بهش چی شده گفت واسه دخترم خواستگار نمیاد اونقدر شوکه شدم دخترش فوق لیسانس میخونه ماشا الله

    اونقدر خوشگله. میگفت باز لیسانس بود چند تا خواستگار داشت ولی حالا اونا هم دیگه نمیان.

    4- یه خانمه تو امامزاده میگفت یه دختر دارم یه پسر، داشت شماره پخش میکرد میگفت واسه پسرم جرات ندارم برم خواستگاری آخه تو این دوره زمونه دخترا شرط سر کار رفتن

    میذارن پسرم اطمینان نداره میگه زن باید خونه دار باشه. دخترمم دیگه 18 سالش شده وقتشه بدم بره.

    5- مردم واسه دختراشون خرج نمیکنن که باد هواست دختره زهرا خانوم تا لیسانس خونده اوووون همه خرجش کردن آخرش چی شد شوهرش نذاشت بره سر کار.

    6- مینا رو میشناسی دیروز دیدمش همون که معلمه همه خواهراش که دیپلم داشتن عروسی کردن خوشبخت شدن ولی این هنوز مونده خونه.

    7- پسر کوکب خانوم دنبال دختر میگشت به من گفت ثواب داره واسه من زن پیدا کن گفتم چه جور باشه گفت اصلا دانشجو نباشه میدونی سر بازار یه مغازه وا کرده یه ماشین خریده و یه

    خونه هم داره میگه میخوام چیکار زنم بره سر کار میگفت مگه من بی غیرتم زنم شاغل باشه.

    و ....

    حالا مرحله ی دوم

    1- ماها که بیسوادیم از گشنگی داریم میمیرم. یعنی هر کی سواد نداشته باشه نون نداره بخوره!!! به خدا همه چی درس نیست. به خدا روزی آدم با درس نیست چیه این همه ادم ریخته تو

    دانشگاه. ما ها که بی سوادیم خوندن نوشتن بلد نیستیم یعنی ادم نیستیم؟؟

    2- خدا به جوونا رحم کنه درس خوندن کار ندارن. پسر حاج آقا کریمی رو دیدم این همه درس خوند آخرش چی شد هیچی بیکار نشسته گوشه خونه حالا نادر خان و ببین سواد خوندن نوشتن

    نداره ماهی حداقل 10 میلیون درآمدشه.

    3- خبر داری پسر مشهدی داود اون پسرش که لیسانس عمران داره راننده تاکسیه؟ هر موقع سوار تاکسیش میشم از من پول نمیگیره. چقدر قدر شناسه. ماشالا تو دانشگاه سراسری هم

    خونده.

    4- من صبا تا لنگه ظهر میخوابم دخترمم همین طور یعنی زودتر از 10 نمیشه از خواب پاشد. ولی عوضش بیچاره زن همسایه مون کارمنده مجبوووره صب ساعت 8 اداره باشه. ماها کیف

    میکنیم به خدا نه فکری نه ناراحتی ای.

    5- شیرین خانومو میبینی بیچاره هم کارمنده هم باید کار خونه بکنه با مریم زن آقا محسن هم مدرسه ای بودن اون رفت کارمند شد مریم درس نخوند الان کی راحته؟ مریم اصلا کار خونه هم

    نمیکنه صب تا شب خونه ی مامانشه. شوهرش مباد خونه بهش میگه تو مگه چی از من زیاد داری همش من کار خونه بکنم، نصف نصف حالا بیچاره شیرین نمیدونه بره سر کار بیاد کار خونه

    بکنه. شوهرشم که هر روز دعوا میکنه باهاش. اصلا یه عده زنا مریضن نمیتونن خونه بشینن کیف کنن.

    و ...

    مرحله ی بعد....

    1-زهرا رو میشناسی خواهر فاطمه دوست سحرو میگم رفت با یه پسره دوست شد پسره رو عاشق خودش کرد. پسره وایساد روی خانواده اش گفت الا بلا باید این دخترو بگیرین الانم رفتن

    گرفتنش عروسی ام کردن.

