-
مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
سلام دوستان
مشکلی دارم که بدجوری زندگیم رو به هم ریخته لطفا کمکم کنید.
من و شوهرم 7 ساله ازدواج کردیم و بچه ای 1.5 ساله داریم.
همدیگه رو خیلی دوست داشتیم و با هم مشکل خاصی نداشتیم و تا حالا دعوای جدی نکرده بودیم . و بیشتر مشکلمون با خانواده همسرم بوده که اینو بگم تو این سال ها یه دفعه نشده با دل خوش از خونشون بیام بیرون.با اینکه خیلی مذهبین .
ولی از یک ماه پیش به خاطر یه موضوع همه چی به هم ریخته. یه همکار زن به عنوان زیرمجموعه همسرم اومده که متاهله ولی شوهرش در شهر دیگه ایه. از اون موقع ما همش جرو بحث و دعوا داریم. من بهش بدبینم گاهی ته دلم میگه می دونم کاری نکرده ولی در عمل این جوری نیستم و همسرم رو خسته کردم. همش استرس دارم.
روز اولی که این خانم اومده زنگ زدم به دفترشوهرم و اون زن گوشی رو برداشت در حلیکه شوهرم هم بود و البته درحال صحبت با فرد دیگه ای بود. بعد هم شماره موبایلش رو تو گوشیش دیدم که شوهرم گفت ازش گرفته. و بین اتاق هاشون هم یه دره که قبلا باز بوده و شوهرم میگفت تا یه ماه باید باز باشه که آموزش ببینه بعد قفل میکنن. اینا باعث حساسیت من شده و میگم نباید شماره میگرفتی و روز اول در اتاق رو می بستی و تا حالا هم کسی از همکارا گوشی اتاقش رو برنداشته بود و باید به زنه تذکر میداده.
بعد از کلی دعوا اون خانم رو از زیرمجموعه اش خارج کرد و در اتاق رو قفل کردن و کمتر باهاش کار داره. من خواستم اونو جای دیگه ای بفرستن بازم بعد کلی بحث می گه تا 2 ماه دیگه از این شهر میره (ولی شک دارم به حرف شوهرم چون قطعی نمی گه) فکر میکنم می خواد منو آروم کنه. و بهش گفتم اتاقت رو عوض کن که خواست اینکار رو بکنه بعد گفتم اتاقه اون رو عوض کن که این کار رو کرد و به یه ساختمون دیگه فرستادش. ولی بازم شک دارم . اگه زنگ بزنم و تو اون ساختمون باشه کلی باهاش دعوا میکنم و مدام ازش می پرسم دیدسش ؟ حتی چرا سلام میکنه. شوهرم هیچ وقت ماشین خودش رو سرکار نمی برد ولی این هفته هر روز با ماشین رفته میگه خواب موندم من بهش میگم به این زنه ربط داره ؟ و کلی فحش و بد و بیراه سر این همکارش بهش دادم با اینکه فرد معتقدیه .
و چیزی که اذیتم میکنه کم محلیشه . کلا تو دعوا من هر چی جارو جنجال میکنم جواب نمیده و بی محلی میکنه میگم جواب بده میگه حرفی ندارم. من دوست داشتم مثلا عصبانی بشه بگه بهم اینا رو نگو .
ضمنا همیشه هم میگه من از زندگیم راضیم و دوسش دارم. تو رو خدا بگید چیکار کنم؟
مادر و پدرم هم حق رو به اون می دن.
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
سلام،
به تالار همدردی خوش آمدید،
نوشتید که زندگی خوبی با شوهرتون دارید، ولی ...
نقل قول:
از یک ماه پیش به خاطر یه موضوع همه چی به هم ریخته
تا حدودی می توانم حس و حال شما و نگرانی هایی که دارید رو درک کنم.
از شما معذرت می خواهم که این رو می گویم، ولی هر چی فکر می کنم به این نتیجه می رسم که این شما هستید که زندگی خودتون رو به هم ریختید!
بدبینی در زندگی مشترک مثل زهر می ماند!
با بدبینی آدم می تواند بهترین زندگی رو به نابودی بکشاند.
با این مسئله از روی تجربه ی شخصی کاملاً آشنا هستم!
پس خیلی مراقب این رفتارتون باشید.
نقل قول:
و چیزی که اذیتم میکنه کم محلیشه . کلا تو دعوا من هر چی جارو جنجال میکنم جواب نمیده و بی محلی میکنه میگم جواب بده میگه حرفی ندارم. من دوست داشتم مثلا عصبانی بشه بگه بهم اینا رو نگو .
من فکر می کنم شوهر شما دیگر نمی داند که چه کار باید بکند. این دعواها و حساسیت شما خسته اش کرده.
او به خاطر شما هر کاری از دستش بر می آمده کرده.
- در اتاق رو قفل کرده
- روابطش رو با ایشون محدود کرده
- و ایشون رو به یک بخش دیگر منتقل کرده!!!!
ولی باز هم شما ...
نقل قول:
کلی فحش و بد و بیراه سر این همکارش بهش دادم با اینکه فرد معتقدیه .
از شما می خواهم کمی راجع به رفتار خودتون فکر کنید...
بدبینی مثل یک بیماری هست. باید حتماً این افکار رو از سرتون بیرون کنید.
در این رابطه مقاله و کتاب بخوانید. حتماً برای مدتی به روانشناس مراجعه کنید.
و الآن فقط شما هستید که می توانید آرامش رو به زندگیتون برگردانید.
به شوهرتون اعتماد داشته باشید!
راه حلش اعتماد است!
وگرنه حتی اگر این خانم رو به یک کشور دیگر منتقل کنید، باز هم دلتون آرام نمی شود!
اگر اجازه بدهید بدبینی در ذهن شما ریشه بگیرد، تا آخر عمر شما رو راحت نخواهد گذاشت.
این خانم که هیچ، به همه خانم ها بدبین خواهید شد.
شما باید این مسئله رو بپذیرید که شوهر شما در محیط کارش و در جامعه با خانم های دیگر در ارتباط است.
پس باید به او اعتماد کنید تا بتوانید آرامش داشته باشید.
امیدوارم که شما هر چه زودتر این افکار رو از ذهن خودتون دور کنید و دل شوهرتون رو دوباره به دست بیاورید و آرامش رو به خانه برگردانید.
موفق باشید!
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
با این کارات همسرتو داری هل می دی به بیراهه.اگه هم اهلش نباشه باعث می شی به اون زن یا هر زن دیگه فکر کنه. در ضمن ممکنه با خودش بگه زنم که بهم شک داره،حرفامو که باور نمی کنه،به من که اعتماد نداره پس چه دلیلی داره من اخلاقیاتو رعایت کنم چرا نباید با همکارم راحت نباشم؟.باز شوهره تو بوده این همه رعایت کرده تا ثابت کنه. این بی اعتمادی تو شخصیتشو زیر سوال می بره.غرورشو جریحه دار می کنه.در نتیجه تو روابطتون تاثیر منفی می ذاره.مردا دوست دارن پیش زنی باشن که قبولشون دارن.
پس تموم کن .نگو نمی تونی.تو از همین لحظه باید تموم کنی این فکرای منفی رو
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
ولی از یک ماه پیش به خاطر یه موضوع همه چی به هم ریخته. یه همکار زن به عنوان زیرمجموعه همسرم اومده که متاهله ولی شوهرش در شهر دیگه ایه.
وای ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی خدایا چقدر بعضی ها بی انصافن .... خدا به داد این جامعه برسه با این افراد و طرز تفکراشون ..
خدایا به همه ما صبر بده و یک کمم به شما وجدان :316:
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
عزیزم من هم فوق العاده نسبت به شوهرم و رفتارش حساس هستم ولی با توجه به توضیحات شما بخدا اگر شوهر من جای شوهر شما بود یک هزارم درصد هم شک نمی کردم. مگه اینکه مساله خاصی پیش اومده که برای ما تعریف نکردی.
اگر همه چیز عادیه (همونطوری که تعریف کردید)، پس فکر اون بنده خدا رو هم بکنید که بخاطر دل شما موقعیت کاریش رو داره از دست می ده!!!
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
ممنون از همه دوستان که راهنمایی کردن
hamed65:
من تا حدود زیادی حرفای شما رو قبول دارم گفتم در عمل ضعیفم. خیلی دوست دارم برویم پیش مشاور .شوهرم هم اینو میگه ولی شهر ما کوچیکه و می ترسم کسی بفهمه و حالا هزار جور حرف در میارن و می ترسم از لحاظ های دیگه بهمون ضربه بخوره آخه خدا رو شکر تا حالا زندگیه ما تو کل فامیلمون زبانزد بوده و همه از شوهرم تعریف می کنند. لطفا بهم کتاب خوب معرفی کنید
f_z عزیز:
واقعا خودم از از این افکارم احساس بدی دارم . کاش درست بشه.
تمام قضیه همین بود که گفتم. از دیشب با شوهرم حرف زدم و گفتم بیا کمک کنیم تا همه چی مثل قبل بشه و گفتم چون می دونم چیزی نبوده معذرت می خوام وگرنه نمی بخشیدم. و اونم قبول کرده و گفته منو بخشیده با اینکه هنوزم کمی ناراحته . امروز که رفته سرکار برخلاف این مدت که چندین بار بهش زنگ می زدم اینکار رو نکردم (با اینکه مدام وسوسه می شدم) و معمولا هم یکی دو ساعت دیرتر از وقت اداری میاد خونه( می دونم کارش زیاده) ولی به خواست من این مدت نیم ساعت بیشتر نمی مونه. که هر روز بهش گیر میدادم ولی امروز نه. بعد از ظهر هم برای کاری رفته بیرون دیگه بهش زنگ نزدم (تو این مدت نمی ذاشتم بره) . ولی تو دلم آرامش ندارم یعنی شما می گید اگه این روند رو ادامه بدم آرامش پیدا میکنم؟؟
به شوهرم هم گفتم با من مهربون تر باشه . آخه زیاد رومانتیک نیست.
تو رو خدا به جای سرزنش بهم راه های عملی پیشنهاد بدید اینکه کارم اشتباهه خودم می دونم اگه نمی دونستم دنبال اصلاح نبودم.
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
خوشحال هستم که با شوهرتون آشتی کردید.
در کارش تجسس نکنید. به او اعتماد کنید.
اعتماد کردن خیلی موثرتر از کنترل کردن است.
این مقاله شاید کمکتون کنه:
بدبینی و درمان آن ( بدبینی ، شکاکی و وسواس )
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
مرسی
من خودم رو کنترل می کنم ولی نمی دونم تا کی بتونم چون اصلا آرام و قرار ندارم .
دیشب اتفاقی شوهرم از یه جلسه کاری حرف می زد که فکر کنم اون خانم هم اونجا بوده و از شوهرم پرسیدم همه بودید دیگه. اونم اسم چند تایی رو برد و همش می خواستم بپرسم اونم بوده یا نه که به سختی تونستم اینکار رو نکنم ولی نمی دونم شاید بعدا بپرسم.
از این وضع خسته شدم نمی تونم به کارای عادیم برسم . همش نگرانم و پیش خودم میگم پیشگیری بهتر از درمانه و باید چکش کنم!!
دیشب هزار بار می خواستم موبایلش رو بررسی کنم ولی گفتم اگه چیزی هم باشه می تونه پاک کنه!
و مهمتر اینکه فکر میکنم علت تغییر رفتارم این باشه که فکر می کنم تا دو ماه دیگه اون خانم منتقل میشه و شوهرم هم وقتی آشتی کردیم ازم پرسید: اگه نرفت چی؟ من گفتم : حالا تا بعد .در حالیکه می دونم اگه قرار باشه مثلا چند سال همکار باشن نمی تونم تحمل کنم و دوباره وضع مثل قبل میشه.
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
علت حساسیت شما به این خانم چیه؟
فقط چون همسرشون شهر دیگه ای هستند؟
آیا ویژگی خاصی در ایشون سراغ دارید که حس می کنید ممکنه شوهرتون جذبش بشه؟ چهره ی خاص، رفتار خاص؟
شوهرتون به چیزی اشاره کردن؟
بی دلیل که نمی شه این همه به کسی حساس شد. به نظر خودتون علتش چیه؟
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
احساس ميكنم شما همه ماجرا رو تعريف نميكنيد.يك سوال شما خانه داريد؟ خب محيط كاريه ديگه عزيزم يه تعداي خانم هستن يه تعدادي هم آقا كه در كنار هم كار ميكنن. قرار نيست كه شما بخاطر دل خودتون يه آدمي رو اينجوري اذيت كنيد.توي محيط كار جابه جا شدن واز اينجا به اونجا رفتن خيلي سخته و اعصاب آدم رو بهم ميريزه.سعي كنيد با اين موضوع كاملا عادي برخورد كنيد مگر اينكه واقعا چيزي از همسرتون ببينيد .البته مقصر همسرتون هم هستند كه جزئيات محل كارش رو براي شما تعريف ميكنن.
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
سلام دوباره،
چندتا سوال داشتم:
- آیا از قبل از ازدواج هم شما آدم شکاکی بودید؟ مثلاً به نزدیکانتون یا افراد مختلف در جامعه شک می کردید که از شما مسائل رو پنهان کنند یا قصد ضربه زدن به شما داشته باشند.
- آیا این اولین بار هست که شما به شوهرتون شک کردید؟
- آیا تنها علت نگرانی شما این هست که همسر این خانم در شهر دیگری زندگی می کند؟ یعنی برای مثال آیا در محل کار همسر شما خانم های دیگری هم هستند و شما با هیچ کدام مشکلی ندارید؟
ممنون می شوم اگر پاسخ بدهید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط angle
من خودم رو کنترل می کنم ولی نمی دونم تا کی بتونم چون اصلا آرام و قرار ندارم .
به هر حال چنین تغییری ناگهانی امکان پذیر نیست.
باید روی خودتون کار کنید.
باید طرز فکرتون رو تغییر بدهید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط angle
دیشب اتفاقی شوهرم از یه جلسه کاری حرف می زد که فکر کنم اون خانم هم اونجا بوده و از شوهرم پرسیدم همه بودید دیگه.
حدس می زنم شوهر شما با این صحبت ها می خواسته شما از جو اداره با خبر بشوید و می خواسته شما رو آرامتر کنه. می خواهد بگوید که شک شما اشتباه است و در اداره رابطه ی او با همکارانش کاری است.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط angle
از این وضع خسته شدم نمی تونم به کارای عادیم برسم . همش نگرانم و پیش خودم میگم پیشگیری بهتر از درمانه و باید چکش کنم!!
دیشب هزار بار می خواستم موبایلش رو بررسی کنم ولی گفتم اگه چیزی هم باشه می تونه پاک کنه!
بله، پیشگیری بهتر از درمان است!
شما اگر از خیانت می ترسید، تحقیق کنید، ببینید همسران به چه علت به همدیگر خیانت می کنند. مقالات و کتابهای معتبر بخوانید.
مطمئن باشید که تجسس در کار همسر و بدبینی و کنترل به هیچ وجه راهی درست نیست!
بلکه با این کارها شما تنها اختلافات رو بیشتر می کنید، شوهرتون رو از خودتون دورتر می کنید.
البته از نظر من که اون خانم بنده خدا از همه چیز بی خبر هست و احتمالاً خودش هم نمی داند که چرا به یک ساختمان دیگر منتقل شده.
ولی فرض بگیریم که روزی یک خانمی با نیتی بد به سمت شوهر شما بیاید. به هر حال اینجور افراد در جامعه هستند و ممکن است تهدیدی باشند برای ما. همانطور که شما گفتید ما باید پیشگیری بکنیم، ما باید از قبل بستری مناسب درست کرده باشیم برای مقابله با وسوسه ها.
این معنیش کنترل زیاد و تجسس نیست.
بلکه باید اینقدر مهر و محبت بین شما و شوهرتون زیاد باشد که شوهر شما از هر وسوسه ای بی نیاز باشد.
خود شما تا وقتی از همسرتون محبت ببینید، وقتی همه ی نیازهای شما برطرف بشوند، وقتی در خانه در کنار همسرتون آرامش داشته باشید، چه دلیلی دارد که به سمت شخصی دیگر کشیده بشوید؟
این دقیقاً برای همسر شما هم صدق می کند.
اولاً شما هیچ وقت قادر نیستید که همه جوره شوهرتون رو کنترل کنید و تحت نظر بگیرید. و حتی اگر قرار باشه ما کسی که دوستش داریم رو در یک اتاق حبس کنیم، باز هم شاید دل او جایی دیگر باشد!
پس تنها راه به دست آوردن دل اوست! دل او رو به دست بیاورید، همیشه به شما وفادار خواهد ماند!
البته در رابطه با شما باید بگویم که دل شوهرتون رو به دست آوردید. کاملاً مشخص است که او عاشق شماست! پس فقط کاری نکنید که از دستش بدهید!
اعتماد کنید، علاقه و صمیمیت رو بین خودتون بیشتر کنید.
بگذارید وقتی شوهرتون بعد از یک روز کاری به خانه می آید، حس کند چقدر محیط خانه به او آرامش می دهد. بگذارید همسرتون عاشق محیط گرم خانواده اش باشد و حاضر نباشد این آرامش رو با هیچ چیز دیگری عوض کند.
اعتماد به نفس خودتون رو بالا ببرید. شوهر شما مال شماست! در دست شماست! و نه در دست شخصی دیگر. شما تواناییش رو دارید که با عشق و محبت شوهرتون رو فقط برای خودتون نگه دارید.
پس یادتون نرود، سلاح عشق و محبت بسیار قویتر و کارسازتر از هر چیز دیگر است.
به خودتون اعتماد داشته باشید! مطمئنم موفق می شوید!
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
مریم صوفی جان
من شاغلم و اتفاقا در محیط کارم مردای زیادی هستن و البته تابستون سرکار نمی رم. این ها رو هم می دونم . و البته از خود این خانم سوال شده و مایل بوده که برود. ضمنن من که گفتم این همه چیه شما هم انگار کم بدبین نیستی ها!!!
شب نم:
راستش من این فرد رو از نزدیک ندیدم و نمیشناسم . و ویژگی خاصی هم سراغ ندارم (شایدم داشته باشه نمی دونم)
شوهرم چیزی نگفته و از اول میگه یه همکاره و بس. اینم که شوهرش شهر دیگه اس به این دلیل شاید حساس شدم که برای من عجیبه که زنی که شوهرش رو دوست داره بیاد تک و تنها شهر دیگه ای !!! حتی برای کار. نمی دونم عادیه یا نه.
زن های دیگه ای هم تو محیط کار شوهرم هستن ولی این قرار بود مستقیم کارش فقط با شوهرم باشه و یه همکاری نزدیک باشه مثل یه منشی البته با اختیارات بیشتر (البته خودش هم می گفت از اینکه یه زن فرستادن ابراز نارضایتی کرده ولی این سیاسته سازمانه!چون اگه مرد می بود مثلا هر ساعتی از شبانه روز می تونستن کارای عقب افتاده رو بکنن ولی با همکاره زن نمی شه .) . و خودم فکر می کنم غیر از چیزایی که قبلا گفتم اینام تاثیر داشته که شوهرم قبلا گفته بود محل کارش کارمند زن تو این موقعیت های کاری نمی گیره و الان که بهش میگم چرا گرفتید ؟ میگه از بالاتر تحمیل شده و ما همه ناراضی هستیم . دوم اینکه موقع ازدواج من بهش گفته بودم نباید مثلا منشی زن بگیره و اونم گفته بود هر جا دست خودش باشه نمی گیره ولی من بهش میگم تو گفته بودی نمی گیرم (با اینکه می دونم یه شرط هم داشت اینکه اگه بشه.) سوم هم چون روز اول زنه تلفن اتاق شوهرم رو جواب داده بود من فکر میکنم پررو باشه وگرنه من نمیشناسمش.
ولی اینو بگم ته ته دلم یک درصد هم احتمال رابطه شوهرم با این خانم رو نمی دم (حالا اون هر جوری باشه) چون به نظر من محاله شوهرم با این اعتقاداتی که داره به یه زن شوهردار کوچکترین نظری داشته باشه ولی با همه ی اینا استرس دارم. و همش فکر میکنم اگه ناراحتی من باعث دورشدنشون از نظر کاری نشده بود الان صمیمی بودن؟؟ (حتی مثل دو تا همکار صمیمی ) همین طور که با مردها هست؟؟؟
Hamed 65 عزیز:
ازتون ممنونم که بهم کمک میکنید . حرف های شما خیلی بهم کمک میکنه. شما مثل بهضی از دوستان که فقط سرزنش میکنن نیستید و می دونید یه بیمار باید درمان بشه نه اینکه تو سرش زد.
جواب سوالاتون:
1. قبل از ازدواج این احساس ها رو نداشتم.
2. هیچ وقت شک نکردم که مثلا با فلانی رابطه داره . البته حساس بودم و گاهی مثلا موبایل و ایمیلش رو چک می کردم.
3. خیر . فقط به نبودن شوهرش ربط نداره . زن های دیگه ای هم تو محیط کار شوهرم هستن که تا حالا به هیچ کدوم شک نکردم درحالیکه نمی دونم اصلا مجردن یا متاهل. ولی این قرار بود مستقیم کارش فقط با شوهرم باشه و یه همکاری نزدیک باشه مثل یه منشی البته با اختیارات بیشتر.
باید طرز فکرتون رو تغییر بدهید.
یعنی چه جوری فکر کنم؟؟
حدس می زنم شوهر شما با این صحبت ها می خواسته شما از جو اداره با خبر بشوید و می خواسته شما رو آرامتر کنه. می خواهد بگوید که شک شما اشتباه است و در اداره رابطه ی او با همکارانش کاری است.
بله شاید و فکر میکنم اینکه اسم افراد حاضر در جلسه رو میاورد چون می خواست مثلا بگه این خانم نبوده. ولی من بهش گفتم لطفا چیزای کاریت رو بهم نگو.
شما اگر از خیانت می ترسید، ....
فکر کنم اکثر زن ها به خصوص تو کشور ما با دین ما با قوانین ما ،کم و بیش این نگرانی رو دارن.
بلکه باید اینقدر مهر و محبت بین شما و شوهرتون زیاد باشد که شوهر شما از هر وسوسه ای بی نیاز باشد.
بله اینو میدونم ولی همش فکر میکنم مردایی بودن که تو این شرایط هم به بیراهه رفتن که بهشون میگن هوس باز (با اینکه صد در صد مطمئنم شوهرم همچین مردی نیست)
کاملاً مشخص است که او عاشق شماست!
بله عاشقم بوده که باهام ازدواج کرده البته با تایید خانوادش. و گذشت هم زیاد کرده. و البته منم همین طور. و یکبار که بهش می گفتم از رفتار اولیش با اون خانم(که قبلا توضیح دادم) خوشم نیومده و گریه می کردم بهم گفت کاری که نکرده و روابط کاری بوده و حتی پام رو بوسید و گفت با اینکه کاری نکرده چون من ناراحت شدم معذرت می خواد.
بگذارید وقتی شوهرتون بعد از یک روز کاری به خانه می آید، حس کند چقدر محیط خانه به او آرامش می دهد.
قبل از این ماجرا می گفت از اومدن به خونه لذت میبره چون ما باهم خیلی خوبیم و یه بچه ناز و سالم داریم و اینکه آرامش داریم. همیشه هم همه جا ازم تعریف می کنه.
حالا با این موضوع که پیش اومده می ترسم مثلا از ته دلش بیرون نره. و یا خودم دوباره قاط بزنم.
دیروز ازش پرسیدم : امروز زن خوبی بودم و گفت خیلی خیلی.
بهم هم بیشتر محبت می کنه.
اعتماد به نفس خودتون رو بالا ببرید
امیدوارم بشه.
چیزه دیگه ای که تازه به ذهنم رسیده اینه که من مدرک تحصیلیم مثل این خانمه و می تونستم پیش شوهرم کار کنم ولی اون گفته بود رییسش نمی ذاره چون با زنها مخالفه و حالا که این فرد اومده میگه بازم رییسش راضی نیست ولی از بالاتر گفتن. حالا نمی دونم این موضوع هم به حساسیتم ربط داره یا نه . با این که می دونستم ورود من به اونجا به خاطر همسرم شاید اصلا امکان نداشت.
.
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
خانم عزيز فقط اينو بهتون بگم كه هركسي را از چيزي محدود كني بدتر به سمتش كشيده ميشه
اگه كسي اهل كاري باشه هر چه قدر هم كه كنترلش بكني كار خودشو ميكنه .
با اين كارا شوهرت احساس ميكنه بهش اعتماد نداري وازت دورتر ميشه.خود داني
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
سلام
این حاصل ذهن سطحیه شماست که جنابsci خیلی زیاد تو تاپیک ماها درموردش توضیح دادند
که به قول ایشون :داره ذهن سطحیتون برای خودش می بافه و میره جلو و تا یه شری به پا نکنه دست از سرتون یر نمی داره
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
سلام دوست خوبم
شما زیادی دارید حساسیت به خرج می دهید و شاید همین حساسیت خودش عامل مسائل دیگه ای باشه .
با وجودی که خودتون هم زن شاغلی هستید و از مسائل بیرون و نقل و انتقالات اداری خبر دارید پس یه جاهایی به نظر من دارید بی جا گیر می دهید.
بعد هم اینکه اگه مردی ریگی به کفشش باشه اینقدر صادقانه مسائل بیرون کاری رو در خانه مطرح نمی کنه و حتی تلاش برای جابجا کردن همکار خانمش نمی کنه و می گه دست من نیست و یا هزار تا بهونه دیگه تا بتونه به هدفش برسه و یا اینکه توی اداره چرا؟ می تونه خیلی کارهای دیگه بکنه پس اگه بخواهید شک کنید بیشتر اعصاب خودتون رو خورد می کنید در صورتی که اصلا مشکلی نیست .!!!!!
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
دوست عزیز همه می یان اینجا مشکل مطرح می کنن اما می دونی شما ازون دسته نباشین که می یان و با وجود هشدار های اکثریت باز به کار غلطشون ادامه می دن و بعد که نتیجشو می بینن....
اینجا ما همه داریم به هر نحوی بهتون می گیم ادامه این رفتارتون به زندگیتون ضربه می زنه.از کجا می دونی ممی تونی همیشه اوضاع رو کنترل کنی و اشتباهاتتو جبران کنی الان در حال حاضر همه چی دسته خودته همیشه این طور نمی مونه.پس این بار تصمیم جدی تری بگیر تا این فکرا رو از ذهنت دور کنی
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
عزیزم من هم دقیقاّ مشکل تو رو دارم و جالبتر این که رفتار و عشق همسر من هم دقیقاّ مثل همسر تو!! تنها تفاوتمون اینه که من فقط به یکی از همکارای همسرم بدبین نیستم شغل همسر من کارگردانیه و اون با زنهای خیلی زیادی برخورد داره و من تقریباً به اکثرشون بدبینم بدبینیه من زمانی شروع شد که چند روز از ازدواجم نگذشته بود از سرکار که اومدم خونه کامپیوترش رو روشن کردم و کلی عکسهای مختلف ازش تو سفرهای مختلف با همکارای خانومش و روابط خیلی دوستانشونو دیدم که به شدت عکسا منو عصبی و بدبین کردن از اون موقع ۳ماه گذشته و من هرکاری میکنم نمیتونم وقتی همسرم سرکاره مخصوصاً وقتی زمان انتخاب بازیگر و عوامل داره آروم و قرار داشته باشم،میدونم ارتباطشو کاملاً با همه همکاراش اصلاح کرده میدونم عاشقمه میدونم وفاداره اما اون عکسا کاملاً روحیه منو خراب کرد، من احساس میکنم مشکل تو راحتتر حل میشه چون تو مشکلت ۱نفره،من به این موضوعها خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که انسان از چیزی میترسه که نمیشناسدش،تو چون این خانومو ندیدی از خودت مثل من داری چیزهایی میسازی که آزارت میده ولی اگه یه روز بری به هوای اینکه دنبال همسرت رفتی تا باهم برین خونه این خانومو ببینی باهاش برخورد صمیمی داشته باشی شاید چیزی که ازش تو ذهنت ساختی تغییر کنه و آروم شی،اما من که نمیتونم اینکارو کنم چون همسر من هر روز با ۱۰زن جدید و قدیم کار میکنه و ارتباطش خیلی گسترده اس و احساس ترس من بیشتر میشه و واقعآ نمیدونم چطوری مشکلم رو حل کنم با کوچکترین چیزی که حواسش از من پرت شه زمانی که سر کار باهاش حرفم میشه دعوا میکنم میدونم که به اون هم بخاطر بدبینیهای من فشار میاد،ما همو خیلی دوست داریم اما این مشکل سایه تیره ای تو زندگیم شده و بدتر از همه اینکه من هر روز اعتماد بنفسم رو دارم از دست میدم و نسبت به خانومهای همکارش احساس کمبود دارم شغل من هم بی ربط به شغل همسرم نیست اما جایی که من کار میکنم از نظر سطح کاری خیلی از محل کار اون پایینتر این موضوع باعث خود کم بینیه من شده :( خوشحالم تو مشکلات منو نداری و میتونی با ملاقات اون خانوم ترس از ناشناخته ها برات حل شه و زندگیت از همیشه زیباتر و آرومتر شه:72:
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
سیما سالاری جان:
آخه می ترسم برم وضع بدتر شه تا حالا هم به محل کار شوهرم نرفتم نمی خوام الان برم که فکر کنه اومدم برای بررسی اوضاع.اومد و رفتم دیدم مثلا یه شرایطی بود که کلا حالم رو بدتر کرد. شما خوب وقتی ازدواج کردی شرایط کاری شوهرت رو می دونستی ولی من الن یهو اینجوری شده . به هر حال امیدوارم درست بشه.
امروز اعصابم خرابه
چون فهمیدم این خانم یه جای دیگه هم قراره پاره وقت به مدت چند ماه بره کار کنه پس یعنی نمی ره . حالا نمی دونم شوهرم دروغ گفته که میره یا نمی دونه .
این هفته باهاش خوب بودم اونم باهام بهتر شده و امروز از محل کارش دوبار بهم زنگ زد و چون می خواست نیم ساعت دیر بیاد خبر داد. ولی وسوسه شدم وقتی از بیرون بیاد باهاش دعوا کنم و بگم دیگه نمی تونم تحمل کنم و ...
به نظر شما دراین مورد با شوهرم حرف بزنم یا نه؟؟؟
با اینکه می دونم کاسه صبرم داره لبریز میشه . آخه الن درسته که اوضاع خونه خوبه و شوهرم خوشحاله ولی من چی همون جوری داغونم شایدم بدتر قبلا بیرون می ریختم آروم میشدم الان تو خودم میریزم و بدتر شدم.
فکر میکنم شوهرم شاید باهاش رابطه داره من که نمی فهمم تو محل کار میبیندش و هر روز هم یه ساعتی اضافه کاره منم که به اتاقش زنگ نمی زنم ببینم هست یا نه پس شاید بیرون پیش اونه.
واااااااااااااااای خدا
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
خواهش می کنم یه مشاوره حضوری برو.داری آتیش میزنی به زندگیت:316:.نکنه به خودت شک داری.اگه تو از هر لحاظ نیازاشو تامین می کنی چرا ازین فکرا می یاد تو ذهنت
نمی گم هر کی شوهرش خیانت می کنه مشکل از زنه اما به نظرم اگه شوهر یکی به خاطر هوس زیاد خیانت می کنه همون بهتر که دستش رو شه.تو هیچی کم نذار .سعی کن اینقدر که وقت می ذاری به این چیزا فکر می کنی وقت بذار و فکر کن هر دفعه واسش جذاب باشی و آرامش اونو تامین کنی
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
من همیشه سعی میکنم جذاب باشم ولی الان حساس شدم و پیش خودم میگم چرا من همیشه سعی کنم و لذتش رو اون ببره و دیدم زنهای جذابی رو که شوهرشون بهشون خیانت کرده.
پس اگه شوهر من برام جذاب نبود برم خیانت کنم؟
بعدم وقتی یه بچه شیطون داشته باشی انجام خیلی کارای دیگه برات سخت میشه و باید از اعصابت خرج کنی تا وقت کنی این کارا رو بکنی.
ضمنن من فکر میکنم یه کمی هم حس حسادت به اون خانم پیدا کردم! درحالیکه کلن آدم حسودی نیستم.
امروز یه کم با شوهرم بحث کردم.:302:
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
نذار دیر شه.نذار یه روز بیای بگی بچه ها من خودم با دستای خودم زندگیمو خراب کردم.منم نگفتم هر کی خیانت می کنه زنش جذاب نیست.اگه یه زن جذاب بود.خانه دار بود.راز دار بود.با محبت بود.درکش بالا بود و....اونوقت اگه شوهرش خیانت کرد مشکل از شوهرشه.تو با این تنشی که به وجود می یاری باعث می شی تو خونه محبت و آرامش پیدا نکنه اونوقت مقصر هر لغزشی توئی و نه شوهرت
اصلا شوهرت خیانت کنه چی کار می کنی؟.
آدمائی اومدن اینجا خیانت شوهرشونو بخشیدن و زندگیشونو از نو ساختن تو داری برعکس عمل می کنی.خیانت نکرده محکوم کردی.
یه سوال که الان پیش اومد تو از کجا فهمیدی اون خانم قراره جای دیگه کار کنه؟تجسس می کنی اگه اینطور باشه می شه اشتباه پشت اشتباه
باور کن من اونقدر نگران زندگیتم راه به راه می یام هم دردی ببینم تغییر روش دادی پس چه طور خودت نگران زندگیت نیستی؟
بیا از همین الان تصمیمت رو اینبار جدی بگیر.
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
نمی دونم چرا این تاپیک اینقدر منو ناراحت می کنه!! شاید توضیح بدم بهتر درک کنی.
عزیزم منم تا قبل از طلاقم 10 سال جدا از شوهرم و تنها توی یه کشور جدا زندگی کردم ..مسایل زندگی ما شرایطی رو برامون پیش آورد که نتونستیم با هم باشیم .من اینجا توی یه کشور خارجی دانشگاه رفتم .کار کردم .مهمونی دادم .مهمونی گرفتم ... حتی یه بارم به فکرم نرسید که بخوام با همکارم یا همکلاسیم اونم توی اونجور محیط ها ی رسمی ارتباط حتی یه کم صمیمی داشته باشم ...
من می خوام این قضیه رو از یه جنبه دیگه بهت نشون بدم .اگه تو حتی توی دلت نسبت به اون خانم حسادت کنی و حساسیت باعث بشه که در موردش فکر بدی بکنی و یا کاری بکنی که اون احساس کنه که داره به شخصیتش توهین میشه....حتی اگه حس کنه داری شوهرت رو پیشش کنترل می کنی مطمین باش دلی رو که شکستی آثارش تا ابد توی زندگیت می مونه..
اونوقت فکر نکنم شوهرت واقعا و قلبا مال خودت باشه.
یه مثال برات می زنم .من یه دختر خاله داشتم که دقیقا همسن مادر منه و شوهرش هم یه حاج اقای مسن که من همیشه به دید پدری بهش نگاه کردم..شوهرش سر کاروان مکه ما بود و توی اون سفر بخاطر لطف زیادی که به من و دوستم کرد باعث شد اعیاد خاص رو من و دوستم زنگ بزنیم خونشون و بهش تبریک بگیم ...باور کن من توی خوابمم نمی دیدم که دختر خاله خودم بهم حسادت کنه چون من عین دخترش بودم ..ولی چون فقط اون زمان من شوهرم بالای سرم نبود باعث شد یه بار که زنگ زدم نیمه شعبان رو به حاج آقا تبریک بگم ایشون از کوره در برن و زنگ بزنن به مامان من که به دخترت و دوستش بگو دست از سر شوهر من بردارن!!!!!!! چیزی که برای ما به جای ناراحتی فقط اسباب حنده شد.:311:
این رفتارش باعث اختلاف بین خانواده ها شد و باعث شد هر بار من حاج اقا رو بیرون هم می دیدم راهمو کج کنم که بهش سلام هم نکنم !! یه روز اتفاقی از خیابون رد شدم و دیدم حاج اقا ظهر تابستون برای تاکسی منتظر ایستاده توی خیابون ..به ناچار ترمز کردم و بعد از سلام علیک تعارف کردم که برسونمش.سر همونم کلی شک به دلم بود .اونم سوار شد .توی راه خودش بی مقدمه سر حرف رو باز کرد.انگار فقط دنبال یه جا می گشت درددل کنه ..از رفتار زنش کلی عذر خواهی کرد و حلالیت خواست و به شدت از زنش گله کرد ..برام جالب بود که یه مرد با اون سن و سال وسط حرفاش گفت زن من یه عمر اینطور بوده ..گفت این زن مریض روانیه و دست خودش نیست.گفت این زن بارها این بحث را باهاش توی خونه راه انداخته .گفت از این زن متنفره .گفت دوستش نداره و فقط به خاطر بچه ها ست که باهاش زندگی می کنه ...این مرد مسن خیلی غمگین بود و توی اون بیست دقیقه یه دفعه تمام درونشو ریخت یرون ..کاری که به نسبت روابط خیلی خیلی رسمی و محترمانه ای که همیشه بین ما بوده و هست برای من وحشتناک جای تعجب بود....
حرفاشو فقط گوش دادم و بعدش خیلی محترمانه ازش خواستم که این زن دختر خاله منه و بهتره در موردش به من چیزی نگه...اون لحظه تمام تنفرم از دختر خالم بابت رفتاراش و آبرور یزی هاش تبدیل شد به حس رقت و دلسوزی ..احساس کردم چقدر باید یه زن بدبخت باشه که بخواد برای داشتن شوهرش به همچین کارایی متوسل بشه و همین کاراش باعث بشه شوهرش اینقدر ازش فاصله داشته باشه..
بعد از اون دیگه هیچوقت حاج اقا رو ندیدم و هر جا هم که اونا حضور داشتن من نمی رفتم ولی امسال فهمیدم که حاج آقا خونشو از زنش جدا کرده و با دخترش که دانشجو شده رفته یه شهر دیگه و زنش داره دیوونه میشه..
نمی دونم از این بحث چی برداشت کردی فقط قصدم این بود بهت بگم که شاید شوهر تو برای اون خانم یه مورد خیلی مسخره و غیر جذاب باشه ولی اصل موضوع اینه که تو باید خودت رو عوض کنی نه دیگران.
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
به حرفای f-z فکر کن.خیلی دقیق.تو هم دوست داری بعد گذشت عمری اون هم عمر با ارزشت.زحمت کشیدنت همسرت یه همچین حسی بهت داشته باش؟.ان شاالله که تصمیمتو گرفتی و تو نمی ذاری یه همچین اتفاقاتی بیفته ما همه پشتتیم.هر موقع فکرش می یاد بیا همدردی:46:
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
angle عزيز سلام
من كاملاً درك مي كنم كه توي چه برزخ فكري دست وپا ميزني. دوست گرامي وقتي ما به خودمون اعتما نداريم يعني خودمون رو و شايستگيهامون رو قبول نداريم اين اتفاق برامون مي افته . امروز بشين ويه ليست تهيه كن ببين با چه چيزهايي درمورد خودت مشكل داري مثلاً تحصيلاتت، خانواده ات، ظاهرت و... بعد برنامه ريزي كن كه اونا رو حل كني. مي توني با مطالعه ورفتن پيش مشاور و كلاس روي خودت كاركني. حتي اگر برفرض محال بپذيريم كه شوهر تو داره شيطنت مي كنه با كنترل كردن تو كاري درست نميشه واگه تو تغيير كني اونم مجبوره كه تغييركنه وگرنه اونوقت مي توني قيد اين رابطه وزندگي رو بزني. تازه همونطور كه دوستان گفتن اين مشكل درحال حاضر به تو مربوط ميشه نه شوهرت.
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
سلام دوستای خوبم
من هر روز میام اینجا تا حرفهای شما رو ببینم بلکه آروم شم و بهم کمک کنه.
رایحه عشق عزیزم:
درسته می دونم اگه کسی بهش خیانتم بشه کاری نمی تونه بکنه. ممنون که میای کمکم می کنی.
اتفاقا امروز داشتم به این فکر می کردم اون زن اگه خوب باشه و من دارم این فکرها رو درموردش میکنم چقدر گناهکارم .
دیشب با شوهرم حرف زدم گفتم بریم پیش مشاور اونم قبول کرد. تو این هفته سعی کردم از کارش نپرسم تا اعصابم بهم نریزه ولی امروز سوالهایی می کردم و گوشه و کنایه غیر مستقیم می زدم. می دونم شوهرم فهمش بالاست و می فهمه اگه سوالی هم راجع به این قضیه بپرسم میگه اعصابش خورد می شه و نمی خواد حرف بزنه..بعدم بهم گفت چون تازه از سفر اومدیم دوست داره تو اولین فرصت بازم بریم. من بهش گفتم باید اول مشکلاتمون رو حل کنیم اون گفت ما با هم مشکلی نداریم ولی تو خواستی بریم مشاوره پس می ریم ما با دیگران مشکل داریم.
چندین بار نازم رو کشید و صبح که می خواد بره سرکار اگه خوابم باشم منو می بوسه و میره.
ناراحتم از همه ی اونچه پیش اومده.
شوهرم همیشه همه جا ازم تعریف میکنه و هیچ تفریحی بدون من نداره (با اینکه گاهی بهش میگم بره) همه ی دوستاش بهش میگن زن ذلیلی. اگرم پیش بیاد کسی مثلا براش یه بستنی هم بگیره و خوشمزه باشه فرداش منو می بره برام می گیره.
با همه ی اینا باهاش بد رفتار کردم و کمو بیش میکنم .با اینکه همش تصمیم می گیرم درست بشم. تو رو خدا یه راه یادم بدید که بتونم تداوم بدم و دوباره بد نشم. تو رو خدا
نمی دونم برم مشاور یا نه چون شهرمون کوچیکه و یه جورایی همه همو میشناسن . شوهرم میگه اگه مشاور دهن لق باشه دیگه کسی پیشش نمی ره. اگه کسی رفته پیش مشاور و از این جهت پشیمون شده لطفا بهم بگه.
من کلن خیلی حساس شدم و با کوچکترین حرفی که شوهرم بزنه ناراحت میشم اونم گفت اینو فخمیده ولی گفت زودم از دلم می ره بیرون.
تو رو خدا کمکم کنید نه دیگه به خاطر خودم به خاطر بچه ام که یه مادر ناراحت داره.
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
شککککککک داره مثل خوره منو داغون میکنه.
نمی دونم شایدم شک نیست اصلا بیشتر حسادته !! نمی دونستم انقدر حسادت بده.
همش دارم فکر می کنم اگه
با ناراحتیم شرایط کاریش رو عوض نمی کرد الان با هم چه جوری بودن به خصوص شوهرم که تو مرخصی هم با همکاراش تلفنی ارتباط داره و میگه چیکار کنن پس حتما هر وقت با هم بودیم تو خونه مسافرت یا حتی تختخواب باید جواب تلفن های این خانم رو می داد و ..... .
این افکار حالم رو بدتر میکنه.
اینکه چرا همون روز اول بدون گفتن من در اتاقش رو قفل نکرد و ...
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
سلام عزیزم
شما خیلی زود برو پیش مشاور تنها بری شاید بهتر باشه ، یعنی اول رو خودت کارکن و بدون مشکل اساسی داری و میدونم که دست خودت نیست چون هیچ کس نمیخواد با دستای خودش زندگی خودش زندگی خودشو تلخ کنه
خواهر گلم خواهش میکنم به چیزایی که میگم توجه کن
وظیفه خودم دونستم که اینها رو برات توضیح بدم هر چن که سخته اما برای درک بهتر شما هست.
من چهار ساله کارمند یک کارخانه خصوصی هستم و خدا رو شکر محیط سالم و خوبیه و مشکلی ندارم تمام کارخانه پر از دوربین و همه جا کنترل میشه
چن ماه پیش یک کارمند جدید که خانم مهندسی بودن به جمع ما اضافه شد
ازهفته بعدش خانم رئیس کنترل نامحسوسش رو رو این بنده خدا آغاز کرد
و بعد از حدود یک ماه ناگهانی با من تماس گرفت و گفت عسل زندگیم نابود شده ( ایشون با من رابطه بسیار خوبی دارن ) من هم از همه جا بی خبر هزار جور فکر کردم به هر حال چون از محل کارم دور بودم خودمو رسوندم و دیدم که ایشون به کارخونه اومده و با داد و فریاد به همسرش گفته تو با اون خانم مهندس رابطه داری و کلی دعوا حتی کار به تماس با 110 کشید و کلی ... که در این مقال نمیگنجه
ما به هر طریقی خواستیم ایشون رو ارام کنیم ولی نشد
چون ذ:163:هنش بیمار بود
چون نمیخواست قبول کنه که شکاک و منفی بافه
من به همه مقدسات قسم خوردم که همسر ایشون با اون خانم حتی یک بار هم همکلام نشدن نه من بلکه همه همکارای دیگه هم اما فقط حرف حرف خودش بود ... و میگفت باید با اون کارمند تماس بگیرین که با پدرش بیاد اینجا :163:
بلاخره کار به جدایی رسید
به خاطر هیچ و پوچ به خاطر رابطه ای که اصلا وجود نداشت . و خود این خانم هم بلاخره فهمید که چقدر اشتباه کرده اما راهی برای برگشت نبود حتی التماس و خواهش هم دردی رو دوا نکرد چون حریمها شکسته شده بود
اون خانم مهندس هم واقعا از گل پاکتر بود و به خاطر این اتفاق هم آبروش رفت هم کارشو از دست داد.
امیدوارم خیلی زود مشکلت حل بشه:72:
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
عزیزم امکانش نیست برین مرکز استانتون و تو شهرتون نرید مشاوره؟.
می دونی چیه به نظرم تو خیلی خودتو وابسته شوهرت می دونی.خوشبختیت رو در گرو شوهرت می بینی.اول باید سعی کنی شخصیتت رو مستقل کنی.یعنی اگه شوهرت نباشه هم اونقدر توانائی داری که از یه راه دیگه از زندگیت لذت ببری.برگرد به دوران مجردیت؟شوهری نداشتی چه طور زندگیتو می کردی؟چی خوشحالت می کرد؟
یعنی تا وقتی که اون حمایتت می کنه و بهت وفا داره تو خوشبختی؟.شاید چون عواقب یک خیانت واست خیلی سخته اینقدر واست مهمه
یکی از شایعترین مشکلات روانپزشکی بدبینی است. اگر بدبینی از حد معمول پا را فراتر بگذارد میتواند به یکی از خطرناکترین بیماریها تبدیل شود و کانون گرم خانوادهای را دچار آشفتگی سازد.
چرا برخی افراد زندگیشان را با بدبینی میگذرانند؟
بدبینی، تفسیر غلط از رفتار دیگران است، یعنی اینکه فرد احساس میکند چیزی که میبیند با آن چیزی که در پشت صحنه وجود دارد تفاوت دارد. این رفتار از یک احساس مثبت منشا نمیگیرد. گاهی انسان بدی میکند اما اگر درونش خوبی باشد این به عنوان بدبینی تلقی نمیشود. در واقع به خوبی که بد تفسیر شود بدبینی میگوییم.
بدبینی در خانمها شایعتر است یا در آقایان؟
شیوع بدبینی در خانمها بیشتر است ولی در آقایان مشکلسازتر است و به همین دلیل پیامدهای خطرناکتری دارد.
چهطور میتوانیم بدبینی را تشخیص دهیم؟
از همان ابتدای زندگی رگههایی از بدبینی در روابط زندگی وجود دارد. همین جا یک نکته را درباره آقایان اشاره کنم که اغلب خانمها به این رفتار توجه چندانی نمیکنند و اینگونه رفتار را با عشق و علاقه اشتباه میگیرند. در حالی که میدانیم زمینه اصلی عشق، اعتماد است یعنی دو نفری که همدیگر را دوست دارند هر چهقدر از هم دور باشند فقط به آن شخص میاندیشند و نه چیز دیگری.
برخی اوقات ازدوستانمان میشنویم که همسرانشان مراقب آنها هستند و مرتب سوال میکنند کجا بودی، چکار کردی، کی میآیی؟ یک رابطه زن و شوهری نمیتواند رابطه پلیسی باشد. همانند پلیسی که دایم دنبال یک خلافکار است.
این مشکل مربوط به علاقه زیاد است یا نداشتن اعتماد به نفس؟
بخشی از این مشکل مربوط به نداشتن اعتماد به نفس است. فرد بدبین آنقدر ضعیف است که فکر میکند اگر همسرش با افراد دیگری مواجه شود این فرد آنقدر کوچک است که آنها مورد توجه او قرار میگیرند بنابراین نمیتواند ناشی از عشق و علاقه باشد، چون علاقه و عشق باید ایجاد امنیت و آرامش کند نه اینکه فرد را دایم در تنش نگه دارد.
اگر آقایان بیش از حد مراقب همسرشان شوند و مرتب او را کنترل کنند چه تبعاتی روی میدهد؟
اگر مراقبت از طرف آقایان در برابر همسرشان زیاد شود همسر فرد اصلا ممکن است اعتماد به نفس خود را از دست دهد. در روابطش مرتب دچار اشتباه و خطا میشود و دایم مواظب است و هر لحظه فکر میکند ممکن است اتفاقی بیفتد.
بدبینی از اول زندگی وجود دارد یا در طول زندگی شکل میگیرد؟
اوایل زندگی رگههایی از این بدبینی وجود دارد. بهطور مثال دختر خانمی که زندگی خود را به تازگی آغاز کرده است شوهرش روزی چند بار زنگ میزند و میپرسد «کجا هستی؟ میخواستم احوالت را بپرسم». در این لحظه خانم فکر میکند این مطلب به نوعی ایجاد ارتباط عاطفی است. حالا ممکن است این تلفن زدنها تا بیست بار برسد.
نخستین بار بدبینی چهطور بروز میکند؟
اولینبار از یک حسادت شروع میشود. بهطور مثال در یک مهمانی، شوهری به خانمش میگوید توی این مهمانی اصلا به من توجه نمیکردی، بقیه افراد دور و بر همسرانشان بودند اما تو اصلا مرا ندیدی بنابراین تو مرا دوست نداری و افراد دیگر را بیشتر دوست داری.
آیا رفتار بعدی چنین افرادی قابل پیشبینی است؟
ممکن است فرد شروع به نقشهکشی کند و همسرش را چک کند، به طور مثال ممکن است فردی سفر یا ماموریت را بهانه کند اما مرتب دنبال چک کردن همسرش باشد و سرزده وارد خانه شود و از او سوالاتی را بپرسد و همسرش را دچار تنش کند. در این مرحله همسران همیشه با اضطراب مواجه میشوند. همسر فرد تلفن میزند، این شخص هم که هر لحظه منتظر تماس همسرش است هیجانزده پای تلفن میرود و دوباره مشکلات شروع میشود و همسرش سوال میکند چرا هیجان زدهای؟ چه اتفاقی افتاده؟ این زندگی فوقالعاده پرتنش خواهد بود.
آیا انسان سالم یا بهتر بگویم یک ذهن سالم امکان دارد به همسرش شک کند؟
ببینید در یک زندگی زناشویی بههیچوجه توقع نداشته باشید که ذهن سالم انسان شک کند که همسرش کجا بوده است اگر چنین ذهنیتی ایجاد شد حتما باید نگران باشید که یک اتفاق بیمارگونه صورت گرفته است.
بیشتر افراد بدبین ول کن ماجرا نیستند و دوباره به این رفتار دامن میزنند!
بهطور معمول وقتی این رفتارها زنجیرهای میشود طرف مقابل ممکن است دست به کارهایی بزند که این ذهنیت تشدید شود. بهطور مثال مردی به همسرش بدبین است و این خانم صبح به خانه مادرش میرفته و تلفنش را خاموش میکرده است و جواب نداده است و این مرد زمین و زمان را به هم میدوزد که خانمش کجاست.
بعضی مواقع ممکن است خانواده هم به حمایت از دختر بیایند و بگویند شوهرت را اذیت کن و جواب تلفن او را نده؟
بله. اما در نظر بگیرید که در ذهن بیمار فرد دیگر چه چیزهایی بارور شده است و گلوله برف تبدیل به بهمن میشود.
در این مواقع چه توصیههایی را باید بدانیم؟
در این شرایط به همسر فرد میگوییم هر کجا میروی مشخص کن، ساعت رفت و آمد خود را اعلام کن. اما قسمت اصلی ماجرا، درمان فرد بدبین است وگرنه زندگی بسیار دشوار خواهد شد. جالب است که گاهی مواقع فرزند خانواده نیز تحت تاثیر قرار میگیرد و او هم از پدر یا مادر سوال میکند که کجا بوده است و این فرد نیز بعدها ممکن است در زندگی مبتلا به بدبینی شود.
آیا بدبینی دوا و درمان هم دارد؟
افراد مبتلا به بدبینی در درجه اول نیازمند دارو درمانی هستند. خانوادهها میتوانند فرد بدبین را نه به عنوان بدبینی نزد پزشک ببرند. بهطور مثال میتوانند. به همسرشان بگویند: «تازگیها قدری عصبی شدی، احساس میکنم فکرت مشغول شده» و او را به مطب روانپزشک ببرند. همانطور که شما هم میدانید چنین افرادی میگویند جامعه بد است یا نگران همسرم هستم بنابراین افراد خودشان را بیمار نمیدانند.
درمان آقایان بدبین راحتتر است یا خانمهای بدبین؟
متاسفانه همانطور که اشاره کردم بدبینی در آقایان شدیدتر است و همچنین همکاری کمتری هم دارند و خانمها راحتتر به روانپزشک مراجعه میکنند. شاید آقایان به دلیل مرد بودنشان و وظیفه اخلاقیشان به خانواده کمتر حاضر به درمان شدن باشند. خانمها در مواقع خفیف خیلی خوب میتوانند کمک کنند. بهطور مثال در مواقع خفیف باشفاف کردن رفتارهایشان و ابراز محبت مناسب بدون افراط و تفریط میتوانند کمک کنند. فرزندان هم میتوانند کمک کنند. به طور مثال به پدرشان بگویند شما به تازگی یک قدری عصبی شدهاید، امروز من تمام وقت با مامان بودم و پدرانشان را وادار کنند که خودشان را درمان کنند.
این هم مقاله ای که تو یکی از سایتا بود.من به این امید تاپیکتو دنبال می کنم که یه نتیجه خوب برسیم.ونتیجه خوب هم برگشت آرامش به زندگی توست
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
وای عسل جان من و شوهرم عاشق همیم اصلا نمی خوام کار به اینجاها بکشه.
ممنون رایحه عشق عزیز.
یعنی من برای تداوم خو کنترلی باید دارو بخورم.؟ اینو اصلا دوس ندارم چون تو کسایی دیدم دارو می خورن و بعد از سالها هیچ فرقی نکردن. دارو ها معمولا ارام بخش و خواب آوره.
هنوز قلبا غمگینم . غمگینه غمگین حتی خبر خوش تحصیلیم که مدتها منتظرش بودم شادم نکرد. بهم انگیزه نداد. انگار حسابی افسرده شدم . اگه وقت دیگه ای میشنیدم میمردم از خوشحالی.
بله شما راست می گید من تو مجردی دختر شاد و شیطونی بودم دوستای زیادی داشتم. ولی الان باهاشون ارتباط ندارم هیچ کار خاصی نمی کنم خیلی هم به شوهرم وابسته ام ولی الان تغییر این شرایط با وجود یه بچه کوچیک محال شده کسی نیست درکم کنه و کمکم کنه و بگه یه ساعت بچه رئ بذار و با شوهرت یا تنها برو حال کنو اینم خیلی خیلی اثر داره تو روحیم.زایمان و بچه داری و انزوا.
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
پس ممکنه تو دچار افسردگی بعد زایمان شده باشی.یه تیکه از مقاله ای رو می ذارم ببین در مورد تو صدق می کنه . به هر حال باید به مشاوره بری.شاید بدون دارو حل بشه
می توان علائم را در چند گروه تعریف و دسته بندی کرد:
احساسات یا عواطف :
حس غمگینی، اضطراب، نومیدیبیش از حد گریه کردن و یا ناتوان از اینکه گریه کنید
احساس بی ارزش بودن
وضعیت روحی کاملا متغییر است
حس گناه
حس بی علاقگی
حس تشویش یا دستپاچگی و دلواپسی
حس رنجیدگی و خشم
از آن حسی که مایلید نسبت به نوزادتان داشته باشید برخوردار نیستید
علایم فیزیکی یا جسمی:
حس بی حالی و فرسودگی
دشواری در خوابیدن
حس رخوت کردن، یا
تشجیع، آشفتگی و ناتوان از استراحت کردن
بی علاقگی به داشتن رابطه جنسی
تغییر اشتها – یا بیش از حد خوردن و یا به اندازه کافی نخوردن
افکار–وقتی افراد افسرده می شوند “متخصص” این می شوند که به نحو بسیار منفی و غم انگیزی فکر کنند.
از خود انتقاد کردن – “من مادر بدرد نخوری هستم”، “من وضعم بهم ریخته است”، “من این جزوه را نمی فهم پس باید خرفت باشم!”
دلواپس بودن – “نوزاد به اندازه کافی شیر نمی خورد”
بسرعت نتیجه گیری کردن – “اشتباه من است”
منتظر بدترین چیز بودن – “همه چیز دارد بد پیش می رود – کارها هیچ وقت درست نمی شوند”
افکار نا امید کننده – “همه چیز نا امید کننده است. بعضی وقتها فکر می کنم همه بدون من وضعشان بهتر خواهد بود”
افکار درباره دیگران – “هر کس دیگری دارد کارش را می کند. کسی به فکر من نیست”
و درباره دنیا – “عجب جای هولناکی برای بزرگ کردن یک کودک است ….”
فکر کردن – این نیز در اثر افسردگی به اشکال دیگری متاثر می شود.
پائین آمدن قدرت تمرکز
ناتوانی در تصمیم گیری
افکار مغشوش و به هم ریخته
رفتار :
از دیگران اجتناب کردن و عدم تمایل به بیرون رفتن
اجتناب از انجام کارهایی که از آنها لذت می بریدتکالیف روزانه را انجام ندادن یا بر عکس تلاش در انجام کارهای بیش از حد
به تعوبق انداختن تصمیمات
جر و بحث بیشتر و دادن زدن بدون کنترل
اگر تشخیص می دهید که تعداد هر چه بیشتری از آنچه در بالا آمده در باره وضعیت و رفتار دو هفته گذشته یا برای مدت طولانی تر از آن در موردتان صادق است، در آنصورت احتمال دارد که از نوعی افسردگی رنج می برید. اگر این چیزها طی چند هفته یا ماه پس از تولد نوزادتان رخ داده، در آنصورت احتمال زیاد دارد که شما از افسردگی پس از وضع حمل رنج می برید.
تا اونجائی که فهمیدم از خصوصیات بالا اونائی که قرمز هستند شاملت می شن.حالا بقیشو خودت می دونی.امیدوارم با این کا ر بهت استرس نداده باشم فقط خواستم دست رو دست نذاری و بری پی درمان
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
بله من تقریبا خیلی از این احساس ها رو دارم و فکر کنم بعد از زایمانم تا الان بعضی هاش بیشتر شده و خودم هم فکر می کنم بعد از زایمان دچار افسردگی شدم. چون خیلی از کارهام عقب افتاد .فکر نمی کردم انقدر بچه داری سخت باشه به خصوص بچه من که خیلی بد غذا و خیلی خیلی شیطونه. از این 2 لحاظ اعصاب منو بیشتر بهم ریخته.
دیشب با شوهرم رفتیم بیرون وانصافا خیلی خوش گذشت. اما آخر شب باز بهش گیرای بیخود دادم که چرا تنها نرفتیم(یکی همراهمون بود) با اینکه خودم اوکی داده بودم بیاد بهش گفتم تو نمی خواهی با من تنها بری بیرون . بهش گفتم چرا منو سورپریز نمی کنی گفت تو هم نمی کنی . این درحالیکه من اگه بخوام به هر مناسبتی حتی براش کادو مورد علاقه اش رو بگیرم همیشه ناراحت میشه که چرا برام چیزی گرفتی خوب چند بار باهام این برخورد رو کرد منم از کارم پشیمون شدم. بهش گفتم من فلان لباس رو می پوشم وقتی میای خوشت میاد یا کارای اینجوریه دیگه که جدید باشه پس اینا چیه . جوابم رو نداد . میگه وقتی ناراحتی نباید اینا رو بگی وقتی آرومی بگو. من بهش گفتم میام این تالار و بهش گفتم مقالاتش رو بخونه حالا بهم میگه تو اینا رو از این سایته یاد گرفتی!!! بهش گفتم برم مشاور هم حتما میگی اون یادم داده.
نمی دونم دیگه خسته شدم .گاهی واقعا دلم می خواد بمیرم ولی دلم برای بچه ام می سوزه. دلم می خواد با بچه م با هم بمیریم تا از این زندگی راحت شم.
و اینکه هنوز قضیه اون زنه همیشه تو ذهنمه و منو حساس کرده که به همه چی گیر میدم و رو رفتارم تاثیر منفی زیادی گذاشته. دیگه کلافه شدم . گاهی دیگه نمی خوام با شوهرم زندگی کنم . فکر میکنم آرامش رو ازم گرفته و بی تفاوت به این موضوعه. با اینکه خیلی خیلی دوسش دارم و همیشه چند ساعت بعد از عصبانیتم دلم براش می سوزه و طرفش میرم مثل امروز که بهش گفتم دیشب خیلی تند رفتم و ببخشید. و باز دوباره بعد از چند ساعت پشیمون میشم مثل الان که چرا خودم رو کوچیک کردم و معذرت خواهی کردم باید باهاش قهر می کردم تا اون بیاد طرفم.
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
بالهای صداقت یک مقاله ای رو به روز رسانی کردند که فکر می کنم به درد شما هم بخورد.
نمی دانم که این رو خواندید یا نه: کلیک کنید
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
ممنون
مقاله رو خوندم
وصیه ما این است که هوشیارتر باشید و چشمانتان را بیشتر باز کنید. به شواهد و مدارکی که می دانید حقیقت دارند و اطلاعاتی که طرفتان در اختیارتان می گذارد تکیه کنید. به احساستان گوش دهید نه ترس ها و تردیدهایتان. فقط از این راه است که می توانید اعتماد بیشتری ایجاد کنید.
خوب برای هوشیار بودن و داشتن شواهد در جاییکه حضور ندارم باید چیکار کنم؟ می ترسم از شوهرم هم راجع به کارش سوال کنم :
چون می ترسم بهش بربخوره و فکر کنه از روی بدبینیه
و اینکه حرف کارش که پیش میاد ناخوداگاه استرس می گیرم و زود حرف اون زن رو می خوام بزنم و خلاصه گیر بدم و دوباره مشکوک میشم. به خصوص که شوهرم با آرامش حرف میزنه طوری که انگار هیچی نشده و منم ناراحت نیستم :316:
کاش کارشناسای بیشتری میومدند کمکم می کردن
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
امروز شوهرم این صفحه رو پیدا کرد و فهمید من چیا نوشتم.
نمی دونم این بده یا خوبه؟؟؟
ولی انگار همه رو خوانده بود من بینش رسیدم که گفتم چیکار می کنی با ناراحتی و بغض گفت من اینطوری نیستم.
الان دوباره هر چی از اول نوشته بودم خوندم نمی دونم از کدومش ناراحت شده ظبق معمول باهام حرف هم که نمی زنه. فقط گفت فردا میره یه مشاور خوب پیدا کنه تا بریم و ازم پرسید الان اعصابت خورده؟ منم گفتم امروز بهتر بودم. بهم گفت یه کم کارایی که دوست داری انجام بدی رو اانجام بده و بچه رو بذار پیش من. بهش گفتم هر وقت یه ساعتم بچه رو پیشت گذاشتم بعدش گلایه کردی و گفتی اذیتت می کنه.
کلا سعی میکنه باهام خوبتر باشه منم همین طور ولی احساس می کنم یه کم ناراحته از دستم و کمی رفتارش تصنعیه و کوتاه مدته و زود مثل قبل عادی میشه . راجع به خودم هم حس خوبی ندارم و فکر می کنم شاید به خاطر موضوع پیش اومده باهاش بهتر شدم و این برام حس بدی ایجاد میکنه اینکه یه زن رو زندگیم اثر گذاشته باشه حتی اثر خوب.
این افکار دیگه خسته ام کرده.
ولی امروز باهم خیلی خوب بودیم بیرون رفتیم والیبال بازی کردیم و غیره. از صبح حالم بهتر بود .
خدا کنه خوب شم.
خدا کنه اوضاع خراب نشه.
اینو بگم لحظه شماری می کنم یه ماه دیگه بشه و اون زن بره که فکر نکنم بره. نمی دونم اگه نره می تونم به این روند ادامه بدم. بعیده.
هیچ کس هم که اینجا نیست.چه بد
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
خانم عزيز شوهر به اين خوبي داري .اينقدر دوستت داره دركتت ميكنه به فكرته .اونوقت اينطوري ناشكري ميكني .بجاي اينكه قدر زندگيو شوهرتو بدوني وشكر خدا را بجا بياري به يك خانم تنهاي بدبخت كه داره براي زندگيش زحمت ميكشه گير دادي وبرو تاپيكهاي خانمهاي ديگه را بخونببين با چه مشكلاتي دست وپنجه نرم ميكنن اونوقت شما خوشي زده زير دلت به يك خام بيچاره كه دور از شوهرشه گير دادي
كم مشكلات داره شما هم به خاطر افكار وتوهمتون از اين اداره به اون اداره آوارش ميكني خدا جاي حق نشسته مواظب باش كاري نكني خدا به خاطر ناشكريت چير هايي را كه بهت داده ازت بگيره .
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
امروز شوهرم از سرکار دو بار بهم زنگ زد تا حالم رو بپرسه و ببینه چی کارا میکنم.
خیلی خ.شحال شدم چ.ن می دونم سرش شلوغه می خواستم وقتی اومد خونه ازش تشکر کنم ولی وقتی اومد وگفت برای کاری بعد از ظهر باید بره سرکار عصبانی شدم و پرسیدم چقدر وقت گفت معلوم نیست شاید 1.5 ساعت منم عصبانی تر شدم و یهو قاط زدم و بهش گفتم برو گمشو :302:
بعدم گفتم امروز واسه این زنگ زدی که خرم کنی و بعد عصر بری بیرون!
اونم ناراحت شد و گفت اصلا بیرون نمی ره. بعد پشیمون شدم ومعذرت خواهی کردم و گفتم رفتارم اشتباه بود می خوای برو. ولی ته دلم همون جوریه. اونم قبول نکرد.
خدایا چرا یهو اینجوری میشم؟؟ [color=#FF0000]فکر میکردم بهتر شدم ای دو روز حال روحیم بهتر بود و نگرانیم کمتر ولی وقتی گفت میرم سرکار انگار همون روز اوله مثل اول شدم فوق العاده عصبانی.[/color]
خدایا یکی بگه چرا و چیکار کنم؟؟؟؟
چرا یهو برافروخته شدم درحالیکه قبلش خیلی آروم بودم.
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
خانم angle،
به نظر من تنها راه شما مراجعه به مشاور است.
حتماً هم نیاز نیست که با شوهرتون بروید.
نگران هم نباشید. مشاور و روانشناس رازدار است. شغلش این است.
اگر خیلی نگران هستید، همانطور که دوستان هم گفتند، به یک مشاور در یک شهر دیگر که نزدیک شما هست مراجعه کنید. فکر می کنم خوب باشه که چند جلسه بروید.
از اونجا که گفتید قبلاً این مشکل رو نداشتید، فکر نمی کنم این بدبینی در شما ریشه داشته باشه.
احتمالاً در چند وقت اخیر به هر دلیلی (که روانشانس باید پیدا کنه) این افکار منفی در شما ایجاد شده.
ان شا الله که برطرف می شود.
ولی حتماً این کار رو بکنید.
همانطور که خودتون می دانید، برخوردتون با شوهرتون صحیح نیست.
او هم ظاهراً خیلی با شما راه می آید و با وجود اینکه گاهی از شما بدرفتاری می بیند، ولی خیلی خوب برخورد می کند.
ولی از این نگرانم که یک روز کاسه صبر او هم پر شود. اون وقت وارد مرحله ی جدیدی از اختلافات می شوید که کار رو سخت خواهد کرد.
و آنان که مردان و زنان باایمان را به خاطر کاری که انجام ندادهاند آزار میدهند؛ بار بهتان و گناه آشکاری را به دوش کشیدهاند. (سوره احزاب، آیه ۵۸)
پس فکر می کنم بهترین راه مراجعه به مشاور حضوری هست.
ان شا الله که این افکار منفی برای همیشه از شما دور می شوند.
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
داروی خاصی مصرف می کردید که قطعش کردید یا کمش کردید؟
سابقه بیماری روحی روانی ندارید؟
بی دلیل که نمی شه این رفتارها.
یهویی فقط چون شما زنگ زدید و اون خانم گوشی را برداشتند؟!؟!
البته شما گفتید که از اول ازدواج هم با شوهرتون شرط کردید که همکار خانم نداشته باشند. یعنی رگه هایی از بدبینی از اول داشتید. باید با یک نظامی ازدواج می کردید که بره پادگان و با یک گردان مرد خشن کار کنه :311:
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
نه هیچکدام از این موارد نبوده.
آره گفتم که حساس بودم ولی مشکلی نداشتیم و استرس نداشتم با اینکه همکارای زن دیگه ای هم بودن.
نمی دونم چرا انقدر حساسیتم وحشتناک شده و اعصابم رو بهم ریخته.
-
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
زودتر برو مشاوره. شوهرتون خیلی داره صبوری به خرج می ده ولی صبرش تموم می شه و به قول حامد کار سخت می شه.
البته وظیفه هر همسری هست که در مواقع بحرانی کنار همسرش باشه. شما هم الان به هر دلیلی در یک وضعیت بحرانی هستید. اما خب صبر و درک همسرتون هم حدی داره. تا خسته نشده برید مشاوره.