-
همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
نقل قول:
پسری هستم 28 ساله
و کارمند
از یکی از همکاران که خانم 30 ساله است خوشم امده
ولی جرات ندارم ازش سوال کنم نظرشما چیه؟ یا معیار های شما برای ازدواج چیه از چه پسری خوشتون میاد
من ادم سربه زیر وکم رویی مخصوصا توی این موراد هستم
شرایط رو الان میگم
من کارمند هستم ان خانم هم کارمند هست توی همان اداره واتاق من
در شهر خودم خانه دارم
درامد هم خداروشکر بد نیست هم حقوق کارمندی و هم یک مقدار درامد از اینترنت
رشته من کامپیوتر است رشته ان خانم علوم انسانی است
الان 1000 کیلومتر ازخانواده ام دور هستم ان خانم هم مال این شهر نیست درواقع هر دوی ما غیر بومی هستیم وتو اینجا غیربومی ها باهم بیشتر خوبند تا بومی با غیربومی
دراینجا یک خانه اجاره کردم وتنها زندگی میکنم
دانشجوی کارشناسی ارشد هستم ترم سوم وان خانم لیسانس هستند
خانواده ام خدا رو شکر هیچ ایرادی ندارند
اهل دود ودم خلاف اینها نیستم
فقط یک ایراد بزرگی که دارم وناراحتم چاق هستم 90کیلو هستم
ان دختر خانم هم از خوشگلی اگر بگید زیاد خوب نیست درحد متوسط است چون من هم زیاد عقیده ندارم که زیادی باید خوشگل باشه نمیدونم چی شد که توی دام ایشون افتادم ولی رفتارش تاحالا نشان میده که ادم بدی نباید باشه
توی این مدت که همکار این خانم بودم نشان دادم که ادم زیراب زن یا دهن بین یا با دیگران مشکل داشته باشم نیستم سرم به کار خودم است
خوب الان میترسم برم بهشون بگم نظرتون چیه؟
یک همکار مرد دارم که ازدواج کرده وبچه هم داره از همانابتدایی زمانی که مشغول به کار دراین اداره شدم میگه چرا زن نمیگیره یا همکارهای دیگر هم میگن زن نمیگیره این خوبه این و.. که همین همکار خانم رو هم گفتند
گفتند میخوای ما بریم جلو بهش بگیم به انها هم روم نمیشه بگم فقط بهشون گفتم دوسال از من بزرگتره فکر نکنم بشه
ولی بدجوری هوایی شدم
الان هم از اداره میام بیرون میام خانه دارم دیونه میشوم بدجوری تو فکرش هستم واقعا دارم به جنون میکشه کارم الکی گریه میکنم کاملا دارم دیوانه میشوم-وقتی هم که تو اتاقنیست یک جوری هستم هوش وحواسم رفته دارم عقلم از دست میدم بدجوری احساسی دارم میشوم درحالی که قبلا اصلا توی این باغ ها نبودم
میترسم برم پیشنهاد بدهم
چطوری پیشنهاد بدهم که بفهمم نظرش چیه ؟
اصلا ان هم نظری به من داره یا نه؟
خودش قبلا که داشت با همکارهاش تعریف میکرد میگفت سختگیر تو انتخاب برای همین تاحالا ازدواج نکرده!!!!!
موضوعی قبلا پیش اومده بود همکارهاداشتند میگفتند مثلا من ازداج کنند بیان برای تحقیق ازتون تعریف میکنم ان خانم هم گفت من هم تعریف میکنم ازتون این یعنی چی؟ یعنی ازمن خوشش اومده یا اصلا نسبت به من احساسی نداره؟!!
قبلا یک تاپیکی هم زدم یکسری مسائل انجا گفتم
که بحثش شده با همکار دیگر بعد اخر وقت اداری که تنها بودم اومده با من دردودل کرده و گریه هم کرده که این کارش بیشتر منو به شک انداخته نکنه خدای نکرده از ان دخترها باشه!!
ما رو گیر اورده
ما هم ساده وبی زبون و معصوم!!!
بیشترین ترسم از همین اختلاف سن است والا یکم بیشتر شجاعت داشتم که برم موضوع بگم بهش
ولی خودم فکر میکنم زمان همه چیز رو روشن میکنه
میترسم بیشتر طولش بدم مرغ از قفس بپره
دو سه روز دیگر هم میره مرخصی دیگه نمیبینمش معلوم نیست از دوریش چی باید کنم
به نظرتون بهش بگم بعدازاینکه از سفر اومدید یک درخواستی دارم که بعد از تاسوعا عاشورا بهتون میگم چطوره؟
اصلا به نظرتون کسی حاضره به چنین جوانی زن بده؟
من خودم بدجوری دست کم میگیرم همیشه میگم اصلا شرایط مناسبی ندارم که دختری ازمن خوشش بیاد
الان حدود سه ماه است با ایشون همکار هستم
خصوصیاتی که از ایشون فهمیدم اینه که زیاد اهل جنب وجوش هستند و عیب اصلیشون هم اینه که زیادی عجول هستند
توی اتاقی که هستم کلا 4نفر هستیم که من فقط یک مرد هستم وسه تا خانم که دوتای دیگر متاهل هستند
قبلا داشتند با همیدیگرصحبت میکردند مثلا ایشون گفت من تو ازدواج زیادی سخت گیر بودم برای همین هنوز ازدواج نکرده ام
و چند روز بعد یک همکارها که متاهل بود موضوعی پیش اومده بود به من گفتند اگر برای تحقیق خواستگار اومدند تو اداره ازشما تعریف میکنیم این خانم هم گفت منم زیادی تعریف میکنم البته این موضوع مال یک ماه نیم پیشه
یک چند تا نکته هست شما اینها رو چی درنظر میگیرد عادی یا نظری داره
مثلا میوه گرفته بودند برای من اومد میوه پوست کند!
یا مهمان داشت و ابمیوه گرفته بود به من هم تعارف کرد گفت میخوری گفتم نه ممنون نمیخورم بعدش دیدم خودش رفت توی یک لیوان برام ابمیوه ریخت اورد ومنم ضد حال زدم بهش گفتم ابمیوه نمیخورم دوست ندارم!!
این مکانی که ایشون میزشون هست درست روبروی کولر است اتاق ما هم چون سرور هست وکولر همیشه بیشتراوقات باید روشن باشه ایشون هم جاشون روبروی کولر است وهمیشه داره یخ میکنه
داشتم توی یک اتاق جدید شبکه بندی میکردم وکابل شبکه وپریز شبکه میزدم وتنها بودم وایشون اومدند توی این اتاق وموضوعی پیش اومد گفتم چرا شما همش میخواهید از اتاق برید گفت چون جایی که هستم خیلی سردم میشه والا دوست ندارم برم!
یا تعریف میکرد بچه های شمال از عهده کارشون برمیان به من میگفت
من الان تنها توی این شهر هستم
یکبار که زیادی خسته شده بودم از پله ها زیاد بالا وپایین رفته بودم یکی گفت امروز زیادی خسته به نظر میاید و.. و این خاوم درجا گفت این یک ماه وخورده ای لاغر شدید وزن کم کردید
اصلا فکر نمیکردم به این جور چیزها هم اینها توجه میکنند!!
یکبار یک ماموریت سرزده میخواستیم با مدیر بریم مدیر گفت به هیچ کی نگو از اتاق که کیفم برداشتم میخواستم برم گفت کدوم شهر میرید من گفتم بهمون گفتم نگید کجا بهش مثل اینکه برخورد منم فهمیدم مثل اینکه به همکارهای دیگر گفت نکنه تو ذهنیت ایشون هم افتاده من مورد اعتماد نیستم
بعد فرداش که از ماموریت اومدم دیدم کلا تحویل نمیگیره وگفتم از حرف دیروز من اگر ناراحت شدید چون مدیر گفته چیزی نگیم بعد گفت نه من فکر کردم نکنه همکاران اینقدر ذهنیت منفی دادند به شما اینطوری فکر کردید گفتم نه من اصلا دهن بین نیستم
من بیشتر اوقات میخواهم یک چیزی بگم که بعضی اوقات حرف ممکنه باعث دردسر بشه درجا حرف میخورم ادامه نمیدهم یک چند باری که باهاش درمورد کار و.. صحبت میکردم بعضی حرف ها یکدفعه میخوردم قطع میکردم بعد همان روزی که اومد دردودل کرد گفت من دیشبش داشتم فکر میکردم چی شده شما این رفتار میکنید اعتماد ندارید چی شده
فکنم خالی داشت میبست شب به ما فکر میکرد؟!!
