-
شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
سلام 10 سال است كه ازدواج كرده ام
1-ملاك ايمان واخلاق و وفاداري در زمان ازدواج بسيار برايم مهم بود حتي ريزترين مسايل مربوط به اين موارد را با وي مطرح كردم و او نيز موافقت كرد چون از خانواده بسيار خوبي بودند حاضر به ازدواج با وي شدم 2-بعد از 2سال عقد ازدواج كرديم بعد از عروسي كم كم شروع به ترك نماز كرد ، چادرم را مسخره ميكرد و با دوستان بي قيد و بندش رفت وآمد خانوادگي البته تنها و بدون حضور من ميكرد .متوجه شدم كه قبل از ازدواج هم مقيد به نماز نبوده و بعد از ازدواج با من موقتي نماز ميخوانده به خاطر او چادرم را وقتي با او بودم كنار مي گذاشتم و همه عباداتم را مثل روزه نماز وخمس و...تنها انجام مي دادم . در هر موضوع كوچكي دچار اختلاف مي شديم . در رفت وآمد، در انتخاب محل زندگي، در نوع تفريحات ، در نوع پوشش ، در نوع رفتارش با نامحرم . حتي غسلهاي واجبش را انجام نمي داد ، درمجالس اگر شراب بود ميخورد و ميگفت اسلام انسان را محدود مي كند مي خواهم آزاد باشم در اين مدت پيش مشاوره هم رفتيم ولي فايده اي نداشت قهر وآشتيهاي زيادي هم داشتيم . با وجود مشكلات ماليش با وي ساختم چون به او علاقه زيادي داشتم ولي تصميم گرفتيم بچه دار نشويم 3-بعداز 4 سال در موبايلش عكس زني را با وي در محيطهاي مختلف ديدم به محض مشاهده ديگر نتوانستم تحمل كنم و تصميم به جدايي گرفتم ولي خانواده اش پا درمياني كردند خودش هم گفت مساله اي نبوده ولي بعد متوجه شدم كه او از همكلاسيهاي دانشگاهيش بوده و قرارهايي هم گذاشته اند . خلاصه بعد از5 ماه با گرفتن تعهدي مبني بر قبول شرايط قبل ازدواج و وفاداري ، او را بخشيدم و به خانه برگشتم 4- بعد از چند ماه زندگي او به هيچ كدام از تعهداتش عمل نكرد و دوباره با زني آشنا شده بود وبا وي رفت وآمد داشت دوباره پيش مشاور رفتم واو گفت كه جدا شوم بهتراست . شوهرم مي گويد نمي تواند حرفهاي خصوصي اش را به من بزند براي همين دنبال كسي ميگردد كه او را بفهمد . مي گويد دلم مي خواهد با زنم در پارتي شركت كنم يا در خانه به راحتي مشروب بخورد با هر پوششي كه او دست دارد در جامعه ظاهر شوم خلاصه اينكه من هم مانند او محدوديتي نداشته باشم . موگويد كه مرا دوست ندارد و من انتخاب مادرش بوده ام 5- من نمي توانم بيشتر از اين به گناه آلوده شوم و ميدانم كه در تربيت فرزند با او دچار مشكل ميشوم . از طرفي هم به او علاقه زيادي دارم زندگي ام را دوست دارم و برايش زحمت كشيده ام . جواني ام را تباه شده مي بينم .آيا ادامه اين زندگي به صلاحم است ؟
آيا بهتر اين است كه به اين زندگي با توجه به پيامدهاي طلاق ادامه دهم و قيد بچه را بزنم ؟
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
سلام دوست عزیز خوش آمدی
من فقط می تونم بگم که ادامه این زندگی واقعاسخته فکرنمی کنیدبعدازچندسال از این همه بی توجهی همسرتون خسته شید؟
فکرنمی کنید شماهم به عنوان یه آدم نیازدارید که بهتون توجه بشه ودوستتون داشته باشن وبهتون وفادار بمونن آیابه نظرت می تونی همه ی اینارو نادیده بگیری؟
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
خانم محترم وقتی متن مشکلاتتون رو خوندم واقعا شوکه شدم . فکر میکنم باید این واقعیتو قبول کنین که شما به درد هم نمیخورین و تفاوت زیادی که بین اعتقاداتتون وجود داره نمیزاره با هم احساس خوشبختی کنین . شوهر شما آدم هوسبازیه و این مسئله قابل گدشت و اصلاح به این راحتیها نیست پس بهتره یه مدتی از هم جدا زندگی کنین تا بتونین به یه ثبات احساسی نسبت بهش برسین و شاید بهتر باشه خودتون رو برای جدایی آماده کنین . در انتها از خدا میخوام که زن با ارزشی مثل شما رو عاقبت به خیر و خوشبخت کنه . به امید روزی که همه زن و مردها ارزش امتیازاتی را که شما و امثال شما دارن بفهمن
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
اګر شوهرتون یه هیچ وجه حاضر به تغییر و برګشت به مسیر درست نیست، بدونید که ادامه زندګی با ایشون مسایل زیر را به دنبال داره:
1- شما به عنوان همسر ایشون باید نیازهای جنسیشون را تامین کنید ( وظیفه ی شرعی شماست ) و از طرفی روابط کنترل نشده ی ایشون امکان آلودګی و بیماری را برای شما به دنبال داره. آیا درسته که شما سلامت و جسمتون را برای چنین فرد بی مسولیت و لاابالی به خطر بندازید؟
2- زندګی بدون محبت همسر و بدون بچه و بدون همراه و همدل در کنار مردی که با اعتقادات شما همسو نیست، جز فرسایش روح و روان و ناراحتی و تنهایی چی داره؟ آیا درسته که سلامت روحتون را برای چنین فرد بی مسولیت و لاابالی به خطر بندازید؟
اګر راه برګشتی نداره، از جسمت و روحت برای چنین فردی نګذر.
خودتان را به دست خودتان به هلاکت نیفکنید!
