-
من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
سلام به همه دوستان خوب همدردی و سلام به همدردی که دیگه شده جزئی از زنددگیم
راستش خیلی سعی کردم که تو این شرایط روحی تاپیک باز نکنم تا بتونم به دور از احساس مشکلاتم و بیان کنم و بتونم براش راه حل پیدا کنم
شاید کسایی که منو بشناسند بدونند این مشکل زندگیه منو و بهم بگن برو تاپیک های قبلیتو بخون ولی خوندن تاپیک های قدیمیم هیچ کمکی بهم نکرد جز زنده کردن تما خاطرات بدم
مشکل من اینه:
خانواده همسر من شرایط کاریشون طوریکه بهار و تابستونو باید توی یه محل کوهستانی بگذرونند و همسر من هم باید تمام جمعه ها و روزهای تعطیل این 5 6 ماه رو بره اونجا تا به پدرش کمک کنه رفت و آمد به اونجا برای من که یه زنم خیلی سخته و همه اینو می دونند و همش به من می گن خوب بذار تنها بیاد و تو همراهیش نکن ولی از طرفی چون همسر من تمام طول هفته ساعت 9 شب از سر کار می اد و اونم خسته و کوفته که فرصتی برای با هم موندن برامون نمی مونه و یه جمعه می مونه اونم این طوری.........
پارسال این موضوع باعث اختلاف زیادی بین من و خانواده همسرم و همسرم شد و حالا امسال دوباره..........
از طرفی رفته یه موتورم خریده حالا فکرشو بکنید بدون گواهینامه توی یه جاده کوهستانی............
بغض داره خفم می کنه من واقعا از اونجا بدم می اد
خواهش می کنم بهم بگید چی کار باید بکنم
امروز دوباره سر این موضوع دعوامون شد
بعضی وقتا می گم چرا روال زندگیه من نباید عادی باشه
همه می گن احترام به پدر و مادر باعث برکت زندگیه ماست ولی چرا وقتی همسرم اینقدر به پدر و مادرش احترام می ذاره ولی همش سر همین پدر و مادر من و همسرم به مشکل می خوریم و بیشتر شر زندگیمون شدن تا خیرش
واقعا خسته شدم
دوست دارم ول می کنم همه چیزو برم یه جا که.................
واقعا دیگه تحمل روزای بد پارسالو ندارم
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
اقلیما تا حالا دیدی مثلا یکی چند تا بچه داره هر روز براشون آرزوی مرگ میکنه و هی میزندشون، یکی دیگه نگاه میکنه میگه ای کاش یکی از این بچه ها، همون خوشگل کوچولوئه که از همه هم بیشتر کتک میخوره مال من بود؟
وقتی نوجوون بودم یک خانمی رو میشناختم که عاشق بچه بود و بچه دار نمیشد. یه فامیلی هم ما داشتیم که بچه هاشو صبح تا شب نفرین میکرد و بدرگاه خدا شاکی که ای خدا اینا چی بود به من دادی؟همیشه هم حسرت زندگی اون زن نازا را میخورد و میگفت اگه حالا بچه نداشتم اووه عشق دنیا رو میکردم. و این بنده خدای بی بچه هم هی میگفت خانوم خدا رو شکر کن که عوض یکی چند تا بچه سالم داری.
الان وقتی مطلبتو خوندم (از تاپیکهای قبلی ات اطلاع ندارم)، یه لحظه فکر کردم واااااای اقلیما، اقلیما ای کاااااااااش...:302:
پدر شوهر و مادر شوهرت میرن ییلاق؟ نمیدونم شما کجا زندگی میکنی، اما فکر کن بهار و تابستون به همراه شوهرت سوار موتور از توی جاده های کوهستانی بری ییلاق و سیاه چادر و بز و میش و سگ و مرغ و خروس و....وااااااااااااااااااااا ااااای منم میخوام:302: باور کن حاضرم هر روز هفته رو برم. اصلا عشق میکنم خودم هر روز شیر ببعی ها رو بدوشم و بیارم برای صبحونه (چه میدونم عصرونه هر وقت که بشه). هوای کوهستان و آتیش درست کردن با هیزم و ...تخم مرغ و گوشت تازه مرغ و (احیانا قزل آلای خال قرمز و:163:) انواع روییدنیهایی که الان وقتشه از تو کوهها بچینی و حاااااااااشو ببری.
ماشین توی جاده های کوهستانی بخصوص اگر که جاده خاکی هم داشته باشه سخته. هم ماشین داغون میشه هم استخونهای آدمیزاد له و لورده! برای همین هم خیلی از این آدمها از موتور استفاده میکنند یا مثلا جیپ و لندرور و کلا ماشنهای شاسی بلند مخصوص کوه و تپه و اینا. حالا گواهینامه رو میشه با همسرت صحبت کنی که بگیره و شاید اگر شرط کنی که در صورت گرفتن گواهینامه حاضری گاهی باهاش بری ایشون هم پی اش رو بگیره.
چیزی به ذهنم نمیرسه بهت بگم جز اینکه: قدر امکاناتی را که داری بدون و ازش نهایت لذتت رو ببر. نمیدونم این فضای ییلاقی که من به تصویر کشیدم درسته یا نه ولی هر چی که هست، همین رفت و آمدها کلی فضای صمیمیت بین شما و همسرت رو میتونه زیاد کنه به اضافه اینکه رفت و آمد به فضای کوهستان و معاشرت با فامیل رویهم رفته یک موقعیت خیلی خوبه که هم حظ دنیوی داره و هم خیر اخروی.
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
سلام اقلیما جان
صحبتهای بی دل قشنگ بود.واقعا که ماهایی که در شهر زندگی میکنیم به خدا آرزومه یک روزی بتونیم بریم توی این طبیعت زندگی کنیم.اما دریغ از شغل کارمندی همسر و ...سختیهاش.
نکته مهمی که به ذهنم میرسه اینه که همسرت و خانوادش رو همونوطور که هستن بپذیر
منم اوایل خیلی میجنگیدم تا اونا رو تغییر بدم.بهشون بفهمونم فلان کارتون غلطه.اما بعد از 4 سال سختی و عذاب فهمیدم باید بپذیرمشون همونطور که هستن
و این منم که باید تغییر کنم.
منم که باید محکم باشم..منم که باید به دل نگیرم...منم که باید از این گوش بشنوم و از اون گوش در کنم.
اقلیما جان هر زندگی سختی ها و شیرینیهای خودش رو داره.
نمیخوام بهت جملات کلیشه ای بگم اما بهت میگم با انچه که داری لذت ببر.
در مورد گواهینامه همسرت بهت حق میدم کاملا.
بهش بگو عواقب نداشتن گواهینامه رو.مثلا اگر پلیس بگیره موتورو توقیف میکنه.
و یا اگر خدایی نکرده تصادفی انجام بشه اون صد در صد مقصر میشه
اینارو بهش بگو و در نهایت با استفاده از سیاست زنانه و ...متقاعدش کن که بره گواهینامه بگیره.
منم از اینکه هفته ای یکبار در هر شرایطی که باشیم..مرده و زنده..قهر و آشتی...باید بریم خونه مادرشوهرم ناراحتم
اما به خاطر همسرم و علاقه ام بهش کوتاه میام.بیشتر روی خودم کار میکنم تا اونا
نگران نباش درست میشه.این مشکلی نیست
موفق باشی:72:
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
سلام.
منم از تاپیکای قبلی شما اطلاع ندارم و فقط بعنوان یه پیشنهاد میتونم بگم کتاب "چه کسی پنیر مرا جابجا کرد" اثر اسپنسر جانسون رو مطالعه بفرمایید..
همیشه ایجاد انعطاف در خودمون راحت تر از تغییر شرایط و عوامل بیرونیه.
موفق باشید.
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
اقلیما جان
به عنوان تاپیکت کمی توجه کن :
یک مشکل لاینحل ......؟!!!!
با نظر به همین عنوان به قول آنی عزیز سر دوربین را به طرف خودت برگردون .
گلم ، تا وقتی روحیه بغرنج بینی و بن بست تراشی داری در مورد مسائلی که در زندگی فقط به دید شما ناخوشاینده ، خیلی خیلی آسیب پذیر هستی و هرچه زمان بگذره و زندگیت پیش بره آسیب های بیشتری خواهی دید و ........ .
