-
آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
سلام دوباره، من مشکلمو تو این تاپیک مطرح کرده بودم. اگه لازمه باز یه خلاصه ای ازش می نویسم.
خوب توصیه همه این بود که اولا صبور باش، رها کن و در ضمن زیاد هم انتظاری نداشته باش، هر کاری که از دستت بر میومده رو کردی و دیگه لازم نیست باهاش تماسی در این رابطه بگیری. من هم سعی کردم به همین توصیه عمل کنم و تا حدی هم موفق بودم، ولی الان چیزی که هست و خودم و یکی از دوستان که باهاش مشورت می کردم هم بهش رسیدیم، اینه که آیا بهتر نیست من برای یه خواستگاری رسمی ازش اقدام کنم؟ این کار شاید بهش کمک کنه که هم بدونه من واقعا جدی هستم و هم این که اگه واقعا منو ترجیح می ده یه راهی جلو پاش باز بشه که بتونه با اون طرف ماجرا راحت تر مسائلش رو حل کنه. آیا بهتر نیست یک بار دیگه باهاش صحبت کنم؟ یا نه باز هم صبر کنم؟ می دونید حسم اینه که شاید همه کاری رو که از دستم بر میومده نکرده باشم هنوز...
دیگه این که من به واسطه کارم هر هفته یا دو هفته یک بار ایشونو می بینم، از جمله دیروز. خوب البته این دیدار ها احساسی مث تازه شدن داغ دل رو برام ایجاد نکرد و جلوش سعی کردم قوی و راحت باشم و موفق هم بودم، هر چند تابلو بود که ته راحت راحت نیستم. ولی کلا نگرانم اگر کار درست رها کردن ایشونه، شاید این که نبینمش بهتر باشه، از طرفی این که اون منو ببینه حس می کنم می تونه اثر مثبتی روی اون داشته باشه، اقلا منو یادش نمی ره! ببخشید این مسائل رو شاید باید تو همون تاپیک مطرح می کردم ولی دیدم قفله.
دیگه از حال خودم بگم که خیلی بهترم و عقلانی تر به مسئله نگاه می کنم، با این حال از دید عقلانی هم ایشون رو گزینه خوبی می دونم (با توجه به شناخت طولانی مدتی که ازش دارم)، ولی خوب اگه واقعا نشد هم خیلی دیگه برام سخت نیست. بهتر نیست از یه مشاور خانواده کمک بگیرم و باش مشورت کنم؟
آیا حس می کنید من الان حرفی زده باشم که نا معقول باشه یا منطقی به نظر نرسه؟ یا حس این که دیگه زیادی دارم به این مسئله می پردازم؟ از لطف شما ممنونم.
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
سلام
خوب مسلما خاستگاري رسمي از ايشون البته توسط مادرتون باعث ميشه دختر خانم با اطمينان بيشتري به تصميم شما نگاه كنه و حتما بيشتر شرايط رو بسنجه
اگر واقعا ايشون رو كيس مناسبي مي دونيد و مصمم هستيد حتما حتما از ايشون توسط مادرتونخاستگاري رسمي انجام بديد
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
یه مسئله برای من اینه که چرا توی تاپیک قبلی هیچ کس این رو مطرح نکرد... از این ها گذشته من یه نگرانی دارم که نکنه اگر بدون در جریان گذاشتن اون، این کار رو بکنیم ممکنه عکس العمل پیش بینی نشده نشون بده، شاید بد نباشه اول با خودش دوباره حرف بزنم. نمی دونم شاید هم یه کم دیگه صبر کنم تا شرایط ببینیم مساعد تر می شه یا نه.
ببینید، من دیروز ایشون رو دیدم و با هم کار کردیم، چیزی که هست من از رفتارش احساس نمی کنم که کاملا منو گذاشته باشه کنار، من شخصا اگه جای اون بودم و یکی رو کامل کنار گذاشته بودم، سعی می کردم رفتارم حتی از حالت عادی هم رسمی تر و سردتر باشه تا این که کاملا اون طرف متوجه باشه که من کامل گذاشتمش کنار. رفتار ایشون هنوز هم خوبه و حتی در مواقعی مشخصه که نظرش به طرف منه و تو فکره.
