داستان زندگی من بخونید حتما لطفا

:sad:

- - - Updated - - -

سلام میخام داستان زندگی مو بدنید شاید زیاد از ماجراها شنیده باشید اما این یکی واقعی حقیقیه من لمسش کردم تجربه کردم با تمام وجودم

1.طلاق پدر و مادرم
2.زندگی با پدرم
3. تجاوز پدر
4.اعتماد به ادمهایی پست تر از حیوان
5.ازدواج در سن کم
6. زندگی باترس از اینده
7. ...............................,,,,,,,,,,,,,,,,,,, ,,,,,

- - - Updated - - -

نمیدونم از کجاش بگم گذشته ام اینی بود که بالا هست یعنی کلیش اینه جزییاتش ازارم میده اما اگه کسی بتونه کمکم کنه سعی میکنم بگم

اما در کل احساس میکنم همه بدبختیام بخاطر مامانمه یعنی مامان کلمه مقدسیه که شامل کسی که منو بدنیا اورده نمیشه

- - - Updated - - -

میدونیئ مشکلم اینه که احساس پوچی و بی هویتی میکنم انگار کلا بی هدف دنیا امدم نمیدونم

- - - Updated - - -

اصلا اعتماد به نفس ندارم شوهرم ماهه اما احساس میکنم دلش برام سوخته خیلی دوسم داره اما من نمیتونم راحت زندگی کنم همش عذاب وجدان دارم یعنی دارم فقط بخاطر پسرم زندگی میکنم نمیخوام اونم سرنوشتش عین من باشه راستی با هیچکدوم از خانوادم رفت امد ندارم

ارمیای عزیز،

بهت تبریک می گم بابت داشتن همسر و همراه مناسب در زندگیت.
چیزی که خیلی از خانمهای این تالار بخاطرش عضو شدند و تاپیک می زنند.

مردها برعکس ما زنها با کسی تعارف ندارند.
برای دلسوزی و کمک و ... با کسی نمی مونند.

اگر شوهرت بهت محبت می کنه و ماهه،
بدون که دوستت داره و متوجه خوبیهای تو شده که بهت عشق می ورزه.

قدرش را بدون و با فکرهای الکی زندگیت را خراب نکن.

گذشترو فراموش كن، چون با اين كار زمان حال و به تبع اون آينده رو از دست مي دي.
عشق به همسرتو رشد بده بزار دوست داشتن و عشق تمام اون گذشترو كم رنگ و كم رنگ كنه تا آنقدر در ذهن و روحت كم رنگ بشه كه ديگه ذهنتو به خودش معطوف نكنه.

از همتون ممنونم شیدا جان نظر لطفته من با تمام وجودم به پسرم و همسرم عشق میورزم اما هیچوقت بغیر از بچگیم احساس خوشبختی نکردم الانم کلا خودمو فراموش کردم یعنی اصلا دوست ندارم به خودم بیام که گذشته رو یادم بیاد

شوهر خوب داشتن یه نعمته آرمیا جان..به زندگی آروم الانت فکر کن و اینکه پسر سالم و همسر خوبی داری..بجای فکر کردن به گذشته به طریقی زندگی کن که خدایی نکرده این اتفاق برای پسرت نیافته..خیلی سخته ولی شما الان مادر هستی و باید تمام تلاشت رو برای دور نگه داشتن فرزندت از مسائل تلخ گذشته بکنی..اگر برات سخت نیست میشه توضیح بدی چند ساله ازدواج کردی و با همسرت چطور آشنا شدی؟در ضمن توضیحی در مورد پناه بردن به آدم های پست تر از حیوان هم بدی

