-
چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
[align=justify]با سلام
دختری هستم 28 ساله-فوق لیسانس- از یک خانواده فرهنگی با تحصیلات بالا ولی متاسفانه چند ماهی است به علت ضربه ای که 6 ماه پیش از رفتارهای نادرست مادرم در جلسه خواستگاری خوردم، و ازدواج با کسی که بسیار دوستش دارم را فعلا از دست داده ام، بسیار نگران باقی زندگیم هستم. کمک میخواستم در مورد اینکه در مقابل رفتار سلطه جویانه و پرخاشگرایانه مادر و رفتارهای منفعل پدر، چه رفتاری باید داشته باشم تا از این به بعد آسیب های کمتری به زندگیم وارد شود؟
مادر بنده در مورد مسائل مالی همیشه وسواس خاصی دارد - همواره مسائل باید طبق سلیقه ایشان باشد - توی کوچکترین مسائل بچه هایشان مثل خوردن، خوابیدن، لباس پوشیدن، دخالت و اعمال نظر می کنند- در بسیاری از کارها خودخواهانه عمل می کنند مثلا اگر کمی گشنه باشند، حتی 0.5 ساعت هم صبر نمی کنند تا با بقیه خانواده غذا صرف کنند- اگر همه خواب باشند و ایشان بیدار، بدون توجه به بقیه سروصدا می کنند- اگر بخواهند کسی از خواب بیدار شود، اینقدر از روی عمد سروصدا می کنند، تا شخص بیدار شود- بسیار نامنظم و به قول معروف شلخته هستند- پشت سر اعضای خانواده خودمان همواره برای فامیل خبرچینی کرده و حرف می زنند- بسیار لجباز هستند- اگر چیزی باب میل ایشان پیش نرود، از هر عکس العملی مانند داد زدن، حرف بد زدن و ... کوتاهی نمی کنند و .... و از همه بدتر برای پیش بردن حرفهای خود به دروغگویی رو می برند که این کار باعث لطمات زیادی به ما شده است.
با این حال همواره خود را بهترین آدم می دانندو همواره مظلوم نمایی می کنند و هیچ وقت عذر خواهی نمی کنند چون عقیده دارند همیشه درست ترین کار را انجام می دهند. حتی همراه پدر مشاوره هم رفتند ولی تغییری در این رفتارهایشان ایجاد نکرده اند.
پدر هم همواره خود را با کار مشغول کرده اند و بسیار منفعلانه عمل کرده اند، که عواقب این رفتار را ما بچه ها مستقیما در زندگی شاهد هستیم و مستاصل شده ایم.
چون میدانم نباید به فکر تغییر پدر و مادرم باشم، به نظر شما بهترین رفتار چه می تواند باشد که بتوانم شرایط را تحمل کنم و بهتر بگویم قوی تر باشم و خود واقعیم باشم نه چیزی که آنها می خواهند؟[/align]
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
سلام دوست عزیز
هرکسی یک شخصیت مستقل داره.شما خودت اون رفتاری رو که فکر میکنی درسته داشته باش..اما با رعایت حریم ها واحترام بزرگترها...
اره درست گفتی.مادرت سالهاست که به این شیوه رفتار کرده .تغییر دادن مادرت تقریبا غیر ممکنه.
در برابر یک سری رفتارهای مادرت صبوری کن..مثلا سر و صدا کردن و اینا...وقتی خودش ببینه این کارش عکس العملی نداره دیگه انجامش نمیده
اگر میتونی رابطه ات رو باهاش خوب کن..خیلی بهش نزدیک شو...اول بهش خیلی نزدیک شو حسابی تو دلش جا کن خودت رو...کم کم خواسته هات رو بهش بگو...
فقط با محبت وارد شو..شاید احساس نیاز به محبت داره....احتمالا احساس امنیت روانی در منزل نمیکنه و فکر میکنه با این کارها میتونه محبوبیت خودش رو بالا ببره و یه جورایی خودش رو ثابت کنه
شاید شما و اعضای خانوده در این سالها به ایشون کم محبت کردید...تولدش..سالگرد ازدواجش...روز مادر...براش جشنهای خوب و قشنگ همونطور که دوست داره بگیرید
موفق باشید:72:
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
عزیزم این لینک رو ببین شاید به درد بخوره
کلیک کن
ولی یادت باشه احترام پدر و مادر واجبه.اینکه میدونی نباید تغییرشئن بدی هم فکر درستی داری
چون اصولا تا کسی خودش نخواد تغییر نمی کنه
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
ممنون خانم maryam123 و گلنوش67 عزيز
مي توانم بگم تمام راهكارهايي را كه شما گفته ايد ما قبلا امتحان كرده ايم، عكس العمل نشان ندادن، محبت كردن، هديه و جشن براي تمام مناسبت هاي مربوط به ايشان گرفتن. متاسفانه ايشان همواره توقع اجابت شدن مطالبات خود را دارند بدون توجه به احساسات و يا تمايلات ديگران.
قبل از اين 6 ماه، تمام اعضاي خانواده در مقابل ايشان سكوت مي كردند و هميشه توجهي افراطي به خواسته هاي ايشون شده كه فكر مي كنم همين منفعل بودن پدر و عدم آگاهي ما از اسيب هاي احتمالي، ايشان را متوقع تر و به رفتارهاي نادرست ايشان يك مهر تائيد زده است. ولي بعد از ضربه اي كه به من زدند من واقعا نگران آينده خودم شدم. من در اين 6 ماه بسيار نا آرام بودم و خيلي گريه مي كردم ولي ايشون هيچ توجهي به اين رفتار من نداشت و حتي رفتار زشت خود را قبول هم نكرد و بسيار بگو بخند در خانه و يا با بقيه دارد ... و من بسيار در تعجبم كه يك مادر چگونه مي تواند چنين برخوردهايي داشته باشد، بدون فكر به نيازها، احساسات و آينده فرزندانش، تنها بر سر توقعات مالي بر طبق سليقه خود. مي خواهم بفهم اين نوع رفتار از چه طرز فكري نشات ميگيره كه با شناخت اين طرز فكر شايد بتوانم زندگي را براي خودم و به تبع براي اعضاي خانواده راحتتر كنم.
من تا 6 ماه قبل كاملا رفتار منفعلانه همراه با ترس از عكس العمل هاي ايشان داشتم (مانند پدرم) ولي با مطالعه موضوع هاي مختلف اين سايت و كارگاه رفتار جراتمندانه تا حدود زيادي در بيان حرف ها و عدم ترس در بيانشان مهارت پيدا كرده ام. البته گفته هاي جراتمندانه من چون با حركت هاي پرخاشگرانه ايشون همراه است، معمولا كار به دعوا و قهر از طرف ايشان مي كشد. الان چون مي توانم بگم احساس خود را كامل نسبت به مادرم از دست داده ام، نسبت به اين نوع رفتارهايشان بي تفاوت شده ام، و با قهر و فاصله گرفتن از ايشان آرامش زيادي پيدا كرده ام. ولي باز هم نگران آينده و خواسته هايم هستم...
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
سلام
با دوربین به سمت خودت برویم جلو تا به پس از آن در جهت کمک رسانی به مادرت نیز بربیایی:72:
به نظرم با گذشت شش ماه از اتفاقی که در مراسم خواستگای برایت پیش افتاده ، هنوز درد و رنج شما فروکش نکرده به همین علت هست که شما نگران باقی زندگی تان شده اید
شش ماه زمان مناسبی هست که بتوانیم احساساتمان را تعدیل کنیم و البته خودمان باید برای خودمان این تعدیل احساسات را ایجاد کنیم
عزیزم ، ابتدا خودت را به خاطر اینکه این اتفاق افتاده ببخش ، چرا که شما در اون شرایط بهترین کار و تلاش را از خودت نشان داده ای
بعد مادرت را ببخش
می دانم سخت هست ، اما لحظه ای درنگ کن ، اگرچه رفتار مادرت باعث شده ازدواج شما با کسی که خیلی دوستش داری بهم بخورد ، اما آیا مادرت از روی غرض ورزی و کینه و بخل و حسد این رفتار را نشان داده؟!
مسلما نه ، چرا که رفتار درست را نمی دانسته ، لحظه ای فکر کن
رفتارهای ما نشات گرفته از محیط و شرایط خانواده ای هست که در آن بزرگ شده و رشد یافته ایم
بنابراین مادرت قربانی رفتارها و منش های قربانیان دیگر هست
وقتی با این دیدگاه به زندگی و رفتارهای مادرت بنگری تا حدودی این حس منفی در وجود شما فروکش می کند
راهکاری که به نظر من می رسد :
یکم ) نثار کردن عشق و علاقه بی قید و شرط ( یعنی عشق بورزی بهش و او را دوست بداری و کمکش کنی ) به مادرت هست و در کنارش خیلی ظریف بیان کردن رفتار های درست
با توضیحی که داده اید مشخص می شود مادرتون مهارتهای لازم ارتباط با شما را ندارد و شیوه ارتباطی غیر صحیحی را دارند. اما از طرف دیگر شما به عنوان یک فرزند خانواده که تحصیلات عالی دارید، باید شیوه حل مسائل و برخورد با مشکلات را منطقی دنبال کنید نه احساسی.
از طرف دیگر در زندگی آینده شما ، و ازدواجی که انشاء الله صورت خواهید دید به زودی متوجه می شوید، که نحوه ارتباط شما با همسرتان ، تابع نحوه ارتباط شما با خانواده و والدین شما بوده است. و اگر اکنون نتوانید با ظرافت و هوشی که دارید رابطه خود و مادرتان را اصلاح کنید، در آینده چنین ارتباط های مشکل داری ، بین شما و همسرتان پیش خواهد آمد.
دوم) افراد خانواده ات را سیاه و سفید نکن ، ( دقت کن در لابه لای حرفهایت گفتی مادرت بدون توجه به گریه های شما خوشحال با دیگران بگو بخند داشته است... پس از طریق تحریک احساسات اینگونه نمی توانی نه به مادرت در جهت بهبود رفتارش کمک برسانی و نه اینکه به هدفت برسی )
اضطرابت را کنترل کن در حاليكه وضعيت فعلي شما فاجعه اي نيست، لذا شما بر اساس زمان حال تصميم بگيريد. اگر بخواهيد هم جوش گذشته (كه از دست ر فته) ، و هم جوش زمان آينده (كه نيامده) ، را در كنار جوش مشكلات زمان حال بخوريد، خيلي زود از پا در مي آييد.
در حاليكه هيچ كدام اين اضطراب صحيح نمي باشد. شما مشكلات زمان حال را فقط حل كنيد(مسئله منطق محوري به جاي هيجان محوري)
سوم) توصيه مي كنم موضع خود را ملايم كرده و با پدر و مادرت در خصوص ویژگی ها و شرایطی که انها برای همسر شما در نظر گرفته اند صحبت کنید ، ممكن است آنها پيشنهادهايي هم داشته باشند. آنها را نيز به آْرامي بپذير و بررسي كن.(اين به معني تسليم شدن نيست، بلكه نشان مي دهي كه هيجانات و احساسات خود را مي شناسي و آنها را كنترل مي كني و تصميم و انتخابت منطقي است.)
چهارم) يكي از شروط ازدواج استقلال در زندگي و تصميم گيري در انتخاب است. لذا اگر هم اكنون نتوانيد جهت انتخاب همسر از اين حق خود استفاده كنيد، حتي اگر ازدواج كنيد سايه اين دخالتها در زندگي آتي شما ، منجر به مشكلات عديده اي خواهد شد. شما بايد با
قاطعيت اما با احترام با خانواده خود صحبت كنيد.
از آنها قول بگيريد كه اگر پس از بررسي همه جانبه توسط خود آنها و احتمالا مشاور خانواده ، شخصی مناسبی به خواستگاری آمد بر اساس توافقاتی که در بند قبل با هم صحبت کردید عمل کنند.
( در ضمن بد نيست به آنها بگوئيد كه تصميم قطعي را با همفکری آنها برای "بله" گفتن اتخاذ می کنید . بدينوسيله خانواده مطمئن مي شود كه علاوه بر اينكه شما منطقي هستيد ، به نظر آنها هم در انتخاب همسر اهميت داده ايد.)
در ضمن لینک زیر هم می تواند برای شما مفید باشد
کلیلک کنید
و نکته دیگر اینکه ، چنانچه آن آقا شما به معنای واقعی خواستار شما و مرد زندگی باشد با یکبار خواستگاری و رخ دادن یک اتفاق ناخوشایند پا پس نمی کشد !
به هر حال اگر با توجه به راه حلهاي بالا نتواني با خانواده ات كنار بيايي بهتر است به جاي تسليم شدن با مشاور خانواده حضوري صحبت كني. و خانواده ات را نيز به اين جلسه بكشاني.
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
ممنونم بالهاي صداقت عزيز
از اينكه اسم شما را جزء كساني كه راهنماييم كردند، ديدم بسيار خوشحال شدم
تمام حرفهاي شما كاملا متين و صحيح و مطابق با احساسات و شرايط من است و همه را قبول دارم و صد البته رفتارهاي مادر من بسيار شبيه به مادر خودشان است و يكي از ترس هاي من و نامزد سابقم امكان شباهت رفتارهاي خود من به مادرم بوده و هست...
هم چنين من بدليل عدم شناخت راهكارهايي كه مي بايست آن زمان به كار ببرم، بسيار منفعل عمل كرده ام و وضعيت مي توانست به گونه اي ديگر شود و من هم بسيار بد عمل كردم ( قرار شد خودم را ببخشم ولي اين بخشش از ته دل نيست). در واقع اين اتفاق باعث شده كه من در صدد جبران منفعل بودن خود برآيم
در مورد زمان حال، بله بخشش مادرم خيلي سخت است، و من نمي دانم آيا اگر ايشان را ببخشم و بي قيد و شرط محبت كنم، و روش هاي درست را به ايشان بگويم با ظرافت، دوباره اوضاع مانند سابق نمي شود؟ چون اين روش را تقريبا همواره تمام اعضاي خانواده با مادر داشته اند، ولي مادر تغييري در نحوه رفتارشان ايجاد نشده. نمي خواهم اين چرخه منفي باز هم تكرار شود. هم چنين فاصله گرفتن از مادرم آرامش بيشتري را براي من به وجود آورده.
سوال ديگري هم كه دارم اين هست كه من براي ازدواج معيارهام خصيصه هاي ذاتي طرف هست يعني اخلاق، تربيت خانوادگي، درك و شعور، هوش ... ولي خانواده من بيشتر به ظواهر اهميت مي دهند: پدر به مدرك تحصيلي و مادر به پول و مسكن و مهريه( و چون داماد قبلي بر اساس اين معيارها قبول شد، كار من سخت تر هم شد)
در اين مدت هرچقدر درون خودم كنكاش كردم كه جايي براي اين مسائل ظاهري (به عقيده من) باز كنم، نشد.
من فوق ليسانس در رشته اي كه پدرم هم تحصيل كرده اند دارم كه اين انتخاب من در واقع انتخاب من نبوده و پدر اين را خواستند. در طول ليسانس وضعيت تحصيلي متوسط داشتم و در فوق ليسانس چون دانشگاه آزاد بودم، جزء نفرات برتر بودم ولي علاقه زيادي به رشته ام نداشتم، البته از مطالعه برخي درس ها لذت مي بردم ولي از كار در اين زمينه اصلا خشنود نبودم. الان چند ماهي است در اداره دولتي مشغول به كار هستم كه چون خيلي كار راحت و بي استرس است، از حس منفي نسبت به رشته ام كم شده و در واقع از وضعيتم راضيم به واسطه كار بي استرس و پر مزاياي الانم.
بعد ليسانس به علت علاقه زيادي كه داشتم دنبال رشته نقاشي هم رفتم و الان 4 سال است كه به صورت شركت در كلاس هاي آزاد نقاشي مي كنم و به گفته استادم در اين زمينه با استعداد هستم و خودم هم كه مقايسه مي كنم خودم را با آدم هاي هنري و با توجه به اينكه اطرافم دوستان هنرمند زياد است، روحيه خود را بيشتر شبيه به آنها مي بينم، تا دوستاني كه به واسطه رشته فني خود دارم.
با اين وجود فكر مي كنيد، معيارهاي ازدواج من بايد مطابق با روحيات من باشد يا با توجه به سلايق پدر و مادرم؟ آيا من بايد در اين زمينه از معيار هاي خودم بگذرم و بيشتر شبيه به معيار هاي آنها انتخاب كنم يا به صورت جراتمندانه از معيار هاي خودم دفاع كنم؟ البته مي دانم كه زندگي مال من است و ... ولي اين سوال را دارم كه آيا معيارهاي من اشتباه است؟
بله حرف شما درست است كه كسي كسي را بخواهد سعي مي كنه به فرد مورد نظر برسه و هدف ما هم همين است كه به دور از جنجال هاي خانوادگي و با صبر حل شود ولي خب من چون از طرف مادر در طول زندگي و در اين مورد، احترام متقابل را نديده ام، كمي سخت است كه با ايشان با مدارا رفتار كنم
من با حضور پدر و مادر هم در يك جلسه مشاوره شركت كردم كه مشاور هم به من گفتند كه نبايد منفعلانه عمل ميكردم در مقابل مادرم و بايد براي فرد مورد علاقه ام بيشتر تلاش مي كردم.
چندبار هم با آن آقا به مشاوره رفتيم جهته رفع مشكلات پيش آمده با خانواده ها كه متاسفانه بسيار ناوارد بودند و هيچ گونه راهكارهاي ثمر بخش كه نداده هيچ، به خراب كردن روابط منجر شدند. براي همين با توجه به اينكه چند ماهي است اين سايت را هر روز بررسي مي كنم و بسيار موثر ديدم آن را، ترجيح ميدهم از اين فضا فعلا مشاوره بگيرم چون مفيدتر است.
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
ببخشيد دوستان من يك سوالي داشتم كه از جناب مدير همدردي هم پرسيدم ولي جوابي نگرفتم
ايشون توي تاپيك صندلي داغ سري هشتم، شماره 204 فرموده اند كه يكي از شرايط مشاور، متاهل بودن هست، آيا اگر مشاوري كه مشاوره حضوري مي دهد، مجرد باشد، كار ايشان غير قانوني است؟ از طريق چه ارگاني مي شود اين موارد را پيگيري كرد؟
ممنون
در ضمن من منتظر راهنمايي ها و تجربيات دوستان در زمينه مشكلات خودم هستم
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mr6262
ببخشيد دوستان من يك سوالي داشتم كه از جناب مدير همدردي هم پرسيدم ولي جوابي نگرفتم
ايشون توي تاپيك صندلي داغ سري هشتم، شماره 204 فرموده اند كه يكي از شرايط مشاور، متاهل بودن هست، آيا اگر مشاوري كه مشاوره حضوري مي دهد، مجرد باشد، كار ايشان غير قانوني است؟ از طريق چه ارگاني مي شود اين موارد را پيگيري كرد؟
ممنون
در ضمن من منتظر راهنمايي ها و تجربيات دوستان در زمينه مشكلات خودم هستم
بهتره از طریق پیام خصوصی یا لینک ارتباط با ما در پایین صفحه سوالتونو بپرسین
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
دوستان از ناراحتی به شما پناه آوردم.لطفا راهنماییم کنید
سعی کردم طبق صحبت های دوستان روابطم را با مادرم بهتر کنم، ولی ارتباط با ایشان دوباره منو مشغول بررسی رفتارهای خودخواهانه ایشان می کنه
برای مثال می توانم به مورد اخیر اشاره کنم، پسر داییم که تنها در تهران زندگی می کنه که او بعد از سالهای زیادی، 5 سال پیش آغاز کننده مجدد روابط بین مادر و داییم بوده، چند روز پیش به مادرم برای عید زنگ می زنه و مادر با ایمکه مدت ها بود خبری از او نداشت، به علت بگو مگویی که با من داشت، سرماخورگی را برایش بهانه می کنه و خوب صحبت نمی کنه و بعد هم تماسی با او نمیگیره. پسر دایی تنهای من امروز پیغامی به مادر می ده که من هر روز اینجا تنها هستم و شما هیچ وقت از پسر برادرتان حالی نمی پرسید. مادرم به جای اینکه فکر کنه شاید تقصیر از خودش بوده و مسئله رو برای پسرداییم توضیح بده، بهش میگه: فکر کنم از خوب شدن سرماخوردگیه من ناراحتی ...! یا مامان بابات پرت کردن اینارو بگی...! پسر داییم هم در جواب میگه من فقط دوست داشتم روابطمون بهتر میشد و شما از پسر برادر تنهاتون اینجا یه یادی می کردین... مادر هم به من گفت یه پیام بده بهش بگو من .... هستم و مامانم خیلی ازت ناراخته ...
البته من این کار رو نکردم و برای مادرم چند بار توضیح دادم که اون تنهاست، 25 سالشه، بچه اس، ... ولی مادرم فقط به فکر احساسات خودش بود و با دروغ سرماخوردگی دوباره مسائل خودش رو پیش برد...
نمی تونم بفهم چجوری یک خانم 53 ساله نمی تونه احساسات کسی رو درک کنه و حس دلسوزی و درک احساسات بقیه رو نداره؟ دقیقا بلایی که سر خودم هم آورد. این فقط یک نمونه بود، ما حداقل هر روز شاهد یکی دو تا از این رفتارها هستیم
کسی تجربه ای داره که شاید بشه با اون رفتارهای مادرم را کمی تغییر بدیم یا دیدش رو از حالت خودخواهانه کمی تغییر دهیم؟
مشاور حضوری هم کمکی نتونست بکنه چون مادر فقط انتظار داره بقیه تغییر کنن و از تمام حرف هایی که مشاور به ایشان زد، فقط این حرف که ایشان ادم باهوشی است، یاد مادرم مانده
خواهش می کنم کمکم کنید، من نمی خوام باقی عمرم رو از رفتارهای مادرم عذاب بکشم و هیچی نگم وتحمل کنم...
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
خواهر بزرگوارم،
چند نکته ( لطفا دقت کنید) :
1. شما نمی توانید مادر 53 ساله خودتون رو تغییر بدید و ایشون رو اصلاح کنید.
2. رفتارهای ایشون نشان دهنده تیپ اگرسیو یا پرخاشگرانه ایشون داره و ریشه در مسائل تربیتی ایشون داره. کار خاصی از دست شما الان بر نمی آد!
3. انفعال پدر و پرخاشگری مادر در منزل شما یک حلقه منفی رو رقم زده است که موجب شده نه مادر شما از وضعیت کنونی راضی باشند و نه پدر شما، و البته نه شما! این چرخه منفی رو شما نمی توانید به تنهایی متوقف کنید اما می توانید از ایجاد چرخه در روابط خودتون جلوگیری کنید!
پس باید چه کنید؟؟ همه چیز هم خارج از کنترل نیست... بعضی چیزها رو می تونید کنترل کنید،
الف : ببینید عواطف و رفتارهای افراد ناشی از چیست؟ رفتارهای افراد یا عمل است و یا عکس العمل، اما هر چه که باشد ناشی از یک احساس و عاطفه است، اما این احساس و عاطفه از کجا ناشی می شود؟ عواطف نتایج تفکرات هستند، یعنی نتیجه یک فکر و یا چند فکر، می تونه احساس خشم باشه یا احساس مهربانی! اما این افکار از کجا می آیند؟؟ این افکار تفسیر موقعیت هایی هستند که افراد تجربه می کنند، حالا اگر بخواهیم عمل یک فرد رو کنترل کنیم، باید عواطفش رو کنترل کنیم و اگر بخواهیم عواطفش رو کنترل کنیم، باید افکارش رو کنترل کنیم! خب تا اینجاش که دست ما نیست!!! اما ما می توانیم موقعیت رو کنترل کنیم!
پس برای اینکار ابتدا عواطف ایشون رو شناسایی کنید و ببینید ناشی از چه افکاری و تفسیر چه موقعیتی است؟ در این صورت در مواجهه با موقعیتهای مختلف می دانید چه اتفاقی خواهد افتاد! و می تونید موقعیتها رو کنترل کنید و ببینید چطور رفتارها کنترل می شوند... یعنی به جای اینکه آب در هاون بکوبیم و بیایم عواطف ایشون رو تغییر بدیم! اونها رو شناسایی می کنیم و متوجه می شیم مربوط به چه موقعیتهایی می شوند، موقعیتهای خوب رو ایجاد می کنیم و از موقعیتهای بد جلوگیری می کنیم...
ب: باید صبور باشید و به هیچ وجه با خشونت و عصابنیت با ایشون صحبت نکنید! همواره با احترام صحبت کنید!
ج: مهارت رفتار جرات مندانه رو یاد بگیرید و این مهارت، تنها راه مقابله و متوقف کردن چرخه منفی در برابر ایشون نسبت به خودتون هست
د: شما لزومی نداره همه مواردی که ایشون می گن رو بپذیرید و انجام بدید، هر چند که باید با احترام و رعایت حرمت ایشون این کار رو انجام بدید و جرات مندانه!
ه: چند تا کار رو به هیچ وجه انجام ندید: احساسات ایشون رو انکار نکنید! جنگ افکار راه نیندازید! سرزنش نکنید! راهکار به ایشون ندهید! سرزنش به هیچ وجه نکنید! (تکرار به منظور تاکید) همدلی کنید! ( شما وقتی همدلی می کنید الزاما کار ایشون رو تایید نمی کنید، مثلا وقتی می گن اینطور اس ام اس بزن! می گید: مامان! واقعا می دونم چه احساسی داری... می فهمم و درک می کنم! منم گاهی این احساس رو نسبت به افراد دیگه تجربه می کنم!) مقایسه نکنید ایشون رو! ایراد نگیرید! تمجید کنید حتی کوچکترین تغییر رو! احساساتتون رو بیان کنید، صریح و روشن! به ایشون راهکار و مشاوره ندهید! تربیت کردن ایشون به هر شیوه ای ممنوع!
و: صبور باشید... تغییرات بسیار کند اتفاق خواهند افتاد
سوالی بود بپرسید
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
سلام استاد عزیز،
ممنونم از توجه شما به مشکلم. همواره از نحوه راهنمایی شما به مراجعان لذت بردم زیرا مطمئنم تفکر زیادی پشت تک تک کلمات شماست
تا جایی که من دیده ام هرگونه مخالفتی با حرفهای مادر حتی با احترام، ایشان را به حالت جبهه گیری و قهر میبرد مگر در آن لحظه به آن طرف احتیاج داشته باشد، یکی از مسائلی که این حالت بیشتر پیش می آید، در مورد مسائل مادی است. ایشان طبق رفتارها و گفتارهایشان، مادیات مهمترین مساله برای آرامش است و تقریبا همه چیز را با قیمت آن ارزیابی می کنند. مسلما مخالفت با خواسته های مالی ایشان که جزء موقعیت های بدی است که حتما رخ می دهد و متاسفانه تا جایی که ما دیده ایم به جزء گوش دادن به حرف ایشان، نمیتوان از پرخاشگری ایشان جلوگیری کرد و این به نوعی متناقض است با جراتمند بودن و جلوگیری از چرخه منفی و جنگ افکار.
البته یک مساله دیگر هم این است که ایشان برای کسانی که کمتر از سن ایشان را دارند احترام زیادی قائل نیست، مثلا در نوع خطاب کردنشان، بچه گونه دانستن حرفهایشان... که بسیار آزار دهندست . هرگونه حرف متفاوت با نظر ایشان، بچه گانه به نظرشان می رسد
و علت اینها علاوه بر تربیت ایشان، فکر می کنم قدرت مالی زیادی است که پدر به ایشان داده اند.
یک سوال هم داشتم اینکه به جز مقالات و کارگاه این سایت در خصوص رفتار جراتمندانه، ایا کتاب و یا مرجع دیگری نیز می توانید به من معرفی کنید
با تشکر فراوان
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
خواهرم،
بله، بی شک همینطوره، چون ایشون عادت کرده اند که دیگران نظری داشته باشند که ایشون باید مبارزه کند و همیشه یک جنگ افکار راه بیاندزند که در آن برنده شوند.. ببینید شما نمی توانید این رفتار رو اصلاح کنید! اما می توانید موقعیتهایی رو کنترل کنید که این جنگ افکار راه نیوفته... مثلا وقتی موضوع مالی رو مطرح می کنن، می توانید با موافقت صد در صد با ایشون، تمام مواضع دفاعی رو کامل بردارید! با گفتن جمله آره مامان! حق با شماست منم موافقم! وقتی مواضع دفاعی وجود نداشته باشه، جنگ افکاری هم نخواهد بود، در این زمان خواهید توانست به او بگویید که حالا به نظر شما که این قدر باهوشی! بهتر نیست این کار رو بکنیم؟
ببینید مادر شما از یک موضوع بر خلاف تمام مسائلی که می گویید رنج می برد! پدر شما منفعلانه ایشون رو قبول داره و دیگران هم احتمالا این گونه هستند و این بدترین حالتهاست! اصلا حالت خوبی نیست! برای همین می شه گفت ایشون یقین داره که کسی قلبا ایشون رو قبول نداره و برای ایشون، تجربیاتش، احساساتش، فهمش، شعورش، احترامی واقعی قائل نیست و برای همین هم مجبوره در هر موقعیتی وارد جبهه دفاعی برای تثبیت حرفاش بشه... بدترین وضعیت زندگی به نظرم، زندگی با فردیه که هیچ نظری نداشته باشه و منفعل باشه... می دونید ایشون هم یک زنه!
یک زن پاک و پایبند و متعهد به زندگی! خب به نظر شما احساسات ایشون باید از چه طریقی تامین بشه؟ چه کسی باید با ایشون همفکری کنه؟ اعتبار بهش بده؟ همین کمبود هاست که موجب می شه تنها کلمه ای که از مشاور یادش می مونه یه تعریف خشک و خالیه که " شما خیلی باهوشی"! این یعنی هیچ کس تا کنون چنین تعریفی از ایشون نداشته و این برای ایشون خیلی مهمه! یعنی افراد خانواده چه در دوران کودکی و چه در دوران بزرگسالی و حالا میانسالی برای ایشون اعتبار سازی نکرده اند! یعنی به حقوق فردی ایشون احترام نگذاشته اند و به تجربیاتشون، احساسشون و عواطفشون احترامی نگذاشته اند! خب این برخوردها ایشون رو به یک کمپلکس بدون اعتماد و اطمینان تبدیل کرده، فکر می کنند که همه افراد مثل برادر، زن بردار و یا پسر بردار، به ایشون بی توجهند و برای ایشون دارن نقشه می کشن که بهشون اعتبار لازم رو ندهند که البته واقعیت اینه که کسی هم این اعتبار رو نمی ده!
پدر شما هم چون نقش منفعل رو داشته خواسته های احساسی زنانه مادرتون رو تامین نکرده و ایشون دچار کمبود احساسی شدیدی شده اند که عواقبش معمولا دامنگیر بچه ها می شه! بی شک پدر شما قطب پرخاشگری هم داره که معمولا به صورت جنگ قدرت در بستر مشترک بروز خواهد کرد و طبیعتا اون جنگ قدرت موجب خواهد شد مادر شما بیشتر احساسات بد رو تجربه کنه!
بیشتر موضع گیری های ایشون ( مثل بچه گونه خواندن افکار دیگران که ریشه در کودکی تلخ ایشون داشته) برای اثبات وجود خودشون و ناشی از عزت نفس پایین، اعتماد به نفس سرکوب شده و خراش های عمیق احساسی است که یک منتقد درونی قوی، در وجود ایشون داره به همه این قصه ها دامن می زنه! شما و خانواده شما هم احتمالا تنها کاری که می کرده اید این بوده که با منتقد درونی ایشون همدست می شدید!! وقتی این همدستی بوجود می آد صدای فریادهای فرد، شنیده می شه! حالا اگر وارد بازیهای منتقد درونی ایشون نشوید، منتقد درونی ایشون که موجب آشفتگی مادرتون می شه، کم کم خاموش می شه!
متاسفانه شما فورا نمی توانید وارد فاز رفتار جرات مندانه صرف با ایشون بشوید، و اول باید با اعتبار سازی و همدلی باب گفتگو رو با ایشون باز کنید و در مقابل درد دل ها و شکایات و گله های ایشون، شنونده فعالی باشید! بعد که اعتماد ایشون بدست اومد می توانید آرام آرام جرات مندانه با ایشون برخورد کنید! اما تا زمانیکه مواضع دفاعی دارند این کار شدنی نیست و منجر به تعارضات بیشتر می شه...
با ایشون گفتگو کنید! در مورد مسائل احساسی که تعارضات کمتری دارند... خاطرات و تجربیات ایشون رو احترام بگذارید و اجازه بدید به شما اعتماد کنند، به ایشون باید کمک کنید تا از این فاز افسردگی خارج بشوند! این به معنی محبت به قید و شرط نیست! دقت کنید!
من کتاب خاصی که مهارت رفتار جرات مندانه رو بطور کامل آموزش داده باشه سراغ ندارم، اما تاپیک های این تالار بسیار خوبند! تاپیکی با عنوان " چگونه منفعل نباشیم" توسط خانم saboktakin ایجاد شده که بسیار مفید است و جواب خیلی از سوالات شما در پستهای اون هست! برای تمرین هم تاپیک هایی مثل مهارت رفتار جرات مندانه آقای Baby می تونه کمک کننده باشه
درخواست جرات مندانه رو یاد بگیرید و بیاموزید چگونه از مادرتون درخواست جرات مندانه داشته باشید
حتما نوع جملاتتون رو از جملات "تو" به جملات "من" تغییر دهید! این تغییر باید در تمام ابعاد باشه و در کلام ابراز بشه!
سوالاتتون رو بپرسید...
پ.ن : راستی اولش گفتید استاد! با من بودید؟ در هر صورت من به خودم گرفتم و جواب دادم... اما من استاد نیستم!
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
ممنونم استاد عزیز (این کلمه از نظر معنایی و کاربردی شایسته شماست)
شما دقیقا درست حدس زذید، به علت فاصله بسیار زیاد تحصیلات بین پدر، من و خواهرم با مادرم و از آن مهمتر اینکه اهمیت تحصیلات همواره از سوی پدر به صورت افراطی بالا برده شده به علت شغلشون (در این حد که ایشان به معدل دیپلم یک خواستگار نیز توجه زیادی دارد!) ، خیلی وقتها مادر مطالب گفته شده در دعواها را اینطور برداشت می کند که ما به او گفته ایم جون تحصیلات بالایی نداری، پس هیچی نمی فهمی! در صورتی که اصلا این حرف به ایشان زده نشده ولی ایشون اینجور برداشت می کنند. یا اینکه من چون هم رشته پدر هستم و باهم در مورد مسائل کاری صحبت می کنیم، مادرم میگه پدر با تو بیشتر از من صحبت می کند و بعضی وقتها در خلال مشاجره هایی که با هم داریم، به من میگه تو به من حسادت می کنی!
متاسفانه ما هیچ وقت از صمیم قلب برای مادر اعتبارسازی نکرده ایم چون در زمان های بحرانی همواره به فکر خود بوده و بنابراین محبت های ایشان برای ما به صورت خاله خرسی می ماند و هم اینکه ایشان بسیار احساسی با مسائل برخورد می کند ولی برعکس برای پدر به شدت اعتبارسازی کرده ایم به علت منطقی که در کارهایشان هست و به علت پدر بودن! که اکنون آسیب این کارمان را داریم می بینیم....
سعی کامل خود را می کنم با به کار بردن راهکارهایی که فرمودید مادر را از حالت دفاعی خود بیرون بیاورم
یک مورد دیگر هم هست اینکه خیلی وقت ها پدر داخل گفتگوهایی که با مادر داره (که البته الان خیلی کمتر شده بعد از رفتنشان به مشاور، در صورتی که قبل از آن شاید نصف سال را با هم قهر بودند) من را به عنوان شخص سوم یا به نوعی قاضی به وسط گفتگو می کشونه و من زیاد با اینکه جلوی حرف پدر بایستم راحت نیستم، و البته با این کار ایشون. ولی نمی دانم چطور برخورد کنم که از من بدون دلخوری چنین تقاضایی نداشته باشند؟
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
سلام دوستان
خواهش می کنم کمی کمکم کنید تا از دست این افکار منفی راحت شم و قوی تر شم
طبق گفته دوستان، روابطم رو با مادرم بهتر کردم، نه مثل قبلا ها ولی خیلی بهتر از قبل
توی این مدت ایشون باز هم کارهایی کردند که روی اعصاب بود مثلا یکی از مواردی که کل خانواده رو اذیت می کنه اینکه وقتی دیگران حرفی می زنند ایشون کلا برعکس و جور دیگه برداشت می کنه. مثلا من بهش میگم کلاس ورزش دارم، با موبایلم تماس میگیره و من جواب نمیدم و missed call میشه. به پدرم میگه زنگ زدم به mr6262، تماس رو reject کرده (در صورتی که واقعیت نداره) و به پدر میگه mr6262 گفته بود که یک جلسه اضطراری دارم،در صورتی که چند بار گفته بودم کلاس ورزشم. این یک نمونه است، یا مثلا در جلسه خواستگاری من پدرم در مورد پوشش من که مورد قبول خانواده پسر هست یا نه، صحبت کرد که آنها گفتند این مسئله به خود من بستگی داره و گذاشتن محدودیت در این مورد، نوعی بی ادبی به منه، ولی مادرم بعد برای دیگران اینجور بازگو کرده بود که این خانواده برای پوشش من محدودیت گذاشتن! این کارشون به خاطر مخالفت نبوده، واقعا اینجور برداشت کرده بودن! خیلی موارد پیش اومده که ایشون جور دیگه برداشت میکنه! این مسئله ناشی از چیه؟ چرا ذهن مادرم اینجور عمل میکنه؟
یا به من میگه امروز با یه دختری صحبت کردم،23 ساله، که چند سال پیش عاشق یه پسر سرطانی میشه و مادرش اجازه ازدواج نمیده و پسر 6 ماه بعد فوت میکنه. حالا دختره الان کلی خدا رو شکر میکنه که مامانش نذاشته که با اون پسر ازدواج کنه. بعد میاد با این مثالش کار خودش رو توجیه می کنه که نذاشته من به کسی که دوست دارم برسم به خاطر مهریه و کار نادرست خودش رو هیچ وقت قبول نمی کنه و اینجوری هم حق رو به خودش میده. یعنی شرایط ها رو با هم مقایسه نمی کنه و فقط کار خودش رو با اون مادر مقایسه می کنه و حق رو به خودش میده...
خیلی خسته ام از این رفتارهاش. تا میام کمی بهتر بشم باهاش باز با تمام اعصاب من بازی می کنه و من هم شاید روزها روی این حرفاش فکر میکنم و ازش متنفر میشم (ببخشید که این کلمه رو میگم ولی نمی تونم دیگه دوسش داشته باشم). دلم می خواد ازش فاصله بگیرم تا اینقدر بهم صدمه نزنه. حتی پدرم هم از این کاراش خسته شده، و به من میگه بلاخره تو هر خانواده ای باید یه آدم بدجنس باشه
بهم کمک کنید تا بتونم به خودم کمک کنم تا این مسائل اینقدر روم تاثیر نذاره. خیلی خسته شدم، خیلیییییی
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
خیلی جالب بود !!!
mr6262 همینکه شما متوجه تناقض در رفتار مادرتون شدید و دنبال علت این نوع رفتار میگردین اینو میرسونه که شما دیگه نمیخوایین پیرو راه مادرتون باشین بر خلاف اینکه رفتار مادر بزرگتون کاملا تاثیر داشته رو رفتار مادرتون ...
.
به نظر من علت بیشتر رفتار های ناهنجار مادرتون برمیگرده به رفتار مادر ایشون که احتمالا با این سیاست تونستن کنترل اعضای خانواده رو به دست بگیرن و مادرتون باورش شده که از طریق این رفتار اون هم میتونه کنترل داشته باشه رو آینده فرزندانش ... شاید همین رفتار در طول سالیان سال باعث شده که پدرتون نسبت به رفتار های مادرتون منفعل عمل کنه چون دیده هرجور که رفتار بکنه مادر شما کار خودش رو انجام میده پس بی خیالی رو پیشه کرده و مادرتون هم احتمالا این منفعل بودن رو یه جور پیروزی برداشت کرده و مطمئنا برا پدرتون زجر آور هم بوده!
.
همینطور که دوستان هم گفتن سعی در تغییر مادرتون آب در هاون کوبیدنه ...
راه حلی که به نظر من میرسه اینه که سعی کنین طوری رفتار کنین که ببینه دیگه حرفاش رو طرز فکر و رفتارتون تاثیر نداره و خودتون کاملا مستقل هستین و در برابر تعارضات ایشون سکوت همراه با لبخند اختیار کنین. طوری رفتار کنین که این حس (شما همان بچه نیازمند ) مادر دیگه نیستین و کاملا مستقل شدین ! به نظر من اهمیت ندادن به رفتار های این گونه اشخاص موثرترین برخورد میتونه باشه. اگه شما راجع به هر مسئله پای بحث با مادرتون بشینین احساس میکنن که هنوز لبه تیغشون برنده هست و مصر تر میشن !!!
البته با رعایت احترام مادر و فرزندی ... نمیگم بی احترامی کنین بش !!! زیاد جدی نگیرین حرفاشو و رفتاراشو فقط لبخند بزنین و کاری رو که صلاح میدونین انجام بدین !
.
همه این مطالب نظر شخصی بود!
موفق و پیروز باشین
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
ممنونم دوست عزيزم saeeded جان
من هم فكر مي كنم با عدم شركت در بحث هاش، و با كوتاه گفتن نظراتم و خارج شدن از بحث هاش كمتر به خودم ضربه مي زنم. خيلي سخته كه ببينم زندگي من هم مثل زندگي پدرم بشه، سعي مي كنم كه منفعل عمل نكنم و نظراتم رو با احترام و آرامش بهش بگم ولي مادر من چون هميشه با مسائل به صورت چالشي و پرخاشگرانه برخورد مي كنه، داشتن آرامش جلوي ايشون، ايشون رو به اين سمت ميبره كه حرفش درست بوده و اصولا طرز فكرشون رو هيچ وقت تغيير نميدن.
خيلي علاقه دارم كه قوي بشم تا جدا از ناديده گرفتن حرفهاي ايشون، اجازه ندم كه در خلوت هم اين حرفها حتي ذره اي روم تاثير بذاره.
جدا از اين رفتارهاي مادرم، من خودم هم متوجه اين موضوع شدم كه منتقد درونيم خيلي فعاله، كه فكر ميكنم به اين عذاب كشيدنم دامن ميزنه. آيا راهي براي ساكت كردنش به ذهنتون ميرسه؟
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
خیلی خسته ام، خیلییییییییییییییی
خیلی وقته از ته دل نخندیدم... تا یه کم میرم تو فکر گذشته، میبینم صورتم پر اشک شده
خیلی داغونم، دارم همه چیو میریزم تو خودم تا بابای گلم غصه نخوره ولی نمی تونم با مامانم خوب باشم، نمی تونم
نمی تونم تحملش کنم بهم نزدیک شه، باهام شوخی کنه، نمیتونم ببخشمش، 10 روز سفر بود، واسه اون 5 دقیقه
ای که شب باید باهاش صحبت می کردم، عزا میگرفتم
خودش به خاطر بی توجهیای بابام (به خاطر اخلاق بد خودش) به بابام خیانت کرد، ولی من دهنمو بستم و گفتم بذار
که خوشحاله الان، خوشحال باشه ولی اون به خاطر پول، زندگیه منو خراب کرد و اصلا واسش مهم نبود که من چقدر
زجر کشیدم
همه چی داره دیوونم میکنه، دلم نمیخواد بیام تو این خونه
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
سلام
ظاهرا تاپيك من هم جزء تاپيك هاييه كه طرفدار نداره... حالا من مشكلامو ميگم ، خيلي نياز دارم كه دوستان كمكم كنن
دو شب پيش مامانم صدام زده ميگه، اين آقايي كه باهاش در ارتباط بوده يه زماني (البته اون اينطوري نگفت، به فاميلي صداش زد)، هي بهش ايميل ميزنه، بهم گفت كاري ميتونمي بكني كه ايميل هاش رو به گونه اي ignore كني كه واسه اون آقا هم پيامي بره كه مامانم ايشون رو ignore كرده؟ گفتم من فقط مي تونم يه كاري كنم كه ايميل هاش براتون نياد ولي نه اينكه اون هم بفهمه كه شما ignore اش كردي. گفت نه اينجوري نمي خوام...
هنوز موندم منظورش از اين كار چيه. يعني ميخواد واسه اون آقا جلب توجه كنه؟ چجوري روش ميشه در مورد اون آقا اينو از من بخواد؟ چرا اين كارارو مي كنه؟
با اين جور آدم ها چجوري بايد برخورد كرد؟ مامانم از يه ور به ما ابراز علاقه مي كنه، از يه ور با رفتاراش همه رو عاصي كرده و خيلي پرتوقعه. اصلا حرفاش با عملش نمي خونه، هر كي نمي شناستش ميشينه پاي حرفاش ميگه چه آدم مهربون و منطقيه ولي عملش 180 درجه برعكسه. يعني جوري هست كه من بهش ميگم شما بايد وكيل ميشدي...مي خوام بدونم ذهنش چجوري كار ميكنه؟
حس مي كنم توي زنداني گير افتادم كه راه فرار نداره و بايد تحمل كنم، بسوزم و بسازم
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
سلام مجدد
یک سوالی دارم که در مورد نحوه عکس العمل در یک موقعیت هست و چون ربط به مادرم داره، اینجا مطرح می کنم
من ماشین مادرم رو قرض گرفتم و یک سانحه کوچیک رخ داد که در ماشین خش برداشت. وقتی قضیه رو برای مادر و پدرم تعریف کردم، مادرم برگشت بهم گفت حالا این خش مهم نیست، خش هایی که رو دل من انداختی رو میخوای چی کار کنی؟؟ منم هیچی نگفتم و در واقع حرفش رو ادامه ندادم. در صورتی که باهم خوب بودیم و جو صمیمی بود (ولی همیشه همه چی رو به خودش یه جوری ربط میده)
(من از امروز صبح تصمیم گرفته بودم مادرم رو ببخشم بابت "مشکلاتی که برام پیش اورد و منو از کسی که دوست داشتم جدا کرد - حرف هایی که بهم زد-رفتارهایی که انجام داد - دروغ هایی که در مورد خودم و نامزد سابق به بقیه گفت، حرف هایی که پشت سر خانواده میزنه و ....". تصمیم گرفتم همین جوری که هست قبولش کنم ولی به محض اینکه کمی باهاش مهربون میشم باز یه رفتاری میکنه که بخوام ازش دور باشم
نمیدونم چرا همیشه مظلوم نمایی می کنه و یه کاری می کنه که همه دلشون واسش بسوزه. در صورتی که همیشه همه، کارهایی رو که اون میخواد رو انجام میدن تا از رفتارهای بد بعدش جلوگیری کنن چون همیشه همه چی باید اونجوری یاشه که اون میخواد وگرنه.... نمی دونم چرا وقتی اون رو دل من زخم های به این بزرگی گذاشته، اینقد خواهانه فقط به خودش فکر می کنه. خیلی حق به جانبه همیشه)
حالا جدا از اینها به من بگید چه عکس العملی راجبه اون خراشایی که گفت باید انجام میدادم تا اینقدر تو خودم نریزم و اون هم با سکوت من فکر نکنه من تائیدش کردو و حرفش رو قبول کردم؟
خواهش میکنم راهنماییم کنید تا رفتار مناسب و قدرتمندی رو در مقابل این نوع حرفها داشته باشم
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
ذوست عزيز...
تمام پستهاي تاپيكتونو خوندم و به نظرم پاسخ تمام سوالاتتون رو آقاي sci كامل ودقيق دادن،اما به نظر ميرسه شما بيشتر از ديد نظري باهاشون موافقت كردين ولي هنوز وارد فاز عملي نشدين!
در مورد اعتبار سازي وهمدلي بهتون توضيح داده شده،وجمله اي هم كه مادرتون گفته به خوبي نوع نگرشش رو نسبت به شما نشون ميده،اين كه احترام،تاييد و حتي تحسيني رو كه هميشه تشنه اش بوده به دست نياورده واين موضوع زجرش داده.ايا شما اقدامي دقيق وهوشمندانه براي اعتبارسازي وهمدلي انجام داديد؟
اكثر چيزهايي كه لازم بوده بدونيد رو دوستان متذكر شدن اما من به شخصه فكر ميكنم ضمن بازخواني راهنماييهاي دوستان علي الخصوص آقاي sciوالبته تلاش براي عملي كردنشون،بايد راههاي توقف فكر(براي جلوگيري از مرور خاطرات گذشته) و افزايش اعتماد به نفس والبته تمركز زدايي نسبت به كارها وفعاليتهاي مادرتون رو هم مد نظر قرار بديد.
تا زماني كه كارها ورفتار ها وجملات مادرتون رو اين قدر دقيق وموشكافانه بررسي ميكنيد نميتونيد آرامش داشته باشيد،توجه وتمركزتون رو تا حدود زيادي از ايشون برداريد،به جاش راهكارهاي آقاي sci روبه كار ببنديد(البته در انتظار تغييرات فوري هم نباشيد) سعي كنيد در هر واقعه اي كاري رو كه لازمه انجام بديد:در مواقعي مثل پست قبل همدلي واعتبار سازي ودر مواقع لزوم رفتار جرات مندانه(علي الخصوص در مورد درخواستهاتون).ودر ساير مواقع چندان به فكر اعمال ورفتار مادرتون نباشيد وروي خودتون واهدافتون متمركز بشيد،به اين ترتيب مسلما حال بهتري رو تجربه خواهيد كرد.
موفق باشيد
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
سلام
من فكر ميكنم شما هنوز نتونستي مادرتو بپذيري,همينجور كه هست,با همين رفتارها و اينه كه ازارت ميده
تو دل خودت خش برداشته اول اونو درست كن!
ما نميتونيم كسي جز خودمونو تغيير بديم و به هر حال ممكنه باز هم از رفتارهاش ناراحت بشي و اين وسط تويي كه خودخوري ميكني
بپذير,هر جور كه هست,ما همه مون داريم همين كارو ميكنيم بخاطر ارامش خودمون, و شايد خونواده هامون هم همينطور
پذيرش كمك ميكنه اول ازار نبينيم و دوم چشممون واسه ديدن خوبياشونم باز بشه
دوست خوبم اينو تجربه اش كردم كه بهت ميگم,تو به دنياي خودت برس و بزرگ و وسيعش كن و سعي در جدال نداشته باش كه خودت اسيب ميبيني
تو ازرده اي,كاملا معلومه’يه كم خودتو ترميم كن و قوي شو
نرنج از نرنجان مهمتره
موفق باشي
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط یک زن امیدوار
ذوست عزيز...
تمام پستهاي تاپيكتونو خوندم و به نظرم پاسخ تمام سوالاتتون رو آقاي sci كامل ودقيق دادن،اما به نظر ميرسه شما بيشتر از ديد نظري باهاشون موافقت كردين ولي هنوز وارد فاز عملي نشدين!
در مورد اعتبار سازي وهمدلي بهتون توضيح داده شده،وجمله اي هم كه مادرتون گفته به خوبي نوع نگرشش رو نسبت به شما نشون ميده،اين كه احترام،تاييد و حتي تحسيني رو كه هميشه تشنه اش بوده به دست نياورده واين موضوع زجرش داده.ايا شما اقدامي دقيق وهوشمندانه براي اعتبارسازي وهمدلي انجام داديد؟
اكثر چيزهايي كه لازم بوده بدونيد رو دوستان متذكر شدن اما من به شخصه فكر ميكنم ضمن بازخواني راهنماييهاي دوستان علي الخصوص آقاي sciوالبته تلاش براي عملي كردنشون،بايد راههاي توقف فكر(براي جلوگيري از مرور خاطرات گذشته) و افزايش اعتماد به نفس والبته تمركز زدايي نسبت به كارها وفعاليتهاي مادرتون رو هم مد نظر قرار بديد.
تا زماني كه كارها ورفتار ها وجملات مادرتون رو اين قدر دقيق وموشكافانه بررسي ميكنيد نميتونيد آرامش داشته باشيد،توجه وتمركزتون رو تا حدود زيادي از ايشون برداريد،به جاش راهكارهاي آقاي sci روبه كار ببنديد(البته در انتظار تغييرات فوري هم نباشيد) سعي كنيد در هر واقعه اي كاري رو كه لازمه انجام بديد:در مواقعي مثل پست قبل همدلي واعتبار سازي ودر مواقع لزوم رفتار جرات مندانه(علي الخصوص در مورد درخواستهاتون).ودر ساير مواقع چندان به فكر اعمال ورفتار مادرتون نباشيد وروي خودتون واهدافتون متمركز بشيد،به اين ترتيب مسلما حال بهتري رو تجربه خواهيد كرد.
موفق باشيد
دوست عزيزم
اتفاقا هر دفعه به مشكلي اين چنيني برميخورم ميام پست هاي آقاي sci رو مي خونم و عملي مي كنم. ولي انگار روي مادر من جواب عكس ميده
خانم اميدوار
باور كنيد مادر من بيشتر از حد لازم و حتي جاهايي هم كه حقش نبوده، اعتبارگرفته. همه چي به مراد ايشونه. ولي من رفتار جراتمندانه رو دارم به كار مي برم، روش عدم تمركز فكر هم همينطور، ولي اين رفتارهاي ايشون حداقل روزي 2-3 بار تكرار ميشه. خيلي خسته كننده شده ديگه. ولي وقتي اينطور طعنه مي زنه نمي دونم عكس العمل من چيه؟
نوع نگرش ايشون نسبت به همه همين طوره. پدرم، برادرم، خواهرم ...
چه قدر محبت وقتب جواب عكس ميده براي ايشون؟ ايشون با اين نوع رفتار پر توقع تر شده و هيچ نغييري توي نگرشش به افراد خانواده ايجاد نشده. من مي خوام بدونم يه آدم قوي و با جرات،در مقابل اينجور حرفها چه عكس العملي نشون ميده؟
نميشه كه دائم ايشون از طرف ما محبت و احترام ببينه و ما دائم كنايه ها و زخم زبون هاي ايشون رو؟
شما فكر كنيد با كسي طرفيد كه هيچ حقي به ديگران نميده و هميشه احساسات خودش در اولويته حتي اگر غلط باشه. خواهش مي كنم فكر كنيد اصلا ايشون مادر من نيست و وارد فاز احساسي نشيم. در مقابل هر كسي كه اين رفتار رو نشون ميده رفتار درست جراتمند چيه؟ نميخوام منفعل باشم، و ديگه سكوت كنم چون ايشون رو به فاز بدتري مي بره.
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
mr6262عزيز
اگه دقت كني كسي وارد فاز احساسي نشده و اينكه ميگيم بپذير بخاطر احساسات نيست بخاطر اينه كه شما داري كنار ايشون زندگي ميكني
فرض بگير يك دوست نه يك ادم ديگه كه قراره كنارش يه مدت كوتاه يا طولاني زندگي كني,به نظرت اونموقع فرق ميكرد؟؟؟
مثلا اون موقع فكر ميكني جوابي ميدادي كه ارومت ميكرد؟
من صحبتهاي بقيه رو نخوندم و اگه نظري هم ميدم فقط تجربه شخصيمو ميگم هر جاي دنيا باشي و هر كسي با اين خصوصيات قرار باشه مدتي كنارت زندگي كنه اول بايد روي خودت كار كني و ببذيريش تا رنج كمتري ببري
ودوم به دنياي خودت ,افكارت,ارزوهات,اهدافت برسي و وسيعش كني , باور كن اونجوري هيج چيز ازارت نميده, الان نشستي توي گود و ما بيرونيم,ميدونم ازار ميبيني,تو هم بيا ازين گود بيرون
از تيوري تا عمل يه دنيا فاصله است
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
مرسي نقاشي عزيز
نميدونم چرا با خوندن نوشتتون اشك ريختم، حس كردم كسي پيدا شد كه حال خرابم رو فهميد.
خيلي دارم روي خودم كار مي كنم، ديگه به كارهاش اهميتي نميدم،وقتي ميبينم داره كاري مي كنه يا حرفي ميزنه كه ناحقه از اون محيط خارج ميشم
ولي وقتي حرفي در مورد زمينه اي كه بهم آسيب زياد زده و زندگيمو از اين رو به اون رو كرد (در مورد نامزديم) ميزنه كه ناحقه و به جاي اينكه ابراز پشيموني كنه يا حتي سكوت كنه، حرفي ميزنه كه آدم رو بسوزونه و حق نداشتشو به خودش ميده، نميتونم تحمل كنم. راستش دلم نميخواد همچين بلايي دوباره سرم بياد. دلم مي خواد بفهمه كه اشتباه مي كنه ولي انگار فايده اي نداره. دلم نمي خواد ديگه در مقابل اين حرفاش سكوت كنم و بازم باهاش با مهر و احترام رفتار كنم انگار اتفاقي نيفتاده...
باور كن من خيلييييييييييييييييي آسيب ديدم بابت اين موضوع، هنوزم تا فكر كارها و حرفاش مياد تو سرم اشكام سرازير ميشه ولي اون حتي يك درصدم فكر نميكنه كاراش اشتباه
الان كه دارم اينارو مينويسم شرشر اشك ميريزم، اشك هايي كه بايد به جاشون خنده و شادي باشه ، اشكهايي كه حق من نيست
وقتي يه آدمه غريبه آسيب ميزنه به آدم ، اينقدر اثر نداره كه مادر پدرت ميزنن، و اون هم از سر نادونيه نه بدجنسي
وقتي نميتونم بابت اين نادوني كاري كنم زجر ميكشم. آخه اين درست نيست كه با اينكه ميدونم چه آسيبي بهم ميزنن بازم سكوت كنم. اين حق من نيست
-
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
عزيزم,دوستم
من با يكي از همين ادم ها دارم زندگي ميكنم,من تمام حرفها و حساتو ميفهمم,من هم اسيب ديدم اما هر قدر دست و پا زدم رسيدم به همين يكي دو جمله اي كه واست نوشتم
امروز خودمم و خودمم و ارامشي كه كسي نميتونه ازم بگيره جز خودم و افكارم
دنبال اين نباش كه يه راه جادويي واست پيدا بشه,باورش كن,هيچ كسو نميتوني تغيير بدي, داد بزني, جواب بدي, بخواي دنيا رو هم به هم بريزي فقط و فقط خودت به هم ميريزي
فكرتو بگير تو دستت و جايي كه ازارت ميده نمون وكم كم واسه خودت يه دنياي قشنگ بساز
زندگي مسالمت اميز داشته باش
من هم اسيب ديدم اما امروز ميفهمم اسيب بيشترو خودم به خودم زدم كه عمرمو بابت اين رنجشها هدر دادم
اشك و گريه مال همه ماست,اما بسه,يه جا بايد تموم بشه
به خودت و روحت واينده ات احترام بزار و هواشو داشته باش