منم بهش گفتم من بعضی اوقات بعضی حرف ها میخورم نه اینکه به شما یا دیگران اعتمادی ندارم به نظرم اگر ان حرف بزنم برای به شخص خودم بد میشه که نباید بگم همین
مثلا امروز هرچی توی شهر گشتم کتاب نبود تو تهران هست ایشون هم چند روز دیگر تهران میروند
منم داشتم از اتاق میومدم بیرون گفتم یک لحظه میایید بیرون اون بیرون گفت خیر باشه!! یعنی اصلا توی این فاز نیست
گفتم دارید میرید تهران یک کتابی هست برام میگیرید گفت باشه حتما-ولی تا این تاریخ نمیام
این مطلب مال قبله
خوب الان اتفاقات جدید
اتاق ایشون دیگر از اتاق ما جدا شده است
حالا ایشون از مرخصر یک هفته ای است امده اند
با ظاهری جدید قبلا چادری نبودند(البته بعضی اوقات میگذاشتند) اما دیگه ازاین به بعد همیشه چادر میگذارد
قبلا زیادی با دیگران شوخی میکردند اما حالا کمتر
دوسه روز بعد ازاینکه اومد ی مشکلی براش پیش اومد یک جور تخلف اداری تو حیطه کامپیوتری ازشون سرزد که اومدند به من گفتند بررسی کن و ببین چیه و تایید کن که ایشون تخلف کرده یا نه
منم رفتم بهش گفتم چنین کاری دیگه نکن من هم چیزی رد نمیکنم چون اگر رد میکردم باعث توبیخی یا حتی معلق شدنشون میشد
بعد ایشون وقتی تنها تو اتاق بودم اومدند گفتند حرف هایی درد ودل کردند بعد گفتند اگر بازم دیدید دارم اشتباهی از حیطه کامپیوتری میکنم به من گوشزد کنید فقط این جمله اشون یکم که گفت به عنوان یک خواهر
خوب یک روز گذشت دیدم دوباره اومدند گفتند چی شد بررسی کردید گفتم اره انجام نمیده گفتند ولی یکی دوباره گزارش داده داره انجام میده گفتم بازم چک میکنم ولی فکر نکنم رفتم گفتم قبلش خودش گفته بود اشتباهی ان روز یکبار دیگر انجام داده
بعد یک دوساعت اومد تو اتاق گفت یک لحظه میاید تواتاق من کارتون دارم رفتم دیدم تنهاست تو اتاق وصحبت کرد ودوباره شروع کرد به دردودل که دیگران نمیخواهند من اینجا باشم قبلا رفتارم اینطوری نبود مخصوصا الان دیگه چادر میگذارم ودیگه زیاد با دیگران خوش وبش وصمیمی نمیشم تا سواستفاده نکند و..
منم گفتم خوب کاری میکنید خیلی بادیگران راحت هستید که خوب نیست
==========
خوب بگذریم
حالا میخواهم هربارکه بیام درخواست بدهم یک چیزی پیش میاد
به نظرتون ایا این خانم هم به من احساسی ونظری دارد؟
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
احتمالا بله ولی معلوم نیست این احساس ی احساس خواهرانه باشه یا علاقه! اینو بذارید زمان بیشتر بگذره و تو در دل کردنها و حرفاشون دنبال سرنخ بگردید. الان قضاوت خیلی سخته ممکنه فقط ی حس خواهرانه باشه و اگه بهشون بگید یکه بخورن!! باید ببینید حال و هوای مکالماتتون چی میشه؟مدتش چقدر میشه؟ به مسایل خصوصی تر و غیر کاری هم کشیده میشه یا نه؟ بعد جواب این سوال معلوم میشه!:310:
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط kamrava
احتمالا بله ولی معلوم نیست این احساس ی احساس خواهرانه باشه یا علاقه! اینو بذارید زمان بیشتر بگذره و تو در دل کردنها و حرفاشون دنبال سرنخ بگردید. الان قضاوت خیلی سخته ممکنه فقط ی حس خواهرانه باشه و اگه بهشون بگید یکه بخورن!! باید ببینید حال و هوای مکالماتتون چی میشه؟مدتش چقدر میشه؟ به مسایل خصوصی تر و غیر کاری هم کشیده میشه یا نه؟ بعد جواب این سوال معلوم میشه!:310:
سرنخ؟ چه چیزی سرنخ میشه؟
حال هوای مکالمه؟
مدتش چقدر باید باشه؟
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
به نظر من خجالتو بذارید کنار، از طریق یکی از دوستانتون ازشون خواستگاری کنید
اینطوری که نمیشه، شما همش بشینی فکر کنی ببینی این حرفو زد یعنی چی، اون کارو کرد یعنی چی
اگه خانم با حیایی باشن از کسی خوششونم بیاد اصلا نشون نمیدن، به خصوص که شما سنتون کمتره، حتی علاقه ای هم باشه تا جایی که ممکنه سعی می کنن مخفیش کنن و بعضیا هم واقعا تو این کار حرفه ای هستند
اگه بهشون بگید اتفاق بدی نمیفته، فوقش میگن نه، و شما میتونید به همون دوستتون که قراره رابطتون باشن بگید که اگه جوابشون منفی بود، ازشون بخوان که به روی خودشون نیارن و مث قبل و مث دو تا همکار به ارتباط عادی سابقتون ادامه بدید، خودتونم به روتون نیارید دیگه
اگرم که قبول کردن که دیگه خیالتون راحت میشه
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط kamrava
احتمالا بله ولی معلوم نیست این احساس ی احساس خواهرانه باشه یا علاقه! اینو بذارید زمان بیشتر بگذره و تو در دل کردنها و حرفاشون دنبال سرنخ بگردید. الان قضاوت خیلی سخته ممکنه فقط ی حس خواهرانه باشه و اگه بهشون بگید یکه بخورن!! باید ببینید حال و هوای مکالماتتون چی میشه؟مدتش چقدر میشه؟ به مسایل خصوصی تر و غیر کاری هم کشیده میشه یا نه؟ بعد جواب این سوال معلوم میشه!:310:
آقای کامروا
من فکر می کنم روشی که شما بیان می کنید یک جور مخ زنی هست. و این روش ممکنه دختر را وابسته به ایشان کند باتوجه به اینکه می دانیم دختران احساساتی هستند و بعد به
هر دلیلی این وصلت نشه و اون دختر خانم ضربه بخوره و یا اصلا دختر مورد بحث دختر با حجب و حیایی هست و هیچوقت سرنخی ندهد.
به نظر من دوست عزیز بهترین کار اینست که مرد و مردانه جلو برید و خاستگاری کنید مرگ یکبار شیون هم یکبار :163:
منطقی ترین و بهترین راه که هیچوقت هم مدیون خودتون و یا اون خانم نشید و حسرت نخورید اینست که رسمی خاستگاری کنید.
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
دوستان عزیز یادتون باشه که شما دارید روش درست را به ایشون نشون میدهید ولی ایشون روش درست را از ما نپرسیده. ایشون پرسیدن که:
"==========
خوب بگذریم
حالا میخواهم هربارکه بیام درخواست بدهم یک چیزی پیش میاد
به نظرتون ایا این خانم هم به من احساسی ونظری دارد؟ "
پس ما باید سوال مراجع را پاسخ بدیم نه راه درست را که ازمون نپرسیده مرتب بولد کنیم.اگه بیان بپرسن چه جوری به ایشون بگم؟ اون وقت پاسخ های شما میشن چیزی که ایشون میخواد.:310:
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
داستانی داریم
پریروز بابت یک موضوعی که من گزارش میدادم که ایشون تخلف کرده یا نه بهشون گفتم وایشون هم گفتند دیگه انجام نمیدهند وبعد اومد من رو صدا کرد بیرون اتاق گفت باشه وگفت نمیدونم چرا دیگران با من خوب نیستند و.. که صحبت نصفه کاره ماند من رفتم پایین یک کاری داشتم بعد از بالا منو صدا زد که یک لحظه میایید اتاق من بعد رفتم اتاقشون دیدم تنها هستند و همکارهاش نبودند بعد دردودل کرد و... وگفت من قبلا اوایل کارم ادم خشکی بودم تو رفتار ولی بعد کم کم شوخی و زیادی راحت شدم با اقایون ... الان دارند سوعاستفاده میکنند برای همین بعد از اینکه از مرخصی اومدم چادر گذاشتم وکمتر به اتاق ها سر میزنم وبادیگران شوخی میکنم منم گفتم خوب کاری میکنید و زیادی راحت بودید با دیگران
بعد توی این بین یکی از همکارهای اقای ان اتاقش اومد بعد این خانم گفت لطفا اگر میشه برید بیرون اتاق من با ایشون (من) حرف دارم
منم کپ کردم گفتم دیگه از فردا میان پشت سر ما حرف میزنند
یعنی داره به قول دوستان خط میده وپا میده؟!!
