فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
سلام
من امروز با این سایت آشنا شدم نمیدونم اینجا مشاوره به چه صورت هست کارشناسان نطر میدن یا خیر و اینکه این فروم رو درست انتخاب کردم یا خیر..امیدوارم همه چی مثبت باشه
من 32 ساله متاهل هستم لیسانس و شاغل..7 تا خواهر وبرادر هستیم...خانواده ای کاملا سنتی...من فرزند وسط خانواده..5 تا خواهریم و دو تا برادر دارم.. این ازدواج دومم هست ..همسرم دو سال از من کوچکتر است ازدواج اولم هم همکارم بود بعد از جدایی با این اقا ازدواج کردم.. فوق دیپلم و همکارم هست یعنی از زمان با یک تجربه ای از اینکه به دختر خاله اش علاقه داشته ولی خانواده اش راضی به وصلت نشدن...
همسر اولم رو نمیتوانم فراموش کنم به یادش موزیک گوش میدم اشکم سرازیر میشه.....
مستاصلم
از همسر سابقم غیابی جدا شدم بدون اطلاع من به خارج از ایران رفت قضیه مفصل است با کمک مشاور تونستم اقدام کنم برای جدایی و بعد در همین گیر ودار کاملا بهش بی احساس شده بودم اما با عقدم دوباره انگار برام تازه شد انگار تازه روز اولی بود که از پیشم رفته بود
پستهای ارسالی ام را چطور پیدا کنم
سلام دوستان با هزار تا سرچ پستم رو پیدا کردم چطور پیداشون کنم
چطور به علاقه مندیها یا لیتم اضافه کنم
[size=medium]سلام دوست عزیز ممنون که جوابم رو دادی
ببین من هم بعد از تقربا 2 سال خورده ای از زندگی مشترک به این نتیجه رسیدم مشکل اینه که من اصلا از این مدل ادمها خوشم نمیاد موقعی که هم باهاش ازدواج کردم ترس شدیدی داشتم که نکنه من رو رها کنه یا ازدواجم به طلاق منتهی بشه برای همین اولا کسی رو انتخاب کردم که از نظر ظاهر و خانوادگی و سن و تحصیلات کمتر از خودم هست همش ترس رها شدن داشتم بعد به خودم اومدم که اشتباه کردم دومین اشتباهم این بود که دقیقا 9 ماه بعد از طلاقم ازدواج کردم به خودم فرصت ندادم که از ناراحتی کامل بیرون بیام سریع دنبال این بودم که مردم دیگه بهم نگن زن مطلقه ..
اشتباه دیگه ام این بود که میخواستم وقتی اون یعنی همسر سابقم میفهمه من جدا شدم هم زمان بفهمه من ازدواج کردم تا حس حسادتش تحریک بشه و همچنین مادرش زورش بگیره که من متاهلم و ببینن که من رو کسی خواست
اشتباه دیگه ام این بود که میترسیدم سنم که از 30 بگذره خب من یک مطظلقه 30 ساله میشم کی میاد منو میگیره پیش خودم میگفتم دخترهای 30 ساله اش موندن..اونوقت من رو میان میگیرن
خلاصه اینطوری شد که این شد
الان هم فکر میکنم اگر این فرد نسبت بهش عشق و احساسی داشتم و به دلم نشسته بود شاید وحتما محال بود که به اون فکر کنم.[align=center]
http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg
عنوان رو چطور میشه تغییر داد
عنوان::فراموش نکردن همسر سابق و انتخاب در اشتباه همسر دوم
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
سلام دوستان
ممنونم از نظرات ..توضیحات بیشتر که شاید به ره حلی برسم
دوست من درست گفتی واقعا سردرگمم و پریشون
من با همسر اولم در محل کار آشنا شدم من شهرستانی و خانواده ام سنتی و او تهرانی
. کلا از امدن همسرم به محل کارم و عقد ما 5 ماه طول کشید
.از ابتدا مادرم شک و تردید داشت برای جواب مثبت..کلا بدبین بود نسبت به تهران که این هم دلیل داره سالیان پیش خواهرش که خاله ام هست با یک فردی تهرانی ازدواج میکنه و این فرد انتظار زیادی از خانواده مادربزرگم داشته مثلا چرا که برای کار پولی و سرماییه ای دراختیارش نمیزارن و...در ضمن خاله ام واقعا عاشقانه دوستش داشته که به خاطر مشکلی که از مجردی داشته به زندان میافته و در همان جا با همسر یک اعدامی اشنا میشه و خاله ام رو طلاق داد و با آن زن به خار ج تاز ایران رفت)))))))))خب این بماند که مادرم کلا بدبین هست و این مورد هم مزید برعلت شده بود...
[size=medium]
خب ادامه ماجرای خودم:::
در جلسه های معارف ای که همسر اولم با خانواده ام داشت خانواده ام برای مهریه باهاش صحبت کردن اون هم و همینطور مادرش از جهاز گفتن که شما حتما باید جهزیه بدهید خانواده من گفتن ما چیز کمی میدهیم و رسم نداریم او عصبی شد مجلس رو ترک کرد که دوباره خودش برگشت خب این باعث شد مادرم و به علاوه پدرم بدبین بشن که این عصبی هست و تو رو برای پول میخواد وفلان و بهمان خلاصه خانواده مهریه رو زیاد تعیین کردن 1500 سکه به سختی قبول کرد با اصرار من قبل از قبول کردن من پدرم رو تهدید کردم اگر با ازدواججمون موافقت نکنه من فرار میکنم ...پدرم هم باهاش صحبت کرد که تو قبول کن و باشه جهاز مهیم
از طرفی او داخل اتاق گفت مهریه رو قبول میکنم به شرطی که تا عقد کردیم بری 1 عدد بکنی..
ما عقد کردیم بلافاصله بعدش دلخوریها شروع شد من همش به فکر عاشقی و احساس و محبت بودم او هم همش به دنبال این که از خانواده ات پول جهاز رو بگیر یا تحت فشارم میزاشت بیا برو مهر رو کم کن..اصرار اون برای کم کردن مهر کلافه ام کرده بود ..اگر اینقدر با دعوا بددهنی فحش از من نمیخواست راضی میشدم اما او به شدت تحت فشارم میزاشت
از طرفی برای اقامت خار ج از ایران اقدام کرده بود من رو وارد پرونده اش کرد ولی میگفت باید مهر رو کم کنی که بیایی..
دعواها همش به خاطر مهریه پول جهزیه ..خانواده من.....دیگه اواخرش میگفت باید بری ارثت رو از بابات بگیری.چند باری من قهر خونه بابام اومدم..
تا قهر میومدم دلتنگش میشدم...من خیلی دوستش داشتم ببینید درد رو خودش میداد درمون هم با خودش بود...
خلاصه پرونده مهاجرتمون به انتها رسید که ویزا رو باید میگرفتیم میرم
خب یک میلیونی که برای فی دولتی کم داشتیمم او گفت توی یک شهرستان دیگه کاری جور شده بدست میارم من هم یه چند تکه وسایل مونده بود بردم خونه بابام..
اما ای وای دل غافل که اون پاسپورتم رو برداشته و رفته تهران و ویزاها رو گرفت و پرواز و........
دو روز بعد از خاوشی موبایل زنگ زد که من خارج از ایرانم دنیا روی سرم خراب شد
[size=large]
اون زنگ زد که من اونجام و الان همش جات خالیه هر جا میرم تو رو میبینم و از این حرفها من مثل روانیها شده بودم بهم میگفت باهاش خوب صحبت کن به قول معروف مخش رو بزن که ویزا رو بده خلاصه بهم گفت چند تکگه وسایلی که مونده بفروش و جمع و جور کن بیا من هم همینکار رو کردم اما یهو گفت باید بابات 30 میلیون بده تا ویزا رو بدم مگه الکیه من این هم تلاش کردم الان تو بیایی و خانواده ات پز بدن که دخترمون خارج از ایرانه غافل از اینکه خانواده ام بخصوص پدرم زانوی غم بغل گرفت که من سراغ اینده نامعلوم وغربت میخوام برم
خلاصه بهش گفتم 30 تا ندارم میگفت از بابات بگیر با کش وقوص بهش گفتم 6 تا جور کردم گفت حالا خاانواده ات هم باید همه از من معذرت خواهی کنن که ویزا رو بدم همون موقع پدر ومادرم هم مکه میخواست برم زنگ زدم و گوشی رو دادم بهش بابام بهش گفت میخوایم بریم مکه حلالیت ازت میخوام و از این حرفها ..شروع کرد که به بدبیراه گفتن....یا میگفت باید قرار بزار با مادرم محضر برو مهر کم کن که اینکار رو کردیم که فهمیدم یه کلا گذاریه..حال و روز اون روزهای من قابل نوشتن نیست فقط اینو بگم همش فشار پایین و سرم به دست و میرفتم بیمارستان آرامبخش بهم میزدن...من سراغ مادرش رفتم که نقشه فرارش رو کشیده بود مادرش که اتاق فکرش بود او گفت الان موفقه اگر میخواستت میبردت.......جواب تلفنهام رو نمیداد التماسش میکردم ویزام رو بده چون میدونستم ویزا دست مادرشه..خلاصه نشد که نشد بعد از حدو یک سالی زنگ زد که من وکالت دادم مادرم که طلاقت رو یگیری.........
[size=large]
دیدم فایده نداره من وکیل گرفتم مهر رو اجرا کردم دیگه به تنها چیزی که فکر میکردم انتقام بود و سریع ازدواج کردم........
این هم بگم مشاور رفتم تا تشویق شدم سمت طلاق برم چون من این قدرت رو نداشتم...
[size=large][color=#006400]
ببخشید طولانی شد
چکار کنم که من عاشقش بودم ببینید وقتی با من خوب بود خوبیش دریا وقتی هم بد بود بدیش دریا
من هم بی سیاست..بی تجربه...اصلا بلد نبودم چطور دست مادرش رو از زندگی بکنم بندازم دور..و من نباید شهر خودمون میموندیم
مادرش مثلا یکی از نصیحتهاش بهش این بود::خونه خودتون غذا نخورید برید خونه پدر و مادرت پولهاتون رو جمع کنید
عیدی زیاد از بابات بپیر
کلا مادرش افت بزرگ زندگیم بود
الان هم خسته ام...خستههههههههههه
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
سلام دوست عزيز!
بايد هر چه زودتر شوهر سابقت را فراموش كني.به نظر من از تكنيك كنترل فكر استفاده كن. هر زماني كه به فكر شوهر سابقت افتادي سعي كن به چيز ديگه اي فكر كني يا مثلا اگر توي خونه هسني و فكرش اومد سراغت از خونه بزن بيرون.
سعي كن با همسرت به علاقه منديهاي مشترك بپردازي.مسافرت-كوه-طبيعت و هر كاري كه هر دو دوست دارين.
هر وقت فكر همسر سابقت اومد سراغت ياد كارهاي فجيعي كه در حقت انجام داده بود بيفت و اصلا و ابدا به چند خاطره خوبي كه ازش داشتي فكر نكن.
به فكر خودت و زندگيت باش.اگه ميتوني پيش مشاور هم برو.
موفق باشي.
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
دختر خوب تو چرا افکارت از زندگیت اینقد دور هست؟
طلاق گرفتی و مجدد ازدواج کردی اما افکارت دو مرحله عقب تر است و در حال بررسی مشکلات قبل از طلاقت؟
رها کن هر چی بوده. گذشته را نمی تونی برگردونی. نشستی جزییاتش را مرور می کنی که چی؟
من فکر می کنم با صحبت های دوستان شاید بتونی کمی آروم بشی اما بهتره یک مشاوره طولانی مدت بری تا کامل برگردی به واقعیت زندگیت. بهتره حضوری این مشکل را حل کنی.
به جای تلف کردن وقتت و عمرت و سیر در گذشته ها، به زندگیت برس.
اینکه کی اشتباه کرد و چی شد و چی بود را ول کن. اگه اینجوری پیش بری یه روز هم می خوای به حال امروزت و این زندگیت غصه بخوری.
شوهرت هم مثل تو یک تجربه ناموفق داشته. اینکه خانواده اش نذاشتن با کسی که می خواسته ازدواج کنه. اون هم الان نیاز داره که عشقش را به تو و زندگیتون هدایت کنه. اگر ادامه بدی اون هم ازت دور می شه.
32 سال داری و دیگه کم کم باید بچه دار بشی. زندگیت را درست کن و به فکر آینده باش.
نظر من اینه که حتما بری مشاوره. هنوز مسایل گذشته برات حل نشده. با تحمل و سکوت هم خودت فرسوده می شی. برو درمانش کن.
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
سلام دوستان
خوش خبر و پیدای عزیز من سعی کردم فراموشش کنم حتی اوایل دچار عذاب وجدان میشدم ولی همسر فعلی ام اصلا باب دلم نیست به قول معروف باهاش حول نمیکنم
صداش بیروح و خسته و بی انرژی من از مردهای چابک و خنده رو و پرحرف خوشم میومد مثل او...
با همسر فعلی ام خیلی صحبت کردم که مثلا وقتی تلفن رو برمیداری محکم بگو بله نه انگار 10 روزه غذا نخوردی..یا با من که داخل خونه ای همش کنترل به دست نباش روبه روی تی وی با من حرف بزن توی گوشم بخون که جواب میده میخوای از این حرفهای دروغ توی گوشت بخونم براش کتاب خریدم حتی ایمیل براش میفرستادم که یک زن چه چیزی رو دوست داره
اما بنده خدا راست میگه میگه من شخصیتم اینجوریه و نمیتونم تغییرش بدم تو از من کسی دیگه میخوای بسازی
اصلا حرفی برای گفتن با هم از اول نداشتیم...
از این مدل مردهاست که زن توی خونه غذای خوشمزه درست کنه خونه اش آب و جارو باشه بوی غذاش چند تا محله اون ور تر بره خودش هم با نون گرم به دست و چند کیلو میوه و مایحتاج آشپزخانه بیاد خونه....پنجشنبه و جمعه هم مهمانی دعوت کنه و یا بره
همین
علاقه ای به مسافرت نداره چند باری هم که به زور من رفتیم بهم خوش نگذشت به اون هم خوش نگذشت...
با این اوصاف فکر او پیش من قوت گرفت و دیگه موند و الان توی رویا همش باهاش حرف میزنم
چکار کنم؟؟چه سرنوشت تلخی من دارم چه ارزوهایی که نداشتم چقدر دوست داشتم زندگی عاشقانه ای داشته باشم..چقدر دوست داشتم با عشق نگاه همسرم کنم چقدر دلم میخواست دم به دقیقه گوشی به دست به همسرم زنگ بزم از احوالش خبر بگیرم...
دود شد رفت هوا...
من بچه بیارم یه مادر با بغض توی گلو میخواد بزرگش کنه یا مادری که وقتی دو زوج رو میبینه که عاشقانه با هم حرف میزنن رفتار میکنن و دلش پر از حسرت میشه این مادر با این کمبودها و غصه ها بچه بزرگ کنه؟؟به نظر شما چه بچه ای تحویل جامعه میدم؟؟
از مشاور ناراحتم و دل چرکین من زیر نظر مشاور بودم ..نباید اجازه ازدواج رو به این زودی میداد
باید ترسم برای انتخاب همسر رو میدید
و غیر از این:: مشاور دیگه غیر از این بدتر از اینن
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
کل تاپیکتونو نخوندم فقط این پست اخرو خوندم. نظر خاصی ندارم که بتونه بهتون کمک کنه. فقط خواستم بهتون یاداوری کنم که اگه شوهر اولتون به این خوبیایی بود که الان که دارین قیاس می کنین فکر می کنین خوب هیچوقت ازش جدا نمی شدین که. وقتی دو نفر از هم جدا می شن دلایلی داره و شما اون دلایلو فراموش کردین. هر ادمی هم یه سری خوبی ها یه سری بدی ها داره. شوهر فعلیتونم همینه. قیاس نکنین و سعی کنین خوبی هاشو هم ببینین. تغییراتی که می خواینو می تونین در شوهرتون ایجاد کنین اما نه به این شکلی که دارین انجام می دین. می تونین خوبی های ذاتی شو تقویت و پررنگ تر کنین و بدی ها یا بهتر بگم اون چیزایی رو که دوست ندارین کمرنگ تر کنین. اما نمی تونین زیر و رو کنین همه ی شخصیت و اخلاق ایشونو. این توقعو از هیچکس حتی خودتون نداشته باشین که یکباره تغییر زیاد کنین. موفق باشید.
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
شادی خوشبخت سلام
تا وقتی نخواهی گذشته ات رو فراموش کنی این مقایسه کردنا ادامه پیدا میکنه
دوست عزیزم وقتشه همسرتو همین جوری که هست بپذیریش
شادی خوشبخت عزیز چه کارهایی برای طبق نظر شوهرت شدن انجام دادی؟
خود شما چه نواقصی دارید؟
آیا مشاور حضوری رفتی تا حالا؟
منتظر پاسخت هستیم
موفق باشی:72:
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
دوست عزیز من ازش جدا نشدم اون منو رها کرد من غیابی جداشدم کامل نوشتم
در ضمن من جذابیت مردانه برام مهمه خوبی که فقط نباید ملاک باشه باید به دل بشینه که متاسفانه من فکر میکردم حتما بعدا میشینه که ننشست
من گاهی به صورت پراکنده مشاوره میرم گاهی که حد روحیم داره به داغونی میرسه این اواخر هم که رفتم رفته بودم که انگار مشاورم رو سرزنش کنم که چرا و چرا و تو باعث شدی..
اون گفت فکر کن خونه ات موش داره تو تمام بار بنه ات رو جمع میکنی میری یه خونه دیگه یا میمونی و موش رو از خونه ات بیرون میکنی من هم بهش گفت اینها فرق دارن باهم قبول دارم باید زندگی رو ساخت اما اساس و پایه من که احساسم هست ناراحته و تنهاست سرخورده هست..من خیلی تنهام خیلی .همسرم اصلا نمیفهمه تنهایی من یعنی چی........مثلا سرم درد میکنه از فکر و خیال زیاد شب قبل و فرداش نمیرم سر کار و این مورد چندین بار اتفاق میافته اصلا به ذهنش خطور نمیکنه که این چشه و خودم بهش گفتم تو فکر میکنی چرا اینطوری میشم گفت:به خاطر اب و هواست یا به خاطر خستگیه کاره ساعت کارت زیاده
یعنی دوست دارم اون لحظه خودم رو از ساختمان 10 طبقه بندازم پایین از درک همسر
نواقص من:الان و در حال حاضر: عجولم
موقعی که خیلی زاد عصبی بشم حرفی میزنم که نیاید بزنم مثلا همسرم رو بهش گفتم من خدا توی سرم زده بود که با توی دهاتی ازدواج کردم اخه چی تو به من میخوره قیافه ات مثل قیافه ام هست تحصیلاتت ؟خانواده ات؟سطح فرهنگت؟؟
اینها رو توی یک دعوا توی اوج عصبانیت گفتم یعنی نقطه های ناراحتی که بهشون حساسم رو گفتم
میدونم خیلیییییییییییییییی اخلاق بدیه
---- ثبات ندارم دم دمی هستم به تصمیماتم اعتماد ندارم زود پشیمون میشم از تصمیمی که گرفتم
------بی سیاستم ساده و احساساتی
------حرف اطرافیان روی من تاثیر میزاره
-------باید برای پیشرفت چه کاری وتحصیلی یا هر قدمی برداشتن باید الگو یا رقیبی (پایه)کنارم باشه تا من هم شارژ بشم
الان هم شاد نیستم
بیشتر شبها قبل از خواب گریه میکنم اصلا همسرم متوجه نمیشه............
خیلی فکرم شلوغه همزمان به بچه فکر میکنم که بچه بیارم با بچه مشغول بشم
دوباره با یه تلنگری فکر میکنم نه جدا بشم برم خارج از ایران و زندگی کنم تک و تنها
از آینده میترسم ..حتی از خودمم میترسم
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
پست ها تو خوندم.
شروع کن به خودسازی خودت
http://www.hamdardi.net/thread-23001.html پست 10 (مدیتیشنو به ترتیب درساش، جراتمندانه رفتار کردن و لینک تغییر دیدگاهو بخون)
و http://www.hamdardi.net/thread-19883.html
نوشتی که تصمیم می گیری بعدش پشیمون می شی. پس باید کارگاه جراتمندانه رفتار کردنو یاد بگیری تا بتونی توی تصمیماتت دقیق تر رفتار کنی.
نوشتی بچه. تو حداقل یکی دو ماه روی خودسازیت کار کن. تا وقتی که خودت حالت خوب نیست من فکر می کنم بچه بشه اشتباه سومت. البته من ازدواج دومتو اشتباه نمی دونم. فقط زمان خوبی نبوده.
درسای مدیتیشنو به ترتیب بخون و تمریناشو انجام بده تا بهتر به ضعفات اگاه بشی و بتونی بهتر خودتو اداره کنی.
در مورد شوهر اولت به نظر من اصلا ارزش فکر کردن نداره. من اگه جای شوهر دومت بودم خیلی بهم برمی خورد که منو با یه همچین ادم بی تعهدی حتی یه لحظه هم قیاس کنن. کسی که بی توضیح رهات می کنه و می ره و هر دفعه هم ازت باج می خواد به چه دردی می خوره؟ لابد فقط خوشگل و خوش تیپ بوده.
از روابط جنسی شوهر دومت راضی هستی؟
در مورد شوهر فعلیت اگه حس می کنی انرژی کافی نداره سعی کنین هر دوتون برین ورزش کنین. مثلا کلاس یوگا برین یا اینکه هر روز برین بدوین. ورزش های سبک و خوب باعث خوشحالی و بیشتر شدن انرژی می شه به مرور.
منم وقتی بهم خوش نمی گذره نمی رم مسافرت. باید به شوهرت خوش بگدره نه اینکه وقتی برمی گرده خونه بگه اخیش خلاص شدم. بهش نق نزن. سعی کن دوسش داشته باشی. با کمک مشاور و یا روانشناس هم سعی کن اون اولی رو فراموش کنی هم سعی کن دومی رو دوست داشته باشی.
خودتو هم دوست داشته باش. شاید اولین کاری که لازمه بکنی اینه که شروع کنی خودتو بی قیدو شرط دوست داشته باشی.
موفق باشی.
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
سلام مینوش عزیز ممنون از جوابت .اون لینکهار و نگاه میکنم
ببین همسر فعلی ام رو تشویق میکنم برای ورزش اصلا حس نداره نمیره امروز فردا میکنه ..یک شب هم رفتم باهاش دویدم ..اما ادامه نداد..میگه باشه باهم بریم بدویم اما موقعش میرسه نمیره...اما من نمیخوام باهاش برم چون حوصله دویدن ندارم خودش را تشویق میکنم باشگاه ثبت نام کنه یا بدوه که اینطوریه ماجراش..
در ضمن من چون اطرافم روی من تاثیر میزاره من بعد از اینکه او رهایم کرد یکی از کارهایی که مرتب انجام میدادم اروبیک و شنا بود..تا مدتها هم ادامه داشت تاز مان ازدواج دومم هم گهگداری اروبیک ولی همیشه شنا رو انجام میدادم..اصلا من رو هک بیحس کرده برای ورزش..الان هیچ کدوم رو انجام نمیدم:302:
ببینید یه چیزه دیگه :من همیشه از وقتی خیلی سنم پایین تر بود به کلاس اجتماعی افراد و خانواده و جذابیت فردی اهمیت میدام که این اقا اینا رو نداره ..یعنی این چیزی هست که همیشه از خیلی سن پایینتر هم جذب این مورد اول میشدم...
آره خوشکل جذاب باکلاس قشنگ صحبت میکرد هر جایی میرفت با حرف زدن همه رو جذب خودش میکرد ...به ظاهرش و زیبایی و تمیزی خیلی اهمیت میداد مرتب بود
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
شادی خوشبخت سلام
دوست عزیزم وقتی خودت به نواقصت آگاهی بد نیست نواقص شوهرت رو کمی بپذیری
قرار نیست که هر چی تو ذهن ما هست بشه
باید با کم و کسری زندگی بسازیم تا مشکل با خودمون پیدا نکنیم
اگه به طبع بهانه گیر ذهنمان میدان بدیم از همه چی ایراد میگیره
من فکر میکنم قبل از بهبود روابطت با همسرت بهتره کمی خودت رو بشناسی و با خودت کنار بیای
سعی کن خودتو دوست داشته باشی و از خودت رضایتمند باشی
وقتی با خودت کنار بیای بهتر مشکلات و بحران ها رو مدیریت میکنی
موفق باشی دوست عزیز:72:
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
شادی جان حتما روی خودشناسیت کار کن همونطوری که ویدا گفت. ممکنه علت ناراحتیات این باشه که خودتو به اندازه ی کافی دوست نداری.
در مورد اینکه وقتی ناراحتی یا گریه می کنی شوهرت انگار نه انگاره ممکنه بفهمه اما ندونه باید چه کار کنه واسه همین طوری وانمود کنه که نفهمیده. یا ممکنه بی حوصله باشه. یه درجاتی از افسردگی رو داشته باشه و کمی بی تفاوت بشه. و یا ممکنه واقعا چهره ات نشون نمی ده که گریه کردی. بعضیا زود چشماشون معمولی می شه و قرمزیش خوب می شه.
هیچکس همه چی رو با هم نداره. مثلا شوهر اولت که از ظاهرش راضی بودی مرام نداشت و بی خبر گذاشت رفت. شوهری که موقع برگشتن با نون گرم بیاد خونه بهتره یا شوهری که هی تهدید کنه و باج بگیره؟ نگران نباش. می تونی تا یه حدی شوهرتو همونطوری کنی که می خوای. اما اول روی خودت کار کن روحیه خودت بهتر بشه و اخلاقا و ضعفا و نکات مثبت خودت رسیدگی کن و سعی کن خودتو بیشتر از الان دوست داشته باشی بعد از این می تونی روی خوبی های شوهرت کار کنی که بیشتر خوب شن و بدی هاش (بدی که نه. نکاتی که تو دوست نداری) که کمرنگ تر شن. اما یادت باشه نمی تونی از هیچ ادمی بخوای که انقدر تغییر کنه که خودش هم برای خودش نااشنا بشه و به قول شوهرت نمی شه توقع داشته باشی که اون یکی دیگه بشه. اما می تونی تعدیل کنی رفتاراشو تا جایی که خودت راضی باشی.
موفق باشی.
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
مینوش عزیز و ویدا در حال مطالعه اون لینکهای که گذاشتید هستم
آره من مرتب از خودم ناراضیم وگاهی خودم رو جریمه میکنم و دعوا هم میکنم مثلا در حال گریه توی اینه به خودم نگاه میکنم و میگم حقته حقته ادمی که سیاست نداره عقل نداره و تصمیم نداره بهتر ازین نمیشه پس بکش...حتی به خودم میگم تو باید از سقف اتاق به صورت وارونه اویزونت کنن تا درس عبرت بگیری از تصمیم اشتباه و بی عقلی..........
کاملا درست متوجه شدید من خودم رو دوست ندارم خب حق هم دارم
چطور متوجه شدید من خودم رو دوست ندارم؟؟؟
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
سلام شادی جان
این جمله رو خیلی دوست دارم. تو هم بخون و بهش فکر کن :
به گذشته خود هرگز نمی اندیشیم مگر آنکه بخواهیم از آن نتیجه بگیریم!
حکایت الان شماست. شما از هیچ چیز راضی نیستی!
شما الان دلتنگ همسر اولت نیستی یا دلخور از انتخاب همسر دومت! شما از خودت راضی نیستی!
روح بیچارت داره خودش رو میکوبه به در و دیوار که بهت بفهمونه به من توجه کن و من رو رو دوست داشته باش اما
شما نه تنها بهش گوش نمیدی دائم سرزنشش هم می کنی!
مشکلت طلاق از همسر اول و انتخاب دومت نیست!
چون با تعاریفی که گفتی همسر اولت یک سو استفاده گر کلاه بردار بوده فقط و شما با انتخابش شانت رو
فقط پایین آوردی. خوشت میاد از اینکه کسی شما و خانوادت رو تحقیر کنه؟ به خودت بیا گلم.
همسر دوم شما بسیار بهتر از همسر اول شماست. لا اقل آدم متعهد و پایبندیه و بی ادب نیست!
اما ایراد کار از خود شماست که انقدر عزت نفس و اعتماد به نفست پایینه و اصلا به خودت محبت نمی کنی و دنبال
آرامش و محبت بیرون از خودت می گردی در حالیکه که منبعش خودت هستی.
وقتی کسی بره جلوی آینه و به خودش بد و بیراه بگه یعنی خودش رو دوست نداره!
وقتی کسی اجازه بده کس دیگه ای به خودش و خانوادش بی حترامی کنه و باز اون فرد رو دوست داشته باشه
یعنی خودش رو دوست نداره.
لطفا تاپیک زیر رو دنبال کن و تمرین هاش رو عملی کن تا خودت رو احیا کنی.
خیلی به خودت ظلم کردی اما الان هم میتونی خودت و زندگی فعلیت رو بسازی با تغییر طرز فکرت و ایجاد تفکرات
مثبت و گذشته ها رو به زباله دان تاریخ بسپاری!
لینک 1
موفق باشی
:72:
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شادی خوشبخت
مینوش عزیز و ویدا در حال مطالعه اون لینکهای که گذاشتید هستم
آره من مرتب از خودم ناراضیم وگاهی خودم رو جریمه میکنم و دعوا هم میکنم مثلا در حال گریه توی اینه به خودم نگاه میکنم و میگم حقته حقته ادمی که سیاست نداره عقل نداره و تصمیم نداره بهتر ازین نمیشه پس بکش...حتی به خودم میگم تو باید از سقف اتاق به صورت وارونه اویزونت کنن تا درس عبرت بگیری از تصمیم اشتباه و بی عقلی..........
کاملا درست متوجه شدید من خودم رو دوست ندارم خب حق هم دارم
چطور متوجه شدید من خودم رو دوست ندارم؟؟؟
واسه اینکه منم خودم اینطوری بودم و با همین درسای مدیتیشن یه مقدار بهتر شدم. لینک رفتار جراتمندانه هم بهت کمک می کنه. من خودم خونواده ام یه مقدار نامهربون بودن. تو شوهر اولت زیاد بهت توهین کرده و حتی بی توضیح ترکت کرده. طبیعیه که ادم به این فکر کنه که حتما دوست داشتنی نیست که اینطوری شده. اما نه. تو حق داشتی که به این حس رسیدی اما واقعیت اینه که دوست داشتنی هستی عزیزم. این حسیه که بهت بارها دادن و الان وقتشه که روی خودت کار کنی تا یادت بیاد که چقدر واسه خودت عزیزی. اتفاقا خیلی هم سریع می تونی خودتو ببخشی. به خودت بگو که ارزشم اصلا کم نشده با همه ی اتفاقایی که افتاده و من خودمو می بخشمو دوست دارم. جلوی اینه لبخند بزن و به خودت بگو.
اول روی دوست داشتن خودت کار کن. بعدش توی رفتارت و فکرت این دوست داشتن نمود پیدا می کنه و می تونی روی رفتارهای شوهرت بعدش کار کنی.
وقتی ایرادگیری از خودتو تموم کنی و خودتو دوست داشته باشی ایرادگیری از شوهرت رو هم تموم می کنی و روی ارتقای رفتارش کار می کنی نه تغییرش. شاید تو از خودت هم توقع داری که انقدر تغییر کنی که یه ادم دیگه بشی؟ ادم می تونه خوبی هاشو پررنگ تر کنه و بدی هاشو کم رنگ تر. این بهترین کاره . یادت باشه که اگه ادم بشه یه ادم دیگه بازم یه سری بدی داره و یه سری خوبی و بازم دلیلی برای ناراضی بودن. پس بهترین کار تعدیل و تصحیح خودمونه نه تغییر در حد دگرگونی. همینی که هستیم خوبه. فقط باید خودمونو سعی کنیم بشناسیم و به ضعف ها و قوت ها مون اگاه بشیم. ضعف هامونو که بشناسیم می تونیم روشون کار کنیم. در نهایت می تونیم همینی که هستیم رو انقدر بهتر کنیم که بشیم بهترینی که می خواستیم اما یه جای اشتباه دنبالش می گشتیم. ما توی خودمون باید دنبال همونی بگردیم که می خوایم. اینم با همون کار کردن روی خودمون و پرقدرت کردن خوبی ها مون و تصحیح و کمرنگ کردن بدی ها مون به دست میاد. این بهترین نتیجه رو می ده. اول هر چیزی که هستی رو بپذیر. خودتو ببخش بابت همه چی و دیگه حتی یه دونه هم سرزنش نکن خودتو. بعدش بیا روی بهتر کردن و ارتقای خودت کار کن. این کارو می تونی با به ترتیب خوندن اون درسای وبلاگ مدیتیشن انجام بدی. در کنارش خوبه یه ورزش سبک هم بکنی. مثل دویدن اروم هرروزه اگه مشکل زانو و کمر نداری و یا شنا و یا یوگا.
دیگه خودتو سرزنش نکن. تو حق داشتی به این حس رسیدی فقط چون نمی دونستی که اطرافیانت بهت این حسو القا کردن. اما تو دوست داشتنی هستی و دیگه حق نداری خودتو دوست نداشته باشی. چون حالا می دونی منبع این احساست خودت نبودی و نااگاهانه دیگران بهت این حسو دادن.
می دونی ادم نسبت به خودش خیلی مهربونه! بعد از چندین و چند سال سرزنش خودت ممکنه بتونی با چند تا جمله ی مهربون جلوی اینه بگی که خودتو بخشیدی! بعدش هم روی دوست داشتن خودت کارکنی. راستی بابت گذشته ها پشیمون نباش. الان شوهر خوبی داری. زندگی خوبی هم داری. دیر نیست. همین الان هم عالیه.
راستی پست های naghashi رو توی این تاپیک من بخون
http://www.hamdardi.net/thread-22589.html
موفق باشی.
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
ممنون دوستان گلم...ممنونم..دارم لینکها رو میخونم...خیلی دوست دارم خودم رو ببخشم اما دوباره این جمله میاد به چه قیمتی به قیمت گند زدن به خودت...مگر تو چند بار به دنیا میایی؟چند بار سن 32 را تکرا میکنی؟
اما با کمک شما دوستان دوست دارم تغییر کنم خوب بشم
در ضمن من خیلی تنهام از خانواده خودم ناراضی ام در حال حاضر با مادرم قهرم...چون توی یک دعوایی بهم گفت دو شوهری--طلاقی.........:302::302::302::302::302::163:: 163::163:..و گفت تو شوهرت نخواستت ولت کرد.....دقیقا پارسال....بعد از ان کژ دار مریز باهاش حرف زدم یا دوباره باهاش دعوام شده..
در کل خانواده ام اصلا با هم نمیسازن اگر یک روز همه یک جا جمع بشیم همش در حال بحث و تیکه پرانی به همدیگه هستیم...الان ههمون از همدیگه شاکی هستیم همه از هم دلخورن....
به خودم بگم صورتم رو هر جا میگردونم یه چیزی هست...بخدا ما میتونستیم خیلی موفق باشیم ما 5 تا خواهریم 4 تامون تحصیلات دانشگاهی داره برادرم کار آزاد داره توی ککارش موفقه ولی هیچ کدوم راضی نیستیم...برای اینکه انگار بهمون بگن دخترهای خوب انگار همه تو سری خور شدیم.....
هیییی...دوستان ببخشید خاطرتون رو خراب میکنم ولی نوشتن سبکم هم میکنه....
از همه ممنونم....
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
سلام دوست عزیزم. من همه پستاتو خوندم اما به نظرم شما دقیقا داری مثل کاری که همسر اولت با تو کردو با همسر فعلیت میکنی. از حرفای خودت این نتیجه رو گرفتم شایدم اشتباهه چون من کامل از زندگی شما اطلاع ندارم فقط برشهایی که شما انتخابی نوشتینو خوندم.
1-شما گفتی در مقابل همسر اولت بی سیاست و ساده بودی و این دلیل شد شما رو بذاره بره. الانم بی سیاستی همسرتونه که داره باعث میشه شما به این فکر کنی که بذاری بری. دختر خوب از کجا میدونی همسرت فکرش به مشکلات تو قد نمیده؟؟؟؟؟؟ شاید میخواد موضوعو ساده جلوه بدهتا زودتر به آرامش برسی.
2- شما ته ذهنت همسرتو یه پسر دهاتی دیدی که ازتو پایینتره و نمیتونه باهات هم پرواز باشه. خب همسرت(ببخشید نظر شخصیم نیست از حرفای خوتون گرفتم و کلیت نداره) هم تهرانی بود و دلیل بدبینی مامانتون و مامانش در مجموع پیچیده بودن اون و سادگی شما یا بهتر بگم اون تهرانی و شما شهرستانی .درسته؟؟؟ معمولا اینطوری قضاوت میشه دیگه؟؟؟ الانم شما داری بهمون دیدی به همسرت نگاه میکنی که همسرقبلیت به شما؟؟
3-شما از نداشتن جذابیت مردونه همسرت ایراد میگیری در حالیکه شاید شما هم اونقدر که باید زنونه با همسرتون رفتار نمیکنید؟درسته؟؟؟منم همین مشکلو دارما بخودت نگیری. اکثر زنای این دوره و زمونه ازون ور میز افتادیم یعنی برعکس 50 سال پیش که زنا خیلی خیلی زنونه و...بودن الان همه زنا مردونه رفتار کردنو نشونه تکامل شخصیت میدونن. اینکه از همه لحاظ مستقل باشیمو.....خیلی چیزای دیگه. در حالیکه شاید خیلی هم خوب نباشه و یه رویه میانه بهترین حالت باشه.
دوستم میدونم ترمیم دل شکسته وقت میبره و شاید بعد التیام هم اثرش بمونه ....میدونم عشقت ناجوانمردانه رفتو تو رو با کلی آرزوهایی که بدلت موند جا گذاشت......میدونم ممکنه هنوز خیلی جاها و خیلی کارا بوده که انجامش اون موقع به دلت حک شده باشه و با همسر فعلیت هیچ وقت برات تکرار نشه.....همچنین میدونم که ازوندسته آدمایی هستی که بدی زود یادشون میره و در نهایت خوبی به یادشون میمونه.
اما بدون عزیز دلم همونطوری که زشتیهای رفتارهای همسر اولت در عین تمام خوبیایی که داشت و منکرش نیستیم برای ما که الان قصه زندگیتو میخونیم واضحه(چیزی که بدلیل وضعیت روحیت برای تو مبهم شده) خدای نکرده بعد ازونکه این زندگی فعلیتو بهم بزنی برای همه کسایی که در مورد تو بدونن صدق میکنه. یعنی میخوام بگم دقت کن که خدای نکرده تو این شرایط کاری رو نکنی که بر اساس منطق جمعی اشتباهه و یا نکوهیده است.
همسر فعلیت تو رو فقط 9 ماه بعد از طلاقت و اونم در شرایطی که همسر اولت گذاشته بودتو رفته بود(ببخشید که روی این مطلب تاکید کردم چون میدونم برامردا این مهمه چون انتخاب شما ترک همسر اولتون نبوده و تو شرایط انجام شده قرار گرفتین) و مطمئنا با کلی بهم ریختگی روحیه خواست و مردونه باهات موند. متاسفانه تو جامعه ما بخت و سرنوشت اونقدر با خانومها خوب تا نمیکنه که با تو تا کرد. واقعا خوش شانس بودی دختر. نه برای اینکه شوهر گیر اوردی بلکه برای اینکه کسی رو داری که الان برات ارزش قایله و همونطوری که هستی میخوادت. نه با جهیزیه فلان قیمت و بخشیدن مهریه و کمک پدرتونو....اون تو بدترین شرایطت حامیت شد.
واقعا فرق اینو رو نمیبینی گلم؟؟؟؟ درسته الان دچار بحران شدی. شاید رفتار و قضاوت کسانی با همسرتون این ذهنیتو تو شما تقویت کرده؟؟؟؟؟ بهرحال نمیدونم اما این زندگی ارزش جنگیدنو داره دختر.
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
سلام
ممکنه حرفام تلخ باشه و تو را اذیت کنه منو ببخش واقعا قصد رنجاندن کسی را ندارم فقط واقعیتی که تو حرفات دیدم را میگم
علیرغم مخالفت پدر و مادرت با مردی ازدواج کردی که از اول خواستگاری هیچ حرمتی بیتون نبود از هون روز اول با شرط جهاز اومد خونتون نه با عشق به زندگی کردن
به مردیی فکر میکنی که هیچ توجهی بهت نداشت و بدون در نظر گرفتن وضعیت روحیت و مشکلاتی که ممکنه برات پیش بیاد و بی توجه به تعهدش نسبت به تو ولت کرد و بدون یه خداحافظی گذاشت و رفت !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! تو این مرد را دوست داری؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
چرا؟ عشق تو یه عشق یه طرفه و کور هست اگه به این مرد برسی تا اخر عمر باید سرکوفت بخوری
یه مطلب دیگه اینکه شما توقعت از زندگی خیلی زیاده همه یکبار زندگی میکنند و یکبار سن 20 -30 و....را تجربه میکنند حالا باید طلبکار کی باشند؟ تو برا خوشبخت زندگی کردن باید ظرفیتش را داشته باشی
تو الان ظرفیت یه مرد ارام که تو را با همه نقص هایت پذیرفته نداری تو باید یه مردی بالا سرت باشه که همه اختیارش دست مادرشه و مرتب ازت پول میخواد و تو را هم هیچی حساب نمیکنه
شوهرت فعلیت حیلی مرد خوبیه که تو را تحمل میکنه باور کن راست میگم
مادرت بهت گفته 2شوهری ؟ مگه دوروغ گفته ؟ واقعیت را بپذیر همه میدونند که بار شوهر کردی تو از به زبان اوردن واقیت فرار نکن
به مادرت همون وقت میکفتی که غیر شرع نکردی مگه قراره هر کی یکبار طلاق کرفت دوباره ازدواج نکنه؟