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
هر كس آزاده كه هر جور ميخواد زندگي كنه...در حال حاضر شما و همسرتون زوج مناسبي براي هم نيستيد و فاصله ي نسبتا عميقي بينتون هست كه نميتونه حتي حرفهاي خصوصيش رو به شما بگه...پس به جاي سوختن و ساختن قبل از بچه دار شدن و ...از هم جدا بشيد تا هر كدامتون با زوج مناسب خودش زندگي شيرين و خوشي رو ادامه بده...
يادتون باشه همه ادمها در حال تغيير هستند...
شايد شما هم در اين اتفاق بي تقصير نبوديد...به هر حال جلوي ضرر رو از هرجا بگيري منفعته....
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
zpar عزیز
ده سال زندګی را نمی شه به همین راحتی ګذاشت و ګذشت.
می دونم الان داری با خودت می ګی چه راحت می ګن طلاق.
ولی اګه دلایلی برای موندنت داری و دلت می خواد راجع بهش صحبت کنی بیا و بګو. شاید بشه راهی پیدا کرد.
با حرفهایی که شما زدید تقریبا جواب همینه، مګر اینکه توضیحات بیشتری بدید و بشه یه روزنه ی امید پیدا کرد.
علت اینکه تعداد کسانی که جواب دادند اینقد کم است هم همینه. دوستان نمی خوان کسی را تشویق به جدایی کنند.
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
با تشكر از همه دوستان
شوهرم ذاتا پاك است ولي تحت تاثير جامعه خراب شده وقتي در ميان فاميل ودوستانش همه ضد ارزشها ارزش تلقي ميشود او هم ميخواهد پيش بقيه كم نياورد حالا هم اصلا حاضر به تغيير رفتار خود نيست انگار در ذهنش اين افكار ملكه شده در بحث كردن هم با من كم مي آورد ولي زير بار اشتباه خود نمي رود من انسان متوكل و با اراده اي هستم ولي چگونه ميتوانم بر10سال انس غلبه كنم ومهر او و ازهمه مهمتر خاطراتم را با او فراموش كنم با همه اين تفاسير او خصوصيات خوب هم دارد و با هم اوقات خوش زيادي داشتيم اصولا هم آدم خاطره بازي هستم
چگونه ميتوانم جسارت طلاق گرفتن را پيدا كنم و در ميان اين مردم ظاهربين زندگي كنم به هر حال من در اين جامعه زندگي ميكنم در خانواده ما طلاق رسم نيست نمي توانم به اين راحتي آبروي خود وخانواده ام را ببرم
اگرچه از لحاظ ظاهر و خانوادگي ايده آل هستم ولي با اين جامعه خراب كنوني نگران آينده ام هستم نسبت به اكثر مردهاي بي ايمان بدبين شده ام انسان با ايمان واقعي هم خيلي كم اند اگر هم باشند آيا حاضر با زندگي يك زن متعلقه هستند معلوم است كه نه
از زندگي آينده ام ميترسم
اهل دادگاه رفتن و اجراي مهريه هم نيستم اصلا اين چيزها در خانواده ما نبوده
من در حال حاضر بين بد وبدتر ، بد را انتخاب كرده ام اگر راه درست طلاق است چگونه ميتوانم بر موارد بالا پيروز شوم اگر كتاب يا مقاله اي در اين زميته داريد معرفي كنيد لطفا كمكم كنيد با تشكر مجدد
محمد سام گرامي اين را هم بگم كه 5 ماه از او جدا زندگي كردم و هيچ ارتباطي با هم نداشتيم ولي در اين 5ماه واقعا حال روحيم خراب بود و هر روز گريه مي كردم در اين مدت فقط از خدا ياري خواستم البته خانواده ام هم خيلي حمايت روحي ام كردم
از نظر مالي مستقل هستم و او حتي نفقه مرا هم پرداخت نميكند
نمي دانم آيا با طلاق حالم بهتر ميشود يا نه ؟
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
خانومي سلام شما ميگي 10 سال يكي رو ميشناسم بعد 27 سال زندگي كه نه فداكاري با يه مرد كه يه حاجي بهش ميگفتن 10 تا ازون ور در ميمد به زنش خيانت كرد 2تا دختر داره كه دختري كه حاجي باهاش دوست شده بود فقط2سال از دختر خودش بزرگتر بود زندگي قبل اينا ارزوي هر كسي بود خانوم بعد فهميدن اول قبول نكرد يعني باورش نميشد خلاصه اين ماجرا تعقيب كردنا فاش شدن آبروريزي 3سال طول كشيد همه محبتشون به نفرتو فحش و دعوا تبديل شد حالا حاجي با اون خانوم صيغه شده و چون اون دختره به هيچي اعتقاد نداشت حاجيم اعتقاداتشو فراموش كرده ...كار خانوم حاجي هم دعا و گريه است 10سال پير شده به نطر من قبل اينكه از هم متنفر بشين و پرده حرمت بينتون شكسته بشه قبل اينكه دعواهاي تكراري زشتي كارشو كمرنگ كنه بايد از هم طلاق عاطفي بگيرين يه مدت كوتاه بزار دلش برات تنگ بشه نزار خونه جايي بشه كه پر قيل و قاله خيليها كنارش دام ارامش براش پهن ميكننن عزيزم بايد قوي باشي خودتو زليل ندون راه سختي داري برگردوندن به خودت بعدم بايد ببيني ميتووني از گناهش بگزري يا وتبديل به يه ادم شكاك نشي؟ موفق باشي
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
:exclamation::exclamation:
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
zpar عزیز،
من مشاور نیستم و راه کاری هم برای مشکل شما به طور خاص به نظرم نمی رسه. اما دوست دارم با هم در موردش صحبت کنیم.
شما جواب سوالهای من را ندادی.
سوال اول: چطور می تونی با مردی زندګی کنی که بهت مکررا خیانت می کنه (جسارتا به نظر من خیانت مکرر هرزګی است ) ؟
شما جسمت و روحت را در معرض خطر قطعی فعلی ګذاشتی، از ترس خطر احتمالی آینده ؟؟
فکر نمی کنی بهتره یه کم روی اعتماد به نفست و احترام به خودت بیشتر کار کنی ؟
هیچ کس منکر عواقب بد طلاق نیست، ولی با همه ی منفور بودنش، حلاله. فکر می کنی چرا ؟؟
سوال دوم : این علاقه یکطرفه است؟ آیا ایشون واقعا به شما و زندګیشون علاقه دارند یا از سر عادت و ... زندګی می کنند؟
مردی که علنا برګشته به شما می ګه کسی را می خوام که بتونم باهاش حرف بزنم. یعنی با شما فاصله ی عاطفی داره.