دیروز با 3 نفر دیگه از همکاران ناهار خوردیم و بعد از کار من همه رو از جمله ایشون رو رسوندم منزلشون، به خصوص که منزل ایشون و ما توی یک مسیره. با هم تنها بودیم و من هیچ حرف و یا اشاره ای به مسائل خودمون نکردم، بیشتر حرف آینده کار و برنامه من برای کار و مسائل این شکلی بود. من الان فقط یک دغدغه دارم، اونم این که نکنه ایشون به سمت من متمایل باشه ولی در عین حال ندونه مسئله اش رو با اون شخص چه طور حل کنه، به نظرتون چه طور می شه از این مطمئن شد و اطمینان لازم رو براش ایجاد کرد؟ بحث خواستگاری هم شاید این مشکل رو داشته باشه که ایشون فعلا خودش رو به اون طرف متعهد بدونه و درست ندونه و قتی با کس دیگه در حال شناخت و مذاکره است برای خواستگاری من جواب مثبت بده.
من دوست دارم بدونم که خواستگاری رسمی آیا کار رو برای من و ایشون سخت تر می کنه یا ساده تر، و این که بهتر نیست قبلش خودش در جریان باشه یا این که حتی دوباره براش مسائل رو تشریح کنم؟
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
ممنون از همدردی شما
اتفاقا بعد از خوندن تاپیک شما به فکر افتادم که رابطه رو همینجا تموم کنم و نذارم قضیه به جایی برسه که نفر دومی وارد بشه و اوضاع برامون سخت شه... شاید قضیه شما هم یه نشونه ای برای من بوده برای اینکه بفهمم چیکار باید انجام بدم...
از مدیر محترم همدردی عذر می خوام که جوابهای من در اینجا حالت درددل پیدا کرده...گاهی اوقات تحمل بار غم ها خیلی سخت می شه و آدم سعی می کنه یه جوری خودشو با گفتن این حرفها سبک کنه
برای همه آرزوی خوشبختی می کنم
:323:
با سپاس
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
به جای سرافراز نوشتم امیدوار :311:
خوب جواباتون حالت درددل داشته باشه مگه اشکالی داره؟ اینجا تالار همدردیه دیگه! شما که هنوز هر دو طرفتون هستید و کلی احتمالات خوب وجود داره براتون، اگه شما از غم حرف بزنید من دیگه چی باید بگم! من با وجودی که همه می گن طرف دیگه پریده هنوز ته دلم خوش بینم، می ذارمش کنار ولی خوش بینی ذاتیم به این قضیه هم سر جاشه، شما هم یه مدت رابطه رو قطع کن ولی راه بازگشت ررو باز بذار، به شرط این که اون طرف اگه برگشت جدی و با دل قرص برگرده، اصلا شما منو دعا کن من شما رو دعا می کنم...
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
راستی اینم بگم که سعی کنید حتما حتما با یه مشاور با تجربه مشورت کنید. یکی از بزرگترین اشتباهات من این بود که تلاش می کردم خودم به تنهایی مسائلم رو بررسی و حل کنم که خوب باعث می شد خیلی ابعاد مسئله رو ندیده بگیرم و رفتار مناسب نداشته باشم.
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
راستش این روحیه مثبت نگری خود من رو هم متعجب کرده، یعنی با دید منطقی به قضیه نگاه کنیم من هیچ شانسی نباید داشته باشم، نمی دونم چه طوری حتی تو اون موقع هایی که کاملا آرامش دارم و فکر می کنم از فکرش اومدم بیرون، وقتی عمیق ته دلم رو نگاه می بینم می بینم علت واقعی آرامش اینه که هنوز یه چراغ اون ته روشنه...
روزی که با هم حرف های آخر رو زدیم و به من گفت نمی تونه کاری بکنه، میون حرفام چندین بار بهش گفتم خوش به حال اون پسر، اون به من گفت خوش به حال تو، و شما می گین خوش به حال اون دختر! این وسط واقعا کی خوش به حالشه؟ :)
رسیدن به اون خانم آرزوم نیست، برگردوندن آب رفته به جوبه، آرزوی اصلیم اینه که کارم درست باشه و انتخابم هم و اگه شد یا نشد در هر حال پشیمونی به دنبالش نباشه...
شما خیلی بزرگوارید، ان شاء الله که خبرای خوشی هم از طرف شما بشنویم :72:
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
پریماه: سلام، ممنونم. بله همین الان تاپیکتونو خوندم، خوب راستش من کاملا با جوابایی که بهتون دادن بقیه دوستان موافقم و من هم معتقدم خیلی سریع مسئله رو احساسی کردین. جواب rrrog خیلی خوبه، یعنی رهایی. ببینید من این شخص رو حدود 5 ساله دورادور و یک ساله از نزدیک می شناسم، شناختی که من از طرفم دارم با شناختی که شما از طرفتون دارید احتمالا زمین تا آسمون فرق می کنه.
حالا یه سول برام برام پیش اومده: فرض کن ایشون فردا اومد خواستگاریت، همه چیز از نظر شما حله؟ کاملا به شناختی رسیدی که بله رو بهش بدی؟ اگه جواب مثبته چه طور به این سرعت شناخت لازم رو پیدا کردی؟ ببین این حس که ای وای دارم فلان چیز یا فلان کس رو از دست می دم، خیلی حس قوی ایه، یعنی اصلا دیگه چشمت به روی همه چیز بسته می شه، فقط می خوای هر جوری هست طرف رو از دستش ندی و کاری هم نداری که حالا واقعا اینو می خوام یا نه. من حس می کنم الان شدیدا درگیر احساساتت هستی و دید روشن و واقع بینانه به مسئله نداری.
من اصرار دارم رو این شخص، نه به خاطر این که مثلا پنجه آفتابه یا مثلا عاشق و شیداش هستم، نه. اصرار دارم چون وقتی می ذارمش رو ترازو می بینم ارزشش رو داره، و دیگه این که هزینه روحی سنگینی برای رسیدن به این شناخت پرداختم، نمی تونم ارزون از دستش بدم.
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
نه ..اصلا قرار نیست اگه اومد زود بگم بله و تموم.....به هیچ عنوان...فقط میخام بیشتروبیشتر بشناسمش .....میخام بهش ثابت کنم همه چیز به ظاهر نیست ...زندگی فراتر از این حرفاست........
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
خوب برداشت من از این جواب دومتون اینه که الان حداقل 4 تا خواستگار بالقوه دارین، این خیلی خوبه. ولی در عین حال گیر دادی که حتما همون شخص رو می خوای، با 15 روز آشنایی که تازه مداوم هم نبوده و گویا در حد یک بار دیدن بیشتر نبوده، این خیلی بده! کاملا احساسی داری با قضیه برخورد می کنی، یعنی چی اصلا مهم نیست؟ من فقط در یه صورت باهات همراهی میکنم اونم این که مشخصا بگی این ویژگی به وضوح در این آدم نسبت به بقیه بالاتره و من هم این ویژگی خیلی برام مهمه. اما این که نمی دونم چرا به دلم نشست و ازش خوشم اومد، حرفی نیست که به کار یه عمر زندگی بیاد. به کار چند ماه وقت گذرونی میاد ولی یه عمر زندگی...
توصیه من اولا رفتن سراغ یه مشاوره، مشورت، مشورت و مشورت، اونم با بلد این کار. دیگه این که بی گدار به آب نزن و تصمیم احساسی نگیر، اگه بخوای با خدای نکرده اصرار و رفتارای این جوری جلوش ضعف نشون بدی تمام شانسی که ممکنه داشته باشی رو از دست می دی، و جدا به این فکر کن که آخه برای چی به این سرعت به این آدم دل بسته شدی، حالا چه طورش رو نمی دونم ولی بهش فکر کن!
ازدواج وقتی خیلی جدی بهش فکر کنی یه کار کاملا عقلانیه نه احساسی، شما وقتی می تونی بگی یه نفر برای ازدواج باهات مناسبه که یه لیست بلند بالا بتونی از عیبا و حسنای عمده طرفت رو بنویسی و بذاری جلوی چشمت و ببینی آیا واقعا از این عیبا می شه گذشت و به این حسنا می شه دل بست...
شما که تازه 22 سالته، در مقایسه با ما خیییییییییلییی بچه ای :311: (شوخی کردم، ولی خداییش هنوز کلی فرصت داری، عجله نکن، خدا هم که داره هی مدل های مختلف رو بهت معرفی می کنه، یه خورده آتیشتو مهار کن و سرعتت رو هم کم کن تا بتونی درست دور و برت رو ببینی، با این همه دود و گرد و خاکی که راه انداختی که چیزی پیدا نیست :))
آخه تو که 4 تا خواستگار داری که حتما ظاهرت هم باید خوب باشه دیگه! حالا اون یه چیزی گفته تو رو بپیچونه، اگه واقعا مشکلش با ظاهره و نخواد کوتاه بیاد که نمی تونی زورکی بهش چیزی رو بقبولونی...
