-
کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو ....... چه کنم ؟
3سال پیش به خاطر رشته تحصیلی ام با فردی که هم رشته ام بود اما در شهر دیگری تحصیل میکرد اشنا شدم .به او هیچ حسی نداشتم و فقط به عنوان یک هم رشته با او در اینترنت در ارتباط بودم او به صحبت کردن با من علاقه نشان میداد و من هم بر حسب این خصلتم که شوخ هستم و راحت با افراد ارتباط بر قرار میکنم با او ساعتها صحبت میکرم ولی او همچنان برای من یک دوست کاملا معمولی بو دو حرفهایمان هم همینطور.درضمن ما در شهری که او درس میخواند خانه ای خریده بودیم و گاهی برای سفر به انجا میرفتیم.یکشب او به من گفت برای تولددم کادو خریده و میخواد کاوشو بهم بده و گفت برای خریدنش خیلی وقت گذاشته چون چند وقت قبل من در لا به لای حرفام از اون شی حرف زده بوم و پیدا کردن و خریدن اون واقعا سخت بود بنابراین چون دیدم قبول نکردن کادو دور از ادبه درخواستشو پذیرفتم و من هم برای جبران کادویی خریدم چون برای موضوعی به شهر انها سفر کره بودم با او قرار ملاقات گذاشتم او از همان اول گفت از سرزنگی و صداقت و شوخ بون من خوشش امده و خیلی وقته که میخواد بهم پیشنهاد دوستی بده و قصدش در نهایت ازدواج اما تا چند سال دیگه امکانشو نداره برای من این پیشهاد غیر منتظره بود و نمیدانستم چه پاسخی بدم اینکه از هم دور هستیمو مطرح کردم و اون گفت اگه هر دو ماه هم منو ببینه براش کافیه به هر حال متقاعد شدم اوایل همیشه اون دلتنگ میشد و من دلداریش میدادم با دل و جون دوستم داشت و هنوزم تو این شکی ندارم من هم سعی میکردم به بهانه های مختلف به شهری که اون هست سقر کنم .کم کم من هم به اون علاقه مند شدم و رابطمون از دوتا دوست فراتر رفت بعد از اون بیشتر من از دوری شکایت داشتم و مدام غر میزدم و کم کم به خاطر این فشار روحی مدام دعوا میکردیم اون از اینکه من دیگه اون دختر شاد نیستم ناراحت بود و منم از اینکه اون دیگه مثل قبل هر دقیقه از من سراغ نمیگیره یه بار من بهش گفتم بهتره تا جور شدن شرایط ازدواج هیچ رابطه ای نداشته باشیم اون این حرف منو تموم کردن رابطه برداشت کرد در صورتی که خود من هم میدونستم طاقت بی خبری ازش را ندارم از اون روز حلقه ای که همیشه دست میکرد را از دستش در اورد بعد از چند روز دوباره اشتی کردیم و دوباره هر چند روز دعواها تکرار میشدن چند بار تصمیم گرفتیم چند ماه باهم نباشیم و هربار یا اون طاقت نیاورد یا من و اون هرروز سرد تر میشد تا بالاخره به من گفت که حس میکنه من چشمامو بستم و وابسطه شدم و از عقلم استفاده نمیکم و اونم احساسش به من کم شده و این اتفاق از زمانی افتاده که من اولین بار پیشنهاد تموم کردن رابه او دادم از من خواست باهم نباشیم تا هم من با عقل تصمیم بگیرم هم احساس اون برگرده اما باز من طاقت نیاوردم بهش زنگ زدم اما اون گفت نباید باهم باشیم پاشدم و رفتم به شهرش گفتم شاید اینجوری درست بشه با دیدنم. اما بعد از ااینکه مثل همیشه با هم رابطه داشتیم در اخر گفت باید فراموشش کنم و خودشم میگفت از دست دادنم براش پشیمونی میاره اما باید جدا شیم جالب این بود که یگه نمیگفت فقط یه مدت خاص میگفت برای همیشه فراموشش کنم و برم دنبال زندگیم از اون روز 1ماه میگذره اما من هر روز حالم بدتره همه احساسا را باهم دارم حس گناه حس تحقیر شدن حس مقصر بودن فکر میکنم با کارام اونو از خودم دور کرم چون اون عاشقم بود فکر میکنم با مدام سراغش رفتن خودمو کوچیک کردم و اگه اینکارو نمیکرم اون خودش میو مد سمتم اینو هم بگم که اون خیلی مذهبی بود و بعد از دانشجو شدن و اومدن به یه شهر بزرگتر هرروز تغییر کرد و دیدش کلا عوض شد حتی دفعه اخر به من گفت به خاطر کارای من از رابطه جدی خسته شده و با هیچ دختری نمیخواد باشه مگر برای خوش گذرونی و مسایل جنسی انگار دیگه اون ادم سابق نیست و جو یه شهر بزرگ گرفتتش نمیدونم چیکار کنم فکر میکنم نمیتونم عاشق مردی جز اون باشم و از طرف دیگه فکر میکم اگه بتونم عاشق یه نفر بشم باید تا اخر عمرم بهش دروغ بگم و رابطه گذشتمو مخفی کنم از طرف دیگه همش احساسم بهم میگه بر میگرده و میدونم اگه برگشت با کاری که اخرین بار باهام کرد و منو در حالی که به پاهاش افتاده بودم ولم کرد و اینقدر راحت در مورد اینکه میخوا د به خاطر مسایل جنسی با دخترا باشه صحبت کرد نباید ببخشمش ؟اینو هم بگم که یه بار فهمیدم که به چند نفر پیشنهاد دوستی داده و وقتی بازخواستش کردم بهم گفت که این تو لحظه عصبانیتش وقتی با من دعوا میکرده اتفاق افتاده و هر چی تلاش کرده با اینکه حتی با یه نفر قرارم گذاشته بوده نتونسته باهاش وارد ارتباط بشه با این حال من بخشیدمش و اون اخرین بار به من گفت این کارش نوعی خیانت به من بوه و من نباید میبخشیدم حتی بخشش منو هم زیر سوال برد! حالا با اینهمه احساس درهم با احساس بی گناهی و گناه کاری همزمان احساس عشق و نفرت احساس امید و نا امیدی احساس پوچی نمیدونم باید چجوری زندگی کنم
-
RE: احساس میکنم دیگر فررصتی ندارم
سلام.به همدردی خوش آمدید.
