-
نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
. سلام من 28 سالمه و 5ماهه که ازدواج کردم . شوهرم رو از اول با عقل انتخاب کردم چون به نظرم خودش و خانواده ارومی بودن و یه ذره ایمان هم داره که زندگیمو پایبندتر میکنه و پول که میگفت خیلی دارم.اینا دلیل انتخابم بود.ظاهر وتیپش رو اصلا دوست ندارم اما گفتم میشه تیپو درست کرد و خوبیاش بیشتر از بدیاشه ومیخوام زندگی کنم . همیشه ارزوی من زندگی کردن همراه با عشق بوده. اما همش دارم با احساسم میجنگم. اینو به خودش بارها گفتم و ازش خواستم تا کمکم کنه بهش نزدیک شم.به نظر من زندگی بدون عشق جهنمه اما به نظر شوهرم عشق واسه تو فیلماس و نون و اب نمیشه و مسخرس! ایشون از 8.30 صبح تا 10.30 شب منزل نیست و حتی اگه باشه متاستفانه از نظر کلامی و ارتباطی خیلی ضعیفه . همیشه میگم باهام حرف بزن .مثلا وقتی یه مشکل پیش میاد بیا با هم صحبت کنیم که چی شد و کجا کی اشتباه کرد تا بهتر همو بشناسیم و با صحبت بهم نزدیک شیم. اما نه حرف میزنه و نه به حرف من گوش میده! یعنی اگه 1 ساعت براش حرف بزنم یا اشتباه میفهمه یا فقط گوش میده تا ساکت شم! .فوق العلاده خنثی.وقتی من دارم خودمو تیکه تیکه میکنم خیییییلی خونسرد و ساکته.بعدشم میره سر کار زنگ میزنه میگه چه خبر عزززززیززززم!!! انگار نه انگار چی شد! هر چی بی محلی میکنم که بفهمه اشتباه کرده به رو خودش نمیاره. اما دل من چی؟ کجا و چجوری خالیش کنم وقتی کسی نمیخواد حرفشو بشنوه ! اصلا نمیتونم باهاش رابطه برقرار کنم اصلا درک نمیکنم که چجور ادمیه! و من با یه مجسمه اصلا خوشحال نیستم. من از اول دوسش نداشتم و هر چی سعی میکنم نمیتونم بهش نزدیک شم. این اصل موضوع بود اما در کنارش اینارم باید بگم : همیشه گنده تر از اونی که هست حرف میزنه و از اینکه دستش رو شه اصلا نمیترسه. قبل عروسی من فکر کردم به به !چه شوهر ثروتمندی پیدا کردم.ماه عسل پاریس و ماشین شاسی بلندو خونه تو گل سنگ که همش الکی بود دریغ از یه شمال!حتی تو یه دروغ خانوادشم همکاری کردن باهاش.که البته همش مالی بوده ومن مشکلم مال نیست.عشقه.اعتماده.قلبمه. هنوزم این اخلاقارو داره و حرفای بی ربط زیاد میزنه و اونایی که میگفت اصلا نبود. خلاصه بگم که کلا حرفاش تناقض داره با واقعیت. همین باعث شده اون 4تا کلام حرفیم که میزنه باور نکنم و بگم باز شروع کردی! حتی وقتی دروغش بهم ثابت شه و ازش توضیح بخوام باز هیچی نمیگه و فردا صبحشم انگار نه انگاره! این حرف نزدنش باعث میشه اینا همش واسم حل نشده بمونه تا تقی به توقی میخوره همه پروندههارو میارم رو/ چقدم که اون حرس میخوره! اما با همه اینا ابراز احساساتش بیش از حده! به جای همه چی میگه دوستت دارم و خیلی زیادی تحویلم میگیره (از نظر ظاهری خیلی از ایشون سر هستم و میگه زن ارزوهاش این شکلی بوده)اما اون اصلا شکل مرد ارزوهای من نیست :( اما اگه دوستم داشت به احساس من توجه میکرد. حرفاش مثل یه صدای ضبط شدست که هیچ روحی نداره .چون من نمیشناسمش دوسش ندارم و اصلا خوشحال نیستم باهاش.اصلا.تا حالا کنار هم نخندیدیم/حتی روز عروسیمون انقدر شل و ول بود که منم هیجانم خوابید !
