-
توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
سلام به همه
دوباره يكتا اومد با يك مشكل تازه:82:
از عنوان تاپيك تا حدي مشخصه كه داستان چيه...ما 3 فرزند هستيم كه من و برادرم ازدواج كرديم و برادر كوچكترم كه محصله و با بابا و مامان زندگي ميكنه...خانواده عاطفي هستيم بخصوص پدرم كه خوب مثل همه بچه هاي ديگه وقتي ازدواج كرديم يك كم درگير مسائي زندگي خودمون شديم و اين باعث اعتراض بابا و مامانم شده.
قبلا هم توي يكي از تاپيك هام آقاي SCI اشاره كردن كه مشكل اون تاپيك من يك مقداريش به خاطر توقعات بيش از اندازه خانوادم هستش....
ممكنه تو طول هفته من وقت نكنم بهشون سر بزنم اما تماس تلفني رو روزي 3 بار دارم و 5شنبه ها حتما شب اونجا هستم اما پدرم توقع دارن ما روزهاي جمعه هم اونجا باشيم و عين اين جمله رو ميگه " بايد به شوهرت بگي من روزهاي جمعه بايد خونه بابام باشم"!!!
همسر من اصلا مخالفتي نداره چون اين وابستگي خانوادمو خيلي خيلي خوب درك ميكنه اما من خودم دوست ندارم يك روز تعطيل كه بايد به كارهاي خونم برسم برم جايي
يا الان كه شوهرم ماموريته شنبه ميره 5 شنبه بر ميگرده ...و من تمام طول هفته رو خونه مامانم اينها هستم و 5 شنبه ميرم خونه خودمون تا شنبه كه دوباره همسرم بره ...
خانوادم ميگن شما يايد 5 شنبه جمعه هم بياييد اينجا:324:
آخه مگه ميشه ؟ببخشيد ولي زن و شوهري كه 1 هفته همو نديدن خونشون رو به هر جاي ديگه ترجيح ميدن و ميخواهن راحت باشن اما متاسفانه اينو پدر و مادر من نميخواهن متوجه باشن
برادرم كه هميشه با خانواده خانمشه و كمتر از من مياد خونه بابا اينا ... جور اونم من بايد بكشم:302:
به خدا گيج شدم ..ديشب سر اين قضيه با مامانم بحثم شد كه شما منو درك نميكنيد
گاهي ميگم شايد واقعا من دارم كم ميزارم..
اونها ميگن دختر و دامادهاي مردم هرروز خونه پدر زن و مادر زن هستن چرا شما ما رو دوست نداريد و نمياييد ؟؟؟؟!!!!:320:
به خدا همين كه توي طول هفته هم خونه مامان اينها ميمونم فقط به خاطر اونهاست وگرنه خونه خودمون خيلييييييي راحتترم
خواهش ميكنم تمنا ميكنم بگيد من چه جوري بايد رفتار كنم؟
شما با همسراتون هرروز خونه مامان بابا هاتون هستيد؟؟:302:
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
كجاست ياري كننده اي كه مرا ياري كند؟:316:
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
می دونی یکتا،مادرها خیلی بهتر درهمچین شرایطی می تونند بچه هاشون رو درک کنند.شما می
تونی بامادرت دراین مورد صحبت کنی.یک دردودل ساده وصمیمی.می تونی بگی اگه دست خودت باشه دلت میخواست
تموم هفته رو بااونا سرکنی،اما دیگه ازدواج کردی وباید به خونه وهمسر هم برسی.(فکر کنم شاغلی)می تونی ازاین
بهانه هم استفاده کنی وبگی که یک روز تعطیل هفته رو دلت می خواد کنارهمسرت بگذرونی.
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط داملا
می دونی یکتا،مادرها خیلی بهتر درهمچین شرایطی می تونند بچه هاشون رو درک کنند.شما می
تونی بامادرت دراین مورد صحبت کنی.یک دردودل ساده وصمیمی.می تونی بگی اگه دست خودت باشه دلت میخواست
تموم هفته رو بااونا سرکنی،اما دیگه ازدواج کردی وباید به خونه وهمسر هم برسی.(فکر کنم شاغلی)می تونی ازاین
بهانه هم استفاده کنی وبگی که یک روز تعطیل هفته رو دلت می خواد کنارهمسرت بگذرونی.
داملا جان سلام
از اينكه اومدي ممنونم:72:
اول بگم اين مشكلي هستش كه خيلي داره منو ازار ميده و تا حدي كنترلم روي زندگي شخصيم كم شده.پس عاجرانه از دوستان و كارشناسان خواهش ميكنم با راهنمايي كردن به من كمك كنند تا از تاپيكم نتيجه بگيرم .بازهم ممنون
اما در مورد اينكه با مادرم صحبت كنم...
صحبت كردم اتفاقا...با بابا كه اصلا نميشه حرف زد چون سريع داد و بيداد ميكنه و متهم ميكنه منو به بي محبتي و اينكه همش دور شوهرمو ميگيرم
صحبت با مادرم هم به جايي نرسيد چون همش ميگه بچه هاي مردم اينجور بچه هاي مردم اونجور
من از ساعت 7 تا 4 بعداظهر سر كارم ..
از 4.30 تا 7 شب باشگاه هستم (تقريبا يك روز در ميون يا هرروز)
پس عملا مابقي وقتم رو بايد اختصاص بدهم به نظافت خونه و كارهاي خونه و رسيدگي به وظايف همسري( البته در مواردي كه همسرم ماموريت نباشه)
اينها توقع دارن من هرشب اونجا باشم يا اگه روزها جمعه بگم من كار خونه دارم ميگن تو خونه ات كه كاري نداره اصلا نيستيد كه خونه بهم بريزه ظهر پاشيد بياييد اينجا!!!
