-
اشعار گلچین : سری سوم
سلام دوستان
به علت اینكه موضوع اشعار برگزیده: سری دوم خیلی طولانی شد( حدود250 موضوع)، لذا این تاپیك به سری سوم اشعار گلچین اختصاص داده شد و موضوع قبلی بسته شد.
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش *** خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش
هر کسی اندر جهان مجنون لیلی شدند *** عارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این *** بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
گر تو فرعون منی از مصر تن بیرون کنی *** در درون حالی ببینی موسی و هارون خویش
لنگری از گنج مادون بستهای بر پای جان *** تا فروتر میروی هر روز با قارون خویش
یونسی دیدم نشسته بر لب دریای عشق *** گفتمش چونی جوابم داد بر قانون خویش
باده غمگینان خورند و ما ز می خوش دلتریم *** رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش
خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال *** هر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش
باده گلگونهست بر رخسار بیماران غم *** ما خوش از رنگ خودیم و چهره گلگون خویش
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
وقتی از دوستی، آغوش کسی وانشود
وقتی از شوق، کسی سمت محبت نرود
وقتی از صبح، کسی هم جهت دل نشود
به چه می ارزد دل؟
وقتی از پیش خدا
رو به زمین سقط شویم
وقتی از نور به ظلمت برسیم
وقتی از صحبت احساس، به صورت برسیم
وقتی از پاکترین عشق به شهوت برسیم
وقتی از سوسن و نسرین به آهن برسیم
به چه می ارزد دل؟
سمت احساس، همین بس،که خدا می نگرد
هرکسی هم جهت اوست، ببالد برخویش
ورنه این زندگی از هیچ، بسی هیچتر است
به چه می ارزد دل؟
وقتی از پاکترین صورت ذهن
شاعری از تب و غم می گوید
به چه می ارزد دل؟
وقتی از دورترین راه کسی می گوید
وقتی از سخترین سمت کسی می گوید
کسی انگار نمی داند چیست
قصه راه دراز و جهت سختی راه!
به چه می ارزد دل؟
وقتی از بازترین پنجره ها
ذره ای نور نمیاید تو
وقتی از نابترین عاطفه ها
ذره ای مهر به دل پیدا نیست
ما کدامین جهتیم؟
هرکسی یافت،
بسنجد، به چه می ارزد دل!
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
بر سَر ِ آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
بگذرد این روزگار تلخ تر از زَهر
بار دگر روزگار چون شِکَر آید
بلبل عاشق! تو عمر خواه, که آخِر
باغ شود سبز و شاخ ِگل به بَر آید
صبرو ظفر, هر دو دوستان قدیمند
بر اثر ِ صبر نوبت ِ ظفر آید
صالح و طالح متاع خویش نمایند
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید
خلوت دل نیست جایِ صحبتِ اضداد :
دیو چو بیرون رود فرشته درآید !
بر در ِاربابِ بیمروتِ دنیا
چند نشینی که خواجه کِی به درآید ؟
صحبتِ حکام ظلمتِ شبِ یلداست
نور ز خورشید خواه , بو که برآید !
غفلتِ حافظ در این سراچه, عجب نیست :
هر که به میخانه رفت بیخبر آید !
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
زخم چو بر دل رسید، دیده پراز خون چراست؟ *** چون تو درون دلی ، نقش تو بیرون چراست؟
خود به جهان در ، مرا ، یک دلکی بود و بس *** ما همه چون یک دلیم، قصد شبیخون چراست؟
چون به ترازوی عشق هر دو برابر شدیم *** مهر تو کم می شود، عشق من افزون چراست؟
پیشترک مر مـــرا دوســت ترک داشــتی *** من نه همان دوستم؟ دشمنی اکنون چراست؟
بر همــه خسته دلـان دادگــری کرده ای *** چون به نظامی رسید فصد دگرگون چراست؟
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
شب یلدا و سخن حافظ ...