تمام روندتون را به دقت مطالعه کردم و برداشتم را عرض میکنم>
این آقا از یه شهر کوچیک و از خانواده مذهبی اومدن تهران و دچار تعارضات درونی جدی شده اند.مثلا همین که ارتباط با دخترا را فقط واسه مساله جنسی میخوان و ..... حالا هم احتمالا اینجا با قرار گرفتن در محیط باز و احتمالا وارد دوستی شدن با چندتا دختر دیگه کلا طرز فکر و روششون عوض شده و دیگه به دنبال تک همسری و ارتباط ازدواجی به شکل سنتی اصلا نیستند و برای همینم شما را نمیخوان دیگه.
به نظر من پذیرید ایشون عوض شده و دیگه اون آدم سابق نیست که شما اون احساسات سابق را بهش داشته باشید. بهتره برای همیشه فراموششون کنید. سخته ولی تو همین سایت مقالات بسیاری برای کمک به شما و تحمل سختیهای پیش روتون هست.موفق باشید:310:
-
RE: احساس میکنم دیگر فررصتی ندارم
خیلی ممنون از راهنماییتون اما موضوع اینه که من از ایندمم میترسم اینکه اگه رابطمو با این اقا به همسر ایندم بگم ممکن نتونه قبول کنه و اگه نگم خودم احساس بدی دارم .البته اگه شانس بیارمو بتونم باز کسی رو دوست داشته باشم
-
RE: احساس میکنم دیگر فررصتی ندارم
دوست عزیز
به نظرم به هیچ وجه نباید در آینده چیزی از این رابطه بازگو کنید
چون جز شک و تردید و بدبین شدن فرد فایده ای نداره.
گذشته گذشته! فراموشش کنید و یا اینکه ازش بگذرید
-
RE: احساس میکنم دیگر فررصتی ندارم
niloofar22 عزیز سلام
دوست من کامل پستت رو خوندم و حست را درک میکنم...
اشتباه شما قبول پیشنهاد دوستی بود و ادامه یک رابطه بی تعهد....
آدما به مرور زمان فکر یا دیدشون تغییر میکنه و شاید حرفاشون....
راه عاقلانه وارد نشدن در چنین روابطی هست!!!
در حال حاضر مثه یه دختر خانوم فهیم و مقتدر جلوی این افکار مخرب را بگیر و بهش فکر نکن
تا به ذهنت آمد از تکنیک توقف ذهن و فکر استفاده کن من مطمئنم شما از این تجربه پند گرفتی ...
مدیریت احساسات و چندگام برای تسلط بر عواطف
تکنیک توقف فکر
موفق باشی:72:
-
RE: احساس میکنم دیگر فررصتی ندارم
ممنون از وقتی که گذاشتین و راهنماییتون اما موضوع فقط این نیست موضوع اینه که من احساس گناه میکنم احساس می کنم من مقصرم غر زدنای من باعث شد کسی که عاشقم بود از من زده بشه البته می دونم که محیط تهران هم طرز فکر اونو خیلی تغییر داد و کاملا یه آدم دیگه شد من سعی کردم هیچی واسش کم نذارم واسه یه دختر تنها سفر کردن خیلی سخته اما من به خاطر اون از هر فرصتی استفاده میکردم که برم ببینمش وقتی فکر میکنم میبینم من خیلی بیشتر از اون واسه رابطم مایه گذاشتم واسه همین ازش انتظار داشتم که اونم یه جوری منو خوشحال کنه اما اون به این مسایل بی توجه بود حتی کادوی تولدمو دو ماه بعد از تولدم بهم داد اینا حس بازنده بودنو بهم میده اما بازم خودمو مقصر میدونم میگم شاید چون بیش از حد محبت میکردم بیش از حد هم انتظا داشتم و این ا
ونو خسته کرد
-
RE: احساس میکنم دیگر فررصتی ندارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط niloofar22
ممنون از وقتی که گذاشتین و راهنماییتون اما موضوع فقط این نیست موضوع اینه که من احساس گناه میکنم احساس می کنم من مقصرم غر زدنای من باعث شد کسی که عاشقم بود از من زده بشه البته می دونم که محیط تهران هم طرز فکر اونو خیلی تغییر داد و کاملا یه آدم دیگه شد من سعی کردم هیچی واسش کم نذارم واسه یه دختر تنها سفر کردن خیلی سخته اما من به خاطر اون از هر فرصتی استفاده میکردم که برم ببینمش وقتی فکر میکنم میبینم من خیلی بیشتر از اون واسه رابطم مایه گذاشتم واسه همین ازش انتظار داشتم که اونم یه جوری منو خوشحال کنه اما اون به این مسایل بی توجه بود حتی کادوی تولدمو دو ماه بعد از تولدم بهم داد اینا حس بازنده بودنو بهم میده اما بازم خودمو مقصر میدونم میگم شاید چون بیش از حد محبت میکردم بیش از حد هم انتظا داشتم و این ا
ونو خسته کرد
عزیزم این خصلت اکثر آدماست، هرچی بیشتر بهشون نزدیک شی ازت فاصله میگیرن...
واسه من که زیاد پیش میاد..
همیشه اعتماد به نفستو حفظ کن، تو تو این رابطه خیلی خودتو وابسته نشون دادی هزکسی دیگه ای هم بود فراری میشد، وقتی اصلا واسه خودت ارزشی قائل نبودی..
سعی کن این رابطه رو فراموش کنی و ازش درس بگیری برای آینده ت، نگران نباش خیلی زود فراموش میکنی و نقاط ضعفشو بیشتر میبینی..
این اتفاق واسم پیش اومده که میگماااااا...
فکر میکردم دیگه تنها کسیه که دوسش دارم، الان که فکر میکنم میگم دلیل دوست داشتنم چی بوده!!!!
همیشه تو یه رابطه سرسنگین رفتار کن نه وابسته و عاشق، در جواب عشقش علاقه تو ابراز کن..
-
RE: احساس میکنم دیگر فررصتی ندارم
نیلوفر عزیز بهتره گذشته رو هر جور بوده رها کنی....
دنبال مقصر نباش پیدا کردن مقصر در گذشته چه مشکلی از امروز شما درمان میکنه؟
عقربه های ساعت که برعکس نمیچرخن!!!!
