دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
سلام به همه دوستان من تازه عضو این سایت شدم و خیلی دلم می خواست کسی باشه حرف دل منو گوش بده:302: من و هر کی میبینه میگه خو شبحالش چه دختر شادی لابد فکر می کنند خوشبخت عا لمم در صورتی که خودم و میزنم به شادی ته دلم داغونه من 3 ساله ازدواج کردم شوهرم هفته ای 2 یا 3 بار الکل می خوره یه وقت ها اخلاقش خیلی خوبه ویه وقتها هم بد و من موافق الکل نیستم بار ها دعوای شدیدی کردیم سر همین موضوع و من روی اعصابم به خاطر کار زشت اون نمی تونم خودم و کنترل کنم گاهی انقدر سرش داد میزنم و بشقاب میشکنم بعد پشیمون میشم که چرا نتو نستم خودمو کنترل کنم واون باز این کار رو تکرار میکنه نمی دونم با خانواده اون هم بار ها صحبت کردم پدرش چون همیشه میخوره به شوهر من هم میده واین شده یک کار عادی مثل آب خوردن چون هردو توی یک مغازه کار می کننند شوهر منم عادت کرده! به این کار به مادرش هم بار ها گفتم میگه خانم باز که نیست رفیق باز که نیست حا لا این یکی و بخوره چه اشکالی داره از یک طرف وابستم به شوهرم از یک طرف این زندگی برام سخت شده :302:الان هم 2هفته میشه که با من لج کرده 1 روز کامل خونه نیومد و تو این 2 هفته شب دیر می اد صبح زود میره اصلا هم و نمی بینیم فقط برام دعا کنید واقعا از زندگی سیر شدم تو این دنیا واقعا قدرت فکر و تمرکز ازم گرفته شده به دعای همه محتاجم
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
دختر خوب! با اين روشي كه شما در پيش گرفتي معلومه به نتيجه نمي رسي!... فكر كن خودت يك عادت بد داشته باشي. مثلا موقع ظرف شستن بلند بلند آواز بخوني! همسرت مياد سرت داد مي زنه ميگه بسه ديگه سرمو بردي! شما دو تا عكس العمل نشون مي دي. يا از ترس ديگه نمي خوني و هروقت همسرت نيست باز مي زني زير آواز. يا اينكه از لجش باز تكرار مي كني و هربار يك دعوا راه ميندازي... در واقع عملا در عادت شما تغيير خاص و دروني رخ نميده.
تنها راهي كه ميشه يك مرد رو وادار به تغيير كرد اينه كه كاري كني خودش بخواد و اين هم ميسر نمي شه مگر اينكه مرد واقعا شما و نظرات شما رو قبول داشته باشه و بهشون احترام بگذاره. پس اگر مي خواهي به نتيجه اي برسي اول بايد حس اعتماد و احترام را در همسرت زنده كني. بايد اين نگرش رو در ايشون ايجاد كني كه هرجوري باشه براي شما قابل احترامه. بعد از اون كم كم و بطور غير مستقيم از مضرات شرابخواري و بصورت نقل قول و تعريف ماجرا از ديگران براش حرف مي زني و مستقيما تو روش نمي زني بگي تو اشتباه مي كني! اگر مدتي بگذره و همسرت از ته دل به تو و نظراتت احترام بگذاره يقينا عادت شرابخواري رو كم و سپس حذف مي كنه.
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
منم کاملاً با خانم سرافراز موافقم.این روش اصلاً جواب نمیده و فقط باعث میشه بدتر کنه و شما رو هم ناراحت تر کنه. به جای برخورد تند باید با مهربونی مطمئنش کنید تمام این چیزایی رو که میگید بخاطر شدت عشقتونه و اینکه دوس ندارید کوچکترین خطری تهدیدش کنه. نه این که شما خوشت نمیاد و اون باید به همین خاطر این کارو نکنه.فقط نگران بودن از وضعیت سلامتیش رو نشونش بده نه چیز دیگه ای.ایشالا که بتونی با سیاست زنونه ات مشکلت رو حل کنی عزیزم:46:
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
اصلاح يه رفتار بد يه چيزي يه دخترم و تلاش براي اصلاح يه رفتار بد با يه رفتار بد ديگه امريست جدا!شما ننوشتي همسرت چه مدت الكل مصرف ميكنه؟ كي ها به سمت الكل ميره؟ آيا اين تنها خصوصيت بدشه يانه؟چه خوبي هايي داره؟ به چه حساسه و چي كمكش ميكنه دوست من توضيح بيشتر بده. سواي اون كه رفتار پرخاشگرانه در موقع خشم نيازمند مديريت و كنترله. بيشتر بگو .