    2- رقیه هم با پسره دوست بود با هم عروسی کردنااا . پسرا هیچی حالیشون نیست که این دخترا افسونشون میکنن.

    3- مهناز رفته بود خونه ی پسره که یه هویی باباش میرسه میبینه یه دختر خونه هست پسره میگه من این دخترو میخوام باباشم میبینه چاره نیست میگیرنش الان اونقدر خوشبختن.

    و ...

    حالا بعد از این حرفا بر میگرده رو من تیام چه خبر از کار؟ اشکال نداره خدا کریمه به هر حال ایشالا حالا تا دو سه سال دیگه کار پیدا میشه. فعلا که من شنیدم میگن استخدام و اینا نیست.

    ناراحت نباش غصه نداره که دیر و زود داره ولی پیدا میشه. حالا چرا رنگت پریده از هفته یپش لاغرتر شدی. غصه ی چیرو میخوری. اگه با علی پسر ثریا خانوم عروسی کرده بودی الان بچه ات

    تو بغلت بود. دختر من خوشبخته. روزی دست خداست . صب که شوهرش میره سر کار دخترم میاد خونه ی ما . میگیم میخندیم تا شب. چیه همش سرتو کردی تو درس مردم

    همش دنبال خوش گذرونی ان یه قطره هم به پسرش شیر نداد. شوهرش تازه پراید خریده روش کار میکنه سوادم نداره اونقدر پول درمیاره کلا غذای بچه بهترین شیر خشکو میخرن. دخترم

    حتی حاضر نیست بهش شیر بده آخه بدنش ضعیف میشه . هر چی دوست داره میخره. مگه به سواده مگه به کاره. تو چرا غصه ی کار میخوری وظیفه ی تونیست که باید شوهر کنی وظیفه

    ی اونه که برات زندگی بسازه تو چرا حرص میخوری.

    بعد رو بابام

    تقصیر شماست این دخترو شوهر نمیدین . بد بختش کردین. فردا میخواد هزار تا حرف پشت سرش در بیاد. تقصیر شماست این دختر هیچی نمیفهمه ساده اس اگه میفهمید که تا الان سه تا بچه داشت.

    تیام میخواد تا دکتری بخونه بعدش عروسی کنه کی میخواد بچه دار شه و... تیام تو فکر میکنی من این حرفا رو میگم تو درس نخونی به خدا به امام حسین به پیغمبر به هر کی که باور داری

    نه من به خاطر خودت میگم و ...

    حالا خیلی کوتاه نوشتم از صبح تا غروب که میاد فقط این جوری حرف میزنه و منو دیونه میکنه!!! من فقط بعضی از حرفاشو گفتم بقیه رو نمیگم چون خیلی طولانی میشه.

    مرسی که خوندید. حالا بگید جواب های مناسب بدون ایجاد هر گونه درگیری چیه؟ یعنی جواب نرم. من هر چی میگم دعوا میشه.
    ویرایش توسط تیام : جمعه 28 شهریور 93 در ساعت 01:38

  2. کاربر روبرو از پست مفید تیام تشکرکرده است .

    hello (جمعه 28 شهریور 93)

  3. #32
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 27 شهریور 94 [ 01:07]
    تاریخ عضویت
    1389-7-18
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    9,759
    سطح
    66
    Points: 9,759, Level: 66
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 291
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    49

    تشکرشده 64 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حالا که اینقدر مستقیم می گن پس شما هم می تونی مستقیم و رک جواب بدی:
    به نظر من شما معیارهات رو برای همسر آیندت برای خودت دقیق روی یک کاغذ بنویس، دفعه بعد که خاله این صحبتها رو کرد بگو:

    اگه پسری با این شرایط:
    1- معتاد نباشه
    2- چشم پاک باشه
    3- اجازه ادامه تحصیل به من بده
    4- ...
    5- اجازه کار کردن به من بده ( البته تیام جان این یکی از شرایط من هست، شاید این مسئله برای شما مهم نباشه، اگه برات مهمه این رو بگو)
    6- خسیس نباشه
    7- ....
    8- ....
    9- اجازه فعالیت اجتماعی به من بده، من رو در خانه زندانی نکنه.