امروز هم حالا اتفاقی یا شانسی یا قصدی
پایان وقت اداری بود از اتاق اومدم و در قفل کردم که دیدم ایشون هم از اتاق اومدند بیرون که میخواهند بروند ورفتند و من رفتم تو اتاقشون با همکارهاشون صحبتی کردم وخداحافظی کردم وبیرون از اداره رفتم دیدم ایشون هنوز زیاد دور نشدند و یک دفعه دیدم ایشون دارند به پشت نگاه میکنند واحساس کردم سرعتش رو هم کم کرد
دیگه یعنی چی ..
حیف که بهترین فرصت رو برای حرف زدن و صحبت از دست دادم بهترین موقعیت بود
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
اقای عزیز این چه کاریه اخه شما میکنید چرا هی میخوایین برا خودتون مسئله تراشی کنی... شما نمیتونین به این راحتیا بفهمی که این خانوم بهتون علاقه دارن یا نه فقط به عنوان یه برادر با شما صحبت میکنن .... شما چرا هی منتظرید ببینید که ایشون کی بهتون نخی طنابی چیزی میدن که بعدشم بگین که بعععععععععله چون نخ داد پس دختر خوبی نیست و ..... به نظر من بهترین کار اینه که شما با کسی که مورد اعتمادتونه ( مورد اعتماد شما یا خانوم ) در مورد احساستون حرف بزنید و به نوی این واسطه به خانومه بفهمونه که ازش به نوعی خواستگاری کردی به ایشون بگید که تصمیمش هر چی باشه بهش احترام میذارید و ... و در نهایت اینکه بهش اطمینان خاطر بدید کهتا قضیه جدی نشده همکاراتون باخبر نمیشن و....
( باید بگم شما هیچ وقت نمیتونید بفهمید که خانومی بهتون علاقه داره یا نه به خصوص اگه با حجب و حیا باشه نمونش اینکه من میشناسم خانومی رو که به اقایی علاقه مند بودن ولی هیچ وقت کاری نکردن که این اقا متوجه بشن و الان این اقا به خوبی و خوشی با یه فرد دیگه ازدواج کرده و ....)
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط kamrava
دوستان عزیز یادتون باشه که شما دارید روش درست را به ایشون نشون میدهید ولی ایشون روش درست را از ما نپرسیده. ایشون پرسیدن که:
وقتی مراجع در مسیر اشتباه گام برداشته و سوالی در همون راستا می کنه نباید جوابی در همون مسیر بهش داد.
بلکه باید مسیر درستو بهش نشون داد.کاری که سنجاب و زنده دل کردن.
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
فردا میخواهم دو تا سوال ساده م کمی مبتدیانه ازش بپرسم ونتیجه بگیرم ونظرش بدونم
1- تو پست اول ماجرا گفته بودم که اتاقش داشت عوض میکرد صندلی ها میبرد بعد یک بحثی بین همکارهای اتاق من و ایشون شد ودرجا به من گفت من از چشم شما میبینم و منم نه سرپیاز بودم نه ته پیاز -و درجا کنار رفت وگفت ببخشید هدفش چی بود ودلیلش و اینکه چرا اینقدر زود موضع عوض کرد!!
2-بپرسم شما همیشه به همکارها و ان هم همکار مرد اونم مجرد! اینقدر زود اعتماد میکنید و دردودل میکنید یا نه موضوع ما چیز دیگر است؟ که این فکنم اگر بگم اوضاع خرابتر میشه یا بهتر؟هم اینکه بدونم جوابشون چیه واگر بگند نه همه نوع همکار همکارهایی که قابل اعتمادند عقیده وموضعش معلوم میشه
3-اگر موضع مورد پسندم بود که درخواست اخر میکنم و به قول معروف خواستگاری
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط qpnuir
............. بیرون از اداره رفتم دیدم ایشون هنوز زیاد دور نشدند و یک دفعه دیدم ایشون دارند به پشت نگاه میکنند واحساس کردم سرعتش رو هم کم کرد
دیگه یعنی چی ..
حیف که بهترین فرصت رو برای حرف زدن و صحبت از دست دادم بهترین موقعیت بود
منظورتون از بهترین فرصت خواستگاری کردن وسط خیابون است؟!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط qpnuir
بپرسم شما همیشه به همکارها و ان هم همکار مرد اونم مجرد! اینقدر زود اعتماد میکنید و دردودل میکنید یا نه موضوع ما چیز دیگر است؟ که این فکنم اگر بگم اوضاع خرابتر میشه یا بهتر؟هم اینکه بدونم جوابشون چیه واگر بگند نه همه نوع همکار همکارهایی که قابل اعتمادند عقیده وموضعش معلوم میشه
به جای این که بپرسی، دقت کن. می تونی چنین رفتاری را از همسرت بپذیری؟ درددل با همکار مرد و خاله زنک بازی در محل کار و ...
اگر توی محیط کار همکارم از من بپرسه چرا تا حالا ازدواج نکردی و چهارنفر دیگه هم حواسشون به صحبت های ما باشه، انتظار داری بگم چون خواستگار نداشتم؟ یا خواستگار خوب نداشتم؟
به جای حدس و گمان و فرضیه سازی و نتیجه گیری و .... بهتره که از یکی از همکارهای مطمئن بخواهی که نظرش را بپرسه. اگر خودت هم می تونی رسمی و جدی و در فضای مناسب، نه وسط کوچه، این کار را انجام بدی، فکر نمی کنم بد باشه.
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
سوال یک رو متوجه نشدم ولی سوال دو به نظرم سوال جالبی نیست و حتما ایشون از سوالتون ناراحت میشن
این مسئله رو باید از یه راه دیگه متوجه بشید نه با سوال کردن مستقیم
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پیدا
به جای این که بپرسی، دقت کن. می تونی چنین رفتاری را از همسرت بپذیری؟ درددل با همکار مرد و خاله زنک بازی در محل کار و ...
به جای حدس و گمان و فرضیه سازی و نتیجه گیری و .... بهتره که از یکی از همکارهای مطمئن بخواهی که نظرش را بپرسه. اگر خودت هم می تونی رسمی و جدی و در فضای مناسب، نه وسط کوچه، این کار را انجام بدی، فکر نمی کنم بد باشه.
نه عمرا بپذیرم زنم بره دردودلش رو پیش یک مرد دیگر بگه واین کارها
ولی خوب هرکی بعد از ازدواج خود به خود یکسری حریم ها بیشتر رعایت میشه
به همکار دیگر که اصلا نمیشه گفت این جور که این مدت فهمیدم نمیشه چنین کاری کرد
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
اگر نمی شه از همکارها کمک بگیری، خودتون مستقیم، جدی و در فضایی مناسب با ایشون صحبت کنید.
می تونید از مادر یا خواهرتون بخواهید که تلفن بزنند و صحبت اولیه را تلفنی اونها مطرح کنند.
بستگی به شرایط شما و اون خانم هم داره.
اما قبل از همه اینها، مطمئنی که این خانم فرد مناسبی است؟ رفتارش با خود شما، با بقیه آقایون، توی محیط کار، حرفهایی که در موردش زده می شه ( نه این که حرفها صحت داره، اما این که شما فضایی را ایجاد کنی که در موردت اینطور صحبت بشه هم مهمه )، این که سایتهای خاصی را در اداره باز می کنه که حراست چند بار از شما خواسته کنترل کنی و ...
حتی وقتی می دونه که داره از طرف حراست و شما کنترل می شه باز هم اون سایت را باز می کنه و می گه اشتباه شد !!
دو سال هم از شما بزرگتر است.
همه اینها را در نظر بگیر.
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
من زیادی خرافه ای نیستم ولی نمیدونم چرا احساس میکنم قسمت نیست
امروز به مرحله عمل رسیدم ولی همش بدشانسی
هی خواستم تنها بگم یک لحظه میایید بیرون یک چیزی بگم پراز ارباب رجوع تو اتاقشون بود
دیگه زدم به سیم اخر خواستم اس ام اس بدهم
هی اس ام اس میدادم میزد درخواست لغو -لغو ارسال پیام هم نمیرفت
یک موقعیت تنها تو راهرو دیدمش گفتم لطفا بعد وقت اداری بیایید یک صحبتی با شما دارم اونم گفتم باشه حتما
ولی نیومد!!!!!!!!!
البته این رو بگم همیشه اخر وقت اداری در اتاقم باز بود اما امروز نمیدونم چرا بسته بود ان هم شاید فکر کرد من رفتم!!!
حالا جالبتر اینکه همین همکار خانم تو اتاق ما همیشه زود میرفتند یعنی 5دقیقه مانده که وقت تمام میشه از دراتاق میرفتند بیرون اما امروز تا خود ساعت 2:35 دقیقه بودش و تازه با ان خانم هم تلفنی حرف زد میگم نکنه ان خانم فکر کرد تا این زمان هستش و اتاق تنها نیستم ونیومد البته میتونست به بهانه خداحافظی با ان خانم بیاد
نکنه قسمت ما نیست یا شاید شری توشه و خدا داره لطف میکنه هی به صورت غیرمستقیم میگه نرو جلو؟
فردا هم حالا سعی میکنم ببینم چی میشه
شما نظرتون چیه؟
نمی دونم چی بگم موندم میگم نکنه خدا داره هی میگه مورد خوبی نیست اصلا چیزی نگو جلو نرو و...
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
بالاخره این طلسم شکستم و گفتم ولی گند زدم تو گفتن فکنم
گفتم این چند وقته که با هم همکار بودیم از شما خوشم اومده وبهتون علاقه مند شدم بعد ایشون گفت دقیقا منظورتون چیه!!
ازدواج و..
یک چی گفتیادم نیست بعدش گفت فکر کردید من دوسال از شما بزرگترم مسائل دیگر فکر کردید
من یک جور ادمی هستم که تو محیط کاردیدید زیادی گرم میگرم و شما رو هم از نظر اعتقادی قبول دارم ولی شما اینجور رفتارم قبول دارید که بعدا دو فردای دیگر درمورد سن و اینجور مسائل گفته بشه
گفت من شمالی ها میشناسم که حتما باید خانواده قبول کنه و با خانواده تون درمیان بگذارید ببینید انها مشکلی ندارند
و گفت من با برادرم خیلی راحتم و همه چیزو بهش میگم
گفتم حدود یک ماه دیگر مادرم میاد و..
چند بار تاکید کردم از نظر شما پس مشکلی نداره گفت نه مشکلی نداره ولی منظورم اول ببینید خانواده مشکلی نداره بعد باقی قضایا که ببینیم مشکلی هست یا نه
الکی هم تعریف از ما هم کرد
گفت من اصلا فکر نمیکردم به خاطر این موضوع با من کار دارید فکر کردم کار اداریه و گفت این خنده ام رو هم میبینید به خاطری اینکه تعجب کردم یک دفعه یک هویی اومدید گفتید واصلا تو فکرش نبودم
ولی همش میترسیدم رفتارش غیرمنطقی باشه ولی دیدم نه منطقی
ولی گربه رو دم حجله کشت
1- تفاوت سنی
2- گرم گرفتن با همکاران
اخرشم داشت میرفت بیرون اتاق گفت خواهشا این موضوع پیش خودمان بماند ونمیخواهم کسی دیگر همکارها بفهمه
منم گفتم این مدت که فکنم فهمیدید از ما کلا حرفی درنمیاد گفت بله
رفتش بیرون
بعد هم که چند دقیقه بعدش که دیگه میخواست بره یک خداحافظی کردو رفت
خوب نظر شما چیه؟
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
خوب امروز صبح که رفتم خانم صدام کرد رفتم پیششون بعد گفت دیشب به برادم گرفتم این هم شماره داداشم است
رو برگه نوشت و داد
به نظرم قبل از تماس به حداقلمادرم بگم که ببینم نظرشون چیه درمورد این اختلاف سنی و ازدواج بعد به دادشش زنگ بزنم
یا بگم مادرم یا پدرم به داداشش زنگ بزنه یا شاید مخصوصا شماره دادشش رو داده که ببینه چند مرده حلاجیم اول یک صحبتی داشته باشه
چون این داداشش همین شهر است
دوستان با تجربه نیازمنده تجربه شما هستم
حالا هدف از ازدواج چیه؟ مثلا چه چیزهایی باید گفت چند نمونه بگید
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
ببخشید ، من تجربه ای ندارم اما به نظرم خیلی شتابزده و بدون فکر وارد این قضیه دارین میشین !
هنوز نمی دونین هدف از ازدواج چیه !!!! فکر کنم هنوز معیارهاتون هم برای خودتون مشخص نیست !
حداقل با مشورت خونواده پیش برید!
نمیخواستم چیزی بنویسم اما واقعا برام جای تعجب داشت
به هر حال من کارشناس نیستم ، امیدوارم موفق باشید
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط رویای صداقت
ببخشید ، من تجربه ای ندارم اما به نظرم خیلی شتابزده و بدون فکر وارد این قضیه دارین میشین !
هنوز نمی دونین هدف از ازدواج چیه !!!! فکر کنم هنوز معیارهاتون هم برای خودتون مشخص نیست !
حداقل با مشورت خونواده پیش برید!
نمیخواستم چیزی بنویسم اما واقعا برام جای تعجب داشت
به هر حال من کارشناس نیستم ، امیدوارم موفق باشید
خوب من یک چیزهایی تو ذهنم هست
ولی میخواهم ببینم دیگران چی نظرشون است وهدف هاشون که ببینم اصلا دارم درست جلو میرم
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
به نظرم بهتر هست اول با پدر و مادرت صحبت کنی و بقیه مسیر طبق نظر اونها مشخص می شه.
اگر موافق ازدواج با دختری بزرگتر از خودت و ... نباشند، دیگه تماس با برادرش منتفی است. شما الان می خواهی با برادرش تماس بگیری چی بگی وقتی هنوز نظر خانواده خودت مشخص نیست.
در ضمن در جواب من نوشته بودی با رفتارش توی محیط کار مشکلی داری، خودش هم در اولین نکته این را به شما گوشزد کرده، مطمئنی به مشکل برنمی خورید؟
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
سلام به شما
چند مساله مهمتر تو متن اولیتون هست که شما بهتره واسه شروع،تکلیفت رو با اونا روشن کنید.مثل اختلاف سنی.مثل همشهری نبودن.
من خودم زمانی که حس کردم کسی رو که دوست دارم دارم از دست میدم دغدغه هامو در موردش نادیده گرفتم.چون نمیخواستم از دستش بدم.و این مثل سم.اینکه شما راضی شی خیلی مسایل رو که در نگاه اول و بدون ورود احساسات کاملا روش اصرار داشتید نادیده بگیرید.که چی،طرفتون نره.مثل من.که اخرشم رفت.
اگر این مشکلات رو با خودتون تونستید حل کنید(نه اینکه بواسطه احساسات نادیده بگیرید)پا پیش بذارید.چرا باید ما با این سن و سال برای یه درخواست شرعی و مقبول(درخواست خواستگاری و نهایتا ازدواج)اینقدر خودمونو عذاب بدیم.ما با اونایی که چپ وراست تو خیابون و ... شماره میدن و میگیرن چه فرقی داریم.تنها فرقمون اینه که اونا دچار افراطن و ما دچار تفریط.
هی بگیم این کارش یعنی چی؟چرا برگشت؟چرا بهم تندی کرد؟چه میدونم ،چرا ظرف مرا بشکست لیلی
اخرش ما می مونیم و هزار و یک سوال بی جواب
پس بهتره قبل از اینکه تعداد این سوالات سر به فلک بکشه و به طبعش فکرتون اشفته تر یه اقدامی بکنید.قبل از اینکه احساسات(گریه و سوالات .... نشونه هاشه) شما دیگه جایی واسه عقل ومنطقتون باقی نذاشته
خونواده واسه همین موقع هاست دیگه
از اینکه نه بشنوید هم نترسید.ایشون هم حق انتخاب دارن.