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
سلام به دوستهای خوبم:72:
آدما خنده هاشون همیشه از دل خوشی نیست :72: گاهی شکستن دلی کمتر از آدم کشی نیست
اینکه چه مدت مصرف میکنه؟ واقعیتش تو دوران عقد هم می خورد ولی خیلی خیلی کم من فکر میکنم شوهرم قبل از عقد هم می خورد چون پدرش اعتیاد به الکل داره و هم نشینی با پدرش در مغازه باعث شده که ماهی 3 بار حتما می خوره یه زمان هایی هم که چک داشته باشن یا کلافه باشه از کار بیشتر میخوره واقعا نمی دونم باید چی کار کنم من همیشه میگم به همه بهترین شوهر دنیا رو دارم خیلی مهربونه عاطفی ولی وقتی حرف از الکل می یاد که نخور دعوا مون میشه و بد تر هم میکنه من خونه مادرش نمیرم اینم شده واسش یه ناراحتی چون به جای اینکه بگن کارت درست نیستبه من میگن تحمل کن یا پدرش به من میگه به تو ربطی نداره .این که نشد حرف من هم برای خودش نگرانم و هم برای اینده خودم یه جورایی می ترسم و احساس امنیت نمی کنم.
چون پدرش و برادر بزرگش هم الکل می خوره البته برادرش چون تازه بچه دار شده و محل کارش از پدرش جداست خیلی کم می خوره شاید 2 ماه 1 بار ولی شوهرمن نه با پدرش زیاد میخوره هر شب می ترسم که می خواد بیاد خونه نکنه الان خورده از بوی دهن شوهرم میفهمم که خورده و این منو نا امید میکنه من زندگیم رو دوست دارم و فکر جدایی منو اذیت میکنه یه جورایی به شوهرم زیادی وابستم با این که همین الکل خوردنش بارها با عث بی حرمتی بین ما شده و رومون به روی هم باز شده و به خا نواده ها توهین شده و لج بازی هایی که شوهرم در زمان قهر انجام میده باعث عذاب من میشه باز یه فکری میاد تو ذهنم که جدا یی نه؟ از نظر فکر درمانده شدم .........:302:[/align]
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
درمان اعتیاد به الکل اگر به این شدتی که شما گفتید باشه کاری نیست که شما از پسش بربیاید.اینم یک نوع اعتیاده وحتی ترکش به مراتب دشوارتر.باید همسرتونو مجاب کنید که باهاتون بیاد مشاوره و مراحل تخصصی ترک از مواد الکلی رو با اصول طی کنه.اما پیش از اون باید احترام و اعتماد ایشونو جلب کنید.نه با داد یا بشقاب شکستن!
بعد باید مجابش کنید که این کار مضرات روحی روانی و .. زیادی داره.
باورهای دینی هم فکر میکنم در ایشون چندان قوی نیست.
پس اول آرامش خودتونو در دعوا ها حفظ کنید و بعد رفته رفته پا در مراحل دیگه بزارید.
امیدوارم موفق باشید
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
به نظر شما دوست های گلم من چی کار کنم پیش مشاور نمی یاد و دیگه این که پیش پدرش کار میکنه و چون اون الکل مصرف می کنه به پسرش هم میده
من چطوری می تونم با هاش صحبت کنم که دیگه این قضیه رو بزاره کنار
کسی از دوستان مضرات الکل میدونه چیه؟
ممنون از اینکه جواب سوالاتم رو میدین:302:
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
عزیزم لینکهای زیرو بخون خیلی راجع مضرات الکل مطلب توشون هست:
http://fa.parsiteb.com/news.php?nid=9068
http://www.jin-hc.org/index.php?option=com_content&task=view&id=86&Itemi d=42
با یه سرچ کوچیک تو اینترنت مطالب زیاد دیگه ای هم پیدا میکنی:72:
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
دوست های خوبم
امروز که عیده دلم گرفته چون با شوهرم 3 هفته میشه که صحبت نمی کنیم
همش داره لج می کنه شب دیر می یاد صبح زود میره سر کار روز تعطیل نمی یاد خونه فقط برای شام و خواب می یاد
می خوا د به من بگه باید قبول کنی الکل منو
وگر نه همین جوری زندگی کن
نمی تونی مشکل خودته
اشغال ها رو نمیبره بیرون
خرید برای خونه نمی کنه
می خواد صدا ی منو در بیاره
چون هر دفعه من برای اشتی پیش قدم بودم منتظره من برم وقبول کنم که الکل می خوره
نمی دونم چی کار کنم
بزارم برم خونه مادرم تنها دیگه از این وضعیت خسته شدم چی کار می تونم بکنم
منم حوصلم تو خونه سر میره خدایا خسته شدم
دوستان اگه نظر و یا تجربه ای دارید به من بگیید ممنون از همه شما
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
دوست گلم قهر چاره ساز نیست همونطور که دعوا چاره ساز نیست.اگه به اون لینکایی که گفتم سر زده باشی دیدی که نوشته بودن وابستگی به الکل برای خیلی از آقایون یک حالت روحی داره یعنی وقتی استرسشون بیشتر میشه برای کسب آرامش بیشتر به سراغ مواد الکلی میرن.خود شما هم گفتی هر وقت چک داره یا تو کار مشکل داره بیشتر استفاده میکنه.هدفتو تعیین کن اگر ته دلت خواهان اصلاح همسر و زندگیت هستی برای آشتی پیش قدم شو اما این به این مفهوم نیست که میپذیری که ایشون از الکل استفاده کنه.محیط خونه رو سعی کن دور از تنش و استرس اضافه نگه داری(میدونم که سخته و ادم اصلا احساس خوبی نداره که همیشه به جای این که نازشو بخرن ناز بکشه) اما به همسرت به چشم یه بیمار نگاه کن آدم با یک مریض چطور رفتار میکنه؟باهاش دعوا میکنه؟ یا ولش میکنه به حال خودش؟مسلمه که سعی میکنه تا بهبود پیدا کنه.
قدم بعدیتم این باشه که خودتو برو به یک مرکز مشاوره(البته میدونم NGOهای زیادی هم در این مورد هست) و ازشون راهکار بگیری که چطور همسرتو راضی به ترک کنی.
اینم بگم که مسلما این کار زمانبره و همسرت نه یک روزه راضی میشه بیاد مشاوره نه یک روزه ترک میکنه!اینجا ست که شما باید صبر پیشه کنی.مسلما با مشورت با یک فرد متخصص در این زمینه دیدتم بازتر میشه.
بسم الله.. قدم اولو بردار:72:
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
زن امیدوار ممنون از راهنمایی های خوب شما
اخه غرورم اجازه نمیده برم جلو چون تو دعوا زنگ زد به خانوادم و گفت طلاقش میدم و به خودم گفت کاری باهات میکنم که پدر مادرت به دست و پام بیفتن چون هر دفعه دعوا شده پدرم بهش زنگ زده و اشتی داده مارو عادت کرده منتظره یکی بیاد اشتی بده
می ترسم که عادت کنه همش از جانب من باشه
با اینکه امروز عید بوده به جای این که بیاد خونه مشکلمون و حل کنیم رفته خونه مادرش
و همش احساس میکنم
با این کاراش می خواد منو جلو ی خانوادش کوچیک کنه
واقعا داره با کاراش زجرم میده منم تمام روز خونم و به فکر اینده وزندگیم هستم ونگران همه چی
احساس می کنم
دیگه امنیت ندارم یه جورایی احساس می کنم داره پشت منو خالی میکنه
خدایا کمکم کن من جز تو کسی و ندارم از کی کمک بخوام جز تو فقط صبر و طا قتم کمه
دوست عزیزم دلم گرفته:302: اخه چرا خدایا به همه ارامش بده به منم همینجور
دوست عزیزم دیگه خسته شدم از این قایم موشک بازی های شوهرم می خوام یه مدت تنها ش بزارم
به نظر شما برم چند روز خونه مادرم
از یک طرف می ترسم اوضاع بد تر بشه
اخه پس چرا اون منو نمی خواد ببینه منم دوست ندارم تو خونه ی بدون محبت باشم
چی کار کنم تو رو خدا دوستان نظر بدید ممنون
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط گفتگوی بیتا
اخه غرورم اجازه نمیده برم جلو چون تو دعوا زنگ زد به خانوادم و گفت طلاقش میدم و به خودم گفت کاری باهات میکنم که پدر مادرت به دست و پام بیفتن چون هر دفعه دعوا شده پدرم بهش زنگ زده و اشتی داده مارو عادت کرده منتظره یکی بیاد اشتی بده
می ترسم که عادت کنه همش از جانب من باشه
عزیزم این دفعه رو خودت پیش قدم شو نه پدرت یا مادرت یا...
غرور شما قابل احترامه اما اگه هدف اصلیتون اینه که همسرتونو از اعتیاد به الکل نجات بدین این راهش نیست.
برای چی عادت کنه همه اش از جانب شما باشه؟ببینید شما تا الان شیوه ی درستو پیاده نکردین برای همین بازخورد درست هم نمیبینید.این بار برگردید و سعی کنید که از راهش وارد شید
با اینکه امروز عید بوده به جای این که بیاد خونه مشکلمون و حل کنیم رفته خونه مادرش
و همش احساس میکنم
با این کاراش می خواد منو جلو ی خانوادش کوچیک کنه
در مورد ایشون و خانواده شون نه ذهن خوانی و نه قضاوت منفی نکنید.
واقعا داره با کاراش زجرم میده منم تمام روز خونم و به فکر اینده وزندگیم هستم ونگران همه چی
احساس می کنم
دیگه امنیت ندارم یه جورایی احساس می کنم داره پشت منو خالی میکنه
خدایا کمکم کن من جز تو کسی و ندارم از کی کمک بخوام جز تو فقط صبر و طا قتم کمه
دوست عزیزم دلم گرفته:302: اخه چرا خدایا به همه ارامش بده به منم همینجور
من که گفتم باید صبور باشید.میدونمم خیلی سخته(من خودم آدم بی نهایت عجول و بی صبریم) اما مگه میشه بی تلاش نتیجه گرفت؟
به نظر شما برم چند روز خونه مادرم
از یک طرف می ترسم اوضاع بد تر بشه
به هیچ وجه این کارو توصیه نمیکنم.
اخه پس چرا اون منو نمی خواد ببینه منم دوست ندارم تو خونه ی بدون محبت باشم
من نظرمو قبلا گفتم.و فکر میکنم تنها راه واقعی که به حل مشکلاتتون کمک کنه همونه.
الان وقت مناسبی نیست که همسرتونو متوجه اشتباهاتش کنید.الان فقط باید تلاشتون در راستای جلب اعتماد ایشون باشه باید نقش فعال رو در زندگیتون داشته باشین و به این ترتیب میتونید به همسرتونم کمک کنید
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
سلام به دوستهای خوبم
شوهرم اومد با هام اشتی کرد
ولی فایده نداره نمی خواد الکل بزاره کنار می گه من نمی تونم من همینی که هستم
دیگه نمی دونم چی کار کنم
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
سلام دوست خوبم.
خانومم یه اشتباهی که اکثر افراد تکرارش میکنن، چه اونایی که میخوان ترک کنن و چه اونایی که میخوان ترک بدن، اینه که فکر میکنن باید عادت رو با زور و تحمل ترک کرد.
این کار کاملا غلطه.چنین چیزی شدنی نیست. اگر هم امکان پذیر باشه فقط برای مدتی کمه.
نهایت این اصرار هم خستگیه و بس. جدای از اینکه احساس بد عجز و ناتوانی هم به اون افزوده میشه.
هیچ چیز رو نباید ترک کرد. باید زمینه ی اون عادت بر طرف شه، خود عادت شخص رو ترک میکنه. مثلا تا زمانی که همسر شما احساس یک خلاء رو در وجودشون دارند و به درک واضحی از حقیقت مشروب نرسیدن، به کارشون ادامه میدن، اگر هم ترک کنن! فقط برای یه مدت کم و با رنجش بسیار این کار رو خواهند کرد. ولی اگر این زمینه ی خلاء وجودی برطرف شد و عدم آگاهی جاشو به آگاهی داد، اونوقت عادت به مشروب، همسرتون رو ترک خواهد کرد.
مطلب دیگری که عنوانش خالی از لطف نیست اینه که خیلی از ماها دیدگاهی رو که نسبت به یک شخص که رفتارش عرف جامعه نیست داریم، عادلانه و آگاهانه نیست. مثلا جوانی که سیگار میکشه یا شخصی که مشروب به دسته یا اعتیاد به مواد مخدر داره یا فردی که عفت رو زیر پا گذاشته و.... اکثر ما این افراد رو محکوم میکنیم و بهشون برچسب های ناجور میزنیم. این در حالیه که ما نه نسبت به ضعف شخص و نه نسبت به دلایل منع یک عادت و نه نسبت به خود اون عادت، هیچکدوم شناخت نداریم. فقط چون یک عاقلی، یا یک امر دینی، صرفا گفته اینها نه، ما هم چشم و گوش بسته، بدون آگاهی هم صدا میگیم نه!
مثلا خود شما، فرضا در دین دریافتید که مشروب منع شده. همسر شما هم الکل استعمال میکنه. شما بدون اینکه واقف باشین بر اینکه مگر مشروب چه خاصیتی داره که همسرم به اون رو آورده یا الگوی کودکی همسر من کی بوده، خود مشروب چرا منع شده، چگونه عمل میکنه که به شکل اعتیاد در میاد، نحوه ی برخورد با چنین شخصی چیه....، فقط از روی یک تعصب، هر بار همسرتون رو منع میکنید و سرزنش و سرکوب میکنید برای کاری که از انجام دادنش عاجزه. و این عدم درک خود بهانه ایه که همسرتون رو به سمت مشروب سوق بده.
پس همسرتون رو منع نکنید. سرزنش نکنید، سرکوفت نزنید. او هم مثل همه یک انسانه. نیاز به محبت، درک، همدلی و حتی همراهی داره. نیازی نیست هر بار مسیر جاده خاکی همسرتون رو مسدود کنید. با این کار فقط عصبیشون میکنید. کافیه دو متر اینور تر واسشون یه اتوبان میان بر بزنید، از جاده خاکی بی انتها دل خواهند کند.
با درک او درمیابید که حتی باید بیشتر به او توجه کنید و احساس محبت و ترحم داشته باشید. پس دست از متهم کردن او بردارید.
اما در مورد خودتون باید بگم که کار اشتباهیه که رنج ها و غم هارو در خودتون بریزید و تظاهر به شادی کنید. همیشه همون حالی رو به خودتون بگیرید که دارید. اگر غمگینید، غمگین باشید، به زور نخندین. همیشه باید احساسات و عواطفتون رو بروز بدین. اگر بروز ندین به صورت عقده های سرکوب شده ای در درونتون جمع میشن و یک روز اگر شانس یارتون باشه مثل فنر فشرده شده از جا در میرن و اگر شانس یارتون نباشه موجبات بیماریتون رو فراهم میکنن. مگر یک انسان چقدر ظرفیت داره که همه چیز رو در خودش بریزه و فرو ببره. احساساتتون رو بروز بدین. مهم نیست چقدر درک شین. حتی مهم نیست دیگران به صحبت هاتون اهمیت بدن یا خیر. مهم اینه که حرفتون رو زدین و اون لحظه افکارتون رو تخلیه کردین.
البته این به این معنی نیست که هرجا رسیدین سر درد دل رو باز کنید و زندگیتون رو بریزید وسط. بلکه از حالتون بگید. مثلا: من حالم خوب نیست، احساس خوبی ندارم، غمگینم، نا امیدم، دلسردم، نگرانم و... و حتی افکار مثبت: خوبم، خوشحالم، سر حالم، هیجان زده ام و.....
امیدوارم صحبت هام واستون مفید بوده باشه.
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
سلام دوست های خوبم شب بارونی عزیز صحبت های شما خیلی به دلم نشست
به نظر شما من چطور می تونم یه راهی پیدا کنم
اخه این خلا ء همسرم را چطوری می تونم بفهمم
تمام زندگی همسرم شده کار و من از این قضیه ناراحتم من نیاز به محبت و با اون بودن رو دارم
شب ها دیر به خونه میاد ساعت 10 شب میاد میگه گشنمه شام و بیار بخوریم
بعد انقدر خسته است که می خواد بخوابه صبح هم از زنگ تلفن همراهش که پشت خط پدرش میگه دیر شده کجایی بیا سر کار منو عذاب می ده خسته شدم 3 ساله ازدواج کردم ولی انگار 30 ساله ناراحت هستم من نیاز به محبت و ارامش در کنار شوهرم دارم ولی دریغ از یک لحضه ارامش
می دونم پول در اوردن سخته اجاره خونه و خرج خورد و خوراک و پوشاک و جمع کردن پول ولی من چه گنا هی کردم که باید محبت را گدایی کنم نیاز با همسر بودن گفتن خندیدین تفریح همه برام شده یه عقده
میخوام نظرات شما دوس تهای خوبم رو بدونم من چی کار می تونم بکنم
:323::302::302::302::302::302::302::302:
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
سلام دوست خوبم.
قبل از هر چیز شما رو به آرامش دعوت میکنم و ازتون میخوام منطقی باشین و از احساسات ویرانگر و مخرب فاصله بگیرین تا قدرت تحلیل و درک از شما سلب نشه و واکنش هاتون تحت کنترل باشه.
با توجه به جوی که بر خانه حاکم بوده، برداشت های نادرستی از هر دو طرف شکل گرفته که نیاز به باز تعبیر داره. لذا این باز تعبیر زمان میبره و البته صبر و تلاش شما رو می طلبه.
برای اینکه توجه همسرتون رو به خود و حضور در خانه جلب کنید، لازمه به نیاز های همسرتون توجه کنید و در برآورده کردن نیاز های همسرتون سهیم باشین.
کلا هر فردی 5 نیاز اساسی داره :
1. نیاز به تعلق و محبت پذیری: همه ی انسان ها دوست دارن در موقعیت هایی قرار بگیرن که براشون خوشاینده و مورد توجه قرار بگیرن. جایی که تایید بشن، جایی که تشویق بشن. پس این جو رو در خانه برای همسرتون ایجاد کنید که البته ذیل تر به اون اشاره کردم.
2. نیاز به آزادی و استقلال: همه ی انسان ها دوست دارن آزادی بیان و اندیشه و انتخاب داشته باشن. بنابراین این حقوق رو برای همسرتون گشترده تر کنید.
3. نیاز به رشد و پیشرفت و قدرت: مانعی بر پیشرفت و رشد همسرتون نباشید. حتی به او کمک کنید تا در این راه موفق تر باشه.
4. نیاز به بقا: نیاز به بقا شامل اهمیت به سلامتی ، توان و ... هست. همسرتون رو در رفع خستگی و داشتن خواب مناسب و تغذیه ی سالم یاری بدین.
5. نیاز به تفریح: با همسرتون جوی رو ایجاد کنید که تفریح کنید. همیشه مشکل و کار و سختی نباشه. خنده باشه. آرامش باشه.
و...