من بعد از قضیه تجاوز پدرم اینقدر احمق بودم فکر میکردم یه موضوع عادیه اما وقتی فهمیدم عین روانیا شدم واسه فرار ازش به یه پسر لجن پناه بردم بهم قول ازدواج داده بود اما اونم کار بابامو باهام کرد باورت نمیشه چند بار خود کشی کردم با شکایتم نتونستم کاری بکنم خیلی تنها و بی کس بودم کسیو نداشتم تا با همسرم اشنا شدم همه چیو گفتم قبول کرد اما من نخواستم به پای من بسوزه ولی اصرار کرد میترسیدم اینم منو واسه اون چیزهای بی ارزش بخواد امد ازذواج کردیم حالام از بابام کینه داره با هیچکس بغیر از خانواده اش رفت امد نداریم

- - - Updated - - -

3 سال ازدواج کردیم

دوست عزیز درکت می کنم، چون برای من هم تو زندگی اتفاق های بد زیادی رخ داده طوری که حتی خجالت می کشم تعریفشون کنم حتی تو دنیای مجازی، حتی 19 سالگی اقدام به خودکشی کردم ولی هیچ وقت از لطف خد-ا ناامید نباش.

و هرگز فراموش نکن (( هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند.))

این لینک را هم بخون من و خدا - داستان آهنگر
به خد-ا اعتماد کن

- - - Updated - - -

دوست عزیز درکت می کنم، چون برای من هم تو زندگی اتفاق های بد زیادی رخ داده طوری که حتی خجالت می کشم تعریفشون کنم حتی تو دنیای مجازی، حتی 19 سالگی اقدام به خودکشی کردم ولی هیچ وقت از لطف خد-ا ناامید نباش.

و هرگز فراموش نکن (( هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند.))

این لینک را هم بخون http://meslekhak.blogfa.com/post-51.aspx
به خد-ا اعتماد کن

عزیزم در مورد پدرت که تقصیر تو نبوده..چرا شوهرت به پات بسوزه.. شما که کار اشتباهی نکردی فقط قربانی آدم های پست شدی.خودت میگی پسره لجن بوده لجن که ارزش فکر کردن نداره جاش تو سطل آشغاله..شوهرت واقعا دوست داره منم اگه جای شوهرت بودم با پدرت رفت و آمد نمیکردم..باید گذشته رو رها کنی دوست عزیز به این فکر کن که شاید تمام اون سختی ها رو تحمل کردی که الان به آرامش برسی.بجز مسائل گذشته الان تو زندگیت از چی ناراحتی که مانع خشبختیت شده؟ببخش زیاد سوال میکنم میخوام بهترین نظر رو بهت بدم عزیزم

اینکه تو این چند سال نه درست حسابی درس خوندم فقط دیپلم نه تو این زندگی چیزی اوردم منطورم جهازو پولو یعنی هیچی بهم ندادن همه چیزو خودش تهیه کرد اگه خدایی نکرده یروزی ازم خسته بشه و بره من جایی رو کسیو ندارم خانواده ام هم ترکم کردن نمیخوام دوباره به اون گذشته برگردم میدونی بخاطر گذشتم خیلی عصبیو بی حوصلم خیلیم تشنه محبتم برعکس همسرم فکر میکنه همین که اون کارو انجام میده عشقشو بهم ثابت کرده و همینطور که میدونی این باعث میشه من برگردم به گذشتم و عصبی بشم که منو بخاطر همین موضوع که کل این چند سال ازارم میداده بندازه امیدوارم منظورمو فهمیده باشین