درد عشقی کشیدهام که مپرس | *** | زهر هجری چشیدهام که مپرس
|
گشتهام در جهان و آخر ِ کار | *** | دلبری برگزیدهام که مپرس
|
آن چنان در هوای ِ خاک ِ درش | *** | می رود آب ِ دیدهام که مپرس
|
من به گوش خود از دهانش دوش | *** | سخنانی شنیدهام که مپرس
|
سوی من لب چه میگزی که مگوی | *** | لب ِ لعلی گزیدهام که مپرس
|
بی تو در کلبه گدایی خویش | *** | رنجهایی کشیدهام که مپرس
|
همچو حافظ غریب در ره عشق | *** | به مقامی رسیدهام که مپرس |
|
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
[size=medium]صـلاح کار کـجا و مـن خراب کـجا ... بـبین تـفاوت ره کز کجاست تا به کجا
دلـم ز صومعه بگرفت و خرقـه سالوس ... کـجاسـت دیر مغان و شراب ناب کجا
چـه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را ... سـماع وعـظ کـجا نغمـه رباب کجا
ز روی دوست دل دشمـنان چـه دریابد ... چراغ مرده کـجا شمـع آفـتاب کـجا
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست ... کـجا رویم بـفرما از این جـناب کـجا
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است ... کـجا همیروی ای دل بدین شتاب کجا
بـشد کـه یاد خوشش باد روزگار وصال ... خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست ... قرار چیسـت صبوری کدام و خواب کـجا[/size]
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
[size=medium]شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
!!!هیچ
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود:302:
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
سهراب سپهری
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
می شنوی؟
هیاهویی است آنجا
نه از سر هیچ!
جماعتی گرد آمده اند به تماشای مردی خمیده قامت.
به کنجی خزیده لرزان
سردبادی گزنده ؛گویی همه جانش میسوزد
به اسمان درخشان,خورشید مرداد است و هُرمی به زمین سخت سوزان
از جماعتی یکی پیش آمده میپرسد:
این چه حال است؟!
مرد با صدای فرو خورده میگوید:
خانه ام را گم کرده ام و آن را که به او پیوند خورده بودم
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
باید پارو نزد
وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش می بردت هرجا دلش خواست
به هرجا برد
بدون ساحل همون جاست
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
شعر زیر تقدیم به مادرم به پاس صبوری و مهربانی اش :72:
یه روزی از همین روزا بهونه تو رو دارم ***** یه عالمه نگفتنی هوای خونمو دارم
هوای شهر و كوچمو که عشق از اونجا پا گرفت ***** به انتظار نشستن و رسیدن تو رو دارم
یه روز بیا ببینمت می خوام باهات حرف بزنم ***** می خوام بگم دوست دارم از ته دل داد بزنم
می خوام بگم که زندگیم با بودن تو جون گرفت ***** خیال نکن که بعد تو کسی تو قلبم جا گرفت
ازت می خوام که بگذری از همه گذشته هام ***** پر بکشم از این دیار ، بیام توی خلوت چشات
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
آیین عشق بازی دنیا عوض شده ست
یوسف عوض شده ست، زلیخا عوض شده ست
سر همچنان به سجده فرو برده ام ولی
در عشق سالهاست که فتوا عوض شده ست
خو کن به قایقت که به ساحل نمی رسیم
خو کن که جای ساحل و دریا عوض شده ست
آن باوفا کبوتر جلدی که پَر کشید
اکنون به خانه امده، اما عوض شده ست
حق داشتی مرا نشناسی، به هر طریق
من همچنان همانم و دنیا عوض شده ست!!!
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
نه همين غمكده، ای مرغك تنها قفس است
گر تو آزاد نباشي همه دنيا قفس است
تا پر و بال تو و راه تماشا بسته است
هر كجا هست، زمين تا به ثريا قفس است
تا كه نادان به جهان حكمروايي دارد
همه جا در نظر مردم دانا قفس است
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
> آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
> آنگاه که کاخ آرزو های کسی را ویران می کنی،
> آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
> آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
> آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
> آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
> می خواهم بدانم،
دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟
سهراب سپهري
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
هرچه گويم عشق را شرح و بيان چون به عشق آيم خجل باشم از آن
گرچه تفسير زبان روشنگرست ليك عشق بي زبان روشنترست
چون قلم اندر نوشتن مي شتافت چون به عشق آمد قلم بر خود شكافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت شرح عشق و عاشقي هم عشق گفت
مولوی
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
یا رب گناه جمله جهان را به ما ببخش / ما را سپس به رحمت بی منتها ببخش
هر چند ما نه ایم سزاوار رحمتت / ما را بدانچه نیست سزاوار ما ببخش . .