یا علی
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پیدا
به نظرم بهتر هست اول با پدر و مادرت صحبت کنی و بقیه مسیر طبق نظر اونها مشخص می شه.
اگر موافق ازدواج با دختری بزرگتر از خودت و ... نباشند، دیگه تماس با برادرش منتفی است. شما الان می خواهی با برادرش تماس بگیری چی بگی وقتی هنوز نظر خانواده خودت مشخص نیست.
در ضمن در جواب من نوشته بودی با رفتارش توی محیط کار مشکلی داری، خودش هم در اولین نکته این را به شما گوشزد کرده، مطمئنی به مشکل برنمی خورید؟
به مادرم دیروز گفتم مشکلی نداشتند حالا به پدرم باید بگه اون مشکلی داره یا نه
که اگر ندارند زنگ بزنم به داداشش
درمورد رفتارش تو محیط کار
اخه بعد از مرخصی اومد و چادری شد خودش گفت ازاین طرز رفتارش خسته شده و با همه زیادی راحته وناراحت بود فکنم خودش هم میخواهد درست کنه رفتارش
ولی اره این خیلی مهمه تو جلسه بعد باید این موضوع کامل روشن بشه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط salman111
سلام به شما
چند مساله مهمتر تو متن اولیتون هست که شما بهتره واسه شروع،تکلیفت رو با اونا روشن کنید.مثل اختلاف سنی.مثل همشهری نبودن.
من خودم زمانی که حس کردم کسی رو که دوست دارم دارم از دست میدم دغدغه هامو در موردش نادیده گرفتم.چون نمیخواستم از دستش بدم.و این مثل سم.اینکه شما راضی شی خیلی مسایل رو که در نگاه اول و بدون ورود احساسات کاملا روش اصرار داشتید نادیده بگیرید.که چی،طرفتون نره.مثل من.که اخرشم رفت.
اگر این مشکلات رو با خودتون تونستید حل کنید(نه اینکه بواسطه احساسات نادیده بگیرید)پا پیش بذارید.چرا باید ما با این سن و سال برای یه درخواست شرعی و مقبول(درخواست خواستگاری و نهایتا ازدواج)اینقدر خودمونو عذاب بدیم.ما با اونایی که چپ وراست تو خیابون و ... شماره میدن و میگیرن چه فرقی داریم.تنها فرقمون اینه که اونا دچار افراطن و ما دچار تفریط.
هی بگیم این کارش یعنی چی؟چرا برگشت؟چرا بهم تندی کرد؟چه میدونم ،چرا ظرف مرا بشکست لیلی
اخرش ما می مونیم و هزار و یک سوال بی جواب
پس بهتره قبل از اینکه تعداد این سوالات سر به فلک بکشه و به طبعش فکرتون اشفته تر یه اقدامی بکنید.قبل از اینکه احساسات(گریه و سوالات .... نشونه هاشه) شما دیگه جایی واسه عقل ومنطقتون باقی نذاشته
خونواده واسه همین موقع هاست دیگه
از اینکه نه بشنوید هم نترسید.ایشون هم حق انتخاب دارن.
یا علی
تو پست قبلی گفتم که به ایشون درخواست گفتم و دیروز هم به مادرم گفتم ومشکلی نداشتند وگفتند بیشتر باید اشنا شوند
این خانم هم شماره داداششون رو داد
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
نقل قول:
الان این خانم به داداشش گفت منم به مادرم الان به پدرم گفت پدرم سخت مخالفه
دلیل مخالفتشون همین اختلاف سنیه
خوب من میگم درسته اختلاف سنی وهمینی که من فکر میکردم میگن که اون بزرگتر بعد تو زندگی ان خانم بهت میگه من بزرگتراز تو هستم ونظرمن درسته و..
میگم خوب باید اشنا بشیم با این دختر ببینیم اصلا اینجور ادمی هست؟
میگن چرا ان دختر شماره داداشش رو بهت داد اینقدر حوله
میگم خوب منطقی بخواهید فکر کنید به نظر من کار درستی کرده که خواسته اگر صحبتی دارم با داداشش کنم یا درحضور داداشش همینطوری سرخود هی باهاش صحبت نکنم البته این رو ان دختره نگفته من خوب برداشت مثبت میشه این رو کرد برداشت منفیشم همین حول بودن است
اما خیلی دوست دارم یکی دو جلسه باهاشون صحبت کنم و اولویت ها و نظرات همیدیگر بدانیم ولی اگر این نظرات وعقیده ها بگم کلا یک جورایی اگر قضیه کنسل بشه میشه اتو دست همیدیگر که از زندگی کاملا خصوصی وریزه کاری های همیدیگر خبردار میشیم
واقعا توی این دوجلسه ببینم به غیر از اختلاف سنی دیگه مشکل دیگری نداریم
چون واقعا این سوالات ی که نوشتم خیلی به نظرم خوب است که اگر جوابشون همه مثبت باشه برام اصلا به فکر اختلاف سنی نیسیتیم و اشنالا مشکلی نیست
ولی اینطوری خانواده مشکل دار میشه که یکی از دلالی مهم خانواده است که باید راضی باشند حالا گفتم خوب شما بیایید ببینیدشون ولی از ان اول دارند به دید منفی نگاه میکنند
چی کنم؟
نقل قول:
نمیدونم چی شد دیروز فقط یک مخالفت کوچیک داشت مادرم که بعد راضی شده بود
اما امروز زنگ زد گفت با پدرت صحبت کردم مخالف بود اینجور که معلوم شده خودش هم مخالف شده
ولی خودشون هم نمیدونم مخالفتشون جدی نیست یعنی دلیل منطقی ندارند
ولی همش فکر میکنم سو برداشت کردند که دختره اومده گفته من خوشم اومده ازت وشماره داده
میگم من رفتم پیش دختره درخواست کردم و ایشون هم خودش اول کار گفته اختلاف سنی دوسال داریم ایا مشکلی ندارید و ایا خانوادتون مخصوصا مادرتون با این اختلاف سنی مشکلی نداره؟نمیدونم اینها چرا سو برداشت کردند فکنم
میگم خوب اومده فرداش شماره تلفن داداششو داده میگه نکنه میخواهد داداشش بگه بیا خانه ما میگم این چه حرفیه از شما بعیده چنین حرفی بزنید
میگم به نظرتون یکی از یک دختری خواستگاری میکنه دختره چی باید واب بده به نظرم دختره منطقی ترین کار را کرده که شماره داداشش رو داده حالا قصد ونیتش نمیدونم ولی دید مثبت اینه که نمیخواد هینطوری حرف بزنیم شاید میخواهد درحضور داداشش یا اول داداشش یک بررسی کلی کنه بعد اجازه بده با خواهرش حرف بزنم کار بدی نکرده
میگه باشه بازم فکر میکنم با پدرت بهت میگم 10روز دیگر که دارم مام حضوری صحبت میکنم
میگم پس به داداشش زنگ نزنم یکدفعه دختره نگه اومد درخواست داده شماره گرفته دیگه در رفته؟ میگه مگه میخوای همین 1ماه دیگر عقدش کنی میگم نه یک سال دیگر 2سال دیگر اول باید اشنا بشیم اصلا ببینیم با هم سازگاریم بعد
نه به دیروز فکر کردیممادرمون راضی و نصف بیشتر کارها انجام شده نه به امروز
نقل قول:
الان خدایش از روی احساس اصلا دارم نمیگم کلا تا مقداری سر عقل اومدم
ولی خوب اگر حرفشون منطقی باشه میگم باشه بدون هیچ شکی و به تصمیمشون احترام میگذارم-ولی اخه حرفشون منطقی نیست اصلا ندیده وتازه احساس میگم با دید منفی کلا دارند نگاه میکنند
اره کاشکی اول نمیگفتم دوسال اختلاف سنی دارند اول میدیدند بعد سن میگفتم ولی چی کنم من ادم صاف و صادقم دوست ندارم مخصوصا توی اینجور مسائل دروغ بگم
ماندم چی باید کنم
نقل قول:
توی این مدت تا سعی داشتم دررعایت احترام کارهامو خودم انجام دادم و حرف حرف خودم بوده
ولی حرف مادرم بیشتر برو داره تا دیگران
اخه به نظرم این دختر خانم وقتی شماره تلفن داداشش رو داده یعنی میگه فعلا با من حرف نزن در این مورد اول با داداشم یا خانوادتون با داداشم اینطور شما برداشت نمیکنید؟
والا اره من با ایشون صحبت کنم و سوالات بگم و جوابهابشنوم خیلی بهتره ولی از نظر احترام به خانواده اینجوری به
راهنمایی کنید
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
سلام.لطفا درمورد یک مسئله یه تاپیک بزنید
بالاخره دوستان تو این تاپیک راهنمایی تون کنن یا تو اون یکی؟
مشکلات بعد از درخواست ازدواج و مخالفت خانواده ام
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط راحیل خانوم
همینجا ادامه میدیم
منتظر نظر و راهنمایی دوستان هستم
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
ایشون کار خوبی کردن که شماره برادرشونو دادن به شما. این نشونه هول بودنشون نیست
مشکل اختلاف سنی فکر می کنم بیشتر بستگی به شما داشته باشه تا به خانوم.