این دوست نداشتنم باعث شده که کوچکترین چیز عصبانیم کنه و ناراحت شم .میدونم که مشکل از درونمه که داره منفجر میشه.نمیتونم تو خودم بریزم و همش دنبال بهونه میگردم که دلمو خالی کنم و قر بزنم و گریه کنم و هر چی بخوام بگم اونم بیاد منتمو بکشه دیگه اون ادم خوشحال و شلوغ نیستم و به نظر خودم دارم شورشو در میارم و دارم بعضی وقتا فکر میکنم چون شوهرم ارومه من دارم پررو میشم.بعضی وقتا فکر میکنم که چقدر موزیه و من چه سادم . اصلا نمیدونم کیه! احساس میکنم خیلی متظاهر هستن (مثلا خواهر برادراش جلوی هم ادای بسیجیارو در میارن اما از من که قرطی بودم خلافترن والله) کلا من به همه چی دارم گیر میدم و جز اینکه خودم حرس بخورم هیچی نیست . نمیدونم من مقصرم یا اون .انقدر ساکته که همش من احساس گناه میکنم که بد اخلاقم اما اخه حق دارم .ندارم؟ میدونم که همه اینا واسه اینه که دوستش ندارم.اصلا نمیدونم من مقصرم یا اون .همش بهش میگم یه کاری کنه که دوسش داشته باشم اما انگار با دیوار حرف میزنم و جالبتر از همه اینکه شوهرم هیچ مشکلی با هیچی نداره و میگه همه چی خوبه
ببخشید اگه جمله هام ویرایش خوبی نداشت .خیلی راحت و تند تند نوشتم .من واقعا دارم اذیت میشم کمکم کنید بهم بگید با ادمی که حرفی باهاش نداری و خندت هم نمیاد چجوری باید زندگی کنم؟
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
سلام عزیزم
شاید باورت نشه انگاه همسر من رو داری توصیف میکنی..من هم 5 ماه عقد کرده ام دختر خیلی شاداب و سرزنده بودم ولی الان نه..همسرم خیلی مرد خوبی و درک میکنه ولی متاسفانه انگار من زن گرفتم همش من باید دنبال کار ها و برنامه ها برم خیلی اروم و بی خیال و ریلکس من همش باید حرص بخورم برای همه چیز ولی اون نه..:302: من هم سنتی ازدواج کردم و دوستش نداشتم همش به این امید بودم که کم کم درست میشه الان بهتر شده ولی نه زیاد...وقتی سر یک موضوع باهاش صحبت میکنم خودش رو میزنه با اون راه یا بحث عوض میکنه و یا بریا اینکه من بیخیال شم میگه تو درست میگی و میخنده و میره...انگار حرف های من براش بی اهمیت..چند بار مستقیم باهاش حرف زدم که من دوست ندارم این برخورد رو میکنی...ولی فایده نداشت..گاهی اوقات حوصله ام سر میره..ساکت و اروم..نمیدونم چی کار کنم..هر وقت میبینمش به جای اینکه شاد شم بدتر داغون میشم..
لطفا من رو راهنمایی کنید..:323:
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
وای سارا جون دقیقا ! اونم بهم میخنده ! شوهر منم از اولش بهتر شده اما اصلا نمیتونم بهش نزدیک یا صمیمی شم و احساس میکنم حرفام براش بی اهمیته ! شوهر من خیلی بد لباس و هپلی هم هست ! اصلا براش مهم نیست لباسش چروکیده یا کثیف باشه! من مثل مامانش هستم تا زنش! و من بر عکس خیلی به این چیزا اهمیت میدم ! واسه همین وقتی نگاش میکنم تو دلم میگم این چه شوهری بود من کردم ! اصلا نمیپسندمش ! حتی به خودشم گفتم اما طبق معمول میخنده و بهم میگه بچه هستم!!!!! میدونم ظاهر زیاد مهم نیست اما با این کم حرفیا و یخ بودنهاش قلبشم نمیتونم بفهمم ! منم هر وقت میبینمش به جای اینکه خوشحال شم همش تو دلم دارم با خودم میجنگم. خودشم کمکم نمیکنه ! سارا جان شما الان شوهرتو دوستش داری؟
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
عزیزم شاید باورت نشه من کل حقوقم رو دادم فقط برای این لباس خریدم..اون هم به تیپش اهمیت نمیده چون مامانش اینا یکم خسیس تشریف دارن و تو مخش کرده بودن که پولت رو دور نریز..الان یکم دوسش دارم و رابطه ام بهتر شدش..ببین برای مرد مادری نکن زن داری کن..یک کاری کن خودش بیاد طرفت..مردها مثل بچه میمونن دوبار ازش تعریف کن..من الکی میگفتم تو همونی که من میخواستم در صورتی که اصلا اینجوری نبود اون یواش یواش اومد سمت من..باهاش بحث نکن و جیغ جیغ نکن اروم باش فقط تبیه اش کن..و بهش هم بگو..بگو تا فلان رفتارت درست نشه من هم نمیتونم...من گاهی اوقات میگفتم عجب غلطی کردم زنش شدم...ولی باز وقتی میبینم همکارام با شوهراشون چه مشکلاتی دارن همسرم میذارم روی سرم ...عزیزم این رو بدون هیچ کس کامل نیست حتی خود من..عزیزم دوست داشتی همسرت شلوغ میکرد و شادت میکرد ولی دست بزن داشت..یا زن باز بود..یا بیکار تو خونه نشسته بود..الان میگی نه!!!! پس به خوبی هاش فکر کن و بهش بگو که چه خوبی هایی داره..رفتار هایی هم که ازارت میده رو مستقیم بگو مرد ها تو مخ ما نیستن که خودت هم بزنی به در و دیوار اونا نمیفهمن که مشکل چی هست..بگو..من به همسرم میگفتم من دوست دارم محکم باشی..شل و وارفته بدم میاد...الان که یک کار رو از 100 تا کار انجام میده همش تشویقش میکنم و اون جو گیر میشه .......