    می شناسید معرفی کنید، چرا که نه؟ حتماً در موردش بررسی می کنم و اگه مناسب دیدمش باهاش ازدواج می کنم.
    به جای اون شرایطی که من نوشتم شما شرایط خودت رو براشون بگو.
    یعنی منظورم اینه که اصلاً نگو نه من قصد ازدواج ندارم، بگو قصد ازدواج دارم ولی با فردی که شرایطی که من می خوام رو داشته باشه.
    اگه معرفی کردن که بررسی کن و اگه مناسب دیدی ازدواج کن، اگه هم معرفی نکردن که دیگه تقصیر خودشونه، حداقل زبونشون کوتاه میشه.

  4. 3 کاربر از پست مفید hello تشکرکرده اند .

    anisa (شنبه 29 شهریور 93), تیام (جمعه 28 شهریور 93), شیدا. (جمعه 28 شهریور 93)

  5. #33
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 15 آذر 93 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-19
    نوشته ها
    311
    امتیاز
    722
    سطح
    14
    Points: 722, Level: 14
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocial3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    958

    تشکرشده 757 در 256 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    45
    Array
    من با آرامش کل پستایی که برام گذاشتین رو خوندم و پستایی که خودم زدم رو هم خوندم.

    از همه تون ممنونم که سعی کردین بهم کمک کنید و واقعا از وقتی که برای من صرف کردین ممنونم. حتی اونایی که نظر ندادن و زیر پستا تشکر و لایک زدن هم به من لطف کردن و از همه ی

    اون کسایی که در مجموع باعث شدن تا عدد 999 بار بازدید تا این لحظه برای تایپیک من نوشته بشه.

    تو همه ی پستای خودم به جز این آخری یعنی 31 متن با ربطی با عنوان تایپیکم ندیدم. پس معذرت میخوام وققتتون رو گرفتم و این همه متنه بی ربط رو خوندین!!!

    تنها چیزی که دیدم یه خلا خیلی بزرگ تو وجودمه و یه ناراحتی خیلی زیاد و بهانه واسه سرازیر شدن اشک هایی که چند وقت بود جمع کرده بودم و اینکه چقدر ترسیدم و اینکه چقدر

    غمگینم .

    اینکه هنوز نفهمیدم خواستگار مقیاسی برای تعیین ارزش من تو خانواده نیست. چون یک عامل بیرونیه و به شانس آدم بر میگرده.

    اینکه ازدواج راه خوبی برای فرار نیست. خونه ی همسر قرار نیست کسی رو داشته باشم برای حمایت و همدلی (به احتمال 99.9%) پس زندگیم همینه که الان هست.

    ولی نکته ای که واقعا برام سنگینه بگم اینه که واقعا واقعا و واقعا من خیلی راحت تر از این حرفا کم میارم. خیلی راحت خودمو بی ارزش میبینم.

    الان میگم با هر کسی که از در خونمون رد شد ازدواج نمیکنم ولی به هیچ عنوان تضمینی نمی بینم که با یه پخ کردن نخوام کلا همه چی رو زیر پا بذارم. برای همسر آینده ام متاسفم.

    هر چند از الان میدونم قراره کم بیارم و خوب یه دعوای درست و حسابی در راهه ولی جوابشو میدم و حالشو میگیرم. بیشتر، این حال خودمه که قراره داغون تر بشه.

    برای اینکه ته دلم یه جورایی از آینده ای که همش برام ترسیم میکنند میترسم و نمیدنم چرا باور کردم که به هیچ عنوان قرار نیست ازدواج موفقی داشته باشم.

