نمایش نسخه قابل چاپ
تو تایپک قبلیم از خصوصیات شوهرم براتون گفتم الان چند روز بود واقعا اخلاقش خوب شده بود ما یه وام میخواستیم پریروز نتیجه اش اومده که بهمون تعلق نمیگیره قبول دارم خیلی ناراحت کننده بود ولی تقصیر من چیه این جرقه اعصاب خوردیش باعث شده به همه چی گیر بده به غذا به تلفن به رفت و آمد من حتی از عصبانیت روزه هم نگرقت چیکار کنم اعصابش آروم بشه دو روزه باهام دعوا میکنه از استرس دست و پاهام خشک شده تو رو خدا کمکم کنید:54:
عزیزم سعی کن همسرت رو درک کنی و با محبت خودت آرومش کن .
توی این وضعیت سعی کن در مورد هیچ موضوعی با هم صحبت نکنید . فقط اگر همسرت صحبت کرد همش بهش بگو که درک میکنم عزیزم ان شاا... هر چی که خیرمون باشه همون میشه ، بگو شاید خیریت ما توی یک چیز دیگه ای هست ، نباید امیدمون رو از دست بدیم . هر چیزی هم که گفت اصلا در برابرش جبهه نگیر .
فقط سعی کن که آرومش کنی .
آخه مشکل اینجاست که اون همه چیز رو از چشم من میبینه البته وقتی عصبانیه!میگه چون تو هستی من باید تاشب برم سره کار الان هم میگه تو چرا وام رو جور نکردی در حالی که من تمام تلاشم رو کردم حتی الان از یه جای دیگه اقدام کردم و تا اون موقع پول رو از یه جای دیگه قرض کردم در حالیکه اینا وظیفه من نیست وظیفه مرد خونه است البته هیچ وقت هیچ وقت بهش منت نذاشتم من سر کار هم میرم بعدش میام با خستگی شام و نهار فردا رو میپزم ولی باز از اینکه غذا باب میلش نیست گلایه میکنه صبح کلی بیدارش کردم خودش بیدار نشد و باعث شد یه ربع دیر بره کلی منو فحش داد و من که با استرس تمام شب رو خوابیده بودم صبح هم کلی دلم شکست و بعد از رفتنش نشستم گریه کردم یه ساعت پیش هم زنگ زدم بهش مثلا آرومش کنم با لحن خیلی بدی گفت چی میگی و منم گفتم زنگ زدم حالتو بپرسم و اون بدون اینکه وایسه بقیه حرفمو بشنوه قطع کرد از اینکه بخاطر کار نکرده برم منت کشی از خودم بدم میاد از اینکه انقدر اعتماد به نفسم پایینه از خودم بدم میاد.....این رفتاراش باعث شده آرزو کنم یه مریضی تصادفی اتفاق بدی واسم بیفته یه خورده قدرمو بیشتر بدونه
- - - Updated - - -
آخه مشکل اینجاست که اون همه چیز رو از چشم من میبینه البته وقتی عصبانیه!میگه چون تو هستی من باید تاشب برم سره کار الان هم میگه تو چرا وام رو جور نکردی در حالی که من تمام تلاشم رو کردم حتی الان از یه جای دیگه اقدام کردم و تا اون موقع پول رو از یه جای دیگه قرض کردم در حالیکه اینا وظیفه من نیست وظیفه مرد خونه است البته هیچ وقت هیچ وقت بهش منت نذاشتم من سر کار هم میرم بعدش میام با خستگی شام و نهار فردا رو میپزم ولی باز از اینکه غذا باب میلش نیست گلایه میکنه صبح کلی بیدارش کردم خودش بیدار نشد و باعث شد یه ربع دیر بره کلی منو فحش داد و من که با استرس تمام شب رو خوابیده بودم صبح هم کلی دلم شکست و بعد از رفتنش نشستم گریه کردم یه ساعت پیش هم زنگ زدم بهش مثلا آرومش کنم با لحن خیلی بدی گفت چی میگی و منم گفتم زنگ زدم حالتو بپرسم و اون بدون اینکه وایسه بقیه حرفمو بشنوه قطع کرد از اینکه بخاطر کار نکرده برم منت کشی از خودم بدم میاد از اینکه انقدر اعتماد به نفسم پایینه از خودم بدم میاد.....این رفتاراش باعث شده آرزو کنم یه مریضی تصادفی اتفاق بدی واسم بیفته یه خورده قدرمو بیشتر بدونه
سلام مهناز جان
از اونجایی که این مشکلا رو دیدم دارم بهت میگم. من تجربشو داشتم که همسرم ناراحتیاشو سر من خالی کنه اما وقتی سکوت می کنمو به حال خودش میزارمش، خودش بعد از یکی دو روز میاد و عذر خواهی میکنه.لطفا اول از همه خونسردیتو حفظ کن.دوم : اصلا فعلا کاری به کارش نداشته باش بزار با درونه خودش مشکلاتش رو حل کنه. سوم : فکرشو بکن یه نفر هی مدام بهت محبت کنه و زیر دست و پات باشه، خب برات زیاد قابل احترام نیست دیگه! پس از الان به بعد بدون که شما یه شخصیتی داری یه احترامی داری برای خودت پس الکی لگد مالش نکن. به اندازه کافی باهاش همدردی کردی.