با همسرت صحبت کن شاید نمیدونه شما تشنه محبت هستی برعکس فکر میکنه اگر زیاد محبت کنه شما احساس ترحم و دلسوزی بهت دست میده.شما باید سعی کنید هر مشکل یا اتفاقی که در زندگی میافته به گذشته ربط ندید..ارمیا جان من هم درس خوندم هم خانواده ای داشتم که همیشه پشتیبانم بودم ولی ناراضی و ناامیدم چونکه نتونستم با مدرکم کار مناسب پیدا کنم و در خیلی از مواقع پیگیری خانواده خودم زندگی شخصی منو در خطر میاندازه.نداشتن جهیزیه بحثی نیست که شما بخاطرش غصه بخورید و دوباره فکرتون رو درگیر گذشته کنید.میدونم درست این بود که به شما جهیزیه بدن و بیشتر از این پشتیبان شما باشن ولی الان که نیستن شما باید چه کار کنید؟زندگی رو به خودتون تلخ کنید؟یا سعی کنید از این فرصتی که بدست آوردین نهایت استفاده رو بکنید و خودتون رو بالاتر بکشید.به نظر من شما باید به ازدواجتون به چشم یه فرصت نگاه کنین فرصتی برای بدست آوردن هرچه تا حالا نداشتین.با پشتیبانی همسرتون میتونید مشکلات رو حل کنید.به نظر من باید آه و ناله رو کنار بگذارید و دست بکار بشید.مثلا درس بخوانید یا کلاس های مختلف برید و با همسرتون وقت بگذرونید.به نظرم شما بخاطر رابطه با اون پسر و رفتار زشت پدرتون عذاب وجدان دارید و خودتون رو مقصر میدونید در حالی که شما بدلیل معصومیت قربانی شدید ولی فکر میکنم سوگواری بسه و وقت بلند شدنه

ارمیا جان،

من از پست آخرت اینطور متوجه شدم که همسرتون فکر می کنه با ارتباط جنسی با شما، عشقش را نشون میده
و شما بخاطر تجربیات بدتون از تجاوز و ارتباط جنسی، نمی تونید این رابطه را دلیل دوست داشتن ببینید و اذیت می شید؟

به طور کلی از رابطه جنسی با همسرتون اذیت می شید یا فقط با این افکار درگیر هستید و رابطه را دوست دارید؟

دقیقا شیدا جان منطورم همینه که بخاطر تجربیاتم بدم از تجاوز و ارتباط جنسی، نمی تونم این رابطه را دلیل دوست داشتن بدونم و اذیت می شم و اینکه هر چیم باهاش حرف میزنم میگه من همینجوریم نمیتونم بروز بدم من همین که حتی کنارم بشینه باهام حرف بزنه واسم کافیه اما این موضوع را نمیفهمه و متوجه نمیشه

- - - Updated - - -

مشکلم اینه اصلا باهم حرف نمیزنیم و این باعث میشه واسه خودم توهم الکی بزنم که دوسم نداره یا چیزهای دیگه و اینکه هیچ چشتوانه ای ندارم بیشتر ازارم میده اما اینو همسرم نمیدونه و میترسم اگه اینو بفهمه و دیگه خدا رو بنده نباشه

آرمياي گرامی سلام
تو بايد از عمق اعتقادو توجه به خداوند تبعيت كني خودتو بزار كنار ببين خدا و عقل و انسانيت چي ميگه خودتو در قالب اون بنداز از خود محوري و خود تصميمي وخود قضاوتي و .... جداً بپرهيز و خودتو بسپار به بخشندگي و مهرباني خداوند :
خدا گنهكاران را كه توبه ميكنند مثل تازه از مادر زاده و بهشتي معرفي ميكند تو كه گناه نكردي بلكه مورد تجاوز قرارگرفتي . ببينيد اينها را صريح ميگم كه به زبان بياري و قبول كني و بگذاري كنار و فراموش كني نه اينكه با كابوس اينها ظاهراً چيزي به زبان نياري ولي هميشه در آنها غرق بماني .
. خب جرم و جنايت عادت معدودي از انسانهاي مريض و مشكل دار به هر علتي است كه ممكن است گريبانگير هر كدام از ما باشد . خوب پدرت كاري را كرده كه متداول است شوهر با زنش بكند و تو قرباني اون لحظات شدي به قول خودت انجام اين كار سختي نداشته شايد هم خوب بوده ولي مسئله چيز ديگري است ؟ اون آدم اگر مريضي ناخود آگاهانه اي نداشته ديگر جايگاهش را بعنوان پدر معمولي از دست داده و لازم هم نيست كه براي احقاق حقت شاكي قانوني بشوي و خودتو درگير كني زيرا آسيب اون در انتخاب همسر موثر بوده كه بحمدلله همسرتون هم همه چي را ميدونه و هم تو را دوست داره و به اون اهميت نميده.
2- تو و همسرت حق داريد هر گونه رابطه اي را كه صلاح ميدونيد با پدرتون تعريف كنيد يا قطع كنيد هيچكس نميتونه اعتراضي بكنه.
3- تو كه از يك رابطه ناسالم ضربه ديده اي چرا خود داري ظالمانه با همسر خوبت برخورد ميكني ؟ تو آدمهاي بد را تجربه كردي كه قدر آدم خوبه يعني همسرتو بدوني و شيرين ترين لحظات و همراهي را براش هديه كني . تو بايد تلافي همه بدي هاي آدم بدها را بايد به خوبي به همسر نازت تلافي و جبران كني .
4- فراموشي گذشته غرق شدن و لال شدن در آن نيست بلكه فقط و فقط و فقط آينده را ديدن ، بهش عشق ورزيدن و از همه وجود و دارائيها براي لذت بردن در حال و آينده در كنار همسر و فرزند است .