    کاش میشد آدم صب پاشه کل زندگیشو بندازه سطل آشغال و یه زندگی تازه رو شروع کنه. کاش هیچ وقت دیروز و امروزی نبود و فقط همیشه فردا جزء زندگی آدما بود.

  6. #34
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 تیر 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-3-26
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    4,305
    سطح
    41
    Points: 4,305, Level: 41
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    32

    تشکرشده 170 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببین بعضی از ادما سمعی هستن یعنی مثل تو باید بشنون که کار درست رو انجام میدن باید تایید بشن
    خودت خودت رو تایید کن
    گریه بد نیست یه جورایی ذهن ادمو شستشو میده ولی حد و اندازه داره
    دختر خوب و فهمیده ای مثل تو باید خیلی قویتر از این حرفا باشه
    حالا باش که چهار روز دیگه به حال و روز امروزت میخندی
    اینا طبیعیه به خدا قسم طبیعیه خیلی از خانمها که راه متفاوتی رو شروع میکنن دچار این مشکلات میشن
    روحیت رو نباز واقعا الان سرگرمی مهمه
    لازم نیست هروقت خالت میاد خونه باشی
    جوابشو نده ولی اینو بدون اگه واقعا انقد با دخترش بهش خوش میگذشت همون ور دل دخترش میموند
    تیام از تمام حرفای خالت بوی حسادت میاد
    از خداشه تو کم بیاری
    اتفاقا توام سعی کن موفق باشی
    اون معیاراش اینقد حقیره که خوردن و خوابیدن و شیر ندادن به بچه افتخارشه
    عزیزم اینکه زندگی همه حیوانات دنیا همین شکلیه (ببخشید)
    تو یه انسانی سعی نکن به خاطر افکار کوچیک اون کوچیک بشی
    تو رو خدا خودت رو حیف نکن
    تو واقعا میتونی یه ستاره باشی واسه دختای مثل خودت
    محکم باش عزیزم

  7. کاربر روبرو از پست مفید نیم پز تشکرکرده است .

    تیام (جمعه 28 شهریور 93)

  8. #35
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    سریع میری انگشت اتهام رو به سمت خودت می گیری می دونی چرا؟ چون نا خود اگاهت عادتش شده!
    به خاطر حرفایی که اینهمه سال شنیدی.
    ولی الان خودتو نگاه کن. چی کم داری؟ تو یه دختر جوون موفقی. راهی که رفتی رو ادامه بده . اعصابتم نذار خورد کنن و عمر و انرزیتو نذار بخورن. خودت از خودت مراقبت کن. همسر مناسب هم پیدا می کنی.
    یکی از دوستان تالار می گفت هر کسی یه معیارهایی داره. و ممکنه تو همون کسی باشی که یه نفر براش ایده ال هست. یعنی حتی چیزایی که ضعف واسه خودت میدونی ممکنه داشتنش واسه یکی دیگه خوب هم محسوب شه. پس از اینده نترس.
    احساسی که داری مال الان نیست. مال روزای دور و نزدیکه. مال احساسایی قبل از الانه. اثرش مونده. باورشون نکن. می دونم می ترسی اما حتی با ترس هم راهی که درسته رو ادامه بده. تو خیلی خوبی. خودتم می دونی اینو. فقط تلقینایی که برات شده حس منفی ایجاد کرده واست. یه جایی برو که خوشحالت کنه و بهت انرزی بهتری بده. مثلا پرنده ها رو برو نگاه کن فردا یا یه عطر بو کن یا هر کاری که دوست داری.