خودتو سر گرم کن تا اونم خودش که آروم شد میاد پیشت.منم وقتی زیادی در اون غرق میشم احساس میکنم بی اهمیت تر میشم براش.برای همین یه جند وقه سعی کردم وقار و متانت خودمو حفظ کنم تا یه خورده هم اون نگران من باشه که کجامو چیکار می کنمو ....
ای خداااااااااااااااااااا دارم دیوونه میشم چقدر بدبختم من بخدا دارم داغون میشم تازه دیروز آروم شده بود با خنده اومد تو میوه هم خریده بود! ولی رفت بیرون اونجا برادرش رو دیده بود که اونم یه حرف بابام رو سهوا گفته بود به شوهرم گفته بود شوهرم یه گلوله آتیش اومد خونه هرچی از دهنش دراومد پشت سر خانواده ام گفت و کلی دعوام کرد و خودشو زد بابام بخاطر کم وقت داشتن شوهرم رفته بود دنبال کاراش و اتفاقی رسیده بود به برادر شوهرم و گفته بود دنبال کارای شوهرمه و اونم به شوهرم گفته چرا کاراتو سپردی به پدرزنت (شوهرم نمیخواست اونا بفهمن)ولی بابام خبر نداشت نباید بگه ای خداااااااااااااااااا شوهرم خیلی قدر نشناسه بجای اینکه تشکر کنه بخاطر یه حرف اینکارارو میکنه؟ اصلا بابام تقصیرکار به من چه ربطی داره هرچی دلش خواست بهم گفت و سحری که بیدارش کردم نه تنها هیچی نخورد بلکه همه برنج و خورشت رو پرت کرد و همه ریخت رو فرش! باز هیچی نگفتم تو رو خدا کمکم کنید باید در برابرش مقابله میکردم بخاطر فحش های بی ربطش؟ یا اگه آروم شد باهاش قهر کنم؟ تو رو خدا کمکم کنید الان دارم همه اینا رو با بغض مینویسم
سلام مهناز جان
منم مشکلاتی شبیه تو دارم البته نه به این شدت اوایل از اینکه شوهرم زود به زود عصبانی میشد و پرخاشگری میکرد خیلی اذیت میشدم ولی تموم سعی خودمو کردم و الان
اخلاقش خیلی بهتر شده و امیدوارم توی طولانی مدت هم همین طور بمونه .وقتایی که عصبانیه خیلی دورو برش نباش .باهاش بحث نکن .اگه بشقاب غذا رو پرت میکنه جمعش کن ولی اصلا پرخاشگری نکن وگرنه کم کم تو هم
مثل اون میشی .تو مواقعی که آرومه باهاش حرف بزن حرف بزن حرف بزن بارها و بارها تا کم کم تو ذهنش تاثیر بزاره بهش بگو که چقدر دوستش داری ولی نگرانی رفتارش تو
عصبانیت رو عشقت تاثیر بزاره .بهش بگو از زندگیت راضی هستی و اون همونیه که میخای ولی اگه فقط یه کم ملایم تر باشه .بزار بفهمه که دوستش داری .در مورد شوهر من
تا حد خوبی جواب داد ولی هنوز حساسیت های خودشو نسبت به خونوادم داره .مدام دنبال یه حرف کوچیکه که موضوع رو کش بده و تا چند روز پاشو خونه مامانم نذاره و همش
سر من منت کنه.ولی با این وجود من همیشه سعی میکنم خصوصیات خوبشو تو ذهنم مرور کنم .همیشه سعی کن به خوبیاش فکر کنی .باور کن همه تو زندگیشون مشکل
دارن هیچ وقت باطن زندگی خودتو با ظاهر زندگی دیگران مقایسه نکن و نگو چرا شوهر من باید اینجوری باشه و از این حرفا وگرنه اذیت میشی و کم میاری .موفق باشی عزیزم
: فکرشو بکن یه نفر هی مدام بهت محبت کنه و زیر دست و پات باشه، خب برات زیاد قابل احترام نیست دیگه! پس از الان به بعد بدون که شما یه شخصیتی داری یه احترامی داری برای خودت پس الکی لگد مالش نکن. به اندازه کافی باهاش همدردی کردی.