دوست دارم موقعیت الان خودتو درک کنی و اراده کنی موقعیتت و افکارت رو سر و سامون بدی....
دوست من این پرونده مختومه را رها کن ......
-
RE: احساس میکنم دیگر فررصتی ندارم
این فکرها واسه قبل بهم خوردن رابطست. الان دیگه بیفایدست. ولی هر کار دیگه هم میکردید ایشون چون مغزش عوض شده بازهم سر همین خط بودید:310:
-
RE: احساس میکنم دیگر فررصتی ندارم
نیلوفر جان رابطه ها و عشقهای پسرا رو با احساسات و عشقهای خودمون مقایسه نکن. مخصوصا تو سن خاصی.پسرا میتونن امروز واقعا عاشق یه زن باشن (همونی که خودتم بهش ایمان داری) اما چند وقت بعد اصلا تحمل رابطه عادی باهاش نداشته باشن. من یه داداش دارم که روز اول از یکی خیلی خوشش اومده بود و دختره خیلی سرسنگین بودو... اونقدر بهش فکر میکرد که ما ترسیدیم نکنه تو اون سن و سال بخواد اقدامی کنه(سن و امکان ازدواج نداشت) بعد یه مدت شاید 4-5 ماه فهمیدم دیگه اصلا اون دختره رو بی خیال شده گفتم چرا گفت وقتی بهش پیشنهاد دوستی دادم از طریق دوستم قبول کرد و شروع کرد بهم ابراز علاقه کردن .اینقدر پیله بود که احساس بدی پیدا کردم دیگه اون کسی که حاضر بودم بخاطرش کلی صبر کنم تا شرایطم جور شه نبود برا همین بهش گفتم دیگه مثل قبل نیستم و قصد دوستی هم ندارمو خدا روشکر تو اون سن همه چی برای داداشم بخیر گذشت.
اینا تو رابطه و عشق پسرا خیلی مهمه:
1-همیشه و همیشه و همیشه یه مرد تا آخرین روز زندگیش باید تو ذهنش تداعی شه که این زن که الان روبروشه انتخاب خودشه اگه روزی ببینه احساس و وابستگی طرف بیشتر از خودشه سرد میشه. یه استاد ادبیات داشتیم تو کلاس درمورد عشق لیلی و مجنون حرف میزد برگشت گفت اگه میخواین یه مرد همیشه عاشقتون بمونه مثل مجنون هیچ وقت مشتتونو براش کامل باز نکنین که کف دستتونو ببینه(یعنی همه هنرا و عشقتونو یه هو ابراز نکنین)میگفت جوری باشین که همیشه منتظر یه چیز تازه از شما باشه و هیچوقت مطمئنش نکنین از خودتون.
2-تو رابطه شما که رابطه معقولی هم نبوده هیچ حتی تو رابطه ازدواج رسمی هم همیشه باید یه زن حرمت خودشو نگهداره و اینکه شما همش منت ایشونو میکشین و احترام خودتو زیر پا گذاشتی اصلا خوب نیست و داری به خودت ظلم میکنی چون خودتو مرتب ندید میگیری و غرورتو میشکنی
3-اگه یه نگاه کلی به رابطتون بندازی میبینی که شما از وقتی وارد رابطه شدی فقط از دست دادی و ایشون فقط برد. یه اصل تو روابط اقتصادی و اجتماعی هست که در مورد همه روابط هم صدق میکنه. خوشبختی و موفقیت وقتیه که هر دو طرف برنده باشن به این میگن اصل برنده-برنده . اگر جز این باشه محکوم به شکسته. حتی که ایشون همچنان با شما بمونه. تا وقتی که شما بازنده ای و ایشون برنده این رابطه اشتباس.
4.خواهر قشنگم با این اوصاف چرا ناراحتی؟؟؟چرا ناامیدی؟؟؟؟دیگه گذشته گذشته. شما هیچوقت نمیتونستی ایشونو تغییر بدی و حتی الانم هنوز داری افسوس میخوری که اگه اینکارو براش کرده بودم فلان میشد بهمان میشد..
مگه زندگی یه طرفست؟؟؟ این مرد چه فایده ای برای تو داشت. حتی اگه الانم ازت خواستگاری کنه معقولترین جواب به منفی نزدیکه. چون اثبات کرده که قابل اعتماد نیست. تنوع طلبه. بی معرفته. خوشگذرونه. و به خودش بیشتر از هر چیزی حتی آبروی تو اهمیت میده.
من اعتقاد دارم سفتو سخت که خدا جز خیر برامون نمیخواد. نمیدونم اعتقاد شما چیه اما به فال نیک بگیر و کاملا ببخش . هم خودتو و هم ایشونو و برگرد به اون زندگی شاد و پرنشاط قبلیت. فرصتی داری تاز الان تا ابدیت پس دیگه غصه فرصتو هم نخور. فقط درس بگیر دیگه هیچوقت تکرارشون نکن.
