افسردگي و روحيه داغون من در شرف جدااااااااايي

من سحرم همونكه خيلياتون ميشناسيد

الان چند ماهه تاپيك نزده بودم ولي ديگه طاقت نياوردم

حال و روز خيلي خيلي بدي دارم

خدارو شكر ولي فكرم ي لحظه اروم نيست


با وقاحت هرچه تمام تر بمن گفت نميخامت دست از سرم بردار

حرفاش مث ي ضبط صوت تو مغزمه ي لحظه نميتونم بهش فكر نكنم ، هر شب خابشو ميبينم انگار همه ي اين اتفاقات ي فيلمه تلخو ترسناكه هنووووز باور نميكنم


سحري ك انقد غرور داشت انقد تو جامعه و كارش موفق بود انقد برا خودش كسي بود حالا اينطور خارو ذليل

ميخايم جدا شيم البته از من اصرار و ازون ... من نميخام جدا شم بيشتر بخاطر اينكه داره برا دوم اين اتفاق واسم ميوفته و ديگه نميخام انگشت نما شم

هنوز حلقم دستمه عكساش رو ديوار اتاقو و گوشيم

خيلي نا ارومم

خاهش ميكنم ي راه پيش روم بذاريد ، ميدونم بايد زودتر ازينا اقدام ميكردم ولي بخاطر قراردادي شدنم تو دانشگاه و ضايع نشدنم تو جامعه اينكارو نكردم

حالم واقعاً بده

خیلی ناراحت شدم اما شما ممکنه بگین بار اول برای چی این مشکل به وجود اومده؟

سلام سحر جان

دلیل اینکه نمیخوای جدا بشی فقط انگشت نما شدنه یا چیز دیگه ای هم هست؟

به نظرت شرایط زندگیت با جدا نشدن به چه صورتی در میاد؟یعنی امکان زندگی مشترک با اون آقا برات وجود داره؟

من میدونم جدا شدن خیلی سخته و بیشتر به خاطر شرایط جامعه این سختی بیشتر میشه.

ولی باید دید غیر از این چه راههای دیگه ای هست.

تصمیم به جدایی و یا عدم جدایی رو فقط شما دو نفر میتونین بگیرین.

ولی لطفا اینقدر خودتو داغون نکن.الان زمان منفعل بودن نیست.الان وقت گرفتن تصمیم مهم واسه زندگیته.

بعد از گرفتن این تصمیم زمان بازسازی خودته.

درود بانو

ادامه زندگی مشترک یه تصمیم دو نفرست و شما فقط یکطرف قضیه هستید.انگشت نما شدن توی جامعه بقول خودتون خیلی بده ولی الان شما در دوران عقد هستید فکر کنم خیلی بهتر از این بود که ازدواج میکدردی و بعد یه مدت ایشون چنین رفتاری از خودشان بروز میدادند.اونقوت وضعیت از اینی که هستید خیلی بدتر میشد.
شما بهتره روی انتخابهایی که میکنید بیشتر دقت کنید اونموقع انرژی کمتری مصرف میکنید اگر یک انتخاب درست داشته باشید نیازی نیست اینمه زجر بکشید برای نگهداشتن رابطه ای که دارید:72:

شما تلاشتو کردی اگر ایشون واقعا نمیخواد ادامه بده خوب کار زیادی نمیشه کرد.کسی که دنبال بهانه میگردهب رای رفتن نمیشه نگهشداشت.شما روی تصمیمت باقی بمان تلاشت را بکن ولی اینم مد نظر قرار بده احتمال داره نظر ایشون برنگرده برای اونموقع خودتان را اماده کنید.
در مورد مسائل حقوقی وکیل بگیری هر کسی خربزه میخوره باید پای لرزشم باشه از حق و حقوق خودتان استفاده کنید

سلام سحر عزیزم ...
منم بعد از مدتها دوباره برای ترمیم زندگیم برگشتم همدردی...
امروز صبح که داشتم میومدم سرکار به تو فکر میکردمبه اینکه زندگیت به کجا رسید و وقتی اومدم تایپیکت تو دیدم خیلی خوشحال شدم از دوباره برگشتنت اما ناراحتم شدم از اینکهشرایطت زندگیت همچنان سخته....
عزیم منممثل شما ترس از طلاق و جدایی دارم شاید میشه گفت این ترس از جدایی و تنهایی به بیماری فوبیا تبدیل شده سحر گلم من تایپیک آقای باغبان و برای شروع دوباره زندگیم دارم میخونم پیشنهاد میکنم شما هم بخونی ...
من کاملاً با نظر آقای خاله قزی موافقم زندگی یه ارتباط و طرفست دوست عزیزم بدون که من درکت میکنم و میفهمم که قبول کردن اینکه یکی این حرفاروبزنه شنیدن حرفای خیلی از آدما که شاید از روی نگرانی و همدردی باشه چقدر سخته اما باید یکسری چیزهارو پذیرفت و قوی بود...
من و دوستای همدردی هنوزم کنارتییم کمکت میکنم هرچند که خودم الان به کمک خیلی احتیاج دارم....
مراقب خودت باش...:72:

سحر چرا خودت باعث می شی اینقدر بهت توهین بشه.

اگر نمی خوای جدا بشی یا می خواهی طول بکشه تا استخدامت درست بشه ( مگه طلاق برای استخدام مشکل ایجاد می کنه؟)
یا هر دلیل دیگه ای که داری
باشه، طولش بده. اما خودت را داغون نکن. التماس نکن.

بسه دیگه. چی دیگه از شخصیت تو موند؟ بس که آویزون شدی و التماس کردی خودت را داغون کردی.

هر چی بیشتر التماس کنی اون بیشتر زده می شه.
باور کن اگر کشیده بودی کنار و یه کم جدی بودی الان شرایطت خیلی بهتر بود.

چرا حرف گوش نمی کنی؟

دختر خوب، زیبا، تحصیلکرده، شغل خوب، خانواده دار ... آخه مشکلت چیه که بخاطر طلاق داری خودت را از بین می بری.
ازدواج کردی و حالا به هر دلیلی نشده، باید اینطور خودت را نابود کنی؟

اگر واقعا حرف گوش می کنی و دنبال راه حل برای رهایی از افسردگی و عواقب این جدایی هستی

همین آخر هفته با کمک خواهرت، دوستت، مادرت ... هر کس که باهاش راحتی
اتاقت را یک خونه تکونی اساسی بکن.
همه عکسها، یادگاریها، هدیه ها ... هر چیزی که مربوط به همسرت هست را بذار توی جعبه ببر تو انباری. همه را ...... به هیچی تخفیف نده.

پرده و ملافه و در و دیوار و دکور را یک شستشو و حال اساسی بده.

برای خودت یه برنامه زندگی جدید بنویس. از درس و کار و ورزش و ... یه ساعتی را هم بذار برای نشستن و گریه کردن. اما دیگه نه کل روز بشینی به دیوار نگاه کنی.
زندگی کن.

به همه هم اعلام کن من دیگه اون آقا را نمی خوام. کاری هم با کارش ندارم. حرفش را هم دیگه پیش من نزنید.
من نمی خوامش !
هر کس ازت پرسید همسرت چطوره، بگو من دیگه نمی خوامش و ازش جدا شدم و کاری هم بهش ندارم. از من سراغش را نگیرید.
چراش را هم اصلا توضیح نده. با لبخند و بگذریم و ... ردش کن بره. لازم نیست بشینی به بقیه ثابت کنی کی مقصر بود و چی شد.

به هیچ کس اجازه نده در موردش حرف بزنه. هیچ کس.
فکر کن واقعا طلاق گرفتی. واقعا تمام شده.

همه راههای ارتباطی با ایشون را هم ببند. از فیس بوک و وایبر و تلگرام تا تلفن و ...... همه چی.
برو دنبال زندگی خودت.

مرتب برو مشاوره
ورزش
تفریح
مسافرت
کار و کلاست را درست برو

زندگی کن.

اونم طلاق می خواد بده بره اقدام کنه. وقتی نامه دادگاه برات اومد می ری دنبالش.
شاید هم اگر ببینه این همه کشیدی کنار و دیگه آویزون نیستی
شدی سحر قوی و مستقلی که عاشقش شده بود، توی تصمیمش تجدید نظر کرد.
اگر هم نکرد اصلا مهم نیست. تو زندگیت را احیا کردی.
اگر خواست برگرده بهش فکر می کنی شاید تونستی بپذیریش.
نخواست برگرده هم، زندگیت را می کنی.

سحر می دونم حرفی که می زنم سخته. ولی اگه شروع کنی، هر روزی که بگذره آسونتر می شه.
شروع کن. سختیش را تحمل کن تا نیفتادی تو چاه افسردگی و مشکلات روانی و ........

سلام عزیزم خیلی متاسفم ولی کمی از تاپیکهاتون خوندم دیدم همسر شما زبون بازو دخختر بازه ببین اگه مردی از رو اشتباه و هوس زودگذر اینکار کنه قابل بخششه ولی اگه حرفه ای باشه هرگز پسچرا بجای اینکه خداروشکر کنی باهمچین ادمی که هیچ تعهدی به ادمی که دوسال اسمش روشه رو نداره غم میخوری؟؟؟درسته احتمالا داغون شدنت مال اینه که دومین نامزدیته ولی خوب شما هم باید از اول چشم وگوشت باز میکردی برا انتخاب ولی کاریه که شده برا بعدا هم نگران نباش بلاخره ازونجا که فرد باکمالاتی هستی یکی ایشالله بهتر پیدا میشه که با شرایط شما موافقت کنه راستی چند سالته؟؟؟اگه میخای تو این شرایط سخت اروم بشی فقط با خدادردل کن و بهش توکل کن سک نکنبهترینها اتفاق میفته و من یتوکل علی الله فهو حسبه :هرکس بر خدا توکل کند خدا برایش کافیست در ضمن اون که گفتی شوهرت تنوع طلب بود و هرروز تیپ خارج از منزلت رو تغییر دادی اینکار بسیار منفعل بود این نشون میداد که شخصیت قوی نیست بنابراین شوهرت حس میکرد شما منفعلی و مردا عاشق ادمای با شخصیت یابت وبا عتمادبنفسند دوست دارن ط فشون خودش قبول داشته باشه نه این که یه روز چادر یه روز.... هرچند این از شما میخاظت در بیرون ولی شما باید میگفتی من تو خونه هر تیپی بخای برات میزنم چون ناموستم اونوقت طرفت حساب کار دستش میومد و در ضمن بهناموس کسی هم با ابن شذت نگاه نمیکرد شما

سلام سحر عزیزم
خوشا به حالت که دوستایی داری که انقدر نگرانت هستن و صادقانه برای کمک به تو تلاش میکنن به نظر من شیدا خیلی خوب و بدون هیچ ترهمی داره کمکت میکنه واقعاً راه حل های ایشون سازنده و خوبه تو باید اول از اتاقت و چیزایی که باعث میشه یادش بیافتی رها بشی یه خونه تکونی حسابی...
من اوایل فکر میکردم همسرم دوست داره همش بهش محبت کنم اما بعدها متوجه شدم اونم دوست داره یکم ازش دور باشم انقدر بهش نچبم ..
راز جاذبه دافعه است
باور کن هیچ کس، هیچ کس جز خودت نمیتونه بهت کمک کنه پس واسه یبارم شده به خودت بگو به جهنم ه درک که من و نمیخواد اصلاً منم دیگه کسی و که انقدر اذیتم کرده رونمیخوام من به اندازه ی کافی واسه زندگیم و داشتنش تلاش کردم پس الان وقت اون رسیده که به خودم و زندگیم فکر کنم...
انقدر این حرفارو به خودت بزن تا ملکه ی وجودت شه...
اگه همسرت پشیمون شد و فهمید اشتباه کرده و برگشت که خدارو شکر اما اگرم رفت و برنگشت نمیشه گفت مهم نیست اما تو خودت و آماده کردی و خیلی قوی قبول میکنی و نمیذاری این اتفاق و این آدم شکستت بده...
یه حرف قشنگی که ستاره زیبا زد گفت همسرت عاشق سحر قوی شده پس قوی باش ...
منتظرتم عزیزم.