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
عشق
کاش می شد خالی از تشویش بود
برگ سبزی تحفه ی درویش بود
کاش تا دل می گرفت و می شکست
عشق می آمد کنارش می نشست
کاش با هر دل , دلی پیوند داشت
هر نگاهی یک سبد لبخند داشت
کاش لبخندها پایان نداشت
سفره ها تشویش آب ونان نداشت
کاش می شد ناز را دزدید و برد
بوسه رابا غنچه هایش چید و برد
کاش دیواری میان ما نبود
بلکه می شد آن طرف تر را سرود
کاش من هم یک قناری می شدم
درتب آواز جاری می شدم
آی مردم من غریبستانی ام
امتداد لحظه ای بارانیم
شهر من آن سو تر از پروازهاست
در حریم آبی افسانه هاست
شهر من بوی تغزل می دهد
هرکه می آید به او گل می دهد
دشتهای سبز , وسعتهای ناب
نسترن , نسرین , شقایق , آفتاب
باز این اطراف حالم را گرفت
لحظه ی پرواز بالم را گرفت
می روم آن سو تو را پیدا کنم
در دل آینه جایی باز کنم .
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
گویند که "سنگ"، "لعل" شود در مقام صبر | *** | آری! شود! ولیک به خون ِ جگر شود |
|
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
روز مبادا
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما چونان که بایدند
نه بایدهای ما
مثل همیشه ،
آخر حرفم را
و حرف آخرم را
با بغض فرو می خورم
عمریست لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم
باشد
برای روز مبادا
اما در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی شبیه همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند
شاید امروز نیز
روز مبادا باشد
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما چونان که بایدند
نه بایدهای ما
هر روز بی تو
روز مباداست !
قیصر امین پور
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
گاه می اندیشم
می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
تو توانایی بخشش داری
دستهای تو توانایی آن را دارد
که مرا زندگانی بخشد
چشمهای تو به من می بخشد
شور عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته ای از زندگی من هستی
دفتر عمر مرا
با وجود تو شکوهی دیگر
رونقی دیگر هست
می توانی تو به من
زندگانی بخشی
یا بگیری از من
آنچه را می بخشی
من به بی سامانی
باد را می مانم
من به سرگردانی
ابر را می مانم
من به آراستگی خندیدم
من ژولیده به آراستگی خندیدم
سنگ طفلی، اما
خواب نوشین کبوترها را
در لانه می آشفت
قصه ی بی سر و سامانی من
باد با برگ درختان می گفت
باد با من می گفت:
«چه تهیدستی مرد»
ابر باور می کرد
من در آیینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه می بینم، می بینم
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
چه امید عبثی
من چه دارم که تو را در خور؟
هیچ
من چه دارم که سزاوار تو؟
هیچ
تو همه هستی من، هستی من
تو همه زندگی من هستی
تو چه داری؟
همه چیز
تو چه کم داری؟
هیچ
بی تو در می یابم
چون چناران کهن
از درون تلخی واریزم را
کاهش جان من این شعر من است
آرزو می کردم
که تو خواننده ی شعرم باشی
راستی شعر مرا می خوانی؟
نه، دریغا، هرگز
باورم نیست که خواننده ی شعرم باشی
کاشکی شعر
مرا می خواندی
حمید مصدق
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
واعظان كین جلوه در محراب و منبر می كنند
چون به خلوت می روند آن كار دیگر می كنند
مشكلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان چرا خود توبه كمتر می كنند
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
قاصدک
قاصدک از چه خبر آوردی
وز کجا وز که خبر آوردی
خوش خبر باشی اما اما
گرد بام و در من بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیارو دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قااصدک در دل من همه کورندو کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجروبه های همه تلخ
با دلم میگوید
که دروغی تو دروغ
که فریبی تو فریب
قاصدک هان ولی آخر ای وای
راستی آیا رفتی با باد
با توام آی کجا رفتی آی؟
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام آی کجا رفتی آی؟
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی جایی؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم،خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک،
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم میگریند
مهدی اخوان ثالث
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
[/size]در دياري كه در او نيست كسي يار كسي
كاش يارب كه نيفتد به كسي ، كار كسي
هر كس آزار منِ زار پسنديد ولي
نپسنديد دلِ زار من آزارِ كسي
آخرش محنت جانكاه به چاه اندازد
هر كه چون ماه برافروخت شبِ تارِ كسي
سودش اين بس كه به هيچش بفروشند چو من
هر كه با قيمیت جان بود خريدار كسي
سود بازار محبت همه آه سرد است
تا نكوشيد پس گرمي بازار كسي
[size=medium]
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
گل باغ آشنایی
گل من ، پرنده ای باش و به باغ باد بگذر.