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
سلام دوست عزیز:72:
قطعا فراموش کردن خاطرات سخته. و قطعا ایشان خوبیهایی داشتن که شما 10 سال باهاش زندگی کردی.
می دونی دوست عزیز مشکل شما هر چیزی به جز مسایل اعتقادی بود می شد راهی براش پیدا کرد. اما الان نمی شه به شما گفت دست از اعتقاداتت بردار و باهاش زندگی کن.
قطعا تن دادن به چنین زندگی یعنی عیسی به راه خود موسی به راه خود اما فرزند مشترک این دو را چکار می شه کرد اگه خدایی نکرده او هم به راه پدر رفت اون وقت چه باید کرد؟
می تونید تا اخر عمر بی بچه زندگی کنید؟ قطعا نمی شه؟
به نظرم صحبتهای نهایی و باهاش به صورت کاملا جدی و به دور از هر گونه احساست بزنید و بگید اگه قرار باشه به همین رویه بگذره طلاق بهترین گزینس.
با خودتون خلوت کنید ایا می تونید بودنش و با زنای دیگه تحمل کنی؟ ایا می تونید همه انچه را که بین شما تفاوت محسوب می شه و تحمل کنید؟
اگه بله بسم ا.. می تونید بازم زندگی کنید .
هر چند که اگه شما بتونید همین یک نفر و تغییر بدید و بهش بفهمونید که دین اسلام به جز ازادی و لذت چیزی نیست و یکی و از ورته گناه نجات بدید سعادت دنیا و اخرت و نصیب خودتون کردید.:310:
اما می تونید؟ اگه بتونید که عالیه. اما 10 سال نشده. سعی کردی؟
یا خودت و تا حدی رنگ او کردی؟
تا حالا مناجات و شما رو با پروردگار دیده؟ نظرش چی بوده؟
موفق باشید:72:
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
بهشت عزيز سلام
در مورد سوال اولت بايد بگم كه تعريف خيانت من با او فرق ميكند از نظر من وقتي زنت را محل آسايش ندوني وبه فكر زني ديگه باشي كه با او احساس راحتي كني هم نوعي خيانت محسوب ميشه در حالي كه شوهرم فقط ايجاد رابطه و زنا را خيانت مي دونه او از نظر خودش تا حالا به من خيانت نكرده حتي به من گفت يك سري دوستاش كه زنا ميكردند به او پيشنهاد دادند كه او هم همين رويه را پيش بگيره ولي او قبول نكرده و به قول خودش به من خيانت نكرده
اين حرفها براي من كه قبل ازدواج حتي به نا محرم هم نگاه نميكردم خيلي ثقيل بود
اين را هم بگم كه بعد از رابطه دومش ديگه رفتار مشكوك ازش نديدم براي همين هنوز در حال ارزيابي او هستم
فقط مشكلاتمون را با زن سابق دوستش كه روانشناسي خونده مطح ميكنه و با او درد دل ميكنه
البته من هم چند بار از مشاوره با ايشون استفاده كرده ام ولي دلم ميخواد بياد با خودم درددل كنه نه اينكه از اون بدونم شوهرم چشه
جواب سوال دوم : اينو ميدونم كه اگه منم هم عقيده خودش بودم مرا خيلي دوست ميداشت ولي حالا تكليفش را با خودش نميدونه. نميدونه چي ميخواد بعضي وقتها ميگه دوست دارم و بعضي وقتها هم ميگه ما با هم از سر اجبار داريم زندگي ميكنيم
همين رفتار دوگانشه كه مرا عذاب ميده و اجازه نمي ده تصميم قطعي بگيرم
سيسلي عزيزسلام
معلومه كه سعي خودم را كرده ام
تابستان امسال او را به مكه بردم باورتان نميشود خيلي عوض شده بود طوري كه دلم ميخواست براي هميشه آنجا بمانيم روزي صد هزار بار شكر خدا را ميكردم واقعا فكر ميكردم عوض شده ولي به محض برگشت دوباره همان آدم سابق شد دوباره ترك نماز كرد وهمه زحماتم به باد رفت و خيانت دوم را انجام داد
من نميتوانم در حضور او نمازم را بيشتر از 1 ربع طول بدم حتي حاضر به بحث در مورد موضوعات مذهبي چه از طريق من و چه از طريق تلويزيون يا ديگران نيست علاقه اي هم به ديدن مناجات من نشان نمي دهد بيشترمنتظر معجزه هستم چون خدا گفته هر كه را بخواهم هدايت ميكنم تا حالا بيشتر سعي كردم خودم را منعطف نشان دهم و طبق خواسته او باشم مجبورم در روزهايتعطيل و گناه در بعضي محافل شركت كنم كه خيلي براي عذاب آور است چون ميترسم كه او را تنها بگذارم لطمه تنها رفتن او را قبلا ديده ام ميترسم احساس ميكنم قبح بعضي از گناهان برايم ريخته شده خيلي ناراحتم
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
با سلام
مراجع گرامي، مشكل شما با همسرتون نيست. مشكلتون با خودتون هست.
شما تصور مي كنيد بدون هزينه همه چيز را با هم داشته باشي.
شما به نظر مي رسد كه جسارت لازم را براي ابراز وجود و تصميم گيري نداريد.
ترس هاي موهوم داريد. هم خدا را مي خواهيد و هم خرما را.
از طرفي مي خواهيد اعتقاداتون را داشته باشيد.(بخوانيد خدا)، هم مي خواهيد علائق شخصي، خواستهاي مردم را داشته باشيد(بخوانيد خرما).
شما بايد معيارها ، خطوط قرمز و انعطافهاي خود را در مقايسه با همسرت باز تعريف كني.مرز هاي قرمز تا كجاست؟
انعطاف شما تا كجاست؟
انعطاف همسرتان بايد در كجا باشد؟
چه ميزان تغيير را شما قبول مي كنيد؟
چه ميزان تغيير را همسرتان تقبل مي كند؟
فوايد و مضرات اين زندگي اگر تغييري نباشد تا كجاست؟
چه مقدار تغيير براي هر يك از شما لازم هست كه ادامه اين زندگي نفعش بيشتر از جدايي باشد؟
جهت اطلاع بيشتر مقاله (انتخاب صحيح، شيوه حل مسئله و تعارض هاي ما ) را مطالعه كنيد.
با توضيحي هم كه داديد به نظر مي رسد مشاوره هاي قبلي هم كه رفته ايد زياد به كار نگرفته ايد. كه يا از ترس و عدم جسارت شما ناشي مي شود. يا اينكه واقعا نخواسته ايد هزينه هاي تغيير را بپردازيد.
خلاصه:يك مشاوره حضوري هم برويد و تمام مزايا و معايب زندگي خود را دسته بندي،ضريب دهي و محاسبه كنيد. بعد ببينيد حداقل تغييرات لازم از طرف شما و همسرت بايد تا چه اندازه باشد كه منفعت و ارزش اين زندگي بيشتر (از جدايي) شود. بعد طبق قرارداددرماني شما و همسرتان عمل كنيد. اگر يكي از شما يا دو نفر نخواست تغيير كند. بايد نزديكترين راهي را انتخاب كنيد كه منفعتش براي هر دو شما بيشتر باشد.
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
تابستان امسال او را به مكه بردم باورتان نميشود خيلي عوض شده بود طوري كه دلم ميخواست براي هميشه آنجا بمانيم روزي صد هزار بار شكر خدا را ميكردم واقعا فكر ميكردم عوض شده ولي به محض برگشت دوباره همان آدم سابق شد دوباره ترك نماز كرد وهمه زحماتم به باد رفت و خيانت دوم را انجام داد
از تابستان تا الان منتظر علنی شدن یه خیانت دیگه هم بودین که می گین دیگه خیانت نکرده؟؟
به نظر من شما زیادی به ایشون وابسته ای و از جدایی ازش می ترسی، که این همه تحملش می کنی.
در ضمن این مشاوره های یک نفره و درد دل با همسر سابق دوستشون را هم جدی بگیرید. ایشون می تونن با شما برای یک مشاوره رسمی و مشترک اقدام کنند. درد دل با یک خانم مطلقه عاقبت جالبی نداره، مخصوصا با این اخلاق همسر شما .
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
به نظر من باید هر کدوم یه قدم بردارید ..
بطور مثال شما از خمس و زکات و نماز نخوندنش چشم پوشی کنید ..
ایشون از اینکه شما رو مجبور به پوشیدن هر لباسی کنه و غیره ..
البته می دونم اگه ایشون 1 قدم براتون برداشته شما 100 قدم برداشتید ولی 10 سال زندگی چی ؟
به نظرم بازم پیش مشاور برید !:72:
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
گفتین که در حضور او نمی تونین نمازتون را بیشتر از یه ربع طول بدین. مگه شما در حالت عادی چند دقیقه نمازتون طول میکشه. :163:
در زمان پیامبر، یه فرد مسلمان یه نفر مسیحی را مسلمان کرد. او را به مسجد برد و نماز صبح خواندند. فرد تازه مسلمان بعد از نماز خواست برود که مسلمان قبلی گفت بمان تا مستحبات را بخوانیم. این قدر طدل داد تا نزدیک ظهر شد. بعد خواست برود و او گفت که حالا نماز ظهر می شود، کمی صبر کن تا آن را هم بخوانیم. همین طور نگهش داشت تا شب شد. فردای اون روز مرد از اسلام برگشت و دوباره مسیحی شد.
میگم مطمئن هستید که خیلی بهش گیر نمی دادید. چون قبلا نماز نمی خونده و بعد کمی خوانده و بعد رها کرده، میگم شاید شما خیلی بهش سخت می گرفتین و همش می خواستین بهترش کنین تا این که خسته شده و میگه اسلام دین سختی است.
سخت نگرفتین باهاش؟:303:
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
zpar مي دونم كه شرايط سختي را داريداما اگر شوهرتون و زندگيتون را دوست داريد قدم هاي اول را خودتون برداريد يعني كه
1-يه مدتي اصلاًً امر و نهي نكنيد.
2-فرض كنيد فقط شما وظيفه داريد واجبات ديني را انجام بديد اون هم نه اينكه وقتي شما را مي بينند خيال كنند براي اينكه به همسرتون نشون بديد كه بايد اين كار را انجام بدهد اين كار را مي كنيد .
3-سعي كنيد زيبايي هاي دينمون را به صورت غير مستقيم بهشون نشون بديد مثلاً محبتتون را چند برابر كنيد خيلي بهشون احترام بذاريد و هر كاري را كه ازتون مي خواهند اگه خلاف شرع و ارزش هاي ديني نيست با كمال ميل براشون انجام بديد و اگه خلاف شرع هست بهونه بياريد يه طوري كه بيشتر غيرتش را تحريك كنيد كه مثلاً دوست ندارم مردهانگاه بد بهم داشته باشند و...خلاصه بهشون نشون بديد كه چقدر در دينمون در مورد روابط خانمهاباهمسرشون سفارش شده البته به صورت غير مستقيم (حتي كتاب هايي كه در مورد اين موضوعات هست را بخونيد و خودتون رعايت كنيد ).
4-توي خونه بهترين لباس هاتون را بپوشيد و به خودتون خيلي برسيد ... همه جوره ارضاشون كنيد .
5-منتظر نباشيد كه به سرعت نتيجه اش را ببنيد .
موفق باشيد:72:
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
با تشكر از مدير همدردي
كاملا درست است رفتار يويو وار را دقيقا در خود حس ميكنم حتي دچار عارضه هاي روان تني آن هم شده ام با وجود اين فكر ميكنم كمالگرايي بطور فطري در همه انسانها وجود دارد
ولي منظورتون را از هزينه نكردن نفهميدم
تمام راهكارهايي كه دوستان تا حالا گفتند را انجام داده ام مدتهاست به مسائل مذهبي او گير نمي دهم به نظراتش اهميت ميدهم و سعي در ايجاد تنوع در زندگي ، رسيدن به سر و وضع ،نامه و از همه مهمتر جواني ام را براي او هزينه كرده ام
البته زماني مشكلات به اوج خود وي رسد كه به فكر بچه دار شدن مي افتم چون زمان زيادي ندارم
يكي از مشاوراني كه پيش او رفتم مسئله امتياز دهي را مطرح كرد ولي باز هم به نتيجه نرسيديم
بيشتر مشاوران هم نظر به جدايي ميدهند
لطفا مشاور خوبي را براي حل مشكل من معرفي كنيد اگر سازمان خاصي را سراغ داريد لطفا معرفي كنيد
باز هم از همدردي شما صميمانه متشكرم
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
دوست عزیز ببین نمیتونی آدمای درست و حسابی رو بهش نزدیک کنی، به نظر میاد دوستاش اغفالش میکنن.با چند تا آدم مذهبیه معتدل و آگاه مشورت کن ببین توی دینمون دستورالعملی برای برخورد با امثال شوهرت نداریم؟(که قطعا داریم) مواظب باش خودت توی اعتقاداتت سست نشی.
به نظر من دو حالت وجود داره: 1- شما توی انتخابت درست عمل نکردی یعنی معیارهات الهی نبوده و الان داری تقاص اشتباهت رو پس میدی، که الان وظیفت توبه کردنه و دعا برای اینکه خدا بهت کمک کنه و راه درست رو انتخاب کنی.
2- شما با معیار درست ازدواج کردی ولی بعدا این مشکلات ظاهر شد که یا خداوند میخواسته شما رو ناجی شوهرتون قرار بده و یا شما رو در تعارض عشق به خدا و عشق به شوهر امتحان کنه،در صورتی که شما هنوز از تمام توانت برای هدایت شوهرت استفاده نکردی ادامه بده و با راهنمایی بزرگان زندگیت رو بساز،ولی اگه تمام تلاشت رو کردی و نتیجه نگرفتی عشق به خدا رو انتخاب کن و با وجود وابستگی زیاد ازش جدا شو که از این امتحان سربلند بیرون بیای و خدا 1000 برابر برات جبران کنه.
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
دوستان و مشاوران سلام
3ماه پيش با هم پيش مشاوري با تجربه رفتيم او مرتب ميگفت جدا شويد بهتر است و ادامه اين رابطه بيشتر به ضرر من است كلمات او باعث شده شوهرم بگويد ما به درد هم نميخوريم
از اين بي ثباتي در زندگي و تلف كردن عمرم هم خسته شدم
شوهرم اصلا حاضر نيست درباره مشكلاتمان صحبت كنيم و به نتيجه اي برسيم
ديشب با شوهرم صحبت كردم و راضيش كردم به يك مشاوره قبل از طلاق برويم اگر چه او ميگفت اينكار بيهوده است واين زندگي به درد نميخورد
به نظر شما همه مشاورها يك نظر دارند
بهتر نيست مشاورم را عوض كنم
واصلا اين مشاوره ضرورت دارد يا اينكه بدون انجام اين كار وارد عمليات طلاق شويم
مي خواهم حداكثر سعي ام را كرده باشم
در مشاوره قبل از طلاق چه مسائلي مطرح ميشود
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
دوست عزيزم zpar
ورودت رو به تالار همدردي تبريك مي گويم . بايد بگم من هم تقريبا شرايط شما رو داشتم ولي هيچگاه از اين ديد به اين مسئله نگاه نكردم و اونقدر روي درستي عقايدم پافشاري نداشته ام . از خوندن مطالبت به نتايج زير رسيدم .
1- ادم انعطاف پذيري نيستي .
2- دچار وابستگي به همسرت هستي .
3- ادم كمالگرايي هستي .
4- در حال حاضر دچار تعارض در درون خودت شده اي
كه همه اينها راه حل دارد .
تو اول از همه بايد با خودت كنار بياي . تو از زندگيت چي مي خواي ؟
بعد دليل بچه دار نشدنت در طول اين ده سال چي بوده ؟
از كجا اينقدر مطمئن هستي كه رفتارهاي ديني تو زياده روي يا نوعي تهجر نبوده كه اگر چنين بوده خوب شوهرت نمي تونه خودشو به تو نزديك احساس كنه .
دليل شوهر تو براي جدايي بيشتر چه چيزهايي هست ؟
دوست عزيزم در ادامه بايد بگم ادمها خيلي وقتها ناخواسته در طول زمان ار همديگه تاثير مي گيرند بدون اينكه خودشون بخوان . تو ميگي ادم معتقدي بودي اگه خودت واقعا به اعتقادات خودت باور داشتي و اون رو نه از روي اجبار بلكه با ايمان راسخ و دلايل محكم و با شور و نشاط انجام ميدادي قائدتا به مرور زمان تاثير خوب خودت رو روي همسرت بايد ميگذاشتي .
يه چيز ديگه بايد در مورد دينداري به شما ياداوري كنم . دينداري راهي است براي بهتر زندگي كردن و بيشتر ادمها به چيزي يا كسي اعتقاد دارن كه به اونها ارامش ميده . شايد كه نه حتما شوهر تو اون ارامشي رو كه بايد در روش دينداري شما نديده .
در پايان چند تا مقاله بهتون توصيه مي كنم كه بخونيد و سعي كنيد راهكارهاي اون رو تو زندگيتون كاربردي كنيد .
رهايي از وابستگي
اعتماد به نفس چيست ؟
و مقاله اي كه اقاي سنگتراشان هم توصيه كردن انتخاب صحيح شيوه حل مسئله و تعارضهاي ما
چگونه انعطاف پذير شويم ؟
اميدوارم با مطالعه اين مقالات بتوني راه حل مناسبي پيدا كني و در هر صورت دوست دارم بيشتر راجع به شرايطت بدونم تا من و دوستاي ديگه بتونيم بهتر راهنماييت كنيم .
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
پريوش سلام به سوالات تك تك پاسخ ميدهم
1- هدف من از زندگي تعالي و رسيدن به آرامش و كمال است از در جا زدن متنفرم و دوست دارم از همه لحاظ پيشرفت كنم آدم شادي هستم و خوشگذراندن سالم و ورزش را بسيار دوست دارم
2-در اين سالها شوهرم نخواسته بچه دار شويم چون معتقد است تربيت ما دو گونه است وبچه ميان ما سردرگم خواهد شد با اينكه هر دو عشق بچه هستيم
3-از نظر شوهر من اسلام محدوديت است و او طرفدار آزادي مطلق است هر چيزي بخورد بياشامد هر كجا خواست در هر زمان برود و خلاصه بدون محدوديت
در اين سالها سعي كردم خواسته هاي او را برآورده كنم چادرم را كنار گذاشتم و تا جاي لازم لباسهاي مورد علاقه او را ميپوشيدم با هم عضو گروه كوهنوردي شديم تا شايد رفت وآمد با ساير دوستانش را فراموش كند چون همسران آنها بيحجاب بودند در مهمانيها مي رقصيدند و او هم ميخواست من همان گونه باشم البته آدم شيكپوش و زيبايي هستم البته به گفته ديگران .حتي خانواده شوهرم دوست دارند خريد پوشاكشان را با من انجام دهند
ولي نه اهل شراب خوردنم و نه بيحجابي
4- شوهرم از دوران كودكي اش راضي نيست از طرف خانواده كنترل ميشده از معيارهاي مادرش براي زندگي متنفر است البته مادرش هم مشكل روحي داشتند وچون من انتخاب مادرش بودم شايد بطور ناخودآگاه با من موضع ميگيرد
به گفته شوهرم تنها فاصله بين ما اسلام است البته به نظر من خيلي چيزهاي ديگه است
شوهرم آدم افسرده اي است كه البته حاضر به درمان هم نيست اصلا حاضر نيست به خاطر زندگي بجنگد و تسليم ميشود و آسانترين راه را انتخاب ميكند
آدم مسئليت پذيري نيست و هنوز در سن 34 سالگي از نظر مالي وابسته به من خانواده اش است خرج زندگي و خودم را من ميپردازم و خانواده اش كرايه خانه را
همه اينها باعث افسردگي همسرم شده
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
دوست عزيزم :43:
ممنون از توضيحاتت . تا اونجايي كه من متوجه شدم مشكل شما مسئله دينداري نيست . شوهر شما تو زندگي با شما جايگاه خودش رو از دست داده و تو زندگي با شما احساس بي ارزشي مي كنه . شما به خاطر بدست اوردن رضايت اون هر كاري كردين و اين درست نيست .
نقل قول:
سعي كردم خواسته هاي او را برآورده كنم چادرم را كنار گذاشتم و تا جاي لازم لباسهاي مورد علاقه او را ميپوشيدم
بعد هم چه دليلي داره كه خونوادش خرجي شما رو بدن . سعي كن با خونوادش صحبت كني تا دست از اين حمايتها بردارن و نقش حمايتي خودت رو هم كمرنگ كني . اگه مقاله مربوط به رهايي از وابستگي رو خونده باشي مي توني متوجه بشي كه وابسته هستي . مي دوني چرا تو همين چند خط كه براي ما نوشتي فقط از تفكرات شوهرت نوشتي .
نقل قول:
شوهرم نخواسته بچه دار شويم چون معتقد است تربيت ما دو گونه است وبچه ميان ما سردرگم خواهد شد با اينكه هر دو عشق بچه هستيم
نقل قول:
شوهرم از دوران كودكي اش راضي نيست از طرف خانواده كنترل ميشده از معيارهاي مادرش براي زندگي متنفر است
نقل قول:
به گفته شوهرم تنها فاصله بين ما اسلام است البته به نظر من خيلي چيزهاي ديگه است
اينطور به نظر مياد كه تو خودت رو مسئول حل مشكلات شوهرت مي بيني و تا جايي كه فكر مي كني مشكلي در اعتقادات تو وجود داره كه اون ناراضيه .
شما اعتماد به نفست پايينه مي دوني چرا ، شما الان بر مبناي قضاوت شوهرت داري راجع به زندگيت و خودت تصميم مي گيري چون خودتو باور نداري چون براي پذيرفتن خودت نياز به تاييد ديگران داري .
خوب الان دو راه داريم .
اول اينكه شما اعتماد به نفست رو تقويت كني . براي اينكار مقاله هاي مربوطه كه لينكش رو هم براتون قرار دادم مفيده و بعد هم براي رهايي از وابستگي بايد اقدام كني . خصوصيات افراد وابسته رو مطالعه كن . بهت پيشنهاد مي كنم علاوه بر اينها كتاب وابستگي متقابل رو هم تهيه كني .
راه دوم اين كه به جاي تمركز به مشكلات شوهرت و تامين نيازها و خواسته هاي اون به خودت برسي و اجازه بدي شوهرت براي نگه داشتن زندگيش و تامين نيازهاي تو قدمي برداره . بزار اون هم حركتي بكنه . بزار ابراز وجود كنه .
يه مدت دست از كنترل كردن و جلب رضايتش بردار .
اين مقاله رو هم حتما مطالعه كن .
اعتياد عشقي
دوست عزيزم
يه مطلب جالب از يكي از دوستان عزيزم موعود عزيز ديدم كه لازم ديدم در اينجا اضافه كنم . اميدوارم مثمر ثمر باشه .
نقل قول:
امام علی (ع) در زمینه خوشنود کردن دیگران کلام زیبایی دارند که چون دقیقا عین کلمات اون توی ذهنم نیست مفهوم کلیش رو میگم: ایشان فرمودند :هیچوقت تلاش نکنید همه را از خود راضی نگه دارید چون نمی توانید .من که امام شما هستم نتوانستم شما هم نمی توانید.
با توجه به این کلام مولا(ع) واضحه که کسی نمیتونه رضایت همه اطرافیانش رو جلب کنه چون هر کاری که به مذاق یکی خوش بیاد حتما به مذاق دیگری ناخوش میاد و در اینصورت ما احساس ناکامی یا بی ارزش بودن یا بی عرضه بودن(ببخشید کلی میگم) یا ...مکنیم.
مشکل اصلی تو اینه که اعتماد به نفست زیادی پایینه و برای شخص خودت اعتبار قابل توجهی قائل نیستی اما به دیگران خیلی زیادی توجه میکنی.عزیزم تو هم مثل شوهرت و بقیه یک انسان هستی با تواناییهایی در حد یک انسان نه بیشتر .تو به دنیا نیومدی که حلال مشکلات دیگران باشی حتی مشکلات همسرت!
اما میتونی و وظیفه انسانی حکم میکنه که در حد توانت و تا جایی که عاقلانه باشه به دیگران کمک کنی .
عزیزم تو هر کاری تعادل بهترین راهکاره نه افراط و تفریط.همونطوری که دین ما اسلام دین تعادله و با افراط و تفریط مخالفه!
تو باید خودت باشی و طبق عقل و فکر خودت کارهات رو انجام بدی نه باب میل دیگران که اگه کارت درست باشه نیازی به تایید دیگران نداری
تو هم مثل بقیه نیازهایی داری،احساس داری،نقاط ضعف و قوتی داری . تو قهرمان زندگی همسرت و دیگران نیستی که مدام حواست باشه کم نیاری و اشتباه نکنی.
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
پريوش عزيز سلام
حرفهاي جديدي را ميشنوم
تا يادم بوده و همه ازمشاوران گرفته تا فاميل ميگفتند رضايت شوهرت راجلب كن حتي در دين ما سعادتمندترين زنان كسانيند كه شوهرانشان ار آنها رضايت داشته باشند
هر جا شوهرت ميره تو هم باش برو خيلي از جاها را بخاطر او ميرم و خودم اصلا مايل نيستم
تنهاش نذار
خواسته هاي او را اگر از لحاظ شرعي مشكل نداشته باشه برآورده كن
براي او لباس زيبا بپوش و به او محبت كن و ......................................
من همه اين كارها را براي حفظ زندگيم كردم 8 سال منتظر شدم شوهرم هيچ تلاشي نكرد
با همه اين كارها باز هم شوهرم ميگه كمبود محبت دارم
بارها به او گفتم تو هيچكدام از نيازهام را برآورده نمي كني نه نياز عاطفي نه جنسي نه روحي
ولي او توجهي نكرده
هميشه همه اطرافيان اعم از دوست وآشنا از اخلاق و ظاهرم تعريف ميكنند ولي دريغ از يه تعريف شوهر - انگار من را رقيب خودش ميدونه همش ميخواد ازم ايراد بگيره
اگه خودم هم مثل او بيخيال شم كه ديگه فاتحه اين زندگي خوندس
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
دوست عزيزم zpar
بايد بگم منظور من ازعدم جلب رضايت ، نافرماني و دعوا كردن با شوهر نبود . متوجه منظور من نشدي . دوست عزيزم شما يه خانم شاغل هستيد و يه ادم امروزي هستين پس نبايد تنها به گفته هاي گذشتگان اكتفا كنيد و پيرو محض باشي بدون هيچگونه تدبير در كاري كه مي كني . يه سري مقاله بهتون معرفي مي كنم تا بهتر بتوني شيوه درست رو جايگزين شيوه قبلي كني .
خانم محترم
مهارتهاي ارتباطي بين زن و شوهر به تنهايي كافي نيست
ببين خواهر خوبم ، همه ما باور داريم كه هر ادمي يه نوع تفكر داره و مستقل از ديگري فكر مي كنه عمل مي كنه و باورهاي ما ادمها با همديگه متفاوته . ببين شوهر تو وقتي با تو ازدواج كرده دوست داشته يه ادم ديگه رو در كنارش داشته باشه با يه تفكر متفاوت و يه عقل مضاعف در كنارش . هيچ مردي دوست نداره هر چي گفت زنش مطيع محضش بشه .مردها دوست دارن زنشون هم نظر بده و از كارهاي مورد علاقه و چيزهاي مورد علاقش بگه . كاري رو تاييد كنه يا تكذيب كنه . قرار نيست تو بشي اون . نه شوهرت با تو ازدواج كرده پس تو رو با همه اون چيزهايي كه هستي پسنديده اگه تو عوض بشي و بشي مثل اون كه ديگه خودت نيستي و اوني نيستي كه همسرت دوست داشته .
مطمئنا مردي كه يه همسر مطيع داشته باشه بعد از يه مدت احساس تنهايي مي كنه و افسرده ميشه .
اون الان احساس مي كنه كه تنها است و هيچ همراهي تو زندگيش نداره و ازدواج انگار بهش كمكي نكرده . و مطمئنا برداشت همسر تو ، از سكوت تو ، و نظر ندادن تو ، دين داري تو بوده و تصور كرده دينداري و پيروي از دين مغاير با زندگي كردن اون هست و در واقع زندگيشو خراب كرده و با دين در تضاد قرار گرفته .
اين مقاله رو هم مطالعه بفرمائيد .
همنوايي : همه را از خود راضي نگه داشتن
و اين لينك
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
پريوش عزيزم سلام
از اينكه لينكهاي مفيدي برام گذاشتي ممنونم
به علت كمبود وقت هنوز لينك آخر را نتوانستم بخوانم
ولي بقيه لينكها واقعا عالي بود
خوبه كه زوجين هر دو اين مطالب را بدونند و عمل كنند
يك طرفه فايده اي ندارد
ولي باز سعي ميكنم منعطف باشم و از خودم شروع كنم
اميدوارم شما هم موفق باشي
مي خواستم بدونم چقدر موفق به تغيير وضعت شدي ؟
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
دوست خوبم zpar عزيز:43:
خيلي خوشحالم كه خواهان تغيير و بهبود زندگيت هستي . اين خودش يه قدم مثبت به سمت بهبود وضعيت زندگي تو هست . بهت تبريك مي گم . :104:
احساس مي كنم تو اين سالها خيلي تحمل كردي . عزيزم تحمل كردن خوب نيست .دليلي نداشته اين همه وقت خودتو تحت فشار قرار بدي و در عذاب باشي . بايد حرف زد بايد نظر داد بايد هر گونه امادگي واسه پياده كردن روشهاي تازه تو زندگيت رو داشته باشي .
چيزي كه معلومه نوع تفكرت به زندگيت كمكي نكرده پس سعي كن با مطالعه بيشتر و پيگيري مشكل سطح تفكرت رو ارتقا بدي و موفق به كشف راه حلهاي بهتر باشي .
من هم همين روش رو پياده كردم و توصيه هايي كه واقعا برام موثر بوده رو براتون ميارم تا شما هم بتونين استفاده كنيد .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
سلام پریوش جان
پریوش مشکلات امروز زندگی تو ( شخص خودت ) بر می گردد به پیش نویس زندگی ات .
یعنی وقتی که تو یک دختر بچه ی خیلی کوچک بودی و شاهد مسائل جاری در خانواده و اجتماعت بودی و از چشم انداز یک دختر بچه ی آرام و ساکت به مسائل نگاه می کردی و تصمیم می گرفتی و برای خودت نت برداری می کردی و....
و تو در آن محیط شلوغ و پر مسئله کودکی یاد گرفتی که چگونه دوست داشتنی باشی تو یاد گرفتی که رضایت دیگران را به قیمت تحمل فشار های زیاد روی خودت چگونه به دست بیاوری و تو خیلی چیزهای دیگر را در همان محیط یاد گرفتی و تصمیم گرفتی که همانگونه هم عمل کنی که امروز هم شاهد هستیم که مشغولی و بر مبنای همان پیش نویس عمل می کنی . اما می توان به بلوغی رسید که بالغانه ضد پیش نویس عمل کرد و بازنگری کلی بر پیش نویس داشت .
تو امروز بر مبنای همان مسائل جاری در کودکی عمل می کنی . به نوعی عادت کرده ای .
راه حل تو
تغییر عادت
چه عاداتی را باید تغییر بدهی ؟
دیگران خشنود کردن >به قیمت اذیت شدن خودت .
کامل باش و قوی باش > قرار نیست تو همیشه کامل و قوی باشی تا همه چیز با دستان تو و به قیمت تنهایی تو مرتب و منظم باشد و تو بار مسئولیتها و فشارها را به تنهایی بکشی .
تو دوست داشتنی هستی . لازم نیست برای اینکه به دیگران ثابت کنی که دوست داشتنی هستی خودت را با مظلومیت تمام به شهادت برسانی ! کافی است که به این باور برسی که دوست داشتنی هستی .
کافی است حوزه ی اختیارات و تصمیم گیری های خودت را باور کنی .
کافی است یاد بگیری که تو لایق مهر و نوازش مثبت و مستقیم هستی . نباید خودت را برای دریافت نوازش به هر موقعیتی بیندازی و از هر موقعیت منفی برای دریافت نوازش استفاده کنی .
کافی است یاد بگیری و به این باور برسی تو یک انسان فوق العاده و شگفت انگیز هستی و در حیطه ی مسئولیتهای خود خوب عمل می کنی و از کل توانایی ات استفاده می کنی بیشتر از آن هم امکان ندارد .
کافی است یاد بگیری تا باید به دیگران هم فرصت بدهی تا به قاعده سهم خود برای زندگی و داشتن تو تلاش کنند.
کافی است یاد بگیری چگونه اعتماد به نفس بالا داشته باشی .
کافی است یادبگیری دیگران کاری را می کنند که دوست دارند انجام بدهند لازم نیست تو به زور آنها و علائق آنها را پوشش بدهی .
کافی است یادبگیری در حیطه ی مسئولیتهای خودت عمل کنی و نه بیشتر .
کافی است یک نگاهی به این تاپیک هم بیندازی و با استفاده از راهکارهای آن یک فکری برای کنترل وابستگی خود داشته باشی
http://www.hamdardi.net/thread-11497-post-105992.html
یاد بگیر به خودت احترام بگذاری و مقتدرانه و مسئولانه برای خودت احترام قائل باشی تنها در این صورت است که هم می توانی صادقانه دیگران را دوست داشته باشی و به دیگران هم فرصت خواهی داد تا تو را دوست داشته باشند
البته توجه کن که خانمی با روحیه تو که بی نهایت مسئولیت پذیر است نیاز دارد که زنگ تفریح هایی هم برای خودش در نظر بگیرد تا استراحتی کرده باشد . خودت را در ساعات و با توجه به شرایط موجود تحویل بگیر . تو فشار زیادی در زندگی داری برای این کودک درون کاری بکن .[img
اين تاپيك رو هم مطالعه كن
زنان شيفته
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
پريوش جان
وضعيت زندگي من با تو تقريبا متفاوت است من به اندازه تو وابسته نيستم شوهرم هم به اندازه شوهر تو بي مسئوليت نيست فقط درآمد مناسبي ندارد من روي درآمدم كنترل كامل دارم و هر جور خواستم آن را خرج ميكنم
مشكل اصلي و فعلي من نداشتن فرزند (آن هم به دليل تفاوت عقيده )و نداشتن تفاهم با همسرم است
كه البته نداشتن تفاهم هم باعث شده از هم دور شيم و آنجور كه بايد نتوانيم به هم ابراز علاقه كنيم
بايد بگويم كه كمي هم خصوصيات زن وابسته را هم دارم
-
RE: شوهرم را دوست دارم ولي نمي شود با هم زندگي كنيم و بچه دار شويم
دوستان سلام
ديروز دوباره متوجه شدم همسرم با يه خانم رابطه تلفني داره
به او گفتم آخه چرا ؟ چي كم داري چرا با من اينجوري ميكني ؟
او گفت تو اشتباه ميكني و موضوعي نيست نمخواهم در اين موارد صحبت كنم
حتي ناراحت شد كه به او خائن گفته ام
جالب اينجاست كه اسم آن زن را به اسم مرد save كرده بود
ديگه از اين همه پنهانكاري خسته شدم نمي دونم حرفش را باور كنم يا نه آخه بار سومشه
آخه دليل اين كارهاش چي ميتونه باشه
ديگه بايد چيكار كنم ؟