موضوع: کمک به خواهرم (اصرار خاله و عمه به ازدواج خواهر 16 ساله ام)

سلام دوستان ....
ببخشید من یه خواهر 16 ساله دارم و خواستگار داره ولی خودش دوس نداره ازدواج کنه و بابا مامانم باهبش هم عقیده اند ولی عمه ها و خاله ها عاصیش کردن و هی بهش فشار میارن که جواب مثبت بده ...خیلی حالش بده از دخالت بقیه لطفا کمکم کنین که چجوری کمکمش کنم مرسی

نوشته اصلی توسط ebrahim-91

سلام دوستان ....
ببخشید من یه خواهر 16 ساله دارم و خواستگار داره ولی خودش دوس نداره ازدواج کنه و بابا مامانم باهبش هم عقیده اند ولی عمه ها و خاله ها عاصیش کردن و هی بهش فشار میارن که جواب مثبت بده ...خیلی حالش بده از دخالت بقیه لطفا کمکم کنین که چجوری کمکمش کنم مرسی

چرا هیچ کس جواب منو نمیده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟

من مادرم هی به عمه هام میگه ولی اونا دس بردار نیستن
نمیدونم به اونا چه ارتباطی داره
خواهرم می خواد درسشو بخونه و منم همین نظرو دارم
و دنبال راهی میکردم که از دخالتشون خلاص بشیم
ممنون از راهنمایی تون
اگه ممکنه چند تا راهکار به من در مورد این موضوع بدین
بازم ممنون

خیلی مودب با رفتار جراتمندانه بگید که این دختر خانم هم پدر داره هم مادر هم برادر نیاز نیست دیگران براش تصمیم بگیرن.

اگر رفتار جراتمندانه هم بلد نیستین اینجا رو کلیک کنید
http://www.hamdardi.net/thread-18343.html

اقا ابراهیم سلام

از اتینکه نگران خواهرتون هستید واقعا خوشحالم و این جای تقدیر از شما داره

ازدواج مقوله مهمی در زندگی هر شخصه و هیچ کس جز خود اون طرف( دختر یا پسر) نمیتونه نظر نهایی رو بده.حتی پدر مادر هم در این زمینه نباید دخالت کنند و باید صرفا نقش مشورت دهنده رو داشته باشن.

از این بابت خیالتون راحت باشه.تا خواهر شما خودش نخواد هیچکس نمیتونه به زور اون رو سر سفره عقد بنشونه.حتی گفته شده عقدی که از روی اجبار و در منگنه گذاشتن طرف جاری بشه باطله.

بهتره خانواده شما (پدر و مادرتون) محکم در برابر دخالتها بایستند.کسی که یه عمر زحمت کشیده و دختر بزرگ کرده ین حق رو داره که خودش برای سرنوشت دخترش تعیین تکلیف کنه..نه خاله و عمه...

شاید لازم باشه پدرتون هم خیلی جدی وارد این مسئله بشه و بیشتر از این اجازه دخالت دیگران رو در زنگی خصوصیش نده.
میتونید یه مدت ارتباطتتون رو باهاشون کمرنگ کنید تا دست از دخالتهای بی مورد بردارن و متوجه ناارحتی شما و خانواده تون بشن

من از شما دوستان گلم برا راهنمایی ام تشکر میکنم
من قبلا رگ غیرتم بالا زده بود ولی فکر میکردم کارم شاید اشتباه باشه و وقتی شما همین نظر را دادین دیگه مطین شدم کارم درسته
با مامانم به عمم زنگ زدیم و همین حرفا رو زدیم و مامانم اونقدر جدی و محکم بود هیچوقت اینطوری با عمم حرف نزد اخرشم گفت لطفا دیگه تو زندگی ما و دخترم دخالت نکنین و عمم دیگه حرف برا گفتن نداشت....
وایستاد به عذر خواهی ................

مریم خانم من خواهرمو خیلی دوست دارم تموم زندگی منه

مرسی و متشکر از hamed65,maryam 123,گلنوش67

پس خاله چی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اصلی ترین مشکل ما یکی از عمه هام بوده ...بقیه نطر میدادن ولی نه به اندازه این یکی
این یکی دیگه شورشو در آورده بود هر جا مینشت چه ما حضور داشتیم چه نداشتیم از این موضوع حرف میزد
اینا چرا دخترشونو نمیدناومورد از این بهتر پیدا نمیشه ها از این جور حرفا
میدونین چرا چون خودش نه در س خوند نه دانشگاه
خودش میگه خوشبختم ولی ما که تو زندگیش خوشبختی نمیبینیم البته به ما هم ارتباطی نداره
خلاصه اینکه دهن اینو ببندیم که بستیم بقیه حساب کار دستشون میاد

سلام دوست عزیز

بهترین کار را کردید مستقیما وبدون تعارف وتوام با احترام ....از این به بعد هم سعی کنید مسائل ومشکلاتتان را با احترام در کانون خانواده حل کنید ....