بنابراین در اولین قدم از همسرتون معذرت خواهی کرده و ایشون رو متوجه تغییر نگرش خودتون و تغییر جو خانه بکنید. چرا که طی اتفاقات پیشین احتمالا همسرتون به چشم یک مخالف به شما می نگره، اما این آگاه سازی باعث میشه همسرتون به شما امیدوار باشه و کم کم شما رو از خود بدونه و این اولین گامه برای پذیرفته شدنتون و حضور صداقت در خانه.
پس در موقعیتی مناسب به همسرتون بگید از این که درکش نکردین و بدون آگاهی، اصرار بر ترک کردن مشروبش داشتین پشیمانید و اینکه دیگه سر این مطلب باهاشون بحثی نخواهید کرد و حق انتخاب رو به خودشون میدین.
لذا سعی کنید حتی اگر با صحبت ها و عقاید همسرتون مخالفین براشون شنونده ی خوبی باشین و همسرتون رو با تمام ضعف هاش بپذیرید. در نظر بگیرید که هیچ انسانی کامل و ایده آل نیست و همسر شما هم از این قاعده مستثنی نیست.
(با این کار شما مکان خونه رو براشون امن میکنید. همچنین اگر مشکلی داشته باشن، باهاتون مطرح میکنن و این کار دو نتیجه خواهد داشت. 1. به مرور زمان او با شما درد دل خواهد کرد و شما هوشمندانه خلاء های احساسی همسرتون رو تشخیص خواهید داد با ظرافت جایگزینی برای اونها در نظر خواهید گرفت. 2. همسرتون احساسشون رو بروز میدن و برای فراموش کردن مشکلشون متوسل به مشروب نمیشن. همچنین میتونید کم کم متقاعدشون کنید با هم به مشاوره برید و این اولین قدم برای رفع تخصصی مشکلاتتون و فاصله گرفتن همسرتون از مشروبه.)
:305: نکته: سعی کنید روش انتقاد صحیح رو یاد بگیرید. برای این کار میتونید به مقالات تالار مراجعه کنید.
مطلب بعد اینکه از همسرتون پیشاپیش تقاضای وقت کنید و احساساتتون رو براش بروز بدین. مثلا بهشون بگید دلتنگش هستین و دوست دارید تو یه فرصت از دلتنگی هاتون باهاش صحبت کنید. پس از همسرتون بخواین یه وقتی رو برای شما مشخص کنن که فرضا شام رو با هم بیرون بخورید.
اگر این فرصت دست داد، تمام مشکلات رو کنار بزنید و فقط از احساستون بگید و بشنوید تا لحظه ای مجال گفتن حرف های ناگفته دست بده و خالی شین.
این کارها اولین نتیجه اش به خودتون بر میگرده. درک ها متقابل اند. انسان ها ذاتا قدرشناس آفریده شده اند. اگر شما به خوبی تلاش کنید، مطمئنا همسرتون ناسپاس نخواهد بود و از خشنود کردنتون دریغ نخواهند کرد.
به هر حال به عنوان یه راه حل به امتحانش می ارزه. فقط صبر و تحمل رو در تلاشتون فراموش نکنید.
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
سلام دوست خوبم
به نظر شما درسته که از کاری که اشتباه است معذرت خواهی کنم نمی دونم شاید هم من بد برداشت کردم
اگر من از همسرم به خاطر این که درک نکردم که میخواد الکل رو بخوره به خاطر خلاء هایی که داره تو دلش نمی گه اخی چه زن بد بختی دارم که هر کاری که من میکنم حتی اشتباه هم هست از من معذرت خواسته واز این به بعد بیشتر کار های بدش رو تکرار میکنه من فعلا خودم رو زدم به بیخیالی ولی واقعا نگرانم –نگران همسرم ونگران خودم و آیندم میترسم از اینکه نکنه این الکل رو می خوره بی احترامی کنه و رو مون به روی هم بیشتر از این باز بشه و دیگه این که اگه بخوام بچه دار بشم نگرانم که نکنه بچه من مثل همسرم و پدر شوهرم بشه و الکل مصرف کنه میدونم که تو زندگی بچه از پدر مادرش الگو میگیره خیلی احساس عجز میکنم چون نمیتونم بهش بگم این کار رو بزاره کنار چون میگه من همینم کنار نمی زارم من زند گیم رو دوست دارم و دوست دارم که شوهرم این کار رو نکنه برام دعا کنید من احساس اینه بیشتر با من باشه برای من وقت بزاره همیشه حرف های دلم رو صادقانه بهش گفتم ولی فایده نداره
شوهرم دوست داره زود به ارزو هاش برسه چون نمیشه به این زودی به ارزو هاش برسه احساس بدی بهش دست میده دوست داره هم خونه هم ماشین و همه چیز رو با هم به زودی داشته باشه و همیشه به من میگه من نمی خوام مثل بابام باشم که نتونست کاری واسه بچه هاش انجام بده خودش از اینکه دیر بیاد خونه خوشحال نیست ولی من بهش نیاز دارم اون می گه اگه من الان کار نکنم پس کی دیگه کار کنم
من نیاز به محبت اون دارم ولی محبت نمی بینم که بخوام بهش محبت کنم منم دلسرد میشم چقدر محبت رو ازش گدایی کنم خسته شدم
من نگران خونه هم هستم تا3 ماه دیگه باید از اینجا بلند شیم 3 ملیون پول پیش دادیم و450اجاره میدیم امسال دیگه با این پولی که ما داریم نمی تونیم خونه اجاره کنیم بهش می گم بیا وام بگیریم از بانک این پولی که می خوای بدی اجاره بده قسط وام بانک گوش نمیده همش استرس و نگرانی دارم نمیدونم چطوری باید با هاش صحبت کنم که از این استرس های منم کم شه از یک طرف میترسم ازش بپرسم که خودش استرس بگیره و الکل زیاد بخوره نمی دونم چی کار کنم
برام دعا کنید ارامش بگیرم:323:
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
سلام.
ببین دوست من! این معذرت خواهی که بهش اشاره کردم صحه ای بر کار همسرتون نیست. بلکه یه سیاست گفتاریه. به خاطر یک سری خطا های شناختی که در ذهن شخص نقش میبنده و منجر به باور های نا معقول میشه، کدورت ها و فاصله هایی ایجاد میشه: مثلا:
او هیچ وقت من رو درک نمی کنه، اون شرایط منو نمی فهمه، اون فقط به فکر خودشه، اون میخواد آزادی منو محدود کنه، اون همیشه با من تند صحبت میکنه. و.....
شما فقط با یه معذرت خواهی باور های نامعقول همسرتون رو به باور های معقول تغییر میدین و این خود زمینه ای میشه تا همسرتون انتقاد رو از شما بپذیره.
به عنوان مثال، یک روش از روش های بیان رنجش و ناراحتی به شکل زیره:
بیان ها به ترتیب:
1. ناراحتی
2. رنجش
3. ترس
4. معذرت خواهی
5. خواسته ها
6. تشکر و قدردانی
مثال: من ناراحتم از این که درکم نمی کنی، رنجیدم از این که گفتی.... میترسم از اینکه دیگه نتونیم حرف همدیگه رو بفهمیم، معذرت میخوام این حرفو میزنم اما دوست دارم تو این موقعیت بیشتر درکم کنی. ممنونم ازت.
این یه تکنیکه که اول بر خودت یه انتقاد می بری، بعد انتقاد میکنی.
دوست دارم به جمله ی اول پست قبلیتون یه نگاه بندازین.
به نظر شما درسته که از کاری که اشتباه است معذرت خواهی کنم نمی دونم شاید هم من بد برداشت کردم
:104::104::104:
یه جمله انتقادی فوق العاده مهارتی و زیبا. از این جمله ها واسه همسرتون هم استفاده کنید.
اگر به جای جمله ی قبل میگفتین:
چرا باید واسه کاری که اشتباهه معذرت خواهی کنم یا نخیر! من واسه کاری که اشتباهه معذرت خواهی نمی کنم. اونوقت منم یه حالت تدافعی میگرفتم. :324:
اما نوع بیان شما منو مشتاق تر هم کرد.
این معذرت خواهیه هم همونه:
شاید من اشتباه برداشت کردم
شاید منصفانه باهات برخورد نکردم
شاید درکت نکردم
و.....
شما از نظرتون نسبت به مشروب بر نگشتین. شما در نوع برخوردتون تجدید نظر کردین و لازمه همسرتون رو ازش آگاه کنید. وگرنه در همان قضاوت های نادرست پیشین خودشون نسبت به شما باقی میمونن. این دیگه به جمله بندی شما ربط داره که چگونه این کارو انجام بدین.:43:
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
سلام از اینکه تجربه خود را در اختیار من گذاشتید متشکرم
تمام حرف های شما متین
من با همسرم صحبت کردم و بهش گفتم روزی که می خواست بیاد اشتی کنیم با هم
گفت تو مشکلت چیه با من و من بهش گفتم من از رفتار های تو ناراحتم این الکل واقعا داره منو اذیت میکنه چطور در زمان عادی من از دستت ناراحت نمی شم حتی به همه گفتم بهترین شوهر دنیا رو دارم از نظر اخلاق و دست دلباز بودن
به همسرم گفتم من نمی تونم تو رو تغییر بدم و واقعا عاجز شدم فقط از خدا خواستم به تو آرامش بده در محل کار
از خدا خواستم به من و تو تو زندگی آرامش بده و از خدا خواستم بهم صبر بده
ولی می خواست صحبت رفت و آمد نکردن خانواده ها رو پیش بکشه که من گفتم ببین من توی چهار چوب زندگیم مشکل دارم مشکلات خودم حل بشه بد خوانواده ها رو بکش وسط
یک هفته ای میشه که با هم آشتی کردیم ولی خدا شاهده دیگه از زندگیم خسته شدم
چون شوهرم نه تنها کمتر نکرده الکل رو بلکه بیشتر هم می خوره
من کلا از الکل دید خوبی ندارم و حتی اگه کاری هم به من نداشته باشه من ناراحت می شم
نمی دونم شاید برگرده به زمان مجردی و خانواده خودم من چون پدرم تا به حال یک سیگار هم نکشیده من برام غیر طبیعیه این کارا
یادم رفت بگم حتی به همسرم هم گفتم من چون تو این جور خانواده بزرگ شدم نمی تونم بپذیرم این قضیه رو و اون هم به من گفت چون من توی یه خانواده ای بودم که 50 ساله با بام می خوره برای منم طبیعیه
حالا با این نقطه نظرات متفاوت نمیدونم چی کار کنم چون هر چی خودم رو به بی خیالی میزنم بازم میبینم از این کارش بدم میاد و با فکر های خودم دارم خود مو عذاب میدم
با رها شده گفتم صبح بخور بعد از ظهر بخور ولی زمانی که می خوای بیای خونه نخور و اثرش نمونه ولی هر بار بر خلاف من عمل کرده و زمانی که خواسته خونه بیاد خورده
چطوری می تونم قانع کنم که این کارو نکنه میدونم این یه تغییر که من از اون میخوام سخته ولی نمیدونم........:203:
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
دوستای خوبم نظر بدید :72:
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
چرا هیچکی جواب نمیده
من منتظر تجربه های شما هستم:302::302::302:
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
دوست عزیزچقدر از راهکارهای شب بارونی استفاده کردید و چه نتایجی گرفتید؟
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
سلام
خوب بود فعلا خودم رو زدم به بیخیالی
همش احساس میکنم هر چی شوهرم بگه یا هر چی اون بخواد باید بشه
حتی اگر کار اشتبا هی بکنه عیبی نداره و من باید بپذیرم اونو
پس فکر و احساس و عواطف و ترس ها ی من چی میشه من مهم نیستم ؟
احساس بی ارزشی میکنم
نمی خوام هر چی من میگم همون باشه ولی کاری که اشتباههچرا باید خودم رو به بی خیالی بزنم
من که دارم خل میشم
هر چی اون بگه درسته یعنی حرف من ارزش نداره؟
نمی دونم شاید من اونو درک نمی کنم شاید من اشتباه فکر می کنم دارم با فکر خودم کل انجار میرم.
:160:
RE: دختر به ظاهر شاد و خوشبخت
سلام. دوست خوبم، من از شما نخواستم خودتونو به بیخیالی بزنید یا احساستون رو نادیده بگیرید. فقط ازتون خواستم که بستر لازم رو برای تغییرات همسرتون فراهم کنید. به عبارتی براشون حقوقی قائل شید که برای شما حقوقی قائل بشن. یعنی شما زمینه ای ایجاد کنید که انتقادات شما مقبول همسرتون واقع بشه. من شما رو به سیاست ارتباطی دعوت کردم، نه بی خیالی و سرکوب عواطف.
بذارید من چند تا از بند های حقوق بشر رو براتون بگم. شما سعی کنید این حقوق رو هم به خودتون بدین و هم به دیگران. اونوقت انقدر اذیت نمی شین.
حقوق مسلم بشر:
1. حق درخواست آنچه میخواهیم، (با درک این واقعیت که شخص مقابل نیز میتواند بگوید نه!)
2. حق دارا بودن عقیده و احساسات و عواطف و بروز آنها در موقع مناسب
3. حق ایراد سخنانی که پایه و اساس منطقی ندارند و ما مجبور نیستیم صحت آن را ثابت کنیم
4. حق تصمیم گیری از جانب خودمان و مواجه شدن با نتایج و پیامد های ان
5. حق ندانستن یا نفهمیدن چیزی
6. حق اشتباه کردن.
7. حق موفق شدن.
8. حق تغییر فکر خودمان
9. حق آزادی فردی
10. حق تنهایی و استقلال.
11. حق تغییر خودمان و شخص قاطعی بودن.
و....
قول میدم اگر در باور این حق و حقوق خوب کار کنید، خیلی تحمل شما افزایش پیدا میکنه و کمتر تحت تاثیر افکار ویرانگر قرار میگیرید. امتحانش بد نیست. (یادتون نره این حقوق رو برای دیگران هم قائل باشید.وگرنه نه تنها سازنده نیست، بلکه مخرب هم هست.)
بعد از این که زمینه ایجاد شد، اونوقت میتونید خیلی راحت به انتقاد بپردازید. لینک های زیر رو مطالعه کنید بد نیست:
چگونه از دیگران انتقاد کنیم
توافق بدون رنجش
آنچه برای خود می پسندی
روانشناسی درک و پیش بینی
روشی بهتر از انتقاد