5- خدا تو را نمي بخشد و عزابت بدتر از پدرت ميشود اگر آينده خودت، همسرت و فرزندت را به گذشه بچسبوني و ناراحت باشي و خوش نگذروني . فقط عزيزم براي آينده فكر كن ( منظورم برنامه ريزي براي بهره بري است نه نگران و غصه خوردن) و شاد و مشغول باش با شرايط وامكانات موجودتون .

اگر توجه کرده باشین من مشکلم گذشته نیست چون کمو بیش چه بخوام په نخوام تو زندگیم تاثیرشو میذاره اما چیزی که هست اینه که من الان در حال حاضر مشکلم مشکل حال نه گذشته چون به قول حسین خان و بقیه دوستان باید از زندگیم لذت ببرم ولی اینجا با وجود این نکته هایی که بالا اشاره کردم نمیشه و تو این مدت فقط روزها رو به امید فردای بهتر گذروندم

ارمیا جان دقیقا مسائل گذشته باعث ناکامی حال شما شده که باید رفع بشه.در مورد طرز فکرتون نسبت به مسائل جنسی کاملا بهتون حق میدم ولی آیا پست بودن چند نفر و استفاده نادرست از چیزی باعث زشت شدن کل آن کار میشه؟منظورم اینه که در گذشته شما با افرادی سرو کار داشتید که از رابطه جنسی به پست ترین نوع ممکن استفاده کردن در حالی که این رابطه اگر با میل و رضایت و طبق چهارچوب زناشویی باشد بسیار متعالی و باشکوه هست ولی شما هنوز همون نگرش رو نسبت بهش داری و این غلطه.همسرت اخلاق خاص خودش رو داره مثلا زیاد اهل عاشقانه گفتن نیست خوب شما شروع کن و باهاش حرف عاشقانه بزن.شما پیش قدم باش تا از شما یاد بگیره بهر حال زن و شوهر در طول زمان از هم تاثیر میگیرن

فکر میکنم برای درمان آسیبی که از رابطه ناسالم پدرت دیدی حتما لازم است به طور حضوری به روانشناس مراجعه کنی و این قضیه را حل کنی. چون اینطور که معلوم است تبعات اون داره زندگی مشترک ات رو هم تحت تاثیر قرار میده. تحمل اون مشکلات در سکوت، راه چاره نیست. باید اون رو چاره کنی.

آرميا جان سلام مجدد .
ما همه همدرد تو ودركنار توايم قوي شو بر و جلو به اميد خدا
منظور و خواسته من اينه كه شما

