به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 اردیبهشت 97 [ 09:02]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    3,560
    سطح
    37
    Points: 3,560, Level: 37
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    به بن بست رسيدم . كمك كنيد دوباره بلند شم

    سلام به همگي
    من يه دختر 25 ساله ام . 5 سال پيش با يه نفر عقد كردم و بعد از يه سال توهمون دوران عقد ازش جدا شدم . از اين بابت اصلا پشيمون نيستم و خدا رو هم شكر ميكنم.
    بعد از جدايي حالم خوب بود تازه كارداني مو تموم كرده بودم . سر كار ميرفتم. انرژي داشتم. كلي كلاس رفتم . كارشناسي شركت كردم و قبول شدم .گواهينامه گرفتم .در كل حالم خوب بود . گرچه خاطرات روزهاي تلخي كه داشتم هميشه باهام بود. گرچه بعضي وقتا حالم بد ميشد اما هيچ وقت نااميد نميشدم.
    توي اين مدت خواستگار جدي نداشتم. دو نفر بودن كه ديگران معرفي كردن و اونام نيومده رفتن.

    قضيه اصلي از سه ماه پيش شروع شد . وقتي كه خواهرم كه 3 سال از من كوچيكتره عقد كرد.
    نميدونم چي شد كه تموم خاطراتي كه تو اين مدت سعي كرده بودم فراموش كنم دوباره زنده شد . اشتباههات خودم و خونوادم توي قضيه ازدواجم و شكست اون ازدواج(گرچه پشيمون نيستم) و حالا خوشبختي خواهرم.
    تو روزاي جشن عقد خواهرم من از صبح تا شب ميگفتم و مي خنديدم و ميرقصيدم تامبادا كسي فكر كنه من ناراحتم از اين كه خواهر كوچيكم زودتر ازدواج كرده. ولي از شب تا صبح گريه مي كردم به حال زار خودم . نه اينكه چون خواهرم ازدواج كرده ناراحت باشم ، از اينكه خودم ازدواج نكردم ناراحتم. از اينكه تو اين مدت كسي پيدا نشده كه منو دوست داشته باشه ناراحتم.

    خواهرم شده دشمن خوني من . به تموم كاراش حساس شدم . وقتي با نامزدش حرف ميزنه وقتي اس ام اس ميده. وقتي راجبه خونوادش يا جهاز خريدن حرف ميزنه انگار منو آتيش ميزنن.
    فكر اينكه اين اتفاقات ميتونست براي منم بيفته ولي نشد . اعتراف مي كنم به اينكه حس حسادتم به شدت برانگيخته شده .
    مدام با خودم درگيرم. با خودم حرف ميزنم و دعوا ميكنم. ذهنم پر شده از افكار منفي و آزاردهنده.نمي تونم تمركز كنم.
    ميخوام فكرمو از اين چيزا منحرف كنم اما نميشه !
    از طرف ديگه نتونستم بعد از ليسانسم هنوز كاري پيدا كنم. شايد اگه سركار ميرفتم بهتر بود.
    الان ديگه هيچ انر‍ژي ندارم . از صبح تا شب كسلم و نااميد .
    هدف دارم ، برنامه ريزي هم ميكنم اما انگار سوختم تموم شده باشه هيچ انرژي واسه بلند شدن ندارم

    خواهش ميكنم توروخدا كمكم كنيد
    ممنون از توجهتون

  2. کاربر روبرو از پست مفید mehraneh67 تشکرکرده است .

    فرشته اردیبهشت (جمعه 26 مهر 92)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام مهرانه خانم، من مرد هستم و سنم هم از تو خیلی بیشتره ولی شرایط دیگه تقریبا مشابه با تو هست. این شرایط خیلی خطرناکه و

    باید هر جور شده خودت رو بیرون بکشی حتی اگه مجبور بشی خودت رو گول بزنی. اینکه چقدر بتونی توی متقاعد کردن خودت موفق بشی

    خیلی مهمه. میدونم همه مشکلات و مقاومتهایی که این موقعها داری میتونه براحتی تو رو از انجام هر کاری منصرف کنه ولی متاسفانه توی

    این شرایط هیچ کسی بجز خودت توی این مرحله نمیتونه کمکت کنه. باید به هر بدبختی هست خودت رو قانع کنی که این چند هدف و کاری که

    برای خودت تعریف میکنی بهت لذتی میده که زندگیت رو قشنگ میکنه. من از وقتی تونستم خودم رو قانع کنم (گول بزنم!) که یکسری کارهایی

    رو انجام بدم و ازشون لذت ببرم زندگیم بهتر شده. من کارهای زیر رو چند ماهی هست که دارم انجام میدم. اینها رو مینوسم شاید بهت کمک کنه:

    (1) میخوام قبل از پایان امسال مدرک انگلیسی آیلتس رو بگیرم. یک دوره سه ماهه رو شروع کردم و کلی از وقت روزانه ام رو میگیره و کلی هم

    لذت میبرم و هم میدونم گرفتن این مدرک میتونه خیلی بهم کمک کنه.

    (2) روی بدن خودم خیلی کار میکنم! احساس میکنم توی این مدت حسابی سرحالتر و خوش تیپ تر شدم! هیچ وقت توی زندگی به اندازه این

    چند ماه اینقدر از بدن خودم و حس و حالی که پرداخت بهش بهم میده لذت نبرده بودم!

    (3) یک پروژه شخصی و ابتکاری شروع کردم و دارم تکمیلش میکنم. میدونم به نتیجه برسه میتونه خیلی برام مفید باشه ولی بیشتر انجامش

    بهم لذت میده.