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط محتاج عشق
. سلام من 28 سالمه و 5ماهه که ازدواج کردم . شوهرم رو از اول با عقل انتخاب کردم چون به نظرم خودش و خانواده ارومی بودن و یه ذره ایمان هم داره که زندگیمو پایبندتر میکنه و پول که میگفت خیلی دارم.اینا دلیل انتخابم بود.ظاهر وتیپش رو اصلا دوست ندارم اما گفتم میشه تیپو درست کرد و خوبیاش بیشتر از بدیاشه ومیخوام زندگی کنم . همیشه ارزوی من زندگی کردن همراه با عشق بوده. اما
سلام
محتاج عشق شما که در آرزوی ازدواج با عشق بودی !چجوری این معیار خودت رو نادیده گرفتی؟
یعنی چه چیزی در این آقا دیدی که ظاهرش و عشق رو نا دیده گرفتی؟
فقط آرام بودن و یکمی ایمان و پول
(پول که البته گفتی دروغ بوده ولی با اون مشکل نداری)
اینا تنها دلایل انتخابت بودن؟
فقط برای این سه عامل باهاش ازدواج کردی؟
اگر این طوره نمیشه گفت ازدواجت از روی عقل بوده،چون از نظر عقل اینها دلایل خیلی محکم و قابل قبولی نیستن.
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
عزیزززززززززززززززززم .... درست میگی.منم همیشه همینارو به خودم میگم و خداروشکر میکنم. اما من همش به شوهرم میگم که عاشقش نیستم و از تیپش بدم میاد و صادقانه هم خوبیاشو میگم و هم بدیاشو ! اما به هر زبونی گفتم (گریه.قهر.التماس.منطقی.تهدی .تحقیر) اصلا بهش بر نمیخوره !. اصلا ! جو گیر هم نمیشه! عصبانی نمیشه.ناراحت نمیشه ! نمیدونم این دیگه کیه!!!!! حرف نمیزنه .حرف هم نمیفهمه ! یعنی در این حد که 1 بار بهش گفتم اگه قبلا یکی با تیپ تو دنبالم میفتاد بهش میگفتم اه برو... عمله ! اما میخنده! باورت میشه!!!؟ میگم چرا بهت بر نمیخوره ! میگه عقلت نمیرسه! میگه پولدار که بشم (همون داستانای رویاییش) با همین تیپ هم بهم نمیگی عمله! اما واقعا به نظر من همه چی پول نیست! اون فکر میکنه من عقلم کمه که میگم همه چی پول نیست! همش تو رویای ثروت خیلی خیلی خیلی زیاده. در صورتیکه وقتی بهش میگم شلوار بخر واسه خودت میگه پول ندارم!!!!! فکر کن !
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
9 قرار نیست همه زندگیها با یک عشق رمانتیک همراه باشد ، چون با چنین عشقی زندگی مختل می شود ، بلکه یک زندگی با تعهد و محبت و تفاهم ( با توجه به نیازهای طبیعی به ازدواج و زندگی مشترک ) آدمی را راضی می کند .
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
ببین عزیزم مستقیم نگو دوسش نداری و عاشقش نیستی..فکر کن همین حرف همسرت به تو بزنه چه حسی بهت دست میده....خوبیهاش رو بگو ..بگو تو همونی که من میخواستم بذار بهت نزدیک بشه..وقتی دید نزدیکت شد..حالا یواش یواش بگو من تورو دوست دارم ولی این رفتارت من رو آزار میده..بگو فکر نکن من میخواهم تغییرت بدم من ارامش میخواهم تو زندگی ام و به خاطر همین این رفتارت باعث میششه من اذیت شم....عزیزم مردها از اینکه حس کنن کسی میخواهد تغییرشون بده مقاومت میکن..
اصلا نگو دوست ندارم..ببین میدونم سخته به دروغ بگی که دوسش داری مثل خود من که الکی میگفتم ولی وقتی بگی حتی به دورغ یواش یواش دلت اروم میشه ..نذار فکر کن داری تغییرش میدی...برای لباس پوشیدنش مستقیم نگو..بگو من دوست دارم با هم ست کنیم مثلا اگر مانتو و شلوار شما توسی براش یک پیرهن و شلوار توسی بگیر..بعدا تو زندگیات از لباس هایی که بدت میاد اتو بذار روش بسوزه..یا بنداز ماشین لباسشویی رنگ بگیره بندازش دور..همه اینکارا غیر مستقیم..نذار بفهم میخواهیی تغییرش بدی چون مقاومت میکنن...
در مورد پول که اینجوری میگه بگو عزیزم من هم بدم نمیاد بهترین خونه و ماشین...داشته باشیم...ولی پول آسایش میده آرامش نمیده...براش الکی داستان تعریف کن بگو یکی از دوستام پولدار بودن حالا شوهرش مریضی بدی گرفته همه خونه و زندگیش رو فروخته...بگو خدار رو شکر جفتمون سالمیم...
