متشکرم
خب خدمتتون مجدد عرض کنم (حتما از یک روانشناس کمک بگیرین ) اما تمام شدن یا جدایی از رابطه ای که پای احساسات به اون باز شده میتونه آدم رو دچار آشفتگی کنه... اول باید موضوع رو بپذیریم.
یعنی اتفاقات رو همان طور که هستن و رخ دادن ببینیم و بپذیریم . اینجا قرار نیست ما در نقش قربانی بازی کنیم یا اینکه چیزی رو که دوست نداریم تحمل کنیم و... بلکه با پذیرش بدنبال یک راه آگاهانه هستیم تا بتونیم با دید بهتر و با آگاهی اون مسئله رو حلش کنیم و ازش رد بشیم . در واقع از اون مشکل فاصله بگیریم و درست بهش نگاه کنیم، گاهی انقدر به یچیزی میچسبیم که باهاش آمیخته میشیم که اصلا نمیتونیم درست دربارش فکر کنیم.
در پذیرش واقعی...
۱. قبول میکنم من یه آدمم و یه آدم گاهی اشتباهاتی داره.
۲. با درون خودم ارتباط برقرار میکنم.
۳. تلاش میکنم برای جبران، جبرانی که توش با تغیرات خوب از امروز بهتر باشم.
۴. انعطاف پذیر ظاهر میشم اما با رفتارهای قاطعانه.
پذیرش بما کمک میکنه در جریان زندگی مثل جریان رودخانه قرار بگیریم و مسیر رو ادامه بدیم. اهداف و خواسته های جدید رو برنامه ریزی کنیم و آغوش ما در پذیرش زندگی و اتفاقتش همانگونه که هست باز باشه.
در پذیرش واقعی ضعف هام ، عیوبم، ناآگاهی ها و کم آگاهی ها، اشتباهات رو میپذیرم و تلاش میکنم اصلاح کنم، اما دچار خود گویی های منفی هم نمیشم .
مثلا نمیگم حتما یه مشکلی داشتم که منو رها کرد. حتما به اندازه ی کافی دوست داشتنی نبودم. حتما خیلی بد بودم. حتما و حتما و حتما... قبول میکنم دنیا خالی از ناکامی نیست و من هم در برهه هایی از زندگی حق ناکام شدن دارم ، خودم و طرف مقابلم رو میبخشم تا بتونم قدمهای بعدی رو به سمت بهبودی بردارم.
توی هر رابطه ای یه زمان های خوبی هم بوده که احساسات خوبی رو تجربه کردیم، ولی وقتی رابطه بسمت آسیب و جدایی پیش رفته ذهن ما دوست داشته اون چیزایی رو که از دست دادیم رو بزرگ کنه... باید واقع بین باشیم و ببینیم اصلا چرا آسیب خوردیم و چرا این ارتباط به سمت جدایی رفت.
چه چیزای خطرناکی تو رابطه شما بوده؟ دروغ و ؟؟؟ بقیشو بگین، یه لیست از اونچه که در این ارتباط شما رو آزرد بنویسین.
_ برای ارزشمندی خودتون تلاش کنین.
_ خودگویی مثبت رو تمرین کنین.
_ به نیازهای خودتون احترام بگذارین.
فراموش نکنین احساسات ما ناپایدار هستن، هر سال سیزده بدر هوا صاف و آفتابی بود، همه چیز آماده یه طبیعت گردی پر شور و هیجان و کلی لذت بود که یهو بیرون از خونه ابرهای تیره پیداشون میشد، اغلب شروع به بارش تگرگ میکردن و بعد از اینکه حسابی آب گرفتگی میشد، تو دل آسمون رنگین کمان خودنمایی میکرد. ما بعد از تجربه های ناخوشایند و احساساتی نظیر غم، ترس و ... در زمان دیگری احساست خوب رو هم تجربه میکنیم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)