اون موقع هایی که خیلی گرفتارم اون موقع هایی که حالم به ظاهر خوب نیست ازهمه حال بهترم شادم ...
اما دیگران فکر دیگه ای می کنند...
وقتی چشامو میبندم و به کنه گرفتاری هام میرم چیزی جز دام عشق او نمی بینم
مدام در حال گرفتن منه و من در حال گریز از او ...
هرچند به ظاهر می گم ای حق عاشقتم اما باز در حال گریزم در حال گریز به سمت آسایش و دوری از مشکلات
اما فهمیدم من دنبال دردم...دنبال یه چیزی ام که برا گرفتنش گاهی از خودش فرار میکنم
کاش روزی به دام بیفتم ..
می دونم درد خواهد داشت و داره اما میارزه ...
دیگه تنهایی نمیتونم حسشو تحمل کنم خیلی سنگینه نیاز به همراهی دارم تا باهاش شریک شم این درد شیرین رو...
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را
علاقه مندی ها (Bookmarks)