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
پریماه جان! این کار تو نیست که بهش بفهمونی زندگی فقط ظاهر نیست...اینو خودش باید بفهمه تازه اگه با کمال میل بیاد جلو... درضمن پسندیدن ظاهر طرف از حداقلهای یک رابطه است و این موضوع سرسری نیست. درضمن ظاهر یه چیز نسبیه ممکنه مثلا من در نظر کسی زیبا باشم اما در نظر کسی دیگه معمولی... طرف من بهم گفته تو ظاهر قشنگی داری ولی من دختر قدبلند می خوام!! ببین با اینکه نصف قضیه حله باز مشکل ساز شده اونوقت تو به اصرار می خوای کسی رو برگردونی که تازه خودشم که نپسندیده شاید آبجیش بپسنده...خیلی اشتباهه. شاید تحمل این عدم پذیرش برات سخت شده که گیر دادی به این آقا و احتمالا می خوای ثابت کنی در نظرش مقبولی ولی اگه در نظر اول از تو خوشش نیومده متاسفانه تاآخرم همینه. این چیزیه که همون آقای درگیر رابطه من بهم گفت...گفت اگه به دلت نشست همون شاخ و بال پیدا می کنه و گرنه بقیه اش الکیه...و یه چیزم من باید اضافه کنم که خوش اومدن یه طرفه خیلی بدتره و قصه اش جز غصه هیچی نداره...به کیس های دیگه ات هم فکر کن.مطمئنا در اونها هم نکات مثبت پیدا می کنی...به قول امیدوار درمقابل سن و سال ما :311:تو هنوز خیلی کوچولویی عجله نکن...
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
همه این حرفارو قبول دارم...من صبرمیکنم.....چهارتا نه ..2تا.... به هرحال صبرمیکنم ببینم تصمیمش چی میشه..من اگه احیانا اومد جلو تا خوب خوب نشناسمش باهاش ازدواج نمیکنم. .......من حواسم هست..فقط موضوع واسم جالب شده ..صبرمیکنم...
سرفراز جان چی شد حالا؟ بهت گفت دختر قدبلند میخاد؟ نتیجه به کجا کشید؟
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
تاپيک آقای امیدوار داره تبدیل می شه به تاپیک من و خانم پریماه :163:
خانم پریماه...تو پستهایی که برای آقای امیدوار نوشتم گفتم که چی شد...هیچی فعلا با هم هستیم اما قضیه ازدواج مسکوت شده...البته من با حرفهای آقای امیدوار تصمیم گرفتم رابطه رو پیگیری نکنم.
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
آقای امیدوار خیالت راحت ..گردن شما نمیذاریم....الان سرم خلوت تر شد و رفتم یه سری به موضوعات دیگه زدم...خدایا چقدر بعضی مشکلات از مشکل ما حادترو پیچیده تره....مشکل من که در برابر بعضی مشکلات چیزی نیست...فقط باید خودمو رها کنم و فقط به خدا توکل کنم...و صبر............. خدایا شکر..شکر..شکر
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
یه چیز جالب که من از توی این فروم های مجازی فهمیدم این نکته جالبه که با اینکه همه مایی که اینجا پشت کامپیوتر نشستیم می دونیم بصورت مجازی وارد شدیم و اگه احیانا حتی تو خیابون هم همدیگرو ببینیم نمی شناسیم با اینحال نسبت به همه حرفهایی که اینجا بهمون زده می شه حساسیت نشون می دیم. اگه حرفی عصبانیمون کنه داغ می کنیم...اگه ازمون تعریف کنن ذوق می کنیم و یا مثل آقای امیدوار اگه راهنمایی کنیم می گیم مسئولیت قبول نمی کنیم اگه فردا یه چیز پیش بیاد:311: خیلی نکته جالبیه که درون ما انسانها چقدر عجیبه!!! به نظرم نکته جالبیه...دنیای مجازی هم عالمی داره برای خودش...
آقای امیدوار من اصلا قول نمی دم...چون به حرف شما گوش کردم اگه جواب نده شما باید جوابگو باشید:300:
البته همه اینا شوخی بود(یهو ناراحت نشید آقای امیدوار!) هر کسی خودش مسئول اعمال و انتخابهاشه و بس
همتونو دوست دارم:72:همه کسایی که اینجا وقت می ذارن:72:
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
سلام، راستش چند روزه با خودم کلنجار می رم که بیام اینو بگم یا نه، آخرش به سرم زد که بیامو خبر بدم. آخه قول داده بودم اگه خبری شد اطلاع بدم...
آخرین خبر این که هفته پیش به من خبر رسید که شخصی که موضوع این تاپیک بوده با اون شخص ثالث دیدن به هم نمی خورن و دیگه ادامه ندادن رابطه رو. فعلا همین!
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
با وجود این خبر ، باز هم شما بنا به راهنمایی و تصمیمی که گرفتید پیش برید . این یعی ثبات و قاطعیت ، پس ثبات و قاطعیتتون رو حفظ کنید
موفقیت شما آرزوی ماست
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
سلام فرشته مهربان عزیز، خیلی خیلی ممنون از جوابتون.
بله، حتما حتما این کار رو می کنم. در حال حاضر کاملا از اون وابستگی احساسی اومدم بیرون و آزاد آزاد هستم. :310: راستش الان که به اون دوران نگاه می کنم تعجب می کنم که واقعا وضعیت روحی من این قدر خراب بوده!
خدا رو هر بار که یاد این ماجراها می افتم شکر می کنم که همچین اتفاقی افتاد و باعث شد من یه سر اساسی به خودم بزنم، بتونم به دور از وابستگی به ماجرا نگاه کنم، دوباره شرایط خودم و طرف مقابلم رو بررسی کنم، ببینم واقعا در طرف مقابلم دنبال چه ویژگی هایی هستم و آیا این شخص اونا رو داشت، یا این که به خاطر اضطرار عاطفی که داشتم، داشتم از اونا چشم پوشی می کردم.
حالا هم اگه شرایط مشابهی پیش بیاد دقیقا انتظارات و معیارهای خودمو می دونم و می دونم که چون هیچ وابستگی ندارم یه ذره هم ازشون کوتاه نخواهم اومد :160:
فعلا که آزاد و آزادم دارم از این رهایی لذت می برم، رهایی و وابسته نبودن این قدر شیرینه که حس می کنم واقعا ارزش این چند ماه سختی رو داشت. دیگه هم این طور بی گدار به آب نمی زنم، بابا ما کلی بچه مثبت بودیم، ما رو چه به این روابط :311:
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
سلام، برم سر اصل مطلب؟ فکر کنم طولانی بشه یه کم، بیشتر حالت گزارش داره و البته اگه ایده ای به ذهنتون رسید لطفا بگید:
پنج شنبه شب با این خانم رفتیم بیرون (ایشون پیشنهاد داد ولی من هم غیر مستقیم رسونده بودم که خوبه یه صحبتی داشته باشیم). از نحوه قطع رابطه با اون طرف گفت که دیده اون شخص به نظرش آدم بی خیالی رسیده و بر خلاف حرف هاش رابطه به سمت ازدواج نمی رفته... عجیب این که ایشون صراحتا بهم گفت که در همین حدود 2.5 ماه رابطه، کار به رابطه احساسی هم کشیده (توضیح بیشتر لازم بود بگین تا بدم)، و می گفت من نمی خواستم به این سمت بره و چون جدا فکر می کردم این قضیه ازدواج جدیه، این مسئله رو قبول کردم. و گفت که دیدم نمی تونم این مسئله رو یه عمر پنهون کنم و صراحتا بهت می گم. خوب البته ابدا انتظار چنین مسئله ای رو نداشتم و بهش گفتم مسائل گذشته برای من هضم شده بود چون خودم هم کم اشتباه نکردم ولی این مسئله جدید کار رو بسیار سخت می کنه... صحبت ها زیاد بود ولی لب مطلب این بود که من در عین حال گفتم که شرایطی دارم که حتی اگر با این مسئله کنار بیام هم باید دید حاضری اونا رو بپذیری یا نه، قبلا اشاره کردم که ایشون از نظر اجتماعی روابط گسترده ای داره و من با صمیمیتی که در این روابط حس می کردم همیشه مشکل داشتم و طبعا یکی از شرایطم این بود که این نوع روابط محدود باشه. به خصوص که شخصا حس کردم یه دلیل این که این فرد با این سرعت به یک نفر اعتماد می کنه و باهاش وارد رابطه عاطفی می شه، می تونه تحت تاثیر جو این دوستانش باشه...
اون شب گذشت و دیدار بعدی امشب اتفاق افتاد، من بهش گفتم که رابطه ای که داشتی در هر حال چیزی مربوط به گذشته اس و من بیشتر مایلم بدونم طرز فکر و تلقی تو از این نوع روابط چی هست، چون اینه که موندگاره... خلاصه که بحث عملا تمرکزش رفت روی روابط این خانم و دوستانش و خودش هم گفت که با فکر بسیار به این نتیجه رسیده که من بهش بدبین هستم و با اتفاق اخیر بدبین تر هم خواهم شد و این باعث می شه که بخوام در زندگی محدودش کنم. تهش این که معتقد بود ما با هم بسیار متفاوتیم از این نظر و حتی اگر الان هم کوتاه بیایم در زندگی مشکل پیدا می کنیم، حرف منطقی بود...