ببين عزيزم در روابط و حالت عادي بهم نگاه كردن و دست دادن و روبوسي و بغل و بهم چسبيدن و همديگه را در آغوش كشيدن همه وهمه نشانه دوستي و محبت دونفر بهمديگه است لذا ما با غريبه ها كاري نداريم و برقراري رابطه جنسي هم ظريفترين و شديدترين و خالصترين و عاطفي ترين نوع ابراز محبت مخصوص به همسر است كه با صحبت و بغل و بوسه و ... راضي نميشود و ميخواد با تداخل قسمتي از اندام مخصوص كه جذابيت ويژه هم مخصوص اين رابطه دارد اوج محبت و لذت و بهم پيوستن را كه آرامش و اعتماد و اطمينان هم بدنبال دارد با همسرش به مشاركت بگذارد و به محبت و علاقه كامل برسد و احساس لذت و كام از هم ببرند ؟ خب تو بايد به خودت دائم تلقين و تكرار كني و بقبولاني كه درخواست رابطه جنسي خالصترين و جديترين محبتي است كه شوهر از زنش ميخواهد و زن هم از شوهرش انتظار دارد .
تاپيكهارو بخونيد چقدر از خانمها حسرت تقاضاي رابطه جنسي از شوهرشون دارند و براي آن لحظه شماري ميكنند و چقدر مردها گرمي و آرامش و ... از زنشون انتظار دارند شما فرصت و رغبت هر دوي اينهارو داريد ولي يك كج رفتاري قديمي كه شما دخالتي در آن نداشتين داريد خودتون را مجازات ميكنيد و به شوهرتون ظلم ميكنيد . مثل اينكه شوهرتون اسرار دارد كه شما كارت بانكيشو با رمزش برداريد هر چه توش هست مال شما ولي شما ميگيد نه تو بايد بهم يك اسكناس 200 ريالي بديد كه از بازار جمع شده و تنهايي ارزشي ندارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دختر خودتو در اختيار شوهرت بزار و سعي كن باهاش همراهي كني لذت ببري و كم كم لذتبخشتر ميشه و خودت و شوهرتو از لذت زناشويي محروم نكن مطمئن باش كه در صورت حل نكردن يخ علاقه به رابطه شوهر و زندگيو فرزندت را آواره خواهي كرد . اولش بزور هم شده بروي خودت نيار دراختيارش بزار بعدش برات عادي و لذت بخش ميشه و حسرت روزهاي از دست داده را ميخوري.
يكي هم به شوهرت توضيح بده كه ميدونه تجربه منفي داري يخده با مقدمات و قدم به قدم كارشو پيش ببره تو هم جبهه گيري نكن حق بده و همراهي كن . فكرتو بايد عوض كني تا موفق بشي اصرار به درجازدن در تجربه تلخ نكن؟ :323:

سلام ارمیا.من برات دعاکردم آرامش پیداکنی.به نظرم بهتره محبتت شوهرتو با آغوش بازو بدون تردید بپذیری اینطوری به هردوتون کمک کردی.من منظورتو فهمیدم.فکرکنم داری اشتباه میکنی چون راههای دیگه ای هم بود که میتونست بدون ازدواج باتو به اون خواسته برسه.مطمئنا دوستت داشته وداره.فکرکنم باادامه دادن روش صداقت وصمیمیت بعدها یه مشکلاتی کمتربشه.

- - - Updated - - -

سلام ارمیا.من برات دعاکردم آرامش پیداکنی.به نظرم بهتره محبتت شوهرتو با آغوش بازو بدون تردید بپذیری اینطوری به هردوتون کمک کردی.من منظورتو فهمیدم.فکرکنم داری اشتباه میکنی چون راههای دیگه ای هم بود که میتونست بدون ازدواج باتو به اون خواسته برسه.مطمئنا دوستت داشته وداره.فکرکنم باادامه دادن روش صداقت وصمیمیت بعدها یه مشکلاتی کمتربشه.

ارمیای عزیز،

حتی بهترین و صبورترین ها هم یک ظرفیتی دارند. همسر شما روان شناس و درمانگر شما نیست.
یک جایی تحمل و ظرفیتش تمام می شه.

برای بخشی از ترسهات و نگرانی هات دوستان می تونند کمک کنند و راهنمایی بدهند.
مثل مواردی که باید خودت را قوی و مستقل کنی. از تنها شدن و نبودن همسرت نترسی.
طوری خودت را تجهیز کنی که بدون دیگران بتونی سرپا بایستی و پیش بری.

