سلام دوستان من الان یه هفته ای میشه عضو این سایت شدم
تازه فهمیدم چقدر آدما هستن که که مشکلات منو دارن!و به نظرم اینجا جایی که میشه با هم فکری مشکلو حل کرد بدون رودربایسی و خجالت
بذارین ازاول تعرف کنم من 5سال پیش با یه آقایی دوست بودم بنا به مخالفت های خانواده من ازدواج ما مقدور نبود منم بخاطر وابستگی که به این آقا داشتم و از طرفی کلی با عقل و دلم کلننجار رفتن تصمیم گرفتم با کم کردن رابطه باهاش بتونم ازش دل بکنم و تا جایی هم موفق بودم بعد از گذشت یه سال که رابطه من با ایشون در حد هفته ای یه اس ام اس بود با یه آقای دیگه آشنا شدم که برخلاف شباهت شرایط ولی خانواده ام موافق بودن البته من متاسفانه متاسفانه متاسفانه برای اینکه مثلا صداقتمو نشون بدم کل قضیه آقای قبلی رو بهش گفتم اون هم اول خوشحال شد و خیلی هم کمکم کرد تا باهاش به طور کامل قطع رابطه کنم خلاصه رابطه من با اون آقا بالکل تمام شد(البته اون خیلی اصرار میکرد و پیغام پسغام میفرستاد و خواهان ادامه رابطه بود) ولی.... آقا دومی (که بعدها همسرم شد) شدیدا روی من حساس بود و چندین بار منو تعقیب میکرد هرچند من از همه امتحان ها پیروز دراومدم ولی اون اصرار داشت که من ته دلم به اون فکر میکنم..من خیلی سعی کردم از ذهنش اینو کنار بزنم ولی گاهی که اتفاقی اون آقا رو بیرون میدیدیم من به خاطر عکس العمل شوهرم خیلی میترسیدم ولی اون به حساب دلتنگی میذاشت پس از کلی دعوا و آشتی که این دعوا شامل شک شوهرم و به دنبال منت کشی یا همون رفع شک از طرف من بود بعد از یکسال کلنجار رفتن چون من شوهرم رو بشدت دوست داشتم چشم روی بداخلاقیهاش بستم با هم عقد کردیم ولی در دوران نامزدی هم همین مسائل ادامه داشت تا اینکه به خودم اومدم و دیدم اون داره لوس میشه و از اونجایی که به نظر خودم و خودش یه نقطه ضعف دستش داشتم سر هر بحث بی ربطی مسئله رو به اون ربط میداد و فحش های بدی به من میداد حتی رابطه مون در دوران نامزدی سر همین شک های بیخود داشت به طلاق کشیده میشد که با پادرمیونی خانواده ها حل شد یک سال بعدش هم عروسی کردیم ولی باز هم همون قضایا دنبال میشد .و الان هم کنترل هاش ادامه داره البته کمتر شده ولی هست میخوام راهنماییم کنید که چیکار کنم که اعتماد کامل بهم داشته باشه اگه خواستین از خصوصیات شوهرم هم بهتون میگم
- - - Updated - - -
من تازه واردم چرا هیچکس کمکم نمیکنه!
علاقه مندی ها (Bookmarks)