حالا بيا و توضح بده بابا ما عشقمون همينه كه يك روز جمعه با هم ناهار درست كنيم و بخوريم
وضعيتم خيلي بغرنج شده داملا جان
خودمم موندم چكار كنم
الان واسه عيد من و همسرم دوست داشتيم 2 تايي بريم سفر
(خدايي دوتايي رفتن خيلي بهمون خوش ميگذره )
خانوادم تا فهميدن ما با اونها نيستيم اول مامانم گفت پس منم نميرم سفر بعدشم بابام گفت خوب هرجا شما بريد ما هم ميايم ما بدون شما كه بهمون خوش نميگذره:316:
بيخيال سفر 2 تايي شديم و مجبوريم با اونها + يك عالمه آدم ديگه كه هميشه اويزون ما هستن تو سفر بريم و مطمئن هستم مثل هر سال به دهن من زهر ميشه چون اخلاق شوهرمو ميدونم ...تحمل جمع رو بيشتر از 3 روز نداره :302:
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
یکتای عزیز تنها راه شما به نظرمن فقط همین گفتگوست.پدرومادرت باید بپذیرند که
بعدازدواج شخص مقابل مهمترین فرد درزندگی ات است واگرقراربود همچنان پدرومادرت بانفوذترین افراد زندگیت باشند
دیگه چه اصراری به ازدواج بود؟
باید پدر ومادرت را ازاین تفکر غلط که اگر همسر خوبی باشی پس فرزند خوبی نیستی بیرون بیاری.خب به مراتب برقرار
کردن تعادل درهمچین شرایطی سخته ؛ اما باید بهشون بقبولانی که هرکدوم جایگاه خاص خودشونو دارندودرتقسیم
وفاداری سهم عمده ازآن همسره نه پدر ومادر!
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
آموخته ام كه تا جان در توان دارم به پدر و مادرم خدمت كنم و با آن ها مهربان باشم تا شايد بتوانم ذره ا ي از آنهمه محبت بي توقع شان را جبران كنم.
ليلا جان يعني چكار ميكني؟تاپيك منو خوندي؟ دقيقا در همين رابطه است ممنون ميشم اگر چيزي هم در اين مورد بلدي به منم ياد بدي
عزيزم من محبت كردنم را اصلا در زياد رفتن به خونه پدر و مادرم نشان نمي دم بلكه برعكس فكر مي كنم اين كار اون ها را به زحمت مي اندازه. من جوراي ديگه بهشون محبت مي كنم مثلا:
1. وقتي مي رم خونشون (هفته اي يكبار) خونشون را جارو و مرتب و گردگيري مي كنم.
2. وقتي دارم مي رم خونشون براشون سبزي آماده مي گيرم و مي برم.
3. بهشون خيلي احترام مي ذارم و وقتي مي رم خونشون حسابي باهاشون حرف مي زنم و بگو بخند مي كنم.
4. اگه كار اداري داشته باشند كه از دستم بر بياد براشون انجام مي دم.
5. اگه دكتر يا آزمايشگاه بخواند برند همراهشون مي رم.
6. اگه بخواند خريد كنند همراهشون مي رم و تو تصميم و انتخاب كمكشون مي كنم.
7. اگه ناراحتي داشته باشند سعي مي كنم آرومشون كنم و دلداري بدم و راهنمايي كنم.
8. اگه ..................................
بازم بگم؟!
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
ممنونم كه اومدي
اينايي كه گفتي به خدا منم انجام ميدهم ...با اينكه گاهي سخته ولي ميكنم
اما اونها ميگن محبت يعني اينكه تو همش با ما باشي- با ما تفريح كني- با ما بيرون بياي
واي خدا يعني فقط من اين مشكل رو دارم؟!!!!
:302:
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
سعي ميكنم اصلا مشكلات و ناراحتي هاي زندگيم را بهشون نگم تا ناراحت نشوند.
سعي مي كنم فقط خوبي هاي همسرم را بهشون بگم تا خوشحال بشند و دل نگرانم نباشند.
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
سلام عزیزم
من هم مشکل تو رو داشتم و دارم ولی الان خیلی متعادل تر شده. پدر و مادر من هم توی سال اول زندگی مشترکم ازم می خواستن هر شب یا یک شب در میان به خونشون برم در حالیکه من شاغلم و کارهای خونه خودم همیشه روی هم تلمبار می شد. البته از حق نگذریم خیلی مامان و بابام با محبتند طوری که همسرم هم با این رفت و آمدها مشکلی نداشت. ولی واقعا من تو فشار بودم باید ظرفهای کثیف توی ظرفشویی خونه خودمو ول می کردم می رفتیم خونه مامان و بابام کمک مامانم شام می پختم تا ساعت ۱۲ شب هم اونجا بودیم صبح ساعت ۶ صبح هم می رفتم سرکار.
خلاصه اینکه کاملا درکت میکنم ولی من نتونستم این روند رو ادامه بدم و چند بار علیرغم میل باطنی ام با درخواستشون مخالفت کردم مدام گوشزد (شاید هم غرغر) می کردم که توی خونه خیلی کار دارد (البته اوایل همش می گفتن چیکار داری؟!!!:302: دو نفر آدم مگه چقدر کار دارن؟!!:316:) و چند بار هم تذکر دادم که درصورتیکه من و شوهرم نتونیم ساعاتی رو باهم باشیم ممکنه دچار مشکل و اختلاف بشیم. الان که تو سال دوم ازدواج هستم خیلی بهتر شده دیگه هفته ای ۲ بار بهشون سر می زنم و توی هفته اگه خریدی چیزی داشته باشن همراهشون می رم انصافا هم اگه کاری داشته باشن کوتاهی نمی کنم روزی دو سه بار هم بهشون تلفن می کنم…براشون کیک می پزم می برم خونشون…
می دونم اوایل که آدم اینکارو می کنه دچار عذاب وجدان میشه ولی باید به این فکر کنیم که اگه توی زندگیمون اختلاف یا مشکلی ایجاد بشه پدر و مادرمون خیلی بیشتر از رفت و آمد کمتر ما غصه می خورن…پس برای اینکه مامان و بابامون همیشه شاد و خوب باشن ما باید خوشبخت و شاد باشیم.
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
ممنونم sunlife عزيزم
من هم الان ديگه آخرهاي سال دوم ازدواجم هستم اما متاسفانه اين توقعات به شكل سرزنش دراومده
انوقدر كه اگر با همسرم يك تفريح دوتايي برم عذاب وجدان ميگيرم و ميگم نه ولش كن بريم خونه مامانم اينها
همه هم ميدونن كه من هيچ جايي نميرم جز اونجا اونقدر كه بهم ميگن تو واقعا تفريحي هم داري واسه خودت؟!
************
من ميخواهم ياد بگيرم چجوري و با چه روشي خانوادمو متعادل كنم
ميدونم كه بايد از خودم شروع كنم اما نميدونم چجوري؟
كاش فرشته مهربون ،آني و آقاي sci سري به اينجا ميزدن
من فكر ميكنم چون شوهرم خيلي خيلي (فكر كنم ديگه زياد از حد) خانوادمو درك ميكنه و حساسيت و وابستگي اونها رو به من ميدونه خيلي جايگاه محكمي به عنوان همسر از ديد اونها ندار( شايدهم دارم اشتباه ميگم)
مثلا يك جمعه شب كه همسرم ساعت 5 صبح شنبه اش بايد عازم ماموريت ميشد ، خانوادم تصميم ميگرن برن شام بيرون
به من زنگ زدن كه شما هم بيايد و اصلا بدون شما هم نميشه و .... من ميدونستم چون شوهرم صبح مسافره شب زود ميخوابه پس نمياد .بهشون ميگم فلاني نمياد صبح عازمه ...
ميگن خوب ميايم دنبال تو ..تو بيا ...بزار اون بمونه خونه:160::302:
(من بميرم هم همسرمو تنها نميزارم و برم واسه خودم تفريح)
حالا من چجوري بايد اونها رو متوجه كنم بابا جون نميشه اين طفلك ميره تا 10 روز ديگه ..انصافه من تنهاش بزارم؟
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
يكتا جون شايد شما منفعلانه عمل ميكنيد . شما بايد جراتمند خواستتون رو بيان كنيد.
همسرتون هم نبايد بيش از حد از خود گذشته باشن.
من فكر ميكنم بهتره يه سر به اين لينك بزنيد:
كارگاه آموزشي رفتار جراتمندانه
شايد اوايل ناراحت شوند ولي كم كم بايد عادت كنند. شما زندگي مستقل داريد
و بايد به همسرتان برسيد.
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
گلنوش عزيزم
يك دنيا ازت ممنونم كه در قسمت نيازمند راهنمايي تاپيكمو گذاشتي :46:
*************
رفتار جرات مندانه رو قبول دارم ...اما اول بايد تكليفم با خودم مشخص بشه ..ايا من كم ميزارم؟
من تقريبا سيستم زندگيمو شرح دادم ...وقت هاي ازاد و غير ازاد ... اگه كوتاهي از منه پس بهم بگيد و سيستم درست رو يادم بدهيد
اگر هم نه ... بگيد چه جوري تعادل برقرار كنم
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
به نظر من شما كم نذاشتين.
وقتي كل هفته رو اونجايين كه بازم خودتون ميگيد به خاطر اوناست پس حق داريد كه آخر هفته رو هر جور دوست دارين عمل كنين
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
سلام یکتا جان
من اینکارا رو کردم. اینجا می گم شاید به دردت بخوره:
زمانیکه واقعا دیگه از این وضعیت خسته شده بودم و فشار عصبی زیادی رو احساس می کردم تصمیم گرفتن یه کم بیشتر به خودم فکر کنم. برای همین هر وقت می گفتند میای خونمون با ارامش و احترام یه جواب غیرمطمئن می دادم مثلا الان دارم ظرف می شورم ببینم کی شستن ظرفا تموم میشه بعد خودم خبرتون می کنم یا مثلا لباسها رو اتو نکردم چندتا کار دیگه هم دارم هر قت تموم شد خودم زنگ می زنم…بعدش هم دیگه زنگ نمی زدم می ذاشتم یه کم دیر که شد می گفتم ببخشید خیلی گرفتار شدم نتونستم زنگ بزنم:300: البته خیلی عذاب وجدان می گرفتم واقعا ناراحت می شدم ولی چاره ای نبود. بعضی وقتا هم هی پشت هم زنگ می زدن که «کجایی چرا نمیای؟!!» «بیایم دنبالت» و …من هم همون جوابها رو می دادم.
بعضی وقتا مجبور می شدم وقتی بابام اومده دنبالم تا به زووور!!!!! منو ببره خونه خودشون ازشون بخوام بیان داخل و زمانیکه توی خونه ما منتظر من هستن من کارهای خونه رو انجام بدن تا با چشم خودشون ببینن که کار دارم البته با این کار کلی معطلشون می کردم (خدا منو ببخشه)
مثلا روزای جمعه زنگ می زدن که از صبح بریم تفریح…ولی من تمام هفته رو سر کار بودم و دوست داشتم روز جمعه با آرامش کنار همسرم توی خونه باشم…می گفتم ببخشید من نمی تونم بیام هی اصرار می کردن که باید بیای وگرنه ما هم نمی ریم من هم می گفتم خب نرید من شب برای چندساعت میام پیشتون.
یه کار دیگه هم این بود که ازشون مدام می خواستم که اونا به من سر بزنن…اینطوری خیلی راحت تر بودم (البته اوایل اصلا خونه ما نمی اومدن و فقط انتظار داشتن ما بریم اونجا ولی کم کم با اصرارهای من این رویه اتفاق افتاد)
مشکل من این بود که اون رفتار جراتمندانه رو برای همه می تونم اجرا کنم الا مامان و بابام. آخه اگه با قاطعیت بهشون بگم نه! حس می کنم دلشون رو شکستم و از عذاب وجدان دق می کنم برای همین از این راهکارها استفاده کردم.:72:
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
سلام sunlife عزيزم
وااااااااي تو عين من هستي ...يعني من عين توام :43:
مشکل من این بود که اون رفتار جراتمندانه رو برای همه می تونم اجرا کنم الا مامان و بابام. آخه اگه با قاطعیت بهشون بگم نه! حس می کنم دلشون رو شکستم و از عذاب وجدان دق می کنم
اين حرفت رو واقعا قبول دارم ...راهكار خوبي رو پيشنهاد دادي ولي همون قسمت عذاب وجدانش رو نميتونم تحمل كنم ميدونم كه بحث ميشه و داد و بيداد راه ميندازن و مرتب ميگن تو همش چسبيدي به شوهرت
ميدوارم بتونم از سيستمي كه گفتي كمك بگيرم
منتظرم تا يكي از كارشناساي عزيز هم سر بزنن و راهكار بگن..تو هم بيا بلكه يك راه حل اساسي ياد بگيريم :46:
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
به روز رساني!!!
فرشته مهربون ، آقاي SCI???? تشريف نمياريد اينجا؟
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
سلام یکتا
خوبید؟
در تاپیک قبلی هم تقریبا این موضوع مطرح شده بود
ببینید ما نباید در برابر خواسته هی غیر منطقی دیگران منفعل باشیم هرگز چون در این صورت خواسته های اون افراد به سادگی تبدیل می شوند به وظایف ما.