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
محتاج عشق شما که در آرزوی ازدواج با عشق بودی !چجوری این معیار خودت رو نادیده گرفتی؟
یعنی چه چیزی در این آقا دیدی که ظاهرش و عشق رو نا دیده گرفتی؟
نازنین جون بی رو در واسی بگم من 20 تا خواستگار نداشتم که ! الانم ماشاله پسرای خوب خییییییلییییی کمن !تجربه نشونم داد که همه پسرا دنبال دختر بد میگردن تا خوب! خب همین پسران که موقع زنشون که شه گر گر طلاق میگیرن دیگه ! کلا میگم خیلی سخت میشه یه ادم با ایمان و اروم و مثبت پیدا کرد. منم 28 سالمه و دلم میخواست زودتر که زندگیجدیدمو شروع کنم. چون با این تفاسیر عقایدم اجازه دوستی با کسیو نمیداد کم کم داشتم افسرده میشدم. اونیم که4 سال عاشقش به معنای واقعی بودم.فامیل دور بود تا مراحل اخر هم واسه ازدواج رسیدیم حتی لیست مهمونای مراسم نامزدی و...خیلی خیلی زیبا قد بلندو خوش استیلو خوش سر و زبون و شیک و....... اما فهمیدم که معتاده و قبلا همه جور خلاف سنگینیو امتحان کرده (المان زندگی میکرد)و و ....و خیلی با قدرت ترکش کردم و اصلا بهش فکر نمیکنم. چون میدونم که ظاهر مال دیگرانه و اخلاق برای منه ! الان از انتخابم پشیمون نیستم چون شوهرم با ایرادایی که داره ادم وحشتناکی نیست . این منم که دوستش ندارم چون احساسم رو نمی تونم به زور عوض کنم .من باید عاشقش بشم و واسه این راه حل میخوام. من باید خوشحال بشم و واقعا احتیاج به کمک دارم. منظورم از عقلانی این بود که ( به نظرم عقلم راه درستو رفته اما احساسم یاری نمیکنه)
سارا به خدا شوهرم با همه فرق داره اون با هیچی مقابله نمیکنه.هیچی بهش بر نمیخوره.بگم بشین میشینه وبگم پاشو پا میشه. موضوع مقابله نیست موضوع اینه که ایجوری عادت کرده و براش اهمیت نداره. صحبت کردن من سودی نداره.امروز لباساشو بشورم اتو کنم شب رو صندلی مچاله میکنه. این تو ذاتشه و خنثی بودنش و اینکه مثل دیوار میمونه اذیتم میکنه . الان کثیفیش مهم نیست.چشمم کور .باز اتو میکنم.موضوع اینه که صدامو نمیشنوه انگار !و هیچ وقت حرفی در جواب نداره.نمیدونم دیگه چی بگم.همهرو اول گفتم. نمیتونم عاشقش شم از نظر کلامی و ارتباطی هم خیلی ضعیفه
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
عزیزم من کاملا درکت میکنم چون خودمم هم همینجوری ازدواج کردم..من همه همکارام مرد و پسر هستن و همشون هفت خط......وقتی همسرم اومد خواستگاریم و نامزد که بودیم دیدم واقعا سالم هست و ساده...اوایل نمیدونست باید چه رفتاری داشته باشه و من چون مقایسه میکردم با همکارام دلم میخواست بکشمش که انقدر این شل و وارفته است...الان یواش یواش بهش یاد دادم که چی کار کنه..اول هم طوری رفتار کردم که بهم اعتماد کنه و بهش گفتم من فقط به خاطر خودت میگم بدت رو نمیخواهم..وقتی بهش اثبات شد یواش یواش نزدیک من شد..شاید باورت نشه خودم رو کشتم تیپش رو عوض کردم..به مناسبت های مختلف فقط لباس هدیه میدادم..الان خیلی بهتر شده خیلی..طوری که همه بهش میگن چه قدر عوض شدی..عزیزم گاهی اوقات مرد ساکت خیلی بهتز از مرد چرت و پرت گو هست..دوست داشیتم تو جمع بی ادبانه و چرت و پرت بگه.....!!!پس برای سکوتش ایراد نگیر ولی وقتی خودتون تو خونه هستید آهنگ بذار و بگو ااا این آهنگ رو تو برای من خوندی بذار اون هم تکرار کنه..به حرف بیارش..یواش یواش درست میشه عزیزم :*
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
محتاج عشق عزیز
به همدری خوش آمدی
درکت می کنم . گاهی آدم وقتی رویاهایی که برای خودش و زندگی مشترک داشته تحقق نیافته می بینه ، سختش میشه .
اصلاً میدونی چیه ، همش تقصیر این رویاهای عاشقانه و اون مرد رویاها هست که نمیذاره ما زندگیمونو بکنیم ، آخه همش اون میاد جلوی چشممون و می بینیم این اونی که می خواستیم نیست و ....
محتاج عشق گلم ، این دو سطر را ظاهراً به زبان مطایبه برات گفتم ، اما واقعیتی است که مخل این زندگیهاست .
لینکهایی که برات میزارم رو دقیق بخون ، بعدش با هم صحبت می کنیم تا بهترین عملکرد را در این شرایط در پیش بگیری .
البته اولین گام را همینجا و قبل از مطالعه لینکها بهت می گم و بعد از مطالعه ، بقیه گامها را .
گام اول :
پذیرش ......
یعنی به خودت بگو همینی که هست ، من باید ببینم که با این شرایط با همین شوهر و با این ویژگیهاش چه کار می توانم بکنم که از زندگی باهاش لذت ببرم ، آرام باشم و احساس رضایت کنم . باید ببینم اصلاً این شدنیه ، و اگر شدنیه چطوری ؟ در این صورت ، اول تمام آنچه هست را از نظر می گذرانی ، به خودت می قبولانی ، و می پذیری ، وقتی پذیرفتی ، سئوال اولت را دنبال کن ، اونم اینه که ، آیا با همین شرایط می توان از زندگی لذت برد ؟ و اول دنبال جواب این خواهی رفت ، و بعدش سئوال بعدی و .....
اصلاً می دونی چیه خانمی ؟ لینکها رو الآن بهت نمیدم بخونی . اول این پذیرشه رو ایجا کن و دروناً و کاملا ًآماده ، به این سئوال برس تا بعد .....
پاورقی
======
ببین عزیز من زود و ذهنی نگو پذیرفتم و حالا سئوال ، خوب فکر کن ،سنگهاتو همه جانبه وا بکن ، و کاملاً به پذیرش همسرت همینجوری که هست و تمایل به ادامه زندگی برس بعد بیا دنبال جواب سئوال ، وقتی به سئوال رسیدی اول خودت خوب در بارش فکر کن ببین جواب خودت چیه ( من جواب خودت به این سئوال را هم لازم دارم )
.
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط محتاج عشق
الان از انتخابم پشیمون نیستم چون شوهرم با ایرادایی که داره ادم وحشتناکی نیست . این منم که دوستش ندارم چون احساسم رو نمی تونم به زور عوض کنم .من باید عاشقش بشم و واسه این راه حل میخوام. من باید خوشحال بشم و واقعا احتیاج به کمک دارم. منظورم از عقلانی این بود که ( به نظرم عقلم راه درستو رفته اما احساسم یاری نمیکنه)
ممنون که جواب دادی ،ببین عزیزم درسته که پسر خوب کم پیدا میشه ولی هیچ کدوم اینها دلیل نمیشه که آدم از چاله تو چاه بیفته
اون طوری که گفتی من حس کردم از چاله تو چاه افتادی
با توضیحی که دادی مشخصه که اشتباه فکر کردم ، دلایلت فقط همون چندتا دلیل کوچیک نبوده از ازدواجت پشیمون نیستی
ولی همچین داشتی سیاه نمایی می کردی که من با خودم فکر کردم چه دختر بیچاره ای !آخی !با ی ادم مجسمه بی احساس با ظاهر بد و هپلی و دروغ گو و وحشتناک داره زندگی می کنه!
منظورم اینکه انقدر جنبه های منفی زندگیت رو نبین!
همین که از انتخابت پشیمون نیستی و راضی هستی خیلی خوبه!
اینکه الان احساس عشق به همسرت نداری
فقط به شوهرت ،ظاهرش و خصوصیات اخلاقیش بر نمی گرده.
به خودت و ذهنیت خودت بر می گرده
تو سعی کن بهش محبت کنی،مثل خودش بهش ابراز علاقه کنی،ی بار بهش ابراز علاقه کن [/color][/color]
اگر ظاهرش رو نمی پسندی با محبت و مهربونی لباسی که خودت دوست داری رو بهش هدیه کن و بگو دوست دارم این لباسو تو تنت ببینم
مطمئن باش رفتار گرم و خوب تو اون مجسمه رو آب می کنه
اگر می خوای تو زندگیت تغییر ایجاد کنی نباید خودت ثابت باشی و انتظار داشته باشی همسرت تغییر کنه
تو خودت رو تغییر بده و مطمئن باش اثر این تغییری که در تو ایجاد شده ،تو رفتار همسرت می بینی.
قانون سوم نیوتن
هر علمی را عکس العملی است
این اتفاق به صورت نا خود آگاه بین شما می افته
وقتی شما این نیرو یا فشار رو به همسرت انتقال میدی که من دوستت ندارم و تو مرد آروزهایی من نیستی
اون هم متقابلا این نیرو رو به شما وارد می کنه... که من حرفی ندارم با تو بزنم و میره تو نقش یک مجسمه.
البته این ها نظر شخصی منه
امید وارم کارشناسان به تاپیک شما سر بزنن :72:
ببخشید من بعد از ارسال پست فرشته مهربون رو دیدم ،کارشناسا اومدن :)
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
چشم.البته چرت و پرت و میگه هااااااااااا :311::311: تو این موضوع کم نمیاره .تو این موضوع کاملا متفاوته ومیخواد بگه من همه چیو بلدم. حالا حتی اگه مطمئن نباشه حرفش درسته یا نهوخیلی محکم و راحت داستان میبافه واست. مثلا من واسه حرف زدن تازگیها جدول میارم وسط میگم بیا حل کنیم.( من تقریبا واردم تو این کار) بعد همه سوالهارو اشتباه جواب میده و گیر میده که مطمئنه! نام قدیم اصفهانو میگه گز! میگم گز سوغاتشه! قبول نمیکنه ! بعد میگه 90 % جوابش 2 حرفه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! گفتم ااااااااااا نه بابا !!:311: اخه از جای جدول که 2 حرف خالی داره.معلومه که 2 حرفست. اره سارا جون اینجور موقع ها از بس حرف میزنه میخوام بگم بسته! خیلی عجیب غریبه.نیست؟
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
سلام به گلم محتاج عشق و بقیه دوستان سارا، نازنین و فرهنگ :72:
خیلی دیدن این تاپیک برای من جالب بود چون همین امروز تصمیم داشتم تاپیکی به همین مضمون بزنم که اومدم و این مطلب رو دیدم.
عزیزم من هم به دلیل یک سری مسائل عقلانی و مذهبی با همسرم ازدواج کردم با اینکه اصلا هیچ علاقه ای به خودش و نوع شخصیت و ظاهرش نداشتم. ولی امیدوار بودم که حد اقل از لحاظ معنوی باعث رشد من بشه. من هم خیلی در بند مادیات نیستم ولی دقیقا یک سری کم توجهی های ایشون و مشکلات جدی در روابط جنسیمون و مسائل دیگر (مثل دعواها و نارضایتی خانوادم از این ازدواج، نداشتن کار همسرم و اینکه سربازی نرفته بود ووو) باعث شد مشکلاتی پیش بیاد.
من الا حدود 5 سال و نیمه که ازدواج کردم. یک مدت طولانی واقعا همسرم رو دوست داشتم به خاطر برخی مسائل خوب اخلاقیش و بعضی دیدگاههای خودم (که الان تا حدودی زیر سوال رفتن). اما از پارسال علاقم به همسرم روز به روز کمتر شد تا حدی که به مرز طلاق هم رسیدیم ولی جرات این کار رو نداشتم. الان هم، البته از اولش بیشتر همینطور بود، عین همخونه میمونیم یا دوست یا خواهر و برادر نه مثل زن و شوهر.
در حال حاضر دقیق نمیدونم چطوری میتونم راهنماییت کنم چون به هر ترتیب پیشگیری بهتر از درمانه و شمام مثل من پیشگیری نکردی.
پیگیر کارهات هستم، الان سر کارم خیلی وقت فکر کردن ندارم، چیزی به ذهنم رسید حتما برات می نویسم.
امیدوارم بتونی یه زندگی خیلی زیبا رو تجربه کنی.
:46::72:
(احتمالا همین پست رو خودم یه تاپیک کنم :P )
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
نازنین و فرشته مهربان عزیز . من همین امروز این سایت ثبت نام کردم و واقعا از صحبتهای همه دوستانم لذت بردم. اینکه من اینجا هستم یعنی به زندگیم پایبندم و با تمام وجودم میخوام که مشکلم حل شه. پس به حرفاتون مو به مو عمل میکنم و از نصایح شما سرسری نمیگذرم .قول میدم .
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
آفرین که انتخاب درست رو انجام دادی…همسرت خصوصیات مثبت زیادی داره که خودت هم بهشون اشاره کردی…حالا می رسیم به ایجاد اصلاحات که خوشبختانه در مورد همسر شما تا اونجایی که از صحبت های شما متوجه شدم بیشتر ظاهری هست و با یه کم صبر و حوصله تبدیل میشه به همونی که خودت می خوای (قدرت زنانه خودتو دست کم نگیر). البته این کار اصلا قرار نیست با دعوا و بی مهری انجام بشه بلکه تنها راهش محبت و توجهه.
باور کن با این کار هم خودت بهش علاقهمند می شی و هم اون بیشتر بهت توجه می کنه.
در ضمن مراقب باش که با بی توجهی ها و بی مهری هات از شوهرت یک کوه آتشفشان آماده فوران نسازی…اغلب مردها یه مدت تحمل می کنن بعدش یکهویی فوران می کن و بعدش تبدیل می شن به یک کوه یخ.
لباسهاشو مرتب اتوکن و بشور
خودت براش لباس بخر
خودت کفششو واکس بزن
خودت جوراباشو بشو
بعد که عادت کرد به مرتب گشتن و تحمل نامرتب بودن براش سخت شد (زیاد طول نمی کشه آقایون سریع عادت می کنن) کم کم بخشی از این کارها رو به خودش واگذار کن.
اینها همش مهارتهای زنانه و عشقی که خدا در وجود ما قرار داده رو می طلبه.
برای اینکه باهاش هم کلام بشی در مورد مسائل مورد علاقش صحبت کن و اصلا باهاش کل کل نکن و بیشتر تاییدش کن (حتی اگه لجت از حرفاش در میاد) بعدش تدریجا علایق خودت رو هم وارد بحثاتون کن. عزیزم اینها همش ظرافتهای زنونه رو می خواد.
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
بچه ها شوهرم وقتایی که میخواد داستان ببافه خوب بلده حرف بزنه! اعتماد به نفسشم میگیره تازه. میخواد بگه از همه چی سر در میاره ! من بهش میگم لازم نیست همهچیو بدونه! چرا اسرار داری بگی همه چیو بلدی! عجیبه ها ! مثالی که واسه جدول زدمو بخونید (که البته جواب صحیح _جی_ هست) یعنی هیچ جوری نمیخواد کم بیاره .حتی اگه به حرفش مطمئن نباشه داستان رو خوب میبافه . و این اخلاقاش بیشتر باعث میشه به خودم بگم این دیگه چه جور ادمیه!!!!! و نتونم بشناسمش و بهش نزدیک شم !
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
محتاج عشق گلم
دیگه پست نزن :305:تا به پذیرش برسی
وقتی واقعاً و عمیقاً همسرت را همینطوری پذیرفتی بیا ارسال پست کن و خبر بده .:43::46:
.
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
محتاج عزیز سلام
کارشناسان بهترین راهنمایی ها رو برات گذاشتن سعی کن بهشون توجه کنی
من فقط خاستم یه نظر بهت بگم و اون اینه که عزیزم روحیه شوهرت رو درک کن بعضی مردها اخلاق اروم و خونسردی دارن
چقدر خوبه که شوهر اهل کار و زندگی هست و مطمئنم با خصوصیات خوبش میتونی زندگی گرمی درست کنی
باور کن انقدر زندگیهای مشکل دار وجود داره عزیزم رو خصوصیات خوب شوهرت کار کن و با توجه به اخلاقش کمی توقعت رو پایین بیار
در محبت و مهربونی خودت پیش قدم باش و توقع جبران هم نداشته باش
محبت اگه با توقع جبران نباشه معجزه میکنه شک نکن
به هر حال ازدواجت رو بهت تبریک میگویم امیدوارم خوشبخت بشی
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
[size=large]فرشته مهربان عزیز سلام
من این چند روز از قبلم خوشحالتر هستم چون سعی کردم به تیپش کمتر توجه کنم و قبولش کنم. اما نمیدونم این حالم تا کی ادامه داشته باشه ! به جای اینکه از حرفهای بی ربطش حرس بخورم بهش خندیدم و کمتر گیر دادم . الان خودم راحتترم ولی چجوری این حس رو ادامه بدم؟ شاید نتونم. نمیدونم ! یه جوریایی احساس میکنم خودمو زدم به کوچه علی چپ! به هر حال حرفاتون منو از اون حال دراورده (فعلا) به نظرتون الان وقتشه که مرحله بعد رو بهم بگین؟ [/size]
:300::316:
باور کن انقدر زندگیهای مشکل دار وجود داره عزیزم رو خصوصیات خوب شوهرت کار کن و با توجه به اخلاقش کمی توقعت رو پایین بیار
[quote] ویدای عزیزم واقعا درست میگی. ولی بعضی وقتا احساس منطق سرش نمیشه.
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
خیلی برام عجیبه که انقدر احساساتم متغیره! حالا این چند روزه به نظرم خیلی بیشتر دوسش دارم!!!!!!!
یه روز ازش متنفرم ! یه روز معمولی ! الان قکر کنم دارم عاشقش میشم!!!!!!! یعنی هفته دیگه دوباره متنفرم!!!!؟؟؟ :325::325:
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
عزیزم این کاملا به خودت بستگی داره.اینکه بتونی کدوم حالت رو در درون خودت گسترش بدی.بهش شاخه و برگ بدی.تنفر یا عشق؟؟
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
محتاج عشق عزیز
معلوم شد شما نیازه خودت را واکاوی کنی و بررسی بالینی نزد یک روانشناس روی خود داشته باشی . این تنوع احساس آن هم در دو قطب متضاد نیاز به بررسی دارد . بهتره مشاوره حضوری بروی . و از طرفی روی احساس مثبت و عشق به شوهرت بیشتر متمرکز بشوی و وقتهایی که منفی هستی بی تفاوت نسبت به احساس منفی ات باشی تا رفته رفته به خاموشی این احساس منجر شود . تنور احساس منفی را همیشه خاموش نگه دار و برعکس گرمای احساس مثبت را شعله ورتر کن .
موفق باشی
.
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
ببین عزیزم شما کاملا در اشتباهی که فکر میکنی هرکسی که ازدواج سنتی میکنه نمیتونه عاشق همسرش باشه ببین اگه میخوای شوهرت بهت عشق بورزه اول باید تو عاشق شوهرت باشی ببین مردا مثل بچه ها هستن مخصوصا اگه ازدواج کرده باشن مردها عاشق اینن که ازشون تعریف بشه عاشق توجهن و اینو بدون که مردا از زنایی خوششون میاد که واسشون جذاب و دست نیافتنی باشن سعی کن اونو جذب خودت کنی اونوقت میبینی چه جوری دیوونت میشه.
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
چکار میتونی بکنی؟این زندگی قرار است سالها طول بکشه.هرکاری میخوای بکنی تا بچه نیامده بکن....به نظر من قبل از هر تصمیمی اول روی خودت کار کن.خودت را بشناس.تو تانفهمی کی هستی و چی از زندگی میخوای نمیتونی شریک برای زندگیت انتخاب کنی....
-
RE: نمیتونم عاشق شوهرم بشم .خوشحال نیستم
شوهرت از بس آروم جرات میکنی سر و صدا بدی. همین آروم بودنش که حرصتو در آورده. ولی دلیل سرو صدات همین. چون من وقتی مجرد بودم هارتو پورت زیاد داشتم . اما الان شوهرم بقدری بداخلاقو عصبیه که من نه جرات میکنم سر و صدا بدم نه جا داره منم غر بزنم. منم خیلی دلم پر اما نه از سکوتش از بددهنیاش. همیشه حسرت دوستامو میخورم که جرات دارن از شوهراشون ایراد بگیرن. شوهر من هم از انتقاد بدش میات. هم خودش به اندازه ی کافی بهونه گیر هست.
خیلی خوشبحالت کاش شوهر منم آروم بود. صد شرف به مردایی که سرو صدا میدن. بخدا آرزوم . نمیدونم چرا قدر نمیدونی. در ضمن واضح توضیح ندادی چه چیزی رنجت میده. چه اشتباهاتی میکنه.
-
سلام دوستان
اتفاقي خواستم منم جايي درد دلم بزارم كه به اين تاپيك برخوردم
من ازدواح كردم ولي مشكل شما رو دارم
نسبت به خانمم هيچ عشقي ندارم
فقط به حسب مدتي كه با هم بوديم برام مهمه و دوست ندارم ناراحت باشه يك جورايي مثل عضوي از خانواده
ارتباط ما اصلا عاشقانه نيست
راستش ازدواح ما كاملا اتفاقي و سنتي بوده
قبلش كسي ديگه رو دوست داشتم كه به خاطر اينكه فكر مي كردم شرايطم نسبت به اون خوب نيست خودمو در حدش نديدم
غاقل از اينكه اونم دوستم داشت
هر بار كنار خانمم مي نشتيم همش با خودم مي گم چي مي شد كنار كسي بودم كه عاشقش بودم
با وجود اينكه آدم عصبي هستم هميشه سعي مي كنم كسي رو آزار ندم
بيشتر توي خودم هستم
واقعا از زندگي لذت نمي برم
هميشه از خدا گله دارم
نمي دونم چي مي شه آخرش چي مي شه نمي دونم به خدا
با وجود اينكه 3 ساله عقد داشتيم و 3 ساله خونه خودم هنوزم بچه دوست ندارم داشته باشم
خدا خودش راهي واسم بزاره
نمي دونم به خدا موندم
-
از این بچث خیلی چیزا یاد گرفتم..مرسی..من مجردم...یکیش اینکه فهمیدم که باید معیارم علاقه باشه نه چیزای دیگه..
-
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
mojtaba121
سلام دوستان
اتفاقي خواستم منم جايي درد دلم بزارم كه به اين تاپيك برخوردم
من ازدواح كردم ولي مشكل شما رو دارم
نسبت به خانمم هيچ عشقي ندارم
فقط به حسب مدتي كه با هم بوديم برام مهمه و دوست ندارم ناراحت باشه يك جورايي مثل عضوي از خانواده
ارتباط ما اصلا عاشقانه نيست
راستش ازدواح ما كاملا اتفاقي و سنتي بوده
قبلش كسي ديگه رو دوست داشتم كه به خاطر اينكه فكر مي كردم شرايطم نسبت به اون خوب نيست خودمو در حدش نديدم
غاقل از اينكه اونم دوستم داشت
هر بار كنار خانمم مي نشتيم همش با خودم مي گم چي مي شد كنار كسي بودم كه عاشقش بودم
با وجود اينكه آدم عصبي هستم هميشه سعي مي كنم كسي رو آزار ندم
بيشتر توي خودم هستم
واقعا از زندگي لذت نمي برم
هميشه از خدا گله دارم
نمي دونم چي مي شه آخرش چي مي شه نمي دونم به خدا
با وجود اينكه 3 ساله عقد داشتيم و 3 ساله خونه خودم هنوزم بچه دوست ندارم داشته باشم
خدا خودش راهي واسم بزاره
نمي دونم به خدا موندم
سلام
خیلی ها مشکلاتی از این دست دارند.خیلی ها هم تونستن قدری مشکلشون را حل کنند.
باید دلایل این موضوع در مورد شما ریشه یابی بشه.که البته من فکر می کنم به دلیل مقایسه خانمتون با اون خانم قبلی باشه.
مقایسه آفت عشق است!!!
به نظرم بهتره یک تاپیک جداگانه بازکنید.
انجمن مربوطه بروید مانند طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران و موضوع مرتبط را انتخاب کنید و بر روی + ارسال موضوع جدید در قسمت بالا سمت راست کلیک کنید.
این تاپیک را هم بهتون پیشنهاد می دم:
دلسوزی در ازدواج و پشیمانی از ازدواج
-
باسلام
لطفادرتابيكهاى تاريخ كذشته ارسال نداشته باشيدومسئله خودرابطورمستقل درتابيكى مخصوص بخودارسال كنيد؛
بستهاى ارسال شده اخير؛حذف خواهدشد
-