عزیز دلم اول بپرداز به اینکه اصلاً اینی که از آن رنج می بری واقعاً یک مشکل هست ؟ یا شما نسبت به این وضعیت احساس خوبی نداری ؟ بعد بگو لاینحله یا خیر . اگر لاینحل هست پس چرا تاپیک باز کردی ؟
میدونم ممکنه بگی اه این فرشته گیر داده به عنوان ..... دقیقاً درستش اینه که گیر دادم به عنوان ، برای اینکه یک نشانه هست از یک مسئله در درون خودت که خیلی جاها ممکنه موقعیتهای فی نفسه طبیعی حتی خوشایند که به قول بی دل آرزوی خیلی های دگر هست را بد ببینی و رنج بکشی و بدتر از آن لاینحل ببینی و خودت رو در بن بست قرار بدهی .
عزیز دلم . چشمها را باید شست جور دیگر باید دید ...... در این مسیر راهنمایی بخواه . احساس منفی ات را بیان کردی و در واقع مسئله اصلی همینه >> یعنیاحساس منفی شما نسبت به این موقعیت ، نه خود موقعیت . بنا براین بخواه که در این زمینه راهنمایی بگیری که چکار کنی که این احساس منفی از بین بره بلکه از این موقعیت و شرایط لذت ببری و اینرا فرصتی مغتنم بدانی و از آن استفاده کنی .
اصل مسئله را دریاب .
اینه که میگیم احساس محوری باعث تحریف شناخت و تشخیص میشه .
.
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
بی دل و maryam123
شما تو خونتون نشستین راحت این حرف رو میزنین ! مطمئنا یک ماه یا دو ماه میتونین این شرایط رو تحمل کنین بعد فیلتون یاد همون شهر و امکانات و رفاه میکنه !
.
واقعا من موندم که چرا هیشکی از موقعیتی که درش هست راضی نیست ؟
اونی که تو شهر زندگی میکنه آرزوشه که روستا برا خودش مرغ و خروس و گاو و گوسفند داشته باشه اونی هم که تو روستا زندگی میکنه با دلی پر از حسرت به زندگی شهر نشین ها نگاه میکنه ؟!
یعنی تو همه مسائل که نگاه کنی این تعارض وجود داره !
.
احساس میکنم همه ما آدم ها دچار دنیا زدگی شدیم ! هدف اصلی از زندگیمون رو گم کردیم !
چیا دا رم مینویسم ؟! اصلا ربطی هم به مشکل خانم اقلیما نداشت !
معذرت !
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
سلام بی دی عزیز
هم ما و هم همسرم در تهران زندگی می کنیم
پدر شوهرم یه پارک تفریحی تو یه محل کوهستانی داره الان نگو که تو هم برو تو پارک برای خودت......
چون خیلی خیلی شلوغه و همسرم و پدر شوهرم خوششون نمی اد که ما خانوما بریم تو پارک وسط روز و کل روز رو باید تو یه اتاق مسخره با مادرشوهر گرامی سپری کنم و غر غر ها و ناز کردناشو تحمل کنم
من هر هفته باید نیم ساعت توی سر آشیبی و آفتاب و دود ماشین ها و ترافیک زیاد پیاده بریم تا به محل مورد نظر برسم و از اون طرف آخر شب یه چیزی حدود 3 ساعت باید تو ترافیک بمونیم تا به خونه برسیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
اقلیما جان
به عنوان تاپیکت کمی توجه کن :
یک مشکل لاینحل ......؟!!!!
با نظر به همین عنوان به قول آنی عزیز سر دوربین را به طرف خودت برگردون .
گلم ، تا وقتی روحیه بغرنج بینی و بن بست تراشی داری در مورد مسائلی که در زندگی فقط به دید شما ناخوشاینده ، خیلی خیلی آسیب پذیر هستی و هرچه زمان بگذره و زندگیت پیش بره آسیب های بیشتری خواهی دید و ........ .
عزیز دلم اول بپرداز به اینکه اصلاً اینی که از آن رنج می بری واقعاً یک مشکل هست ؟ یا شما نسبت به این وضعیت احساس خوبی نداری ؟ بعد بگو لاینحله یا خیر . اگر لاینحل هست پس چرا تاپیک باز کردی ؟
میدونم ممکنه بگی اه این فرشته گیر داده به عنوان ..... دقیقاً درستش اینه که گیر دادم به عنوان ، برای اینکه یک نشانه هست از یک مسئله در درون خودت که خیلی جاها ممکنه موقعیتهای فی نفسه طبیعی حتی خوشایند که به قول بی دل آرزوی خیلی های دگر هست را بد ببینی و رنج بکشی و بدتر از آن لاینحل ببینی و خودت رو در بن بست قرار بدهی .
عزیز دلم . چشمها را باید شست جور دیگر باید دید ...... در این مسیر راهنمایی بخواه . احساس منفی ات را بیان کردی و در واقع مسئله اصلی همینه >> یعنیاحساس منفی شما نسبت به این موقعیت ، نه خود موقعیت . بنا براین بخواه که در این زمینه راهنمایی بگیری که چکار کنی که این احساس منفی از بین بره بلکه از این موقعیت و شرایط لذت ببری و اینرا فرصتی مغتنم بدانی و از آن استفاده کنی .
اصل مسئله را دریاب .
اینه که میگیم احساس محوری باعث تحریف شناخت و تشخیص میشه .
.
فرشته عزیز حق با شماست این مسئله تو زندگیم تو درون خود من تبدیل شده به یه مشکل که دیروز اینقدر بهش فکر کردم داشتم روانی می شدم
فرشته عزیز بهم بگید چهطور احساسات منفیمو درباره این مسئله از بین ببرم
این مسئله تو زندگیم خیلی مهمه که یا باید بپذیرم و یا باید قید این زندگی رو بزنم
خواهش می کنم بهم بگید چه کار کنم
اینقدر دعوا سر این مسئله کردیم که حتی اسمش تو خونمون می اد موج منفیش تمام خونه رو می گیره و داد یکیمون در می اد
شرایط رفت و امد اونجا خیلی سخته توری که مادرشوهرم میره اونجا می مونه و هر باری هم که می خواد رفت و امد کنه با سلام و صلوات می برنش و میارنش و شوهرم با تمام وجود مواظب که مادرش حتی یه ذره اب تو دلش تکون نخوره ولی اونوقت هیچ کس براش مهم نیست که من چه عذابی می کشم اونجا و تو راه........
اینا همش به کنار تحمل مادرشوهرم و خونه کوچیک و دلگیرشون اونجا و ادا و اصولای مادرشوهرم برای همسرم همه اینا عذابم میده
خواهش می کنم این همه احساس منفیه منو با راهنمایی های خوبتون ...........
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
سلام اقليما! اميدوارم روز خوبي رو آغاز كني... اين احساس كه ميگي انقدر بهش فكر كردي كه داشتي رواني مي شدي درك مي كنم. خيلي بد و وحشتناكه. اما يك چيزهايي رو مي دونم و يك چيزهايي رو متوجه شدم.
فلورانس اسكاول شين در كتاب بازي زندگي و راه اين بازي مي گه به مشكلاتتون بي اعتنا بشيد تا وزن و سنگيني خودشون رو از دست بدهند.
مي دوني؟ يه زمانهايي واقعا هيچ كاري از دست آدم برنمياد و بايد اون موضوع رو رها كنه و به دست تقدير بسپره. لازم نيست اونچيزي كه مي خواي دست تقدير بسپري حتما يك چيز خاص فوق العاده حساسي باشه. گاهي اوقات خودم حتي رسيدن يا نرسيدن به يك اتوبوس رو به دست تقدير مي سپرم.
چند روز پيش از هفت تير خواستم سوار تاكسي هاي صادقيه بشم. اما يجوري شد كه سوار اتوبوس هاش شدم. نشستم ديدم مسافر نداره خواستم پياده بشم ناظر اونجا بهم گفت خانم بشين الان حركت مي كنه. گفتم آخه خلوته هنوز پر نشده. گفت اينا تايمي هستند سر ساعت راه ميفتن. خلاصه سوار شدم و سر ايستگاه موردنظر پياده شدم. اونور خيابون كه رفتم ديدم يك آقايي از دور داره مياد كه خيلي خيلي برام آشناست. اونم با ترديد نگام مي كرد. يكدفعه متوجه شدم اين آقا همسر يكي از دوستهاي قديميه منه كه شايد پنج شش ساله نديده بودمش. اونم منو شناخت و فورا شماره خانمش رو ازش گرفتم و كلي صحبت كرديم. اين شد كه همه چي دست بدست هم داد تا من دوست قديمي ام رو پيدا كنم.
اقليماجان! نجنگ! حس مثبت بده. گاهي اوقات انرژي هاي مثبت ما راههاي قشنگ جلوي ما باز مي كنند. همين قضيه به ظاهر ساده رفتن يا نرفتن به كوهستان رو به خدا بسپار و ازش بخواه اوضاع و شرايط رو به نفع تو تغيير بده. اونوقت هر اتفاقي كه افتاد خودتو تسليم كن. چون ممكنه چيزي در ظاهر به ضررت باشه اما در باطن خير تو در اون نهفته باشه. اگر به چنين تفكري برسي خداوند كم كم اوضاع و شرايط رو اونقدر به نفع تو تغيير مي ده كه راضي بشي.
إن الله مع الصابرين.
موفق باشي خانم!
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
اقليما جان من نظرم اينه كه اگه شوهرت راضيه و حرفي نداره شما هر هفته نرو اونجا بلكه به صورت تفريحي و مثلا ماهي يكبار برو.
بقيه آخر هفته ها را خودت براي خودت برنامه ريزي كن با خانوادت يا با دوستات باش و خوش بگذرون.
اقليما جون هميشه سعي كن خودت براي خودت شرايط را آسون كني و دلچسب كني نه اينكه منتظر باشي تا ديگران اين كار را برات بكنند.
اقليما جون هر كس تنها خودش ضامن خوشبخت بودن خودشه و نه ديگران.
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
سلام سرافراز عزیز گاهی وقتا به نتیجه ای که تو گفتی می رسم و می خوام که بسپارم دست خدا
ولی نمی دونم درک کردی که بعضی از مشکلات تو زندگیه ادم بالاتر از صبرت میره
دلم برای شوهرم می سوزه
از دو طرف تو فشار:302:
لیلا جان شوهرم از خوداشه که نرم و تنها بره ولی آخه ما تو طول هفته هیچ زمانی برای باهم بودم نداریم و منم دل می خواد کنار همسرم باشم مثل همه
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
آخه دختر خوب مگه اونجا كنار شوهرتي؟
جز اينكه علاوه بر اينكه كنار شوهرت نيستي، اعصاب خودت و اون هم خرد مي شه.
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
سلام سرافراز عزیز گاهی وقتا به نتیجه ای که تو گفتی می رسم و می خوام که بسپارم دست خدا
ولی نمی دونم درک کردی که بعضی از مشکلات تو زندگیه ادم بالاتر از صبرت میره
دلم برای شوهرم می سوزه
از دو طرف تو فشار
مگه ميشه متوجه حالتت نباشم؟! هستم!
اين شعر رو شنيدي؟
امروز كه در دست توام مرحمتي كن* فردا كه شوم خاك چه سود اشك ندامت
اقليما جان! فشاري كه از طرف تو به همسرت مياد رو بردار. صفر كن! اگر واقعا دوستش داري و محبتش رو مي خواي صفرش كن. خدا عمر بده به پدر و مادرش اما مگه تا چند سال ديگه جون دارن اين راه كوهستاني رو بالا برن؟ اونم فقط تابستونا. سخت نگير عزيزم. شوهرتم نمي تونه كه پدر و مادرشو حذف كنه. همون شبها همون لحظه ها كه خسته و كوفته از سر كار برميگرديد و چشمت تو چشم شوهرت ميفته اون لحظه ها رو قدر بدون. اون هم يجور باهم بودنه ديگه! همينكه شب كنارته و نفسش رو احساس مي كني خدا رو شكر كن! خيلي ها همين نعمت رو ندارن و در حسرتش هستند. كمي از موضع بالاتر به خودت و زندگيت نگاه كن. درضمن هيچ مشكلي رو درنظر خودت انقدر بغرنج و پيچيده نكن كه نتوني از پسش بربياي. حالا هم بخند و خدا رو بخاطر اينهمه نعمت كه بهت داده شكر كن. بهت گفتم كه اگر تسليم بشي و خودت رو به جريان زندگي بسپري راههاي جديد بروت باز ميشن.
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
آقای همدردی میشه شما هم نظرتونو بگید؟
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
بوی وابستگی میاد!
"من برای شاد بودنم حضور تو رو می خوام و اگه تو نباشی من شاد نخواهم بود، پس هر طور شده می خوام کنار خودم داشته باشمت."
دوست خوبم، همسرت هر شب ساعت 9 شب میاد خونه و فرضا تا 12 بیدارین. روزی سه ساعت کنار همین و اگه فقط 5 روز پیش تو باشه میشه هفته ای 15 ساعت.
این 15 ساعت رو چه طور می گذرونین؟ آیا ازش خوب استفاده می کنین؟ آیا انقدر بهتون خوش می گذره که آرزو می کردین تبدیل بشه به 20 ساعت؟
اقلیما، اگه از این 15 ساعتی که با همین، 5 ساعتش رو با دلخوری و قهر و دعوا گذروندین، اول برو اون 5 ساعت رو به مینیمم برسون بعد به فکر افزایش 15 ساعت باش.
من اگه توی 15 ساعت، 5 ساعتشو با کسی قهرم و دلخورم و . . . چه لزومی داره دنبال افزایش زمان با هم بودن باشم؟ چه جذابیتی برام داره؟
کیفیت روابطت رو انقدر ببر بالا، که طرف مقابلت له له بزنه برای اینکه تایم بیشتری رو با تو باشه.
به حرفام فکر کن.
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
سلام اقلیما جان
وقتی مشکلتو خوندم خیلی ناراحت شدم.
می دونی مشکل ما خانوما چیه؟
همیشه ما به دنبال با هم بودن هستیم.یعنی اقایون هیچ وقت تلاش نمی کنند که با خانومشون باشن.اگه بخوان باشن ما به همسرمون فرصت نمیدیم.
از نظر من تو یه مدت نرو.
شوهرتو امتحان کن.ببین اونم مثل تو هست؟ببین اونم دلش می خواد با هم باشین؟
به نظر من اونم دلش می خواد.پس به اون فرصت بده و یه مدت باهاش نرو.تو این مدت سعی کن واسه خودت زندگی کنی.یعنی به شوهرت نشون بده بدونه اونم می تونی شاد باشی ولی بعضی موقع ها با یه اس ام اس یا زنگ واسش ابرازه دلتنگی کن.یعنی اینطوری بکش به طرف خودت.
از نظر من اگه اون دلش بخواد باهاش باشی زندگی واست دلچسبتر میشه.و همسرت یه کاری می کنه که وقتی با اون هستی بیشتر شاد باشی.و اگه تو هم نری شاید اون یه کاری کنه که نره و پیش تو باشه.
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
آقای همدردی این حق من نیست که بعد ار یه هفته کار و بدبختی آخر هفته کنار همسرم باشم!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟
این خودخواهیه همسرم و خانواده اش نیست که منو درک نمی کنند
یعنی شما می گید بیخیالش باشم
به حرف راحته ولی به عمل سخت
باشه نمیریم
جمعه اول با دوستای دانشگاهم میرم بیرون
جمعه دوم رو با مامان و بابام می گذرونم
جمعه سوم رو هم تنها تو خون و
اگه به جمعه چهارم رسید اقلیما به خودش می اد میگه چقدر تو بدبختی که همسرت فکر خودش و خانواده اشه
آقای همدردی میگی وابستگی
آیا اینا همش وابستگه بوده:
منی که تمام مخارج خودمو خودم می دم تا آقای همسر که حقوقش کمه به غرورش بر نخوره
اقلیمایی که مقدار پولی که از اوی زندگیش به همسرش داده یک چهارم مقدار پولی که دریافت کرده نبوده وابسته بوده
همه جا خودم رفتم و اومدم تا وابسته بودم
آقای همدردی اینقدر حرفاتون همیشه عین حرفای همسرم هست که وقتی می خونم بی اختیار بغم می گیره آقای همدردی میشه قانعم کنید؟؟؟؟؟؟
خیلی در هم می نویسم ببخشید چون خیلی ناراحتم
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
نمی دونم درک کردی که بعضی از مشکلات تو زندگیه ادم بالاتر از صبرت میره
نه اینو قبول ندارم!
اولا که این مشکلی نیست که بخواد بالاتر از صبر شما باشه! یعنی ظرف صبر اقلیما اینقد کوچیکه که همچین مشکلی بالاتر از صبرش باشه؟ من که فکر نمیکنم اینطور باشه:104:
دلم برای شوهرم می سوزه
از دو طرف تو فشار:302:
خوب؟! پس نتیجه میگیریم که...
لیلا جان شوهرم از خوداشه که نرم و تنها بره ولی آخه ما تو طول هفته هیچ زمانی برای باهم بودم نداریم و منم دل می خواد کنار همسرم باشم مثل همه
اینجاست که فرشته مهربان میاد و میگه احساسات شناختت رو دچار خطا کرده:
هم اون هیچ ات حقیقت نداره و هم اون همه ات :311:
دختر خوب! شما که بقیه روزهای هفته به فراخور حال خودتون هر شب همسرت خونه است.
در ثانی، چرا خودتو با بقیه مقایسه میکنی اونهم یک مقایسه خیالی! کجا همه همیشه کنار شوهراشون هستند؟ یه عده از همسران، جمعه ها به واسطه شغلشون سرکارند. حتی اعیاد و روزهای مهم. یه عده از همسران، خیلی روزها و شبها رو میپیچونند میرن یللی تللی. یه عده از همسران توی خونه کنار خانومشون هستند اما ...ای کاش نبودند (حرف دل خانوماشون). یه عده از همسران توی بیمارستانند و به درد لاعلاج مبتلا، یه عده از همسران...بگم بازم؟
خیلی از تعطیلات و جمعه ها (حالا بگیم زمستون و پاییز) که شما در کنار همسر جانت سپری میکردی، همین تالار همدردی پر از آدمهای تنهایی (زن متاهل مرد متاهل، زن مجرد ،مرد مجرد، داغدار، بی داغ، مطلقه، بیوه، بچه دار، مشکل دار، بی مشکل، خیانت دیده، رنج دیده و...) بودند و هستند. و تو شرایط بهتری داشتی و هنوز هم داری. شرایطت بسیار بهتر از خیلی های دیگه است. باور کن!
نمیخوام بگم هیچ مشکلی نداری. درسته به هر حال یک چالشی داری. اما آدم زرنگ سعی میکنه این چالش رو برای خودش به یک فرصت تبدیل کنه. برنامه های زیادی رو میتونی تنظیم کنی که در اون ایام که همسرت نیست انجام بدی. از کتاب خوندن بگیر تا تحصیل در یک زمینه ای که وقتهای جمعه هات رو پر کنه. میتونی بری یکسری فعالیتهای فرهنگی انجام بدی یا شغلی یا ... اصلا نظافت خونه رو هفتگی کن بنداز جمعه ها. خیلی کارا میتونی بکنی. راستی پاشو جمعه ها بیا همدردی :311:
همسر وسیله ای برای وقت پر کردن نیست:311: همسر قرار نیست شب و روز به ما سنجاق شه:311: البته همسر خوب اگر شب و روز هم شنجاق شه خوبه. ولی باور کن اصلا این چیزی که شما دنبالشی جور نمیشه. نمیدونم لا اقل ما ندیدیم! هم همسرت خوب باشه، هم پولدر باشه و مشکل مالی نداشته باشی، بیکار بیعار نباشه، اهل یللی تللی نباشه، خائن نباشه، هم با این همسر خوب تفاهم داشته باشی و از بودن باهاش لذت ببری، هم مادر شوهرت خوب باشه و پیر نباشه و شوهرت هم مادرشو زیاد دوست نداشته باشه و... و هم اینکه کلی وقت آزاد داشته باشه و بتونه همیشه ور دل ما باشه. فکر کنم باید همچین شوهری رو به قول حامد طراحی کنیم بدیم بساند برامون.:311:
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
بی دل جان تسلیم
:223:
باشه مثل اینکه من همه بیشتر مقصرم
وقتی شماها وپدر و مادرم و پدر و مادرهمسرم و خواهرم و خواهرش همه به اتفاق میگید خوب نرو
احساس می کنم هیچ کس درکم نمی کنه
هیچ کس نمی فهمه که چی میگم
من چشیدم یه روز جمعه صبح تا شب تو خونه باش ببین چه جوری مغزت جوجه می ذاره
بعدش زنگ می زنی به آقای همسر سرحال می بینی روزگار چه داغونه همسرت فقط خوشی خودش و خانواده اش براش مهم بوده و هست و تو به هیچی حساب نمی شی
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
سلام اقليما جون
به نظر من مادامي كه همسرت نخواد مديريت رابطه بين تو و خانوادش رو بدست بگيره اين مسايل ادامه داره. منم با ليلا موافقم بزار بره كل بهار و تابستون تنها بره بزار خودش انتخاب كنه باور كن اين روشي كه جواب ميده. آقايون وقتي بزاري به حال خودشون بهتر تصميم ميگيرن.فقط هر وقت ميره با محبت بدرقش كن و بهش هم زنگ بزن و حالشو بپرس كه خانوادش بدونن با رفتنش هيچ مشكلي نداري و به قول دوستمون براي خودت جمعه ها كلاسي تفريحي هرچيزي كه بهت خوش بگذره برنامه ريزي كنو با روي باز وقتي همسرت برميگرده ازش پذيرايي كن خداروشكر كه ميره سركار دنبال كار ديگه اي كه نميره اينقدر ناراحتي خانومي.من تقريبا همه تاپيك هاي پارسالتو ميخوندم و در جريان مشكلاتت هستم.من يه زوج رو ميشناسم كه به مراتب مشكلاتشون از شما خيلي بيشتر بود كه خانوم با كنترل احساساتش و سياست زنانه الان بسيار زندگي خوبي دارن.به هر حال همسرت كه خانوادش رو نميتونه كنار بزاره و مجبور حدالامكان وقتي اونا ميخوان كمكشون كنه ولي اگه شما صبوري كني خودش شرايط رو جوري مديريت ميكنه كه شما ميخواي ضمن اينكه خانوادش هم از شما دلخور نميشن.
هيچ مشكلي لاينحل نيست كه فقط صبر و تحمل ميخواد عزيزم
:72::46:
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
اقليما! اين چه حرفيه مي زني؟ هرچقدر تنهايي كشيده باشي فكر نكنم باندازه من باشه! چرا ناشكري؟ چرا ناشكري؟
اگر تو يك جمعه اي ذهنت جوجه زاييده من مرغدوني باز كردم! تازه كسي هم نبود بهش زنگ بزنم سرش غر بزنم!
ميگم نعمت داري قدر نمي دوني بازم هي بگو نه كسي دركم نمي كنه!
:316:
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
آقای همدردی این حق من نیست که بعد ار یه هفته کار و بدبختی آخر هفته کنار همسرم باشم!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟
حرف دلمو بگم؟ نه حق نیست! لذته. اینکه تو و همسرت بعد از یک هفته کار و تلاش سخت، کنار هم آرامش داشته باشین یه لذته. یه لذت دلنشین.
این خودخواهیه همسرم و خانواده اش نیست که منو درک نمی کنند
نه خودخواهی نیست. فقط اسمش "عدمه درکه". خودخواهی اینه که میگفت "من آخر هفته ها می خوام برم اونجا و تو هم مجبوری که بیایی"
یعنی شما می گید بیخیالش باشم
آزادش بذار. ولی نه بی تفاوت. عشق مثل یه گنجیشک میمونه. اگه سفت بگیریش خفه میشه میمیره، اگه شل بگیریش میپره میره، آروم نگهش دار و نوازشش کن که توی دستات خوابش ببره.
به حرف راحته ولی به عمل سخت
مطمئنم که سخته. ولی نشدنی نیست.
باشه نمیریم
جمعه اول با دوستای دانشگاهم میرم بیرون
جمعه دوم رو با مامان و بابام می گذرونم
جمعه سوم رو هم تنها تو خون و
اگه به جمعه چهارم رسید اقلیما به خودش می اد میگه چقدر تو بدبختی که همسرت فکر خودش و خانواده اشه
جمعه اول همسرت خودش میره
جمعه دوم همسرت خودش میره
جمعه سوم همسرت خودش میره
جمعه چهارم به خودش میاد و میگه من چقدر بدبختم که همسرم فقط به فکر خودش و خودشه و درک نمیکنه که اینا 30 ساله پدر و مادر منن و من دینی به گردنم حس میکنم و اون حاضر نیست حتی به خاطر من ماهی یه بار بیاد اینجا.
آقای همدردی میگی وابستگی
آیا اینا همش وابستگه بوده:
منی که تمام مخارج خودمو خودم می دم تا آقای همسر که حقوقش کمه به غرورش بر نخوره
اقلیمایی که مقدار پولی که از اوی زندگیش به همسرش داده یک چهارم مقدار پولی که دریافت کرده نبوده وابسته بوده
همه جا خودم رفتم و اومدم تا وابسته بودم
نه اقلیما، اینا هیچکدومش وابستگی نیست. من نگفتم این کارات وابستگیه. گفتم اون حست وابستگی. این کارات اوج شعور و درک تورو میرسونه.
آقای همدردی اینقدر حرفاتون همیشه عین حرفای همسرم هست که وقتی می خونم بی اختیار بغم می گیره آقای همدردی میشه قانعم کنید؟؟؟؟؟؟
آخه چی بگم. به خدا دلم خیلی میسوزه. احساسات تو و همسرت رو (بیشتر همسرت رو) به خوبی درک میکنم. چون خودم این روزها رو گذروندم و شاید همین الانم دارم میگذرونم. ولی خیلی دلم میسوزه که روزهای زندگی دیگران که میتونه خیلی قشنگ و زیبا باشه، به تلخی و ناراحتی بگذره.
میترسم، نگرانم، نذار قطاری که داره به سمت مقصدش میره، از ریل خارج شه. تحمل میکنه، تحمل میکنه ولی یه هو از ریل خارج میشه. اون وقت برگردوندنش به ریل خیلی سخته ها! اون وقت آدم تاسف میخوره و میگه تحمل تکون های قطار و سر و صداش و . . . خیلی راحت تر از به ریل برگردوندن یه قطار خارج از ریل بود.
خیلی در هم می نویسم ببخشید چون خیلی ناراحتم
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
سلام.من همون يك زن اميدوارم ها... سايت پسوردمو قبول نميكنه نام كاربري جديد زدم...
و اما.. به نظر من (يعني من خودم توي اين شرايط اگه بودم) يك هفته با ديد مثبت ميرفتم يعني بي خيال راه و دوري و توي يه اتاقك با مادر شوهر و اينا ميشدم و در عوض به دنبال لذت بردنهاي خاص توي اين شرايط ميگشتم.صد البته اين لذت رو محدود به اين نميكردم كه حتما همسرم تمام مدت پيشم باشه اما همون تايمي كه توي راه با هم بوديم وقت رفت و برگشت بيشترين تلاشو ميكردم كه لذت ببريم.اون مدتي هم كه در كنار مادر همسرم بودم سعي ميكردم از وجود اون لذت ببرم.بالاخره هر آدمي مثل يه كتاب ميمونه ممكنه هم فصلهاي بد داشته باشه هم فصلهاي خوب.گاهي ما دستمون يه جوري اين كتابو باز ميكنه كه فقط فصلهاي بدش باز ميشن ولي اگه يه كم دستمونو جا به جا كنيم فصلهاي خوب و جالبش در انتظارمونن.
بعد كه يه هفته اين جوري رفتم(البته بدون هيچ غر زدن و تماما در هدف لذت بردن) ميسنجم ببينم ميتونم اين جوري ادامه بدم يا نه.اگر آره كه فبها.اگرم نه براي جمعه هاي خودم برنامه ريزي ميكنم با دوستام،با خانواده ام، با قسمتهاي پنهاني وجود خودم! اجازه ميدادم همسرمم اين يك روز رو در هفته هر طور كه دوست داره بگذرونه و اون 2-3 ساعتي رو از شبانه روز كه در كنارم بود تلاش ميكردم تا حد ممكن اون قدر با كيفيت كنم كه جاي اون روز جمعه رو كه خيلي از زن و شوهرا توش دعوا ميكنن به جاي اين كه شاد باشن! بگيره.
و اگر هم همسرم تمام جمعه هاي بهار و تابستونو مجبور به رفتن باشه هرگز به اين معني كه من چقدر بدبختم نميگيرم بلكه اينو به شكل يك فرصت براي دلتگ شدنمون براي هم تبديل ميكنم.
ببخش كه طولاني نوشتم..فكر نكن كه حرفام از روي بي خيالي و بي مشكليه..
موفق باشي
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
آقای همدردی الان که پست قشنگتون خوندم اشکام بی اختیار رو صورتم ریخت این حرفا از ته دلت می اد که به دل من می شینه انکار همه مشکلات رو درک کردید و چشیدید
انگار همسر من جلوم نشسته و داره این حرفارو برام تایپ می کنه البته با کلمات زیبا تر
باورم نمیشه حرفا همون حرفاست که آقای همسر دیشب با داد و فریاد بهم تحویل می داد
می خوام همه سعیمو بکنم نمیخوام قطار زندگیمون از ریل خارج شه
نمی خوام مثل سرافراز مهربون یه روزی حسرت بخورم
از خدا صبر می خوام
صبرم کمه
خیلی کمه
زن امیدوار عزیز نه عزیزم همه ما دردی داریم که اینجاییم
راست می گید گنجشک زندگیمو اینقدر سفت چسبیدم داره خفه میشه خودش دیشب بهم گفت دارم خفه میشم
خودش گفت اقلیما دارم لبریز میشم
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
اقليما خودت و زندگيت را در شوهرت خلاصه نكن.
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
و اما راهکار برای رفع احساس منفی و ایجاد احساس مثبت نسبت به این موقعیت :
1 – از زوم روی این مسئله با جدیدت پرهیز کن :
از تمرکز زدایی و توقف فکر بهره بگیر و به جوانب مختلف زندگی و اهداف و برنامه وسیع تری فکر کن تا از زوم روی این مسئله بیرون بیایی ( یک آدم بسیار زیبا هم وقتی خیلی از نزدیک روی زوایای عضوی از صورتش دقیق بشه زشتیها می بینه که نگو ، از بیرون گود به مسئله نگاه کن )
2 – تعبیر و تحلیل شناختی مثبت :
از تمام لحظات سخت و تلخ زندگی میشه با تعبیر و تحلیل شناختی مثبت لحظاتی جالب و شیرین ساخت و این یک هنره . پس می توانی یک هنرمندباشی و از این مسئله فرصت بسازی . نمونه ای از تعبیرهای مثبت از این موقعیت را من میگم بقیه مشق شب شماست که بشینی پیدا کنی و برام لیست کنی .
* همینکه همسرم میره به پدر و مادرش کمک میکنه و رضایت آنها را جلب میکنه حتماً بازخورد و آثار مثبتی برای ما دارد ، یعنی عوض خیر توی زندگی ما خواهد داشت و.... مثلاً میتونه سر راه بچه یا بچه های من در آینده و یا در امورات خودم و همسرم قرار بگیره و خیر بشه . راضی کردن دل پدر مادر خدا را خشنود میکنه و منم با سازگاری نشون دادن میتونم در این جلب رضایت سهیم باشم و نظر لطف خدا را شامل حال خودم کنم و ...
* این موقعیت خوبیه برای همسرم که فعالیت جسمی اش بیشتر میشه و برای سلامت جسم و روحش لازمه که در سنین بالا خودش رو نشون میده . همسرم آدم مقاوم و توانایی میشه ، هرچه سختی بیشتر بکشه سازنده هست ، وقتش هم پر تر باشه بهتره از آسیب های این زمانه در امان میماند و ....
* منم با رفتن هر هفته یک تحرکی برام ایجاد میشه و این خوبه و مفید هست
* با بودن در این شرایط کنار همدیگر قدر هم رو بیشتر میدونیم که در راحتی و سختی کنار هم بودیم و برای بچه هایمان میشه الگو و ...
با توجه به شرایط و جزییاتی که خودت می بینی می توانی تعبیرهای مثبت زیادی پیدا کنی .
.
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
3 – تغییر شرایط :
* گاهی این راه را با همسرت نرو و بگذار فرصت دوری بینتون باشه و دلتنگی را تجربه کنی و از طرفی هم فرصتی باشه برای از بین بردن وابستگی عاطفی . همه اینجور رنجها و اصرار به بودن زیاد همسر و .. کنترل گریها از وابستگی عاطفیه که پدر درآر هست ها
* در آنجا برای خودت برنامه داشته باش ، مطالعه سرگرمی ، کار هنری و ....
* برنامه ریزی کن و مشاوره بگیر که از این فرصت برای برقراری رابطه ای خوب با پدر و مادر شوهرت استفاده کنی و مهارتها و راهکارها را بیاموز و به کار ببند . حتی اگر او رفتارش خوب نباشه تو راه درست را برو و برای خودت از خوب عمل کردن و درست رابطه برقرار کردن لذت ببر . اصلاً فرصتیه برای یاد گرفتن مهارتهای ارتباطی و تمرین به کار بستنش با مادر شوهر و همسر و ...
* اطلاعاتت رو از کار و فعالیت پدر شوهرت بالا ببر و گاه ایده های نو طراحی کن و به آنها پیشنهاد بده که کارشان رونق بگیره اینجوری هم پیوند خانوادگیتون بیشتر میشه هم از مشارکت لذت می بری ، میتونی روی ایده راه اندازی یک کار زنانه که خودت بتونی در این آخر هفته ها انجام بدی کار کنی و ...
* گاه تنهایی برای آدم لازمه ، از بعضی از این آخر هفته ها اینجوری استفاده کن یعنی نرو و فرصت تنهایی به وجود بیار برای بازسازی خودت و ... برنامه های کاملاً شخصی طراحی کن . تا بچه نیومده میتونی چنین فرصتها را داشته باشی بعداً حسرتش رو میخوری .
.
* زمانهای با همسر بودن را کیفیت ببخش و کمی نبین با برنامه ریزی و مهارتهای رفتاری می توانی از هر یک ساعت بهره 10 ساعت را ببری و فول شارژ بشی و اتفاقاً تنهایی آخر هفته را گاه ترجیح دهی .
* نشاط و شادابی و خوشبختیت را از وابسته به عوامل بیرونی از جمله شخص همسر بیرون بیار ، درون خودت را غنا ببخش و از محتواو معنا گرایی بیشتر بهره ببر
* ساپورتهای بیجا بخصوص در جنبه مالی ممنوع . مردان از تأمین همسر و تکیه گاه بودن لذت می برند و احساس قدرت می کنند اگر این را از مردت بگیری او یک طفیلی خواهد شد و رنج شما افزون میشه و خلاء ناشی از این وضعیت را ممکنه غلط پر کنه .
مشق شب یادت نره . نمره میدم ها :305:، گفته باشم .
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
فرشته مهربان
:104::104::104::104::104::104::104::104::104::104:
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
فرشته مهربان خیلی ممنون بابت راهنمایی های خوب و بجات
وای چه خوب که مثل بقیه نگفتید که نرو
باشه منم نکات مثبت قضیه رو می گم
1.از نظر مالی گاهی به همسرم پولی می ده
2.وقتی کارشون تموم میشه و پاییز بر می گردن به تهران،پدرشوهرم گاهی (نه همیشه) مقداری پول به همسرم میده
3.گاهی دختر عموها و زنعموهای همسرم به اونجا می ان که خالی از لطف نیست و اون روزا همیشه بیشتر به من خوش می گذره و باهم به کوهنوردی می ریم و وسایل پارک رو سوار میشیم
4.پدر و مادر همسرم به شدت احساس خوشحالی می کنند وقتی می ریم کمکشون
5.همسرم محبتش به من دو چندان میشه وقتی بدون غر و دعوا میریم و برمی گردیم و به قول معروف عزیز تر میشم
6.آب و هوای خوبی هم داره که خالی از لطف نیست
بازم اگه چیزی به ذهنم رسید می نویسم
فرشته مهربون اگه مقاله ای درباره تمرکز زدایی و توقف فکر در دسترستونه لینکشو برام بذارید
بازم ممنون
خیلی ممنون
راستی گفتید مردها دوست دارند از نظر مالی حامی همسرشون باشند ولی من دیشب خلاف این قضیه رو انجام دادم
چند وقتیه اصلا واسش مهم نیست پول دارم ندارم و یا چی کار می کنم بعداز گلگیم برام پول گذاشت رو قران منم بهش گفتم دیگه دوست ندارم حتی یه هزار تومانی ازت بگیرم صبح هم هرچی اصرار کرد پولا رو برنداشتم بهش گفتم خودم پول دارم و پولی که تو بهم میدی پشتش توجه و محبتت و برام ارزشش خیلی بالاتره
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
فرشته مهربون اگه مقاله ای درباره تمرکز زدایی و توقف فکر در دسترستونه لینکشو برام بذارید
بفرمایید این هم لینک
تکنیک توقف فکر
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
بغض داره خفم می کنه من واقعا از اونجا بدم می اد
سلام بی دی عزیز...پدر شوهرم یه پارک تفریحی تو یه محل کوهستانی داره الان نگو که تو هم برو تو پارک برای خودت......
[/quote]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
هیچ کس براش مهم نیست که من چه عذابی می کشم اونجا و تو راه........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
وقتی شماها وپدر و مادرم و پدر و مادرهمسرم و خواهرم و خواهرش همه به اتفاق میگید خوب نرو
احساس می کنم هیچ کس درکم نمی کنه
هیچ کس نمی فهمه که چی میگم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
فرشته مهربان خیلی ممنون بابت راهنمایی های خوب و بجات
وای چه خوب که مثل بقیه نگفتید که نرو
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
باورم نمیشه حرفا همون حرفاست که آقای همسر دیشب با داد و فریاد بهم تحویل می داد
خودش دیشب بهم گفت دارم خفه میشم
خودش گفت اقلیما دارم لبریز میشم
حالا زیگموند فروید بدبخت فلک زده رو درک میکم که چرا در آخرای عمرش از پاسخ به این پرسش که زنان چه می خواهند؟ مایوس شد!:311:
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
بی دل جان اصلا منظورتو نفهمیدم
راستش وقتی دیدم حرفایی که در اوج ناراحتی اینجا نوشتم باعث خنده شده دلم گرفت این مسئله تو زندگیه من باعث رنج و عذابم نه خنده ام
کاش به اندازه یه ذره خودتو می ذاشتی جای من تا حال و روزمو درک کنی
سلام به همه دوستان خوبم که باعث آرامشم هستن
نمی دونم این افکاری که این روزا تو ذهنم می چرخه چیه
حال و روزم وقتی از اینجا رفتم خونه خیلی خوب بود
همسرم اومد خونه با روی باز ازش استقبال کردم آخرشب به پیشنهاد همسرم رفتیم پیاده روی
صحبت های معمولی بود بینمون تا وقتی که ازش پرسیدم چرا جواب sms ام رو صبح ندادی
(آخه دیروز صبح بهش sms دادم دوستت دارم ولی باز جوابی بهم نداد و سکوت در حالیکه تا قبلش داشتیم بهم sms می دادیم ولی تا گفتم دوست دارم جوابی نداد:302:)
خلاصه در اومد بهم گفت دوست نداشتم مگه من به بقیه می گم دوستت دارم که به تو بگم بهش گفتم اتفاقا فقط باید به من بگی دوستت دارم و یه بقیه نگی بعدشم سکوت بینمون
داشتم خفه می شدم از شدت بغض تو گلوم
رفتم خونه و خوابیدم ولی با یه غم بزرگ تو دلم
می خوام تلافی کنم به سرم فکرای آشفته و بد می اد
خیلی بهم ریختم
همیشه دوست داشتم کنارم باشه ولی الان دیگه دلم نمی خواد نگاهم تو نگاهش بیافته صبح تا دم در بدرقه ام کرد ولی من حتی دلم نمی خواست جواب خداحافظیشو بدم
دیشب اصلا دلم نمی خواست کنارش بخوابم
دوست دارم تنها باشم
کاش ازدواج نکرده بودم
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
سلام اقلیما جان به خدا شوهرت خیلی مهربونه من حسرت دارم که شوهرم حتی جواب اس ام اس معمولی من رو بده اون که هیچی تا دم در بدرقه کنه واااااااااااااااااااای خدای من اونم هیچی خیلی وقت ها جواب خداحافظی هم رو اینقدر آورم می ده که اولش فکر می کنی نداده بعد که کمی فکر می کنم پیش خودم می گم نه بابا داده بی خیال:163:
خیلی خیلی سرد برخورد می کنه توی همه مواقع و توی همه موارد. به خدا زیادی از شوهرت انتظار داری اگه جواب اس ام اس را نداده و بعد هم جوابی که دادند رو من اینطوری برداشت می کنم که دوست داشتنشون قلبی هست و نمی خواد با روی زبون اوردنش تکراری اش کنه بنده خدا جوابت رو هم که داده باورت می شه من 2 سال هست که کنار شوهرم نخوابیدم بچه مون بینمون می خوابه وقتی هم که بخوام کنارش بخوابم به بهانه تلویزیون دیدن می ره توی سالن می خوابه و می گه من از این لیم بازی ها بدم می یاد (منم سرکار می رم و درآمد خوبی دارم و ....)
خلاصه کلام اینکه قدر زندگیتو بدون به نظرم که شوهر با احساسی داری ولی غرورش اجازه نمی ده که به زبون بیاره برای همین توی رفتارش بهت نشون می ده بنده خدا همین که اومده بدرقه یعنی یکی از نشانه های عشق و علاقه.:72:
اقلیما جان منم مدتی هست یه غم خیلی بزرگی توی گلومه و با کوچکترین حرکتی می ترکه ولی مشکلت به حادی مشکل من نیست باور کن دارم می گذرونم فقط همین قدر زندگی تو بدون و کمی در مورد افکارت تامل کن.
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
بی دل جان اصلا منظورتو نفهمیدم
راستش وقتی دیدم حرفایی که در اوج ناراحتی اینجا نوشتم باعث خنده شده دلم گرفت این مسئله تو زندگیه من باعث رنج و عذابم نه خنده ام
کاش به اندازه یه ذره خودتو می ذاشتی جای من تا حال و روزمو درک کنی
...
آخرشب به پیشنهاد همسرم رفتیم پیاده روی
...
صبح تا دم در بدرقه ام کرد ولی من حتی دلم نمی خواست جواب خداحافظیشو بدم
...
منظور منو نفهمیدی
منظور شوهرتم نفهمیدی
و منظور اینهمه آدم رو که دیروز در چشم بهم زدنی تاپیکت رو به چهار صفحه رسوندند رو هم متوجه نشدی
و...
پالسها رو اشتباه میگیری. میخوای دقیقا همه اونطوری که تو میخوای همون رو عینا بهت بگن. اما جالب اینجاست که خودتم نمیدونی چی میخوای!
فکر کنم هر کسی حتی اون خانمی که پای پست شما تشکر زده (تایید احساسات اشتباه شما) متوجه بشه که پست من اصلا خنده نداشت! اتفاقا گریه داشت. اتفاقا ناراحت کننده بود. شما بهت برخورد نه به خاظر شکلک خنده اش. (شکلک خنده را فقط به توصیه مدیر همدردی که معمولا میگن توی فضای مجاز و نوشتاری که لحن و منظور نویسنده گاهی گم میشه، لازمه شکلک و... بذاریم برای رفع سو تفاهم و تلطیف فضا و ...). اتفاقا به نظرم شما از اون شکلک ناراحت نشدی. بلکه حقیقتی که در پستم بود را متوجه شدی و دردت اومد!
اقلیما! چرا یکبار اصرار داری همه تاییدت کنند که اونجا سخته و نباید بری. همین که میگن نرو! بعد ناراحت میشی و دنبال یکی میگردی که بهت بگه برو! این تضادت منو به تعجب واداشت! شوهرت رو هم گیج کرده. خودتم نمیدونی چی میخوای. اصلا چرا برات مهمه که دیگران بگن برو یا نرو؟ ما همه تلاش کردیم هر کدوم به نحوی از خوبیهای هر تصمیمی چه رفتن چه نرفتن برات بگیم و بهت بگیم هر چند خوبه که تا حدی شوهرت رو هم همراهی کنی اما این مهمه که تو هر تصمیمی که میگیری با دید مثبت باشه و حس و حالت خوب باشه از اون تصمیم.
شوهرت داره به روش خودش بهت ابراز علاقه میکنه. دیشب بهت پیشنهاد پیاده روی میده (دقت کن! پیشنهاد از طرف ایشون بوده!)، امروز تا دم در بدرقه ات میکنه (اگه دوستت نداره چه اجباری داشته به اینکار؟). فقط چون در کلام بهت نگفته دوستت دارم، تو به این نتیجه رسیدی که دوستت نداره؟ خوب هر کسی یک جور عشقش رو بروز میده. یک مردی از صبح تا شب برای زنش زبون میریزه اما جون زنش رو بالا میاره تا در عمل یه کار بدرد بخور (یا یکی از اون کارهایی که همسرت کرده) برای زنش بکنه که ثابت کنه در عمل هم دوستش داره. یکی هم هیچکدوم این کارها رو نمیکنه و فکر میکنه همین که کنار زنشه و داره زندگیشو میکنه یعنی دوستش داره! همسر شما شاید تحت تاثیر همون تفکر مردانه سنتی که تو دانی و من، سختشه بزبون بیاره که اینهم خودت میتونی کمک کنی اصلاح بشه. یا اینکه به عشقی که توی رفتارهاش میبینی این یکی رو بهش ببخشی.
اگر قصدت از زدن این تاپیک گرفتن راه حل برای همون موضوعی بود که در پست اول مطرح کردی، بنظرم جوابت رو در بین همین سه چهار صفحه ارسال دیگه باید گرفته باشی. طولانی کردن تاپیکت بنظرم ثمری نخواهد داشت جز اینکه دنبال کردن تاپیکت رو برای بقیه سخت میکنه.
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
دوباره چي شده اقليما؟
به نظرم شوهرت به تو محبت مي كنه ولي تو به خاطر اينكه مثلا به قول خودت خرج خودت را خودت مي دي يا از بعضي خواسته هات مي گذري احساس مي كني تو بيشتر محبت مي كني و اينطوري انگار اصلا محبت شوهرت را نمي بيني.
در واقع شوهرت با محبت هاش به تو 40 تا مي ده و تو با محبت هات به شوهرت 90 تا مي دي. و با خودت حساب مي كني من به شوهرم 50 تا دادم (90-40) و اون به من هيچي نداد. اقليماي عزيز اون بيچاره هم به سهم خودش به تو محبت كرده و 40 تا داده ولي تو با محبت هاي بي جات (نظير دادن خرج خودت، پول دادن به شوهرت، همراهي كردنش تا امامزاده علي رغم ميلت) 90 امتياز به خودت دادي و حساب كردي و احساس كردي اون بنده خدا هيچي بهت نداده.
اقليما يا بي توقع محبت كن يا اصلا محبت نكن تا محبت هاي اون شوهر بنده خدات به چشمت بياد.
اقليما مردا اصلا دوست ندارند ما تو مسائل مالي كمكشون كنيم. اين موضوع به اون ها اقتدار و مردانگي مي ده. هزار بار بهت گفتم نكن. اينم براي هزار و يكمين بار.
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
بی دل جان خیلی آشفته ام این روزا و به شدت منفی
حرفاتو چندین بار خوندم
از دیروز تا الان با خودم خیلی فکر کردم به نتایجی هم رسیدم که در عمل باید ببینم چه طوری میشه
الان سعی می کنم به مورد شماره یک فرشته مهربون یعنی تکنیک توقف فکر و فکر نکردن و زوم نکردن به مسئله امامزاده عمل کنم
بی دل جان تو حرفات بهم در مورد مسئله محبت کلامی گفتی اینهم خودت میتونی کمک کنی اصلاح بشه اگه راه حلی بهم بگی خیلی خیلی دعات می کنم
بی دل جان من یه زن هستم و خیلی دلم می خواد از کسی که اینقدر برام عزیزه بشنوم که بهم مثلا به جای اقلیما بگه اقلیما جان من سالهاست که هیچی نشنیدم
این را هم بگم همسر من سال اول زندگیمون گاهی بهم ابراز احساسات کلامی می کرد ولی حالا اصلا و درصدش به صفر رسیده
mamosh جان ناراحت شدم وقتی خوندم و حس و حالتو درک می کنم
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
اقليما جان...
هر مردي روشي براي ابراز علاقه داره،همون طور كه هر زني اين طوره.ايا درسته كه كسي رو مجبور كنبم به نحوي كه ما ميگيم ما رو دوست داشته باشه؟
فكر ميكني همه ي همسرا به خانم هاشون جان ميگن؟(همسر من كه نميگه) ولي در عوض به شوخي يك اصطلاح خنده دار ميگه كه اگه كس ديگه اي بشنوه فكر ميكنه از قصده!(يك صفت متضاد كه در من نيست و ميگه) اما من ناراحت نميشم! ميدونم اين روش ابراز علاقه ي همسر منه.
كمي روي خوبيهاي همسرت تمركز كن.
خوبيهايي كه ازش ميبيني رو بزرگ و پر رنگ كن و بهش بگو و ازش تشكر كن.
وقتي ميگه بيا بريم ژپاده روي به جاي اين كه آخر پياده روي رو با يك بحث تموم كني با خنده و شوخي تموم كن.با تشكر.
بزار به قول بچه ها سيگنال مثبت ازت بگيره.
اون وقت ميبيني كه يواش يواش محبت كلامي هم ميكنه همون طور كه اول ازدواج ميكرد ولي به مرور...
با تاييد و تشويق نقاط مثبت در يك فرد اونو وادار ميكنيم كه نا خودآگاه اين نقاط رو در خودش پررنگ تر و بيشتر كنه اما با فشار براي ايجاد ويژگي كه در اون فرد وجود نداره و نا ديده گرفتن بقيه نقاط مثبت اون فرد فقط باعث ميشيم كه انگيزه و اميد براي بهبود در اون فرد از بين بره.
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
بی دل جان تو حرفات بهم در مورد مسئله محبت کلامی گفتی اینهم خودت میتونی کمک کنی اصلاح بشه اگه راه حلی بهم بگی خیلی خیلی دعات می کنم
بی دل جان من یه زن هستم و خیلی دلم می خواد از کسی که اینقدر برام عزیزه بشنوم که بهم مثلا به جای اقلیما بگه اقلیما جان من سالهاست که هیچی نشنیدم
این را هم بگم همسر من سال اول زندگیمون گاهی بهم ابراز احساسات کلامی می کرد ولی حالا اصلا و درصدش به صفر رسیده
ضمن اینکه باز هم توصیه میکنم "به صرف اینکه همسرت محبت کلامی نمیکنه، بقیه انواع محبت کردنهاشو نادیده نگیر و گیر سه پیچ بهش نده!"، یک تجربه عملی که امیدوارم در مورد شما هم جواب بده اینه که: اگر خودت مرتب ورد زبونت عزیزم و جانم و قربونت برم و ... باشه (که صد در صد همسرت هم دوست خواهد داشت) به مرور همسرت هم عادت میکنه با این کلمات صدات بزنه.
یه وقتهایی هم میتونی بهش تنوع بدی یا غلظتش رو (بصورت سورپرایز) زیاد کنی. مثلا فکر کن توی آشپزخونه ای میخوای صداش کنی بیاد ناهار بخوره بهش میگی: عزیز دلم، همسر نازنینم، آااااقای من،...(با خنده ای بر لب و لحنی حاکی از علاقه و یه کوچولو طنز و کلی حسهای قشنگ دیگه) اونوقت ایشون بجز "جانم"؟ "بله عزیزم؟" چی میتونه بگه؟
البته همیشه هم به این غلیظی نه! غلظتش بسته به شرایط میتونه از یک عزیزم خالی باشه تا ... ولی باور کن نتیجه میده. ضمن اینکه همسر شما در ابتدا این کلمات را داشته اند. پس احتمالش زیاده که دوباره اون ادبیات عاشقانه در ایشون زنده بشه.
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
به نظر من برو ولی سعی کن شرایط خوبی فراهم کنی فیلم ببر ببین با هم گردش برید کبابی بپزید اوقاتی را دوتایی سپری کنید وخلاصه با مهربونی کاری کن اونم خوشحال بشه وکمکت کنه...خودت بد اخلاقی نکن والبته سعی کن به شوهرت آروم آروم بفهمونی که شما باید اوقاتی هم با هم باشید وتونیاز داری و...
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
اقلیما،
ذات انسان همینه، نمیدونم اسمش چیه، زیاده خواهی اسم خوبی نیست، شاید سیری ناپذیر بودن اسم بهتری باشه.
این خصلت هم خوبه هم بد.
خوبیش اینه که بشر رو مجبور به پیشرفت میکنه. یه زمانی آدم فقط روی زمین راه میرفت، بعد کشتی ساخت رفت روی آب، بعد هواپیما ساخت رفت هوا، رفت فضا و بازم سیر نشد. می خواد بره گذشته و آینده.
ولی اگه کنترل نشه و کنترلش دست خودت نباشه بده.
همین بچه های اینجا رو نگاه کن.
ته خوشبختی یکی اینه که: همسرش دست از خیانت برداره.
ته خوشبختی یکی اینه که: همسرش دست از اعتیاد بر داره.
ته خوشبختی یکی اینه که: همسرش دست از رفیق بازی برداره
. . . دوستش داشته باشه
. . . بهش محبت کنه
. . . جواب اس ام اس دوستت دارمش رو بده
. . . جواب اس ام اس دوستت دارمش رو اون طوری که اون دوس داره بده
. . .
واقعن ته خوشبختی چیه اقلیما؟
فرد اول اگه همسرش دست از خیانت برداره، حس میکنه خوشبخت ترین فرد زمینه.
همین طور بیا تا پایین.
ولی تویی که همسرت خیانت نمیکنه، اعتیاد نداره، رفیق باز نیست و . . . از خوشبختیت استفاده نمیکنی و دنبال چیز دیگه ای هستی. اونایی که تو داری خوشبختیه آدم های دیگه اس.
نمیگم دنبال بهبود نباش، ولی از اونچه داری اووووووووووووووووووج لذت رو ببر.
اقلیما، اگه پراید داری و ازش لذت نمیبری و همش چشمت دنبال 206 هستش، مطمئن باش توی 206 هم بشینی چشمت دنبال زانتیاس، زانتیا داشته باشی چشمت دنبال سانتافه اس و اگه آخر ماشین های دنیا رو هم داشته باشی، هیچ گاه لذت نخواهی برد.
در حالی که همون لذت رو توی ژیان هم میشه برد به شرطی که دیدت درست باشه.
از داشته هات لذت ببر، زندگی کن و بعد به فکر بهبود باش.
-
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
اقای همدردی چه قدر ساده و قشنگ نوشتید .
اقلیما واقعا یک کم فکر کن ببین با چیزی غیر از این حرفا میتونی به ارامش برسی فکر نمیکنم دیگه جایی برای نگرانی و درد باشه زندگی ایده ال هیچ وقت وجود نداره کمبود ها کاستی تو هر زندگی به یک شکل اشکار میشن مهم اینه که داشته هامون رو قدر بدونیم به خدا اینا شعار نیست اینا راه حله واسه زندگی من زندگی تو و همه
تا امروز با بدبختم بدبختم پیش اومدیم چی به دست اوردیم جز اینکه تار به تار وجودمون هم باور کرده که بد بخته و تا ابد بدبخت میمونه ما ایرانی ها به چه کنم چه کنم عادت کردیم به اینکه به هم ثابت کنیم از دیگران بیچاره تریم...
اقلیما عزیز ، اقای همدردی ، من ، تو ، همه بیاید تصمیم بگیریم از زندگی لذت ببریم حتی با زندگی ژیانی