مه من ، شكوفه ای باش و به دشت آب بنشین.
گل باغ آشنایی ، گل من ، كجا شكفتی
كه نه سرو می شناسد
نه چمن سراغ دارد؟
نه كبوتری كه پیغام تو آورد به بامی
نه به دست مست بادی خط آبی پیامی.
نه بنفشه یی،
نه جویی
نه نسیم گفت و گویی
نه كبوتران پیغام
نه باغ های روشن!
گل من ، میان گلهای كدام دشت خفتی؟
به كدام راه خواندی
به كدام راه رفتی؟
گل من
تو راز ما را به كدام دیو گفتی؟
كه بریده ریشه مهر، شكسته شیشه ی دل.
منم این گیاه تنها
به گلی امید بسته.
همه شاخه ها شكسته.
به امیدها نشستیم و به یادها شكفتیم.
در آن سیاه منزل،
به هزار وعده ماندیم
به یك فریب خفتیم...
محمود مشرف تهرانی ( م.آزاد )
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
ای برادر تو همان اندیشه ای
ما بقی تو استخوان و ریشه ای
گر گل است اندیشه ی تو گلشنی
ور بود خاری تو هیمه ی گلخنی
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
اي كه ميپرسي نشان عشق چيست
عشق چيزي جز ظهور مهر نيست
عشق يعني مهر بيچون و چرا
عشق يعني كوشش بيادعا
عشق يعني مهر بياما، اگر
عشق يعني رفتن با پاي سر
عشق يعني دل تپيدن بحر دوست
عشق يعني جان من قربان اوست
عشق يعني خواندن از چشمان او
حرفهاي دل بدون گفتوگو
عشق يعني دشت گلكاري شده
در كويري چشمهاي جاري شده
يك شقايق در ميان دشت خار
باور امكان با يك گل بهار
در خزاني برگريز و زرد و سخت
عشق، تاب آخرين برگ درخت
عشق يعني روح را آراستن
بيشمار افتادن و برخاستن
عشق يعني زشتي زيبا شده
عشق يعني گنگي گويا شده
عشق يعني ترش را شيرين كني
عشق يعني نيش را نوشين كني
عشق، رنج مهرباني داشتن
زخم درك آسماني داشتن
عشق يعني گل به جاي خار باش
پل به جاي اين همه ديوار باش
زير لب با خود ترنم داشتن
بر لب غمگين تبسم كاشتن
عشق، آزادي، رهايي، ايمني
عشق، زيبايي، زلالي، روشني
عشق يعني تنگ بيماهي شده
عشق يعني ماهي راهي شده
عشق يعني آهويي آرام و رام
عشق صيادي بدون تير و دام
عشق يعني مرغهاي خوشنفس
بردن آنها به بيرون از قفس
عشق يعني برگ روي ساقهها
عشق يعني گل به روي شاخهها
آسماني آبي دور از غبار
چشمك يك اختر دنبالهدار
عشق يعني از بديها اجتناب
بردن پروانه از لاي كتاب
در ميان اين همه غوغا و شر
عشق يعني كاهش رنج بشر
اي توانا ناتوان عشق باش
پهلوانا، پهلوان عشق باش
زنده یاد مجتبي كاشاني
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
هر آنکس مال و جاهش بیشتر بی
دلش از درد دنیا ریشتر بی
اگر بر سر نهی چون خسروان تاج
به شیرین جانت آخر نیشتر بی
باباطاهر
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
ما ز هر صاحب دلی یک رسته فن آموختیم
عشق از لیلی و صبر از کوه کَن آموختیم
گریه از مرغ سحر ، خود سوزی از پروانه ها
صد سرا ویرانه شد ، تا ساختن آموختیم ...
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
کن ار چه در نظر یار خاکسار شدم رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
-
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد 2
مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود
به گردابی چو میافتادم از غم
به تدبیرش امید ساحلی بود
دلی همدرد و یاری مصلحت بین
که استظهار هر اهل دلی بود
ز من ضایع شد اندر کوی جانان
چه دامنگیر یا رب منزلی بود
هنر بیعیب حرمان نیست لیکن
ز من محرومتر کی سایلی بود
بر این جان پریشان رحمت آرید
که وقتی کاردانی کاملی بود
مرا تا عشق تعلیم سخن کرد
حدیثم نکته هر محفلی بود
مگو دیگر که حافظ نکتهدان است
که ما دیدیم و محکم جاهلی بود
شغر از حافظ شیرازی
.
آفرین ها بر تو بادا ای خدا / ناگهان کردی مرا از غم جدا
گر سر هر موی من گردد زبان / شکر های تو نیاید در بیان
تو در جان منی من غم ندارم / تو ایمان منی من کم ندارم . . .
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
در بزم ِ پاک بازان جز مهر و جز وفا نیست | *** | در کیش ِ اهل ِ عرفان جز صلح و جز صفا نیست
|
گر پاک باز ِ عشقی در عالم تجرد | *** | حرفی ز خانقاه و دیر و کلیسیا نیست
|
عاشق اگر فنا شد در جلوه نخستین | *** | یک لحظه در دو عالم از یار خود جدا نیست
|
هرجا که عشق باشد، درد از اثر بیفتد | *** | آنجا که درد نباشد، کس در پی دوا نیست
|
در شهروند ِ وحدت هرگز دوئی نگنجد | *** | آنجا یگانگی بین، حرف از من و شما نیست
|
آن عاشقی که نالد از درد و رنج ِ حرمان | *** | آگه ز راز عشق و از عالم فنا نیست |
|
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
در دل من از ازل نام تو را بنوشتند
حکم تقدیر است و کس را رخصت تغییر نیست
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
بـشـنـاس مـــرا حکــایــتـی غـمــگـیــنـم
افــســانـۀ تـیــرۀ شــبـی ســنــگـیـــنـم
تــلــخــم کــدرم شکـسـته ام مسـمـومـم
ای دوســت! شـنـاخـتی مــرا؟ من ایــنـم
مـن ایـنـم و غــرق خـسـتگــی آمـــده ام
ویـــرانـــم و از شـکــســتـگی آمـــده ام
از شـــهر یگــانگـی ؟ فرامــوشش کـن!
از شـــهر هــــزار دســتـگــی آمـــده ام
آنـجا بـا هـر کـه زیــســتم کـشـت مــرا
هر همخونی به خــونی آغــشــت مــرا
صدها دستی که دوست می خواندمشان
صدها خنجر شـکــسـت در پـشت مــرا
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
عشق هرگز نمیمیرد
زندگی آرام است ، مثل آرامش یک خواب بلند.
زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ.
زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز.
زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز.
زندگی تک تک این ساعتهاست،
زندگی چرخش این عقربه هاست،
زندگی راز دل مادر من.
زندگی پینه ی دست پدر است،
زندگی مثل زمان در گذر است .......!