    - - - Updated - - -

    http://www.hamdardi.net/thread-35534.html
    اینحا پست 6 رو بخون خوبه
    اینکه با اطمنیان و غرور باخودمون رفتار کنیم
    خیلی جسارت میخواد که کسی به تیپ و قیافه ی یه آدم آراسته که چپ و راست تو آیینه برای خودش ژست میگیره، ایراد بگیره.
    ویرایش توسط meinoush : جمعه 28 شهریور 93 در ساعت 22:45

  9. 3 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    anisa (شنبه 29 شهریور 93), parsa1400 (جمعه 28 شهریور 93), تیام (شنبه 29 شهریور 93)

  10. #36
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    تیام ج سلام

    چیکار کردی با خودت دختر . چه زبونی هم داری خدایی فکت درد نگرفت مو به مو برامون اینارو گفتی .خدا به داد همسرت برسه . تو خودتم مقصری ها بس نشستی پای صحبت این خاله زنکا روت تاثیر منفی گذاشته .

    دختر هر کی ندونه من که میدونم خالت چرا این حرفارو میزنه باز قضیه رقابت پسرشه . اصلا عادت کرده بیاد خونه شما فقط بزنه تو سر تو انگار موضوع دیگه ای بلد نیست

    تیام از پدرت ناراحت نشو پدرت برا چند نسل عقب تره و دور زمونه خیلی تغییر کرده کمی اختلاف فرهنگی بین شما و پدرت وجود داره و حرف هایی که پدرت میزنه برا شما قابل هضم نیست و بهتره بگم شما درک درستی یا برداشت درستی ازش نداری
    حتی اگه پدرت درست بگه شما زبونشو نمیفهمی .

    قصدم از صحبت بالا بی احترامی به پدرا نبود پدرت برا من خیلی با ارزشه و این ماییم که زبون اونارو درک نمیکنیم.پس هرگز از پدرت شاکی نباش و حرفاشو به دل نگیر .

    تیام یادمه تو رسم شما دخترا زود عروس میشن و این ذهن غلط تو فامیل شما وجود داره و هنوز قدیمی ها انتظار دارن همینطور باشه . که نیست .اینم یه دلیل دیگه برا اینکه به این حرفا توجه نکنی

    شما 23 هستی با تحصیلات و سابقه های هر چند اندک ولی خوب . پس نگران چی هستی . نگران شوهر . میخوایی نری سر کار که شاید فرداکه پیداش شد بگه نمیخوام بری سرکار . درس نمیخوندی که آخرش بدرد نمیخوره تو خونه شوهر. کی اینا رو بهت گفته . عقل تو ذهنتو دادی دست شیطون بعد نشستی میگی من چمه ؟

    تیام تو 30 سالتم بشه بازم جونی و فرصت برا ازدواج هست پس ااین حرفارو تکرار نکن

    ولی نکته مهم = اینکه نباید دست از تلاشت برداری چه برا کار چه برا ادامه تحصیل . نباید خودتو با تو خونه موندن و حبس کردن از اجتماع و به وجود آمدن موقعیت های مناسب برای ازدواج محروم کنی .

    تیام کمی قوانین ازدواج تغییر کرده مثل دیروز سنتی سنتی نیست دیروز اگه مادر برا پسرش دختر پیدا میکرد امروز پسر برا خودش همسر پیدا میکنه و آشنا میشه و مادرشو برا پسند آخر میبره و بعد هم یه خاستگاری سنتی کوچولو برگذار میشه و میرن پی بدبختیشون .
    یه قولی ازت میخوام برا اینکه راحتت کنم . قول بده که از فردا به شوهر و انتظار برا شوهر فکر نکنی . و تصمیمتو برای ادامه زندگی و بالا کشیدن خودت به بالاترین پله های ترقی بگیری.
    حالا اینوسط اگه چند نفری هم پیدا شدن برات گل آوردن یه چایی کم رنگ جلو شون بذار از اونی هم که خوشت اومد چایی بریز روش . گفتن این چه کاری بود کردی ؟ بگو بخاطر دیرکردش بود حقشه

    یادت باشه چند تا از فامیلات که خیلی وقته اینجان هنوز دختراشون مجردا نه به خاطر اینکه خاستگار نداشتن به خاطر اینکه سطح فکریشون تغییر کرده . یادته
    بدرووود
    ویرایش توسط parsa1400 : جمعه 28 شهریور 93 در ساعت 23:42

  11. 2 کاربر از پست مفید parsa1400 تشکرکرده اند .

    تیام (شنبه 29 شهریور 93), رزا (شنبه 29 شهریور 93)

  12. #37
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 15 آذر 93 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1393-4-19
    نوشته ها
    311
    امتیاز
    722
    سطح
    14
    Points: 722, Level: 14
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocial3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    958

    تشکرشده 757 در 256 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    45
    Array
    چه زبونی هم داری خدایی فکت درد نگرفت مو به مو برامون اینارو گفتی .خدا به داد همسرت برسه .
    اولا فکم داغون شد هیچ!!! رنگای حروف کیبوردمم رفت!!! خوبه که حفظم.
    دوما میخواست منو نگیره خوب!!!مگه من بهش گفتم بیا منو بگیر!!! بعدشم از خداش باشه!!!!حداقل لال نیستم خوووو


    من واقعا دارم تلاشمو میکنم که خودمو ارزشمند ببینم و تا یه حدودای زیادی موفق شده بودم ولی اینو میدونم که دیگه خونه ی اول اعتماد به نفس نیستم شاید از 100 تا تو خونه 10 باشم.

    مشکل من اینه که ساده لوحم و زود باور.

    من اصلا تو آدما بدی نمیبینم . اصلا نمیدونم کدوم حرفو باید باور کنم کدوم حرفو باور نکنم. نمیدونم چی درسته چی نادرست.نمیدونم چی خوبه چی بد. اگه این مشکلم حل میشد شاید دیگه

    کلا مشکلی نداشتم.

    میدونید من این مدلی بزرگ شدم که منافع دیگران رو ترجیح بدم به خودم و اینکه از بس سرم به خجالت و حسرت و ناراحتی گرم بود یاد نگرفتم این که خوب، آدما رو بررسی کنم. رفتارشون رو

    تحلیل کنم و برای خودم رفتار مناسبی رو اتخاذ کنم. من فقط ناراحت شدن ، گریه کردن، غصه خوردن، و شاید عصبانی بودن رو انتخاب کردم.

    اینکه شما راحت به دیگران میگید حسود برای من سخته. این که میگید به حرفاشون گوش نده برای من خیلی سخته.

    واقعا برای من جرات مندانه رفتار کردن سخته.

    می دونم می ترسی اما حتی با ترس هم راهی که درسته رو ادامه بده.
    ترس من از نوع ترسیدن از تاریکی یا از ترس از کتک خوردن نیست اما میترسم و احساسش میکنم. من از اول بودن و آخر بودن میترسم هیچ وقت جرات نکردم خیلی بالا برم. میترسم از خیلی

    جلو بودن و این که آخرین نفرم باشم برام وحشتناکه.من همیشه نفر دومم جایی که یکی باشه پشتش قایم شم. من ممکنه تو کلاس و تو رشته ی خودم اول باشم اما با اینکه میتونم تو

    دانشگاه هم اول باشم نمیشم چون خیلی بالاتر از منه. میتونم اما این ترسه نمیذاره برم بالا. نمیذاره و همیشه با منه.

    الان تو خانواده آخرم تو کار آخرم تو اجتماع آخرم تو ازدواج آخرم و .... ببنید چقدر آخرم. ترسمو ببینید و بعد قضاوت کنید که چرا دستپاچه ام. چرا این همه از خودم دلخورم.

    دوباره باید سعی کنم .باید باور کنم از ته دلم که منم میتونم به شما که عادی هستین برسم و از بچه بودن و ترسیدن بیرون بیام. قوی باشم عیبامو در حد معقول قبول کنم و به ارزشام بها بدم.



    نیم پز این هم برای شماست. واسه اینکه بهم روحیه دادی.

    مشکل من از ساده لوحی و ساده دلی هم نشات میگیره.

  13. 2 کاربر از پست مفید تیام تشکرکرده اند .

    meinoush (شنبه 29 شهریور 93), parsa1400 (شنبه 29 شهریور 93)

  14. #38
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    در مورد ساده لوحی- ترس- و بچه بودن منم همینطورم با وجودی که ازت خیلی بزرگترم
    راستشو بخوای در مورد خودم فکر نمی کنم درست شم وقتی تا حالا درست نشدم :)
    اقای پارسا نوشته بود کی فکر کردن ادما که من رفتارم خانمانه است ؟ :) دقت کردم دیدم هیچوقت! بچگانه است رفتارام. همین ترس هم از کودک درون میاد.
    ببین وقتی از بچگی هی به ادم بد و بیراه بگن اثرش تو ناخوداگاه می مونه و خودشو هی نشون میده. با همین ترسا. با خوداگاهت سعی کن روش تسلط نسبی داشته باشی. داری ها. دختر خوبی هستی موفقم هستی. اما این وقتایی که حال و اعصابت به هم می ریزه اینو به خودت یاداوری کن که اینا اثرات الان نیست مال سالهای دوره. و ناراحتی هاتو باور نکن. با خوداگاهت کنترل کن. البته تا یه حدی زیادم نمیشه خوب. اما باز بهتره.
    موفق باشی

  15. 2 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    parsa1400 (شنبه 29 شهریور 93), تیام (شنبه 29 شهریور 93)

  16. #39
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    تیام جان باید کارایی انجام بدی که ازشون میترسی .
    مثلا من از شنا میترسیدم . الان 2 هفتست ثبت نام کردم میرم یاد بگیرم روز اولی هم که اسممو نوشتم پولشو دادم که پشیمون نشم به راحتی . با اینکه هنوزم یاد نگرفتم ولی احساس خوبی دارم ازینکه به ترسم غلبه میکنم .میگم فوقش اینکه یاد نگیرم حداقل ترسم میریزه خلاصه یکم یاد میگیرم . من حتی یادمه اولین بار که میخواستم رانندگی کنم هم همین بودم واقعا میترسیدم اما خیلی دوست داشتم یاد بگیرم بابامم کنارم مینشست انقد سرم داد میزد دعوامون میشد اعتماد به نفسمو میگرفت ولی خودم تصمیم گرفتم هر جوری هست تنهایی بشینم تا 3 روز باورت نمیشه تمام تنم میلرزید پشت فرمون ، اما همون 3 روز بود بعدش دیگه نترسیدم الانم واسه خودم یه پا شوماخرم

    باور کن همه چیز زندگی همینه. به خاطر ترس فرار نکن برو جلو . امتحان کن حتی با ترس . به اخرش فکر نکن .
    ادما دنبال نقطه ضعف همدیگه هستن کافیه بفهمیم طرف نقطه ضعف داره .
    توام کافیه چند بار جلو خالت و بقیه با اعتماد به نفس و ابهت ظاهر بشی اصلا یه حساب دیگه روت باز میکنن .

    ببین همه ما به این دنیا اومدیم که یه کاریو به انجام برسونیم یعنی بیهوده نیست . مگه میشه ادم از صبح تا شب بخوره بخوابه از دیگران ایراد بگیره .بعدم یکی دیگه بیاد خرجشو بکشه . اخه این چه زندگی میشه اصلا ادم توی این زندگی چی یاد میگیره . لزوما درس نه ، هر کاری که علاقه داری انجام بده . مثلا من الان منتظرم 3 ماه دیگه سرم خلوت تر شه دوباره برم کلاس زبان . دلم لک زده واسه زبان ، خیلی دوست دارم .

    من الان تو محیط کارم تقریبا همه ی همکارام متاهلن دائم هم حرف از ازدواج میزنن همش به من میگن حتی چند مورد خواستگارم بهم معرفی کردن . ولی من فکر میکنم به مراتب وضعیتم خیلی بهتر از اوناست . میشینم پیششون از تفریحاتمو دوستام میگمو میخندم . باور کن هزار تا مشکل تو زندگیشون دارن باز میان به من میگن تو چرا ازدواج نمیکنی ؟ منم میخندم تنها چیزیکه میگم اینه هر چی قسمت باشه . کاری کردم همشون فهمیدن من واسه خودم ارزش زیادی قائلم هر کسیرو قبول نمیکنم با اینحال دست از سرم بر نمیدارن اما من پذیرفتم که این خصلت ادمیزاده و دلیلی نداره من به خاطر حماقت یکی دیگه حرص بخورم . بهت قول میدم ازدواجم کنی باز یه حرف دیگه واسه گفتن دارن . تیام جان شما دیگه بچه نیستی خودتی که تعیین میکنی دیگران چطور باهات برخورد کنن و اجازشو میدی . چرا تا یه حرفی میشنوی خودتو زیر سوال میبری . انقد آدمارو جدی نگیر. خیلی خوبه که بدی ادمارو نمیبینی اما بعضی ها ناخواسته آدمو از چاله به چاه میندازن مثلا پدرت بدتو نمیخواد اما میخواد ازدواج کنی سرو سامون بگیری بعد میگه یجور با زندگیش کنار میاد دیگه . فکر کن خدایی نکرده یه ازدواج ناموفق داشته باشی برگردی خونه پدرت اونوقت وضعیتت چقدددرررر بدترهههه.

    به نظر من اول از همه دنبال کار باش ( به شدت )به هر دری بزن حتی جاهایی که فکرشو نمیکنی، کار باعث میشه مستقل میشی اعتماد به نفست بالا میره . از الانم بهت بگم نا امیدی توش زیاده فکر نکن به راحتی پیدا میشه و الا این همه ادم بیکار نبودن اما بهت قول میدم دنبالش باشی حتما موفق میشی .
    دوم اینکه نسبت به حرفای خالت و .. بی اهمیت باش یعنی چی ؟ یعنی اینکه وقتی اومده خونتون شروع میکنه یا ازون اتاق برو ( یواشکی ام گوش نده ) یا اگه شرایطش نیست که بری یه کتابی مجله ای بگیر دستت بخون یعنی بهش نشون میدی تو هر چی بگی من کار خودمو میکنم . اگرم مجبور به جواب دادن میشی فقط با یک جمله کوتاه نه با دعوا نه با عصبانیت نه گریه حرف بزن . مثلا بگو خاله جون اون کسی که باید واسه خودش نگران باشه منم نه شما که خدا رو هزار مرتبه شکر من به فکر خودم هستم و یه برنامه هایی واسه زندگیم دارم فقط هم با کسی ازدواج میکنم که در سطح خودم باشه . هر چی هم گفت دیگه ادامه نده به کتابت نگاه کن. هر از گاهی ام یه لبخندی بزن . نسبت به همه اونایی که اینجوری حرف میزنن همین باش.
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  17. 2 کاربر از پست مفید anisa تشکرکرده اند .

    parsa1400 (شنبه 29 شهریور 93), تیام (شنبه 29 شهریور 93)

  18. #40
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 تیر 98 [ 10:02]
    تاریخ عضویت
    1393-4-14
    نوشته ها
    146
    امتیاز
    5,852
    سطح
    49
    Points: 5,852, Level: 49
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    161

    تشکرشده 223 در 103 پست

    Rep Power
    34
    Array
    http://www.hamdardi.net/thread-14963.html
    اين لينك رو در ارتباط با عنوان تاپيكت ديدم
    ولي وقتي پستاي پاياني رو ميخونم ميبينم مساله عميقتره
    بهرحال يه نگاهي بنداز، شايد بعضي مواقع كاربرد داشته باشه

  19. کاربر روبرو از پست مفید nahid-111 تشکرکرده است .

    تیام (یکشنبه 30 شهریور 93)


 
صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.