-
از پدر و مادرم متنفرم
من این پدر و مادر رو نمی خوام فقط باعث سرافکندگی و پس رفت زندگیم می ششند ازشون بدم میاد چی کار کنم؟؟؟؟نمیخوام بقیه اینو مخصوصا شوهرم اینو بدونه تا سو استفاده کنه
- - - Updated - - -
دیگه نمیخوام باهاشون رفت و امد کنم ولی شوهرم می فهمه
چی کار کنم شوهرم از احساسم نسبت به خونوادم سواستفاده نکنه؟
کاش می شد رفت یه شهر دیگه زندگی کنیم؟ کاش پدر شوهرم پدرم بود چه مرد قدرتمند و بزرگی!!!چه شخصیت و جذبه با شکوهی!!!
- - - Updated - - -
:47:
- - - Updated - - -
نمیخوام برا دخترم مثل مادرم باشم !!!!! چه قدر احساس تنهایی میکنم با کی درد و دل کنم؟؟؟! به کی بگم مامان شوهرم منو می زنه؟؟؟منو از خونه بیرون می کنه!!! به پدر شوهرم بگم؟؟؟؟
-
سلام.خودت چندسالته؟چرا ازپدرومادرت متنفری؟چرا مادرشوهرت میزنت؟چندوقته ازدواج کردی؟شغل شوهرت وخودت چیه؟با اونا یه خونه زندگی میکنید؟رابطه خودت باشوهرت چطوره؟
-
سلام
بالاخره یکی سری هم به تاپیک من بدبخت زد، اشتباه شد منظورم اینه که به جای مامانم به کی بگم شوهرم منو می زنه(مامان، شوهرم منو می زنه)
من 26 و شوهرم 27 سالشه خیلی با هم بحث داریم ادم ساده ای هست که همه از خونوادش تا دوستاش سوارش می شن اصلا از حمالی و بله چشم گفتن به همه لذت می بره بدترین فحش ها و تحقیر ها از خواهر برادراش می بینه انگار دیوار هیچی به رو خودش نمیاره
ولی تو خونه دست به سیاه سفید نمی زنه حرف من یه سر سوزن براش مهم نیست براش هیچی نیستم ولی بیشتر از اینکه دلم از اون پر باشه از پدرو مادرم پره چون اونا منو بی شخصیت نشون دادن و مدام به شوهرم پرو بال دادن از خونوادم که هیچ وقت پشتم نبودن بدم میاد چون با رفتاراشون به شوهرم میفهمونن تو دختررما رو تو خونت نگه دار ما هر کاری برات می کنیم انگار من معلول یا زشت یا بی سوادم!!!! از طلاق بیشتر از مرگ می ترسند از حرف مردم
-
اگه مستقیما شوهرتو درموردخانوادش مورد خطاب قراربدهی مقاومت میکنه. وبدترمیشه اول باید بری تو فضای فکروذهنش دنیاش روازچشم خودش ببینی تابتونی احساسشو درک کنی اونوقت کم کم اونوبه سمت رفتارهایی که محوریتش اهمیت شمادونفرهست سوق بدهی نمیتونی ۱۰۰درصد انتظار داشته باشی به خانواده خودش نرسد.احساست رودرک میکنم اگه پدرومادرت زیادبه توبهاندهندممکنه روی شوهرت موثرباشه ولی فکرکنم اونابا این روش خواستند دل شوهرتوبیشتربدست بیارنداونم برای مصلحت تو.الان نمیتونی اینقدرمنفعل رفتارکنی که چرا خانوادت بهت بها نمیدهند.خودت اول به خودت بها وارزش بده.بامنطقی که نشه باهاش مخالفت کردبدون خطاب مستقیم وبدون نصیحت، ذهن شوهرت روبه قاعده درستترش روشن کن وبهش فرصت بده خودش هم فکرکنه.این مشکلی که گفتی تازه نیست زیاد دیدیم وشنیدیم ازگذشته تاحالا.ازجزئیات بحثهات باشوهرت بگو تادقیق تر راهنماییت کنیم همچنین ازجزئیات جاهایی که پدرومادرت بهت بهاندادند یابه شوهرت بهادادند برامون مثال بزن
-
هنوز 6 ماه از عروسیمون نگذشته بود به خاطر اینکه غذا درست نکرده بودم (آخه هرچی درست می کردم نمی خورد کلا بد غذا و لاغره)از خونه انداخت بیرون گفت برو خونه بابات
با تحقیر بیرونم کرد خونمون تا خونه بابام یک کوچه فاصلست رفتم به خونوادم گفتم گفتند خوب راست میگه تو غذا درست کن چه بخوره چه نه گفتم خوب باید بریزم دور اصرافه می گن به توچه ؟مالشه می خواد بریزه دور
خلاصه با خفت برگشتم رام نداد گفت بزرگترت باید باشه تا درو وا کنم خلاصه یک ساعت پشت در نشستم باز نکرد زنگ زدم بابام اومد شوهرمم درو باز کرد همچین همدیگرو تحویل گرفتن شوهرم گفت به خاطر روی شما می بخشمش بابام هم قربون صدقه شوهرم می رفت و این قصه تو این 4 سال 40 بار تکرار شده
- - - Updated - - -
و هر بار به شکل بدتری من کوچیک میشدم
سال دوم به خاطر اینکه بدون اطلاع اون یک ساعت رفتم خونه خواهرم یک کوچه فاصله داریم در روم باز نکرد گفت نمیخوام پا توخونم بذاری خونه رو پدر شوهرم برامون خریده دم به دیقه خونم خونم می کنه.گفت برو از بابات بخواه برات خونه بخره من و تو نمی تونیم زیر یه سقف باشیم رفتم خ بابام خندید گفت داره سر به سرت می زاره پاشو برو خونت گفتم نمی خوای زنگ بزنی باهاش حرف بزنی گفت به من چه من دخالت نمی کنم یه روز خ بابام موندم فردا دوباره مامانم مجبورم کرد برم خونم دوباره با خفت برگشتم هر چی در زدم باز نکرد کلید انداختم دیدم قفل درو عوض کرده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
-
به نظرم برای حل مشکلاتت روی خودت حساب کن اول ازهمه بهت پیشنهاد میکنم این تایپیک رو خوب مطالعه کن :http://www.hamdardi.net/thread19883.html
مشکل آشپزی با همسر
http://www.hamdardi.net/thread-29714.html
-
اول یه ذره آروم باش
یه خرده از این فشارهای بد بیا بیرون
خانومی حیف تو نیست؟
خانومی من رفتار و حرف های شوهرتون رو ابدا تایید نمی کنم ،:81: منتها ، شوهرت هم که یهویی خوشی زیر دلش نمیزنه که پاشه تو رو از خونه بیرون کنه
مسلما یه بگو مگوهایی بینتون میشه و نهایت کار به این وضعیت میرسه
اومدی توی سایت که مشاوره بگیری تا بتونی راه حل رو پیدا کنی
پس خوب گوش کن
1)اعتبار ما رو پدر و مادر و خاله و عمو و همسایه و این و آن نمی سازند ، بلکه اعتبار را خودمون می سازیم ..این ما هستیم که با عملکردمون به دیگران اجازه می دهیم چگونه با ما رفتار کنند
الان هم دیر نیست ، شما کلی توان داری که رفتار اصولی و درست را در پیش بگیری ، به محض اینکه شما در این خصوص اقدام کنی ف مطمئن باش دیگران نیز رفتارشون در ارتباط با شما بهبود پیدا می کنه
2)پدر و مادر ها از نظر خودشون بهترین ها رو برای فرزندانشون انجام می دهند ( درک میکنم که رفتارهای اونها باعث تشدید مشکلاتتون شده) اما مگه چه کسی بوده که راه درست و غلط را به اونها نشون بده...شما الان آگاهی ، باسوادی ، اومدی توی اینترنت داری توی سایت مشاوره می گیری ، ولی اونها چی؟ اونها خودشون قربانی قربانیان دیگر هستند ...پس به این دید نگاهشون بکن که خ.دشون نیازمند محبت و درک هستند ، وقتی با اونها سعی کنی مهربان باشی و خطاهشون رو ببخشی ف کم کم از شخصیت خوب شما الگو برداری می کنند
3)با شوهرت سعی کن توی یک تیم باشی ، به خواسته هاش اهمیت بده و بهش احترام بگذار ، مردها شیفته قدردانی هستند... ازش قدردانی کن و مهربان باش
-
ممنون از نظراتتون .شوهرم خوشی نزده زیر دلش اما هر وقت کوچکترین چیزی به مزاجش خوش نیاد به شکل خیلی شدید و عجولانه ای بدترین رفتار و توهین ها به من می شه
آخرین بار تقریبا یک ماه پیش بود شوهرم هرکار که دلش بخواد باید انجام بده و من حق اظهار نظر ندارم مثلا دیر بیاد خونه ، خونه کی بره، کی پول تو جیبی بهم بده کی نده، .... یه روز اومد خونه منم که یکم از دست کاراش اوقاتم تلخ شده بود (اهل حرف زدن واسه حل مشکل هم نیست)اخمو بودم تا اومد خونه یه مشت فحش بهم داد که من تحمل دیدن این قیافتو ندارم چه مرگته چرا باید تو خونه من باشی اینجوری هم برام قیافه بگیری منم همش می گفتم چیزی نیست تو بیرون اعصابت خورد شده داری سر من در میاری با بی ادبی گفت از خونم گمشو بیرون(یه دختر یک ساله دارم)گفتم نمی رم کلی کتک خوردم و منو انداخت بیرون بچم رو هم نداد منم رفتم تو خیابونا سرگردون تا ساعت 11 شب خواهرم زنگ زد از صدام که گریه کرده بودم فهمید گفت بیا اینجا مامان خودش حلش می کنه هر چی گفت نرفتم تا مامانم زنگ زد کلی قربون صدقم رفت که بیا ببینم دخترم چشه ؟ خلاصه خرم کرد تا رفتم خونه بابام که بدون اینکه بپرسه گفت پاشو برو خونت هرچی گفتم از خونه انداختتم بیرون گفت اشکال نداره خوب می شه گفتم زدتم جای کتکاش رو بدنم بود گفت به ما ربطی نداره برو سر خونه زندگیت خلاصه دست گذاشتم رو سرم و فقط جیغ میزدم که اگه بیرون از خونه بدترین بلاسرم بیاد بهتر از اینجا موندن خلاصه با کلی دعوا من اون شب اونجا موندم به دور از بچم
:302:
فرداش هرچی منتظر بچم شدم نیاوردش مامانم هم که دیوونم کرده بود بس که میگفت کاش میمردی ولی دم به دیقه این دردسر و بی لبرویی برا ما درست نمی کردی !تو اگه شوهرت بکشتت هم نباید بذاری ما بفهمیم و .... خلاصه پاشدم رفتم خونمون شوهرمم با کمال پرروییی گفت کجا؟؟ حتما باید قفل درو عوض کنم و دوباره همون حرفای دیروز ولی من بچم و به زور بردم و از خونه زدم بیرون یکم تو شهر چرخیدم و دوباره خونه بابا:47:
باز همه چیز و با چشم خودشون دیده بودن و می گفتن برگرد خونت تا اینکه بدون اطلاع من مامانم با کلی قربون صدقه زنگ زده به شوهرم برا افطار دعوتش کرد (بدم میاد خودشون رو می زنن به اون راه!!!)شوهرمم اومد یکم با دخترم بازی کرد و با بابم گپ زد و ... دخترم نا ارومی می کرد بردش بیرون ارومش کنه یهو دیدم سوار ماشین شد و رفت
بهش زنگ زدم چند بار جواب نداد تا بعد از 2 ساعت گفت دخترم سرما خورده بردمش دکتر حالا هم تو خونش خوابیده گفت گوشی بده بابات ازش خدافظی کنم گفتم یا دخترم رو بیار اینجا یا بیا دنبالم گفت دخترم تو خونه خودشه تو هم اینجا جات نیست و تو خونه رات نمی دم ....
به بابام گفتم بعد گوشی دادم بهش همچین باهاش چاغ سلامتی می کردبعدشم خدافظی! بابام گفت خوب دخترشه معلومه که می برتش گفتم من چی؟ گفت برو خونت گفتم رامممممممممممم نمی ده گفت غلط می کنه مگه دست خودشه تو اگه راست می گی بپوش تا با هم بریم ببینم کی مانع ورود تو به خونت میشه:227:
باورم نمیشد اینا رو بابام بگه خلاصه رفتیم هر سه با هم در زدیم شوهرم درو باز کرد تا اومدم برم تو هلم داد گفت تو کجا مامانم وایساده به التماس که تو راهرو زشته همسایه ها خبر می شن گفت فقط به عنوان یه مهمون راش می دم خلاصه رفتیم تو و دعوا شروع شد اون گفت تو اخلاق نداری اخمو هستی منم گفتم دست بزن داری بی مسئولیتی بی حیایی همش تو جمع ضایعم می کنی همش می گفت لیاقتت همینه جلو خونوادم همه چی بهم می گفت اونا فقط گوش می دادند بعد کافی بود من بگم دیوونه بابام از یه طرف میگفت خفه شو مامانم از یه طرف می زد تو گوشم( شوهرم جلوشو گرفت) خلاصه وسطای دعوا شوهرم کنترلش و از دست داد بهم حمله کرد و محک زد تو گوشم هرچی منتظر عکس العمل خونوادم شدم هیچی به هیچی:54:
من بی صاحاب هر کی برسه می زنه تو سرم چقدر بدبختم
- - - Updated - - -
ممنون از نظراتتون .شوهرم خوشی نزده زیر دلش اما هر وقت کوچکترین چیزی به مزاجش خوش نیاد به شکل خیلی شدید و عجولانه ای بدترین رفتار و توهین ها به من می شه
آخرین بار تقریبا یک ماه پیش بود شوهرم هرکار که دلش بخواد باید انجام بده و من حق اظهار نظر ندارم مثلا دیر بیاد خونه ، خونه کی بره، کی پول تو جیبی بهم بده کی نده، .... یه روز اومد خونه منم که یکم از دست کاراش اوقاتم تلخ شده بود (اهل حرف زدن واسه حل مشکل هم نیست)اخمو بودم تا اومد خونه یه مشت فحش بهم داد که من تحمل دیدن این قیافتو ندارم چه مرگته چرا باید تو خونه من باشی اینجوری هم برام قیافه بگیری منم همش می گفتم چیزی نیست تو بیرون اعصابت خورد شده داری سر من در میاری با بی ادبی گفت از خونم گمشو بیرون(یه دختر یک ساله دارم)گفتم نمی رم کلی کتک خوردم و منو انداخت بیرون بچم رو هم نداد منم رفتم تو خیابونا سرگردون تا ساعت 11 شب خواهرم زنگ زد از صدام که گریه کرده بودم فهمید گفت بیا اینجا مامان خودش حلش می کنه هر چی گفت نرفتم تا مامانم زنگ زد کلی قربون صدقم رفت که بیا ببینم دخترم چشه ؟ خلاصه خرم کرد تا رفتم خونه بابام که بدون اینکه بپرسه گفت پاشو برو خونت هرچی گفتم از خونه انداختتم بیرون گفت اشکال نداره خوب می شه گفتم زدتم جای کتکاش رو بدنم بود گفت به ما ربطی نداره برو سر خونه زندگیت خلاصه دست گذاشتم رو سرم و فقط جیغ میزدم که اگه بیرون از خونه بدترین بلاسرم بیاد بهتر از اینجا موندن خلاصه با کلی دعوا من اون شب اونجا موندم به دور از بچم
:302:
فرداش هرچی منتظر بچم شدم نیاوردش مامانم هم که دیوونم کرده بود بس که میگفت کاش میمردی ولی دم به دیقه این دردسر و بی لبرویی برا ما درست نمی کردی !تو اگه شوهرت بکشتت هم نباید بذاری ما بفهمیم و .... خلاصه پاشدم رفتم خونمون شوهرمم با کمال پرروییی گفت کجا؟؟ حتما باید قفل درو عوض کنم و دوباره همون حرفای دیروز ولی من بچم و به زور بردم و از خونه زدم بیرون یکم تو شهر چرخیدم و دوباره خونه بابا:47:
باز همه چیز و با چشم خودشون دیده بودن و می گفتن برگرد خونت تا اینکه بدون اطلاع من مامانم با کلی قربون صدقه زنگ زده به شوهرم برا افطار دعوتش کرد (بدم میاد خودشون رو می زنن به اون راه!!!)شوهرمم اومد یکم با دخترم بازی کرد و با بابم گپ زد و ... دخترم نا ارومی می کرد بردش بیرون ارومش کنه یهو دیدم سوار ماشین شد و رفت
بهش زنگ زدم چند بار جواب نداد تا بعد از 2 ساعت گفت دخترم سرما خورده بردمش دکتر حالا هم تو خونش خوابیده گفت گوشی بده بابات ازش خدافظی کنم گفتم یا دخترم رو بیار اینجا یا بیا دنبالم گفت دخترم تو خونه خودشه تو هم اینجا جات نیست و تو خونه رات نمی دم ....
به بابام گفتم بعد گوشی دادم بهش همچین باهاش چاغ سلامتی می کردبعدشم خدافظی! بابام گفت خوب دخترشه معلومه که می برتش گفتم من چی؟ گفت برو خونت گفتم رامممممممممممم نمی ده گفت غلط می کنه مگه دست خودشه تو اگه راست می گی بپوش تا با هم بریم ببینم کی مانع ورود تو به خونت میشه:227:
باورم نمیشد اینا رو بابام بگه خلاصه رفتیم هر سه با هم در زدیم شوهرم درو باز کرد تا اومدم برم تو هلم داد گفت تو کجا مامانم وایساده به التماس که تو راهرو زشته همسایه ها خبر می شن گفت فقط به عنوان یه مهمون راش می دم خلاصه رفتیم تو و دعوا شروع شد اون گفت تو اخلاق نداری اخمو هستی منم گفتم دست بزن داری بی مسئولیتی بی حیایی همش تو جمع ضایعم می کنی همش می گفت لیاقتت همینه جلو خونوادم همه چی بهم می گفت اونا فقط گوش می دادند بعد کافی بود من بگم دیوونه بابام از یه طرف میگفت خفه شو مامانم از یه طرف می زد تو گوشم( شوهرم جلوشو گرفت) خلاصه وسطای دعوا شوهرم کنترلش و از دست داد بهم حمله کرد و محک زد تو گوشم هرچی منتظر عکس العمل خونوادم شدم هیچی به هیچی:54:
من بی صاحاب هر کی برسه می زنه تو سرم چقدر بدبختم
-
از دیدن همچین پدر و مادری تعجب کردید یا حوصلتون نمی شه متن منو بخونید باورتون می شه ماه گذشته تصمیم به خودکشی گرفتم اخه مامانم همیشه میگه هروقت دیدی به اخر خط رسیدی و با شوهرت نمی تونی ادامه بدی به جای اینکه بیای خونه ما خودت رو بکش اخه مرگ یه بار شیون یه بار
جالبه که بدونید من شاغلم هم تحصیلاتم هم حقوقم از شوهرم بیشتره
اینم بدونید که شوهرم با همه بدیهاش میزاره پول خودم واسه خودم باشه و هر جور می خوام خرجش کنم
می دونید من چه جوری پولم رو خرج می کردم ؟ با طلا خریدن برا مامانم یا خرید سیسمونی واسه بچم به اسم خونوادم یا کمک به بابام برا خرید ماشین یا دعوت کردنشون به رستوران.... یک بیستم این کارا رو شوهرم واسه خونوادش نکرده مثل یه بچه ده ساله هم هواشودارن و قربون صدقش می رند جرات ندارم جلو پدر شوهرم از گل نازک تر به شوهرم بگم اون اوایل که همش می دیدم شوهرم تاتقی به توقی می خوره به بابام زنگ می زنه منم به باباش زنگ زدم(خیلی سعی کردم زنگ نزنم اخه شوهرم خیلی از باباش حساب می بره نه اینکه ازش بترسه فقط اینکه تحت هیچ شرایطی نمیخواد ناراحتش کنه منم نمی خواستم قبح این مسئله بریزه) ولی بهش زنگ زدم شوهرم خیلی سعی کرد مانع تماسم بشه حتی بعدش خودش از باباش عذر خواهی کرد گفت چییزی نیست خودمون حلش می کنیم منم دلم خوش، باباش زنگ زده بهم میگه کسی حق نداره تا من زندم به بچه هام از گل کمتر بگه اگه با پسرم مشکل داری طلاقت و بگیر برو
-
عزيز من
به نظر من بهتره يه كم رو عزت نفستون كار كنيد . ايراد نه از شماست نه از شوهر و وخونواده شوهرتون .به خاطر بي احترامي هايي كه به شما ميشه پاسخش رو خونوادتون نميدن و باعث ميشه شوهرشما پررو بشه.
خيلي از دخترها هستن اينطوري هستن ولي كسي سو استفاده نميكنه متاسفانه شوهرت سواستفاده ميكنه ولي بيشتر مردها اينطوري ان.
يه خاله اي من دارم با باج دادن به بقيه سعي ميكنه محبت بقيه رو بگيره مثلام ن بچه بودم هميشه برام كادو ميخريد. براي زن دايي م مواد غذايي ميخريد بسته بندي و اماده ميكرد مثلا پاك مي كرد سرخ ميكرد و...و ميداد بهش بي پول
برا چي
براي اينكه بهش بگن دوست داريم
تو اينطور نباش.
اصلاو ابدا صداي شوهرتو درنيار كه بهت بگه برو بيرون از خونه ام
ولي ديگه هيچ وقت هيچ وقت برا كسي كادو بي دليل نگير.
بزار بززن تو سر شوهرت.
خرج نكن جمع آوري كن برا روز مبادات
اون موقع س كه قدرتمند ميشي
عزيز دلم
-
من فكر مي كنم چون شوهرت اين همه به بقيه كمك مي كنه و از ديد تو شايد "بله قربان گويي" باشه ، حالا كه اومده توي خونه خودش ، ميخواد قدرتمند باشه .
به نظر من بهش قدرت بده .
اجازه بده احساس كنه كه توي خونه پادشاهه . ولي از طرفي جوري باشه كه تو پرنسس باشي و نه كلفت .
-
دوست نازنین از خوندن پستت خ ناراحت شدم. قویا توصیه م یکنم که در خرج کردن پولت زکاوت بخرج بدی و اون رو صرف تامین اینده خودت بکنی! پس انداز خرید خونه و..
دوست عزیز وقتی می بینی خانواده این طور برخورد م یکنن نباید از مشاوره اونها بهره بگیری. کلا استفاده از مشاوره فامیل نزدیک توصیه نمیشه!
شما ماشالله تحصیل کرده شاغل! چیزی کم نداری!
سعی کن تو زندگیت هدف داشته باشی و برنامه! .وقتی خودت واسه خودت ارزش قایل باشی مطمین باش دیگران هم برت ارزش قایل می شن. انقدر بحث نکنین تا پرده ها از اینی که هست بیشتر دریده نشه!
اگه چیزی ازش م یخای بزار سر فرصت مناسب. وقتی از سر کار می اد نیاز نیس خ با ایشون صحبت کنی! کافیه که یه پدیرایی خوب که مثلا حتما شیرینی داشته باشه تا قند خون شوهرتون رو جبران کنه تا ایشون دچار ضعف نشه.
حتما از یه مشاور خوب بهره بگیر. تو همین سایت مشترک شو به اقای sci عزیز پیام بده و از ایشون بخاه به تاپیکت سر بزنن.
روشهات رو عوض کن! می بینی شوهرت از سوال و پرسش بدش می اد خودت رو درگیر نکن. وظیفه ایشونه تامینه امنیت مالی شما!
سعی کن با سیاست تر رفتار کنی!
خیلی بهش محبت نکن خیلی هم ازش فاصله نگیر. سعی کن وقتی می اد هم بهش یرسی هم خودتو مشغول کنی!
اگه بخای همین طو ادامه بدی خ اذیت میشی!
- - - Updated - - -
ببین گلم. من دارم به وضوح می بینم شما اعتماد بنفس و عزت نفست تخریب شده! کاری به بقیه نداشته باش. اونا رو قوی کن تا خودت بتونی از پس زندگیت بر بیای
به جای فوکوست روی خانوادت و شوهرت رو خودت فوکوس کن! حتما مطالعه و خوداگاهیت رو بیشتر کن
-
سلام دوست عزيز
ديگه به تايپيكت سر نزدي!!
راستي يه مسئله اي رو يادم رفت بهت بگم
من يه دوستي دارم وضعيتش دقيقا مثل شماست.تازه يه شوهر بسيار عصبي و بد اخلاقم داره كه وحشتناكه
ولي هيچ وقت گزگ دستش نميده. حتي يه بارم بهم گفت كاري نميكنم كه قضيه به قهر كشيده بشه و حتي اگه قهرم كنم كارامو ميكنم فقط باهاش سرسنگينم
يه بار يه امتحان ضمن خدمت داشت تاريخش رو اشتباهي فهميده بود. نرفت خونه گفت اگه برم شوهرم بهم ميگه حواس پرت ديگه به نظرش حواس پرتم.
اشتباهات خودش رو داره ها.
ولي به نظر شوهرش قدرتمنده. هيچ وقت قهر نميكنه كه بفهمن جايي رو نداره بعد بزنن تو سرش.پس انداز خودش رو داره . جوري كه خونه به نامشه. به بچه هاش خيلي ميرسه.سر و وزندگي خوبي داره
خودش ميگه خيلي ارزو داشتم يه شوهر رمانتيك كسي كه بشه باهاش دردل كرد داشته باشم و لي چكار ميشه كرد
ما نميتونيم به خانوادت بگيم حمايتت كنن. اونا اينطوري ان كاريشونم نميشه كرد. تو از كجا ميدوني شوهرت از اين قضيه كه خانوادت سرنوشت و راحتيت براشون مهم نيست ناراحت نباشه؟
پس به فكر قدرتمند كردن خودت باش. ق
حتي باور ميكني خواهر شوهرامم اينطوري ان. تا حالا نديدم قهر كنن.چون خونه بابا جهنمه براشون.
عزيز من
زندگيتو بكن. بي خيال خونواده بابا
حقوقتو قسطاتو باهاش بده. به خودت باهاش برس اگه يه تومانه مثلا چهارصد قسط داري صدشو خرج خودت بكن پونصدشو بزار يه حساب سود دار هر ماه ميره رو سودش. اگه پدرت ازت پول خواست بگو ندارم
نميتونه بره به شوهت بگه كه تو پول بهش نميدي سرسال ببين چه پس اندازي جمع كردي من با همين ماهيانه پول جمع كردن و تو حساب مدت دار نه از اين كارتي ها ،وسوسه بشي خرج كني -بزار .دستم بهش نزن. با پس انداز برا خودت پشتوانه درست كن.
-
اعتماد به نفسی برام نمونده باورتون نمی شه تو دعوای اخری که در حضور بابا مامانم به شوهرم میگفتم تو جمع باهام بد حرف می زنی و منو کوچیک میکنی حتی چندین بار خواهرام به رخم کشیدن که چرا شوهرت اینجور میکنه مامانم دراومده می گه اینقدر دروغگو و نا شکر نباش شوهرت باهات عین شاهزادهها رفتار میکنه با اینکه لیاقتش رو نداری رو کرده به شوهرم می گه اتفاقا برعکسه اونی که احترام نگه نمی داره و همسرش و ضایع می کنه تویی(یعنی من) منی که مادرتم چندین بار بهت گفتم واللا خوب شوهری داری که هیچی بهت نمیگه :323:خداییش به این می گن مامان یا هوو!!!!!!!!! شوهرمم گفت تا الان تحمل کردم دیگه نمی تونم و طلاقش می دم مامانم می گه دخترم قول می ده خودش رو اصلاح کنه :47:یه چیز هم بدهکار شدیمممممممممممممممممم منم گفتم با اخلاق شوهرم دیگه نمی تونم ادامه بدم و اونم باید اصلاح شه بابام میگفت شوهرت هیچ عیبی نداره از خداتم باشه حرف اضافی هم نزن(در حضور خودش)منم گفتم بچم رو بر میدارم میرم یه جایی که هیچ کدومتون نباشید زندگی می کنم شوهرم میگفت تحویل بگیرید وقتی یه دختر با بابای خودش اینجوریه چه توقعی از ش می شه داشت بابا مامانم به من حمله کردن گفتند بچه که مال تو نیست مال شوهرته تو هم اگه بچت رو دوست داری هر چی شوهرت گفت می گی چشم و زندگیت رو می کنی اخه به چه قیمتی !!!! شوهرم هم هر روز گند تر و زورگو تر و بی مسئولیت تر می شه!الان درحضور اونا کتکم می زنه و اونا قربون صدقش می رند فردا اگه بزنه فلجم کنه یا چشمو چالم و کور کنه هم هیچی به هیچی!!!
-
سلام. دوست نازنین من توصیه می کنم به جای اینکه مو به مو بیان اینجا بزنین که کی چی گفت بیان راهنمایی ذوستان رو اجرا کنین و فید بک بدین. مثلا از دوستان بخاین در یه موقعیت خاص بهموتن کمک کنن. نه اینکه فقط فوکوس کنین روی این حرفا. مطمین باشین اگه روشتون تغییر کنه زندگیتون هم تغییر می کنه
-
پریای عزیز ممنون از راهنماییهات
چه بریز بپاشی برا خونوادم کردم این اخریا مامانم با پول من شده بود مشکل گشای داداشاش هرکی هرجا کم میاورد 2-3 تومان 5 تومان بهشون قرض می داد جالب اینجاست که همیشه غبطه بچه های (پسر ) مردم رو می خورند که فلان پسربابا مامانش رو برده سفر و ... به خدا فکر نکنم هیچ پسری به اندازه من برا خونوادش مایه گذاشته باشه دست اخر هم ازم ناراضی بودند :47: من تقریبا 2 ماه پیش دیدم پولم الکی الکی داره بی ارزش می شه دادمشون سکه از شانس گندم زد و سکه افت یدی کرد خونوادمم دم به دیقه زخم زبون می زنن که از بس بدجنسی از بس نیتت کجه.... خوب پولت رو به 4 نفر قرض میدادی بعد یک سال خیالت راحت بود اصل پولت حفظ شدهتورو خدا بعد از 2 سال بریز و بپاش براشون دو قرون هم که پس انداز شد اینجوری شد خواهرم با همین پول من که 8 ماه دستشون امانت بود تونست خدا رو شکر صاحب خونه بشه اونوقت من قبل از خرید سکه چون پولم به خونه نمیرسید کسی نبود که حداقل نصف پولم رو بهم قرض بده تا منم بتونم یه 4 دیواری پیش خرید کنم!!!! حالا دارم عاقل می شم مامانم می بینه ار کله سحر تا بعاز ظهر دارم کار میکنم پول در بیارم به جای اینکه خودش یه پیشنهادی بده پولم حروم نشه می گه بده این دایی اون داییت خسیس
- - - Updated - - -
پریای عزیز ممنون از راهنماییهات
چه بریز بپاشی برا خونوادم کردم این اخریا مامانم با پول من شده بود مشکل گشای داداشاش هرکی هرجا کم میاورد 2-3 تومان 5 تومان بهشون قرض می داد جالب اینجاست که همیشه غبطه بچه های (پسر ) مردم رو می خورند که فلان پسربابا مامانش رو برده سفر و ... به خدا فکر نکنم هیچ پسری به اندازه من برا خونوادش مایه گذاشته باشه دست اخر هم ازم ناراضی بودند :47: من تقریبا 2 ماه پیش دیدم پولم الکی الکی داره بی ارزش می شه دادمشون سکه از شانس گندم زد و سکه افت یدی کرد خونوادمم دم به دیقه زخم زبون می زنن که از بس بدجنسی از بس نیتت کجه.... خوب پولت رو به 4 نفر قرض میدادی بعد یک سال خیالت راحت بود اصل پولت حفظ شدهتورو خدا بعد از 2 سال بریز و بپاش براشون دو قرون هم که پس انداز شد اینجوری شد خواهرم با همین پول من که 8 ماه دستشون امانت بود تونست خدا رو شکر صاحب خونه بشه اونوقت من قبل از خرید سکه چون پولم به خونه نمیرسید کسی نبود که حداقل نصف پولم رو بهم قرض بده تا منم بتونم یه 4 دیواری پیش خرید کنم!!!! حالا دارم عاقل می شم مامانم می بینه ار کله سحر تا بعاز ظهر دارم کار میکنم پول در بیارم به جای اینکه خودش یه پیشنهادی بده پولم حروم نشه می گه بده این دایی اون داییت خسیس
- - - Updated - - -
اقا مهراد ممنون از راهنماییت دارم دیوونه می شم این حرفا تو دلم عقده شده همینجور سرم و انداختم پایین می نویسم والله در شرایط عادی شوهرم باهام خیلی خوبه و بهم وابستست ولی این حرکات و توهیناش تو دعوا مدتها تو ذهنم میمونه همش میترسم سری بعدی کی قراره اتفاق بیفته از بس گفته از خونم برو بیرون واقعا هیچ تعلقی به خونه ندارم نه دلم میخواد ظرف و ظروف نو بخرم نه پرده عوض کنم نه اصلا خونم مرتب باشه،!!!!
- - - Updated - - -
چه جوری می شه از sci کمک خواست؟؟؟
-
من خانمم. (مشترک سایت شین. با پرداخت هزینه ) براشون پیام خصوصی بزارین.فرشتهمهربان هم خ می تونن بهتون کمک کنن.
بهتون برنخوره ولی شما کار خاصی برای تغییر زندگیت نکردی. الان یه بررسی بکن پستهات رو. خانم بالهای صداقت برات پست داشتن و دیگران. چه استفاده ای کردین؟
شما در روابط تون با دیگران جرات مند نیستین. می خاین ئیگران دوستتون بدارن خ محبت م یکنین همین باعث میشه اونها اصلا به شما توجه نکنن. اگه می خا یدیگران بهت احترام بزارن تعادل رو رعایت کن. بیشتر واسه خودت هزینه کن تا دیگران. اگه خودت قدر زحمت و پولت رو ندونی هیچکی نمی تونه اون رو بفهمه.
سعی کنین به جای مرثیه سرایی عملگرا باشین
-
عزيز من وقتي بي دليل به كسي محبت كني قدرت رو نمي دونه
شما هم همينطوري برخورد كردي.
خدايي اين رفتارت درسته
از پولي كه سهم بچه ته و بايد تو خونه ات خرج بشه. پشتوانه ت بشه بذل و بخشش ميكني
اون پولي هم كه دادي طلا ضرر نكردي
اگه داشتيش از اونجايي كه نمي توني به بقيه بگي نه . الان به كسي داده بوديش.كاري به كارش نداشته باش. بزارش بانك ملي ويژه كارگشايي.يا صندوق امانات بانك ملي -به اين فكر
نكن سود ميكني .ضرر ميكني. به اين فكر كن هرماه قسمتي از دسترنجت رو براي خودت پس انداز ميكني
حيفت نمياد پولي كه با سختي به دست مياري رو اينطوري خرج كني .اگه تو جاي شوهرت بودي و اين چيزا رو ميفهميدي چه حالي مي شدي؟ بلد بودي پول قرض بدي به اين و اون باهاش خونه بخرن برا خودت بلد نبودي؟ نياز به تاييد ديگران داري ؟ مگه برات قصه اون خانوم رو تعريف نكردم كه بي دليل محبت مي كرد. به خداي احد و واحد همونايي كه بهش محبت مي كرد الان شدن دشمن درجه يكش.
به خودت بيا .
براي زندگيت ارزش قائل بشو
برا شوهرت .بچه ت.
همه گذشته ت رو فراموش كن.به خونه برگشتي فقط به خانوادت فكر كن.به خودت برس و محيط خونه ت رو شاد كن.
به حرف اين خواهرت گوش بده و گذشته رو رها كن
-
تو درست میگی پریا جان الان می فهمم
راستش من اون خرجارو بیشتر برا خودم میکردم فکر میکردم اینجوری می تونم به خودم افتخار کنم و خونوادم بهم افتخار کنند البته یه چیز دیگه هم هست خونواده شوهرم خیلی خیلی پولدارند مدام سفرهای خارج از کشور می رند رستورانهای شیک و گرون ، تو خونه و یخچالشون از شیر مرغ تا جون ادمی زاد هست لباسای مارک گرون گرون .... خلاصه حسابی به خودشون می رسند و پول خرج می کنند ولی من می دیدم خونوادم عید تا عید اجیل می خرند برادر 13 سالم یه بار تو عمرش رستوران نرفته یا خواهرم که مدام بابام بهش میگه پس کی میخوای خرجی که برا دانشگات کردم و بهم پس بدی یا مامانم که هزار بار میگه کل طلاهام 4 تا النگو بود که اونم واسه فرستادن تو به دانشگاه فروختم ...خوب دلم اتیش میگیره از اون طرف مادر شوهرم رو می بینم کفش 500 هزار تومانی پا میکنه از این طرف مامان من به خاطر کفشای به درد نخورش مدام پاش میخچه می زنه هر چی دکتر بهش ادرس کفش خوب رو میده نمی خره دلش نمیاد همون چندر غاز پولی رو که دارند میاد میکنه پلو و مرغ هر هفته میده به شوهرم و هی جلوش خم و راست می شه خودشون میوه نمیخورندولی جمعه ها اونم به تعداد از هر میوه که دلت بخواد میخرند میزارن جلو شوهرم:47: همش به داداشم چش غرنه میرند که به میوه ها دست نزنه
اخه یعنی با این چیزا میخوان ابروشون جلو دوماد حفظ شه!!!! به چه قیمت
-
خب عزيز من كمتر برو
من به جان خودت تازه وضع پدرم اينا ازتو بهتره ولي كم ميرم اونجا ميگم چرا مادرم به زحمت بيفته ؟ اذيت بشه.باور ميكني عصرها نميرم ميگم برم برا شام نگهم ميدارن و به شوهرمم ميگن بيا.
كم برو . چرا بايد هر هفته بري ؟
بعدشم به خاطر يه ناهار ياشما هفتگي آتيش زدي به مالت. بعدش كفش خريدن براي مادر يا دعوت برادر به رستوران خيلي خرج نداره ولي پول قرض دادن به خواهر برا خريد خونه يا طلا براي مادر گناه داره
هرچي باشه شوهرت تو اون پول سهم داره وقتي كه بايد تو خونه بزاري ميري بيرون .
نزار بفهمه. كم كم امتياز هاي ماليت رو قطع كن.
عزيز منبه فكر خودت باش سر همين كارات زندگيت داره به بن بست ميرسه
نميخواي زندگيتو نجات بدي ؟
به فكر خودت و شوهرتو بچه ت باش.سعي كن بيشتر هم با خونواده شوهرت معاشرت كني .باهاشون دوست بشو.
به خدا شوهرمن به بد اخلاقي شوهر تو نيست و حتي من رو به مادرشم ترجيح ميده ولي همون مرد باهام مثل آينه رفتار ميكنه يعني اگه شوخ باشم و بگم و بخندم و لوس بازي درارم خوبه ولي خدا اون روز رو نياره اخمام بره تو هم اونم بد اخلاق ميشه. حتي يهمدت خيلي قرقر خونوادشو ميكردم اگه بدوني چه حرفايي ميزد.مثلا ميگفت تو ميخواي بين من و خواهرام جدايي بندازي .و...
باهاش مهربون باش تا مهربون باشه
كمك خونوادشم كرد.به درك اسفل سافلين
نزار جلوش خورد بشي .نزار.كم كم احترامتم ميگيره
اول ازخ ودت شروع كن
بد قلقي هم كرد ول كن
تحمل كن
-
سلام
دوست عزیز مشکل اول زندگی تو اینه که نه تو مسائل فردی و نه مسائل زناشوییت حریم خصوصی نداری.چرا باید خونوادت بدونن تو چقد پول داری که روش حساب باز کنن؟چرا باید بدونن تو سکه خریدی که کم و زیاد شدن قیمتشو به روت بیارن؟
نباید دعواهاتونو به خونوادت بکش.اصصصصصصلللللااااا.این زندگی تو و شوهرته،نباید پای دیگران رو به زندگیت باز کنی.به هیچ عنوان.الان طرف قابلت شوهرته اما در اونصورت باید رابطت با پدرت و مادرت رو هم مدیریت کنی که سخته.
حتما حضورا پیش مشاور برو و مطالعتو بالا ببر تا ایرادای رفتاریتو از بین ببری.شخصیتتو مستقل کن.برنامه های متنوع برای خودت بچین و به شوهرت اطلاع بده.اگه مخالفت کرد از 1راه دیگه وارد شو.
اگه شوهرت از خونوادت برای تحت فشار قرار دادن تو خواست استفاده کنه،تو بی تفاوت باش.انقد واکنش نشون نده تا اونم بیخیال بشه.
تو ذهنت خونوادتو کمرنگ کن.و حواست به خودت باشه.
-
بهار زندگی عزیز مرسی از راهنماییت اما یه چیزی که هست از روز اول شوهرم تا تقی به توقی می خورد به بابام زنگ می زد اوایل سعی می کردم جلوشو بگیرم ولی بعد که حساسیت منو دید منم با اینکه برام سخت بود خودم رو زدم به بی خیالی ولی اون بهتر نشد که نشد منم بی عا رو درد شدم،
راست میگید من دیگه زیادی با مامان بابام قاطی شده بودم و اجازه داده بودم از جیک و پیکم با خبر شن الان هم که یه مدت خودم رو سفت گرفتم مدام می گن برامون فرش بخر برامون ماشین ظرفشویی بخر یا هی می گن تو پول می خوای چی کار خسیس بدجنس بد ذات .... بیا و بچه بزرگ کن
-
اولش ميگي تو خرج يوميه موندن بعدش ميگي ازت فرشو ماشين ظرفشويي ميخوان ؟
چرا از تو؟
خوبه كه تو دعوا هم پشتت نيستن و جلو شوهرت حالتو ميگيرن.
عزيز من به هيچ وجه هيچي براشون نخر.
من خودم چوبشو خوردم من بايد چندم اه پيش طلا ميفروختم اون موقع گرمي 135 به بالا بود . مادرم نميزاشت و ميگفت بايدخونواده شوهرت بدن(راستم ميگفت) ولي من نتونستم حريف اون نامردا بشم و همين چند روز پيش گرمي 105 فروختم .شايد اگه انقده از مادرم حساب نميبردم الان ضرر كمتري كرده بودم
-
پریا جان بابا مامانم هستند خوب مامانم دستش درد می کنه خوب وظیفمه براش بخرم به خدا من حرفی ندارم هر چی دارم مال اونا ولی صحبتم اینه که چی کار کنم قدر بدونند دوستم داشته باشند بهم افتخار کنند به شوهرم بفهمونند که چه قدر براشون ارزش دارم و چه جواهری هستم:311: وقتی میرم خونشون می بینن کتک خوردم و جاش رو بدنم هست یا ازم طرفداری کنند یا اصلا کاری نداشته باشند و دم به دیقه زنگ نزنن به شوهرم بگن عزیزم بیا نهار عزیزم بیا شام یعنی هنوز نصفه روز از رفتن من به خونشون نگذشته می گن آخی نهار چی میخوره؟؟؟؟؟زنگ بزن بهش بکو بیاد هر چی داد و قال کنم فایده ای نداره خودشون زنگ می زنند جالب اینجاست که میاد غذاشو می خوره بدون هیچ حرفی خداحافظی میکنند شوهرمم میره خونش
-
خب بهشون گفتي چرا حرمتمو نگه نميدارين؟
ببخشيد چرا اون خواهرت نميخره ؟ چرا تو بايد بخري (تازه ماشين ظرفشويي هم خودش كلي كار داره
مادرم داره باور ميكني اصلا استفاده نميكنه ؟
عزيز من . بخدا اين كارات اينجوريشون كرده
اگه بهت چيزي گفتن بگو نه كه خيلي طرف منو ميگيرين
بعدشم از فكرشون بيا بيرون
فقط بدون از اون جاپشتوانه اي نداري
مگه قرار نشد بفكر زندگيت باشي؟
- - - Updated - - -
خب بهشون گفتي چرا حرمتمو نگه نميدارين؟
ببخشيد چرا اون خواهرت نميخره ؟ چرا تو بايد بخري (تازه ماشين ظرفشويي هم خودش كلي كار داره
مادرم داره باور ميكني اصلا استفاده نميكنه ؟
عزيز من . بخدا اين كارات اينجوريشون كرده
اگه بهت چيزي گفتن بگو نه كه خيلي طرف منو ميگيرين
بعدشم از فكرشون بيا بيرون
فقط بدون از اون جاپشتوانه اي نداري
مگه قرار نشد بفكر زندگيت باشي؟
-
میگن ما خوبیت رو می خوایم تو نمی فهمی من مطمئنم اگه دور از جون شوهرم معتاد یا دختر باز بود باز هم طرف اون رو میگرتن اونا دلشون برا من نمی سوزه فقط نگران ابرو خودشون هستند نگران حرف مردم میگن اگه شوهرت بکشتت هم نباید صدات دربیاد
-
بعضي پدر و مادرا هستن انقده تو زندگي دخترشون دخالت ميكنن كه كار به طلاق ميكشه يكي هم مثل پدر و مادر شما انقده پشتتونو نميگيرن كه شوهرت هر كاري دلش ميخواد باهات ميكنه
تنها پيشنهادي كه ميشه داد اينه كه رو زندگي خودت كار ككني اونا هميشه همين طوري باقي ميمونن
-
بیسکویت گرامی
شما کمتر روی راهکارها توجه داری، و همش از احساسات و اتفاقات گذشته داری درد و دل می کنی
اینجوری نمی تونی مشکلت رو حل کنی
شما نسبت به وضع زندگی پدرو مادرت خیلی احساس مسئولیت داری ، اگرچه بسیار پسندیده و شایسته هست ، اما این روشی که در پیش گرفته ای ، راه درستی نیست
شما داری به خانواده ات کمک مالی می کنی تا در عوض بهت احترام بگذارند و حمایتت بکنند ، این کارشما هم برای خودش روشی هست که در بعضی جاها و خانواده ها جواب می دهد، اما در مورد زندگی شما ، با نگاه به پست های خودت ، متوجه می شوی که کمتر با این راه نتیجه گرفته ای ، یعنی شما در تلاش هستی که با پول باج دهی تا محبت بخری ، غافل از اینکه محبت رو نمیشه با پول خرید .
بنابراین
1) اگر خواستی برای خانواده ات هزینه ای کنی ، بدون انتظار از گرفتن بازخورد محبت آمیز و حمایتگرانه باشه ... این جور که شما پیش می روی ، کم کم هزینه کردن برای خانواده ات میشه وظیفه شما و مشکلی نیز بر مشکلاتت افزوده می شود (این قسمت را جدی بگیر ، هشداری است برای آینده)
2) شوهرت ازت قربون صدقه می خواهد و زبان خوش .... می دانم بسیار سخت هست که با وجود این همه دلخوری ، بخواهی با نرمش با شوهرت سخن بگوی و در مقابل بی حرمتی هایش ، به او عشق بورزی و محبت کنی ، اما فعلا چاره ی کار شما ، همین ابراز محبت و داشتن زبان خوش و روی باز در مواجهه با شوهرت هست ... اگر می خواهی زندگی ات خوب بشو د عزت و اعتبار شما حفظ شود باید یه مدت این روش را ادامه دهی ، هرچند اگر برایت سخت هست ... درست مثل بیماری که برای بهبودی باید درد تیغ جراحی و دوره نقاهت را به امید بهبود بگذراند
-
دوست عزیز راه های کسب انرژیتو تغییر بده.کارای مورد علاقتو انجام بده.به خودت برس.مثلا یه کلاس رقص برو و تو خونه گاهی برقص.یا روزای تعطیل برنامه گردش بچین.یا نقاشی بکش.یا مدل مو و آرایشتو عوض کن.از مواد گیاهی و مکملهای غذایی زیر نظر متخصص استفاده کن.انقد نگو بابام چی گفت؟مامانم چی گفت؟لازم نیست کتکایی که میخوری رو همه جا جار بزنی.بعدا بچه دار شدی خوبه همه به چشم یه خونواده داغون پردعوا بهتون نگاه کنن؟وجهه خونوادت (خودت و همسرت و فرزند) رو حفظ کن.
این لینک رو بخون و انجام بده.مثلا با نوشتن تو اون دفتر جلد قرمز میتونی ناراحتیتو تخلیه کنی و...
http://www.hamdardi.net/thread-26620.html
به خونوادت هم در حد تعادل کمک کن.
سعی کن رابطتو با شوهرت کم کم خوب کنی.پدرومادرت خونواده دوم تواند.
-
با تشکر از بالهای صداقت و بهار زندگی عزیز
راهنمایی خیلی خوبی کردید وقتی می خونم با امید اثر گذاشتن انرژی میکنم فقط یه مسئله که مطمئنم سوئ برداشت شده اینکه کمک کردن من به خونوادم اصلا در قبال این نیست که حامیم باشند که اگر این طور بود تحمل این وضع برام خیلی راحت تر بود چون نهایتا در قبال بی حرمتی انها من هم حمایت مالیم رو بر می داشتم اما اینطور نیست متاسفانه از سر دلسوزی شدید یا مقایسه خونوادم با خونواده شوهرم(از نظر مالی) بهشون کمک میکنم چه قهر باشیم چه آشتی چه حامیم باشند چه نباشند حس خیلی خیلی بدیه چند وقت پیش با خونواده شوهرم و برادر خواهراش دعوت پدر شوهرم تو رستوران بودیم کلی هزینه کرد بریز و بپاش چه غذاهایی!!!! چه پولهایی!!!!!!!انصاف خدا رو شکر.خوب منم با این دلم همه فکرم رفت پیش خونوادم باور کنید بهترن غذا ها بود و من یه لقمه با دل خوش از گلوم پایین نرفت اونشب 34 نفر بودیم نفری حداقل 50 تومان هزینه شد چه فایده من احمق هیچی نفهمیدم تازه با خونوادم قهرم بودم
راستی من یه دختر یک سال ونیمه دارم الانم سه ماهه باردارم:43: