RE: دوستان بازم مثل همیشه راهنماییم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین غ
به طور خلاصه مشکلات گذشته ام رو می گم: من و شوهرم زمانی که ایشون سرباز بود عقد کردم. من خیلی به خانوادش احترام گذاشتم ولی متاسفانه اونها ظرفیت نداشتند و رفتارشون با من بدتر می شد. در نتیجه یک ماه بعد از عقد من رابطه ام رو قطع کردم و اونها هم هیچ تلاشی برای برقراری رابطه نکردن!
عنوان تاپيكت مبهمه عزيز لطف كن تو ارسال بعدي عنوان مناسب بذار تا مديران عوض كنند
نازنين جان فقط يك ماه فكر كردم چند سال تلاش كردي.
فكر نميكني بايد بيشتر صبر ميكردي عزيزم؟نكنه مثل من عجولي:311:
مگه يك ماه چه اتفاقي ميتونست بيفته؟
به نظرم بايد به احترام پدرشوهرتون بريد خونشون. مسلما سنشون خيلي از شما بيشتره
RE: دوستان بازم مثل همیشه راهنماییم کنید
چشم : عنوان تاپیک جدید: با خانواده همسرم چه کنم؟؟؟
گلنوش جان اصلاح می کنم: 6ماه بعد از عقد. یعنی 6 ماه تلاش بعد از عقد+ 3ماه نامزدی. توی اون دوتا تاپیک قبلی ام به ریز مشکلاتم رو نوشته بودم.
بله من بارهاوبارها بهشون احترام گذاشتم ولی بی احترامی اونها به من و خانوادم چی؟ یک بار به پدرشوهرم گفتم: شما توی چشم های من نگاه کنید و یک مورد فقط یک مورد بی احترامی از من و خانوادم رو به من بگید تا من دستتون رو ببوسم. نگام کرد و جوابی نداد چون چیزی نداشت برای گفتن...
حالا بازم من برم؟ اصلا نمی تونم خودمو قانع کنم و مشکلم دقیقا همین جاست. حتی فکر کردن بهش هم عصبی ام می کنه.
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
سلام نازنين جان
از قبل با شما آشنا بودم توسط تاپيک چکامه (راستي ازش خبري نيست؟ يادمه به هم نزديک شده بوديد، اگر خيري داري خوشحال ميشم بدونم اوضاعش چجوريه)
در مورد مشکلي که گفتي، خيلي دوست دارم بدونم نظر همسرت چي هست؟ وقتي ميره خونه پدر و مادرش چيزي تعريف نميکنه؟ که مثلا در مورد تو حرفي بوده يا نه؟ يعني چيزي که غير مستقيم بفهمي پشيمون هستند يا اينکه دليل نيومدنشون چيه؟ خود همسرت در اين زمينه گله نداره؟
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
يعني ميشه 9 ماه...........
ببين عزيزم حالا كه پدر شوهرت ازت خواسته بري به نظر من قبول كن.
به هر حال يه روز بايد كدورتا تمام بشه اگه انشالا بچه دار شدي و
يه روز ازت پرسيد مامان چرا نميريم خونه پدربزرگ چي ميخواي جواب بدي؟
اما قبل از رفتن بايد ياد بگيري آروم باشي نه به قول خودت با فكرش هم عصبي بشي.
به جنبه هاي مثبت رفتنت و مزاياش فكر كن.
حساب شده برو مثلا ماهي يك بار
سعي كن با استفاده از مقالات اينجا مهارتهاي ارتباطيت رو بالا ببري
عزيزم اين دو تاپيك رو ببين:
شاد فكر كنيد شاد زندگي كنيد
گذشت و بخشش اصلي ترين كليد زندگي
يادت اومد اين تاپيكها رو ؟
آره عزيز از خودته پس ببخش تا خدا هم به وقتش تو رو ببخشه
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
نازنین جان
پدر شوهرت وقتی زنگ میزنه میگه بیا اینجا یعنی اینکه دوستت داره . تو هم هر از گاهی زنگ بزن حتی اگه یه احوالپرسی ساده باشه بخصوص وقتی شوهرت خونست اینکارو بکن زنگ بزن یه احوالپرسی مختصر بعد گوشی رو بده شوهرت
اونا هم پدر مادرن و تو کوچیکتری اینقدر گذشته رو تکرار نکن بذار یخ این رابطه کم کم آب بشه
لازم نیست خیلی زود صمیمی بشین همه چی زمان میخواد ولی دلتو بزن به دریا و گذشت کن
مطمئن باش وقتی شوهرت مهربونی و عکس العمل تو رو ببینه روی اونم تاثیر مثبت میذاره
مطمئن باش من هم کم دلخوری از دست خونواده شوهرم ندارم از دست مامانش و حرفاش و باباش و رفتارهاش ولی به روی همسرم نمیارم چون میدونم اون مقصر نیست
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
سلام نازنین عزیز.
به نظرت واقعا می ارزه 9 ماه بارداری که از دوران های حساسه یه خانومه با یه کینه که واقعا خیلی مخربه بگذره؟
ما در تالار همدردی کمتر سعی می کنیم دنبال مقصر بگردیم.ما در تالار یاد می گیریم توقعمون رو بیاریم پائین.
عزیزم کینه آثار مخربی داره.مطمئن باش تو اگه پیش قدم شی بری خونشون بزرگترین لطف رو در حق خودت کردی.ثانیا مطمئن باش این بزرگیتو نشون می ده و پیش همسرت عزیزتر خواهی شد.
امیدوارم با رفع این کدورت به استقبال بارداری بری.و از مشکلات بعدش جلوگیری کنی.:43:
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
سلام نازنین جان ...
چقدر خوبه که به فکر بچه دارشدن هستید این یعنی یه خبر خوب توی زندگیتون..
عزیزم شاید اونها هم دلشون می خواد که معذرت خواهی کنند ولی به خاطر اینکه پدر و مادرند براشون سخته... وقتی پدرشوهرت میگه بیا خونمون یعنی اینکه مارو ببخش ...عزیزم من فکر می کنم که اول کدورت و ناراحتی رو از دلت بیرون کنی و بعد بری خونشون و وقتی که دیدیشون مثل این باشه که روز اوله که می بینیشون...
من فکر می کنم که این قهر شما برای شما بیشتر استرس زا است تا استرس زدا .... و اگه با اونها رفت و آمد کنی و ببخشی خیلی آروم میشی ....
مخصوصا حالاکه می خواهی بچه دار هم بشی بهتره که آروم باشی و همیشه شاد و اینکه بچه هم موجب شادی بشه خیلی خوب میشه چون بچه یه بهونه خوبه برای از بین بردن ناراحتی ها
اصلا خودت رو برای اینجور مسائل ناراحت نکن...
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
نمي دونم دقيقا چه بلاهايي سرت آوردند، ولي اگه فكر مي كني بعد از آشتي براي زندگيت و رابطه ات با شوهرت خطري ندارند، آشتي كن.
حتي اگه شده تو پا پيش بذار.
ولي اگه فكر مي كني آشتي با اون ها زندگيت را به هم مي ريزه، آرامشت را به هم مي زنه و رابطه ات را با شوهرت خراب مي كنه دليلي نداره كه آشتي كني به زندگي بي دغدغه ات ادامه بده.
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
سلام نازنین عزیز
چه خوب که به این بهانه خبر دار شدیم در چه حال و روزی هستی
در جریان مشکلاتت بودم و خوشحالم که رابطه ی خودت و همسرت با هم خوبه .خدا راشکر عزیزم .
حکایت انتقام به گونه ای است که تا ابد ترا با خودش می کشد و ذهنت درگیر میشه . چشم در مقابل چشم به خودت آسیب می زنه در دراز مدت .
بخشش .
چرا ؟!
نه به این دلیل که دیگران لایق بخشش هستند بلکه به این دلیل که تو لایق آرامشی .
گاندی می گه : چشم در مقابل چشم باعث صلح بین مردم جهان نمیشه و باعث شر و نفاق است .
درک می کنم که چی می گی . اما الان نیاز به یک بزرگواری و ایثار داری و آن بخشیدن است و به هر ترتیب برای بزرگان سخت است قبول اشتباه . همین که پدر شوهرت بهت زنگ میزنه و دعوتت می کنه خونه شون یعنی از خر شیطون بیا پائین و ما را ببخش .
همیشه نباید دنیال واژه ی عذرخواهی بود . گاهی اعمال آدم ها بهترین نشانه است .
یادم هست که آن زمانها ذهنت در گیر قسط و .....بود . چی بهتر از این که به آنها ثابت شده که زن با جربزه ای بودی هستی و اهل زندگی و زندگی خودت رو سرو سامان دادی
به نظر من با اعتماد به نفس عید برو خونشون . اساسا فلسفه ی عید و دید و بازدید عید برای همین مسائل است . کاری نداشته باش به پدرت زنگ زدند و یا رفتند دیدن او و.........
فعلا بر حسب مصلحت تو برو . فقط به خاطر خودت و بچه ای که تصمیم داری بیاوری و اینها به هر حال پدر بزرگ و مادر بزرگش هستند و بچه ی تو نیاز به خانواده و حمایت داره .
به مرور که بچه بزرگ تر بشود درک خواهی کرد که وجود پدر بزرگ و مادر بزرگ چه نعمتی بر زندگی فرزند عزیزت است . باید تجربه کنی .
در ضمن گذشته را شخم نزن . گذشته گذشت و تمام شد و تو تجربه کردی که چطور زندگی ات را مدیریت کنی و اساس آن را پی ریزی کنی که الحمدالله موفق هم بودی . پس به جای حمل بار درد به قسمتهای موفقیت آمیز ماجرا توجه کن که باعث ساختن و رشد تو و همسرت شد .
و یادت باشه
برکت روزهای سخت است که انسان را بزرگ و آبدیده می کند .
منتظر خبرهای خوب از تو دختر عاقل و مدیر هستیم . :72:
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
سلام نازنین
مطلبی که می خوام بگم تا حدود بسیار زیادی متفاوت از نظرات دوستانه.
من هم به شدت درگیر مشکلات با خانواده همسرم هستم تا جاییکه تصمیم به جدایی گرفتم و فعلا به مشاوره حضوری می رویم.
خواستی تاپیک من رو هم بخون:
تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
من آروزمه که با خانواده همسرم قطع رابطه کنم ولی نمی دونم چجوری!
همیشه و همه جا گفتند که آدمها تغییر نمی کنند و اگه قصد ارتباط با کسی رو دارین باید خودتون رو تغییر بدین.
فرض کن شما با هر نحوی با خانواده همسرتون شروع به معاشرت کردید (اصلا اونها پا پیش گذاشتن)، فکر نمی کنی بعد از مدتی دوباره همون رفتارهاشون شروع میشه؟ چون ممکنه اصلا بنظر خودشون بی احترامی نکردن که بخوان رویه شون را تغییر بدن! شاید تمام اون رفتارها جزئی از شخصیتشون باشه!
پس باید خودت رو آماده پذیرش اونها کنی.
از طرفی وقتی شما اینهمه ازشون گله مندی و خودتون می گی علت حل شدن مشکلاتت با شوهرت قطع رابطه با خانواده اش بوده، حالا چرا توقع می کنی که اونها بخاطر شما و نه بچه شما، بیان دیدنت؟! شما وقتی با قطع رابطه با خانواده همسرت، تصمیم به زندگی با همسرت رو گرفتی یعنی قبول کردی که اونها در زندگیت نقشی ندارند و فقط بخاطر شخص همسرت حاضر به زندگی شدی (اینکه علت این تصمیم چی بوده، بحث دیگه ایست.) پس چرا انتظار داری که اونها بخاطر شما کاری انجام بدند؟!
نظر شخصی من اینه که اگه شوهرت بخاطر برقراری رابطه با خانواده اش کج خلقی نمی کنه، کلا از این موضوع صرفنظر کن و به زندگیت و بچه دار شدنت برس. در نظر هم داشته باش که دوران بارداری زن رو حساس تر می کنه و تمام تنش ها به جنینش منتقل میشه.
در ضمن عزیزم یه مادر خوب هرگز و هرگز خودش رو با فرزندش مقایسه نمی کنه. اینکه کسی بخاطر شما به منزلتون میاد یا نه، یک بحثه و اینکه بخاطر فرزند شما به منزلتون میاد بحث دیگه است. یه مادر خوب اگه کسی برای خودش کاری نکرد ولی برای فرزندش کرد تازه خوشحالتر هم میشه.
مادر که شدی حتما شما هم این حس رو پیدا خواهی کرد.
اما اگه از این دید به قضیه شما نگاه کنیم که یک مشاجرات و کدورتهایی بین شما و خانواده همسرتان در گذشته پیش آمده و حالا هر دو طرف منتظرن که طرف مقابل پا پیش بگذاره و همه کدورتها تموم بشه، این شمایید که باید پیش دستی کنید. نه به این خاطر که حق با شما نبوده به این خاطر که از اونها کوچکترید و بلحاظ سنی در جایگاه فرزند اونها قرار دارید.
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
سلام دوستای خوبم. از نظرات همتون ممنون و سپاسگذارم.
راستش دیشب با همسرم در این مورد حرف زدیم. همسرم رابطه داشتن یا نداشتن من براش خیلی مهم نیست یعنی برای داشتن رابطه به من فشاری نمیاره و خودش هم معتقده که اگه رفت و آمدون زیاد بشه بازم روز از نو روزی از نو میشه!
( آنی عزیز که در جریان ریز مشکلاتم بودی ، باور نمی کنی چقدر شوهرم تغییر کرده. از اون پسربچه بی فکر شده یک مرد با مسئولیت که خیلی زیاد حواسش به زندگیش هست )
به شوهرم گفتم اگه خانوادت منو میخوان اول باید خانوادمو بخوان. پدر من خیلی کارها در حق بچه اش کرده. همسرم گفت : یکبار به پدرش گفته باید برن خونه پدر من. گفته میترسم برم منو تحویل نگیرن!!!! ( خودش میدونی آخه چه اشتباهاتی کرده! ) منم گفتم : اولا که میدونی پدر من خیلی بامعرفت تر از این حرفاست که به مهمونش بی احترامی کنه. دوما ، فکر کن یک گله گذاری هم بکنه. خب! به من و تو ربطی نداره باید خودشون بین خودشون حل کنند. تازه توی اون جلسه هم لازم نیست من و تو حضور داشته باشیم!
گفت آره حق باتوه.
من الان مادرم ایران نیست دوستان. گفتم برای عید که مامانم خونه نیست نره عید دیدنی ولی زنگ که می تونه بزنه عیدو تبریک بگه به بابام . اردیبهشت که مامانم اومد یک عصر بره خونشون ( گفتم یعنی پدر من از یک همسایه که آدم گاهی زنگ میزنه و حالشو می پرسه کم اهمیت تره؟؟؟ )
اگه این کارهارو کردن منم به بهانه روز پدر میرم خونشون.
این حرفای دیشبم بود.
چشم دوستان. نظراتتون رو خوندم. اگه این برنامه ریزی ها پیش نرفت یک روز زنگ میزنم اونا بیان خونمون ( چون من شب عروسیم به اصرار عموهای شوهرم شبش رفتم خونه پدرشوهرم!!! بماند که چقدر حرص خوردم. ) ولی اونا بازدید منو پس ندادن! دیدن عروس هم نیومدن. اونابیان اول.
[quote=blue sky]
[color=#0000CD]همیشه و همه جا گفتند که آدمها تغییر نمی کنند و اگه قصد ارتباط با کسی رو دارین باید خودتون رو تغییر بدین.
فرض کن شما با هر نحوی با خانواده همسرتون شروع به معاشرت کردید (اصلا اونها پا پیش گذاشتن)، فکر نمی کنی بعد از مدتی دوباره همون رفتارهاشون شروع میشه؟ چون ممکنه اصلا بنظر خودشون بی احترامی نکردن که بخوان رویه شون را تغییر بدن! شاید تمام اون رفتارها جزئی از شخصیتشون باشه!
پس باید خودت رو آماده پذیرش اونها کنی.
سلام دوست خوبم. چطوری؟
خیلی زیاد متاسف شدم که رابطه ات اینطوری شده. در جریان مشکلاتت بودم.
عزیزم مطمئن باش من خودم رو تغییر دادم. من دیگه اون عروس احمق آویزون نیستم که هر بی احترامی بهم می کردن بازم با لبخند جواب میدادم!
قطعا این دفعه اگه ظاهری روابطی برقرار بشه سالی دوبار من بیشتر نخواهم رفت. شک نکن .
تو دیگه هیچ راهی نداری؟ واقعا نمیتونی هیچ کار دیگه ای برای رابطه ات انجام بدی؟؟؟
.................................................. ......................................
سلام. دوست خوبم. متاسفانه چکامه مرداد ماه جداشد . او هم خیلی تلاش کرد برای زندگیش ولی ....
اوضاعش خوبه. کارهای تحصیلش رو انجام داده و اگه خدا کمکش کنه تا 20 اسفند میره آلمان. براش خیلی دعا کنید که خدا همیشه پشت و پناهش باشه.
نه عزیزم. شوهرم نظر خاصی نمیده. میگه هر جور خودت راحتی. اگه رابطه برقرار بشه سالی یکبار تو بیا.
گفتم که اون هروقت دلش بخواد میره دیدن خانوادش و دیگه حرفاشون روش تاثیر نداره از این گوش می گیره از اون گوش در میده .:323:
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین غ
به شوهرم گفتم اگه خانوادت منو میخوان اول باید خانوادمو بخوان.
به نظر من اين رفتار غلطه.آخه طرز برخورد خانواده همسرتون به ايشون ربطي نداره
و ايشون نميتونن خانوادشون رو مجبور به كاري كنن
پدر من خیلی کارها در حق بچه اش کرده.
پدر شما اگه كاري كرده واسه شما كرده مطمئن باشي پس منتش رو سر شوهرتون نذارين و غرورش رو هم جريحه دار نكنين
همسرم گفت : یکبار به پدرش گفته باید برن خونه پدر من. گفته میترسم برم منو تحویل نگیرن!!!! ( خودش میدونی آخه چه اشتباهاتی کرده! ) منم گفتم : اولا که میدونی پدر من خیلی بامعرفت تر از این حرفاست که به مهمونش بی احترامی کنه. دوما ، فکر کن یک گله گذاری هم بکنه. خب! به من و تو ربطی نداره باید خودشون بین خودشون حل کنند. تازه توی اون جلسه هم لازم نیست من و تو حضور داشته باشیم!
معذرت ميخوام چرا رفتار خانواده شما با پدر شوهر به شما ربطي نداره ولي
رفتار خانواده شوهر به شوهرتون ربط داره؟اين همون حرف بالاست كه بهت گفتم
كه هر كس مسئول رفتار خودشه
و اما آخر حرفام:
ببين نازنين جون اگه قرار شد پدرشوهرتون بره منزل پدرتون لطفا عنوان كنيد كه
گله گزاري نباشه. چرا؟
چون اين جلسه آشتي و برقراي رابطست نه نه جلسه شخم زدن كارهاي گذشته.
اين رو هم در نظر بگيرين كه پدر شوهرتون هم با تمام غرورش و اينكه خودش هم ميگه روش نميشه بره، باز پا گذاشته رو غرورش و رفته پس يه طوري رفتار نشه كه پشيمون شه و
بگه كاش نرفته بودم و دوباره رابطه ها قطع بشه. حرمت پا رو دل گذاشتنش حفظ بشه.
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
گلنوش جان منم با شما موافقم. رفتار خانواده همسرم به همسرم ربط نداره. برای همین هم الان زندگیمون خوب شده و دیگه دعوا نداریم. همونطور که همسرم هم اعتقاد داره رفتار پدر من ، به ربط نداره.
ولی من مطمئنم پدرم خیلی خیلی بامعرفتر از این حرفاست که بخواد حال مهمونشو بگیره.
چشم . اگه آقای پدر شوهر به قول شما دست از غرورو کاذبش برداشت و خونه پدرم رفت من هم کوتاه میام ولی اگه بره! تا حالا چندین بار قرار بوده برن و .... هنوز که هنوز توی این 4 سال نرفته.
من فکر می کنم اینطوری میگه خودشو جلوی آقای شوهر خوب کنه. به همسرم هم گفتم. گفتم 4 سال میخواد بره ! هر سری هم بهانه داره. به نظر من اگه کسی واقعا کسی رو دوست داشته باشه و درصدد جبران باشه هرچه زودتر اقدام می کنه نه اینکه هر بار دنبال بهانه باشه.
گلنوش جان این چیزا رو می بینم که دلم باهاشون صاف نمیشه.
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
شايد واقعا روش نميشه و فكر ميكنه بهش بي حرمتي ميشه؟؟؟؟؟؟؟؟
ولي اگه نرفتن شما يكي دو باربه منزلشان برو ولي گفتم حساب شده
ماهي يك بار يا هر دو هفته يك تماس داشته باش
بعد از چند بار كه شما رفتي فكر كنم آنها هم به ديدن پدر و مادرت بروند.
اين نظر منه و اينطور فكر ميكنم شايد هم غلط باشه
به هر حال موفق باشي منتظر خبرهاي خوب هستيم
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
سلام نازنین جان
من با حرفای لیلا موافقم
اگه می بینی رفت و آمدت با خانواده همسرت تاثیری روی روابطت با همسرت نداره برای رفت و آمد پیش قدم شو
هرچی باشه اونا هم سن و سالی ازشون گذشته و بزرگترند و احترامشون واجب
شما اگه پیش قدم شی مطمئن باش هیچی و از دست ندادی که هیچ کلی عزت و بزرگی هم بدست آوردی
بعدشم بچه دار که بشی خواهی یا نخواهی باید رفت و آمد کنی
همه میگن نوه از بچه شیرین تر پس اونا از نوه اشون نمی گذرند و خواهان دیدارش هستن چه شما بخوای چه نخوای
پس گذشت کن و بخشش که بخشش از بزرگان هست
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
سلام نازنين جان
من هم اين رو به حرفهاي دوستان اضافه کنم
(گفته بودند اگر ميبيني ضرري برات نداره...)
يک نکته مهم اين هست که فرزند شما از شما بايد يک سري اخلاقيات، خصلتها و روابط رو بياموزه. به خاطر همين توي تصميمت اين رو هم در نظر بگير که براي تربيت فرزند نازنينت چه حرکتي سازنده تر هست. (نه صرفا راحت تر)
و يک مسئله ديگه، من نميتونم برات پيام خصوصي بفرستم به خاطر همين با کمال شرمندگي توي تاپيکت مينويسم.
در مورد چکامه وقتي گفتي واقعا شوکه شدم. هنوز هم حالم يه جوريه، چون برام مصداق يکي بود که شرايط بدش رو تونست مديريت کنه و موفق شد. ولي... ميشه يکم برام توضيح بدي که چي شد؟ چون اون که عاشق همسرش بود و به نظرم ميومد که همسرش هم دوستش داره. چي باعث شد که جدا شن؟ (باز هم شرمندم که اينجا سوالم رو نوشتم، ببخشيد)
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
عزیزم چکامه خیلی تلاش کرد و خواست ولی شوهرش نخواست. یک جورهایی شوهرش باخودش درگیر بود. همش فکر می کردچون زود ازدواج کرده خیلی چیزها رو از دست داده. هرچی هم همه باهاش حرف زدند گوش نداد.
بعد جداییشون هم شوهرش دور تمام دوستای خودش و چکامه رو خط کشیده و هیچ خبری ازش ندارم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط pariaa
يک نکته مهم اين هست که فرزند شما از شما بايد يک سري اخلاقيات، خصلتها و روابط رو بياموزه. به خاطر همين توي تصميمت اين رو هم در نظر بگير که براي تربيت فرزند نازنينت چه حرکتي سازنده تر هست. (نه صرفا راحت تر)
بله دقیقا. منم چون خودم اینطور فکر می کنم به فکر افتادم یک کاری بکنم وگرنه من و آقای شوهر همینطوری خیلی راحتیم.
برام دعا کنید دوستان. اگه اونجوری که من می خوام نشه در نهایت روز پدر شاید یکسری رفتم.
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
[/size]
سلام دوستای خوبم. سال نوی همتون مبارک.
دوستان من به حرف شماها گوش کردم و 10 فروردین رفتم خونه آقای پدرشوهر ( البته موقع سال تحویل که زنگ زدم عید رو تبریک بگم زد زیر گریه و .... ) بماند!
رفتم ولی ته دلم صاف نیست. با مادرش خیلی معمولی بودم. نه خیلی خندیدم نه اخم کردم. معمولیه معمولی. باز پدرشوهرم روراسته و اون چیزی که واقعا فکر می کنه رو میگه. زبون و دلش یکیه ولی مادشوهرم منتظر بود یک کلمه حرف بزنم 100 تا من غیر مستقیم بگه.
منم خیلی خیلی حرفامو زدم ولی نه تو قالب متلک یا تیکه. در قالب صحبت های معمولی که بحثش با پدرشوهرم بود ولی گفتم...
خانم مادرشوهرم هم نمی دونم چی پیش خودش فکر کرد که ناهار رو روی اپن آشپزخونه سرو کرد!!!!!!!!!!!!!!!! بعد 4 سال این اولین عید بود من اونجا می رفتم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! خیلی بهم برخورد ( میدونم از قصد کرد که مثلا حال منو بگیره ) ولی من هم گذاشتم به این حساب که خب این آدم حتما انقدر از آداب معاشرت می فهمه دیگه!!!:163:
من هنوز دعوت نکردم . هم بخدا سرم خیلی خیلی شلوغه و هم حوصلشونو ندارم. آقای شوهر هم که فعلا چیزی نگفته! تا ببینم کی صداش در بیاد که خانواده اش تشریف بیارن!
ولی دوستان من واقعا دوستشون ندارم. هرچی کلنجار می رم با خودم بازم نمی تونم هضم کنم که چرا من باید با این آدما ( حتی ظاهری!) رابطه داشته باشم؟؟؟؟؟؟ خدا خودش جواب این سوال رو به دل من بندازه...
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین غ
خانم مادرشوهرم هم نمی دونم چی پیش خودش فکر کرد که ناهار رو روی اپن آشپزخونه سرو کرد!!!!!!!!!!!!!!!! بعد 4 سال این اولین عید بود من اونجا می رفتم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام نازنین خانم
خوشحالم که رفتی
ببین چقد پدر شوهرت خوشحال شد.:43:
واقعا عجیبه که بعد 4 سال اولین عیده که رفتی.
کار مادر شوهرت هم به حساب این بذار که با شما خودمونی هست و همون طور که با دختر خودش رفتار میکنه با شما هم برخورد میکنه.
نخواسته تشریفاتی کنه که معذب باشی