اما در مورد بخشی از مساله ات لازم هست مشاوره حضوری بری.
مساله تجاوز باید در ذهن شما حل بشه و آثارش کم بشه.
ارتباط جنسی بخش مهمی از رابطه زن و شوهر هست.
تو می تونی به نقطه ای برسی که از این نعمت لذت ببری و آرومت کنه. چرا باید عذاب بکشی؟
چرا باید با این مشکل، همسرت را از خودت دور کنی؟
حلش کن.

به این لینک یک نگاه بکن.

سلام ارمیا.من برات دعاکردم آرامش پیداکنی.به نظرم بهتره محبتت شوهرتو با آغوش بازو بدون تردید بپذیری اینطوری به هردوتون کمک کردی.من منظورتو فهمیدم.فکرکنم داری اشتباه میکنی چون راههای دیگه ای هم بود که میتونست بدون ازدواج باتو به اون خواسته برسه.مطمئنا دوستت داشته وداره.فکرکنم باادامه دادن روش صداقت وصمیمیت بعدها یه مشکلاتی کمتربشه.

- - - Updated - - -

سلام ارمیا.من برات دعاکردم آرامش پیداکنی.به نظرم بهتره محبتت شوهرتو با آغوش بازو بدون تردید بپذیری اینطوری به هردوتون کمک کردی.من منظورتو فهمیدم.فکرکنم داری اشتباه میکنی چون راههای دیگه ای هم بود که میتونست بدون ازدواج باتو به اون خواسته برسه.مطمئنا دوستت داشته وداره.فکرکنم باادامه دادن روش صداقت وصمیمیت بعدها یه مشکلاتی کمتربشه.

سلام دوست عزیز
خوشبختانه همون طور که خودت هم اشاره کردی مشکلی با گذشته ت نداری و بهتره اونو فراموش کنی.
اگر احساس می کنی هنوز مشکلاتی در این رابطه و در مورد گذشته هست می تونی از راهکارهایی استفاده کنی که گذشته رو فراموش کنی. برای این کار حتما این تاپیک رو مطالعه کن که مشکلی تقریبا شبیه مشکل توئه
http://www.hamdardi.net/thread-27768.html
در مورد بهتر کردن رابطه جنسی با همسرت ، دوستان لطف کردند و نظراتی رو در این خصوص دادند که بهتره روی اون ها کار کنی .
اما نکته دیگه ای که شما ازش می ترسی و ظاهرا بیشتر مشکلت به اون مربوط میشه ، فکر آیندست.
در مورد این مشکل دو موضوع رو بهت میگم

اولا اینکه امیدت به خدا باشه . خدایی که تو رو از اون موقعیت بد به امروز و به شوهری مهربون و عاقل رسونده ، امروز هم هست و فردا هم هست . به افکار منفی فکر نکن که اگر ادامه دار بشه این افکار عملی میشن و در زندگیت اتفاق می افتن . این قانون جذبه و ما چیزی رو جذب می کنیم که به اون فکر می کنیم. به جای این افکار فکرت رو متمرکز کن روی روش های بهتر کردن زندگیت و ارتقای اون .

دوما اینکه نگران آینده اقتصادیت هستی و البته تا حدی حق هم داری . در مورد این موضوع هم سعی کن تا حدی تو زندگیت اسراف رو کنار بذاری و گاهی پولی رو پس انداز کنی و با خرید طلا هرچند هم کم و ناچیز تا حدی سرمایه کمی رو برای خودت در آینده پس انداز کنی. ضمنا اگه شوهرت اجازه میده می تونی شاغل بشی. حتی شغل هایی مثل کار در منزل و .... که در آمد بالایی هم ندارن می تونه هم به بهبود وضعیت اقتصادیت کمک کنه و هم سرگرمی تو باشه برای اینکه از دست این افکار خلاص بشی. روی این موضوع حتما فکر کن.

موفق باشی.