    (4) هر روز دوبار یکی صبح و دیگری ساعت 2 عصر خودهیپنوتیزمی میکنم. من قبلا این کارها رو قبول نداشتم و مسخره میدونستم ولی برای من

    که خیلی موثر بوده توی کمک کردن به انجام همین کارهایی که گفتم

    توی اینراه شاید آدم خسته بشه و به هزار و یک بهانه یکی دو روزی کارهاش رو کنار بزاره ولی خیلی خیلی مهمه که دوباره سریع به برنامه اش

    برگرده. مهرانه خانم، به نظر من این تنها راهه اگه واقعا تصمیم داری دوباره زندگی کنی.

  4. 2 کاربر از پست مفید toojih تشکرکرده اند .

    sanjab (جمعه 26 مهر 92), بالهای صداقت (جمعه 26 مهر 92)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 اردیبهشت 97 [ 09:02]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    3,560
    سطح
    37
    Points: 3,560, Level: 37
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    واقعا ممنونم از راهنماييتون. همين كه فهميدم كه يه نفر به همين راحتي ميتونه آدمو درك كنه _بدون هيچ حرف اضافه اي_ خودش يه جور آرامشه برام.
    من براي خودم برنامه دارم . خيلي وقته كه برنامه ريزي مي كنم اما فقط واسه همون دو روز اوله!
    فعلا اولويت اولم پيدا كردن كاره، هر كاري مهم نيست . فقط ميخوام از حال و هواي خونه دور شم. متاسفانه تو خونه هيچ كس منو درك نمي كنه. مخصوصا مادرم. فقط از من توقع دارن بخندمو شاد باشم . ولي تو اين چند سال حتي يه بارم ازم نپرسيدن حالت چطوره؟!!
    انتظاراتشون بيشتر از توان منه ولي نميتونم چيزي بگم.
    حال و روز بدم ، پيدا نكردن كار تو اين چند ماهه، به نتيجه نرسيدن برنامه هايي كه براي خودم داشتم منو به اين فكر ميندازه كه خدا كلا يادش رفته منو . گاهي فكر ميكنم خدا كارش با من تو اين دنيا تموم شده فقط يادش رفته روحمو بگيره! تو اين چند سال حتي يه اتفاق كوچيك مثبت هم برام نيفتاده تا لااقل يه ذره انرژي بگيرم ، حتي يه چيز كوچولو
    به معناي واقعي كلمه كم آوردم

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 خرداد 99 [ 15:45]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    399
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 833 در 318 پست

    Rep Power
    58
    Array
    سلام دوست عزیز،به نکته خوبی اشاره کردید،فقط میخواهید به ارامش برسید،بهتون اینو بگم که هیچ کس به اندازه خودتون نمیتونه کمک کنه تا به این ارامشی که گفتید برسید،قبل از هر چیزی با خودتون دوست بابشید و اصلا نذارید افکار منفی ذهن شما رو درگیر کنه،از نوشته هاتون میشه فهمید ادم کم همتی نیستید و این خیلی کمک کننده هستش براتون و اگر خودتون اراده کنید خیلی از این مسائل و درگیریهای فکری تون قابل حل هستش ،ضمنا اصلا نذارید حرف دیگران توی روحیتون اثر منفی بذاره

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 اردیبهشت 03 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,699
    سطح
    100
    Points: 39,699, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,254

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    323
    Array
    سلام مهرانه جان

    مشکل این چیزا نیست که گفتی

    بهم خوردن ازدواجت و عروسی کردن خواهرت و پیدا نکردن کارو.... خوب این حس رو درک میکنم که چقدر خدت رو عذاب میدی.

    تو باید رو خودت و اعتفاداتت و رابطت با خدا بیشتر کار کنی

    مگه ازدواج اون ربطی به شما داره ؟ هرکسی زندگی خودش رو داره هرکسی روزی و سهم خودش رو داره

    چقدر به خدا نزدیکی ؟ مگه نمیدونی اگه خیری رو اون بخواد برات هیچکس نمیتونه ازت بگیره ؟

    البته در کنار اعتقاد به لطف و مهربونی اون خودت هم باید فعال باشی

    زندگی شما الان هیچ اشکالی نداره مگر اون افکار اضافه ای که برا خودت ایجاد کردی وقتی زندگی و ازدواج کسی باعث ناراحتیت میشه یعنی معرفتت رو به خدا از دست دادی یا خیلی

    رشدش ندادی

    یعنی به خودت اعتماد نداری و کم میبینی خودت رو ... بعدشم مگه چند سالت هست شما؟ تازه اول راهتی

    , فکر میکنم منفعل شدی.
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را

  8. کاربر روبرو از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده است .

    sanjab (جمعه 26 مهر 92)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 اردیبهشت 97 [ 09:02]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    3,560
    سطح
    37
    Points: 3,560, Level: 37
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون عزيزم
    راستش همه اين چيزايي كه شما گفتينو ميدونم، ميدونم فقط خودم بايد به خودم كمك كنم، ميدونم نبايد افكار منفي رو به ذهنم راه بدم يا به حرفاي ديگران اهميت بدم. به خدا همه اينا رو ميدونم. من قبل از اين كه اينجا پست بذارم اين سايتو كل اينترنتو زير رو كردم و همه حرفاي روانشناسي رو حفظم! اما نمي تونم، واقعا نمي تونم،باور كنيد انرژي ندارم،صفر صفر !!
    شما بگيد چيكار كنم ، چيكار كنم فكراي منفي تو ذهنم نيان، چيكار كنم بتونم اشتباهات گذشته خودمو خونوادمو درباره خودم فراموش كنم ؟ مدام خودمو سرزنش ميكنم كه اگه مثلا اين كارو نميكردم بهتر بود يا فلان كارو مي كردم الان شرايطم بهتر بود.
    فكرم آزاد نيست ، توش پره، دلم ميخواد مثلا يه سرنگ فرو كنم تو مغزم هرچي توشه بكشم بيرون خلاص!!

    - - - Updated - - -

    ممنون عزيزم
    راستش همه اين چيزايي كه شما گفتينو ميدونم، ميدونم فقط خودم بايد به خودم كمك كنم، ميدونم نبايد افكار منفي رو به ذهنم راه بدم يا به حرفاي ديگران اهميت بدم. به خدا همه اينا رو ميدونم. من قبل از اين كه اينجا پست بذارم اين سايتو كل اينترنتو زير رو كردم و همه حرفاي روانشناسي رو حفظم! اما نمي تونم، واقعا نمي تونم،باور كنيد انرژي ندارم،صفر صفر !!
    شما بگيد چيكار كنم ، چيكار كنم فكراي منفي تو ذهنم نيان، چيكار كنم بتونم اشتباهات گذشته خودمو خونوادمو درباره خودم فراموش كنم ؟ مدام خودمو سرزنش ميكنم كه اگه مثلا اين كارو نميكردم بهتر بود يا فلان كارو مي كردم الان شرايطم بهتر بود.
    فكرم آزاد نيست ، توش پره، دلم ميخواد مثلا يه سرنگ فرو كنم تو مغزم هرچي توشه بكشم بيرون خلاص!!

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته اردیبهشت نمایش پست ها
    سلام مهرانه جان

    مشکل این چیزا نیست که گفتی

    بهم خوردن ازدواجت و عروسی کردن خواهرت و پیدا نکردن کارو.... خوب این حس رو درک میکنم که چقدر خدت رو عذاب میدی.

    تو باید رو خودت و اعتفاداتت و رابطت با خدا بیشتر کار کنی

    مگه ازدواج اون ربطی به شما داره ؟ هرکسی زندگی خودش رو داره هرکسی روزی و سهم خودش رو داره

    چقدر به خدا نزدیکی ؟ مگه نمیدونی اگه خیری رو اون بخواد برات هیچکس نمیتونه ازت بگیره ؟

    البته در کنار اعتقاد به لطف و مهربونی اون خودت هم باید فعال باشی

    زندگی شما الان هیچ اشکالی نداره مگر اون افکار اضافه ای که برا خودت ایجاد کردی وقتی زندگی و ازدواج کسی باعث ناراحتیت میشه یعنی معرفتت رو به خدا از دست دادی یا خیلی

    رشدش ندادی

    یعنی به خودت اعتماد نداری و کم میبینی خودت رو ... بعدشم مگه چند سالت هست شما؟ تازه اول راهتی

    , فکر میکنم منفعل شدی.

    مي دونم و از اين بابت خيلي متاسفم. قبلا همه چيزم سر جاش بود ، هر اتفاقي كه ميفتاد محال بود اميدمو نسبت به خدا از دست بدم . اما الان....
    شما راهنماييم كنيد چيكار كنم. واسه خاطر همين اومدم اينجا و حرف دلمو گفتم

  10. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 اردیبهشت 03 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,699
    سطح
    100
    Points: 39,699, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,254

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    323
    Array
    مشکل شما با شناخت حل میشه

    باید نسبت به خودت و خدا شناخت پیدا کنی و ایمانتو قویتر شکل بدی

    حتما می دونی که احساسات برگرفته از اعتقاداتن پس یجای اعتقاداتت مشکل داره که به حس حسادت رسیدی مثل این:

    بنظرت مردم باید زندگیتو تایید کنن
    حتما ایرادی داری که کسی باهات ازدواج نمیکنه
    دوست داشتنی نیستی
    خواهرت چه شانسی داشته که زودتر ازدواج کرده
    منبع بهره مندی شانس و اقباله
    ارزشمندیه ادما به زود ازدواج کردنه!!!!!!!
    .
    .
    .

    اگه همچین افکاری داری باید جایگزین کنی با:
    من یه انسان بالغ هستم و به موقع برا زندگیم تصمیم خواهم گرفت
    تنها کسی که قراره باهاش مقایسه بشم تنها و تنها خودم هستم
    من هنوز خیلی فرصت دارم برا انجام کارهام از جمله ازدواج
    من به وظایفم عمل میکنم پس هیچ نگرانی ندارم چون اخر راه درست صد در صد سعادت و عاقبت بخیری هست
    من با مناجات با خدا خودم رو به دریای بخشش حق وصل میکنم و تکیه گاهی بسیار بزرگ دارم
    میدونم کسی که توکل به خدا کنه کم نمی اره و همیشه با انرزیه
    این ایه رو همیشه بهش ایمان دارم: الیس الله کاف بعبده!؟

    ممکنه بعضیا بگن بشینی تمرکز کنیو خیره بشی و ... اشاید یک روز تسکینت بده مثل سیگار کشیدن اما چیزی حل نمیشه

    خودتو وصل کن به ارامش بی کران خدا و فکر تو ارام کن و ...

    در حضور حق غم و غصه جایی نداره حسادت و خودخوری بی معنیه

    چون که معلوم نیست ایندت پر از اتفاقات جالب خواهد بود پس لذت ببر

    منم حالا اینکارو میکنم مدتی معنی رو از دست داده بودم و مثل رباط شده بودم اما وصل شد م به معنا.

    کاری که میتونی بکنی اینکه اولا مشغول باشی و بعد نتیجه رو بسپاری به خدای عزیز.

    ما مکلف به عملیم نه نتیجه ... مطمان باشیم اگه درست زندگی کنیم زندگیمون پر از خوشی خواهد بود .

    مطمان باش که بعدا که تشکیل خوانواده دادی حسرت خواهی خورد که چرا دوران مجردی تو به خاطر این فکرا عذاب دادی

    در ضمن یه توصیه :
    اگه از دوران مجردی لذت نمی بری حتما اذدواج کن چون حتما اون موقع از خاطرات مجردی لذت خوا هی برد
    یه شوخی جدی بود.

    - - - Updated - - -

    یادت باشه تنها خودت میتونی به این حس برسی درسته که اینجا میگی و سبک میشی اما اصل خودتی .
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را

  11. 2 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    sanjab (جمعه 26 مهر 92), بالهای صداقت (جمعه 26 مهر 92)

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 خرداد 99 [ 15:45]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    399
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 833 در 318 پست

    Rep Power
    58
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mehraneh67 نمایش پست ها
    ممنون عزيزم
    راستش همه اين چيزايي كه شما گفتينو ميدونم، ميدونم فقط خودم بايد به خودم كمك كنم، ميدونم نبايد افكار منفي رو به ذهنم راه بدم يا به حرفاي ديگران اهميت بدم. به خدا همه اينا رو ميدونم. من قبل از اين كه اينجا پست بذارم اين سايتو كل اينترنتو زير رو كردم و همه حرفاي روانشناسي رو حفظم! اما نمي تونم، واقعا نمي تونم،باور كنيد انرژي ندارم،صفر صفر !!
    شما بگيد چيكار كنم ، چيكار كنم فكراي منفي تو ذهنم نيان، چيكار كنم بتونم اشتباهات گذشته خودمو خونوادمو درباره خودم فراموش كنم ؟ مدام خودمو سرزنش ميكنم كه اگه مثلا اين كارو نميكردم بهتر بود يا فلان كارو مي كردم الان شرايطم بهتر بود.
    فكرم آزاد نيست ، توش پره، دلم ميخواد مثلا يه سرنگ فرو كنم تو مغزم هرچي توشه بكشم بيرون خلاص!!

    - - - Updated - - -

    ممنون عزيزم
    راستش همه اين چيزايي كه شما گفتينو ميدونم، ميدونم فقط خودم بايد به خودم كمك كنم، ميدونم نبايد افكار منفي رو به ذهنم راه بدم يا به حرفاي ديگران اهميت بدم. به خدا همه اينا رو ميدونم. من قبل از اين كه اينجا پست بذارم اين سايتو كل اينترنتو زير رو كردم و همه حرفاي روانشناسي رو حفظم! اما نمي تونم، واقعا نمي تونم،باور كنيد انرژي ندارم،صفر صفر !!
    شما بگيد چيكار كنم ، چيكار كنم فكراي منفي تو ذهنم نيان، چيكار كنم بتونم اشتباهات گذشته خودمو خونوادمو درباره خودم فراموش كنم ؟ مدام خودمو سرزنش ميكنم كه اگه مثلا اين كارو نميكردم بهتر بود يا فلان كارو مي كردم الان شرايطم بهتر بود.
    فكرم آزاد نيست ، توش پره، دلم ميخواد مثلا يه سرنگ فرو كنم تو مغزم هرچي توشه بكشم بيرون خلاص!!

    - - - Updated - - -




    مي دونم و از اين بابت خيلي متاسفم. قبلا همه چيزم سر جاش بود ، هر اتفاقي كه ميفتاد محال بود اميدمو نسبت به خدا از دست بدم . اما الان....
    شما راهنماييم كنيد چيكار كنم. واسه خاطر همين اومدم اينجا و حرف دلمو گفتم
    کاری نداره،از یه تاریخ و از یک ساعت مشخص شروع کنید و به خودتون بگید از الان میخام شروع کنم و به خودم کمک کنم و هیچ س و هیچ چیز هم نمیتونه جلوم بی ایسته،اگر واقعا بخواید میشه اینو شک نکنید،یه چیز بهتون میگم شاید فکر کنید الکی دارم حرف میزنم اما واقعیته و به حرفم بخندید،یکم بیخبیالی رو هم چاشنی برنامه تون کنید،ما خیلی چیزها دست خودمون نیست پس چرا باید بابتش حرص بخوریم؟؟؟؟اصلانم خودتونو با کس دیگه مقایسه نکنید،پس این جریانو شروع کنید چون اغاز کنندش خودتونید.

  13. کاربر روبرو از پست مفید samanft تشکرکرده است .

    sanjab (جمعه 26 مهر 92)

  14. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,197

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بالهای صداقت نمایش پست ها
    1386/7/8

    به علت خاطره منفی از ارتباط قبلی ، احساس بدی نسبت به ازدواج دارم ، یا خودم رو دارم سرزنش می کنم و یا یادآوری رفتارهای اون آزارم میده
    اما همچنان خواهان همدم و همراه و شریک برای زندگی ام هستم


    مراجع محترم، اگر مقالات بخش مشاور ازدواج را در سایت همدردی مطالعه کرده باشید متوجه می شوید، قضیه ازدواج فراتر از یک احساس محض هست. مخصوصا مقاله اگر چنین هستید صبر کنید ازدواج نکنید.
    اما برای اینکه بتوانید احساسات خود را مدیریت و کنترل کنید و در راهی قرار دهید که آرامش شما را افزون کند، نیاز است که اول بخواهید.
    احساس مانند یک بذر است که در ذهن ما کاشته می شود.
    اما این احساس نیاز دارد که مرتب آبیاری شود. وقتی شما در خلوت و تنهایی خود و با هر حادثه آن را در ذهن خود بازنمایی می کنید، در واقع دارید آنرا رشد می دهید.
    هیچ راهی برای خلاصی از یک احساس مزاحم وجود ندارد مگر اینکه وقت های خود را با موضوع دیگر پر کنید. و انرژی های خود را در مسیر سازنده زندگی قرار دهید.
    تا وقتی که برای احساسهای لذت زا خود زمینه را مساعد می کنیم و به دنبال رشد این احساس هستیم باید هزینه های تنش زای آنرا بپردازیم.
    شما برای ازدواج باید بدانید که دنبال چه معیارها و شرایطی در همسرآینده تان می گردید و روی آنها فکر کنید و برنامه بریزید و مشورت کنید.
    همچنین با فکرهای اتوماتیک در مورد فردی ( همسر سابق ، نامزد قبلی ، خواستگار گذشته) که برای شما تنش ایجاد می کند، ذهن خود را مشغول نکنید.

    تنهایی هایتان را با موزیکها ، عکسها یا ....، که شما را به یاد آن می اندازد پر نکنید.
    تفریحات جایگزین، کارهای جایگزین و افکار جایگزین را انتخاب کنید و به هنگام عودت چنین افکاری ، آنها را جایگزین کنید.
    هم اکنون ، تعارضی که شما با آن دست به گریبان هستید، تعارض بین فکر و احساس هست.
    شما به درایت فهمیده اید که ازدواج بیش از یک احساس رویایی و یک رابطه عاطفی هست و می دانی که ازدواج به شرایط و معیارهای خاص خود نیاز دارد. و از طرفی احساست تو را به نفع لذت ( حتی لذت منفی) به سوی خود می کشد.
    معمولا اضظراب و نگرانی بهایی هست که برای لذتهای اینچنین پرداخت می کنیم و اگر به مرور زمان چنین احساسی شدید شود ، مسائل منطقی را تحلیل می دهد و ازدواج را به نفع خودش حل می کند و تازه اول مشکلات ازدواج می شود.

    شما نمی توانید مرتب حال و آینده ی خود را به خاطر اشتباهات گذشته تان تباه کنید . رابطه ای بوده که هم اکنون تمام گشته است ؛ این نه عشق است، نه احساس است و نه ..... این تنها یک روند پرتنش فریبنده برای ارضاء لذت هست و به قیمت بازی کردن با زندگی خویش تمام می شود.

    سابقه تلخی هایی که در زندگی چشیده ای، و احساسهای غمی که تجربه کرده ای، احساسهای تو را فوق العاده تحریک کرده است. و هم اکنون بخش احساسات شما بسیار فعالتر از بخش منطقی کار می کند، مانند فرد بدنسازی که فقط روی یکی از عضله های خود مرتب کار می کند. لذا به مرور به صورت بی قواره ای تنها یک ماهیچه او رشد می کند. متاسفانه رنجهایت موجب شده اند که نتوانی علائق و لذتهای خود را مدیریت کنی. و اکنون همین احساسهای ظریف و رویا گونه تو را در هم می فشرند.

    اما در کنار اینها باید بدانی، که آنچه تو را بی رغبت به ازدواج می کند دو مسئله عمده است، اولین مسئله همین است که در سطور بالا گفتم، یعنی ذهنت در رویا ها و خاطراتی هست که مرتب در ذهنت آب می دهی و مرور می کنی و جایی بر واقعیت های کنونی نمی گذاری. اما مسئله دوم بی توجهی به مهارتهای زندگی و بی توجهی به کنترل احساسات و هیجاناتت است.

    شما نیاز است که کم کم فتیله احساس را به نفع واقعیات و منطق پائین بکشی. شاید بد نباشد به یک مشاور خانواده مراجعه کنی و چندین جلسه مهارتهای لازم کنترل احساس و مهارتهای ارتباطی را تمرین کنی.
    به جای اینکه به درون خود و احساساتت بروی و لذت غمها را بخوری. بیا با بیرون ارتباط برقرار کن. دوستان، فامیل، سفر، پارک، سینما و .... و سایر علاقمندیها. خواهش می کنم خود را منفعلانه به رویا و آرزوها نسپار و وجود خود را با حسرت و آه گذشته پر نکن

    توصیه من این است که نکات منفی گذشته را فراموش کنید و تنها از اونها به عنوان درسهای زندگی استفاده کنید و سپس ، دقیق و منطقی معیارهایی را که برای ازدواج مناسب می بینید بررسی کنید.
    چنانچه فردی شرایطی را دارد و شما هم دوستش دارید. با خانواده در میان بگذار و رسما اقدام کن و مراحل شناخت او را به اتفاق خانواده کامل کن.
    اینگونه هم مسائل منطقی ازدواج حل شده و هم شما از تنش این احساس خارج می شوید.
    اگر هم چندان شرایط مناسبی برای ازدواج در خودت نمی بینی، یکبار برای همیشه ، بها دادن به احساسات منفی گذشته را رها کن و رنج آن را تحمل کن تا به رشد برسی و همچنین خودت را از تنش برهانی.


    000

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط بالهای صداقت نمایش پست ها
    (30/6/1386)

    گناه من مجرد چیه ، آخه؟

    مراجع گرامی، ما نمی توانیم تمام افراد محیط خود را کنترل کنیم و انتظار داشته باشیم رفتار صحیح و بدون فریبی را داشته باشند. اگر چه این امر بسیار ایده آل هست ولی در واقعیت بسیاری از افراد قصد سوء استفاده دارند. پس مهم این است که ما نقش خود را قویتر نشان دهیم و اجازه این کار را به آنها ندهیم.
    اگر کسی همسری ما رو نپذیرفت و یا ما مطلقه باشیم یا اصلا خودمان انتخاب کرده ایم که مجرد باشیم
    ، در هر حال در جامعه ، این ما هستیم که به دیگران باید فشار وارد کنیم که درست با ما برخورد کنند. اگر خودمان سستی نشان دهیم، آنها بیشتر طمع می کنند.
    باید واقع گرا باشیم. یعنی اینکه خودآگاهی خود را بالا ببریم ، چه مزایایی داریم چه نقاط ضعفی داریم. و با توجه به شرایطمان باید انتظار افرادی متناسب با خود را داشته باشیم. حالا اگر یک نفر دیدیم که شرایطش بسیار عالی بود و اطراف ما می چرخد، فکر نکنیم که شانسمان گفته است و می توانیم زندگی خوبی با او داشته باشیم. دقیق بررسی کنیم ، مشورت کنیم و بعد تصمیم بگیریم.

    همچنین ،زندگی آینده ما معمولا در امتداد روش زندگی ما در گذشته است. اگر شما گذشته احساس بدی را تجربه کرده اید، پس دقت بیشتری باید داشته باشید تا از یک سوراخ دوباره گزیده نشوید. و با همان شدت احساسات دست به انتخابی دوباره نزنید.
    یک زندگی علاوه بر احساس به مسائل منطقی نیز نیاز دارد.
    شما قبل از اینکه با فردی ازدواج کنید نسبت به او تعهدی ندارید. یک اشتباهی که ممکن هست شما دچار آن بشوید ، این است که تصور می کنید در دنیا فقط یک فردی هست که می توانید به او علاقه پیدا کنید و ازدواج کنید. و چون تمرکز احساس خود را یک جا گذاشته اید تحت فشار شدیدی واقع شده اید و تصمیم گیری براتون مشکل شده است.
    چیزی که شما نیاز دارید، اقدام فعال در تغییر نوع نگرشتون هست ،به طور کلی انسانها هزینه انتخابهای خود را می دهند. همین الان شما با خود خلوت کنید و در مورد این تصمیم گیری و انتخاب دقیق تفکر کنید، متوجه می شوید هر انتخابی که بکنید هزینه ها و مزایایی دارد. اما اگر صرفا از روی احساسات خود و خواستهای دل خود و عجولانه تصمیم بگیرید. آن وقت انتخابی با هزینه های بالا ، مزایای کم و نآرامی ها و اضطرابهای روزافزون موجه خواهیدشد.
    0000

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط بالهای صداقت نمایش پست ها
    ( 31/1/1386)
    برای رسیدن به هدف از کجا شروع کنم؟


    از نظر خلقی هر کسی ویژگی منحصر به فردی دارد و همیشه هم ضرورت ندارد مثل دیگران احساس کنیم ، مثل دیگران فکر کنیم و مثل دیگران عمل کنیم.
    انسان به وسیله اهدافش و معنای زندگیش که همان انگیزه های اصلی زندگی هستند، نیرو و توان می گیرد. یکبار بطور اساسی با خود بیندیشید و اهداف خرد و کلان خود را در مسیر زندگی کاملا شفاف ترسیم کنید. چه چیزی شما را به شوق می آورد ، چه چیزی به شما حرکت می دهد؟ و آیا این انرژی و توان موقت است یا استمرار دارد؟


    یکم)
    پیشنهاد می گردد در کنار اهداف کلی زندگی برای خود اهداف کوتاه مدت و قابل وصول کوچکی تدوین کنید، و به سوی آن حرکت کنید. شاید باور نکنید که کاری را اگر شروع کنید توان انجامش نیز در پی آن می آید.

    دوم)
    لیست طولانی از علاقمندیهای خود تهیه کن، و آنها را به عنوان مشوق و تقویت خود انتخاب کن. مثلا رفتن به سینما، پارک، میهمانی، فیلم دیدن و ... ، اینها را پاداش کن برای کارهایی که می بایست انجام دهی. نه بر عکس هنگام فرار از کار به این علاقمندیها روی بیاوری!

    سوم)
    لیستی از نقاط قوت و توانمندیهای خود تهیه کن. با تقویت و گسترش آنها ، زمینه خودباوری ات بیشتر می شود.

    از کوچکی ما را بدون قید و شرط دوست نداشته اند. مثلا گفتن اگر می خواهی دوستت داشته باشیم باید درست را بخوانی، یا اگر فلان کار را نکنی بچه خوبی هستی. و .... این موجب شده کم کم خودمون هم با شرط و شروطی خود را دوست داریم. مثلا اگر کنکور قبول شدی ، ارزش داری و موفقی، اگر دیگران به به و چه چه تو را گفتند آدم دوست داشتنی هستی. در حالیکه همه اینها خیالاتی هست که به اشتباه والدین و جامعه در ذهن ما ریخته اند. ما انسانها فی نفسه ارزشمندیم. و پس از آن با تلاشهایمان رشد می کنیم.

    نیاز نیست حتما به نتیجه دلخواهی برسیم تا آن موقع از خود راضی باشیم. همین که از بین بی نهایت موجوداتی که آفریده نشده اند ، خدا ما را منحصر به فرد آفریده است دارای ارزش و قابل ستایش هستیم و پس از آن هم به لحاظ تلاشی که می کنیم ارزشمندیم. پس باید یاد بگیریم که هر روز که از خواب بر می خیزیم ابتدا ستایش خود کنیم. وقتی که کسی خود را ارزشمند ببیند، تن به هر کاری نمی دهد و غمگین و کسل نمی گردد.