- - - Updated - - -
چطوری مریم؟چطوری شخصیتمو دوباره احیا کنم؟
- - - Updated - - -
مرسی ترانه جان بخدا من خیلی بهش محبت میکنم وقتی رفت سره کار بالشش رو بغل کردم و کلی با بوی شوهرم گریه کردم بخدا خیلی دوستش دارم تا قبل اینم خوب بود ولی وقتی عصبی میشه انگار اصلا منو نمیشناسه فقط با فحش خطابم میکنه در حالی که من هیچ بدی بهش نکردم حتی بهش اخم هم نکردم
مهناز عزیزم الان که آخرین نوشتتو خوندم باور کن بغض کردم واقعا درکت میکنم چون شبیه این دوران رو گذروندم و میگذرونم .خیلی سخته که کسی رو دوست داشته باشی و ازش بی مهری ببینی دیشب منم با شوهرم بحثم شد بازم عصبانی شد و هرچند نسبت به قبل خیلی خیلی بهتر شده ولی بازم خیلی از رفتارش اذیت شدم همون لحظه جوابشو ندادم رفتم خودمو مشغول کارام کردم بعدش هم انگار که اتفاقی نیفتاده برگشتم و باهاش شروع کردم به حرف زدن و قضیه تموم شد .هرچند ازش دلگیر شدم و لی میتونست اوضاع از این بدتر بشه مثلا یه دعوای اساسی را بیفته و..... از نوشته هات معلومه که زندگیتو دوست داری و بهش متعهدی به خدا توکل کن مثلا یه نذر بردار من همیشه 40 تا سوره یس نذر میکنم هرشب بخون باور کن خیلی آرومت میکنه:72:
بخدا خیلی دلم شکسته یه جورایی من و خدا باهم میشیم چون شوهرم همه چی رو از چشم من و خدا میبینه و با من و خدا قهر میکنه الان دو روزه چون ناراحته روزه نمیگیره میگخ زندگیم که گنده بذار اون دنیام هم گند بشه! ترانه به نظرت این آرومی منو ذلیل تر نمیکنه ؟ بقول مریم این که همش زیر دست وپاشم بی احترامم نمیکنه؟ هرچند من آدمیم که کار دیگه ای جز آرومی و محبت کردن و نهایتا منت کشی ازم برنمیاد! ولی میترسم یه روز کاسه صبرم لبریز بشه میترسم دیگه نتونم دوستش داشته باشم کمکم کنید از این مخمصه بیام بیرون! به نظرتون به بابام بگم زنگ بزنه رفع سوئ تفاهم بشه ؟
- - - Updated - - -
http://www.hamdardi.net/thread-29123.html
این لینک تایپک قبلیه منه شاید با این بهتر بشه راهنمایی کرد
- - - Updated - - -
چرا هیچکس نیست تو رو خدا کمکم کنید دارم از استرس دیوونه میشم ! میترسم برم خونه! الان سره کارم ! چه عکس العملی نشون بدم؟
mah naz جان همسرت الان به خاطر شرایطی که داره خیلی ناراحته ، و میخواد یک جورایی تمام ناراحتیش رو خالی کنه ، پس عزیزم سعی کن بهونه دستش ندی
وقتی بهت فحش داده و بهت بی احترامی کرده ، چرا بعد زنگ میزنی حالش رو میپرسی ؟ تا بیشتر احساس کنه که حق باهاشه ؟ نه عزیزم این راهش نیست .معلومه که بعدش احساس میکنی اعتماد به نفست رو از دست دادی . این جور مواقع شما هم لازم نیست عزیزم خودت رو بشکنی .
و از این به بعد هم حواست باشه کارایی انجام بدی که وظیفه خودت هست و کارای همسرت رو به خودش واگذار کن . کمکش کن ، ولی اصل کار رو خودش انجام بده .
آخه اون محل کارش طوریه که به بانک دسترسی نداره و من که وسط شهرم باید کارهای بانکی رو انجام بدم البته حق با شماست ولی دست خودم نیست همینکه میبینم قهره یا نارحته اختیار از دستم میره میخوام هر طوری شده باهام آشتی کنه الان میگی چی کار کنم خونه که رفتم باهاش چطوری برخورد کنم که نه قضیه بدتر بشه نه بعدش خودم پشیمون بشم به نظرت بابام برای رفع سوئ تفاهم زنگ بزنه بهش؟ بخدا عقل خودم دیگه کار نمیکنه حداقل شما کمکم کنید
عزیزم منم سرکار بودم سرم شلوغ شد ببخش که نتونستم بازم جوابتو بدم برام بنویس رفتی خونه چی شد انشاالله خیر باشه
مرسی ترانه جان باز طاقت نیاوردم بهش زنگ زدم ولی قطع کرد نمیدونم یا انقدر ناراحته که نمیخواد باهام حرف یزنه یا یه خورده بهتر شده که نخواست با بد اخلاقی باهام حرف بزنه با داداشش حرف زدم خیلی بهم روحیه داد تازه فهمیدم اون حرفایی که شوهرم میگفت خیلی اعغراق داشته توش و داداشش خیلی مختصر تر گفته و شوهرم برای اینکه مجوز بیشتری واسه ناراحتی و داد و بیداد داشته باشه یه خورده گذاشته روش تحویل من داده
- - - Updated - - -
از کارشناسای سایت خواهش میکنم یه راهی جلو پام بذارید به خدا دیگه کم آوردم میترسم باز یه اشتباه دیگه بکنم الا بهش اس ام اس دادم که صبح که رفتی بالشتو بغل کردم و سر اینکه چرا مسائل مادی باید انقدر از هم دورمون کنه ؟
به نظرتون اشتباه کردم ولی قصدم اینه زودتر شرایط عادی بشه اونوقت راحتتر میتونم حرفامو بهش بگم شاید هم تونستم راضیش کنم بریم پیش یه مشاور
عزیزم من مجردم و تو همچین شرایطی نبودم که بخوام راهنماییت کنم ولی دوتا لینک زیر رو میذارم برات تا بخونی .حتما بهت کمک میکنه
با خشم این آدم چه کنم ؟ | سایت دکتر شیری
توصیه هایی برای کنترل خشم در زندگی زناشویی
مرسی سیمین دخت حتما میخونم
مهنازخانم
منم درسته یه مردم ولی از خانمم وقتی بی مهری میبینم خیلی رنج میکشم..
یه عده افراد هستن که محبت کردن براشون مشکله چون مغررون چه مرد چه زن
بهترین کار بی محلی و سکوت در برابر عصبانیته...
دقیقا شوهر منم به شدت مغروره حتی اسم منو هم صدا نمیزنه چه برسه به ابراز محبت و ..... من آرزوم اینه یه بار اون تو گفتن دوستت دارم پیشقدم بشه یه بار تو بغل کردن و گرفتن دست پیشقدم بشه شما که یه مردین اینو جواب بدین یه مرد میتونه با محبت زیاد همسرش و قهر نکردنش ازش زده بشه یا کم اهمیت بشه در نظرش؟
بخدا خانم اگه خانمم یکی از این کارای شما رو میکرد برام ( گرچه توی عقدیم ) ولی دربست در اختیارش بودم ولی نیست... یه بار نشده درست دستمو بگیره
باهاش دیشب رفتم بیرون حتی کنارم راه نمیره و همش یا جلو یا عقب راه میره که باید خودمو باهاش تنظیم کنم.
نمیگم محبت نمیکنه اتفاقا یه وقتایی اینقد بهم میگه عزیزم و دوستت دارم و تو خیابون بازومو چنان میگیره ولی یه وقتایی حتی از حرف زدن هم ابا میکنه باهام و فقط میگه غر نزن غر نزن..
دمدمی مزاجه همسر من ولی شوهر شما کلا بی احساسه نسبت بهتون... میدونم خیلی اذیت میشین من وقتی اینطوری میشه ینی سرد میشه اگه یه کلام بهش بگم چته میگه هیچی نیست ولی بعدش باید کلی دعوا کنیم سر همین.. نمیتونم ساکت باشم اخه حرصم در میاد فک میکنم بهم دروغ میگه که دوسم داره شما درک میکنی چی میگم اگه شوهرتون بگه عاشقتم ولی رفتارش همین باشه چه معنی میده؟
راستی اگر دوست داشتین تاپیک من رو هم بخونین
شک به همسر و رفتارهای نامناسب او
عجب اقا داماد بدی هستن که ای کاش پیشم بود حالشو میگرفتم :311:
بابا چرا دنیا رو برا هم تلخ میکنید توی زندگی ممکنه 10000000بار دعوا و دلخوری پیش بیاد اما پیروز و سربلند کیه؟؟؟؟اون کسی که زود ببخشه طرفو زودم بره اشتی کنه(خودمم مغرورم ولی باید ببینی که شوهرتون چرا از دستت ناراحته خوب)
براش یه نامه بنویس که اخه عزیزم چرا با من حرف نمیزنی ناراحتم هر شب گریه میکنمو و از این حرفا تا ببینی مشکل کار چیه از چه حرفی نگران شده شایدم روزه فشار اورده بهش یا اینکه شما اصرار به گرفتن روزه داشتید؟؟؟؟راستشو بگو ها
ولی فکر کنم اون وام خیلی رو اعصابش رفته بوده حقم داره بخدا خیلی سخته وام گرفتن و اینکه اگه جور در نیاد به کلی اعصاب ادم خورد میشه مثلا ببین وقتی که چک من پاس نشه زمین و زمان و میریزم به هم اما تو جسم و روح خودم اخه کسی که اومده از من پول گرفته و چک داده چرا سر موقع پاسش نمی کنه زوره برای یه ادم دیگه هر کسی هم بیاد اون موقع به من حرف بزنه فقط میگم برو یا بیرون یا فعلا با من صحبت نکن چجوری بگم به کسی بی احترامی نمی کنم با کسی قهر نمی کنم ولی شوهر شما علاوه بر اینکه هم اعصاب خودشو میریزه به هم اعصاب اطرافیانشم میریزه به هم که این کار درست نیست شما هم یکم بیشتر درکش کن خانواده هارو در جریان نزار که زنگ زدی به داداشش شوهر شما هم تا امروز فردا اروم میشه نترس و ترس و هم به خودت راه نده
در مقابل سوالی که از نفر قبلیمون ممی عزیز که هم اسم ماست پرسیدی باید عارض بشم خدمتت که بله هیچوقت شوهرتونو لوس نکنید در مواقعی که حس میکنید داره فراتر از احساسات پیش میره بزنید تو ذوقشون این کار معکوسه فکر میکنید که ازتون می رنجند ولی بیشتر تمایلشون به برقراری روابط عاطفی می شود
شما هم نباید 24 ساعت کامل بهش بگی عزیزم شما هم بعضی اوغات اسمشم صدا نزن تا بدونه 1 دیگ اش چقدر روغن داره
- - - Updated - - -
در ضمن رابطه ایشون با خانواده شما و فامیلاتون در چه حده؟؟؟؟بی احساس و سر و ساکت؟؟؟یا شلوغ و خوش برخورد؟؟؟
ميتونم بپرسم چقدر وام ميخاستين بگيرين؟ شايد بشه كمكتون كرد دوست عزيز
mah naz جان محبتت باید به وقت باشه . تا وقتی که بهت بی احترامی نکرده و با هم خوبید سرشار از محبتش کن و هیچی براش کم نزار .
ولی اگر دیدی که بهت بی احترامی کرده ، تو نه بهش بی احترامی کن و نه بهش محبت کن . قهر هم نکن ،خیلی عادی برخورد کن ، انگار که پسر خالت کنارته . تمام کارای روزمرگیت رو انجام بده .
باید متوجه بشه که کارش اشتباه بوده وگرنه به این کار عادت میکنه که هروقت دلش خواست توهین کنه و میدونه که شما در برابر توهین و بی احترامی هاش بیشتر محبت میکنی . اگر هم عادت کرده از سرش بنداز .
نمیخواد موضوع رو بزرگش کنی و با بابات صحبت کنی ، یکم صبور باش . این جور مواقع نباید هیچ کاری انجام داد . هر کاری انجام بدی موضوع رو بدتر میکنی .
ممنون از همه که وقت گذاشتین و روی مشکل من فکر کردین اول جواب سوالاتون آقای بی وفا اولا اینکه کلا یه خورده شوهرم اعتقاداتش ضعیفه نماز که نموخونه روزه هم بله به اجبار من که اونم چون با من و خدا قهره دو روزه روزه هم نمیگیره! دوما رابطه با خانواده خود ما خوبه البته هر از چندگاهی یه ایرادهایی میگیره ولی چون خانواده ما به نسبت خانواده خودشون بیشتر بهش احترام میذارن و حرف میزنن و کلا بگو بخند بیشتره خونه ما بیشتر احساس راحتی میکنه همین بوده که بابام پی گیر وامش بود و نمیخواست خانواده خودش چیزی بفهمن! ولی با فامیلمون زیاد خوب نیست چون تو خانواده خودشون تقریبا به هیچ کدوم از فامیلاشون رابطه ندارن حتی عمو و عمه و سال به سال میبننشون! و چون کلا خانواده مغروری هستن کسی رو لایق رفت و آمد با خودشون نمیبینن و شوهر منم به تبع تربیت توی این خانواده رغبت چندانی به رفت و آمد با فامیل نداره البته فکر کنم با اعتماد شازی بشه درستش کرد ولی کلا شوهرنم آدم ساکت و بی سر و صدایی توی جمع غریبه است و آروم حرف میزنه! اینم بگم شوهرم بچه ته تغاری یه خانواده به شدت پدر سالار و کلا رفترای عصبی پسراشون مثل باباشون انفجاریه تقریبا همه عروس ها مشکل منو دارن
- - - Updated - - -
دوستی عزیز وام تقریبا ده میلیون بود که اونهم با داداشش که حرف زدم قرار شد بدون اینکه شوهرم بفهمه پول رو بهمون قرض بده ولی من میگم از رئیسمون گرفتم (من خودم هم دوست نداشتم قضیه کش پیدا کنه و به خانواده ها برسه ولی چون سوءتفاهم بین داداشش و بابام بود خواستم از خودش اصل قضیه رو بفهمم)
- - - Updated - - -
حالا قضیه دیروز رو بگم خواهش میکنم بگید کجای کارم درست بود و کجاش غلط بود! دیروز رفتم خونه رو مرتب کردم(غذاهایی که زمین ریخته بود رو جمع کردم)و از در دیوار پاکشون کردم خودم هم دوش گرفتم و منتظر شدم بیاد وقتی اومد خودش اول خندید(به من و لباسم)و بعدش منم خندیدم این شد که آشتی کردیم و من که دیدم حوصله اش اومده سرجاش کلی شوخی اینا کردم و سعی کردم جو رو معمولی جلوه بدم (فکر کنم اس ام اسم بی تاثیر نبوده) هیچی شام رفتیم خونه مامانش اینا و کاملا حوصله اش اومد سر جاش! ولی من به ظاهر میخندیدم و خوشحال بودم ولی باطنا حرفاش از دلم بیرون نمیره میخوام یه جوری بهش بفهمونم تا چه اندازه ازش ناراحتم ولی راهشو نمیدونم میترسم باز دعوا بشه ! از یه طرفم میگم نامه بنویسم بهش از یه طرفم میگم واسش وقت مشاوره بگیرم و مشاور بهش این حرفا رو بگه!
