RE: حساسیت و زود رنجی زیاد
سلام دوست خوبم.
عزیزم حساسیت زیادت به خاطر باورهای نا معقولی هست که در تو شکل گرفته.
مثلا:
آنها باید من را هم به اندازه او دوست داشته باشند.
آنها نباید مرا نادیده بگیرند؟
اگر دیگران طردم کنند، یعنی دوست داشتنی نیستم.
مردم باید با من منصفانه رفتار کنند.
من تاب تحمل بی عدالتی ندارم.
من باید محبوب کسانی باشم که برای من مهم هستند.
و.....
اما خوبه در نظر داشت، هیچ باید و نبایدی در کار نیست و ما هم حق برداشت منفی از گفتار رفتار دیگران نداریم. چرا که هر کس حق داره احساسات خودشو بروز بده و نظر خودشو هم صریحا بگه.
برای تبدیل این باور های نامعقول به معقول، اونها رو زیر سوال برد.
مثلا:
چرا باید من را نیز به اندازه ی او دوست داشته باشند؟
چرا باید از دید آنها مهم باشم؟
چرا اگر دیگران طردم کنند دوست داشتنی نیستم؟
چرا باید با من منصفانه رفتار کنند؟
چرا تاب تحمل بی عدالتی ندارم؟
چرا باید محبوب کسانی باشم که برای من مهم هستند؟
و آنگاه پاسخی معقولانه برایشان برگزید.
مثلا:
بهتر است من را به اندازه ی او دوست داشته باشند، اما اگر نداشته باشند هم همین که محبوب همسرم/خانواده ام/ خودم هستم کافیست.
بهتر بود از دید آنها مهم باشم، ولی اگر نباشم هم خودم به خودم توجه میکنم.
دیگران طردم کنند یا نکنند، دوست داشتنی هستم. من به اندازه کافی خود را دوست دارم.
بهتر است با من منصفانه/عادلانه رفتار کنند، اما دلیلی ندارد همیشه انتظار انصاف/عدالت داشته باشم.
خوب است محبوب کسانی باشم که برایم مهمند. اما اگر نباشم هم، این محبوبیت را در وجود خودم میابم.
و...
اگر بتونید تمرین فوق رو انجام بدین، آرامش زیادی به دست میارید.
اما بهتره یه مقدار هم روی منشاء این باور های نامعقول کار کنید. یعنی خطاهای شناختی. بنابراین بهتره لینک زیر رو هم مطالعه کنید و هر گاه افکار اتوماتیک و منفی به ذهنتون میرسه، خطای شناختی رو تشخیص بدین و واکنشی منطقی برای اون در نظر بگیرید.
خطاهای شناختی
RE: حساسیت و زود رنجی زیاد
سلام.
شاید این از علاقه ی شدید شما به همسرتون نشات میگیره و میخواید فقط مال خودتون باشه و شما براش مهمترین و عزیزترین چیز تو دنیا باشید.
البته به نظر من این طبیعیه.
ولی نگران نباشید.شوهرتون مال خودتونه.قرار نیست کسی جای شما رو تو دل همسرتون تنگ کنه.
این رو درک کنید که هر کسی جایگاه خودش رو داره و هر گل یه بویی داره. شوهر شما یه روزی پسر اون مادر بوده و براش زحمت کشیده و الان هم هنوز پسرشه.
شاید لحن طعنه آمیزی دارن که شما رو حساس کرده اما من جای شما بودم خوب به حرفاش دقت میکردم تا بیشتر بفهمم شوهرم چیا دوست داره و براش انجام بدم.
سعی کنید مسئله رو خیلی بزرگ نکنید و به جاش با ملایمت و صبر و ظرافت تو دل مادر شوهرتون جا باز کنید.
شوهرتون رو بین خودتون و خانوادش قرار ندید. این براش خیلی سخته که وادار به قضاوت یا جانبداریش کنید.مطمئن باشید حتی اگر حق رو به شما بده خیلی براش راحت نیست که بگه آره راست میگی بد حرف میزنن.
هرچی باشه خانوادش هستن دیگه. دوسشون داره.
لحظه هاتون رو اینجوری تلخ نکنید. یکم دنده ی بی خیالی خیلی خوبه.
اما اگه باز هم خیلی اذیت شدید خیلی صمیمانه و بدون قضاوت و محکوم کردن مادرشوهرتون با شوهرتون صحبت کنید و روابط رو با مادر شوهرتون کمتر کنید. مثلا به جای هفته ای دو بار هفته ای یک بار
موفق و شاد باشید:72:
RE: حساسیت و زود رنجی زیاد
شب بارونی عزیز سلام
ممنون بابت راهنمایی خوبتون
وقتی اینطوری به قضیه نگاه کردم اروم تر شدم و دلم برای مادرم و محبتاش تنگ شد دلم برای شوهرم و توجه هاش سوخت که اینقدر به خاطر این افکار من عذاب میکشه
شب بارونی عزیز کارم به جایی رسیده که گوشی شوهرمو دائما چک می کنم ببینم در طول روز اونا چهقدر باهم در تماس بودن و از این کارم به شدت از دست خودم عصبانیم ولی دست خودم نیست گوشی همسرمو می بینم وسوسه می شمو کنجکاو و به شدت به هم میریزم و گاهی هم اینو انتقال میدم به همسرم اونم بنده خدا می مونه .....
الهام عزیز سلام و ممنون بابت راهنماییت
راستش من خیلی خیلی مهربون هستم و به خانواده همسرم احترام می ذارنم و هرکاری از دستم بربیاد براشون انجام میدم ولی بازم .......
RE: حساسیت و زود رنجی زیاد
میفهمم دقیقا چی میگی گلم .کاش میشد به اون نقطه ای رسید که وقتی خوبی میکنی انتظار و توقع عکس العمل نداشته باشی...
RE: حساسیت و زود رنجی زیاد
عزیزم به نظر میاد چند تا ضعف کوچولو داری که اگر اونا رو برطرف کنی، کلی بهت کمک میکنه.
یکیش عدم خودبیانگری.
به این معنی که احساسات خودتو ابراز نمیکنی و تو دلت نگه میداری.
اما بهتره بدونی بد نیست، گاهی احساسات خودتو در قالب سخنان منطقی یا شوخ مآبانه بیان کنی.
مثلا: خطاب به مادر شوهرت: مادرجان شما که روزی چند بار به پسرتون زنگ میزنید، یه بار هم به عروستون زنگ بزنید دلتنگ نشه.
دیگر این که وقتی اطرافیان فراموش میکنند بهت محبت کنند، شما خودت محبت رو از اونها بگیر.
مثلا:
مادر شوهر میگه این غذا رو واسه پسرم گذاشتم کنار، دوست داره.
شما میخوای محبت بگیری. پس یک کلام با شوخی و خنده رویی می پرسی: پس من چی؟
مسلما او حرفی میزنه که دل شما رو هم به دست بیاره. مثلا: چه تو چه پسرم فرقی ندارین.
اما اگر تو دلت نگه داشتی، اونوقت شروع به خودخوری کرده و هی ذهنیت منفی پیدا می کنی.
اما مطلب دیگر اینه که شما یه حدودی وابسته ی احساسی هستی. یعنی میخوای محبتت رو از دیگران دریافت کنی. اما باید در نظر داشت که محبت یه نوع انرژیه. انرژی هم که همیشه باید از منبعی تامین شه. دقت کن شما نمیتونی همیشه، انرژیتو از منابع دیگران تامین کنی. چون خیلی اوقات یا به منابعشون دسترسی نخواهی داشت و یا اصلا بهت نمیدن.
اما در عوض شما خودت یه منبع انرژی دائم در وجودت داری که میتونی تمام مدت ازش محبت و انرژی بگیری. حتی با سخاوتمندی تمام به دیگران هم بدی.
پس انتظار محبت از دیگران رو نداشته باش و این محبت رو خودت برای خودت به ارمغان بیار. هر روز به خودت عشق بورز، لطف کن، نیازهاتو پاسخ بگو، به خودت برس، خودتو از دیگران بی نیاز کن و ...
تازه اگر خودت رو دوست داشته باشی، به یه منبع بزرگ و نا تمام هم دسترسی پیدا میکنی، یعنی خدا. او از همه چیز تورو بی نیاز میکنه.
یک ضعف دیگه وسواس فکریه. مثل همین وسواسی که برای چک کردن گوشی همسرت داری که تا چکش نکنی آروم نمیشی.
برای این کار باید با این وسواس مواجه شد و قاطعانه عکس اون عمل کرد.
مثلا:
تجسس کار صحیحی نیست. بنابراین من به هیچ عنوان دیگه به خودم این اجازه رو نمیدم که در گوشی همسرم تجسس کنم.
یا
این که چه اشخاصی با او تماس گرفتند به من هیچ ربطی نداره.
به این ترتیب ذهن شما باید از گرفتن جوابی برای حس کنجکاویش ناامید شه و اینجوری از سماجت دست برداره.
هنگامی که خداوند به تو دیدی به این وسعت داده، چرا میخوای از نگاه دیگران خودت رو ببینی؟
RE: حساسیت و زود رنجی زیاد
سلام اقلیمای عزیز
این خیلی خوبه که شما به این نتیجه رسیده ای که نمی تونین دیگران رو تغییر بدین و بهینه ترین کار در درجه اول پذیرش و در درجه دوم تغییر خودتون است:104:
من با توجه به تجربه خودم خدمتتون عرض می کنم که همه اینا به جهتی که به فکرمون می دیم مربوط می شه ، جهت فکری خودت رو عوض کن ، تمرکزت رو کلا از این مسایل بردار ، از تکنیک های توقف فکر استفاده کن
می تونی از اینلینکبرای این کار استفاده کنی.
موفق باشید:72:
RE: حساسیت و زود رنجی زیاد
سلام
چند روزیه دارم با افکار منفی مبارزه می کنم خیلی خیلی شدید
یه بار شکست خوردم و این افکار منفی باعث دعوای دوباره من و همسرم شد که خدا رو شکر به خیر گذشت
دیشب خواستم گوشیه همسرمو چک کنم که سر خودم با کارای مختلف گرم کردم و جلوی خودمو گرفتم و کلی خودمو دعوا و سرزنش کردم
خلاصه همه چیز خوبه
برام دعا کنید
بابت متن های خوبیهم که برام گذاشتید ممنونم بهم خیلی کمک کرد
بازم اگه مطلبی بود که باید بدونم ممنون میشم بهم بگید
RE: حساسیت و زود رنجی زیاد
اقلیما جون سلام. وضعیت من تا حدی مثل توئه که اگر تاپیکم رو بخونی متوجه میشی. مثلا حرفهای الهام و شب بارونی درسته ولی تا خودت واقعا تصمیم نگیری عوض شی هیچی درست نمیشه. چون من درک میکنم که تو چه آزاری به خودت میرسونی با فکر کردن به حرف و حدیث ها. من هر حرفی که میشنوم از مادر شوهرم (معمولا متلک میندازه) تا مدتها از ذهنم بیرون نمیره و آزارم میده. اما به این نتیجه رسیدم که هر وقت هر چی میگه با خودم بگم این آدم درونش آرامش وجود نداره و من باید همینطوری قبولش کنم و حرفهاشو از این گوش بشنوم و از اون یکی در کنم.در عوض محبت بیشتری به شوهرم بکنم و خودمو به اون نزدیکتر از قبل کنم. فکر کن خیلی زشته آدم به شوهرش بگه چرا با مادرت زیاد حرف میزنی یا زنگ میزنی. من با خودم میگم ما با هم زندگی میکنیم و اگه روزی 10 بار اونها با هم صحبت کنند شوهرم شب باید بیاید خانه پیش من. چه مادرش دوست داشته باشه چه نداشته باشه.
پس بیخیال همه آدمهایی که دوست دارند بقیه را اذیت کنند.
RE: حساسیت و زود رنجی زیاد
سلام natalie عزیز یه سر رفتم تو تاپیک و کمی خوندم
الان اوضاع چه طوره
تونستی تغییراتی بکنی
RE: حساسیت و زود رنجی زیاد
سلام به کمک شما دوستان خوبم تونستم با قضایای رابطم با خانواده همسرم کنار بیام
یه کم رابطمو تعدیل کردم
یه کم سعی کردم برام کم اهمیت بشن
یه کمم روی داشته هام و کسایی که دوستم دارند کار کردم
خلاصه تا الان مشکل خاصی نداشتم
حالا یه مشکلی که دارم اینه که به شدت منفی باف شدم هر اتفاقی که می افته فقط گزینه منفیش می اد تو ذهنم
خیلی دارم سر این مسئله اذیت میشم حتی یه جورایی دارم دچار افسردگی میشم
همین منفی بافی من باعث میشه به سمت منفی ها هم ناخوداگاه حرکت کنم
خواهش می کنم کمکم کنید
ممنون
RE: حساسیت و زود رنجی زیاد
:72:اقليماي عزيز اين جملات من بود قبل از دفاع از پايان نامه ام. قبل از اين كه برم ديدن استادم:"حتما مي گه افتضاحه.. ناجوره.. قابل دفاع نيست و.."
اما بارهاي آخر چنين مي گفتم:" خوبه اما بهتر خواهد شد.. كار داره اما ميرسي و..
و جالب اين بود كه اون ايده هاي مثبت كارايي منو بالا برد . باورم نميشد موضوعي رو كه تا ده روز قبلش از نظر استاد قابل دفاع نبود با نمره 19 دفاع كنم!بي شك تلاش من زياد بوده اما تنها ديد مثبت باعث شد بدون ترس و ترديد و نوميدي نگاه كنم و مغزم بتونه از امكانات بيشتري نسبت به زمان منفي انديشي استفاده كنه. چقدر خوبه اقليماي ما در موارد نامناسب اينجوري فكر كنه:موقعيت 1: لباس زيبايي برتن داره و به چشم همسر اونقدر كه بايد زيبا نمي ياد...
الف. خب خوشش نميومده باشه. خودم كه دوست دارم
2. چه جالب چقدر رو زيبايي من حساسه مي خواد بهترين باشم
3. دفعه بعد زيباتر خواهم بود
4. شايد امروز يه غمي مثه شيشه كبود جلو چشم همسرمو گرفته نميذاره منو خوب ببينه!
موقعيت 2:از دست دادن كار توسط همسر :
1. خب يه موقعيت بهتر با حقوق و مزاياي بيشتر سر راهشه
2. الان بيشتر به حمايتم نياز داره
3.چرا كه نه ؟يه تغيير لازم بود.
ببين عزيزم اينا مثال هاي خيلي كوچولويي از مثبت انديشي ان كه مغز و روح جوان تو يه اقيانوس ازشون تو خودش داره. اما چون شما تلاش نميكني از اين اقيانوس ماهي طلايي بگيري به قلابت فقط چكمه كهنه و بطري خالي گير ميكنه..
وقتي كارمو در يه ارگان دولتي با مزايا و حقوق بالا از دست دادم و با رييس مستبد و تازه به دوران رسيده محل كار دومم دعوا شد فكر كردم تقصير از خودمه . اما همون موضوعات باعث شدن من خود واقعي مو رو كنم.كسي كه هستم. كسي كه اگر كامند جايي بود مزدور كسي نبود.
من شغلي رو كه مناسبم بود نگه داشتم و شغلي رو كه با يه كف دست آدميت و آزاد انديشيدنم بود علي رغم مزاياش رها كردم.مثبت بودن بعضي شرايط بها معلوم ميشه. تو محكم و شادابي فقط به اين امر ايمان نداري. يه بار ديگه به خودت نگاه كن!
RE: حساسیت و زود رنجی زیاد
سلام ملاحت عزیزم
ازت ممنونم که همیشه منو با حرفات و راهنمایی هات اروم می کنی
حرفات جای بسی تامل داشت
شاید همسر منم به خاطر این حرف تو که:
وقتي كارمو در يه ارگان دولتي با مزايا و حقوق بالا از دست دادم و با رييس مستبد و تازه به دوران رسيده محل كار دومم دعوا شد فكر كردم تقصير از خودمه . اما همون موضوعات باعث شدن من خود واقعي مو رو كنم.كسي كه هستم. كسي كه اگر كامند جايي بود مزدور كسي نبود.
من شغلي رو كه مناسبم بود نگه داشتم و شغلي رو كه با يه كف دست آدميت و آزاد انديشيدنم بود علي رغم مزاياش رها كردم.مثبت بودن بعضي شرايط بها معلوم ميشه. تو محكم و شادابي فقط به اين امر ايمان نداري. يه بار ديگه به خودت نگاه كن
خودش میگه می خوام جایی باشم که عزت نفسم حفظ شه یه جورایی حرف شما رو می زنه
امیدوارم منم
RE: حساسیت و زود رنجی زیاد
سلام يه مدتي گير دادم به خودم
همش فكر مي كنم دارم اشتباه رفتار مي كنم
پرتوقع شدم خيلي زياد
يه هفته اي ميشه همسرم سر كار نمي ره
احساس بدي دارم در حاليكه مي دونم خودش به فكر و خيلي زود كاري مي كنه
منت مذارم واسه هر كاري كه انجام مي دم حتي ساده ترين كار ها كه قبلا با عشق و علاقه انجامش مي دادم
بهونه گيري در حد لاليگا مي كنم
چي كار كنم با خودم
همسرم ميگه مثل بچه هاي 12 ساله مي موني
كم طاقتي و اصلا نمي توني مقابل مشكلات وايستي