سلام ب دوستاي عزييييز ومهربونم

نميدونيد چقد از پيامهاتون خوشحال شدم شرمنده تيممو اوردم مسابقات نت نداشتم

از همتون ممنونم ، خانوم شيداي عزيزم شما خيلي بيشتر از بقيه ب مشكلات من واقف هستيد خيلي وقتا بي محلي دادم براش كلاس گذاشتم غرور ب خرج دادم ولي اون انگار ديگه اصلاً نميخاد


تازه بعضي وقتا ميگم كاش بيشتر بهش محبت كرده بودم و ازش دور نميشدم انقد ،،

اين خيلي ازارم ميده احساس گناه و اشتباه ميكنم ميدونم كارم درست نيست ولي عذاب وجدان ارومم نميذاره همش ميگم كاش اينكارو ميكردم كاش اونكارو ميكردم . چرا .. نميدونم ؟ يعني اگه من رويمو تغيير داده بودم احتمال داشت نره ؟؟؟
اخه اون از سه ماه بعد از نامزدي شروع كرده بود ب خيانت


در مورد زندگيم در حال حاضر من اونقدراهم عذا نگرفتم و دارم ب سختي خودمو ميكشونم سه تا مقاله آي اس آي دارم ميدم همايش بين المللي مقاله دادم داوري و مربيگري ميكنم شنا ميرم باشگاه ميرم البته نه با اون انرژي قبل ولي هنوز خداروشكر از پا در نيومدم

ولي شكسته شدن غرورم خيلي ازارم ميده


خاله قزي عزيز واقعا ممنونم از اينكه به تاپيكم سر زديد بله حق باشماست بايد بهتر تصميم ميگرفتم و ب گريه و زارياش قبل از ازدواجمون توجه نميكردم كاش انقد اظهار محبت و عاشق بودن نميكرد بهم

مهي جون خيلي ممنونم ازينكه ب يادمي خيلي دلگرم ميشم منم برا همتون همه همدردياي عزيزم دعا ميكنم براشمام خيلي دعا كردم ك زندگيت اونطور ك ب صلاحته پيش بره

انيتا و ستاره و دوستان عزيز ديگه ممنون از كمك هاتون

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Sahar51

در مورد زندگيم در حال حاضر من اونقدراهم عذا نگرفتم و دارم ب سختي خودمو ميكشونم سه تا مقاله آي اس آي دارم ميدم همايش بين المللي مقاله دادم داوري و مربيگري ميكنم شنا ميرم باشگاه ميرم البته نه با اون انرژي قبل ولي هنوز خداروشكر از پا در نيومدم

---

:104::104::104::104::104:

بابا آفرین به شما بعنوان یک خانوم خیلی فعالی :104: انصافا خیلی تعجب کردم

نقل قول:

---

سه تا مقاله آي اس آي دارم ميدم همايش بين المللي مقاله دادم داوري و مربيگري ميكنم شنا ميرم باشگاه

---

انصافا جو نمیدماااااااا ولی خدایی کارهای بزرگی کردی خیلی خوب تونستی خودتو حفظ کنی :72:خیلی هم از خودت انتظار بیش از اندازه نداشته باش تا همینجاش هم خوب داری جلوی میری.نوشته مقاله برگزاری کنفرانس
در هر صورت ان شاء الله موفق باشی قوی باش و محکم روی تصمیمی که میگیری قاطعانه بایستید.راه رفتنی رو باید بری بعضی وقتها تنهایی اولاش سخته ولی بمرور عادت میکنی

یاعلی

حرف دل منو زدی شیدا

من نمیفهمم سحر تو کی هستی که اینهمه ظلم و توهین از این آدم دیدی اونوقت میشینی میگی عذاب وجدان دارم تو نه منفعلی نه هیجانی نه ... فقط مظلومی ، نمیفهممت

اینو آویزه گوشت کن این همسرت بود که با تو قهر کرد و اون بود که زنگ نمیزد و تو به خودت خوراندی که من نباید ازش دور میشدم ، صد بار اون قهر کرد و تو زنگ زدی یه بارم اون قهر کرد و تو زنگ نزدی ، که چه بهتر وگرنه

صدسال دیگه ام نمیخواستی قبول کنی که همسرت کیه . همه اینجا بهت میگفتن اون آدم کیه ولی تو مدام میگفتی آخه برام 2 سال پیش لپ تاپ خرید برای مادرم فلان وسیله رو خرید حالا که خودشو بهت نشون داد خدا رو شکر کن

بکش بیرون ازین بازی خونه خراب کن ، اگه خودتو نمیبینی خانوادتو ببین دختر خوب.

تو یه دختر خانواده دار و خوبی که حالا میخوای برای زندگیت تصمیم درست بگیری و نمیخوای بخاطر حرف مردم بدبختی بکشی و لبخند بزنی و

اون پسر لیاقت تو رو نداشت پس تو دیگه نمیخواهیش او باید برای دوباره به دست آوردنت تلاش کنه اگه نکرد او ضرر کرده، هرکس ارزش تو رو فهمید زیپ دهنش رو میکشه اونی هم که نفهمید کلا نمیفهمه ولش کن.

برو به همه بگو من نمیخوامش و به حرف شیدا گوش کن و عکسا و خاطراتت رو خونه تکونی کن .

بنظر من که همون دوست دخترهای ایشون هم حتی حاضر نیستند همسر همچین آدمی بشند مگه اینکه مثله کاری که با شما کرد اونها هم گول بزنند.

خداییش من اگر یکی از نزدیکان شما بودم حتی نمیذاشتم یک لاخ موی شمارو داشته باشند چه برسه اسمشون تو شناسنامه تون باشه و همسرشون باشید.

آخه دختر خوب فعال ورزشکار، باهوش، شما کجا و ایشون کجا! ؟؟

ایشون با شما نمیتونست طرح دوستی بریزند حتی اندازه یک افسیلون وجدان نداشتن و چون میخواستند هرجور شده یک مدت باهاتون وقت بگذرونند رسمی و از طریق ازدواج اقدام کردن

ایشون اگر مرد زندگی بودن و مسولیت سرشون میشد مطمعن باش سرشون بسنگ میخورد و وجدانشون بیدار میشد و این بلا و سر دختر ماهی مثله شما نمیاوردن.
خداییش زندگی با این مرد اصلا آرامشی برای شما داشت؟
وجدانا چه سودی موندن تو همچین زندگی ای برات داره که غصه اش و میخوری؟

نگران حرف مردمی؟ سرتو بالا بگیر و بگو آره اشتباه کردم، تو انتخابم اشتباه کردم، گول حرف های عاشقانه اشون و خوردم همین.

تنها و تنها اشتباهت انتخابت بوده، ورگرنه تو زندگیت هیچی کم نذاشتی تازه زیادم گذاشتی:)

مردم و اطرافیانتون مگه پیشرفت تورو نمیبینند، ایشون و چی؟
یک نگاه کلی کافیه که مشخص بشه که شما کم نیستی هیچی سر تر از ایشون هم بودی .
ماشالله از کمالات هیچی کم نداری نگران نباش دو بار طلاق گرفتی درست ولی عزیزم بی دلیل که نبوده!
مورد اول اعتیاد بوده که دیگه خود قانون هم که ماشالله خیلیییییی نسبت به خانم ها سخت گیره این یک مورد به خانم ها حق داده! هرکی هرچی گفت بگو شما میتونستی با مرد معتاد فقط یک روز زندگی کنی؟

مورد دوم هم که در خیانت و بی مسولیتی و بی وفایی سنگ تموم گذاشتن!
میتونی همینو بگی، بگو خیلی تحمل کردم حتی خواستار طلاق هم نبودی خواستی برای زندگیت تلا ش کنی ولی ایشون نخواست هرکی هرچی گفت فقط کافیه بگی من که چیزی کم نذاشتم، خدای بالاسریم هم میدونه چقدر خیانتاشون و تحمل کردم، چقدر عذاب کشیدم، الانم پشیمون نیستم چون تلاشممو کردم .

عزیزم با اعتماد بنفس حرف بزنی ولی حرفتو بزنی منفعلانه سکوت نکنی که انگار حرفاشون و قبول داری مطمعن باش کسی نمیتونه تو و خانواده ات و اذیت کنن.

حتی به پدر و مادرت روحیه بده بگو اینا و جز امتحان الهی بگیرند بالاخره هردو مورد شما رو گول زدن و فریب دادن هم مورد اول که اعتیادش و قایم کرد هم دومی که به دروغ خودش و عاشق جا زد، هرکس دیگه ای هم جای شما بود ممکن بود گول بخوره پس خودتو اینقدر سرزنش نکن.

بله شما درست ميفرماييد ولي ايشون انقدر زبون دار و خوش برخورده ك همه رو رامه خودش ميكنه منو خيلي تهديد كرده ك ي كاري ميكنم ك تو شهر نتوني قدم برداري اگه خيانتاشو لو بدم

من خيلي ميترسم حتي ب پدرش نگفتم فقط ب خدا واگذار كردم ، بعضي وقتا خيلي حالم بد ميشه الان عكساشو از اتاق جمع كردم ي سري از وسايلي هم ك خريده بود همينطور ولي ذهنم تمام مدت درگيرشه و خابشو هر شب ميبينم

در حال حاضر خودمو خيلي مشغول كارو مقاله و اين چيزا كردم ب خيليا كمك ميكنم اين ارومم ميكنه

ب نظر شما اول باهاش اتمام حجت كنم ك مهريمو كامل بده بعد مهريه رو اجرا بذارم؟؟

حوصله و توان دادگاه رفتنو ندارم خيلي انرژيمو ميگيره روحو روانمو داغون ميكنه

قرص ارامبخشي هست ك كم ضرر باشه بخورم و بتونم از فكرش دربيام ؟؟؟

دوستاي همدردي حالم خيلي بد ميشه مخصوصا صب موقع نماز از خودم بدم مياد ازينكه چقد برا مامان بابام باعث اذيت و ازار شدم خودمو همش با دختراي ديگه ي فاميل و دوستام مقايسه ميكنم ك اونا چ راحتي ازدواج كردنو چ راحتي بچه و دارن اروم زندگيشونو ميكنن

نميدونم باورم نميشه زندگيم مث ي فيلم سينمايي وحشتناك جلوي رومه

خاهش ميكنم بگيد چيكار كنم ؟ قرص ارام بخش بخورم ؟ پيش روانشناس برم اخه شهرستان ما نداره ي روانشناس خوب

سحر عزیز

اتفاقهایی که برات افتاده تقصیر تو نبوده. خودت رو سرزنش نکن.

راجع به زندگی دخترای فامیلم نمیتونی قضاوت کنی . تو در جریان جزییات زندگی زناشویی اونا نیستی.

حال الانت کاملا طبیعیه.در مورد قرص آرام بخش فکر نمیکنم صلاح باشه خودسرانه استفاده کنی.

دور و برت کسایی هستن که بتونی باهاشون حرف بزنی و آروم بشی؟

در هر صورت زندگی با اون مرد برای تو زندگی به مراتب با درد و رنج بیشتری رو برای تو داشت.

سحر خانم نمیدونم تاپیک من را خوندید یا نه؟ اگر خونده باشید میبینید که من هم دقیقا شرایط شما را دارم.
زن من بعد از 6سال باهم بودن و 4سال و نیم زندگی شروع کرد به ناسازگاری با بهانه های واهی
بعدش هم رفت
من هیچ کمی و کاستی درزندگیم ندارم و نیازی هم به اون آدم دورو ندارم اما دقیقا حالتهای شمارو دارم

من همیشه تو زندگیم برنامه داشتم و با برنامه جلو رفتم، دارم همش فکر میکنم الان وقتش بود که بچه داشته باشم ولی یه آدم هیچی ندار اومد همه برنامه هامو خراب کرد. این چیزی هست که من رو آزار میده. برو خدارو شکر کن که اون آدم زود از سرت باز شد

خیلی از بچه ها کمک میکنند تو تاپیک های من.

راه اینه که ما باید به خودمون کمک کنیم. خیلی سخته و من دقیقا ذره ذره احساس شمارو درک میکنم اما باید گذشت و رفت.
نه شوهر شما نه زن من زندگی بکن نبودند و هرکدام بهر منفعتی تو قطار زندگی ما سوار شدند.

بعضی وقتها من هم فکر میکنم اشتباه کردم و کاش اینکارو نمیکردم و اونکارو میکردم و ... اما راحتت کنم، مگه همه کسایی که دارند باهم زندگی میکنن بی عیب و نقص رفتار میکنن؟ نه. ولی طرفشون میخواد زندگی کنه

همینجا کلی مرد و زن هستند که با هزار جور نا اهلی طرفشون باز دارن همه تلاششون را میکنند که زندگیشون را نگه دارند.
پس خودتو مقصر ندون. من خوشحالم که بچه نداشتم تو خیلی خوشحال باش که باهاش زندگی نکردی و خاطراتت خیلی کمه

خودم خیلی داغونم خیلی فکر میکنم و اذیت میشم اما باید جمع کنیم خودمونو

بیا تو ایت تاپیک " حال و هوای این روزهای ما، جدایی"
و حالتو بنویس تا تخلیه بشی، بچه ها کمک های خوبی میدن. بذار حال و هوای بدت به همینجا محدود بشه.
خاطراتت را مرور نکن و خودتو به اینکار عادت نده

اومدم كاشان براي مربيگري شهري ك اون توشه و حتي همون خيابون حاااالم خيلي خيلي بده با روزي چندتا ارامبخش هم اروم نميشم

تمام خيابونا و كوچه ها پراز خاطرات باهم بودنمونه دارم ديوونه ميشم و اين رو مربيگريم تاثير بدي گذاشته و دارم جلوي مدرسين ديگه كم ميارم

ترخدا بگيد چيكار كنم كارمو فعلا كنار بذارم ؟؟ دارم سوتي ميدم ناجور اصلا فكرم متمركز نميشه

وااااي تمام مدت اين تو ذهنمه كاااااااش قهر نميكردم كاش تحمل ميكردم اين داغوووونم كرده خيلي زياد


ب كمكتون نياز دارم

سلام سحر جان



انقدر خودت رو اذیت نکن همش بگو خلایق هر چه لایق. وقتی دلت رو شکست و براش اهمیتی نداشت دیگه لیاقت تو رو نداره.



ازدواج همه چیز نیست. دنیات تموم نشده.

محکم باش دختر. باز هم میگم اون لیاقت تو رو نداشت.



به خدا توکل کن و سرت رو بالا بگیر.

سلام سحرجون..بخدا کاری که کردی بهترین کاربوده..جدایی بهترین راه حل بود خدا خیلی دوستت داشته نذاشته ازاین جلوتر بری...من چهارسال ازدواج کردم دوسال عقد دوسال خونه خودم..همین رفتارغلط رو داشتم هروقت قهر کرد رفتم سراغش حالا توی خونه هرچی میشه میگه برو طلاق بگیر متاسفانه اینقدرهم وابسته شدم که نمیتونم..کارمو ازدست دادم..ادامه تخصیل ندادم..هزاربدبختی سرم اومده...موندم چرا نمیتونم جدا شم...بعد شما داری خودتو داغون میکنی واسه اینجور مردای بی لیاقت..موفقیت تو تنها چیزی که اونو می سوزونه...چشم دشمنت رو کور میکنه...برو خدا رو شکر...اصلا به چیزا فکرنکن..خودتو دراوج ببین و برای رسیدن به اوج تلاش کن...توعالی هستی..قدر خودتوبدون..به خدای بزرگ میسپارمت..

سلام سحر عزیز
اول برات خیلی ناراحت شدم وقتی این تایپیکت رو خوندم،ولی وقتی فکر کردم دیدم خدا صلاح تو رو بهتر از خودت و ما میدونه.پس بسپار به خدا...:72:بهترین ها رو برات رقم میزنه.