حالا بهم بگید کارم درست بوده؟وقتی اومد و خندید باید یه خورده ناز میکردم ؟ این که زود آشتی کردم صحه بر تایید کاراش نیست؟ میترسم انقدر که این دلخوریا رو تو دلم نگه میدارم یه روز کاملا تبدیل به نفرت بشه ! حالا که فکر میکنم خودم بیشتر به یه مشاور نیاز دارم
مهناز عزیز شوهرتون عصبی هستن که بر میگرده تو ژن خانوادگیشون ربطی به مرد سالاری نداره
نه کارتون خوب بود ولی به ظاهر چیه ؟؟؟؟؟؟
تو زندگیتون ممکنه 1000تا دعوا بشه 1000تا حرف و تیکه رد و بدل بشه شما باید به دل بگیری اگه اینجور طرز فکر داری نمی تونی شوهرتو درست کنیا که فکرم نکنم زیاد نیازی باشه به درست شدن
من که فکر می کنم فشار روزه و وامه اعصابشو خط خطی کرده بوده شما هم باهاش خوب رفتار کن شوهرته از دستشم ناراحت بشی باید سریع فراموشش کنی برات داره زحمت میکشه اگه گاهی اوقات تلخی میکنه بزار به پای سختی کارش
از زندگیتون راضی و خشنود باشید و لذت ببرید
در ضمن نیاز به نامه نیست شما هم بهش بگو عزیز من اگه روزه بهت فشار میاره نگیر انشالله یه وقت دیگه سیاست داشته باش عزیز من:311:
مرسی از راهنماییتون میدونم من کلا اگه کسی ازم در مورد زندگیم بپرسه میگم خوشبختم ولی وقتی عصبانی میشه اصلا انگار من دشمن خونیشم خیلی بد میشه حالا خدا رو شکر فعلا که بخیر گذشت ولی تصمیم دارم یه روز خوب که هردومون حوصله داریم دوتا کاغذ بردارم و مجبورش کنم رضایت ها و نارضایتی ها رو از زندگیش بنویسه آخه وقتی ازش میپرسم همیشه میگه تو هیچ مشکلی نداری ولی دعوا که میشه منو سراپا مشکل میدونه میخوام برام بنویسه تا هم خودش خودشو بشناسه هم من اونو یه راه غیر مستقیم واسه ابراز ناراحتیام هم هست
- - - Updated - - -
اگه کسی سوال خاصی به ذهنش میرسه که با پرسیدنش میتونم به نتایج درست برسم یا فرم تست شخصیت داره بهم معرفی کنه میخوام شوهرم رو کامل حلاجی کنم
افرین این کار خوبه ولی ژن خانوادگی و عصبانیتش غیر قابل درمان هستش منم ژن خانوادگیم خیلی جوشی هستن و منم جوشی هستم ولی مدتش کمه یعنی تا 15 دقیقه زمین و زمان و میریزم به هم نمی دونم ولی فکر نکنم شوهر شما اینجوری باشه
به هر حال اره اینکارو کن خوبه
موفق باشی
مهناز جون ما باید یه خورده محکمتر باشیم تا بتونیم وقتی باهامون قهر کردن دوم بیاریم و نریم هی منت کشی. وایسیم تا خوب شن
این دفعه تابلو منت کشی نکردم وایسادم از سر کار اومد در عین اخم نمیتونست جلوی خندشو نگه داره منم این صحنه رو دیدم غش غش خندیدم هیچی دیگه فعلا که آشتی کردیم فعلا دارم روی پروژه نماز و روزه اش کار میکنم!:203:
خداروشکر که اوضلعتون بهتر شده...ازین جمله غش غش خندیدم منم خنده ام گرفت!حس میکنم صحنه با مزه ای بوده:227::227::310: