پس از طلاق، چگونه گذشته را فراموش کنم
سلام دوستان
به اطلاع اون دسته از اعضای سایت که منو میشناختن برسونم که متاسفانه من جدا شدم
جدایی من خیلی ساده و بچه گانه بود. خیلی راحت اومد و طلاق توافقی گرفتیم و همه چیزو بخشیدم و حتی کادوهاشو پس گرفت. اصلا هم حتی یکبار از من تقاضا نکرد که برگرد
اصلا ابراز احساسات نمیکرد و هیچ تلاشی برای نگه داشتن من نکرد.
اما فردای طلاق بهم اس ام داد که چرا کوتاه نیومدی، چرا عسلویه نیومدی من دلم نمیاد جدا بشیم.من دوستت دارم و این حرفا
میدونم که از نظر عقلانی کارم درست بوده و باید جدا میشدم از پسری که حتی برای طلاق هم از خودش اراده نداشت. از پسری که مثل موم توی دستای مامانش بود و حرفهای مامانش رو به مصلحت رابطه مون ترجیح داد.
اما وقتی یاد خوبیها و سادگیها و پاکیهاش میوفتم دلم براش میسوزه. دلم میسوزه که چرا نباید یه مادر دلسوز داشته باشه. چرا باید به خاطر بدجنسی مادرش تنها بشه. دلم میسوزه از فرصتهای طلایی که قبل از طلاق داشتیم و هرجفتمون فرصت سوزی کردیم و الان باید جدا شده باشیم. وقتی یادش میوفتم غم توی دلم میشینه.
مشاوری که بعد از عید رفتیم بهم گفت یه افسردگی خفیف داری که مربوط به ازدواجت نیست و سابقه ی دو سه ساله داره. نمیخوام افسرده تر بشم. الان آزمون استخدامی بانک شرکت کردم اما اصلا نمیتونم بخونم. همش توی ذهنم یاد رابطه مون میوفتم همش یا دارم خودمو محاکمه میکنم یا اونو یا مادرشو. چی کار کنم؟