اینکه پدر و مادر شما حق دارند از محبت شما به عنوان فرزند برخوردار باشند شکی نیست اما در حد و حدود قابل قبول. بنابراین از تکنیکهای رفتار جرات مندانه استفاده کنید و تقاضای اونها رو رد کنید و موارد زیر رو در نظر داشته باشید
۰. نگران هیچ اختلالی و هیچ کدورتی نباشید... رفتار جدید شما موجب یک ناراحتی ها و موضع گیری های ابتدایی که زیاد هم مهم و پیچیده نیست خواهد شد. تکنیک صفحه خط خورده رو به کار بگیرید و بدونید که باید سه هفته تحمل کنید و زمان بدید تا وضعیت جدید نهادینه بشه و عادت کنند... بعد از سه هفته عادت خواهند کرد. این طبیعت انسانه
۱. درسته تنها هستید در طول هفته اما مجرد نیستید پس در منزل خودتون بمانید
۲. زمان مشخصی رو در طول هفته به منزل اونها بروید مثلا روزهای دوشنبه و پنج شنبه
۳. مدت مشخصی رو که از قبل با همسرتون مشخص کرده اید رو منزل اونها بمونید
۴. برای زمانهای دیگه که نمی خواهید بروید توضیح لازم نیست بدهید
۵. روزی سه بار تلفن رو بکنید روزی یکبار احوال پرسی صرفا و از دادن گزارشهای تفصیلی به شدت پرهیز کنید ترجیحا تلفنها بویژه در سه هفته اول بسیار حساب شده و در زمان مشخصی باشه.
۶. همواره خودتون و همسرتون اولویت اول شما باشند و لا غیر
۷. به سرزنشها و گله ها گوش نکنید و از تکنیک صفحه خط خورده استفاده کنید. وقتی مادرتون می گن چرا نمی ایی؟ اینجا بهت بد می گذره؟؟ بچه های مردم... شمابگید من خونه خودم راحت ترم.. فقط روزهای دوشنبه و پنج شنبه من بعد میام.. شما هم ناراحت نباشید
۸. شما فقط دختر انها هستید نه مسیول خوشحالی و شادمانی اونها.. چقدر خوبه که خوشحال باشند البته اما نه به قیمت تباه شدن شما و عزت نفس شما
۹. هرگز قاطی نکنید و سخن درشت و با صدای بلند صحبت نکنید. خدا هم از شما فقط همین رو خواسته...پروردگار تو فرمان داد که جز او نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. هر گاه یکی از ایشان یا هر دو نزد تو به پیری رسند، به آن ها اُف (سخن ناخوش) مگو و بر آن ها بانگ و فریاد مزن و با ایشان گفتار نیکو بگو.
یعنی با احسان و نیکی با پدر و مادر رفتار کنید و بهشون احترام بگذارید نه اینکه دربست هر چه گفتند رو بپذیرید... پس با قول کریم و سخن ملایم با اونها حرف بزنید و زندگیتون رو، شوهرتون رو در اولویت اول قرار دهید و نگران هیچ برخوردی نباشید...اب از اب تکون نمی خوره و عادت خواهند کرد..شما مجرد نیستید خانوم!!!
اطمینان داشته باشید و از همین فردا عملی کنید.
همسرتون لزومی نداره در جریان جزییات صحبتهای شما باشه اما در جریان کلیات و زمانهای مشخصی که قراره اونجا برید ایشون رو قرار بدهید.
موفق باشید و نترسید
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
سلام جناب SCI
هزار بار ممنونم كه اومديد
نوشته هاتون رو خوندم و بازهم ميخونم اما حتي موقع خوندنشون تجسم ميكردم عكس العمل هاي پدر و مادرم رو و ميترسيدم به خصوص درسته تنها هستید در طول هفته اما مجرد نیستید پس در منزل خودتون بمانید
واقعا دوست دارم خونه خودم باشم حتي تنها اما يكبار اينكار رو كردم و تا 2 روز غضب شدم كه تو چرا از اينجا فراري هستي ...داداشت تا 1 روز ميره ماموريت زن داداشت ميدوه ميره خونه باباش اينها ...بچه هاي مردم فلان ...بچه هاي ما چنان:302:
داره حالم بد ميشه از اين حرفها
من شروع ميكنم به انجام توصيه هاي شما ... تاپيكم رو هم ميخواهم باز بزارم تا اگه مشكلي پيش اومد كمك بگيرم
ممنونم ازتون
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
یکتا
بگید چه کاری کردید؟
از چیزی نترسید هیچ مشکلی بوجود نمیاد... زیاد به حرفها اهمیت ندید و انتظار این حرفها رو داشته باشید
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
مسلما تا مدتي به قول خودتون غضب ميشيد ولي تحمل داشته باشيد.بخاطر خودتون و همسرتون هم كه شده يه مدت اين حرفا رو تحمل كرده تا بعد از مدتي اوضاع آروم شود
رفتار جراتمندانه جواب ميده. بعد از مدتي همه چيز طبيعي ميشود.
موفق باشيد
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
یکتا
بگید چه کاری کردید؟
از چیزی نترسید هیچ مشکلی بوجود نمیاد... زیاد به حرفها اهمیت ندید و انتظار این حرفها رو داشته باشید
سلام SCIعزيز
راستش پيشرفتم خوب نبود:302:
ديشب به مامانم گفتم من ديگه از هفته آينده خونه خودمون ميمونم خونه تكوني هم دارم بايد كارهامو انجام بدهم
مامانم گفت : كجا ميخواهي بري؟ خونه شما كه كاري نداره
خودم يك روز ميام همه كارهاتو ميكنم...شب ميخواهي تنها بموني كه چي بشه؟!
دوباره داغ كردم و با عصبانيت گفتم ميخواهم كارهاي خونمو خودم انجام بدهم حتما كار داره كه ميگم...:302:
آخرش هم يك مشت غر و لند و اين حرفها و بعدشم سكوت ...
هيچ نتيجه اي حاصل نشد...
اما ادامه ميدهم:303:
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
یکتا
شما باید با دقت بیشتری کارها و توصیه ها رو انجام بدید.
ببینید وقتی می گویید:
"من دیگه از هفته اینده خونه خودمون می مونم، خونه تکونی هم دارم، باید کارهامو انجام بدم"
یعنی من به دلیل خونه تکونی می خوام کارهام رو انجام بدم و لذا باید تنها بمونم و رفتار مادر شما در جواب شما طبیعی است
و اونچه غیر طبیعی خواهد بود جوش اوردن و قاطی کردن شماست
خب هر دو اینها رو به شما گفتم و شما توجه نکردید.. ببین خواهرم هر کجا ابهامی بود بپرسید
شیوه طرح موضوع شما اینگونه باید باشد که از امشب منزل اونها نروید و بهشون اطلاع بدید با ارامی و نرمش گفتار... به هیچ وجه با صدای بلند و لحن عصبانی با اونها صحبت نکنید اما در تصمیماتتون قاطع باشید
به مادر بگید یا حتی به پدر با ادبیات خودتون:
مامان عزیزم! من شما رو خیلی دوست دارم و برام خیلی عزیز و محترمین و همیشه به وجود شما و بابای مهربونم افتخار می کنم، اما من تو خونه خودم خیلی راحت ترم و ترجیح می دم تو خونه خودم بمونم و هر شب اونجا نیام و در طول هفته شب دوشنبه و .. پیش شما باشم. خیلی دوست دارم به نظر من احترام بگذارید
ببینید شما قرار نیست در رفتار جرات مندانه بیش از انچه لازم است بگویید و یا بی خودی دلیل تراشی کنید.. شما لازم نیست توضیح بدید برای چه موضوعی می خواهید منزل خودتون بمونید
وقتی ایشون می گن نه و ...
بگید شما دوست داشتید تشریف بیارید و دلیل قبلی که مبنی بر راحتی خودتون بود رو به ارامی تکرار کنید
باز هم چیزی گفتند هر چقدر هم عصبانی و ...
باز هم بگید من اینطوری راحت ترم...اگر شده هزار بار فقط یک دلیل ، دقت کنید فقط و فقط یک دلیل رو تکرار کنید و به هیچ وجه دلیل دیگه ای نیارید حتی اگر هزار دلیل دارید که منطقی و محکمه
به این می گن تکنیک صفحه خط خورده
به هیچ وجه خودتون رو با کس دیگه و حتی خود مادرتون مقایسه نکنید.. مثلا نگید مامام خودت راحتی هر شب بیای خونه ما؟ اینها خوب نیست و استفاده از جملات "تو" به جای جملات من است
بله باید ادامه بدید و البته دقیقا طی چند روز اول گزارش بدید که چه کردید
ضمنا در جریان این گفتگو ها همسرتون رو قرار ندهید
یک روزنامه یا هفته نامه که دوستش دارید عضو بشید و حتما با ادرس منزل خودتون و الزاما ماهنامه یا فصل نامه نباشه، بیش از هفته نامه نباشه
حتما برای امشب یا فردا شب یکی از دوستانتون رو منزل دعوت کنید و با هم ساعتی رو بگذرونید
با دقت پستها رو بخونید..
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yekta_b
سلام SCIعزيز
راستش پيشرفتم خوب نبود:302:
ديشب به مامانم گفتم من ديگه از هفته آينده خونه خودمون ميمونم خونه تكوني هم دارم بايد كارهامو انجام بدهم
مامانم گفت : كجا ميخواهي بري؟ خونه شما كه كاري نداره
خودم يك روز ميام همه كارهاتو ميكنم...شب ميخواهي تنها بموني كه چي بشه؟!
دوباره داغ كردم و با عصبانيت گفتم ميخواهم كارهاي خونمو خودم انجام بدهم حتما كار داره كه ميگم...:302:
آخرش هم يك مشت غر و لند و اين حرفها و بعدشم سكوت ...
هيچ نتيجه اي حاصل نشد...
اما ادامه ميدهم:303:
فكر كنم به اين رفتار ميگن منفعلانه پرخاشگرانه.
حتما به لينك اون كارگاه كه برات گذاشتم برو
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
يكتا خانوم شما تك فرزند يا احيانا تك دختري؟
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
يكتا خانوم شما تك فرزند يا احيانا تك دختري؟
سلام ليلا جان
آره من تك دخترم
توي يكي ديگه از پستهامم گفته بودم كه پدرم علاقه شديد و عجيبي به من دارن تا اونجا كه اصلا نميخواستن من ازدواج كنم و حتي وقتي متاهل شدم اصرار داشتند ما با اونها توي يك خونه زندگي كنيم:311:
قربونش برم درجه علاقه اش رو 1000 هستش
خب و اما ادامه تلاش هاي بنده:
ديشب به مامان گفتم من فردا (يعني امروز) بعد از باشگاه ميرم خونه خودمون
مامان: تنها ؟نه نميشه بيا همينجا
يكتا: مامان قربونت برم هيچكس كه تو خونه باباش اذيت نميشه و بدش هم نمياد خونه باباش بخوره و بخوابه ولي من خونه خودمون راحتترم.تنها هستم اما مجرد كه نيستم !!!
دوباره ميام تو هفته نگران من نباشيد
مامان: چي بگم والا...جواب باباتم خودت بده
يكتا::33:
امشب ميرم خونه خودمون اما واقعا نميدونم اون موقع كه بابا زنگ ميزنه و با داد و بيداد منو مواخذه ميكنه ميتونم دوم بيارمو گريه نكنم يا نه ...شايد هم زوركي بياد دنبالم
:302:
شوهرم هيچي از اين مسائل نميدونه ...
اگرچه اون هميشه ميگه هرجور كه خودت راحتي رفتار كن
ولي هر وقت ميام خونه خودمون ميگه من گوشيمو خاموش ميكنم چون بابا زنگ ميزنه به من و ميخواهد دعوا كنه چرا مجبورت نكردم خونه اونها بموني:163:
*** يعني زندگي ما كلا خيلي با حاله ...ا ي خدااااااااااااااااااااااا اا
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
سلام،
بسيار خوب بود..
تكنيك صفحه خط خورده رو در مقابل پدرتون هم فراموش نكنيد. داغ كردن و جوش آوردن ممنوع.. توصيه هاي قبلي رو بخونيد...
مطمئن باشيد هيچ مشكلي پيش نمي آد
هرچند امكان داره ايشون ناراحت بشوند... اما بالاخره تموم مي شه
امشب سعي كنيد با يكي از دوستانتون قرار بگذاريد و شام رو داخل منزل با هم بخوريد..اما از وجود دوستتون به عنوان بهانه نرفتن به منزل پدر استفاده نكنيد
تنها دليلي كه نمي رويد همون حرفي بود كه به مادرتون زديد و تكنيك صفحه خط خورده... همين
يك روز در هفته صحيح نيست! شجاعت داشته باشيد و يك روز رو مشخص كنيد... مثلا من سه شنبه شب ها تنها ميام، شبهاي جمعه يا جمعه شبها به اتفاق همسرم...
مي تونيد براي اعلام اين استقلال يك شب برادرتون رو به همراه همسرشون، يا فقط همسر ايشون رو دعوت كنيد منزلتون... خيلي كارهاي خلاقانه مي تونيد انجام بديد
مجله يا هفته نامه چي شد؟
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
سلام آقاي SCI عزيز و دوست داشتني :72:
خب سوال سوال سوال
فرموديد: مي تونيد براي اعلام اين استقلال يك شب برادرتون رو به همراه همسرشون، يا فقط همسر ايشون رو دعوت كنيد منزلتون
آيا اگر من اينكار رو در نبود همسرم انجام بدهم اشكالي نداره؟ خب ببينيد همسرم اگر بفهمه اصلا به من نميگه چرا اينكارو كردي...منو ادم حساب نكردي و اين حرفها ... روحياتشو كم و بيش شما ميدونيد ديگه ... اما فقط يك جمله ميگه : خب ؟خوش گذشت بهتون؟ خوب كاري كردي كه سر خودتو گرم كردي..ولي حالا اصراري هم نبود الان كه من نيستم دعوتشون كني ..وقتي اومدم هم ميشد ...
بعد هم بحث رو سريعا عوض ميكنه ...
اين يعني ناراحت شده ديگه نه؟
*************
هفته نامه رو امروز عصر رديف ميكنم ...
چرا ميفرماييد شام رو با يكي از دوستان باشم اما دليل خونه مامان اينها نرفتن داشتن مهمون نباشه؟!
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
يكتا،
حتما همسرتون رو در جريان كليات بگذاريد و بگيد تصميم گرفتيد كه منزل خودتون بمونيد و از ايشون تقاضا كنيد كه از شما و تصميمات شما در اين رابطه، حمايت كنند، ذكر جزئيات گفتگوهايي كه با پدر و مادرتون داشته ايد رو لازم نيست بگيد...
در مرود دعوت كردن از اقوام و دوستان، حتما به همسرتون بگيد كه مي خواهيد اين كار رو انجام بديد و دليل اون رو صراحتا بگيد، ترجيحا همسر برادرتون رو دعوت كنيد، به همراه دوستان هم سن و سال يا بدون اونها، جمعهاي اين چنيني بيش از سه نفر نباشه بهتره و بيشتر خوش مي گذره... (اين نظر شخصيه) اما اگر قرار بود كه برادرتون هم تشريف بياورند حتما به همسرتون بگيد و دفعه بعدش، وقتي ايشون هستند مهمان كنيد برادرتون رو...
عرضم اين بود كه شام رو با دوستتون صرف كنيد كه پدر و مادرتون نگران تنهايي شما نباشند و شما هم براي شب اول احساس تنهايي و غم نكنيد و از طرف ديگه مادر و پدر شما احساس استقلال رو در شما ببينند.. اما گفتم دليل نرفتن اين نباشه كه مهمون دارم! به دو دليل:
1. با تكنيكي كه به كار مي بريد يعني صفحه خط خورده تناقض داره و به راحتي مي تونه كارهاي شما رو خراب كنه
2. به دليلي كه در مورد يك گفتم، به شما خواهند گفت: وقتي دوستت رفت بيا اينجا... يا امشب دوستت اونجاست! فردا شب كه نيست... بيا اينجا!!!
هر سوالي بود بپرسيد..
موفق باشيد
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
جناب sci هستند ، شاید جالب نباشه بنده نظری بدم
ولی این رو در نظر داشته باشید ، شاید همسرتون با همه مواردی مثل گفتن خودت راحتی و ... یک جور تصمیم رو به عهده خودتون گذاشته باشه ، ولی شاید در دل اینجور نباشه و یکجور خجالت یا عذاب نسبت به خانواده شما داشته باشه
این موضوع ممکن هست یه دعوای کوچیک رو به واسطه کشیدن حرف هایی مثل تو بابا مامانتو به من ترجیح میدی و ... ( یه بار نشد جمعه با هم باشیم و ... ) باعث مشکل بزرگ تری تو زندگیتون بشه
قاطعیت خودتون رو با احترام حتما در برخورد با پدر و مادر حفظ کنید
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
سلام جناب sci عزيز
راستش خيلي اوضاع جالب نيست ..ديروز هم كه گزارشي ندادم خدمتتون چون اينترنت اداره قطع بود
شب اول ( دوشنبه شب) مادر شوهرم به اصرار خودش اومد خونمون و شب پيشم بمونه...پدرم زنگ زد اول داد و بيداد كه تو چرا رفتي خونه خودتون و حق نداري تنها باشي و ... گفتم مامان (مادر شوهرم) اينجا هستن
گفت گوشي رو بهش بده ببينم ..در واقع ميخواست ببينه من راست ميگم يا دروغ
ملت كه بچه نيستند كه ..مادر شوهرم هم بعد از حال و احوال و خداحافظي با پدرم سريع گفت : ميخواستن ببينن داري راست ميگي يا دروغ ؟! كه گفتن گوشي بدي به من ؟
به خدا از خجالت آب شدم ..گفتم نـــــــــــــــه ميخواستن حالتونو بپرسن
مادر شوهرم گفت اره هم حالمو بپرسن هم ببينن تو راست گفتي يا الكي گفتي كه من اينجام
خلاصه ديشب هم خونه خودمون موندم ..تنها هيشكي هم نگفتم بياد
مامانم عصر زنگ زد تا اومد دعوا كنه گفتم من خونه خودم راحتم و گفتم كه با كارتون ديشب آبروي منو برديد
خلاصه مامانم گفت هر جا راحتي بمون ولي من جواب باباتو نميدهم بعدشم نميتونم پاشم اين همه راه بيام شب پيش تو
گفتم من نميخواهم كسي بياد فقط ولم كنيد به حال خودم من خونه خودم راحتترم
منتظر بودم بابام شب زنگ بزنه اما نزد
اين يعني اينكه با من قهر كرده و به شدت از من عصبانيه و برچسب هايي مثل سرخود، لجباز، واسه حرف كسي ارزش قائل نيست ، يك دنده، بي عاطفه و .... (هزارتا چيز ديگه) به من زده
امروز هم بهش زنگ نميزنم چون تو اداره نميتونم حرف بزنم در ضمن اصلا نميخواهم داد و بيداد بشنوم
هفته نامه OK شد و از هفته آينده مياد در خونه
اعصابم بهم ريخته است
سلام آقاي SCI عزيز
اوضاع خوب نيست ...
اينكه ديروز گزارشي ندادم اينترنت اداره قطع بود ببخشيد
و اما آنچه در 48 ساعت پيش گذشت :
دوشنبه شب مادر شوهرم به اصرار خودش اومد خونمون كه شب پيش من بمونه
پدرم زنگ زد و اول داد و بيداد كه تو چرا رفتي خونه خودنون و حق نداري تنها اونجا باشي و ... اصلا نميزاشت من حرف بزنم فقط داد ميزد...يك كم كه اروم شد گفتم مادر( مادر شوهرم) اينجا هستن
گفت گوشي رو بهش بده ببينم !!!! (ميخواست ببينه راست ميگم يا دروغ)
ملت كه بچه نيستن كه ..بعد از حال و احوال با مادر و خداحافظي ..مادر شوهرم با خنده گفت : ميخاست ببينه من واقعا اينجا هستم يا نه؟
آب شدم به خدا از خجالت ..چي ميگفتم؟
گفتم نــــــــــــــــــه ميخواستن حال شما رو بپرسن
گفت اونكه ار ه ولي ميخواستن ببينن تو راست گفتي يا دروغ
خلاصه ديشب هم رفتم خونه خودمون
عصرش مامانم زنگ زد كه چرا رفتي اونجا و ... گفتم من اينجا راحتترم بعدشم قضيه آبروريزي ديشبو گفتم
مامانم گفت بيخود كرده اينجوري گفته مادر شوهرت :163:
بعدش كه دليل اوردم كوتاه اومده ميگه باباته ديگه نميشناسيش ؟
حالا هم من نميدونم اگه اونجا راحتتري اونجا بمون جواب باباتم خودت بده من نميتونم پاشم اين همه راه بيام خونه شما
گفتم شما نميخواهد بياي فقط راحتم بزاريد
منتظر بودم شب بابام زنگ بزنه كه نزد
اين يعني اينكه به شدت ازمن دلگير شده و قهره و به من بر چسب : لجباز، يكدنده ، حرف من دوزار واسش مهم نيست ، بي عاطفه ، سر خود ، زده شده
به شوهرم ب چسب : بي مسئوليت ، به فكر زنش نيست ، بي عاطفه ، و ... زده شده
امروز هم به بابام زنگ نميزنم و شب هم ميرم خونه خودمون
تو اداره نميتونم باهاش حرف بزنم و كلا حوصله اعصاب خوردي رو هم ندارم
هفته نامه OK شد و از هفته آينده مياد در خونه
اعصابم بهم ريخته است
2 بار تايپ كردم
اخه هي قطع ميشد
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
افرین که هفته نامه رو اوکی کردید...
بسیار خوب بوده برخورد شما
باید منتظر رفتارها و برچسبها باشید چون شیوه رفتاری پدر شما جرات مند نیست و پرخاشگرانه است
اگر در مقابل ایشون جرات مندی همراه با احترام و توجه رو پیش بگیرید بی شک جواب مناسب خواهد بود
قهر یک تله عاطفی برای شماست که پدر شما به عنوان اخرین راهکار از اون استفاده می کنه اما شما با تکنیک صفحه خط خورده همان دلیل قبلی رو با متانت و محبت تکرار کنید. قهر لازم نیست بکنید و اجازه ندید با شما قهر کنند.. شرایط رو عادی جلوه بدید، عادت می کنند.
حتما وقتی با پدرتون صحبت می کنید به شیوه ای که با مادرتون صحبت کردید باشه و از خوبیهای ایشون و توجهی که به شما دارند صحبت کنید و اینکه چقدر دوستشون دارید.. و بگید اگر دوستتون دارند به نظر شما احترام بگذارند
از کلام شیوا، صریح و روشن استفاده کنید و عصبانی تحت هیچ شرایطی نشوید و اگر نتوانستید خودتون رو و یا خشمتون رو کنترل کنید محل رو ترک کنید یا ارتباط رو با ذکر این جمله که الان کاری پیش اومده بعدا تماس می گیرم قطع کنید
اما یک سوال:
ارتباط و میزان توجه مادر شما به پدرتون چقدره؟ ایا احساس می کنید پدر شما از رابطه اش با مادرتون راضی است؟
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
افرین که هفته نامه رو اوکی کردید...
ميبخشيد ميشه بگين كدوم هفته نامه؟ چون در طول تاپيك متوجه نشدم
اگر فكر ميكنيد به درد ما هم ميخوره لطفا اسمش رو بگين.
مرسي
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
ارتباط و میزان توجه مادر شما به پدرتون چقدره؟ ایا احساس می کنید پدر شما از رابطه اش با مادرتون راضی است؟
عجب سوال سختي :82:
خب راستش ... نميدونم
نه ببينيد پدر به علت همين عصبانيت ها و پر خاشگري هاش زمان جواني خيلي مامانمو ازرده خواطر كرد..الان كه ديگه 52 سالشونه ارومتر شدن :316: اما مامانمو خيلي دوست داره ... محبت كلامي بينشون كمه اما كارهايي واسه مامان ميكنه كه نشون دهنده محبت هست
مامانم هميشه در همه حال حتي با بدترين ازردگي هاي خاطر عاشق بابا بوده و كلا توي فاميل نماد يك زن صبور و ايثارگر هستش ( خيلي اين از خودگذشتگي هاي مامانو قبول ندارم .گاهي كلا خودشو فراموش ميكنه)
الان كه ما بچه ها بزرگ شديم و اون ها سنشون بالا رفته بابا بيشتر به حرف مامانه...يكجورايي مامانم ميتونه اومور رو دست بگيره و بابا رو ببره به سمتي كه خودش يا ما ميخواييم
ولي خوب بابام اولش دادا و بيدادشو ميكنه حسابي عصباني ميشه پافشاري روي رد نظر مامان ميكنه و در نهايت قبول ميكنه نظر مامانمو:311:
توضيحاتم كامل بود؟
چرا اينو پرسيديد؟ چه چيزي معلوم ميشه؟خيلي جالب شد واسم
*************
دوستان من مجله موفقيت رو اشتراك گرفتم ...البته اون آقاي كه مسئولش بود گفت شايد بيشتر از 1 هفته بشه اما هر ماه 2 شماره ازش داريم
مشكل من آقا يSCI ميدونيد چيه؟
اينقدر بابا ميشنه جلو مامان ميگه اين بچه ها بي عاطفه هستن ...دختر و داماد و پسر و عروسهاي مردم هر هفته خونه پدر مادرها هستن ولي بچه هاي ما نه ... اينقدر ميگه كه مامانم تحتتاثير قرار ميگيره و بقيه داستان
اونوقت عذاب وجدان منو ميكشه كه حتما ما كم گذاشتيم
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
یکتا،
این اطلاعات رو به شما می دهم که کمی بتونید ریشه های مشکلات رو پیدا کنید، وقتی ریشه رو بدونید می تونید مشکلات رو بپذیرید و براش راه حل داشته باشید: راه حلی سازگار و مساله مدار!
