سلام و درود بيكران به همه عزيزان و مشاوران محترم سايت
مدتيه مشكل بزرگي برام پيش اومده كه باعث شد به اينجا بيام .
دختري هستم 23 ساله . مدت زمان طولاني ميشه كه به شخصي علاقه مندم و با هم دوست هستيم .
من هم تحصيلات بالايي دارم هم سيما و اندام زيبا و نيز خانواده خوبي دارم . در اين مدت خواستگاران زيادي به منزل ما اومدند كه به علت علاقه زيادي كه به ايشون داشتم هريك رو به بهانه اي رد كردم .خانواده خيلي باهام صحبت كردند اما من نميتونستم بپذيرم شخصي جز ايشون همسر من باشه . اينم اضافه كنم كه البته خانواده من از اين رابطه اطلاعي نداشتند .
در اين مدت قرار شد ايشون برن سركار و براي ايندمون تلاش كنند .
بعد از مدتي كه ايشون رفتند اونجا رفتاراشون تغيير كرد . يكي از همكاراي خانوم ايشون بهشون اس ام اس ميداد كه من اصرار كردم كه سيم كارتشون رو عوض كنند و اينكارو انجام دادند ولي به سختي و هزار دعوا و مرافعه كه موضوع رو زياد بازش نميكنم .
با اينكه ايشون اصرار داشتند من به محيط كارشون نرم و به بهانه هايي مثل غيرت و .... و اينكه محيط مردونه اس و ... من رو از رفتن به اونجا باز ميداشتند اما من سرزده به اونجا رفتم . ديدم حلقه مون دستش نيست و فورا هم من رو به بيرون برد و بعدا متوجه شدم كه من رو دخترخاله اش معرفي كرده و دوستيمون رو مخفي كرده .چند بار به محل كار ايشون رفتم و ايشون هميشه با من اينكارو كردن .
از صبح تا وقتي كه در محل كارش هست با هم ارتباطي نداريم و شايد گاهي يكي دو اس ام اس بده .
البته رابطه ما قبل از اينكه ايشون به اينجا برن اينطوري نبود و ايشون به قدري دوست داشتني و خوب بود كه هميشه تصور ميكردم ايشون فرشته ي اسمونيه !!!
خداوند رو شاهد ميگيرم كه با وجود تمام اينها انقدر به ايشون علاقه مندم كه حد نداره اما ديگه صبرم سر اومده .
چندي پيش برام خواستگار جديدي اومد كه شرايط مناسبي داشت .خانواده ام هم تاييدش كردند . تمام وجودم غصه دار شده بود .اعصاب و روانم دچار هرنوع غم و غصه اي كه فكرشو كنيد شده بود .بهشون اطلاع دادم و ازشون خواستم در صورتي كه واقعا قصد ازدواج دارند هرچه سريعتر اقدام كنند .اما ايشون دعوا و مرافعه راه انداختند كه تو دوست داري زود ازدواج كني و اخلاقت بده و صبر كن من شرايطم خوب شه و ... و الان زوده .
من هم گفتم در صورتي كه همين الان اقدام نكني ديگه من رو نخواهي ديد و من با هرشخصي خانواده ام تاييد كنند ازدواج ميكنم . تلفن همراهم رو هم خاموش كردم و 2 روز جواب تماساشون رو ندادم اما بازم ايشون از طريق تماس و اس ام اس من رو از تصميمم منصرف كرد .
اين مورد رو هم با هزار دليل و بهانه ي الكي رد كردم .
اما ايشون باز اخلاقاي بدشون رو ادامه ميدن و همش بهانه ميگيرن كه اخلاقت با من خوب نيست و ..
ما رابطه تلفني و ديداري كمي داريم اما هنوزم علاقه ي زيادي به ايشون دارم
نميدونم بايد چيكار كنم بخدا . به اخر خط رسيدم .من به ايشون علاقه مندم
من خيلي احساساتي هستم و به ايشون بيش از حد محبت و ابراز علاقه ميكردم به حدي كه همه دوستان ميگفتن اشتباه ميكني .اما دست خودم نبود . اما در حال حاضر (3 روزه )به پيشنهاد دوستان دارم خودم رو كنترل ميكنم و ابراز علاقه نميكنم به ايشون و خودم رو كنترل كردم .
لطفا من رو راهنمايي كنيد
علاقه مندی ها (Bookmarks)