چون بعضی آقایون فکر می کنن ممکنه خانوم که بزرگتره بخواد رئیس بازی در بیاره، واسه همین دست پیش میگیرن و تحکم می کنن که خانومشون یه وقت فکر بزرگی کردن به سرش نزنه. اگه شما با سن ایشون مشکلی ندارید و این رویه رو پیش نمی گیرید، مشکلی پیش نمیاد. ولی بازم بررسی کنید ببینید ایشون اخلاقشون چه طوریه، تو مدت آشنایی خیلی دقیق بشید که متوجه بشید این اختلاف سنی رو به رختون میکشن یا نه. اگه قسمت شد و عقد کردید دیگه بعد از عقد کلا موضوع سن رو فراموش کنید.
دیگه صلاح نیست با ایشون در مورد ازدواج صحبت کنید تا وقتی که خانوادتونو راضی کنید و تماس بگیرن. شما اول باید ببینید میتونید مادرتونو راضی کنید یا نه. فقط به ایشون یه ندا بدید که در جریان باشن مادرتون یکم دیر تماس میگیرن که یه وقت از این تأخیر ناراحت نشن و به حساب بی خیالی یا چیز دیگه ای نذارن. ولی نگید راضی نیستن. مثلا بگید یه مسئله ای پیش اومده و یکم ممکنه طول بکشه تا خانوادم بتونن تماس بگیرن. زمان دقیق هم ندید وگرنه واسه خودتون یه محدودیت درست کردید.
رضایت خانوادتون بخصوص مادرتون برای آینده ازدواجتون خیلی مهمه. سعی کنید کاری کنید که با رضایت کامل برن خواستگاری. یا حداقل اگه اولش همینطوری میان ولی بعدش حتما رضایتشونو بدست بیارید.
انشالله هرچی به صلاحتون همون پیش بیاد :72:
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
خوب رفتیم با برادره صحبت کردیم مشکلی نبود
نمی دونم یک جای کار میلنگه بدجور
یک جا دارم به خطل میروم
شاید اینکه بدون اجازه خانواده ام رفتم با داداشش صحبت کردم
قبلا به خانواده گفتم شماره داداشش رو داده که برم صحبت کنم ولی مادرم هی میگفت خوب شماره داداشش رو داده که چی بشه!!!
الان امروز باداداشش صحبت کرد مشکلی نداشت ولی مثل اینکه زیادی حول بودند گفتند اخر صفره عزاداری و..
کهمن گفتم بحث اینه که مادرم داره میاد که همیدیگر ببینیم وبیشتر اشنا بشیم
داداشش بیشتر حول بود که یعنی داشت میگفت زودتر بیا یعنی قال قضیه بکن که من یک جوری گفتم بیشتر صحبت کنیم عقابد هم بدونیم واگر مشکلی نبود انشالا هرچی قسمت باشه
هی میگفت بگم پدر مادر این خانم بیان من یک جورایی داشتم میگفتم که مادرم داره میاد که ببینه چی به چیه وباعث بشه ما هم من و ایشون با هم بیشتر صحبت کنیم خانواده ها بیشتر اشنا بشوند داشت میگفت بعد جلسه رسمی باشه شهر ما!
نمیدونم یک جای کار بدجوری میلنگه
احساس خطر دارم میکنم الان که خانواده ام شاکی باشه
الکی فردا به خانواده ام بگم به داداشش میخواهم زنگ بزنم باهاش صحبت کنم
یک احساس بدی نمیدونم پیدا ردم شک است چون بدون تحقیق همینطوری که گفتید ولی باید تحقیق و صحبت بیشتر کرد ولی اینجور که اینها احساس میکنم بدجوری حول هستند
البته این رو هم بگم داداشش متولد 62 است یک سال کوچکتر از خواهرش است که ازدواج کرده و بچه هم داره
یک پولتیک هم به نظرم شاید داشت میزد هی میگفت به پدر مادرم هم بگم بیان اینجا یا نه ...
و همچنین سوار ماشینش کرد و اهنگ گذاشت خواست عکس العمل منو شاید بدونه؟البته اهنگش نصفه مجاز بود منم هیچی نگفتم
چطوری بفهمونم فعلا میخواهیم بیشتر اشنا بشویم و موضوع جدی جدی نیست ومادرم هم باید شما بپسنده نه اینکه حرف حرف مادرم باشه ولی راضی تاحدودی باید بشه البته منم قبلش باید با شما بیشتر اشنا بشوم و اگر عقاید و نظراتمون یکی باشه تفاهم داشتیم بریم جلو
شاید من زیادی بچه خوبیم از ما زیادی خوششون اومده
نمیدونم والا
برداشت شما چیست؟
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
با این چیزایی که نوشتید منم احساس می کنم برادرشون انگار هول شدند!
درباره گذشته خانوم خیلی تحقیق کنید و دقت کنید، شاید چیزی بوده که باعث این عکس العمل شده. زودتر این کارو انجام بدید که اگه مانعی بود زودتر متوجه بشید و تکلیف خودتون و اون خانوم روشن بشه
برادرشون طوری برخورد کردن که انگار همه چی تمومه، اگه شما بعد از تحقیقات پشیمون بشید ممکنه برخورد بدی باهاتون کنن. برای همین هرچی زودتر تحقیقاتونو شروع کنید بدون اینکه خودشون متوجه بشن
اگه خود اون خانوم عکس العمل برادرشونو داشتن، مثلا راجع به محرم صفر حرف میزدن میشد گفت خب خیلی از شما خوششون اومده وهول شدن ولی برادرشون دیگه چرا؟!!
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط qpnuir
نمی دونم یک جای کار میلنگه بدجور
یک جا دارم به خطل میروم
شاید اینکه بدون اجازه خانواده ام رفتم با داداشش صحبت کردم
قبلا به خانواده گفتم شماره داداشش رو داده که برم صحبت کنم ولی مادرم هی میگفت خوب شماره داداشش رو داده که چی بشه!!!
الان امروز باداداشش صحبت کرد مشکلی نداشت ولی مثل اینکه زیادی حول بودند گفتند اخر صفره عزاداری و..
کهمن گفتم بحث اینه که مادرم داره میاد که همیدیگر ببینیم وبیشتر اشنا بشیم
داداشش بیشتر حول بود که یعنی داشت میگفت زودتر بیا یعنی قال قضیه بکن که من یک جوری گفتم بیشتر صحبت کنیم عقابد هم بدونیم واگر مشکلی نبود انشالا هرچی قسمت باشه
هی میگفت بگم پدر مادر این خانم بیان من یک جورایی داشتم میگفتم که مادرم داره میاد که ببینه چی به چیه وباعث بشه ما هم من و ایشون با هم بیشتر صحبت کنیم خانواده ها بیشتر اشنا بشوند داشت میگفت بعد جلسه رسمی باشه شهر ما!
نمیدونم یک جای کار بدجوری میلنگه
احساس خطر دارم میکنم الان که خانواده ام شاکی باشه
الکی فردا به خانواده ام بگم به داداشش میخواهم زنگ بزنم باهاش صحبت کنم
چطوری بفهمونم فعلا میخواهیم بیشتر اشنا بشویم و موضوع جدی جدی نیست ومادرم هم باید شما بپسنده نه اینکه حرف حرف مادرم باشه ولی راضی تاحدودی باید بشه البته منم قبلش باید با شما بیشتر اشنا بشوم و اگر عقاید و نظراتمون یکی باشه تفاهم داشتیم بریم جلو
شاید من زیادی بچه خوبیم از ما زیادی خوششون اومده
نمیدونم والا
برداشت شما چیست؟
برداشت من اینه که شما هنوز زیادی به مادرتون و خانواده تون وابسته هستید و خودتون قدرت تصمیم گیری ندارید ..
ببینید خیلی خوبه که شما انقدر احترام خانواده رو حفظ میکنید و میخواهید خانواده تون هم راضی باشند .. این عالیه :104::104:
اما نباید تحت تاثیر حرفهای دیگران باشید و از خودتون اراده ای نداشته باشید ..
اگر میخواید همه چیز رسمی و طبق روال جلو بره کار رو بسپرید به خانواده ها .. که برید و با هم اشنا بشید و خواستگاری کنید ..
اگر از انتخابتون مطمئن هستید با خانواده صحبت کنید و بگید که من دوست دارم برای اشنایی بیشتر بریم و صحبت کنیم .. قرار نیست تا شما پاتون رو میذارید خونه ی دختر خانوم عاقد خبر کنن که !! این جلسات برای اشنایی و شناخت هست ..
تحت تاثیر حرفهای بقیه نباشید و هر جمله و حرف رو برای خودتون تحلیل نکنید .
پیش داوری و ذهن خوانی هم نکنید ..
زنده دل عزیز این که برادر اون خانوم میخوان همه چیز زودتر زیر نظر خانواده ها قرار بگیره کار بدیه ؟؟
خوبه که همین طوری خودشون بدون نظر خانواده ها با هم باشن ؟
نمیشه ندونسته قضاوت کرد .. برادر نگفته که بیاین زودتر برین عقد کنید ! گفته زودتر زیر نظر خانواده ها باشید که به نظر من اصلا بد نیست ..
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
دوست عزیز:72:
همانطور که شما تمایل دارید مادرتون ایشون رو ببینند خوب اون برادر هم نمی خواد که مادر و پدرش از این موضوع بی خبر
باشند و می خواد خانواده خودش رو هم در جریان بذاره. چطور نظر مادر شما اینقدر مهم است و نظر مادر و پدر ایشون نه؟؟
خوب مسلم است که برادر نمی خواد بی گدار به اب بزنه و مثل شما نگران نظر خانواده اش هست.
از طرفی چون شما همکار بودید احتمال می ده نظر شخصی شما دونفر مثبت هست و حالا نظر پدر مادرها مهم هست.
لطفا ذهن خوانی نکنید و اینقدر نظر خودتون و مادرتون رو مهم تر از نظر پدر و مادر ایشون ندونید.
موفق باشید.:72:
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط زنده دل
با این چیزایی که نوشتید منم احساس می کنم برادرشون انگار هول شدند!
درباره گذشته خانوم خیلی تحقیق کنید و دقت کنید، شاید چیزی بوده که باعث این عکس العمل شده. زودتر این کارو انجام بدید که اگه مانعی بود زودتر متوجه بشید و تکلیف خودتون و اون خانوم روشن بشه
برادرشون طوری برخورد کردن که انگار همه چی تمومه، اگه شما بعد از تحقیقات پشیمون بشید ممکنه برخورد بدی باهاتون کنن. برای همین هرچی زودتر تحقیقاتونو شروع کنید بدون اینکه خودشون متوجه بشن
اگه خود اون خانوم عکس العمل برادرشونو داشتن، مثلا راجع به محرم صفر حرف میزدن میشد گفت خب خیلی از شما خوششون اومده وهول شدن ولی برادرشون دیگه چرا؟!!
منم بیشتر حرف های برادرش رو به پای همسن خودم بودن میگذارم و شاید ایشون هم تجربه نداشت و هنگ کرده بود نمیدونست چی بگه چی کنه
اخه من چطوری تحقیقات کنم؟تو محل کار که دیگران میفهمند تو محل زندگیش هم که نمیشه رفت محیط نظامی یکی گیر باید بیارم که بتونه تو شهرکشون بتونه بره
شاید ایشون داشتند سیاست به خرج میدادند هی میگفتند به پدرمادرم بگم بیاد ان روز که بفهمه خانواده من تو جریان است یا نظرشون چطور است مثبت یا منفیه و...
[quote=الف-ح]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط qpnuir
برداشت من اینه که شما هنوز زیادی به مادرتون و خانواده تون وابسته هستید و خودتون قدرت تصمیم گیری ندارید ..
ببینید خیلی خوبه که شما انقدر احترام خانواده رو حفظ میکنید و میخواهید خانواده تون هم راضی باشند .. این عالیه :104::104:
اما نباید تحت تاثیر حرفهای دیگران باشید و از خودتون اراده ای نداشته باشید ..
اگر میخواید همه چیز رسمی و طبق روال جلو بره کار رو بسپرید به خانواده ها .. که برید و با هم اشنا بشید و خواستگاری کنید ..
اگر از انتخابتون مطمئن هستید با خانواده صحبت کنید و بگید که من دوست دارم برای اشنایی بیشتر بریم و صحبت کنیم .. قرار نیست تا شما پاتون رو میذارید خونه ی دختر خانوم عاقد خبر کنن که !! این جلسات برای اشنایی و شناخت هست ..
تحت تاثیر حرفهای بقیه نباشید و هر جمله و حرف رو برای خودتون تحلیل نکنید .
پیش داوری و ذهن خوانی هم نکنید ..
زنده دل عزیز این که برادر اون خانوم میخوان همه چیز زودتر زیر نظر خانواده ها قرار بگیره کار بدیه ؟؟
خوبه که همین طوری خودشون بدون نظر خانواده ها با هم باشن ؟
نمیشه ندونسته قضاوت کرد .. برادر نگفته که بیاین زودتر برین عقد کنید ! گفته زودتر زیر نظر خانواده ها باشید که به نظر من اصلا بد نیست ..
میدونستم این نوشته بنویسم همین رو میگند دوستان
اخه درد منم همینه که هنوز شناخت کامل ویقین واطمینان از این خانم ندارم که تفاهم کامل داریم با هم
چون قصد اصلی اول این بود که ببینم نظر اولیه ایشون نسبت به من چطوره ؟ همینطور که قبلا گفتم فکر میکردم نکنه جزو کسانی باشه که اصلا به کسی که ازش کوچکتره فکر نمیکنه برای همین خواستم مطمئن بشوم البته شناخت اولیه پیدا کردم که دیدم اینجور که تو محیط کار نشان میده ساده و البته پر جنب وجوش و کاری وپیگیر است
برای همین بهش گفتم وبعدش به خانواده ام
ولی الان کار گره خورده
الان من کاملا مطمئن نیستم برای همین نمیتونم خانواده ام اجبار کنم برای همین پادرهوام
میخواهم اول مطمئن بشوم تفاهم داریم دیدگاه و عقاید واخلاق رفتارمون به هم میخوره بعد
وگرنه اگر من مطمئن کامل بودم هیچ کسی نمیتونه رای منو بزنه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sanjab
دوست عزیز:72:
همانطور که شما تمایل دارید مادرتون ایشون رو ببینند خوب اون برادر هم نمی خواد که مادر و پدرش از این موضوع بی خبر
باشند و می خواد خانواده خودش رو هم در جریان بذاره. چطور نظر مادر شما اینقدر مهم است و نظر مادر و پدر ایشون نه؟؟
خوب مسلم است که برادر نمی خواد بی گدار به اب بزنه و مثل شما نگران نظر خانواده اش هست.
از طرفی چون شما همکار بودید احتمال می ده نظر شخصی شما دونفر مثبت هست و حالا نظر پدر مادرها مهم هست.
لطفا ذهن خوانی نکنید و اینقدر نظر خودتون و مادرتون رو مهم تر از نظر پدر و مادر ایشون ندونید.