موفق باشی عزیزم
-
RE: احساس میکنم دیگر فررصتی ندارم
دوستان باز امشب دیوونه شدم هنوزم دوسش دارم با اینکه واقعا تحقیرم کرد اما نمیدونم چرا ازش بدم نمیاد
-
RE: احساس میکنم دیگر فررصتی ندارم
الان دارید وارده ی رابطه یکطرفه میشید.مراقب باشید وقتی وارد فاز جدایی و فراموشی شدید دیگه فلشبک نزنید. بجز درگیر کردن احساساتتون هیچ فایده ای نداره:310:
-
RE: احساس میکنم دیگر فررصتی ندارم
سلام
دوست من درسته وقتی میخوای یکی روفراموش کنی دائم فکروخیالش به سراغت میاددلت میخوادازش سراغی بگیری ولی سعی کن خودتونگه د اری سعی کن واسه خودت ارزش قائل بشی نذاروسوسه فکری به سراغت بیادنذار فکراون باعث بشه ازکاروزندگی بیافتی بخودت بگوکه ایشون لیاقت من رونداشتندقدروارزش من روندونستند نفهمیدندکه عشق وعلاقه ای که به ایشون دارم پاکه وفقط برای ازدواجه پس چرامن باید همه فکروخیالم رودرگیر فردی کنم که خوبی های من روندیدورفت
سعی کنیدبخودتون ارزش قائل بشیدبه فکرایندتون باشیدسعی کنیدازهرلحاظ ،تحصیلی ،شغلی وزندگی خصوصی و... خودتون روبالابکشیدوازهمه لحاظ به موفقیت برسید نه اینکه زانوی غم بغل بگیریدکه چی میشه؟
پس بااراده فولادین واهنین به خودتون ایمان داشته باشیدوتصمیم قطعی بگیریدکه میخوام فراموشش کنم وبه کارهای مهمی که توزندگی دارم برسم
ازخداکمک بخوایدکه بهترین راه روبهتون نشون بده وقتی دلتون میگیره سعی کنیدنمازبخونیدوبه رازونیازباخدابپردازیدبه ادم ارامش خاصی میده :43:
دوست عزیزباخودتون نگیدکه شماچه میدونیدمن چی میکشم که براحتی حرف ازفراموشی میزنید من هم مثل شماهستم میدونم سخته ولی بایدبه خاطرارزش واحترام بخودمون تحمل کنیم
موفق باشی.:72:
-
RE: احساس میکنم دیگر فررصتی ندارم
دوستان تورو خدا بهم کمک کنید دارم دیوونه میشم فهمیدم با یه نفر دوست شده نتونستم طاقت بیارم بهش پیام دادم میدونستم جوابمو نمیده واسه اینکه تحریک بشه و جواب بده گفتم چند روز دیگخ نامزدیمه گفت شکه شدم امیدوارم از لجبازی و تنهایی تصمیم به ازدواج نگرفته باشی بدون همه اون چیزایی که راجبم فکر میکنی درست نیست منم گفتم همش درسته دوست دختر جدیدتم میشناسم خیلی جا خورد گفت یه هفتست باهاش دوسته اما چون از عشق و عاشقی خسته شده اون دخترم مثل خودش از عشق و عاشقی خوش نمیاد دارن به هم میزنن که وابسته نشن میدونم دروغ گفت و هنوزم با همن باورم نمیشه بهش گفتم من بهت التماس کردم گفتم حد اقل بذار هر چند وقت یه بار حالتو بپرسم تو یهم اجازه ندادی گفتی از دخترا زده شدی می خوای تنها باشی اما حالا...باورم نمیشه بهش دوباره التماس کردم گفتم دوسش دارم گفتم اگه یه درصد احتمال داره که در آینده باهام باشی بگو تا بازم واست صبر کنم گفت با اینکه دارم گریه میکنم اما نمیتنم باهات باشم گفتم من نمیتونم تحمل کنم میمیرم اما اون دیگه جوابمو نداد نمیدونم چیکار کنم دیگه به زور نفس میکشم همش صحنه هایی که باهاش بودم میتد جولوی چشمام کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو احساس میکنم به همسر آیندم خیانت کردم به خودم به اعتماد خانوادم خیانت کردم چندشم میشه از اینکه بخوام همه این چیزارو یه روز با مردی جز اون تجربه کنم دیگه به ته خط رسیدم
-
تو رو خدا کمکم کنید (احساس میکنم دیگه فررصتی ندارم)
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮﺭﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﻬﻢ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﺪﻩ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﻃﺎﻗﺖ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﺑﻬﺶ ﭘﯿﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺟﻮﺍﺑﻤﻮ ﻧﻤﯿﺪﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﺤﺮﯾﮏ ﺑﺸﻪ ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﺪﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﮕه ﻧﺎﻣﺰﺩﯾﻤﻪ ﮔﻔﺖ ﺷﮑﻪ ﺷﺪﻡ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﻟﺠﺒﺎﺯﯼ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﻤﻪ ﺍﻭﻥ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﺍﺟﺒﻢ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﻤﺶ ﺩﺭﺳﺘﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺟﺪﯾﺪﺗﻢ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩ ﮔﻔﺖ ﯾﻪ ﻫﻔﺘﺴﺖ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺩﻭﺳﺘﻪ ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻣﺜﻞ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺧﻮﺵ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﺩﺍﺭﻥ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯿﺰﻧﻦ ﮐﻪ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﻧﺸﻦ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺖ ﻭ ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺑﺎ ﻫﻤﻦ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﺑﻬﺖ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺪ ﺍﻗﻞ ﺑﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺣﺎﻟﺘﻮ ﺑﭙﺮﺳﻢ ﺗﻮ ﯾﻬﻢ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﮔﻔﺘﯽ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺯﺩﻩ ﺷﺪﯼ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ...ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺑﻬﺶ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﺩﺭﺻﺪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺩﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﮕﻮ ﺗﺎ ﺑﺎﺯﻡ ﻭﺍﺳﺖ ﺻﺒﺮ ﮐﻨﻢ ﮔﻔﺖ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺍﻣﺎ ﻧﻤﯿﺘﻨﻢ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺑﺎﺷﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻥ ﺩﯾﮕﻪ ﺟﻮﺍﺑﻤﻮ ﻧﺪﺍﺩ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﻧﻔﺲ ﻣﯿﮑﺸﻢ ﻫﻤﺶ ﺻﺤﻨﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﯿاد ﺟﻟﻮﯼ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﮐﺎﺵ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﻮ ﺍﺭﺯﻭﻥ ﻧﻔﺮﻭﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﻗﺘﻤﻮ ﺍﺣﺴﺎﺳﻤﻮ ﺟﺴﻤﻤﻮ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﺁﯾﻨﺪﻡ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻡ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﻨﺪﺷﻢ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺨﻮﺍﻡ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﺍﺭﻭ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﯼ ﺟﺰ ﺍﻭﻥ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻨﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﺗﻪ ﺧﻂ ﺭﺳﯿﺪﻡ
-
RE: تو رو خدا کمکم کنید (احساس میکنم دیگه فررصتی ندارم)
یجوری صحبت نکن که انگار دنیا به آخر رسیده. اینجوری هم التماسش نکنید. شما هم واسه خودتون شخصیت دارید.
310:
-
RE: کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو ....... چه کنم ؟
نیلوفرجان درکت میکنم وشایداین حرفی که میخوام بزنم بهت بربخوره ولی نمیخوام اذیت شی
چرابه خودت ارزش واحترام قائل نمیشی ؟
چراجلوی احساسات خودت رونمیگیری؟
چراهمش فکرت رودرگیرشخصی میکنی که شمارواززندگیش بیرون کرده؟
چرااین همه التماس میکنیدایشون هم روزبه روز مغرورترمیشن که ببین بااین همه بی محلی بازم دوستم داره؟
بخودت مسلط باش
اجازه نده وسوسه فکری به سراغت بیاد
اجازه نده درگیراحساسات بشی
بدون تفکرفقط ازروی احساس تصمیم نگیر
بشین فکرکن ببین ایاارزش داره غرورخودت رومیشکنی؟
درسته شایدعاشقش بودی ولی عشقت یه طرفست این رودرک کن
صبرداشته باش اگه واقعاشماروبخوادبازبرمیگرد ه ولی اگه اصرارکنی اذیت میشی
به خداتوکل کن بگوخدایابهم ارامش وصبر بده
خدایابهم این توان روبده بتونم فراموشش کنم
خدایابهم کمک کن واسه خودم ارزش قائل بشم
خدایابهم کمک کن عاشق کسی بشم که متقابلاعاشقم باشه وبتونیم درکنارهم خوشبخت شیم
موفق باشی.
یادت باشد
دلت که شکست ، سرت را بگیری بالا
تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش
حواست باشد ؛
دل شکسته ، گوشههایش تیز است.
مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کین،
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود...
صبور باش و ساکت ...
-
RE: کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو ....... چه کنم ؟
ممنونم دوستای گلم باز میخواستم بهش پیام بدم بگم منتظرش میمونمو دوستش دارم اما به اینجا سر زدمو با خوندن حرفاتون تصمیمم عوض شد دیگه نباید خودمو کوچیک کنم حتی خودشم میگفت اینکارو نکن بذار تو حسرتت بمونم اما من جوری رفتار کردم که انگار یه چیز به درد نخورم از هیچ نظرم از اون کمتر نیستم قیافم خوبه دانشجوی دکترا هستم خوانوادم تحصیل کردن هیچوقتم مشکل مالی نداشتم که به خاطر پول بخوام با کسی باشم خیلیا بهم ابراز علاقه کردن و من قبول نکردم گاهی میگم شاید دارم چوب اینو میخورم که عشق بعضیارو رد کردم اما بازم حقم این نیست چون با کسی بازی نکردم به کسی ابراز عشق نکردم و بعد بیخیالش بشم نمیدونم چرا برای این آدم انقدر خودمو کوچیک میکنم اون همیشه سر کمترین چیزا منو تحقیر میکرد مثلا اینکه چرا شب امتحان میگی استرس داری اگه مغزت نمیکشه رشتتو وول کن اگه نه هیچی نگو ولی من همش در حال دلداری دادن بودم اینکه تو میتونی تو همیشه موفقی تو باهوشی و...واقعا تو
رابطه ما اون ناز بود و من نیاز
-
RE: کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو ....... چه کنم ؟
دوست خوبم.تنها نیستی.منم مثل تو تنهایی،نبودن کسی،شبایی که تا صبح گریه کردمو تجربه کردم
اونم به خاطر کسی که یک دهم موقعیت منو نداشت
الان تقریبا 4ماه گذشته.دیگه قلبم آروم شده.هنوزم گاهی دلم به سمت فکر و خیالش میره.ولی دیگه مثل قبل بند بند سلول های وجودم از نبودش اذیت نمیشه.من پروسه ی فراموشی خیلی خیلی سختیو گذروندم
نگران نباش و بسپار به زمان.همون طور که الان دیگه زندگیم آرامش نسبی داره زندگی شما هم به روال عادیش برمیگرده
بعضی از آدما نبودنشون خیلی خیلی بهتر از بودن با منت و تحقیره
ایشالا که همیشه شاد شاد باشی:72::72:
-
RE: کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو ....... چه کنم ؟
بچه ها امروز واسم خاستگار میاد از دیشب فقط گریه کردم دلم هنوز اونجاست میگید چیکار کنم خاستگارم از همه نظر خوبه چیکار کنم چه جوابی بدم اگه از گذشته پرسسید چی بگم
-
RE: کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو ....... چه کنم ؟
سلام نیلوفر عزیز
عقلانی نیست هنوز رابطه قبلی را فراموش نکرده به خاستگار فکر کنی....
-
RE: کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو ....... چه کنم ؟
سلام
نیلوفرجان چیزی که ازهمدردی یادگرفتم اینه که تاوقتی رابطه قبلی روفراموش نکردی به فکرفرددیگرنباش.
امادرموردخواستگاری بایدخدمتتون عرض کنم که خواستگاری دست دخترنیست یعنی وقتی خانواده اصرارمیکنندنمیتوان بانظرخانواده مخالفت کردپس اگرخواستگارمیاددرجلسه اول درموردچندمحورکلی صحبت میکنیدچون جلسه اشنایی هست درجلسه اول بیشتردرباره این مسائل صحبت میکنند:معرفی،اعتقادات،پای ندی به ارزشهای زندگی،استقلال فکری،اهداف کلی زندگی،اشتغال مرد،اشتغال وتحصیل زن و...
چون جلسه اول خواستگاری هست وفعلاچیزی مشخص نیست پس بهتراست درباره گذشته چیزی نگویید.
-
RE: کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو ....... چه کنم ؟
سلام نیلوفر عزیز
برات چند کلامی صحبت دارم.
نوشتی :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط niloofar22
دوستان باز امشب دیوونه شدم هنوزم دوسش دارم با اینکه واقعا تحقیرم کرد اما نمیدونم چرا ازش بدم نمیاد
میدونی چرا ازش بدت نمیاد و هنوز دوستش داری؟
چون خودت رو دوست نداری و به خودت احترام نمیذاری برای همین هنوز هم دوستش داری!
یادت باشه! یک قانون در طبیعت وجود داره!
اگر خودت ، خودت رو دوست نداشته باشی و به خودت احترام نگذاری دیگران هم دوستت
نخواهند داشت و برات ارزش و احترام قائل نمیشن!
دلیل این موضوع هم اینه که با این همه بدی هنوز دوستش داری!
خودت رو که پیدا کنی تازه میفهمی چقدر ازش متنفری که این بلاها رو سر وجود نازنینت
آورده!
