-
آیا علاقه قابل تغییر است؟
سلام. مدت 6 سال با یک خانم دوست هستم. 2 سال که سربازی بودم بعدش (یعنی 4 سال) بهترین سالهای عمرهر دوی ماست. خیلی همدیگرو دوست داشتیم. در اینکه می خواستیم با هم ازدواج کنیم شک نداشتیم. من خیلی بخاطرش عوض شدم و اونم همینطور بخاطر من. هر دو از تغییراتمون راضی بودیم. این رابطه مثل یک رابطه زنو شوهری بود (.... فهمیدین منطورم چیه؟) ما سر ادامه تحصیل با هم مشگل پیدا کردیم من می خواستم ادامه بده اما اون م گفت نه. خلاصه قهر کردیم از اون قهرا که همیشه بیشتر از 3 روز طول نمی کشید. یا من کوتاه میومدم یا اون. این دفعه من کوتاه اومدم اون زنگ زدم گفتم اگه نمی خوای درس نخون اما اون گفت مساله این نیست دیگه. تو دله منو شیکستی تو منو خورد کردی و از این حرفها . خلاصه گفت می خواد تنها باشه و خیلی عوض شده و شده دقیقا مثل گذشته بی علاقه و بی تفاوت. از این ماجرا 1 ماه میگذره اما من فقط دعا می کنم و می خوام که برگرده. ضمنا خانوادهامون در جریانه. من با مادرش صحبت کردم می گه خیلی اذیتش کردی قاطی کرده . آره من اذیت کردم اا در طول 4 سال. مثل همه زندگیا هم خوشی داشتیم هم دعوا اما اون امروز فقط بدیا رو می بینه. چیکار کنم؟؟ اون خیلی تودار و محکمه اما من نه دل نازکم. خواهشا کمکم کنید. خیلی ازتون ممنونم
-
RE: سوال مهم. خواهش می کنم جواب بدید
فقط دوست داشتن شرط زندگی ماندگار نیست !! دوست من اصلا راجع به مشکل اصلی اون باتحصیلتون و اینکه چی برخوردی کردین که میگه خوردش کردین توضیحی ندادید
-
RE: سوال مهم. خواهش می کنم جواب بدید
من اینجا منتظرم. رفتم یه دوری تو این موضوعها زدم . خیلی واسم جالبه. حیف که وقتم کمه و بیشتر باید درس بخونم واگرنه همش اینجا پیش دوستای خوبم می بودم و سعی می کردم در ودل هاشونو جواب بدمو خودمم درد و دل کنم.
دیدم بعضی از دوستان سوالهایی پرسیده بودن گفتم قبل از اینکه شما بپرسید خودم بگم شاید راحتتر کمکم کنید
1. ترم آخر لیسانس و داوطلب ارشد
2. خانواده ام کاملاً موافق هستند با دوستم حتی بعضی وقتها با هم می رفتیم بیرون ( البته پدرم خبر نداره)
3. خونه دارم ماشینم دارم فقط کار ندارم ( اینا رو هم خانواده ام دادن)
4. قبل از این جدایی خیلی دوست داشتیم زود ازدواج کنیم و می دونستیم من قبلش باید کار داشته باشم اون می گفت برو سر کار من می گفتم بعد از ارشد می رم سر کار ( دیگه کاملاً در مورد ادامه تحصیل من به توافق رسیده بودیم. حتی می گفت که اگه شهر دیگه قبول شدم اول نامزد کنیم بعذ با هم بریم. می گفت نمی ذاره من تنها برم.)
5. راستش واسم سخته اینو بگم اما الان که فکر می کنم خیلی اذیتش کردم ( مثلاً: می گفتم اگه ارشد قبول نشی من می رم با یکی از هم کلاسیهام ازدواج می کنم. می گفت اگه قبول نشی از نظر من همه چی تمومه. ولی بخدا فقط واسه این می گفتم که بخونه مثلاً داشتم تحریکش می کردم. آخه وقتی ما دوست شدیم من دیپلم نداشتم انا کار داشتم. اصلاً درس دوست نداشتم اما اون منو تحریک کرد انگیزه داد باهام کار کرد نتیجشم این بود که من با معدل 19 دارم لیسانس می گیرم.) حالا شما اینا رو بخونید جواب بدید بازم اگه سوالی باشه جواب می دم. خیلی حس خوبی دارم که شما می تونید کمکم کنید
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
سلام.
به همدردی خوش اومدی :72:
دوست عزیز، همونطور که ممکنه تا الان متوجه شده باشی، این تالار، در مورد دوستی های دختر و پسر، مشاوره نمیده و اونو راه درست و اصولی نمیدونه.
:72:
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
بازم سلام 20 بار اومدم نگاه کردم ببینم کسی جواب داده؟ اما نخییییییییییییر
دوستان راستش نگرانم توضیحاتم کم باشه یا خوب همه چیزو نگفته باشم و این باعث شه خوب نتونید راهنمایی کنید بخاطر همین گفتم کمی بیشتر توضیح بدم.
ببینید ما 6 ساله(از 84) با هم دوستیم اولش مثل بقیه دوستیها بود واسم (من قبلاً هم با کسایی دوست بودم) اما در این مورد خیلی زحمت کشیدم تا دوست شیم اونم از طریق یکی از دوستاش. بعد از چند ماه رفتم سربازی و تو این مدت حسابی تحقیق کردم نمی خواستم مثل دوستام الکی عاشق شم.(سنمون مناسب بود (3 سال اختلاف) خانواده هامون از لحاظ مذهی و فرهنگی و ... تقریباً همه چی) تو دوران سربازی اتفاق خاصی نیافتاد اما تلفنی با هم در ارتباط بودیمو بیشتر وابسته شدیم. بعد از سربازی می خواستم کارمو گسترش بدمو کار کنم اما گفت تحصیلات هم برا خودش هم برا خانواده اش مهمه (خودشم اون سال وارد دانشگاه شده بود) خلاصه به سختی درس خوندمو تلاش کردم تا رفتم دانشگاه.همه چیز عالی بود و با این قبولی تنها مانع ازدواجمون رفع شد .خانواده ام هم در جریان بودن. حتی چند بارم با هم رفتیم سر کلاس های من و همه ی همکلاسیهام می شناختنش تا به قول معروف تابلو شه من متعهدم (خودم اینو می خواستم) . بارها و بارها امتحانش کردم می خواستم ببینم جقدر واسش مهمم و الحق و انصاف همیشه قبول شد تو امتحانا. منتهی من انگار برای اثبات خودم بازم چیزایی می گفتم و می خواستم اونم با اکراه با بعضی وقتا با میل قبول می کرد و می گفت زندگی آینده مهمتر از ایناست و گذشت خیلی مهمه. منم خیلی گذشت می کردم ولی اشتباه هم خیلی کردم.(البته الان می فهمم اون کارا اشتباه بوده).مثلاً می گفتم آرایش کن یا نکن قبول می کرد. ما کمی رابطه داشتیم تا اینکه بیشتر شد و اون همش اوایل عذاب وجدان داشت (پدرش فوت کرده) می کفت بابام ناراحت می شه. تا اینکه با هم صیقه موقت خوندیم و شدیم زن و شوهر (شک نداشتیم که با هم ازدواج می کنیم. من هنوزم شک ندارم) وروابطمون خیلی بیشتر شد. همه جوره هوای همو داشتیم. هم خیلی موفق بودیم هم خیلی راضی. همه چی عالی بود و من بازم خودمو اثبات می کردمو اونم قبول می کرد. در باره آینده و ازدواج و ماه عسل و همه چی خیلی حرف می زدیم برای تک تک روزاش باهم برنامه داشتیم. تا اینکه سر ادامه تحصیل مشکل پیدا کردیم. البته من قانعش کردم که الان وقتشه و بعد خیلی سخت می شه اونم قبول کرد اما با اکراه. اون مغتقد بود دوستیمون طولانی شده و بهتره اول برم سر کار و ازدواج کنیم بعد با هم دوباره درس می خونیم. من بخیال خودم برای تحریکش و انگیزه برای ادامه تحصیل حرفهای بدی زدم ( الان می فهمم بد بوده) مثلاً می گقتم اگه درس نخونی ادامه نمی دم یا اعتباری نیست با کس دیگه ی دوست نشم و از این حرفها ( قبلاً هم تهدیدش کرده بودم و جواب داده بود) { اعتراف می کنم هیچ کدوم از این کارها رو نمی خواستم بکنم و فقط بخاطر تحریک اون به درس خوندن بود و همیشه بهش وفادار بودم-- البته با همکلاسیهام اوایل راحت بودم و این موضوع ناراحتش می کرد اما من روابطمو محدود کردم اونم راضی شد}. خلاصه بعد از چند روز دوری و نه اس نه میس من تماس گرفتم اما گفت دیگه مساله تحصیل نیست . می گفت من دلشو شیکستم و بهم اعتماد نداره. می کفت ....( تو دعوا که حلوا خیرات نمی کنن پس طبیعیه) بعد از 3 هفته بازم می گفت نه اما نه با اون دلایل دلیلش اینه کا ما به درد هم نمی خوریم. می گه همیشه که اذیتش می کردم اون تصمیم می گرفته ازم جدا شه اما از جدایی می ترسیده و الان دیگه ترسش ریخته. (راست می گفت حتی طاقت دوری 1 روزه رمی گفت اصلا ناراح
حتی طاقت دوستی 1 روزه رو نداشت ) اما الان بعد 3 هفته می گفت هم آرومه هم راحت. من با مادرش صحبت کردم و اون گفت نه اونم خیلی ناراحته. حالا سئال من اینه:
1. می شه دل شیکسته رو درست کرد؟
2. می شه این رابطه رو فراموش کرد؟
3. می شه عشق تبدیل به این شه که الان هست؟
4 می شه برگرده؟؟ این خیلی مهمه. من می دونم اشتباه کردم. هم تو این سایت هم سایتهای دیگه هم مشاور یا هر راه دیگه رو برای فراگیری فنون ارتباطات و مهارتهاش فهمیدم و اطمینان دارم اشتباهام و تکرار نمی کنم. اما می خوام همونطور که بد بودم خوبیهام هم برای همین فرد باشه. دوستان اینجا انقدر از خودم بد گفتم که خودمم از خودم بدم اومده اما اینم بدونید که خوبی هم خیلی داشتیم اما به نظر اون و به گفته ی خودش الان فقط بدی ها رو می بینه و یادش مونده.
خواهش می کنم کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
سلام.
به همدردی خوش اومدی :72:
دوست عزیز، همونطور که ممکنه تا الان متوجه شده باشی، این تالار، در مورد دوستی های دختر و پسر، مشاوره نمیده و اونو راه درست و اصولی نمیدونه.
:72:
بله متوجهم. دوست خوبم من دوستی نمی خوام. موضوع من الان ازدواجه. موضوع خیلی مهمتر از یک دوستیه که بخواد براحتی خاموش شه. می شه گفت این یک زندگیه نه؟ 6 سال که گذشته هیج اما آینده چی؟ من می خوام جبران کنم و الان شکننده تر از اینم که شما و بقیه دوستان دست رد به سینه ام بزنن. اگه درست شه (انشا ا.. بشه) 2تا جوون با هم زیر یک سقف زندگیشونو ادامه می دن. اون روز که انشا ا... نزدیکه به یاد همتون خواهم بود و براتون دعا می کنم.
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
یه دسته گل بخر همراه با خانواده رسما برو خواسنگاریش!فقط همین و بس...
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
زن اميدوار درست ميگه
دوست عزيز با خانواده برين خواستگاري فقط همين راهه كه جواب ميده
چه خبره 6 سال دوستي ! هركي باشه خسته ميشه از اينهمه سال دوستي !! الانم اگه بخواين از دلش در بيارين به نظر من ايشون ديگه حاضر نميشه كه بياد دوباره سر دوستي!!!! خوب صبر و تحملم يه حدي داره...
دوست عزيز به نظر منم همين ازدواج تنها راه حل آخرتونه
اگه برين خواستگاري بهش ميفهمونين كه ميخواستينش و اينهمه سال بيخودي الافش نكردين به نظرم ديگه حرفي از دوستي نزنين يا خواستگاري و ازدواج يا اينكه خوب رهاش كنين به نفع هردوتونه 6 سال زندگي كم نيست ديگه بيشتر از اين نكنينش
گرچه ازدواجم در صورتي راه حل خواهد بود كه شما به درد همديگه بخورين و با هم جور باشين ، وگرنه بعده ها دچار مشكل ميشين
موفق باشين:72:
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
سلام،
دوستان گفتند، من هم تکرار می کنم.
تنها راهش رسمی کردن این رابطه است. بروید خانه شان خواستگاری.
به هر حال ما زیاد نمی توانیم بفهمیم چه در سر اون دختر می گذرد.
ولی خانم "یک زن امیدوار" و حنان بهتر حس اون دختر رو درک کردند. او خسته شده از این بلاتکلیفی.
با توجه به اتفاقات افتاده، و با توجه به این که شما او رو می خواهی، بروید خواستگاری و حداقل عقد رسمی بکنید.
و بعد هم سعی کن هرچه زودتر خودت رو جمع و جور بکنی و شاغل بشوی و بروید سر خانه زندگیتان. به هر حال اگر دوران عقد هم بخواهد طولانی بشود، مشکلات خودش رو به همراه خواهد داشت. به خصوص که شما در اصل چند سال هم از دوران زن و شوهریتون می گذرد!!!
ان شا الله خوشبخت بشوید.
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
دوستای گلم خیلی خیلی ممنون بابت راهنماییتون
این چند روز فقط فکر کردم. بچه ها من شرایط ازدواج ندارم. چیکار کنم؟؟ چیکار کنم؟؟ بچه ها سوال من اینه: مگه میشه آدم یهو اینهمه عوض بشه؟؟ دل که بشکنه دیگه نمی شه کاری کرد؟ ذیگه درست نمی شه؟
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
نقل قول:
ما کمی رابطه داشتیم تا اینکه بیشتر شد و اون همش اوایل عذاب وجدان داشت (پدرش فوت کرده) می کفت بابام ناراحت می شه. تا اینکه با هم صیقه موقت خوندیم و شدیم زن و شوهر
منظورتون اینه که ارتباط جنسی هم داشتین؟
نقل قول:
مگه میشه آدم یهو اینهمه عوض بشه؟؟
واقعا بنظرت یهو عوض شده!!؟؟؟؟ یعنی قبول نداری که خودت با حرفایی که بهش زدی، با زخم زبونات، با رفتارت رفته رفته باعث شدی اینطوری بشه؟ هربار که بهش گفتی اگه اینطور نشه من میرم با یکی از هم کلاسیهام یا اگه اونطور نشه تموم! هربار که اینو شنیده یه بار تو خودش شکسته، اون موقع هیچی بهت نگفته، انقدر ادامه دادی تا.......
جون هرچی مرد ِ راست و حسینی قضاوت کن! اگه اون باهات همچین کاری میکرد چکار میکردی؟ بیشتر از 6 ماه دووم میاوردی؟ ولی اون 6 سال تحمل کرد! (اگه من جای اون بودم بهت میگفتم ............. ;) حیف! حیف!! که قوانین تالار اجازه نمیده بگم چی میگفتم! چی باعث شده شما پسرا انقدر احساس تحفه بودن کنید؟! :162: )
نقل قول:
دل که بشکنه دیگه نمی شه کاری کرد؟ ذیگه درست نمی شه؟
چوب خطت بدجوری پر شده پیش این دختر!!!!! اگرم درست بشه حداقل راه درست شدنش حرف زدن و وعده وعید فرداهای روشن دادن و یه معذرت خواهی ساده نیست!!!
نقل قول:
بچه ها من شرایط ازدواج ندارم. چیکار کنم؟؟ چیکار کنم؟؟
خب شرایط ازدواج پیدا کن! شما که میگی خونه دارم ، ماشین دارم، فقط کار ندارم! خب برو پیدا کن! هسته اتم که نمیخوای بشکافی! یا نمیخوای که بری کوه بکنی! آدم اگه یکو بخواد واسه رسیدن بهش سختی های راهم به جون میخره! بعدشم قرار نیست که همین الان عروسی کنید! حداقل الان شرایط خواستگاریو که داری! نامزد میکنید تا یکی دو سال دیگه! بالاخره که میخوای یه روز تشکیل زندگی بدی حالا چه با این دختر چه با کس دیگه بالاخره یه روز باید بری سر کار تا آخر عمرت میخوای بیکار بمونی؟ فقط نگو نمیتونم و درس دارم و نمیشه و ... (اینا بهونه س)
من خودم هم کار میکنم هم درس میخونم، خیلی از دوستام هستن که ازدواج کردن هم خودشون درس میخونن و هم شوهراشون. تازه اون شوهر داره هم خرج زندگیشونو میده هم خرج تحصیل خودشو زنشو.
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
مرد حسابی دختر مردم شش سال پات وایستاده بعدش تو بهش گفتی اگه فوق قبول نشی میری یکی دیگرو میگیری!!!!!!!! قباحت داره (حتی اگه واسه شوخی گفته باشی یا بخوای تحریکش کنی درس بخونه)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط یک زن امیدوار
یه دسته گل بخر همراه با خانواده رسما برو خواسنگاریش!فقط همین و بس...
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آتنــــــا25
نقل قول:
ما کمی رابطه داشتیم تا اینکه بیشتر شد و اون همش اوایل عذاب وجدان داشت (پدرش فوت کرده) می کفت بابام ناراحت می شه. تا اینکه با هم صیقه موقت خوندیم و شدیم زن و شوهر
منظورتون اینه که ارتباط جنسی هم داشتین؟
نقل قول:
مگه میشه آدم یهو اینهمه عوض بشه؟؟
واقعا بنظرت یهو عوض شده!!؟؟؟؟ یعنی قبول نداری که خودت با حرفایی که بهش زدی، با زخم زبونات، با رفتارت رفته رفته باعث شدی اینطوری بشه؟ هربار که بهش گفتی اگه اینطور نشه من میرم با یکی از هم کلاسیهام یا اگه اونطور نشه تموم! هربار که اینو شنیده یه بار تو خودش شکسته، اون موقع هیچی بهت نگفته، انقدر ادامه دادی تا.......
جون هرچی مرد ِ راست و حسینی قضاوت کن! اگه اون باهات همچین کاری میکرد چکار میکردی؟ بیشتر از 6 ماه دووم میاوردی؟ ولی اون 6 سال تحمل کرد! (اگه من جای اون بودم بهت میگفتم ............. ;) حیف! حیف!! که قوانین تالار اجازه نمیده بگم چی میگفتم! چی باعث شده شما پسرا انقدر احساس تحفه بودن کنید؟! :162: )
نقل قول:
دل که بشکنه دیگه نمی شه کاری کرد؟ ذیگه درست نمی شه؟
چوب خطت بدجوری پر شده پیش این دختر!!!!! اگرم درست بشه حداقل راه درست شدنش حرف زدن و وعده وعید فرداهای روشن دادن و یه معذرت خواهی ساده نیست!!!
نقل قول:
بچه ها من شرایط ازدواج ندارم. چیکار کنم؟؟ چیکار کنم؟؟
خب شرایط ازدواج پیدا کن! شما که میگی خونه دارم ، ماشین دارم، فقط کار ندارم! خب برو پیدا کن! هسته اتم که نمیخوای بشکافی! یا نمیخوای که بری کوه بکنی! آدم اگه یکو بخواد واسه رسیدن بهش سختی های راهم به جون میخره! بعدشم قرار نیست که همین الان عروسی کنید! حداقل الان شرایط خواستگاریو که داری! نامزد میکنید تا یکی دو سال دیگه! بالاخره که میخوای یه روز تشکیل زندگی بدی حالا چه با این دختر چه با کس دیگه بالاخره یه روز باید بری سر کار تا آخر عمرت میخوای بیکار بمونی؟ فقط نگو نمیتونم و درس دارم و نمیشه و ... (اینا بهونه س)
من خودم هم کار میکنم هم درس میخونم، خیلی از دوستام هستن که ازدواج کردن هم خودشون درس میخونن و هم شوهراشون. تازه اون شوهر داره هم خرج زندگیشونو میده هم خرج تحصیل خودشو زنشو.
اولا خیلی خیلی ممنون. واقعا لازم بود اینا رو بهم بگن. البته من اینا رو میدونم ولی نمی دونم چطوری جبران کنم.
جواب سوالا: آره داشتیم 3 ساله که رابطه داریم.
حق با شماست من خیلی بد گفتم خیلی بد کردم. خودشم اینو می گه که تو دوره اینجوری شده نه تو یک روز. می گه هر دفعه می خواستم جدا شم اما از جدایی می ترسیدم و نمی خواستم برم از طرفی دلم می شکست اما صدام در نمی یومد. اشتباه کرده یهو ریخته بیرون اگه همون اول اینکارو می کرد منم همون اول دیگه ادامه نمی دادم. انصافا اینا رو یادم میارم بیشتر داغون می شم. اون برا من هرکاری کرد خیلی خیلی کمکم می کرد. منم خوب بودم اما بدی هم خیلی داشتم.
دوست خوبم می شه بهم بگی راهش چیه؟ من الان هم دنبال کار هستم ولی درس هم می خونم. از خانواده ام هم قول گرفتم به محض اینکه کار پیدا کردم بریم خواستگاری. اما راستش خیلی نگرانم.می ترسم. میگم یعنی می شه دوباره مثل گذشته بشیم؟( منظورم اینه حتی بعد از ازدواج می شه مثل قبل بشیم و واسه هم بمیریم؟) می دونی الان فکر می کنم که همچین خراب کردم که دیگه نشه درستش کرد. یعنی می شه؟ راهش چیه؟
دیروز باهاش صحبت می کردم می گه اون موقع از رو بچگی اشتباه می کردم می گفتم زود ازدواج کنیم الان اصلا دوست ندارم ازدواج کنم. (شما بگین این حرف دلشه یا می خواد منو تنبیه کنه؟) به نظر خودم حرف دلش نیست.من می گم عشقی که بین ما بود بلاخره ما رو بهم می رسونه. چون عشقمونم امتحان پس داده( مطمنم اونم عاشق من بوده) پس بر می گرده! نظر شما چیه؟
حتما می رم سر کار. فقط بگید این رابطه می تونه مثل اولش یا بهتر از اون بشه یا نه؟ و بگبد که این حرفها و تغییرات دوباره می تونه عوض شه؟ به نظرتون می شه عشق رو فراموش کرد؟
( دیروز که صحبت می کردیم می گفت این چیزی که الان هستو خیلی دوست داره. راحته. برا خودشه. لازم نیست به کسی جواب پس بده یا اجازه بگیره. می گفت خیلی برا ازدواج زوده. می گفت اگه اگه اگه دوستش دارم صبر کنم شاید شاید شاید بتونه فراموش کنه و برگرده.)
(یک دوست داره که تو شهرستان دانشجوست. فقط با اون صمیمیه اون از اول اول دوستیمون در جریانه همه چی هست و کاملا هم منو هم انو می شناسه. به دوستش گفته بود می دونم دارم اشتباه می کنم. می دونم هیچکس واسه من امیر نمی شه . می دونم پشیمون می شم. اما الان اصلاً نمی خوام به هیچ چیز فکر کنم. و گفته بود این اخلاقای امیره و نمی تونه درستشون کنه)
اطلاعات اضافی دادم که خوب راهنماییم کنید. منتظرم. بیشتر از چیزی که فکرشو کنی ازت ممنونم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط عشق خاموش
مرد حسابی دختر مردم شش سال پات وایستاده بعدش تو بهش گفتی اگه فوق قبول نشی میری یکی دیگرو میگیری!!!!!!!! قباحت داره (حتی اگه واسه شوخی گفته باشی یا بخوای تحریکش کنی درس بخونه)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط یک زن امیدوار
یه دسته گل بخر همراه با خانواده رسما برو خواسنگاریش!فقط همین و بس...
اییییییییییییییییی خدااااااااااااااااااااااا . بخدا می دونم . به مولا می دونم اشتباه کردم می دونم خراب کردم.
شماااااااااااااا بگید چطوری درستش کنم؟؟ چطوری جبران کنم؟؟ چیکار کنم؟؟
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
سلام دوباره.مدت رابطه ی دوستی شما بسیار طولانی شده من با همسرمم 2 سال رسما نامزد بودم داشتم دیوونه میشدم! مگه میشه 6 سال با کسی دوست بود و بعد فقط به خاطر یه فوق لیسانس بی ارزش این قدر ازش حرف شنید و یهو عوض شد؟ نه خییییییییییییییییییر
ایراد رو باید در جاهای دیگه پیدا کرد!خانمها دوست ندارن بلاتکلیف باشن.هیچ خانمی دلش نمیخاد بعد از 6 سال بشنوه که اگه فوق قبول نشی میرم با یکی دیگه دوست میشم!ایشون الان احساس کرده که شما به چشم یک همسر بهش نگاه نمیکنی روحیه ی خانمها حساستر از اون چیزیه که فکر کنی پس فقط یک راه منطقی داری واونم همونیه که قبلا گفتم رسما برای خواستگاری از ایشون اقدام کن این خودش بزرگترین قدمه.
در مورد برگشت عشق و علاقه هم یه چیزیو از من بشنو:علاقه ای که در زمانی دوستی تجربه میکنی یک هزارم عشقی نیست که پس از ازدواج به دست میاری.(چون من به شخصه اینو تجربه کردم)
به ترسهات غلبه کن.موقعیتتو بسنج (اونجوری که شما گفتی موقعیتت چندان هم بد نیست) به جز علاقه سایر شرایط ازدواج رو هم بررسی کن و بعد بطور رسمی اقدام کن.
(در مورد رابطه ی جنسی پیش از ازدواجتونم اینو بگم که نمیدونم در چه حدی بوده اما اگر در حد روابط بین زن و شوهر واقعی بوده حتماااااااااااااااا باید برای خواستگاری از ایشون زودتر اقدام کنی.)
موفق باشی
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
سلام
خوب است که شما به خودتان آمده اید...دوستان صحبت های بسیار خوبی نموده اند..فقط
می خواهم چند کلمه از احساسات آن خانم برایتان بنویسم...
او الان دارد با خود فکر می کند که 6 سال تمام او را فریب داده اید و دائما دنبال بهانه ای برای فرار
از مسئولیت بوده اید و 6سال تمام از او سو استفاده کرده اید!!
به این فکر می کند که بااحساساتش بازی کرده اید و عزت نفس و حس پاکی درون او را از بین
برده اید...او در هم شکسته برای همین از همه چیز حتی خودش متنفر شده و احساس شکست
دارد...ضمنا شما دائما با توجیه شرایطتان در این 6 سال بر سر تمام کارهای خود کلاه شرعی
گذاشته اید و دختر خانم الان احساس می کند که چون پدر ندارد شما هر کاری خواسته اید
با او کرده اید و این حرف آخر باعث شده که غرورش شدیدا جریحه دار شود و به این فکر کند
که شما هیچ ارزشی برایش قائل نیستید در حالیکه او حتی از پاکی و نجابت دخترانگیش
گذشته!!!...خودتان جای او بودید چه حالی داشتید؟...حق ندارد به شدت بهم بریزد به نظرتان؟
دیگر برای تمدید دوستی با او تماس نگیرید زیرا او احساس می کند که می خواهید از او باز
سو استفاده کنید!!!
اگر می خواهید او برگردد تنها یک راه دارید!
کار را دیگر بهانه نکنید و هرچه زودتر شرایط رفتن به خواستگاری را فراهم کنید . مصرانه پای او
بایستید و این روزها حسابی به کارهایتان فکر کنید و به خوبی ها و گذشتهای او!
او اگر اصرار شما و ایستادگیتان را ببیند کم کم ناراحتی اش برطرف می شود و ممکن است تا
چند وقت برای شما ناز کند اما باید همواره نازش را بخرید تا به خواستگاریتان جواب مثبت دهد!
اگر عهد محکمی با پروردگار ببندید و شروع کنید و شرایط را مهیا کنید و هر چه سریعتر به
خواستگاری او بروید خداوند هم کمکتان می کند...خانم ها را می توان برگرداند به شرطی که
مهارت های زندگی کردن را بیاموزید و گوهر ارزشمند عشق و محبت را با رفتارهای خام و
کودکانه از بین نبرید!
با مطالعه مقالات این سایت بهتر می توانید مهارت های زندگی را بیاموزید!
هرچه زودتر کاری مناسب حتی پاره وقت بیابید تا بتوانید به خواستگاری بروید و بعد در دوران
نامزدی کار بهتر هم بیابید!
در مورد درس خواندنش هم او را همانگونه که هست بپذیرید نه آنطور که می خواهید باشد!
در خصوص کارهایتان در زندگی هم همواره به این موضوع قبل از هر کاری فکر کنید که به
ازای برخی تصمیمات مثل درس خواندن چه بدست می آورید و آیا ارزشش را دارد که به خاطر
درس خواندن و مدرک گرفتن ارزش های انسانی و تعهد و مسئولیت را زیر پا بگذارید؟
خداوند را در همه امور در نظر بگیرید!
امیدوارم به جای افسوس خوردن فکری مناسب و انتخابی به جا و خدا پسندانه داشته باشید
تا دل او را بدست بیاورید تا خداوند هم از شما راضی باشد!
مانند یک مرد محکم و با اقتدار او را طلب کنید البته از راه درست و از طریق خواستگاری رسمی
از یک بانوی محترم و متشخص!!!...آه و ناله را هم تمام کنید و از همین حالا شروع کنید
موفق و سعادتمند باشید
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
اوووووووووووووووف عالی بود
خیلی ممنون. خیلی خیلی ممنون. شما درست می گید. از یه جای حرف هر کدوم بیشتر خوشم اومد. یکی اینکه میشه همه چیزو درست کرد.یکی اینکه عشق بعد از ازدواج خیلی بزرگتر و قدرتمند تره. خیلی ممنونم. امروز که عید بود از امام علی خواستم زود زود مقدمات رو آماده کنه. امروز پدرم هزجا می رفتیم می گفت می خوایم واسه امیر زن بگیریم .قند تو دلم آب می شد. دنبال کار هستم. مطمنم که عشقم خیلی خیلی ریشه دار تر از این حرفاست که با این بادها بلرزه. همش دارم به مراسم فکر می کنم. مثلاً دفعه اول که میاد خونمون یا من می رم خونشون یا عقد و نامزدی و... هزار تا نکته و مراسم که همشون می تونن برای من فرصتی باشن برای جبران گذشته و نشون دادن عشقم. انقدر با مامانم مشورت کردم میگه نگران نباش فقط درستو بخون و بفکر کار باش.
راست می گین مدرک اصلا ارزش نداشت ولی خدارو شکر این مشکل قبل از ازدواج پیش اومد تا من سرم به سنگ بخوره و قدر خانومم و عشقمو بدونم.
تورو خدا برام دعا کنید. محتاج دعای تک تک شما هستم. امیدوارم زود زود خبرای خوبو براتون بگم. :72:
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
سلام داداش
از رفتار و کارت خیلی خوشم اومد
اینکه اینجور با جدیت دنبال رفع مشکلات خودت هستی و به فکر همسر آیندت هستی :104:
گفتنیهارو کسایی که تجربهای خیلی بیشتری از من دارن گفتن
حالا مونده که تو بهشون عمل کنی
باور داشته باش اگه توی این راه قدم برداری میبینی که خدا هم بهت کمک میکنه
خدارو شکر شرایط سخت تشکیل زندگی رو هم داری و مثل من از همه جا رونده نیستی.....
من میگم همین هفته قرار خواستگاری رو بذارید
حداقل یه جلسه
بعد از محرم و صفر هم یه مراسم میگیرید
خونه هم که داری,تا یه کار خوب پیدا کردی با مراسم ساده میرید خونتون
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
سلام دوست خوبم
بهترین و عاقلانه ترین راه همینه که دوستان گفتند ( زودی برو خواستگاری ) اما قبل از اینکه مراسم عقد را بگیرید حتما چند جلسه مشاوره برید بالاخره در این مدت 6 سال خیلی حرفها و خیلی حرکات خارج از مرز صورت گرفته که اینها هم برای خودت و هم برای شریک زندگیت حساسیت و به مرور زمان وسواسیت می آورد
موفق باشی :72::72::72::72::72:
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
[align=justify]دوستان کامل و خوب گفتن که باید چکار کنی، این گوی و این میدان. اگر احتیاج داره کمی تنها باشه بزار فکرش یکم راحت باشه، خواسته های گذشتت را تعدیل کن و بزار یکم آرامش بگیره، اون الان فکرش خسته ست. به خواستش احترام بزار و عمل کن. حیفه واقعا دختر به این نازنینی رو از دست بدی.
راستشو بخوای یکم گند زدی هـــــــــــــــــــــــا اما میشه درستش کرد.
البتــــه یکم خرج داره ، امــــــــــــــــا اگه بخری جواب میده.
میدونی که چیو میگم؟
نــــــــــــاز ...
نــــــــازشــــــــو بایـــــــــد بخـــــــری ...
چشمتم کـور دندتــــم نـــرم، تا تو باشی دیگه این دخترو اذیت نکنی (ناراحت نشیا، تو هم مثه برادرم :D )
سعی کن دیگه هم این خانوم قنــــــاریتو اذیت نکنی
[/align]
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
اییییییییییییییییییییییی جاااااااااااااااااان اللهی من فداش بشم.
بچه ها من خیلی حس خوبی دارم . خیلی توپه. همش به چیزای خوب فکر می کنم.
دعاام کنید. . به یک سوال دیگه هم جواب بدید. البته این سوال الان برای پیش اومد.
می خواد فعلا باهاش کاری نداشته باشم تا افکارشو مرتب کنه و فکر کنه. مطمنم عاشقمه و بهم فرصت میده.
اما باید قبول کنیم که هم داغونه و هم خیلی تنها. بچه ها نکنه رقیبی چیزی پیدا بشه؟؟....
البته من دعا می کنم اما اینو بگید که این درسته من اصلا کاری بهش نداشته باشم؟ تو این اواخر یه دونه اس تو عید قربان دادم یکی هم عید غدیر و بعدی هم می خوام 9.9.90 بدم. این همه فاصله و دوری از یک نگاه خوبه از یک نگاه شاید بد و خطرناک باشه.. حالا کدوم بهتره؟؟؟ شما بگیید.
منتظرم
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
اينقدر وسواس بخرج نده برادر من..ساده و سريع.. گل .. خانواده ..خاستگاري.. فعلاً به اين چيزا فكر نكن. اگر دوست صميميش بهت گفته كه عمده نگراني اون از بروز اخلاق توست بايد نشون بدي عكس اينه..و خواهشا ديگه كسي رو كه دوستته يا دوستش داري:[b]جز به خاطر خوبي هاش در وهله اول دوست نداشته باش"
تحصيلات .. پول زيبايي و همه در درجه دوم اهميت قرار دارن!
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
نه پسر خوب
مگه دوست معمولیته عید به عید یدونه اسمس میدی؟؟
بجا اینکه این تصور رو ایجاد کنی که امیر هم از این دوری راضی هست
پاشو یه زنگ بهش بزن
اصلا یه قرار بذار باهم برید بیرون امروز
بهش بگو که تحمل دوریش رو نداری
بگو که تمام اشتباهات گذشته رو میخوای جبران کنی و پیش مشاور میری
بگو که دیگه دلت نمیخواد دوست بمونید و میخوای زن و شوهر رسمی باشید که همیشه کنار هم باشید
اگه هم گفت میخواد فکر کنه نگو باشه
بگو اجازه بده فعلا برید خواستگاری رسمی و بعدش باز زمان داره فکر بکنه
به خانوادت هم بگو واسه اول همین هفته بعد یه قرار بذارید و برید خواستگاری
توی محرم و صفر هم مقدمات عقد رو فراهم میکنید
بعد صفر هم مراسم رو میگیرید:104:
غیر از این هر راهی بری و بخوای کش بدی قضیه رو اون دختر بیشتر ازت ناامید میشه
نذار فکر کنه نبودش اینقدر برات بی اهمیت هست که راهت میتونی اینهمه وقت ازش بی خبر باشی
ببینم امروز چیکار میکنی
موفق باشی داداش
راستی میری دیدنش گل رو فراموش نکنی:72::72:
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
آخه جون من شما بگین کی به بیکار دختر میده؟؟؟؟ از طرفی می گین بهش احترام بذار بد ..... این که اوجه بی احترامیه پاشم برم بگم کار ندارم اما دخترتونو بدید ببرم. نمیششششششششششششه
ببینین من برنامه ام 2 سال دیگه بود. الان شده نهایتا تا اردیبهشت یعنی کلی نزدیک شدم.
در مورد ادامه هم اینم بگم که دفعه آخر که تماس گرفتم گفتم برام سخته این همه دیر زنگ بزنم اما بخاطر تو قبول کردم اونم تشکر کرد. قبلشم گفتم دوست دارم پشیمونم اینا گفت امیر خواهش می کنم صبر کن بهم وقت بده (البته من خوشم اومدا چون قبلا می گفت اصلا نمی شه که نمی شه این حرفها رو دیگه نزن بهم)
و یک نکته دیگر اینکه می گه من خیلی خیلی اشتباه می کردم می خواستم زود ازدواج کنیم. الان پشیمونم میگخ هنوز زوده واسش بچه س. تااااااااااااااااازه می گه مگه تو چی داری الان؟؟ چطوری می خوای هزینه زندگیو بدی؟؟( البته این حرفها مال 3 هفته پیشه. شاید الان بهتر شده باشه)
راستی برام دعا می کنید؟؟؟ من که خیلی خوبم. فقط دعااااااااااااااااااااا کنید
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
آره به خدا برو خواستگاریش وبذار اونم واسه اینکه کی یخواد تا کجا بخونه راحت باشه مهم درک کردنو عشق بی انتهاسسسس یهو زنگ بزن بگو دارم میام سعی کن کنار درست کار هم بکنی تا راضی باشه مرد بیکارو زنا دوست ندارن .....
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
[align=justify]
نقل قول:
آخه جون من شما بگین کی به بیکار دختر میده؟؟؟؟ از طرفی می گین بهش احترام بذار بد ..... این که اوجه بی احترامیه پاشم برم بگم کار ندارم اما دخترتونو بدید ببرم. نمیششششششششششششه
اینکه بری رابطه 6 ساله تونو رسمی کنی بی احترامیه؟؟؟؟؟؟ امـــــــــــا اینکه بدون پذیرفتن تعهد همسری بصورت رسمی، رفتی سرخود با این دختر صیغه کردی (بدون اجازه بزرگترش) و وارد رابطه زناشویی و سکس شدی این بی احترامی به دختر و خانوادش نیست!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟
اصلا رفتی خواستگاری که ببینی بهت میدن یا نمیدن!؟
هروقت رفتی و بهت گفتن به پسر بیکار دختر نمیدیم بعدا بیا اینو بگو!
دیگه نمیکشنت که، فوقش میگن دختر بهت نمیدیم تا کار پیدا کنی، اون موقع هم اگه طرفتو بخوای میری کار پیدا میکنی و دوباره میری خواستگاری دیگه مرگ نیست که چاره نداشته باشه!!!!!!
ترس از پیدا شدن رقیب و این حرفا هم واسه راحت کردن و توجیه خودت میزنی، اون دختر اگه میخواست خیانت کنه توی این 6 سال این کارو کرده بود، نمیومد همه آبرو زندگیشو بده دست تو که اینجوری باهاش بازی کنی!!
متاسفم، اولش فکرنمیکردم همچین آدمی باشی، فکر کردم واقعا این دخترو میخوای و حاضری برای رسیدن بهش همه تلاشتو بکنی، امـــــا حالا معلومه که نمیخوای خودتم میدونی که همه این حرفا بهــــــونه ست!!!!
حقیقتشو بگو، بیخودی کشش نده، بگو عشق و حالمو کردم حالا دختره دلمو زده میخوام ول کنم برم سراغ یکی دیگه ... چرا هی دلیل و برهان الکی و عذر بدتر از گناه میاری !!!؟؟؟؟؟ چطور اون موقع که بخاطر لذت خودت این دخترو وارد رابطه ای کردی که آیندشو به خطر مینداخت از این دلیلها و توجیها نیاوردی!؟؟ چطور اون موقع فکر نکردی که 1% اگه نتونین با هم ازدواج کنین، یا مشکلی پیش بیاد که بهم نرسید، این دختر همه زندگیش داغون میشه!!!! چطور اون موقع به فکر این چیزا نبودی!!؟؟؟ حالا که قراره مسئولیت قبول کنی حسابگر شدی و هی دودوتا چهارتا میکنی!!!؟؟؟؟؟
اصرارتم برای برگشتن این دختر بخاطر اینه که تا وقتی هنوز یه دختر دیگه و شرایط ازدواج پیدا نکردی بتونی راحت و بی دردسر لذتتو ببری و با این دختر نیازهاتو برطرف کنی تا وقتی همه شرایطت فراهم شد با خیال راحت بری سراغ زندگی خودت، بعدم یه بهونه میاری و به این دختر میگی مثلا ما به هم نمیخوردیم(من فوق لیسانس تو لیسانس) ، یا خانوادم راضی نیستن (همه اون حرفا که قبلا در مورد رضایت خانوادت میزدی هم اون موقع فرموش میکنی!!) ، یا اینکه مثلا از اندامت خوشم نمیاد (دیگه یادتم نمیاد که 6 سال تموم با همین اندام چه اذتها که نبردی ...!!)و ......
واقعـــــــا متاسفـــــــــــم بــــــرای تمــــــــــوم پســــرای بی غیـــــرتی که اســــم خودشونـــــو مــــــــــرد گذاشتــــــــن!!!!
اون کلمه حاجی هم از اول اسمت بردار چون اصلا بهت نمیاد، با القاب گنده سعی نکن شخصیت خودتو الکی گنده کنی و موجه نشون بدی!
حیف این دختر، حیف !! لیاقتشو نداری.... [/align]
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
بسیار قشنگ جواب دادید خانم آتنا :104::104::104::104::104::104
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آتنــــــا25
[align=justify]
نقل قول:
آخه جون من شما بگین کی به بیکار دختر میده؟؟؟؟ از طرفی می گین بهش احترام بذار بد ..... این که اوجه بی احترامیه پاشم برم بگم کار ندارم اما دخترتونو بدید ببرم. نمیششششششششششششه
اینکه بری رابطه 6 ساله تونو رسمی کنی بی احترامیه؟؟؟؟؟؟ امـــــــــــا اینکه بدون پذیرفتن تعهد همسری بصورت رسمی، رفتی سرخود با این دختر صیغه کردی (بدون اجازه بزرگترش) و وارد رابطه زناشویی و سکس شدی این بی احترامی به دختر و خانوادش نیست!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟
اصلا رفتی خواستگاری که ببینی بهت میدن یا نمیدن!؟
هروقت رفتی و بهت گفتن به پسر بیکار دختر نمیدیم بعدا بیا اینو بگو!
دیگه نمیکشنت که، فوقش میگن دختر بهت نمیدیم تا کار پیدا کنی، اون موقع هم اگه طرفتو بخوای میری کار پیدا میکنی و دوباره میری خواستگاری دیگه مرگ نیست که چاره نداشته باشه!!!!!!
ترس از پیدا شدن رقیب و این حرفا هم واسه راحت کردن و توجیه خودت میزنی، اون دختر اگه میخواست خیانت کنه توی این 6 سال این کارو کرده بود، نمیومد همه آبرو زندگیشو بده دست تو که اینجوری باهاش بازی کنی!!
متاسفم، اولش فکرنمیکردم همچین آدمی باشی، فکر کردم واقعا این دخترو میخوای و حاضری برای رسیدن بهش همه تلاشتو بکنی، امـــــا حالا معلومه که نمیخوای خودتم میدونی که همه این حرفا بهــــــونه ست!!!!
حقیقتشو بگو، بیخودی کشش نده، بگو عشق و حالمو کردم حالا دختره دلمو زده میخوام ول کنم برم سراغ یکی دیگه ... چرا هی دلیل و برهان الکی و عذر بدتر از گناه میاری !!!؟؟؟؟؟ چطور اون موقع که بخاطر لذت خودت این دخترو وارد رابطه ای کردی که آیندشو به خطر مینداخت از این دلیلها و توجیها نیاوردی!؟؟ چطور اون موقع فکر نکردی که 1% اگه نتونین با هم ازدواج کنین، یا مشکلی پیش بیاد که بهم نرسید، این دختر همه زندگیش داغون میشه!!!! چطور اون موقع به فکر این چیزا نبودی!!؟؟؟ حالا که قراره مسئولیت قبول کنی حسابگر شدی و هی دودوتا چهارتا میکنی!!!؟؟؟؟؟
اصرارتم برای برگشتن این دختر بخاطر اینه که تا وقتی هنوز یه دختر دیگه و شرایط ازدواج پیدا نکردی بتونی راحت و بی دردسر لذتتو ببری و با این دختر نیازهاتو برطرف کنی تا وقتی همه شرایطت فراهم شد با خیال راحت بری سراغ زندگی خودت، بعدم یه بهونه میاری و به این دختر میگی مثلا ما به هم نمیخوردیم(من فوق لیسانس تو لیسانس) ، یا خانوادم راضی نیستن (همه اون حرفا که قبلا در مورد رضایت خانوادت میزدی هم اون موقع فرموش میکنی!!) ، یا اینکه مثلا از اندامت خوشم نمیاد (دیگه یادتم نمیاد که 6 سال تموم با همین اندام چه اذتها که نبردی ...!!)و ......
واقعـــــــا متاسفـــــــــــم بــــــرای تمــــــــــوم پســــرای بی غیـــــرتی که اســــم خودشونـــــو مــــــــــرد گذاشتــــــــن!!!!
اون کلمه حاجی هم از اول اسمت بردار چون اصلا بهت نمیاد، با القاب گنده سعی نکن شخصیت خودتو الکی گنده کنی و موجه نشون بدی!
حیف این دختر، حیف !! لیاقتشو نداری.... [/align]
دوست خوبم. من هیچ کدوم از حرفهاتو به دل نمی گیرم. حداقل مشکل من و یک آدم دیگه واست مهم بوده که این همه تایپ کردی و کمک کردی. خیلی ازت ممنونم. به قران قسم اینطور نیست. بخدا می خوامش . میگه نه. میگه نه که نه. امروز ظهر بین 2نماز زنگ زدم بهش گفت نظرم عوض نشده. گفته نهههههههههههههههه.
منم بعد از نماز زنگ زدم همه ی خاطره های خوبو یادش انداختم. گریه کردم . قسمش دادم.
دختر خوب در مورد مردم قضاوت نکن نه تو منو میشناسی نه من تو رو. من بعد از اینکه باهاش قهر کردم حتی تو روی دخترا نگاه نکردم . من وقتی نا امید شدم رفتم مشهد فقط از امام رضا کمک خواستم. اگه حرفهامو یا سوالامو اینجا مینویسم واسه اینه که نیاز به مشورت دارم .نیاز به درد و دل دارم. خواهش می کنم برام دعا کنید. الان مادرم زنگ زد خونشون اما گفت که مامانم خوابه و مرضه. بازم می خوایم امروز زمگ بزنیم. بخدا من یا 100 تا امیذ میام مطلباتونو می خونم. 100 تا تهمت هم بزنی بازم یک چیزایی تو حرفهات هست که به من کمک می کنه. همین که من چیزیو از دست نمی دم.
آتنای عزیز من عاشق اون دخترم. وقتی اون کارو با رضایت کامل و پر از عشق کردیم حتی درصدی فکر نمی کردم اینجوری شه. الان بیشتر واسه اون ناراحتم. ولی اون حاضر نیست به عشقش یک فرصت بده. اینو چطوری هضم کنم؟؟؟ اون الان خودش راضی نیست من چطوری خانوادشو راضی کنم؟؟؟ اما من از تلاش دست بر نمی دارم.
آخرین حرفش اینه : سعی کن فراموش کنی!
من اگه عاشق نبودم اینهمه سختی رو تحمل می کردم؟ من اگه دنبال هوس بودم اینهمه اصرار می کردم؟؟
من حتی سرمو بالا نمی گیرم. چراااااااااااااا؟؟ چون عاشقم چون نمی خوام اجازه بدم هیچ شیطونی تو دلم لونه کنه.
دوست من بازم برام بنویس. دعام کن. خواهش می کنم. این طرف که منم هیچ مشکلی ندارم. بگو اونو چطور راضی کنم؟؟ بچه ها من دیدم که آدمها قاتل بچشونو می بخشن. چرا عشق مهربونم اشک و ناله و عشقمو نمی بینه؟؟ التماس دعا
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
[align=justify]ببین برادر من
اون دختر الان داره با همین کلمه نـــــــــــه امتحانت میکنه (اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا ...؟)
اصلا هر مخالفتی که میکنه برای اینه که میخواد مطمئن بشه تو واقعا سر حرفات هستی یا بعد از یه مدت کوتاه میایی و میری پی زندگیت!
میدونی چرا؟
چون خودت بارها و بارها بهش گفتی ولش میکنی!
توی این دوره زمونه پسری که این حرفو نزده ادم به سختی میتونه بهش اعتماد کنه چه رسه به تو که خودت مستقیم گفتی اینکارو میکنی! تازه بخاطر چی؟ یه چیز الکی مثل مدرک!!!!
اون الان حاضره هر کاری بکنه، حتی اگه شده توی این موقعیت (که آیندش رو هواست) واسه همیشه بیخیال این رابطه بشه اما غرور و شخصیت از دست رفتشو دوباره حس کنه، بهش حق میدم. میدونی چرا؟
چون برای یه دختر (اونم دختری که اینهمه از خودش گذشته و بقول خودت اینهمه بهت کمک کرده) حتی شنیدن این جمله که (ولت میکنم میرم با یکی دیگه ازدواج میکنم) مثه این میمونه که واقعا این کارو کرده باشی!
حتی الان با این حرف انقدر تردید براش بوجود اومده که به خودش میگه نکنه بریم زیر یه سقف و بعد از یه مدت واقعا بهم خیانت کنه!
دلیلم واسه اثبات همه این حرفا جمله خودشه که بهت گفته فکر میکنه هنوز بچه ست و واسه ازدواج زوده! چون خودت باعث شدی فکر کنه تا اینجا بچگی کرده که اینهمه برات مایه گذاشته و حالا اینم دستمزدشه! و از اینجا به بعد باید استراتژی رفتاریشو عوض کنه!
من یه دوست صمیمی داشتم که دقیقا همین مشکل براش بوجود اومد. توی سن 18 سالگی با یه پسر که یه سال از خودش بزرگتر بود دوست شد. بعد از یه سال پسره بطور غیر رسمی دوستمو از پدرش خواستگاری کرد اما خانواده ها مخالفت کردن چون میگفتن هنوز بچن. یه سال همینطوری به دوستی گذشت تا اینکه این آقا به دوستم گفت من نیاز جنسی دارمو ما که حتما مال هم میشیم منم از الان تورو همسر خودم میدونم نمیخوام بجز تو با کس دیگه یی اینکارو بکنم دوستمم علی رغم اینکه خیلی نصیحتش کردم اینکارو نکنه اما گوش نکرد و گفت پسر خیلی خوبیه و قسم خورده که ترکم نمیکنه، میگفت دوستش دارم نمیخوام به گناه بیفته! قبول کرد و مثه شما صیغه خوندن و بعدشم رابطه هاشون شروع شد... منتها از وقتی که این رابطه شروع شد روزبه روز اون پسر اخلاقش عوض شد و بهونه پشت بهونه میاورد ...! کسیکه ادعا میکرد انقدر عاشق دوستمه که اونو با دنیا عوض نمیکنه، هرروز به یه طریقی دل این دخترو میشکست.
یه روز میگفت با دوستام رفتیم بیرون فلان پارک چه دخترای خوشکل توپی دیدم اونجا یکی شون بهم شماره داد! یه روز دیگه میگفت با دوستم رفتم دانشگاهشون دختره بهم گیر داده بود بیا باهام دوست شو اگه با تو دوست نبودم تورش میکردم! یه روز دیگه میگفت رفتم عروسی دوستم قاطی بود با یه دختر خیلی خوشکل رقصیدم! یه روز دیگه میگفت مادرم قراره برام بره خواستگاری فلان دختر ... یه روز ......
حتی به حدی تو این قضیه پیش رفته بود که (معذرت میخوام) زنهای خیابونی هم که تو خیابون براش چشم و ابرو میومدن برای دوستم تعریف میکرد ...! (بعدا کاشف به عمل اومد که همشو دروغ گفته و میخواسته مثلا اینجوری نشون بده که طرفدار زیاد داره تا دوستم ولش نکنه!!)
اما دوست من در مقابل همه این حرفا فقط سکوت میکرد! بعد میومد گریه ها و درددلاشو پیش من میکرد! اما این حرفا باعث شده بود روز به روز بیشتر به عشقی که اونقدر ازش مطمئن بود شک کنه!
5 سال به همین منوال گذشت تا اینکه یه روز پسره گفت میخوام با پدرم صحبت کنم بیاییم خواستگاری، دوستمم گفت نه! حتی با اصرار زیاد پسره دست به خودکشی زد! بعدم رابطشو قطع کرد. الان 2 سال از قطع رابطشون میگذره اما اون پسر هر روز بهش زنگ میزنه التماسش میکنه اما دوستم دیگه حاضر نیست برگرده.
وقتی ازش پرسیدم چرا اینکارو کردی؟ حالا که اون میخواد بیاد جلو چرا داری لجبازی میکنی؟
بهم گفت آتنا میدونی چیه، کسیکه این حرفا رو میزنه چه ضمانتی هست که به من خیانت نکرده باشه؟ بهم گفت آتنا شاید هنوز دوستش داشته باشم اما دیگه قبولش ندارم! توی این چند سال تنها کاری که کرد منو با هردختری مقایسه کرد، حتی با زنای خیابونی، یعنی من اینقدر براش بی ارزش بودم؟ انگار من مسخرش بودم! بعد از اونهمه مدت و اونهمه اتفاقاتی که افتاده اینقدر راحت میاد از یه دختر دیگه حرف میزنه این یعنی چی؟
دل دوست من اونقدر شکسته بود که حاضر شد تا اخر عمرش دیگه ازدواج نکنه اما به ازدواج با این پسر تن نده! البته اون پسر هم مرد عمل نبود وگرنه انقدر میرفت خواستگاری تا جواب بله رو بگیره.
نمیدونم شما برنامت برای آینده چیه اگه میخوای واقعا باهاش ازدواج کنی، بنظر من فعلا رابطه جنسی رو با این دختر کاملا قطع کن و بزارش برای بعد ازدواج، چون اگه اینطوری بخوای دوباره باهاش ارتباط برقرار کنی فکر میکنه بخاطر نیازت داری اصرار میکنی برگرده نه بخاطر خودش.
اول از همه بخاطر رفتارهای گذشته ازش معذرت خواهی کن و بهش قول بده که دیگه چنین رفتاری باهاش نمیکنی.
به خواستش احترام بزار اما خواسته خودتم بهش بگو، اگه بهت میگه نه بگو خواستت برای من محترمه اما من نمیخوام به هیچ قیمتی از دستت بدم. تا هر زمانی که میگه صبر کن، بگو هروقت تو خواستی و آمادگیشو داشتی من با کمال میل با خانوادم برای خواستگاری اقدام میکنم، اما فکر میکنم اگه زودتر اقدام کنیم و یه سری صحبتا رو انجام بدیم بهتر باشه.
نمیدونم چقدر زمان لازمه تا این دختر بتونه قلب شکستشو سروسامون بده، بهرحال اگه دوستش داشته باشی صبر میکنی. اگرم نه که دیگه مشخصه ... حتی اگه هیچوقت راضی نشه، موظفی کمکش کنی اون مشکلی که براش بوجود آوردی حل کنه بعد واسه همیشه از زندگیش بری بیرون نه اینکه همینجوری ولش کنی بری...![/align]
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آتنــــــا25
[align=justify]ببین برادر من
اون دختر الان داره با همین کلمه نـــــــــــه امتحانت میکنه (اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا ...؟)
اصلا هر مخالفتی که میکنه برای اینه که میخواد مطمئن بشه تو واقعا سر حرفات هستی یا بعد از یه مدت کوتاه میایی و میری پی زندگیت!
میدونی چرا؟
چون خودت بارها و بارها بهش گفتی ولش میکنی!
توی این دوره زمونه پسری که این حرفو نزده ادم به سختی میتونه بهش اعتماد کنه چه رسه به تو که خودت مستقیم گفتی اینکارو میکنی! تازه بخاطر چی؟ یه چیز الکی مثل مدرک!!!!
اون الان حاضره هر کاری بکنه، حتی اگه شده توی این موقعیت (که آیندش رو هواست) واسه همیشه بیخیال این رابطه بشه اما غرور و شخصیت از دست رفتشو دوباره حس کنه، بهش حق میدم. میدونی چرا؟
چون برای یه دختر (اونم دختری که اینهمه از خودش گذشته و بقول خودت اینهمه بهت کمک کرده) حتی شنیدن این جمله که (ولت میکنم میرم با یکی دیگه ازدواج میکنم) مثه این میمونه که واقعا این کارو کرده باشی!
حتی الان با این حرف انقدر تردید براش بوجود اومده که به خودش میگه نکنه بریم زیر یه سقف و بعد از یه مدت واقعا بهم خیانت کنه!
دلیلم واسه اثبات همه این حرفا جمله خودشه که بهت گفته فکر میکنه هنوز بچه ست و واسه ازدواج زوده! چون خودت باعث شدی فکر کنه تا اینجا بچگی کرده که اینهمه برات مایه گذاشته و حالا اینم دستمزدشه! و از اینجا به بعد باید استراتژی رفتاریشو عوض کنه!
من یه دوست صمیمی داشتم که دقیقا همین مشکل براش بوجود اومد. توی سن 18 سالگی با یه پسر که یه سال از خودش بزرگتر بود دوست شد. بعد از یه سال پسره بطور غیر رسمی دوستمو از پدرش خواستگاری کرد اما خانواده ها مخالفت کردن چون میگفتن هنوز بچن. یه سال همینطوری به دوستی گذشت تا اینکه این آقا به دوستم گفت من نیاز جنسی دارمو ما که حتما مال هم میشیم منم از الان تورو همسر خودم میدونم نمیخوام بجز تو با کس دیگه یی اینکارو بکنم دوستمم علی رغم اینکه خیلی نصیحتش کردم اینکارو نکنه اما گوش نکرد و گفت پسر خیلی خوبیه و قسم خورده که ترکم نمیکنه، میگفت دوستش دارم نمیخوام به گناه بیفته! قبول کرد و مثه شما صیغه خوندن و بعدشم رابطه هاشون شروع شد... منتها از وقتی که این رابطه شروع شد روزبه روز اون پسر اخلاقش عوض شد و بهونه پشت بهونه میاورد ...! کسیکه ادعا میکرد انقدر عاشق دوستمه که اونو با دنیا عوض نمیکنه، هرروز به یه طریقی دل این دخترو میشکست.
یه روز میگفت با دوستام رفتیم بیرون فلان پارک چه دخترای خوشکل توپی دیدم اونجا یکی شون بهم شماره داد! یه روز دیگه میگفت با دوستم رفتم دانشگاهشون دختره بهم گیر داده بود بیا باهام دوست شو اگه با تو دوست نبودم تورش میکردم! یه روز دیگه میگفت رفتم عروسی دوستم قاطی بود با یه دختر خیلی خوشکل رقصیدم! یه روز دیگه میگفت مادرم قراره برام بره خواستگاری فلان دختر ... یه روز ......
حتی به حدی تو این قضیه پیش رفته بود که (معذرت میخوام) زنهای خیابونی هم که تو خیابون براش چشم و ابرو میومدن برای دوستم تعریف میکرد ...! (بعدا کاشف به عمل اومد که همشو دروغ گفته و میخواسته مثلا اینجوری نشون بده که طرفدار زیاد داره تا دوستم ولش نکنه!!)
اما دوست من در مقابل همه این حرفا فقط سکوت میکرد! بعد میومد گریه ها و درددلاشو پیش من میکرد! اما این حرفا باعث شده بود روز به روز بیشتر به عشقی که اونقدر ازش مطمئن بود شک کنه!
5 سال به همین منوال گذشت تا اینکه یه روز پسره گفت میخوام با پدرم صحبت کنم بیاییم خواستگاری، دوستمم گفت نه! حتی با اصرار زیاد پسره دست به خودکشی زد! بعدم رابطشو قطع کرد. الان 2 سال از قطع رابطشون میگذره اما اون پسر هر روز بهش زنگ میزنه التماسش میکنه اما دوستم دیگه حاضر نیست برگرده.
وقتی ازش پرسیدم چرا اینکارو کردی؟ حالا که اون میخواد بیاد جلو چرا داری لجبازی میکنی؟
بهم گفت آتنا میدونی چیه، کسیکه این حرفا رو میزنه چه ضمانتی هست که به من خیانت نکرده باشه؟ بهم گفت آتنا شاید هنوز دوستش داشته باشم اما دیگه قبولش ندارم! توی این چند سال تنها کاری که کرد منو با هردختری مقایسه کرد، حتی با زنای خیابونی، یعنی من اینقدر براش بی ارزش بودم؟ انگار من مسخرش بودم! بعد از اونهمه مدت و اونهمه اتفاقاتی که افتاده اینقدر راحت میاد از یه دختر دیگه حرف میزنه این یعنی چی؟
دل دوست من اونقدر شکسته بود که حاضر شد تا اخر عمرش دیگه ازدواج نکنه اما به ازدواج با این پسر تن نده! البته اون پسر هم مرد عمل نبود وگرنه انقدر میرفت خواستگاری تا جواب بله رو بگیره.
نمیدونم شما برنامت برای آینده چیه اگه میخوای واقعا باهاش ازدواج کنی، بنظر من فعلا رابطه جنسی رو با این دختر کاملا قطع کن و بزارش برای بعد ازدواج، چون اگه اینطوری بخوای دوباره باهاش ارتباط برقرار کنی فکر میکنه بخاطر نیازت داری اصرار میکنی برگرده نه بخاطر خودش.
اول از همه بخاطر رفتارهای گذشته ازش معذرت خواهی کن و بهش قول بده که دیگه چنین رفتاری باهاش نمیکنی.
به خواستش احترام بزار اما خواسته خودتم بهش بگو، اگه بهت میگه نه بگو خواستت برای من محترمه اما من نمیخوام به هیچ قیمتی از دستت بدم. تا هر زمانی که میگه صبر کن، بگو هروقت تو خواستی و آمادگیشو داشتی من با کمال میل با خانوادم برای خواستگاری اقدام میکنم، اما فکر میکنم اگه زودتر اقدام کنیم و یه سری صحبتا رو انجام بدیم بهتر باشه.
نمیدونم چقدر زمان لازمه تا این دختر بتونه قلب شکستشو سروسامون بده، بهرحال اگه دوستش داشته باشی صبر میکنی. اگرم نه که دیگه مشخصه ... حتی اگه هیچوقت راضی نشه، موظفی کمکش کنی اون مشکلی که براش بوجود آوردی حل کنه بعد واسه همیشه از زندگیش بری بیرون نه اینکه همینجوری ولش کنی بری...![/align]
دوست خوبم. همین الان صحبت مامانم با مامانش تموم شد. مامانش هم خیلی راضی بود از ما. می گفت همون اول تحقیق کرده و دیده خانواده ها بهم میان اجازه داده با من دوست باشه و خیلی چیزای دیگه. مامانش می گفت خودش و خواهرش (خاله خانومم) مادرش (مادربزرگش) و .... همه باهاش حرف زدن و باز هم می زنن و اونا هم راضی به جدایی ما نیستن. اما می گفت که خودشم نمی دونه چشه. می گه انقدر باهاش حرف زدم میگه مامان بخدا دست خودم نیست.می گفت من به دخترم سخت می گرفتم و مواظبش بودم امیر آقا هم سخت می گرفته اینم دیگه قاطی کرده. میگه الان احساس می کنم آزادم. می گه دوستش دارم اما نمی دونم یهویی چم شد. مامانش گفت همیشه می گفت با امیر میرم بیرون من میذاشتم خیالم راحت بود چقدر خدا رو شکر کردم خانواده ی خوبی نصیبمون شده ولی الان تصمیم خودش مهمه نمی تونم که اجبارش کنم .اما بازم باهاش حرف می زنم و انشا... که حل میشه. مامانش خانواده مونو میشناخت می گفت ما راضی هستیم .
مامانم گفت الان شرایط خواستگاری نداریم واگرنه خدمت می رسیدیم شما به ما یه وقت بدین. گفت بله می دونم تا خودش راضی نشه نمی شه و قست باید باشه مامانمم گفت که همت هم لازمه و ...... 30 دقیقه حرف زدن و خلاصه اینکه ما رو میشناسن و خانواده ها با هم موافقن و هم سلیقه هستن ( مامانشم گفت منو خیلی دوست داره ) اما خودشم کاملا هنگ کرده بود که چرا اینجوری می کنه اما قول داد هر کاری که می تونه بکنه. در کل این عکس العمل خانومم برای همه مجهوله. من می دونم چرا اینجوری می کنه ولی فرصت جبران می خوام.
این داستان دوستت خیلی خیلی شبیه منه. منم از این حرفها زدم(الکی) اشتباه کردم.
اینجوری نشون دادم که می خوامش و خیلی هم جدی هستم و نشون دادم که خانواده ام هم پشتم هستند و انتخابمو برای زندگی قبول دارن و خیلی هم راضی هستن. و فهمیدم که خانواده ی اونا هم راضی هستند. فهمیدم اونطرف چقدر پشتیبان دارم و چقدر آدما بفکر ما هستند . در ضمن مامانش با تاکید گفت کاملا حواسش به دخترش هست و اصلا اجازه نمی ده دست از پا خطا کنه. (واقعا هم کنترلش حرف نداره) خیلی باحال بود می گفت که انقدر اینا باهم خوب بودن من امیر آقا رو پسر خودم می دونم و خیلی جاها ازش دفاع کردم.
خوب دوستان خوبم الان شما هم همون چیزایی رو می دونین که من می دونم. فرقمون اینه که من تو گودم و افق دیدم خیلی کوتاهه ولی شما از بالا به ما نگاه می کنید. نظرتونو بگین. انشا ا... جبران کنم براتون. بازم کاری هست که می شه کرد و من نکردم؟؟؟ چطوری ممکنه دوباره مهرم بیوفته تو دلم؟؟؟ فقط خدا می تونه. دعام کنید
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
[align=justify]شما کار خوبی کردی که اجازه دادی خانواده ها وارد گفتگو بشن اینطوری نشون دادی که رابطه تونو جدی گرفتی و برات مهمه. از این به بعد هم سعی کن برای هر اقدامی با خانواده بری جلو تا صورت رسمی تر و محترمانه تری داشته باشه.
اما بهش زمان بده بزار افکار آشفته خودشو یکم سروسامون بده. اون الان به انکار رسیده. یه دلش میگه آره یه دلش میگه نه. باید باورت کنه، باید مطمئن بشه که همه اون حرفارو الکی و به شوخی زدی.
باید بهش شخصیت بدی، هرجوری که میتونی، که واقعا باورش بشه براش خیلی ارزش قائلی و هیچکس جای اونو تو قلبت نمیگیره. (این کمترین توقع یه زنه)
باید با رفتارت و با حرفات اطمینان از دست رفتشو دوباره احیا کنی طوریکه بتونه بهت تکیه کنه، بهت اعتماد کنه و بدونه که هم با قلبت انتخابش کردی و هم عقلت و اینکه از همه نظر مطمئنی اون بهترین انتخاب زندگیته و مطمئن بشه که تو به درستی انتخابت شک نداری.
ازش نظرشو درباره آینده بپرس و ازش بخواه هر فکری که بنظرش میرسه برای اینکه زندگی آینده رو بهتر و محکمتر بسازید بهت بگه، بهش نشون بده برات آینده و اینکه همیشه درکنارش باشی مهمه. نشون بده که میخوای یه زندگی سالم و پراز عشق و علاقه باهاش داشته باشی. کاری کن که مطمئن بشه همیشه مراقبش هستی، همیشه درکنارش میمونی و میتونه روت حساب کنه.
من فکرمیکنم اشتباهات دیگه یی هم داشتی، اگه داشتی سعی کن اونارو هم برطرف کنی، اینجوری نشون میدی حرفات فقط در حد حرف نیست و بهشون عمل میکنی.
کمکش کن تا همون دختری بشه که جفتتون میشناختید و می پسندیدین. نزار به روزایی برسه که با تحقیر و ترحم به ته مونده خودش نگاه کنه و به خودش بگه : بیچــــاره! تو چرا اینجوری تموم شدی!؟
هرکار لازمه بکن تا از بین تموم اونچه که گذشته فقط 6 سال خاطرات عاشقانه را با خودش به زندگی و خونه تو بیاره.
ماهم براتون دعا میکنیم داداشی [/align]
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آتنــــــا25
[align=justify]شما کار خوبی کردی که اجازه دادی خانواده ها وارد گفتگو بشن اینطوری نشون دادی که رابطه تونو جدی گرفتی و برات مهمه. از این به بعد هم سعی کن برای هر اقدامی با خانواده بری جلو تا صورت رسمی تر و محترمانه تری داشته باشه.
اما بهش زمان بده بزار افکار آشفته خودشو یکم سروسامون بده. اون الان به انکار رسیده. یه دلش میگه آره یه دلش میگه نه. باید باورت کنه، باید مطمئن بشه که همه اون حرفارو الکی و به شوخی زدی.
باید بهش شخصیت بدی، هرجوری که میتونی، که واقعا باورش بشه براش خیلی ارزش قائلی و هیچکس جای اونو تو قلبت نمیگیره. (این کمترین توقع یه زنه)
باید با رفتارت و با حرفات اطمینان از دست رفتشو دوباره احیا کنی طوریکه بتونه بهت تکیه کنه، بهت اعتماد کنه و بدونه که هم با قلبت انتخابش کردی و هم عقلت و اینکه از همه نظر مطمئنی اون بهترین انتخاب زندگیته و مطمئن بشه که تو به درستی انتخابت شک نداری.
ازش نظرشو درباره آینده بپرس و ازش بخواه هر فکری که بنظرش میرسه برای اینکه زندگی آینده رو بهتر و محکمتر بسازید بهت بگه، بهش نشون بده برات آینده و اینکه همیشه درکنارش باشی مهمه. نشون بده که میخوای یه زندگی سالم و پراز عشق و علاقه باهاش داشته باشی. کاری کن که مطمئن بشه همیشه مراقبش هستی، همیشه درکنارش میمونی و میتونه روت حساب کنه.
من فکرمیکنم اشتباهات دیگه یی هم داشتی، اگه داشتی سعی کن اونارو هم برطرف کنی، اینجوری نشون میدی حرفات فقط در حد حرف نیست و بهشون عمل میکنی.[/align]
اصلا مگه میزاده من باهاش صحبت کنم. زمگ می زنم جواب میده ها اما میبینه کار مهمی ندارم میگه اون کار داره و باید بره. من همه ی این حرفها رو بهش گفتم. اون از خود من بیشتر منو میشناسه. میدونه واقعاً دوستش دارم و هرکاری واسش می کنم. قبلا هم ثابت کردم. (فقط یک دوست داره که شهر دیگه دانشجوست . واسط دوستی ما هم اون بوده. خیلی باهاش حرف زدم . اونم با خانومم صحبت کرد. اولا که قهر کرده بودیم می گفت خیلی شاکیه و نمی ذاره در مورد من صحبتی بشه. اما این اواخر که اومده بود و باهاش صحبت کرد می گفت که الان خیلی نرم شده و دیگه در حد انفجار شاکی نیست .و گفته: من می دونم و مطمنم که کسی دیگه نمی تونه واسه من مثل امیر بشه و امیرو خیلی دوست دارم. اما نمی دونم چم شده که اصلا دوست ندارم به هیچی فکر کنم و می خوام تنها باشم. ا
می بینی؟؟ اون مثل کسیه که می دونه خوابه و می خواد بیدار شه اما نمی تونه.
اگر راضی بشه همدیگرو ببینیم یا بریم پیش مشاور یا بیشتر با هم صحبت کنیم من می تونم قانعش کنم. پشتیبان و ضامن من خدا و عشقمه. بخاطر اینکه میدونه من می تونم با حرفهام آرومش کنم اصلا زیاد باهام حرف نمی زنه. همش میگه حرفامونو قبلا زذید. خیلی داغونم خیلی خیلی. برای همه ی جوونا دعا کنید.. منی که به عشقم و قدرتش شک نداشتم این شده عاقبتم وای به حال بقیه.
فکر کنم فعلا نمی تونم کاری کنم جز صبر کردن و زمان دادن. اما از زمان دادن هم خوشم نمی یاد. می ترسم واقعا بتونه فراموشم کنه
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
نقل قول:
اصلا مگه میزاده من باهاش صحبت کنم. زمگ می زنم جواب میده ها اما میبینه کار مهمی ندارم میگه اون کار داره و باید بره.
چرا یه جور خودتو نشون میدی که کار مهمی نداری؟ اینهمه چیزای مهم که میتونی راجبش صحبت کنی مهمتر از همه آیندتون.
نقل قول:
میدونه واقعاً دوستش دارم و هرکاری واسش می کنم. قبلا هم ثابت کردم.
شاید بازم لازمه ثابت کنی آخه خیلی کارای دیگه هم کردی که اون چیزایی که قبلا ثابت کردی رو بردی زیر سوال.
نقل قول:
فقط یک دوست داره که شهر دیگه دانشجوست . واسط دوستی ما هم اون بوده. خیلی باهاش حرف زدم . اونم با خانومم صحبت کرد. اولا که قهر کرده بودیم می گفت خیلی شاکیه و نمی ذاره در مورد من صحبتی بشه. اما این اواخر که اومده بود و باهاش صحبت کرد می گفت که الان خیلی نرم شده و دیگه در حد انفجار شاکی نیست .و گفته: من می دونم و مطمنم که کسی دیگه نمی تونه واسه من مثل امیر بشه و امیرو خیلی دوست دارم. اما نمی دونم چم شده که اصلا دوست ندارم به هیچی فکر کنم و می خوام تنها باشم.
این خبر بردن وخبر آوردن اصلا درست نیست. هرچقدر این خانوم حس نیت داشته باشه و از سر خیرخواهی اینکارو بکنه ممکنه باعث بی اعتمادی خانومت به دوستش بشه. از طرفی شایدم این خانوم از سر دلسوزی یه حرفایی بزنه واقعیت نداشته باشه و کلا زیاد خوب نیست از واسطه استفاده کنی.
نقل قول:
می بینی؟؟ اون مثل کسیه که می دونه خوابه و می خواد بیدار شه اما نمی تونه.
اتفاقا بنظر من اون الان مثل کسیه که فکر میکنه از یه خواب طولانی بیدار شده و یه سری واقعیتهای تلخ را روبروی خودش میبینه که نمیدونه چقدر واقعیت دارن واسه همینم نمیدونه کدومو باور کنه! دم خروسو یا قسم حضرت عباسو!؟ نمیتونه تصمیم بگیره ...
نقل قول:
اگر راضی بشه همدیگرو ببینیم یا بریم پیش مشاور یا بیشتر با هم صحبت کنیم من می تونم قانعش کنم. پشتیبان و ضامن من خدا و عشقمه.
چرا انقد سعی داری قانعش کنی. اون الان تو وضعیتی نیست که بهش با تلقین بخوای چیزیو بقبولونی اینجوری فکرمیکنه تو اشتباهتو قبول نکردی و فقط میخوای حرف خودتو پیش ببری. هی بگی دوست دارم دوست دارم دوست دارم، صدبار دیگه هم بهش اینو بگی تا وقتی یه کاری نکنی که اون ذهنیت بدش از بین بره فایده نداره... اگه پشتیبانت خداست پس نباید شک داشته باشی، تو سعیتو بکن بقیشم بسپار به خدا
نقل قول:
خاطر اینکه میدونه من می تونم با حرفهام آرومش کنم اصلا زیاد باهام حرف نمی زنه. همش میگه حرفامونو قبلا زذید.
شایدم چون دیگه حرفات آرومش نمیکنه یا به حرفات اعتمادی نداره اینو میگه ...! حرفای قبلی رو نزن که بگه قبلا حرفامونو زدیم، حرفای جدید بزن، حرفایی که تا حالا نزدین.
نقل قول:
فکر کنم فعلا نمی تونم کاری کنم جز صبر کردن و زمان دادن. اما از زمان دادن هم خوشم نمی یاد. می ترسم واقعا بتونه فراموشم کنه
اشکالت همینجاست ... اون زمان میخواد، میخواد به خواستش احترام بزاری اما تو نمیزاری، حتی اگه این زمان منجر به فراموشی بشه بازم باید انقدر خواستش برات محترم باشه که حرفشو زمین نندازی. مطمئن باش اون اگه میخواست فراموشت کنه همه راه های ارتباطیشو باهات قطع میکرد و دیگه کلا باهات حرف نمیزد و ازت زمان نمیخواست. همه اینا نشونه ست ...
:305: ای کسیکه این نشونه هارو میبینی و ایمان نمیاری، خواست خودتو در جهت خواست دل معشوقت قرار بده. هرکار میکنی واسه خاطر دل اون بکن، نه واسه خاطر دل خودت. (حتی اکه اون خواسته خلاف میلت باشه) بزار خودش تصمیم بگیره
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
راستی داداشی منو بخاطر اون حرفا ببخش:323:
غصه نخور درست میشه ایشالله
یکم صبر کنی و وقتش که شد همت داشته باشی، به امید خدا درست میشه
فقط سعی کن کاملا منطقی باهاش برخورد کنی
اون الان یه شخصیتی از تو میخواد که بتونه برای آینده بهت تکیه کنه، گریه کردن و ضعف نشون دادن خیلی خوب نیست ، البته ابراز احساسات بکن که بدونه دوستش داری اما جاهایی که باید محکم باشی عین یه مرد پخته و مسئولیت پذیر باهاش رفتارکن. نزار احساس کنه از سر اضطرار یا بخاطر اینکه رابطه تون به اینجا رسیده داری به ازدواج اصرار میکنی. یکاری کن مطمئن بشه با کمال آمادگی و رغبت داری اینکارو میکنی البته واقعا هم همینطور باش.
دخترا صفت قدرت و محکم بودن را برای طرف مقابلشون خیلی دوست دارن
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط یک زن امیدوار
یه دسته گل بخر همراه با خانواده رسما برو خواسنگاریش!فقط همین و بس...
من هم به عنوان یک دختر با این نظر کاملا موافقم وقتی مردی جلو می اید وخواستگاری رسمی با خانواده می کند خود به خود قلب زن را نرم می کند ممکن است ظاهرا هم خیلی تفاوتی در رفتار ایشان نبینید ولی رضایت وارامش قلبی فراوانی برای ایشان دارد چون برای دختران محدودیت در انتخاب وسن وجود دارد ایشان چند سال همراه شما بوده اضطراب دارند اگر بعد این مدت شما پاپس بکشید ایشان هم در اجتماع هم از لحاظ روحی ضربه می خورند به نظر خودتان شما می خواهید ادامه تحصیل دهید ولی شاید ایشان فکر کند شما قصد طولانی تر کردن بی نتیجه یک دوستی را داشته باشید اگر واقعا هم را دوست دارید می توانید نامزد کنید بعد عقد ادامه تحصیل دهید. مطمئن باشید خدا به همه جوونایی که ازدواج می کنن توجه ویژه داره وموانع رو از جلوی پای اونا بر می داره من اینو با چشم خودم دیدم
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
سلام داداش
آتنا همه حرفهارو گفته و برا ما چیزی نذاشته
خانوادت پشتت هست
خونه و ماشین داری
اینقدر نترس, برو کار رو تموم کن
کار هم تا وقت ازدواج که 1سال دیگه بذارید خیلی راحت پیدا میکنی
امثال من باید 20 سال پول جمع کنبم تا بتونیم به تو برسیم
مطمئن باش این ازدواج میشه به شرطی که دیگه بعد از این اشتباهات گذشته رو تکرار نکنی
راستی مارو هم عروسی دعوت کنیها
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
سلام داداش
آتنا همه حرفهارو گفته و برا ما چیزی نذاشته
خانوادت پشتت هست
خونه و ماشین داری
اینقدر نترس, برو کار رو تموم کن
کار هم تا وقت ازدواج که 1سال دیگه بذارید خیلی راحت پیدا میکنی
امثال من باید 20 سال پول جمع کنبم تا بتونیم به تو برسیم
مطمئن باش این ازدواج میشه به شرطی که دیگه بعد از این اشتباهات گذشته رو تکرار نکنی
راستی مارو هم عروسی دعوت کنیها
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آتنــــــا25
راستی داداشی منو بخاطر اون حرفا ببخش:323:
غصه نخور درست میشه ایشالله
یکم صبر کنی و وقتش که شد همت داشته باشی، به امید خدا درست میشه
فقط سعی کن کاملا منطقی باهاش برخورد کنی
اون الان یه شخصیتی از تو میخواد که بتونه برای آینده بهت تکیه کنه، گریه کردن و ضعف نشون دادن خیلی خوب نیست ، البته ابراز احساسات بکن که بدونه دوستش داری اما جاهایی که باید محکم باشی عین یه مرد پخته و مسئولیت پذیر باهاش رفتارکن. نزار احساس کنه از سر اضطرار یا بخاطر اینکه رابطه تون به اینجا رسیده داری به ازدواج اصرار میکنی. یکاری کن مطمئن بشه با کمال آمادگی و رغبت داری اینکارو میکنی البته واقعا هم همینطور باش.
دخترا صفت قدرت و محکم بودن را برای طرف مقابلشون خیلی دوست دارن
خواهش می کنم. شما خیلی به من لطف کردید. بازم برام دعا کنید. راستش فعلاً که دارم به خواستش عمل می کنم و بهش وقت دادم. الان دیگه می دونم اون طرف کسایی هستند که باهاش صحبت می کنن و انشاا.. به نتیجه برسن. منم این طرف دارم برنامه هامو دنبال می کنم. دنبال کار هستم درسمم می خونم. از خانواده ام قول گرفتم اگر انشاا... قبول شم تهران تو 2 سال حمایتم کنن و قبل از اینکه شروع شه عقد کنیم و با هم بیایم تهران درس بخونیم. ایییییییییییییییییی خدااااااااااااااااا یعنی میشه؟؟؟:46::46:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mania2011
نقل قول:
نوشته اصلی توسط یک زن امیدوار
یه دسته گل بخر همراه با خانواده رسما برو خواسنگاریش!فقط همین و بس...
من هم به عنوان یک دختر با این نظر کاملا موافقم وقتی مردی جلو می اید وخواستگاری رسمی با خانواده می کند خود به خود قلب زن را نرم می کند ممکن است ظاهرا هم خیلی تفاوتی در رفتار ایشان نبینید ولی رضایت وارامش قلبی فراوانی برای ایشان دارد چون برای دختران محدودیت در انتخاب وسن وجود دارد ایشان چند سال همراه شما بوده اضطراب دارند اگر بعد این مدت شما پاپس بکشید ایشان هم در اجتماع هم از لحاظ روحی ضربه می خورند به نظر خودتان شما می خواهید ادامه تحصیل دهید ولی شاید ایشان فکر کند شما قصد طولانی تر کردن بی نتیجه یک دوستی را داشته باشید اگر واقعا هم را دوست دارید می توانید نامزد کنید بعد عقد ادامه تحصیل دهید. مطمئن باشید خدا به همه جوونایی که ازدواج می کنن توجه ویژه داره وموانع رو از جلوی پای اونا بر می داره من اینو با چشم خودم دیدم
خیلی ممنون از این که منو از نطراتتون محروم نمی کنید.بله بنده هم تنها امیدم به خدا و مهربونیشه. انشا ا.. که خیره. از لحاظ فرهنگی یا شاید رسم و رسوم شهرمون ما تا حالا ندیدیم که بیکار بره خاستگاری.(تو شمال خیلی دیدم ولی ترکها به این مساله خیلی اهمیت می دن) با این وجود من از طریق خانواده پا پیش گذاشتم که ثابت کنم اگه می گم انتخاب من برای آینده تویی این نه تنها حرف من بلکه حرف خانواده ام هم هست.
البته من فکر نمی کنم که اون فکر کنه من می خوام طولانی کنم تا فراموش شه. ما روابط خیلی عمیقی با هم داشتیم مثل زن و شوهر های رسمی. این تغییر رفتار ناگهانی این مشکلاتو پیش آورده. راستش من برای نامزدی و خاستگاری آماده ام و بزرگترین آرزوم هرچه سریعتر انجام شدن این کارهاست. منتهی من و خانومم همیشه می گفتیم زندگی یعنی عشق و زندگی بی عشق یعنی هیچی. الان که سردرگمه یا به قول خودش نمی دونه دوستم داره یا نه (البته می گه ندارم) من نمی خوام زندگی مو با این شرایط شروع کنم. انشاا.. همه چی درست شه و بعد سریع بقیه ماجرا انجام بشه. برام دعا کنید. من هم موافق عقد و بعد ادامه تحصیل هستم ولی اون می گه نه.انگار همون دختری نیست که می گفت زود ازدواج کنیم من نمی خوام حتی یه لحظه ازت دور باشم. فقط دعاااااااا
نقل قول:
نوشته اصلی توسط چرخ و فلک
سلام داداش
آتنا همه حرفهارو گفته و برا ما چیزی نذاشته
خانوادت پشتت هست
خونه و ماشین داری
اینقدر نترس, برو کار رو تموم کن
کار هم تا وقت ازدواج که 1سال دیگه بذارید خیلی راحت پیدا میکنی
امثال من باید 20 سال پول جمع کنبم تا بتونیم به تو برسیم
مطمئن باش این ازدواج میشه به شرطی که دیگه بعد از این اشتباهات گذشته رو تکرار نکنی
راستی مارو هم عروسی دعوت کنیها
ممنونم دوست گلم. نمی ترسم. عاشقانه خانومم و رابطه ام رو دوست دارم و براش تمام تلاشمو می کنم. ولی چه کنم که اون خیلی عوض شده و من ناچار به انتظار هستم و البته خودم تنهایی دارم سعی می کنم موانع رو کم کنم و بیشتر به هدفم نزدیک بشم. انشاا... شما و همه ی جوونا خیلی زود به خواسته هاشون برسن و زود ازدواج کنن. ازدواج با کسی که می تونی عشقو تو چشاش ببینی نهایت آرامش و خوشبختیه. امیدوارم خوشبخت بشی. همواره محتاج دعای همه ی شما هستم. الان فقط خدا می تونه یک بار دیگه نعمتی رو که قبلاً قدرشو ندونست بهم برگردونه.
هرگز اشتباهامو تکرار نخواهم کرد.
هرگز اشتباهامو تکرار نخواهم کرد.
هرگز اشتباهامو تکرار نخواهم کرد.
هرگز اشتباهامو تکرار نخواهم کرد.
هرگز اشتباهامو تکرار نخواهم کرد.
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
بازخوب شد تا قبل از این که بچه دار شین به فکر ازدواج افتادی؟واقعا اگه این قهر و ناراحتی پیش نمیومد میخواستی همینجوری ادامه بدی؟برام جالبه که انقد علاقمند به تحصیل شدی؟!!!!اولین شاخه گل که براش میخری یا اس ام اسی که بهش میدی فقط بابت تشکر(فقط تشکر) ازش باشه برای تلاشی که کرد تا تو به درس علاقمند شی و درس بخونی.دومیش واسه تشکر برای این که بهت اعتماد کرد.سومیش واسه این که تحملت کرد.چهارمین تشکر رو بذار برای اینکه میبخشدت(انشاا.. اگه صلاح باشه).
پسر جون در کنار زندگی عاشقانه ادما باید قدردان همدیگه هم باشن.دوست داشتن تنها کافی نیست
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار66
بازخوب شد تا قبل از این که بچه دار شین به فکر ازدواج افتادی؟واقعا اگه این قهر و ناراحتی پیش نمیومد میخواستی همینجوری ادامه بدی؟برام جالبه که انقد علاقمند به تحصیل شدی؟!!!!اولین شاخه گل که براش میخری یا اس ام اسی که بهش میدی فقط بابت تشکر(فقط تشکر) ازش باشه برای تلاشی که کرد تا تو به درس علاقمند شی و درس بخونی.دومیش واسه تشکر برای این که بهت اعتماد کرد.سومیش واسه این که تحملت کرد.چهارمین تشکر رو بذار برای اینکه میبخشدت(انشاا.. اگه صلاح باشه).
پسر جون در کنار زندگی عاشقانه ادما باید قدردان همدیگه هم باشن.دوست داشتن تنها کافی نیست
چقدر خوشحالم که در جمع شما هستم. هنوزم حرفهایی می زنید که واقعاً تنمو می لرزونه و بازم بهم شوک میده. خیلی خیلی ممنون دوست خوبم.
راست میگی واقعاً تا کجا ادامه میدادیم؟؟ خداااااااااااااااااااااار و شکر که اینجوری منو بخودم آورد. بعد از چند روز حتماً همین کارو میکنم. انشاا... تشکر چهارم زود زود اتفاق بیوفته... شاید حکمت این قهر همین باشه که من بفهمم خدا بهم چه جواهری داده. کاش لایقش باشم
دوست خوبم؟ من کی گفتم قدردانش نبودم؟ اتفاقاً بودم و خیلی هم می گفتم.(از اخلاقای خوبم اینه که میفهمم کی برام چیکار کرد و حتماً جبران می کنم. البته قبول دارم برای خانومم هرکاری کنم باز کمه.. )
دلم براش انقدر تنگ شده. اصلاً تمرکز ندارم. دلم پر می کشه براش:310::310:
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
سلام
خوشحالم براتون که میخواین رابطتونو ختم به خیر کنید و پی به اشتباهاتون بردید و سعی در جبران دارید و اینکه میدونید که واقعا نمیخواین از دستش بدید.
نمیدونم تاپیک منو خوندید یا نه! ( آیا من با اون خوشبخت میشم؟ )
ولی من تو اینرابطه خیلی ضربه خوردم.فقط بخاطر اینکه خودمو وارد روابطی فراتر از روابط معمول کردم بخاطر خواست اون آقا.اگر رابطم انقدر جلو نمیرفت خیلی راحت میتونستم با این موضوع کنار بیام. کاشکی همه ی پسرا تو این شرایط شبیه شما بفهمن که دارن چکار میکنن و سر عقل بیان(جسارت نباشه).
خیلی خوبه که اینجا همه دارن بهتون میگن که چیکار باید بکنین مخصوصا خانم های عزیز.که میدونن تو دل یه دختر توی اینجور شرایط چی میگذره...البته من نمیدونم دختر مورد علاقه ی شما چجور آدمیه یا اینکه گذشتش چه جوری بوده یا اینکه اصلا احساس گناه یا عذاب وجدان بعد از روابط بهش دست میداده یا نه مخصوصا الان که رابطشو قطع کرده،چون همه دخترا مثل هم نمیشن.
به هر حال امیدوارم که بهش برسی.
:72:
-
RE: آیا علاقه قابل تغییر است؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خسته دل1
سلام
خوشحالم براتون که میخواین رابطتونو ختم به خیر کنید و پی به اشتباهاتون بردید و سعی در جبران دارید و اینکه میدونید که واقعا نمیخواین از دستش بدید.
نمیدونم تاپیک منو خوندید یا نه! (
آیا من با اون خوشبخت میشم؟ )
ولی من تو اینرابطه خیلی ضربه خوردم.فقط بخاطر اینکه خودمو وارد روابطی فراتر از روابط معمول کردم بخاطر خواست اون آقا.اگر رابطم انقدر جلو نمیرفت خیلی راحت میتونستم با این موضوع کنار بیام. کاشکی همه ی پسرا تو این شرایط شبیه شما بفهمن که دارن چکار میکنن و سر عقل بیان(جسارت نباشه).
خیلی خوبه که اینجا همه دارن بهتون میگن که چیکار باید بکنین مخصوصا خانم های عزیز.که میدونن تو دل یه دختر توی اینجور شرایط چی میگذره...البته من نمیدونم دختر مورد علاقه ی شما چجور آدمیه یا اینکه گذشتش چه جوری بوده یا اینکه اصلا احساس گناه یا عذاب وجدان بعد از روابط بهش دست میداده یا نه مخصوصا الان که رابطشو قطع کرده،چون همه دخترا مثل هم نمیشن.
به هر حال امیدوارم که بهش برسی.
:72:
ممنون دوست خوبم. منم برای شما دعا می کنم. تو تاپیکتون نظرمو میدم.