سحر جان چرا همش حسرت اون یک هفته ای که قهر کردی رو میخوری؟!!!
حالا فرض کن قهر هم نمی کردی،به نظرت مردی که حواسش پی زندگیش نباشه و دنبال بهونه باشه،بهونه دیگه ای بغیر از اون یه هفته قهر تو نمی تونست پیدا کنه؟؟؟!!!!!
چرا می تونست.
اگر اون موقع نمیخواست بره،دفعه بعدش با یه دعوای دیگه می رفت.
پس حسرت چیو میخوری؟؟؟!!!
با این پیشرفت هایی که تو زندگیت داری اصلا جای خالی اون مرد نباید به چشت بیاد.مقاله های آی اس آی:104::104:.خیلی عالیه.واقعا عالیه.نوشتن و اکسپت شدنش خیلی سخته.

به خاطر این موضوع تبریک میگم:72:.

عزیزم،دوران سختی هست ولی سعی کن خودتو نبازی.وقتی برا شوهرت مهم نیست،برا تو هم مهم نباشه.میدونم حتما پیش خودت میگی من دومین بارمه دارم جدا میشم ولی اینو بدون
تو جامعه امروزی طلاق مثل قدیما بد نیست.

سطح فرهنگ و شعور مردم خیلی بالا رفته.در ضمن مشکل که از تو نیست، ازشوهرته.به خدا توکل کن.ان شا ال..... هر چی که خیره برات پیش بیاد.الهی آمین:323:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط saba.khaste

سلام سحرجون..بخدا کاری که کردی بهترین کاربوده..جدایی بهترین راه حل بود خدا خیلی دوستت داشته نذاشته ازاین جلوتر بری...من چهارسال ازدواج کردم دوسال عقد دوسال خونه خودم..همین رفتارغلط رو داشتم هروقت قهر کرد رفتم سراغش حالا توی خونه هرچی میشه میگه برو طلاق بگیر متاسفانه اینقدرهم وابسته شدم که نمیتونم..کارمو ازدست دادم..ادامه تخصیل ندادم..هزاربدبختی سرم اومده...موندم چرا نمیتونم جدا شم...بعد شما داری خودتو داغون میکنی واسه اینجور مردای بی لیاقت..موفقیت تو تنها چیزی که اونو می سوزونه...چشم دشمنت رو کور میکنه...برو خدا رو شکر...اصلا به چیزا فکرنکن..خودتو دراوج ببین و برای رسیدن به اوج تلاش کن...توعالی هستی..قدر خودتوبدون..به خدای بزرگ میسپارمت..

---

لطفا در دادن نظر بیشتر دقت کنید.این سایت برای این دایر نشده که تشویق کنیم به جدایی ما فقط میتوانیم راهنمایی کنیم و شرایط را برای استارتر توضیح بدهیم اینکه ایشون تصمیم بگیرند به جدایی یا ادامه زندگی یا هر فرد دیگری بخودشان مربوط میشه.

در امروز زندگی کن گذشته هرچی بوده بزار سرجای خودش باقی بماند شما الان روی هدفی که داری تمرکز کن هرکاری سرجای خودش باید انجام داده بشه.نمیشه با دوتا دست 10تا هندوانه باهم برداشت.هروقت فکرت مشغول شد از تکنیک توقف فکر استفاده کن.

http://www.hamdardi.net/thread32762-2.html#post325645

یک استپ بده به ذهنت شده حتی با صدای بلند بگو حتی توی جمع شما برای اینکه مربی بشوید زحمت کشیدید تلاش کردید عرق ریختید لیاقتش را دارید کلی شاگرد داری به اونها هم گاهی فکر کن.
زندگی تکبعدی نیست قرار نیست از یکجا به بعد دیگه گیر کنی توی همان نقطه مثل طنابی که گره خورده یک همت میخواد این گره باز بشه بوقتش هم به مسئله خودت با اون آقا فکر کن ولی الان وقتش نیست

ممنونم دوستاي همدردي عزيز

همش ميخام بهش فكر نكنم ولي توي تمام خوابام خوابشو ميبينم حالم خيلي بده

نميدونم طبيعيه باخودم ميگم كاش هرطوري بود نگهش ميداشتم

همه بهم ميگن برو شكاييت كن برا مهريه بنظرتون اينكارو بكنم ولي اصلا توان ندارم برا مهريه اقدام كنم