نوشتی :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط niloofar22
ﭼﻨﺪﺷﻢ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺨﻮﺍﻡ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﺍﺭﻭ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﯼ ﺟﺰ ﺍﻭﻥ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻨﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﺗﻪ ﺧﻂ ﺭﺳﯿﺪﻡ
عزیز دلم مطمئن باش یک روز میرسه که چندشت میشه از اینکه یک روز با چنین پسر
بوالهوسی بودی و به این روهات میخندی که فکر میکردی با اون بودن یعنی همه دنیا و بی
اون بودن یعنی ته دنیا!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط niloofar22
بچه ها امروز واسم خاستگار میاد از دیشب فقط گریه کردم دلم هنوز اونجاست میگید چیکار کنم خاستگارم از همه نظر خوبه چیکار کنم چه جوابی بدم اگه از گذشته پرسید چی بگم
اولا که تا خودت رو احیا نکردی!
تا خودت رو دوست نداشتی!
تا خودت رو پیدا نکردی!
تا اون آدم رو فراموش نکردی!
تا انقدر وابسته ای!
هرگز ازدواج نکن و فرد سومی رو وارد این ماجرا نکن! چون زندگی مشترک نیاز به یک آدم
محکم و با صلابت داره که دل و جونش رو برای اون زندگی و فرزندانش بگذاره!
و در مورد گذشتت هم لازم نیست به کسی چیزی بگی اگر به واقع پشیمان باشی چون با
گفتن گذشته هم امنیت روانی همسر آیندت رو بهم میریزی و هم اعتراف به گناه می کنی
جلوی بنده خدا!
تو باید این بار گناه رو به تنهایی به دوش بکشی و آبروی خودت رو جلوی خلق خدا حفظ
کنی! شخصیت و آبروی تو برای خداوند خیلی مهمه!
پس لطفا فقط نزد خدا زبان به اعتراف باز کن اون هم برای توبه و ابراز پشیمانی نزد خدا.
سعی کن هر چه که از او داری دور بریزی و خطت رو هم عوض کنی!
باید احساساتت رو کنترل کنی.
لینک زیر بسیار کمک کنندست. لینک های معرفی شده در پست زیر رو بخون و بهشون عمل
کن! گذر زمان بهترین مرهم برای شماست!
فراموش کردن یک رابطه ناموفق
ضمنا خیلی ها شرایط بدتر از تو داشتن ولی به ته خط نرسیدن و الان خوشبختن! نمونش تو
همین سایت هست!
باز هم برات حرف دارم. فعلا تا اینجاشو داشته باش!
:72:
-
RE: کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو ....... چه کنم ؟
سلام نیلوفر جان
الان که داشتم مطالب این تاپیک رو می خوندم یاد گذشته خودم افتادم 2 سال پیش من الان ازدواج کردم با همون آدمی که برای مدتی خودم رو پیشش کوچیک می کردم با اینکه الانم واقعا دوستش دارم ولی وقتی یاد کارای گذشتم و منت کشی هام می افتم خودم از خودم خجالت می کشم و شرمم می گیره حتی بهشون فکر کنم و ناگفته نمونه که تاثیرات اشتباهاتم رو هنوزم که هنوزه می بینم و اگه در گذشته تجربه الان رو داشتم کارای گذشتم رو انجام نمی دادم حتی اگه هیچ وقت باهاش ازدواج نمی کردم و الان تنها می بودم.
لطفا خودت رو دوست داشته باش و برای خودت ارزش قائل باش.
-
RE: کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو ....... چه کنم ؟
سلام
من فکر میکنم که شما زیادی خودتون رو دست کم میگیرید، همونطور که خودتون گفتید شما دختری هستید با تحصیلات دانشگاهی بالا، خواستگارهای متعدد و شرایط خوب دیگه ای که دارید.
شما خودتون رو وابسته به این آقا فرض میکنین به طوری که اگر ایشون نباشن شما هم نیستین در صورتی که ارزش شما بالاتر از این حرف هاست که فرد دیگه ای بخواد اون ارزش رو به شما بده ، همین الان خودتون ببینید رفته با یه دختر دوست شده، پس معلومه پسر قابل اعتمادی نیست و گرنه با این همه محبتی که خودتون میگید از شما دیده و خودش هم اینطور بوده نباید همچین کاری میکرد.
و به نظر من همین کارشون باعث میشه اگر در آینده وصلتی هم صورت بگیره امنیت روانی شما رو تهدید کنه.
دیگه هم اصلا بهش پیام ندین هر وقت خواستین همچین کاری کنین جلوی خودتون رو بگیرید.، اینطور فقط خودتون رو کوچیک میکنید، یه خورده هم غرور داشته باشین، جوری رفتار کنین که انگار اصلا براتون مهم نیست.
یه آیه هست که میگه : در زندگی از صبر و نماز کمک بگیرید.
موفق باشید
-
RE: کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو ....... چه کنم ؟
خودتو انقد دست کم نگیر
نمیگم اون رابطه رو فراموش کن ، میگم بندازش دور !
لیاقتت بیشتر از اینهاست
حرفای بهار شادی رو چند بار بخون
-
RE: کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو ....... چه کنم ؟
سلام ممنونم از همتون با نا امیدی صفحه را باز کردم اما وقتی دیدم یه عده واسم وقت گذاشتن و نظرشونو گفتن واقعا خوشحال شدم پدر مادرم از موقعیت اجتماعی خاستگارم خوششون اومده بود و از نظر اجتماعی میشه گفت موقعیت خوبی داشت اما با حرفایی که زده شد فهمیدم از نظر فکری هیچ تناسبی باهم نداریم نه با خودش نه خوانوادش از این بابت خوشحالم چون میدونستم با شرایط روحی که دارم نمیتونم جواب مثبت بدم میترسیدم بعدا حسرتشو بخورم اما الان خیلی راحتم بازم از همتون ممنونم که وقت گذاشتین
-
RE: کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو ....... چه کنم ؟
دیشب خوابشو دیدم فکرش راحتم نمیزاره مثل اوایل جداییمون اونجوری زجر نمیکشم اما هر لحظه تو فکرشم شاید حتی مشغول انجام کار دیگه ای باشمو فکرم مشغول باشه اما همون موقع هم حس دلتنگیو دارم همش نگام به گوشیمه خیلی تنهام وقتیم وارد یه جمعی میشم اعصابم بدتر خورد میشه با همه تنهام فقط اون میتونه تسکینم بده نمیدونم چیکار کنم از این تنهایی خیلی خسته شدم
-
RE: کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو ....... چه کنم ؟
نیلوفر جان سلام عزیزم
خوبی؟
من همه تاپیکات دنبال کردم و خوندم میدونی نیلوفر جان من فکر میکنم بیشتر شما احساس عذاب وجدان داری تا عشق و علاقه و البته سه سال هم مدت کمی نیست دز یک رابطه موندن که بیشتر عادت میاره... اما به این فکر کن که تو این بحران پشت سر گذاشتی و دیگه تکرار نکنش... خاطرات و هرچیزی که اون به یادت میاره از جلوت بر دار بهش فکر نکن...به خودت بگو که ما دیگه هیچ وقت به هم نمیرسیم و یا اون گفتی دوس دختر داره ؟اره؟خب همین عامل!اون الان با یه دختر دیگس!تو حاضری باز با کسی وقت و جوانیت و بزاری که با سریع به کس دیگه دل بست؟؟
یادم گفتی دانجوی دکترا هستی؟اره؟پس من کوچیکتر از اینم که این حرفا بزنم ولی حتما شما با این همه تحصیلات و سن بهتر میتونین تصمیم بگیرین...
اگه بتونی سر کار بری عالیه...
-
RE: کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو ....... چه کنم ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tasmim
نیلوفر جان سلام عزیزم
خوبی؟
من همه تاپیکات دنبال کردم و خوندم میدونی نیلوفر جان من فکر میکنم بیشتر شما احساس عذاب وجدان داری تا عشق و علاقه و البته سه سال هم مدت کمی نیست دز یک رابطه موندن که بیشتر عادت میاره... اما به این فکر کن که تو این بحران پشت سر گذاشتی و دیگه تکرار نکنش... خاطرات و هرچیزی که اون به یادت میاره از جلوت بر دار بهش فکر نکن...به خودت بگو که ما دیگه هیچ وقت به هم نمیرسیم و یا اون گفتی دوس دختر داره ؟اره؟خب همین عامل!اون الان با یه دختر دیگس!تو حاضری باز با کسی وقت و جوانیت و بزاری که با سریع به کس دیگه دل بست؟؟
یادم گفتی دانجوی دکترا هستی؟اره؟پس من کوچیکتر از اینم که این حرفا بزنم ولی حتما شما با این همه تحصیلات و سن بهتر میتونین تصمیم بگیرین...
اگه بتونی سر کار بری عالیه...
ممنون که وقت گذاشتی من دانشجوی پزشکی هستم و فعلا شرایطشو ندارم که بخوام کار کنم ، بله عذاب وجدانم دارم اون بهم گفته بود بعد از من اگه با دختری باشه فقط واسه خوش بودنه گفت از رابطش با من به این نتیجه رسیده که هیچوقت عاشق نباشه و کسیو دوست نداشته باشه همین یمی
یعنی منو دوست داشته واقعا ،همش فکر میکنم با رفتارام خستش کردم اما اونم خیلی اشتباه کرد چند وقت پیش با خواهراش حرف زدم گفتم چرا حتی حاظر نیست واسم توضیح بده دقیقا مشکلش چیه اوناگفتن فراموشش کن ما خودمونم کاراشو قبول نداریم همش منتظرم برگرده البته اخرین بار بهش گفتم دارم ازدواج میکنم خیلی هم از این حرفم ناراحتم فکر میکنم چون فکر میکنه نامزد دارم دیگه به برگشتن فکر نمیکنه گرچه دفعه آخر با قاطعیت گفت منو نمبخواد و برم سر زندگیم اما هنوز دلم پیششه نمیدونم شاید به دارو احتیاج دارم شبا از اینکه بخوام بخوابم وحشت دارم چون تا خواب برم فکرش دیوونم میکنه حوصله هیچ کاریو ندارم حتی اکثر کلاسای دانشگامو هم نمیرم از هیچی لذت نمیبرم فقط منتظر یه بهانم که گریه کنم
-
RE: کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو ....... چه کنم ؟
کم کم طول میکشه تا بفهمی آدم ها از رو وجدانشون، انسانیت، و ... رد میشن تا پست ترین کارها رو بکنن. باید باور کنی همه خوب نیستن، همه عشقی باور کردنی نیست.
اینو از همه ادم های اینجا قبول کن که غرورت رو برای کسی که 0.01 این کارها رم برات کرده زیر پا نذار چه برسه به این ادم. اگر این کار رو بکنی و دیگه طرفش نری، 2-3 ماه دیگه متوجه میشی چی گفتیم.
این درس ها برای آدم های احساساتی لازمه تا بزرگ شن. زندگی همینه، واسه همه ما ها هم همینطور بوده و تازگی نداره. پس غرورت رو حفظ کن و خودت رو بالا ببین تا بقیه هم با احترام باهات رفتار کنن.
کل ساعت های روزت رو با کارهای مختلف پر کن و با دوستات تا به اون فکر نکنی...
-
RE: کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو ....... چه کنم ؟
سلام گلی! خوبی خانم؟
اول از همه بهت میگم درک می کنم چه حس و حالی داری. اینکه مدتها با اون آدم بودی و یهو در دنیای خودت تنها شدی. متاسفانه این عاقبت همه روابط بی تعهد و بی سرو ته هست.
یه حرف خنده دار و در عین حال غم انگیز درباره بعضی پسرهای ایرانی گفته میشه: میگن پسرهای خارجی بعد از چند سال به این نتیجه می رسن که با دوست دخترشون ازدواج کنن اما (بعضی) پسرهای ایرانی تازه بعد اینکه با یک دختر دوست میشن می فهمند که نباید با اون ازدواج کنند! .... (البته خطاب به همه پسرها بخصوص پسرهای گل تالار نشه!... پسرهای خوب زیادی دورو بر خودم دیدم مثلا داداشهای خودم:46:)
.
.
