آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
بچه ها سلام
من امسال تصمیم گرفتم واسه ارشد بخونم ولی یه مشکل بزرگی سر راهم هست که حسابی کلافه ام کرده.
من یه وبلاگ دارم که این وبلاگ رو به دانش آموزام معرفی کردم و همه نمرات رو در اون وبلاگ براشون می ذارم و از اونها میخوام که نظر بدن و اگه کوتاهی از جانب من بوده بیان کنند. از آنجایی که با دانشجویانم رابطه خوبی دارم اونها جز تعریف و خوبی چیزی در وبلاگم نمی نوشتند تا اینکه اتفاق عجیبی افتاد و یه روز که داشتم کامنتهامو چک می کردم با یه کامنت وحشتناک برخوردم. نوشته بود:
تو فکر کردی همه چیز می دونی در حالیکه هیچی بلد نیستی، چهارتا کتاب خوندی فکر کردی علامه شدی. تو هیچی حالیت نیست، جمع کن این وبلاگتو تا حالتو نگرفتم و...
من اولش فکر کردم که کدوم دانشجوم میتونه باشه که کلی فکر کردم و به نتیجه نرسیدم تا اینکه مدتی بعد دوباره کامنتی دریافت کردم:
تو که .... رو بلدی فکر کردی کی هستی؟
خیلی خری
خرررررررررررررررررررررررر رررررررررررررررررررررررر
بجای نقطه چین بالا اسم مهارتی رو نوشته بود که من واقعا درش تخصص دارم و هم علاقه.
من چونکه دانشجویانم از این مهرات آگاه نبودند دیگه شکی روشون نداشتم ولی همچنان مونده بودم که چه کسی هست که اینقده با من مشکل داره و اینطور حرفها میزنه.
تا اینکه سر یه جریان خواستگاری، رابطه من با نامزدم بهم خورد و این جریان فقط در خانواده ما بود و لا غیر که باز کامنتی بسیار زننده واسم گذاشت که من دیگه شکم رفت روی فامیلامون و ...
و این ماجرا همینطور ادامه داشت تا اینکه امسال دانشجویان من از من بسیار تمجید کردند و من اینها را در وبلاگم منتقل کردم که کامنتی گذاشته بود که مضمونش این بود که
تو هیچ سوادی نداری و من دانشجوی تو هستم و تو لوس و از خود راضی و بی ادبی!!!
از آنجایی که دانشجویانم رو می شناختم و اینکه اکثریت از دستم راضی بودند باز هم شک داشتم که این متن توسط دانشجویانم نوشته شده باشه تا بالاخره با طرفندهایی فهمیدم یکی از آشناهای بسیار نزدیکمون که بسیار همدیگه رو دوست داریم این کار رو کرده!!! راستش اولش باورم نمی شد و اصلا نمی تونستم باور کنم که بالاخره باز هم با طرفندهایی از روی شیوه نگارشش فهمیدم که خود خود خودشه.
جالبه این انسان ظاهر خیلی موجهی داره و حتی من به خونوادمون گفتم اولش اونها از من طرفداری کردند و الان اصلا بهم می گن تو داری اشتباه می کنی و فلانی آدم خوبیه و این تویی که داری منفی فکر می کنی.
بچه ها اصلا برام مهم نیست که این فرد که به ظاهر منو دوست داشته این کار رو با من بکنه و اینقده هم تواضع نشون می ده که من حتی بهش شک هم نکنم و الانم اصلا خودش رو زده به موش مردگی که من فهمیدم.
دائم منو سفسطه می کنه و به شک می ندازه و فکر و ذکر منو به خودش مشغول کرده... بطوریکه من الان دو ماهه که ذهنم درگیره و نمی تونم با خیال راحت درس بخونم.
الانم طوری شده که مثلا من می رم کلاس نقاشی، اونم میاد اسم می نویسه، میرم کلاس زبان اونم میاد اسم می نویسه و طوری وانمود می کنه که اصلا کارش به کارم نیست و این منم که دنباله رو اونم نه اون دنباله رو من.
کار بد دیگری که کرده همه رو از من طرد کرده بطوریه یه روز با خانمش در این زمینه گفتم، خانمش که شاهد ماجرا بوده میگه تو بدی اون خیلی پسر خوبیه و آزار نداره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نمی دونم چکار کنم.
تو رو خدا کمکم کنید
داره روانیم می کنه
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
یه چیز دیگه رو که فراموش کردم بگم.
خیلی زیرکانه عمل می کنه. گفتم اینقده زیرکانه هست که الان مامانم می گه تو روش حساس شدی، حتما قبلا هم از این شوخی ها باهات داشته و تو جدی نمی گرفتی و الان اینطوری حساس شدی.
ضمنا خیلی هم بهم گیر میده و میگه تو این کارت اشتباهه و اون کارت اشتباهه ولی زیرکانه خودش ازم یاد می گیره. چون توی کاراش دارم می بینم که یه جورایی ازم تقلید می کنه ولی مدرک ندارم که بهش ثابت شه و اگه همینطوری بگم حاشا می کنه
یه مدت مشکلی داشتم و خیلی ذکر می گفتم و متوسل شده بودم و از خدا کمک می خواستم و اون یه بار بهم گفت ذکر چی میگی و من پیچوندمش و اون شروع کرد به فیلم بازی و ادا در آوردن و بعد از مدتی الان شده یه فرد سراپا معصوم.
اینقده خودش رو خوب و پاک و معصوم گرفته بطوریکه کسیکه تا دیروز همش تو روی همسرش بدش رو می گفت و می گفت زنها ناقص العقلند الان اینقده جلوی من احترام زن و بچه اش رو داره در حالیکه قبلا بچه اش رو طوری می زد که دست بچه اش ورم می کرد ولی الان جلوی من عمدا بچه اش هر کاری می کنه میگه ولش کن بچه اس بزرگ شه خوب میشه. حتی طوری شده که حتی یه تهدید کوچولو نمی کنه و بچه اش از سر و کول همه میره بالا و لوس شده
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
سلام
ارتباطت رو کمرنگ کن، وانمود کن که سرت شلوغه و نمیتونی باهاش باشی...
خودش میره پی کارش... فکر میکنم حسادتتو میکنه، برای همین ممکنه انرژی تو بگیره، ازش دوری کن
شاد باشی;)
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
چه اهمیتی دارد که مردم راجع به شما چه فکری می کنند؟ چون آنها اصلا راجع به شما فکر نمی کنند.... حالا چرا اینقدر درگیری واسه همچین موضوعی؟ گفته بی سوادی... هستی؟
خب نه پس نیستی دیگه, بشین برای ارشد بخون و به این چیزا فکر نکن, این چیزهای ریز رو وقتی بهشون اهمیت می دیم می شن یه دیو دو سر و ما رو از زندگی می ندازن,
آیا هدفت مهمه یا این مسائل پیش پا افتاده؟ با اون فرد هم سعی کن در حد سلام و احوالپرسی باشی و اصلا هم باهاش بحث نکن یا به روش نیار, اینقدر هم نمی شه مطمئن گفت از روی نگارشش متوجه شدم, ممکنه اینها فقط فکرت باشن.
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
من فکر میکردم که فقط خانما ازهم دیگه تقلیدوحسادت میکنن.:163:
ازاین که این اقاکارای شماروتقلید میکنه بایدخوشحال باشی واین کارشوبزار الگوبرداری.خب چه اشکالی داره من جای شمابودم به خودم افتخارمی کردم که چون توکارام موفقم باعث شدم که کسی کاراموتقلیدکنه.:310:
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
شما این موضوع رو با نام دیگه ای مطرح کردید چرا با مشخصات جدید این موضوع رو تکرار میکنید؟
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
نقل قول:
نوشته اصلی توسط nice.r
سلام
ارتباطت رو کمرنگ کن، وانمود کن که سرت شلوغه و نمیتونی باهاش باشی...
خودش میره پی کارش... فکر میکنم حسادتتو میکنه، برای همین ممکنه انرژی تو بگیره، ازش دوری کن
شاد باشی;)
دوست خوبم ازت ممنونم
ولی ازش کناره گیری کردم و مدتی بهش توجه نمی کردم و فقط در حد سلام علیک بود ولی الان بدتر شده و چون خودش اصلا ظاهرشو خراب نمی کنه و خیلی خودشو خوب می گیره بطوریکه با همین کارش باعث شد من برم زیر سوال و دیگران فکر کنند من نسبت به اون حسادت می کنم.
نسبت ما هم همانطوری که گفتم طوری هست که بی توجهی و اینجور چیزا جواب نمی ده به قول معروف کسیه که در هفته شاید هر دو روزی یه بار همدیگه رو می بینیم و به خونمون میاد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط matin_female_1988
چه اهمیتی دارد که مردم راجع به شما چه فکری می کنند؟ چون آنها اصلا راجع به شما فکر نمی کنند.... حالا چرا اینقدر درگیری واسه همچین موضوعی؟ گفته بی سوادی... هستی؟
خب نه پس نیستی دیگه, بشین برای ارشد بخون و به این چیزا فکر نکن, این چیزهای ریز رو وقتی بهشون اهمیت می دیم می شن یه دیو دو سر و ما رو از زندگی می ندازن,
آیا هدفت مهمه یا این مسائل پیش پا افتاده؟ با اون فرد هم سعی کن در حد سلام و احوالپرسی باشی و اصلا هم باهاش بحث نکن یا به روش نیار, اینقدر هم نمی شه مطمئن گفت از روی نگارشش متوجه شدم, ممکنه اینها فقط فکرت باشن.
matin_female_1988 جان، مسئله این نیست که من به چیز کوچک اهمیت ندهم یا بدهم، روز اول هم بهش بی توجهی کردم و اصلا حتی برام مهم هم نبود ولی از طرفی چون مدتی من بی توجهی کردم بهش، و اونم دوست صمیمی بود واسم، یه ذره نگاه دیگران به من عوض شد و بهتره بگم خودمو خراب کردم با اینکار....
بعد این کارش دائم در حال تکراره.
بعدشم فقط از روی نگارشش نبوده بلکه یه جایی در وبلاگ سوتی هم داده، مثلا اومده بود بطور ناشناس کامنت گذاشته بود و حواسش نبوده و مقداری از صحبتهایی که فقط من به اون کرده بودم رو گذاشته بود.
مثلا در نظر بگیرید که من به اون و فقط به اون گفتم این مشکل رو دارم بطوریکه مامان و بابا و هیچ کس دیگه از این مشکل من خبری نداره ولی اون حواسش نبود و برام نوشته بود (البته بطور ناشناس) تو که این مشکل رو داری بخاطر این و اونه و ....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahi91
من فکر میکردم که فقط خانما ازهم دیگه تقلیدوحسادت میکنن.:163:
ازاین که این اقاکارای شماروتقلید میکنه بایدخوشحال باشی واین کارشوبزار الگوبرداری.خب چه اشکالی داره من جای شمابودم به خودم افتخارمی کردم که چون توکارام موفقم باعث شدم که کسی کاراموتقلیدکنه.:310:
mahi91 جون، من روز اول هم خیلی خوشحال بودم ولی روز به روز داره اوضاع بد تر می شه و من خرابتر، اون بهتر جلوه داده میشه و از طرفی با کامنتهاش داره اعصابمو خورده می کنه و روی اعصابم راه میره و از طرفی گاها بهم بطور حضوری گیر میده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamdam 96
شما این موضوع رو با نام دیگه ای مطرح کردید چرا با مشخصات جدید این موضوع رو تکرار میکنید؟
منظورتون رو متوجه نمی شم میشه توضیح بدهید؟
بچه ها
آخه قبلنا یه بار بهم گفت می دونی بهترین راه برای اینکه یه نفر رو از پا در بیاری چیه؟
گفتم نه!
گفتم مثلا اگه بهت گفت نماز صبحت رو بخون و تو رو واسه نماز صبح بیدار کرد، تو بری واسه نماز شب بیدارش کنی و دائم اینقده ذکر و تسبیح بگی و در حال نماز تو رو ببینه تا خسته شه!!!
به عبارتی اگه کسی کاسه داغ آش شد تو داغ تر شی!!!
الانم دقیقا همین کار رو داره با من انجام میده.
یه تصمیم گرفتم
و اون اینکه مثل خودش باهاش برخورد کنم.
برم ظاهرمو خوب بگیرم و خودمو مث خودش بزنم به موش مردگی و کاری کنم تا ادب شه.
بدجوری داره رو اعصابم راه می ره.
نظرتون چیه بچه ها؟
راستی از خانم سارا بانو دوست دارم بیان بگن در مورد دوست خواهرشون چه کردند تا منم شاید یه چیزی دستگیرم شد.
شما هم بچه ها می تونید این پست رو بخونید، از منم تقریبا همین مشکله
رقابت نادرست
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
بچه ها کسی نیست جوابمو بده
خواهش می کنم جواب بدید
احتمال میدید این تصمیمم درسته ؟
بی صبرانه منتظرم
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
سلام،
بالاخره در محیط مجازی این مسائل پیش می آید.
هر کسی می تواند بیاید و هر چیزی دلش خواست بنویسد.
فکر می کنم خیلی از وبلاگ ها این قابلیت رو دارند که کامنت ها بعد از تعیید Administrator به نمایش گذاشته شوند.
می توانید این رو فعال کنید؟
اگر می توانید که دیگر هر چیزی نوشت پاک کنید. بعد از یک مدت خودش بیخیال می شود.
اگر مطمئن هستید که این فرد یکی از نزدیکان شماست و این مسئله هست که شما رو اذیت می کند، شاید من جای شما بودم این کار رو می کردم: می رفتم با خودش غیر مستقیم راجع به این مسئله صحبت می کردم. می گفتم که یک شخصی روی صفحه من این مطالب رو نوشته (دقت می کردم که چه عکس العملی دارد). بعد هم می گفتم نمی دانم که چه بدی از من دیده که اینها رو می نویسد. امیدوارم خدا کمکش کند.
اصلاً بهش بی حرمتی نکنید. شاید همین برخورد مثبت شما کافی باشد تا او هم از کار خود پشیمان شود.
موفق باشید.
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
با سلام
ما معمولا چیزهایی برایمان مهم هست و از بیرون جذب می کنیم که جاذب آن درونمان باشد.
این مشکل بیشتر از اینکه به خاطر شخصی باشد که در بیرون توست، ناشی از نگاه و تمرکز شما روی این مسئله درون ذهنتان هست.
ما گاهی ذهن خود را وادار می کنیم روی یک مسئله تمرکز کند.
مثال:
شما به ذهن خود بسپارید و سعی کنید که روی میز کامپیوتر خود نگاه نکنید تا ببینید چه اشیایی روی آن جمع شده است. این کار را چند روز دیگر هم ادامه دهید.
اتفاقی که می افتد:
کشش زیادی درونی شما برای نگاه به روی میز کامپیوتر هست. در حالیکه قبلا این کشش نبود.
چرا این کشش اتفاق افتاد؟
به خاطر تمرکزی که ذهن خود را نسبت به این موضوع (نگاه نکردن روی میز کامپیوتر) دادید.
نتیجه: شما خودتون، وبلاگتون، و موقعیتتون برایتان به عنوان یک وضعیت شکننده در ذهنتان تصویر شده است.
حالا یا به صورت تهاجمی قصد دور کردن تهدیدهایش را دارید، یا با تجسس و تفحص در حال یافتن تهدیدات هستید، یا مثل مثالی که زدم به ذهنتان می گویید بی خیال این تهدیدات باشید.
راهکار اینست که بگذارید هر اتفاقی می خواهد بیفتد. در بیرون چیزی نیست که برای شما مشکل ایجاد کند. همه اینها تفسیر و تعبیرهای رنگارنگی هست که شما با فکر کردن به آنها به صورت مشکل برای خود ایجاد کرده اید.
من نمی گویم چنین فردی هست یا نه؟ یا این کارها را می کند یا نه؟ اما این میزان اهمیتی که در ذهنتان برای او یا این گونه کارها در نظر گرفته اید ریشه مشکل شماست.
شما کلا این افکار را رها کنید (نه اینکه به اجبار بخواهید به آنها فکر نکنید)، اگر عملا مشکلی بود مثل آنچه در وبلاگتون قید کرده اید. وبلاگ را ببندید. به دانشجویان هم یک وبلاگ جدید معرفی کنید یا اصلا نکیند.
در مورد کلاس ها و فعالیت هایی هم که گفتید، مردم آزادند که تقلید بکنند یا نکنند.
ممکن است من بروم یک لباسی بخرم، همه فامیل خوششان بیاید و فردا بروند بخرند. چرا باید نگران باشم. (مگر اینکه بخواهم تک باشم!!! که این بر می گردد به اینکه من زیادی روی خودم متمرکز هستم.)
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ارشد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط nice.r
شما این موضوع رو با نام دیگه ای مطرح کردید چرا با مشخصات جدید این موضوع رو تکرار میکنید؟
منظورتون رو متوجه نمی شم میشه توضیح بدهید؟
فکر می کنم منظورشان این تاپیک است:
ضربه زدن روحی از دیگران بطور مرموز
بین موضوع تاپیک شما و تاپیک فوق، تشابه بسیاری وجود دارد. درهرحال پستهایی هم که دوستان در آنجا ارسال کردند هم بسیار مفید است. حتما آنها را هم مطالعه کنید.
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed65
فکر می کنم خیلی از وبلاگ ها این قابلیت رو دارند که کامنت ها بعد از تعیید Administrator به نمایش گذاشته شوند.
می توانید این رو فعال کنید؟
اگر می توانید که دیگر هر چیزی نوشت پاک کنید. بعد از یک مدت خودش بیخیال می شود.
مرسی من همینکار رو کردم و قبلا هم هیچ اهمیتی نمی دادم و کامنتهای بسیاری رو پاک کردم ولی الان وضع خیلی خفن شده یه روز رفتم سر به وبلاگم بزنم 9 تا کامنت گذاشته بود و در هر کدوم یه حرف مسخره زده بود!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed65
اگر مطمئن هستید که این فرد یکی از نزدیکان شماست و این مسئله هست که شما رو اذیت می کند، شاید من جای شما بودم این کار رو می کردم: می رفتم با خودش غیر مستقیم راجع به این مسئله صحبت می کردم. می گفتم که یک شخصی روی صفحه من این مطالب رو نوشته (دقت می کردم که چه عکس العملی دارد). بعد هم می گفتم نمی دانم که چه بدی از من دیده که اینها رو می نویسد. امیدوارم خدا کمکش کند.
دقیقا دیشب با یکی از دوستام داشتم مشورت می کردم همین راه کار شما رو بهش گفت ولی مسئله اینه که من بطور خیلی صریح در وبلاگم در مورد این بنده خدا (البته بدون نام و نشانی) نوشتم و نصیحتش کردم!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
شما خودتون، وبلاگتون، و موقعیتتون برایتان به عنوان یک وضعیت شکننده در ذهنتان تصویر شده است.
ضمن تشکر از شما مدیریت محترم همدردی که محبت کردید و منو همراهی کردید، هرچی فکر کردم منظور این جمله تون رو نفهمیدم.
منظورتون اینه که احساس شکست در زندگی دارم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
حالا یا به صورت تهاجمی قصد دور کردن تهدیدهایش را دارید، یا با تجسس و تفحص در حال یافتن تهدیدات هستید
دقیقا قصد دور کردن تهدیداتشو دارم، البته تهدیداتش خیلی ترسناک نیست مثلا بهم ایرادهای الکی می گیره
با تجسس و تفحص در حال یافتن مشکلات خودم هستم، همش احساس گناه می کنم و طوری شده که فکر می کنم مقصر اصلی ماجرا منم!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
اگر عملا مشکلی بود مثل آنچه در وبلاگتون قید کرده اید. وبلاگ را ببندید. به دانشجویان هم یک وبلاگ جدید معرفی کنید یا اصلا نکیند.
اونم دقیقا همین رو میخواد که من وبلاگم رو ببندم! خیلی حسرت اینو می خوره که مطالب و ذهنیات خودم رو در وبلاگ می نویسم!
حتی رفته واسه خودش یه وبلاگ زده:311:
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
سلام
اول باید تکلیف خودت رو توی این موضوع روشن کنی که ایا به دنبال مقابله به مثل هستی یا حتی در سطح پایین تر اون دنبال ساکت کردن طرف مقابل هستی و اینکه از این حوضوع دست بردارد
و یا اینکه دنبال رهایی از کل موضوع هستی
به نظر من شما نمیتونید رفتار اون شخص رو تغییر بدید.تغییر رفتار شخص بسیار سخت خواهد بود.احتمالا شخص مورد نظر نسبت به جایگاه اجتماعی شما دچار حسادت و یا ... است و یا مشکلی از نظر رفتاری داره که دنبال یه نوع برتری طلبی هست حداقل در مقابل شما.تغییر رفتار اون ممکن نیست اصولا تغییر رفتار افراد در سن بالا مشکل به نظر میرسه مگر در موارد خاص و موقعیتهای بسیار نادر.مقابله به مثل هم نیاز به یافتن نقاط ضعف طرف داره.و کار کردن بر روی اون نقاط ضعف.مثل یک جنگ میمونه اما این یکی از نوع خاصیه.به نظرم شما که هر دو روز یکبار اونو میبینی بهتره توی جمع باهاش مقابله نکنی.در جمع کاملا رفتاری مبادی اداب داشته باش اما پشت تلفن یا خصوصی حسابی روی نقاط ضعفش کار کن.ذهنش رو خراب کن.ببین روی چه حرفهایی حساسه دست بذار روی نقطه حساس.شاید عکس العملی در ظاهر نشون نده اما مداومت در کار بهت ثابت میکنه که داره منفجر میشه.انفجار روحی و روانی باعث میشه که عکس العمل نامناسبی انجام بده و این به نفع تو خواهد شد.به شرطی که ازش استفاده کنی.البته اون هم ساکت نمیشینه و باهات مقابله به مثل میکنه که اگه توی جمع بهت حرفی بزنه به نظرم بهتره واسه تو چون ظاهر امر رو به نفع تو تغییر میده.سعی کن از راه عمل و نه از راه مباحثه و مجادله برنده بشی.مثل دوست تظاهر کن اما مثل جاسوس عمل کن. کاملا خردش کن
باید با یک مهندس نرم افزار حرف بزنی و کامنتهای اونو تا زمان تایید شما روی سایت ظاهر نشه
(بعضی سایتها هستن مثل رادیو فردا تا کامنت توسط ادمین تایید نشه روی سایت قرار نمیگیره)
اگه هم یک ایمیل از اون گیر بیاری مثلا از طریق ثبت نام در وبلاگ... بهتر میشه جوابشو بدی.
این یک روش تهاجمیه
اما یک طرف دیگه خود شما هستید.بنظرم شما تا حد زیادی ادم وابسته ای هستید به دیگران.نیاز به تایید اونها دارید.اگه تاییدت نکنن دنبال راه چاره هستید ذهنتون درگیر میشه.هیچ کسی کامل نیست.همه رو هم نمیشه راضی کرد.شاید دانش آموزانت هم بدونن که شما خوشتون میاد از تعریف و تمجید.البته کی رو میشه پیدا کرد که خوشش نیاد از تمجید اما سعی کن رفتارت رو تا حد مناسبی تعدیل کنی طوری که وابسته به نظرات دیگران نباشی اون رفیق تو هم میدونه که با این حرفها میتونه ذهنت رو خراب کنه.به نظرم در اولین اقدام سعی کن حرفهاش رو قبل خوندن پاک کنی تا ذهنت درگیر مسایل جدید نشه و به مرور شاهراه اقدامات اونو مسدود کنی.اون مجبور میشه راه جدید پیدا کنه .اگه هم نمیتونی جلوی خوندن خودت رو بگیری پس اجازه نده روی وبلاگت ظاهر بشه.شما نسبت به اون مستقل نیستی.به تایید اون تا حدی نیاز داری استقلال عمل داشته باش حداقل در ظاهر.اینکه اطرافیان در مورد چه فکری میکنند تا حدی مهمه.اما شما این موضوع خیلی واست اهمیت داره سعی کن این تمایل خودتو کنترل کنی.شاید رفتار تو کاملا منطقی باشه اما سوء نیت یا حتی برداشت نادرست یا کج فهمی دیگران(عمد یا غیر عمد) باعث بشه که مورد سرزنش قرار بگیری پس بهتره زیاد اهمیتی ندی.
حالا شما دارید تدریس میکنید وقتی طرف به شما میگه 4 تا کتاب خوندی فکر نکن علامه دهر شدی شاید اون میدونه که شما نسبت به کارتون حساسید و اهمیت زیادی به سطح کیفی تدریستون دارید این خیلی خوبه که شما اهمیت میدید شما هم منطقی فکر کن ایا تصور کردید علامه شدید؟ مطمئنا اینطور فکر نکردید پس خیلی به حرفش اهمیت نده.همیشه ادمایی هستن که دنبال ضربه زدن هستند گاهی ضربه میخوری اما باید بلند شد گاهی هم شکست رو باید تجربه کرد اکثر مواقع هم باید اهمیت نداد اگه بخوای همه رو قانع کنی نهایتا نا امید میشی.
حرف زیاده...
این فقط تصور من از کل موضوعی بود که گفتید.بهترین اقدام رو با فکر منطقی و در ارامش انتخاب کن
1390/09/17
این یه راه حل بود واسه درگیری و مقابله به مثل.
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
سلام آقا اشکان،
به تالار همدردی خوش آمدید.
دوست عزیز،
طبق قوانین، ما در تاپیک هایی که قدیمی تر از 1-2 هفته باشند، دیگر پست نمی زنیم، مگر اینکه خود صاحب تاپیک به تاپیکش برگردد.
در بالای صفحه می توانید روی دکمه "ارسالهای امروز" کلیک کنید تا تاپیک هایی که در حال حاضر در حال جریان هستند رو ببینید.
از شما متشکرم.