موفق باشید.:72:
خداییش این جمله ات منطقی و درست بود
کمی ارامش داد
از این دیدگاه فکر نکرده بودم
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط qpnuir
میدونستم این نوشته بنویسم همین رو میگند دوستان
اخه درد منم همینه که هنوز شناخت کامل ویقین واطمینان از این خانم ندارم که تفاهم کامل داریم با هم
چون قصد اصلی اول این بود که ببینم نظر اولیه ایشون نسبت به من چطوره ؟ همینطور که قبلا گفتم فکر میکردم نکنه جزو کسانی باشه که اصلا به کسی که ازش کوچکتره فکر نمیکنه برای همین خواستم مطمئن بشوم البته شناخت اولیه پیدا کردم که دیدم اینجور که تو محیط کار نشان میده ساده و البته پر جنب وجوش و کاری وپیگیر است
برای همین بهش گفتم وبعدش به خانواده ام
ولی الان کار گره خورده
الان من کاملا مطمئن نیستم برای همین نمیتونم خانواده ام اجبار کنم برای همین پادرهوام
میخواهم اول مطمئن بشوم تفاهم داریم دیدگاه و عقاید واخلاق رفتارمون به هم میخوره بعد
وگرنه اگر من مطمئن کامل بودم هیچ کسی نمیتونه رای منو بزنه
برادر عزیز معنی خواستگاری چیه ؟؟؟
یعنی شما میری خونه ی دختر خانوم و با خانواده ش صحبت میکنی و اجازه میگیری که بیشتر با هم اشنا بشید .. درسته ؟؟؟
شما از اول اشتباه کردی .. باید با خانواده ی خودت صحبت میکردی و میگفتی یه همچین موردی رو من در نظر دارم که با رضایت شما بریم و باهاشون بیشتر اشنا بشیم ..
از اون طرف رفتی به خانوم گفتی میخوام بیام خواستگاری .. بعد به خانواده ت گفتی و اونها هم راضی نمیشن .. بعد هم رفتی با برادرش صحبت کردی و حالا میگی باید یکیو بفرستم تو شهرکشون تحقیق کنه !!!!!
اینا همه نشون میده شما هنوز امادگی لازمو برای ازدواج نداری .. هنوز نمیتونی فکرت رو متمرکز کنی و درباره ی یه موضوعی فکر کنی و تصمیم بگیری .. کارهات همه ش با هم تضاد داره ..
نه دختر مردم رو پا در هوا نگه دار نه خودتو انقدر اذیت کن ..
با خانواده صحبت کن و متقاعدشون کن که این جلسه فقط اشنایی و شناخته ..
برید خونه ی اون خانوم برای صحبت و شناخت بیشتر ..
قبل از هرکاری خیلی فکر کن .. و بعد انجامش بده .. نشه مث همین جریان ..
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
[quote=الف-ح]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط qpnuir
قبل از هرکاری خیلی فکر کن .. و بعد انجامش بده .. نشه مث همین جریان ..
باشه حتما
ممنون
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
[quote=الف-ح]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط qpnuir
برادر عزیز معنی خواستگاری چیه ؟؟؟
یعنی شما میری خونه ی دختر خانوم و با خانواده ش صحبت میکنی و اجازه میگیری که بیشتر با هم اشنا بشید .. درسته ؟؟؟
شما از اول اشتباه کردی .. باید با خانواده ی خودت صحبت میکردی و میگفتی یه همچین موردی رو من در نظر دارم که با رضایت شما بریم و باهاشون بیشتر اشنا بشیم ..
از اون طرف رفتی به خانوم گفتی میخوام بیام خواستگاری .. بعد به خانواده ت گفتی و اونها هم راضی نمیشن .. بعد هم رفتی با برادرش صحبت کردی و حالا میگی باید یکیو بفرستم تو شهرکشون تحقیق کنه !!!!!
اینا همه نشون میده شما هنوز امادگی لازمو برای ازدواج نداری .. هنوز نمیتونی فکرت رو متمرکز کنی و درباره ی یه موضوعی فکر کنی و تصمیم بگیری .. کارهات همه ش با هم تضاد داره ..
نه دختر مردم رو پا در هوا نگه دار نه خودتو انقدر اذیت کن ..
با خانواده صحبت کن و متقاعدشون کن که این جلسه فقط اشنایی و شناخته ..
برید خونه ی اون خانوم برای صحبت و شناخت بیشتر ..
قبل از هرکاری خیلی فکر کن .. و بعد انجامش بده .. نشه مث همین جریان ..
پس خانواده راضی کنم بره خانه شون- حالا مادرم اومد میخواستم بگم بیاد سر کار این خانم رو ببینه- بعد جلسه تو خانه شون
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
ولی زیادی حساس شدم فکر میکنم چون همدیگر نمیبینم و درحد یک سلام و علیک است الان خیلی از دیگران تو دوران نامزدی هفته ای یک بار همدیگر میبینند ما که هرروز همدیگر میبینیم پس نباید نگران باشم
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
خوب امروز چراغ سبز این خانم نشان داد وخودش پیگیر شد واس ام اس بازی شروع کرد و گفت کی مادرتون میاد!
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
کلا گند زده شد به همه چیز
فاتحه اش خوانده شده
الان دل 100نفر باید به دست بیارم
قاطی دارم میکنم
به خانم گفتم نظر مادرم اینه که دیدار باشه بعد از امتحانات یک ماه دیگر گفت خوب از اول میگفتید مخالفت و.. گفتم نه
بعدش گفت جواب من منفیه
بهش گفتم به این عنوان که خودم تصمیم گیرنده نیستم یعنی رو پای خودم نیستم خود شما گفتید به پدرمادر احترام بذارید که
بعدا گفت همین دیروز یکی خواستگار اومد من به خاطر شما ردش کردم (حالا این امکان داره داره الکی میگه)
ماندم چی کنم ولی به نظرم بتونم راضیش کنم تا یک ماه دیگر صبر کنم شاید بشه اینور راضی کرد
لطفا نظر بدید نه اینکه سرکوفتومن بزنید یا بگید ...
نمیدونم اخه
زبان لامصب به دروغ اینطوری نرفته
الان ماندم چی کنم
تو منگنه هم قرار بگیرم نمیدونم چیه
الان به خانم قبلا اس ام اس دادم که 2دقیقه صحبت دارم تلفنی گفت نمیشه
میخواستم بگم شما که منو میشناسید اگر اطمینان و اعتماد دارید به من این مدت رو صبر کنید اگرم ندارید که هیچی
که هنوز نگفتم این جممله رو
الان این خانم اس ام اس داده گفته
من موقعیت صحبت ندارن اگر میدونی مامان خانه دادشم نمیاد تاشب بهم خبر بده که به داداشم بگم وگرنه جوابم منفی است
خواشها یک چیزی بگید نگید گوش نمیکردی و..
خوب این خانم مثل اینکه قهر کرده
جواب پیام مارو نمیده
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
برادر عزیز این کشمکش ها و قهر و اشتی های بچه گانه رو تموم کن ..
اگر واقعا خواستارش هستی و بهش علاقه داری سریع تر خانواده رو راضی کن و رسمی برید جلو ..
اگر هم خانواده تون راضی نیستن که کلا بیخیال موضوع بشید .
خواسته تون غیر منطقیه که این خانوم به خاطر شما صبر کنند . مگه چه نسبتی با هم دارین که باید براتون صبر کنن و بهتون وقت بدن ؟!
با رابطه ی دوستی و غیر رسمی به جایی نمیرسی .
-
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
آقای qpnuir ناراحت نشید ولی اصلا با ارده و مستقل عمل نمیکنین ....
همین که هی میایین اینجا گزارش میدین و کمک میخایین نشون میده که خیلی ضعیف عمل میکنین ...
.
اینقدر هم خودتونو دستکم نگیرین ! من جای شما شما بودم یک ماه بعد اگه قرارمون باشه به دختره میگم 2 ماه صبر کن مطمئنم اگه به 6 ماه هم بکشه بازم منتظر شماست!!!!
.
این قهر کردن ها و نمیخام ها و نظرم منفیه و ... همش ادا های دخترونس... معمولا دختر خانمها تو این شرایط از افعال معکوس استفاده میکنن ....
.
اعتماد به نفستون رو ببرین بالا زیاد بهش اهمیت ندین ببین چطور به بال و پرت میپیچه ....
.
در کل باید بگم که فکر نمیکنم مورد مناسبی برای ازدواج باشه ! هم اختلاف سنی معکوس هست و هم شما تجربه کافی در این رابطه که در آینده بتونین با خانمی که بزرگتر از خودتون هست ارتباط صحیح برقرار کنین ....
.
ولی اگه واقعا همدیگه رو دوست داشته باشین دیگه این وسط عقل حکم نمیکنه .. باید به حرف دل گوش کنین.