حالا یه چند تا نکته هست که دوست دارم راجع به خودت بدونی:
- ما خانمها فقط جسم نیستیم. هرچند که جسممون اولین آیتم مورد توجه هست. اما این جسم فقط یک ظرف برای نگهداشت روح عظیم ماست. اون مرد به خیال خودش لحظاتی از جسم تو استفاده کرده و فکر کرده داره زرنگی می کنه. حالا که دلشو زده رفته سراغ یکی دیگه! اما عزیزم اون نتونسته به زیبایی و عمق روح تو دست پیدا کنه و از این لحاظ باید از خودش شرمنده باشه. اما این بازم مهم نیست چون تو روح عظیم و بلند خودتو داری و باید به وجودش افتخار کنی. می دونی اشتباه خیلی از ما خانمها چیه؟ اینکه بدی و نامردی یک نفر دیگه رو به خودمون ربط می دیم و فکر می کنیم حتما خودمون اشتباه کردیم که اون طرف از ما زده شده... ولی بهتره این موضوع رو بپذیری که متاسفانه یکسری از آقا پسرهای ما فقط دنبال خوش گذرونی هستند. شاید بتونی حتی ریشه خیلی از این رفتارهاشون رو در خانوادشون پیدا کنی. وظیفه تو اینه که در مقابل این آدمها از خودت محافظت کنی و خوشحال باشی که به هر طریقی از زندگیت بیرون رفتند.
- دوم: فراموش کردن یک رابطه آسیب زا زمانبره. مثل غبار که در گذر زمان بیاد و روی اون تصویر نازیبای زندگیت بنشینه.
هر خاطره جدید، هر اتفاق بدون اون آدم، هر شادی، هر موفقیت جدید، مثل یک غبار بر صفحه ذهنت می نشینند. پس باید اجازه بدی هر روز غبارهای بیشتری از شادی و موفقیت و تجربه های جدید در زندگیت زخ بده تا فرآیند گذر از این مرحله برات آسونتر بشه. خونه نشستن، سر کلاسها نرفتن، غصه خوردن و مرور خاطرات قدیمی و داستان سرایی کردن راه خوب شدن و برگشت به زندگی عادی رو برات طولانی تر می کنه. پس اجازه بده زندگی در تو جریان داشته باشه. خودتو موظف کن سر کلاسهات بری، با دوستات قرار بذاری و خیلی کارهای دیگه انجام بدی که اون آدم توش نباشه. واقعا برام جای سواله! آدمی که حضورش انقدر مایه عذاب باشه چرا باید برای تو جذاب باشه. ما عاشق می شیم که لذت بهتری از زندگی ببریم نه اینکه خودمونو نابود کنیم. عشق مثل یک سایه زیبا آروم و بی صدا به آفتاب سوزان قلبت سرک می کشه تا لحظه ای به آرامش برسی نه اینکه با سر و صدا و طوفان بیاد و با نامردی و سواستفاده بره! عشق حامی بشره نه نابود کنند اون. عشق رو خداوند آفرید تا بشر رو فارغ از مادیات و حساب کتاب در کنار هم نگه داره و چیزی رو که اونها با درک زمینی بهش نمی رسیدند زودتر انجام بده. عشق باعث آبادی میشه و اگر می بینی که اون چیزی که عشق صداش کردی آرومت نمی کنه پس تو عشق رو با علف هرز کنارش اشتباه گرفتی. آروم اون علف هرز رو کنار بگذار تا عشق واقعی خودشو نشون بده و این رو بدون که عشق واقعی از دوست داشتن خودت شروع میشه.
.
.
:72:
-
RE: کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو ....... چه کنم ؟
من به عنوان یه برادر متن شما رو کامل خوندم
پسرا وقتی به ازدواج فکر میکنن اولین مورد براشون وفا داری و وقتی که با کسی رابطه ی نا مشروع برقرار کنن دیگه هیچوقت به اون فرد به عنوان همسر نمی تونن فکر کنن چون فوری این سوال تو ذهنشون پیش میاد که این که با من رابطه داشته پس ببینم با چند تای دیگه هم قبل من رابطه بر قرار کرده و به هیچ وجه موضوع اعتماد شما به اون براش مطرح نمیشه پس از خدا به خاطر اشتباه قبلیت طلب مغفرت کن و مطمعن باش اون هیچوقت دیگه سراغ شما رو نمیگیره
خودتونو تزکیه کنید و منتظر مورد جدید با شید و با اون در مورد رابطه قبلیتون به هیچ وجه صحبت نکنید
-
RE: کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو ....... چه کنم ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط محمد هم درد
من به عنوان یه برادر متن شما رو کامل خوندم
پسرا وقتی به ازدواج فکر میکنن اولین مورد براشون وفا داری و وقتی که با کسی رابطه ی نا مشروع برقرار کنن دیگه هیچوقت به اون فرد به عنوان همسر نمی تونن فکر کنن چون فوری این سوال تو ذهنشون پیش میاد که این که با من رابطه داشته پس ببینم با چند تای دیگه هم قبل من رابطه بر قرار کرده و به هیچ وجه موضوع اعتماد شما به اون براش مطرح نمیشه پس از خدا به خاطر اشتباه قبلیت طلب مغفرت کن و مطمعن باش اون هیچوقت دیگه سراغ شما رو نمیگیره
خودتونو تزکیه کنید و منتظر مورد جدید با شید و با اون در مورد رابطه قبلیتون به هیچ وجه صحبت نکنید
و البته فراموش میکنن یه سر بوجود اومدن این ارتباط خودشونند.همیشه این طرز فکر برام جای سوال بوده و هست و خواهد بود!
موفق باشید!
-
RE: کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو ....... چه کنم ؟
دوست عزیز از صحبت های شما اینطور فهمیدم ,البته ناراحت نشین اما این اقا به هر علتی به شما علاقه نداره و میخواد رابطه رو تموم کنه که شما مانع میشید شاید بهتره وقتتون رو با دوستای دختر پر کنید یا اینکه به علاقه ای دیگه فکر کنید حتما موفق میشید
-
RE: کاش همه چیو ارزون نفروخته بودم وقتمو احساسمو جسممو ....... چه کنم ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ن_سلطانی
دوست عزیز از صحبت های شما اینطور فهمیدم ,البته ناراحت نشین اما این اقا به هر علتی به شما علاقه نداره و میخواد رابطه رو تموم کنه که شما مانع میشید شاید بهتره وقتتون رو با دوستای دختر پر کنید یا اینکه به علاقه ای دیگه فکر کنید حتما موفق میشید
تو اینکه دیگه بهم علاقه نداره شکی ندارم اما تو اینم که یه روزی بهم خیلی علاقه مند بود شکی نیست برای همین ندونستن اینکه چی باعث شد اینجوری از من بدش بیاد اذیتم میکنه البته الان خیلی بهترم اون دختریو از دست داد که عاشقش بود اما من کسیو از دست دادم که واسه ترک کردنم حتی زحمت توضیح دادنم نکشید