    نکته: نیاز نیست نگاه دیگران را به خود عوض کنی، ابتدا باید زحمت بکشی و نگاه خودت را به خودت تغییر دهی، آنگاه هست که معجزه خودباوری و ارزشمندی شکل می گیرد.


    نقل قول نوشته اصلی توسط بالهای صداقت نمایش پست ها
    (6/3/1386)

    از زندگیم خسته شدم؛ می خواهم ازدواج کنم


    یکم : معمولا ما مشکل خود را به دو گونه مورد توجه قرار مي دهيم يا احساس محور يا منطق محور. و شما لازم است براي اينکه به نتايج مطلوب دست يابيد، احساسات خود را تحت کنترل منطق قرار دهيد. لذا لازم است، اقداماتي را انجام دهيد:


    الف)
    اينکه شما به کسي علاقه داشتيد باشيد يا کسي به شما علاقمند باشد، بدون اينکه شناسايي کامل صورت گرفته باشد، يا اصلا موضوع ازدواج مطرح باشد، مشکل شما را حادتر مي کند. لذا لازم است ابتدا وضعيت و شرايط خود را جهت ازدواج بسنجيد و زمينه هاي مربوط به آن را فراهم آوريد، نياز نيست وسواس به خارج بدهيد و شرايط سخت گيرانه براي خود در نظر بگيريد.

    ب)
    ولي از مورد بالا مهمتر شرايط کنوني شماست. ما به دختران و پسران توصيه مي کنيم که براي فرار از حالاتي که شما را رنج مي دهد ازدواج نکنيد. بايد قدرت مسلط بودن بر احساسات و مشکلات در شما باشد تا با ازدواج ، نشاط در زندگي شما پيدا شود. هنگامي که با احساسات منفي سراغ ازدواج مي رويد، در واقع يک ريسک مي کنيد.

    دوم :احساس پوچي و افسردگي ربطي به ازدواج ندارد. اگر چه مجردها غالبا اينگونه فکر مي کنند. اين احساست منفي ريشه در روزمرگي ، بي هدفي و بي معنايي دارد. وقتي ما احساس مثبت کردن نمي کنيم. وقتي ما نمي دانيم دنبال چه چيزي در زندگي هستيم، آن وقت هست که خودمان را کوچک مي کنيم و خود را به يک شي ، يک موقعيت يا يک فرد وابسته مي کنيم ، در واقع ارزش خود را آنچنان کوچک مي کنيم که خودمان دلگير مي شويم.
    نياز است خود را از موقعيت ها و اشياء و افراد آزاد کنيم.
    از ميلياردها چيزي که در زندگي مي تواند با ما مرتبط شود و ما از آنها لذت ببريم ،
    نبايد خود را به يک يا دو چيزي معتاد کنيم.
    حالا اين چيزها شغل ، همسر، والدين ، فرزند ، تحصيلات و يا هر چيز ديگر باشد.


    در واقع:
    هر کسي ارزان خَرَد ارزان دهد *** گوهري، طفلي به قرصي نان دهد


    بهتر است خودمان را ، توانايي هايمان ، احساساتمان ، استعدادهايمان و ... را مورد بازنگري قرار دهيم. و برنامه اي جهت لذت از همه دنيا بريزيم. اينگونه دنياي ما آنقدر بزرگ مي شود که در آن احساس دلتنگي نکنيم. (در اين رابطه راههاي عملي زيادي است که فعلا از آن مي گذريم.)

    سوم: بهتر است توام با صبر و خونسردي راه خود را دنبال کنيد. اين راه براي ازدواج مفيد تر است. ( گر صبر کنيد ز غوره حلوا سازيد) و در اين مدت سعي کنيد مهارتها ، و توانايي هاي خود را گسترش داده و ارتباطات اجتماعي سازنده خود را زياد کنيد. ارتباط وسيع با دوستان ، فاميل، همسايگان، انجمن هاي مختلف، همکاران و ... ، شرکت در مراسمات مختلف آنها، و يادگيري مهارتهاي اجتماعي قدرت انتخاب شما را فوق العاده بالا مي برد.
    گسترش فهرست علاقمنديهاي خود نظير، ورزش ، مطالعاه ، تلويزيون ، فيلم ، سينما، پارک، مهماني ، اينترنت و ....، نيز مي تواند از راه حل هاي موقت جهت کنترل احساسات باشد. بدين ترتيب انرژي شما به جاي تمرکز روي يک نقطه احساسي ، تقسيم بر تعدادي از علاقمنديها شد و قدرت تصميم گيري شما را بهبود مي بخشد و از خطاي شناختي جلوگيري مي کند.

    نقل قول نوشته اصلی توسط بالهای صداقت نمایش پست ها
    (23/4/1386)

    تمرکز زدایی


    وقتی به نظر مي رسد در يافتن معناي اصلي زندگي دچار يك تعارض شده اید:
    يكبار براي هميشه بايد اين سئوال را جواب دهيد كه «در نهايت به چه مي خواهيد برسيد؟».
    كه البته در اين بند من نمي توانم زياد اين مسئله را بسط دهم چون از فرصت من و تو خارج است. ليكن همين قدر بدون كه تا وقتي كه لذت و رفاه را هدف قرار مي دهيم، رنج و پريشاني را درو مي كنيم.
    به زبان ديگر شما بايد از تكنيكي به نام
    تمركز زدايي استفاده كنيد.
    وقتي ما خودمون ، و مشكلات و شاديها و غمهايمان را دائما و از نزديك جلوي چشمهايمان مي آوريم، ديگر توان ديد واقع بينانه دنيا با همه عظمتش را از دست مي دهيم.
    احساس تنگي و بي هويتي مي كنيم. ما نمي توانيم از زندگي لذت ببريم مگر اينكه تمام لذات جهان را براي همه موجودات آنها بفهميم.
    >> نباید بسيار ايده آل نگر باشید بلکه می بایست برنامه ريزي شما واقع بينانه باشد.
    همچنين برنامه هايتان بايد پله هاي كوتاه و قابل ارزيابي داشته باشد.

    نقل قول نوشته اصلی توسط بالهای صداقت نمایش پست ها
    (11/6/1386)

    لزوم داشتن همسفر برای خوشبخت شدن


    مراجع محترم، پاسخ سئوال شما مستلزم مضامین مهم و زیادی است که ناچارا از آنها می گذرم و نظر شما را صرفا به چند نکته جلب می کنم.


    **&**
    ما در مسیر زندگی خود با افراد مختلفی همراه می شویم، ابتدا مادر، بعد پدر ، خواهر، برادر ،همسایگان، دوستان، فامیل،معلمین، همکلاسها، همسر، فرزندان، نوه ها و ...، اینها همسفرهای ما هستند،فقط همین. و وجود ما به هیچکدام اینها گره نخورده است و تنها راه خوشبختی ما این نیست که همیشه همه اینها را در کنار خود داشته باشیم. بله اگر هر کدام از همسفران مشفق درکنارمان باشند کمکی در زندگی جهت پیمودن راه و رسیدن به هدف ، به ما می کنند. اما ما نباید خوشبختی خود را با هیچیک از همراهانمان گره بزنیم. و فکر کنیم بدون هر یک از آنها بدبختیم.

    **&**
    اگر خود را ناقص فرض کنیم که حتما باید با یکی دیگر کامل شویم. در واقع خوشبختی خود را مشروط کرده ایم و این همان چیزی است که شما را آزار می دهد. (البته راههای مختلفی نیز هست که چگونه همسر و همسفر خوبی برای خود بیابیم، که بحث مفصلی هست) اما مهم این است که صرفنظر از یافتن همسر، باید بدانیم که ما معیوب و ناقص نیستیم. ما در وجود خود کاملیم.
    متاسفانه در فرهنگ ما چنین جا افتاده است که به هرقیمتی یک دختر برای اینکه از نقص و ترشیدگی خارج شود، می بایست به هر ترتیبی شده است ، خیلی سریع ازدواج کند و با هر کس که شد مسئله ای ندارد. گرچه ازدواج امر مهمی است اما باید صبر و تامل پیشه کرد و در کنار آن از روش های صحیح و با تلاش در مسیر هدف گام برداشت.


    **&**
    اتفاقا وقتی با آسودگی و خونسردی و در حالی که با صبوری زندگی روان و آرام خود را ادامه می دهیم، بهتر توجه دیگران را به عنوان یک فرد مناسب جهت ازدواج جلب می کنیم . در حالیکه اضطراب و تعجیل ها و تشویش ها ما را در هنگام تصمیم گیری با مشکل روبرو می کنند .
    در مورد اینکه گزینه های خوبی داشته باشیم و این گزینه ها را پیدا کنیم و جذب کنیم به پارامترهای متفاوتی از جمله :

    توانایی ها ،
    استعدادها ،
    زیبایی ها ( به جز زیبای ظاهری، زیبایی کلام، زیبایی اخلاقی، زیبایی در هنر ، زیبایی در معاشرت، زیبایی در محجوب بودن ، زیبایی در وقار ، و هزاران زیبایی که اکتسابی است) ،
    و مهارتهای ارتباطی
    نیاز داریم .

    11111

  15. 2 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    sanjab (جمعه 26 مهر 92), فرشته اردیبهشت (جمعه 26 مهر 92)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 اردیبهشت 97 [ 09:02]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    3,560
    سطح
    37
    Points: 3,560, Level: 37
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از همه به خاطر اين همه محبت

    فكر كنم زيادي راجبه ازدواج گفتم . چون مسئله اصليم اون نيست. در واقع مسئله اصليم افكار و احساساتمه كه جلوي حركتمو گرفته . ازدواج مسئله دومه
    به هر حال همه نوشته هاتونو خوندم . از روهمش نت برداشتم . از فردا يه برنامه ريزي دو باره _ شايد چندصدباره_ ميكنم و به اميد خدا شروع ميكنم. سعي ميكنم فكراي منفي نكنم.دعا كنيد بتونم يه كار خوب پيدا كنم.

  17. کاربر روبرو از پست مفید mehraneh67 تشکرکرده است .

    sanjab (جمعه 26 مهر 92)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. **** چه دانم های بسيار است ليکن من نمي دانم ...... **
    توسط فرشته مهربان در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 08 خرداد 95, 00:26
  2. همسرم بسيار سرد است
    توسط جوانزاده در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 بهمن 91, 14:15
  3. شوهرم بسيار حساس، ريزبين و بدبين است. بسيار به كمكتون نياز دارم.
    توسط به دنبال محبت در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: یکشنبه 06 فروردین 91, 03:39
  4. صداقت يا سياست ؟ نظرشما چيه؟
    توسط baby در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 22 فروردین 88, 22:41
  5. سياست يا صداقت!!!
    توسط ash_a700 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 04 اسفند 87, 21:14

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.