خب تا حدودی جواب سوالم و تیپ شخصیتی مادر شما و پدر شما مشخص بود و الان روشن تره... من فکر می کنم داستان این زوج به موضوع امروز شما گره خورده... مادر شما با شخصیت مادر محوری که دارند و از خود گذشتگی، ایثارهای بی حد وحصر که من اسمش رو انفعال محض می گذارم، و پدر شما به عنوان یک تیپ شخصیتی پرخاشگر، موجب شده اند که رابطه ای ناکام همراه با سلطه در منزل پدری شما رقم بخوره و چرخه ای منفی آغاز بشه...
این چرخه فوق العاده بده! انفعال یکی، سلطه دیگری رو زیاد می کنه! یکی از بیان خواسته هاش اجتناب می کنه و دیگری مسلط تر می شه و این چرخه منفی گاهی تا ابد ادامه پیدا می کنه... اما یک پیامد بد داره و اون اینه که معمولا طرف منفعل توجه عاطفی خودش رو از طرف پرخاشگر دریغ می کنه و عملا ناخودآگاه جنگ قدرت عاطفی راه می اندازه که نتیجه اون کمپلکسهای شکل گرفته در فرد پرخاشگر ناشی از عدم توجه خواهد بود!
نکته دیگری که باید در مورد افراد پرخاشگر بدونید این است که معمولا این افراد یک قطب منفعل هم دارند... پس همواره پرخاشگر نخواهد ماند و به موضع انفعال هم خواهند رفت...
بذارید روشن تر بگم: پدر شما به دلیل تیپ شخصیتی مادرتون، با توجه به اینکه خیلی هم ایشون رو دوست دارند، اما ابرازات کلامی و توجه عاطفی و شاید روابط زناشویی مطلوب رو حتی، از مادرتون دریافت نمی کنه و این موجب می شه که این توجه رو از فرزندانش انتظار داشته باشه که بتونه از اون طریق نیازش رو تامین کنه! بویژه فرزند دختر! که می شه گفت بعد از مادر شما، تنها زن زندگی اوست! و اون دختر کسی نیست جز شما!!! پس فشارهای ناشی از سالها بی توجهی به واسطه سبک گفتگوی این دو نفر، به شما تحمیل می شه و وقتی از طرف شما تامین نمی شه، ایشون بر آشفته می شه و کمپلکسها آشکار می شوند...
امیدوارم توانسته باشم توضیح بدم که علت اینکه پرسیدم میزان توجه مادر شما به پدرتون چقدره... چی بود!
شما قرار نیست تامین اون نیاز رو بر عهده داشته باشید... فقط بدونید که درد کجاست که تا حدی با تغییر سبک رفتاری خودتون بتونید توجهی به پدرتون بدهید
حتما زمانهایی که قراره به منزل ایشان بروید رو مشخص کنید... مثلا روزهای دوشنبه... یا سه شنبه... ضمنا در بارهای اول اشکالی نداره اگر شبی که به منزل پدری، تنها می روید یعنی همون روزهای وسط هفته، شب رو اونجا بمونید تا در دفعات بعدی این موضوع راحت تر حل شود
حتما این روزها رو به مادرتون اعلام کنید.. چه شبی تنها اونجا می روید و چه شبی به همراه همسرتون
در مورد تعیین این شبها با همسرتون مشورت کنید
سوالی بود بپرسید
نذارید نقطه مبهمی براتون باشه..
گلنوش! خواهر عزیزم،
مهم نیست اون هفته نامه چی باشه و شخصا هفته نامه خاصی رو توصیه نمی کنم... مهم این بود که برای یکتا لازم بود و ضروری... بعدها این رو بهتر خواهد فهمید.
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
سلام آقاي sci
چقدر چيزهايي كه گفتيد واقعيت داشت ... حق با شماست من الان بهتر خيلي چيزها رو متوجه ميشم
و اما روند من
من از روز 2 شنبه تا 5 شنبه شب كه شوهرم اومد خونه خودمون بودم
بابا فقط يك روز با من قهر بود و من خيلي عادي رفتار كردم انگار نه انگار كه چيزي خلاف وضعيت عادي پيش اومده و بعدش هم ديگه حرفي زده نشد
فكر كنم تا قسمتي موفق بودم و يك كم استقلالم رو بدست اوردم
اين روزها يك كم مريضم و احتباج به مراقبت دارم و بهتره كه تنها نباشم ولي ميخواهم تا جايي كه حالم خوبه خونه خودمون باشم
***************
راستي در مورد تاپيك بردن همسرم به مهموني و سر وقت آماده شدنش هم دارم به جاهاي خوبي ميرسم
يكي دوتا مهموني بوده كه قبلش تايم اعلام كرديم به هم .اوايل اگه قرار بود 7 بزنيم بيرون ميشد 7.20 (قبلا ميشه 8.20) اروم بودم اگرچه پر از دلشوره دير رسيدن ميشدم اما غر غر نميكردم
دفعه هاي بعد ميشد مثلا 7.5 دقيقه تا بلاخره ديروز شد 6.55 دقيقه ...يعني 5 دقيقه هم زودتر از زمان اعلام شده اماده بود هوراااااااااااااااااااااا اا:310:
بابت همه چيز هزاران هزار بار ممنونم
و خواهش ميكنم بازهم كنارم باشيد و راهنمايي كنيد
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
يكتا،
خوشحالم كه موفق بوده ايد،
هنوز نمي دونم كه زمان مشخصي رو براي منزل پدر گذاشته ايد يا نه! يعني مشخص كرده ايد كه چه شبهايي اونجا خواهيد يود؟ دو شب كافي است
ضمنا حواستون به توصيه در رابطه تلفنهايي كه مي زنيد باشه...
اميدوارم زودتر خوب بشيد. اين روزها به دليل تغييرات هوا،سرماخوردگي زياد شايع شده، به دكتر مراجعه كنيد تا دوره درمان شما طولاني نشه
وقتي به هر دليلي به منزل پدري ( خارج از قاعده معمولي كه گذاشته ايد) مي رويد حتما توضيح بديد براي چه موضوعي اونجا هستيد.
مشكلات به زودي حل مي شوند و پدر و مادر شما طي سه هفته عادت خواهند كرد به رفتار جديد شما
تاپيك قبلي و پست هاي اين تاپيك رو چند بار مرور كنيد تا نكات فراموش نشوند
سوالي بود بپرسيد
خوشبخت باشيد
-
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
خانم يكتا،
بهتر شديد؟ چه خبر؟