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد
دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس
سند عشق به امضا شدنش می ارزد
گرچه من تجربهای از نرسیدنهایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد
کیستم ؟ … باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارد که به احیا شدنش می ارزد
با دو دست تو فرو ریختنِ دم به دمم
به همان لحظهی بر پا شدنش می ارزد
دل من در سبدی ـ عشق ـ به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد
سالها گرچه که در پیله بماند غزلم
صبر این کِرم به زیبا شدنش می ارزد
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
دانی که را سزد صفت پاکی:
آنکو وجود پاک نیالاید
در تنگنای پست تن مسکین
جان بلند خویش نفرساید
دزدند خود پرستی و خودکامی
با این دو فرقه راه نپیماید
تا خلق ازو رسند بسایش
هرگز بعمر خویش نیاساید
آنروز کآسمانش برافرازد
از توسن غرور بزیر آید
تا دیگران گرسنه و مسکینند
بر مال و جاه خویش نیفزاید
در محضری که مفتی و حاکم شد
زر بیند و خلاف نفرماید
تا بر برهنه جامه نپوشاند
از بهر خویش بام نیفراید
تا کودکی یتیم همی بیند
اندام طفل خویش نیاراید
مردم بدین صفات اگر یابی
گر نام او فرشته نهی، شاید
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
کسی به گردن مقصود دست حلقه کند/که پیش بلاها سپر تواند کند
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
كجاي اين جنگل شب پنهون ميشي خورشيدكم
پشت كدوم سد سكوت پَر ميكشي چكاوكم
چرا به من شك ميكني
من كه منم براي تو
لبريزم از عشق تو و سرشارم از هواي تو
دست كدوم غزل بدم ، نبض دل عاشقمو
پشت كدوم بهانه باز
پنهون كنم هق هقمو
گريه نميكنم !!! نرو.....
آه نميكشم!!!!ببين....
حرف نميزنم .... بمون
بغض نميكنم .....ببين
سفر نكن خورشيدكم
ترك نكن منو ... نرو
نبودنت مرگ منه
راهي اين سفر نشو
نزار كه عشق من و تو اينجا به آخر برسه
بري تو و مرگ منم از رفتن تو سر برسه
گريه نميكنم !!! نرو.....
آه نميكشم!!!!ببين....
حرف نميزنم .... بمون
بغض نميكنم .....ببين
نوازشم كن و ببين كه عشق ميريزه از صدام
صدام كن و ببين كه باز غنچه ميدن ترانه هام
اگر چه من به چشم تو كم ام ، قديمي ام ، گُمم
آتشفشان عشقمو درياي پر تلاطم ام
گريه نميكنم !!! نرو.....
آه نميكشم!!!!ببين....
حرف نميزنم .... بمون
بغض نميكنم .....ببين
--
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند
بيدارش نماييد که بسی خفته نماند
آن کس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خويش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
وشیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای مشعله تابان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
بی پا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مرا
در پیش یعقوب اندرآ ای یوسف کنعان من
از لطف تو چون جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
گل جامه در از دست تو وی چشم نرگس مست تو
ای شاخهها آبست تو وی باغ بیپایان من
یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی
پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من
ای جان پیش از جانها وی کان پیش از کانها
ای آن بیش از آنها ای آن من ای آن من
چون منزل ما خاک نیست گر تن بریزد باک نیست
اندیشهام افلاک نیست ای وصل تو کیوان من
بر یاد روی ماه من باشد فغان و آه من
بر بوی شاهنشاه من هر لحظهای حیران من
ای جان چو ذره در هوا تا شد ز خورشیدت جدا
بی تو چرا باشد چرا ای اصل چارارکان من
ای شه صلاح الدین من ره دان من ره بین من
ای ای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان من
مولانا
-
RE: اشعار گلچین : سری سوم
جــــــز راه قلـنـــدران ميخــــانه مـپوي
جــــــز بـاده و جـــز سمـاع و جـز يار مجوي
بـــر کــف قــدح بــــاده و بــر دوش سبوي
مي نوش کـــن اي نــگار و بيهــــــوده مگوي