سلام به همگي
حتما عنوان تاپيك قبلي من رو يادتون مياد.... (( رفتنش واسم معماست....چرا عشقم رفت؟؟؟)).... با راهنمايي هاي شما عزيزانم دارم سعي ميكنم با رفتنش كنار بيام و به زندگيم برگردم
همون طور كه يادتونه الان دقيقا 5 ماه و نيمه كه تنهام...
اما مشكلي كه الان به مشكله قبليم اضافه شده اينه كه نياز زيادي به ازدواج در خودم احساس ميكنم... هم از لحاظ روحي هم بيشتر از اون از لحاظ جسمي...
خواستگار دارم اما به دلم نميشينن، از طرفي دوست دارم زودتر ازدواج كنم!! فقط بعد از يه مدت طولاني يه نفر خيلي به دلم نشسته بود كه ماجراشو ميدونيد و ....
هم دوست دارم واقعا با عشق ازدواج كنم و با تمام وجود خواهان همسرم باشم و فقط به خاطر نيازام ازدواج نكنم.... هم واقعا از لحاظ روحي و جسمي تحت فشارم ((شايد باورتون نشه كه يه خانم اين طوري تو خودش احساس نياز كنه، اما متاسفانه واقعا اين طوره)) .... هم توي خواستگارام كسي رو كه واقعا خواهانش باشم پيدا نميكنم....
واقعا نميدونم چي كار كنم .... كدوم يكي تو اولويته؟؟؟ .... رفع غرايض يا ازدواج با عشق و علاقه؟؟؟
بعضي اوقات ميترسم به گناه بيفتم.... واسه اينكه به گناه بزرگتر نيفتم مجبور شدم به گناه يه كم كوچيك تر تن بدم (خود ارضايي ) ... يه جورايي به چاله راضي شدم تا توي چاه نيفتم...
تقلاي منم واسه برگردوندن تنها عشقم به جايي نميرسه .... انگار واقعا بايد زندگي رو بدون اون ببينم
چي كار كنم؟؟؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)