نتیجه نهایی این بود که ظاهرا ما نمی تونیم با هم زندگی بدون مسئله ای داشته باشیم...
و اما... راستش هم من و هم این خانم هنوز هم معترف بودیم که ویژگی های مثبت فراوونی در وجود هر دومون می بینیم که کارمونو برای بی خیال شدن بسیار سخت می کنه. واقعیت هم همینه، جدای مسئله روابطی که گفتم، این خانم واقعا آدم خوب و باشخصیتی هست، دید بسیار خوبی به زندگی مشترک داره و راستشو بخواین اگه مسئله این روابط و حساسیت من و عدم انعطاف پذیری اون نبود، من می تونستم به راحتی بهش نمره 80 از 100 رو بدم. راستش زیاد با هم حرف زدیم و من مرتب حس می کردم که اصلا دلم نمی خواد این آدم رو از دست بدم، و اون هم... من در مورد این روابط پیشنهاد یه نوع مصالحه رو دادم، یعنی من بیام ببینم تا چه حد می تونم حساسیتمو کم کنم و اون هم سعی کنه تا حدی که براش معقوله روابطش رو محدود کنه، موافقت نشد! می گه الان شاید قبول کنیم ولی بعدا...
من به طور کلی درگیری عاطفی چندانی با این شخص ندارم، جدا رها شدم ولی وقتی دیدمش و باش حرف زدم، باز هم می بینم این آدم ویژگی های مثبت کم نداره، راستش دلم گرفته بود وقتی خداحافظی کردیم... البته الان حالم خوبه ولی یه کم دل و دماغم به هم ریخته. از این می ترسم که جایی رو اشتباه کرده باشم، شماها که بیرون گودین نظر بدین، همین راه درسته؟ بذارمش کنار؟ احتمالا اگه جوابی باشه ممکنه توش اینا باشه: معیاراتو لیست کن، یا مثلا بیشتر بگو ویژگی های مثبتش چیا هستن، منظورت از روابط چیه، از این صحبتا، بهم بگین. اگه چیز گل درشت و واضحی می بینین توی مسائلی که گفتم و حس می کنین من از نظرم دور مونده بهم بگین، اطلاعات بیشتر هم لازم بود در خدمتم.
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
فقط اينو بهتون ميگم كه تا وقتي كه تصميم قاطع براي ازدواج با اين خانم نگرفتين (كه اين هم فقط وقتي اتفاق مي افته كه خودتون سنگاتونو با خودتون وا بكنيد)به هيچ عنوان ارتباطتونو زياد نكنين و با هم بيرون نرين چون اين هيچ كمكي بهتون نميكنه جز اينكه دوباره شما رو به فاز احساسي ميبره نگين سوالايي هست كه بايد بپرسم به نظرم اينا همش توجيه همون احساسه هستش چون شما شناختتون كافيه پس هشيارانه فكر كنين و قبل از هر عملي سعي نكين قبلش خوب فكر كرده باشين
موفق باشين
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
سلام، بالاخره یکی جواب داد، ممنون از شما :72:. اون روزای اول هم بهم خیلی کمک کردین، واقعا ازتون ممنونم. بله حق کاملا با شماست، دیدارهای بیشتر کار رو سخت می کنه و احساسی، کاملا حس کردم اینو. راستش برخورد قاطعی که ازش دیدم، جدا منو به این فکر برد که آیا به طور کلی بیش از حد لازم بدبین نیستم؟ می دونید مسئله اینه که من آدمی بودم با روابط اجتماعی محدود و اون نقطه مقابل من، حتی به فرض هم که از این شخص بگذرم، اگه واقعا مشکلی داشته باشم در برخورد با هر کس دیگه هم با هم مسئله پیدا می کنیم، حس می کنم باید بیشتر روی خودم کار کنم در این زمینه ها، مثلا ببینم اگه از چیزی در این تیپ مسائل ناراحت می شم واقعا دلیلش چیه، آیا دلایلم واقعی هست یا این که نه، یه حس بد و بدون دلیل روشنه که منطق حسابی هم پشتش نیست... البته وقتی به پست بالاییم نگاه می کنم که گفته بودم ابدا کوتاه نمیام از شرایطم و به حس الانم فکر می کنم، یه مقدار نگران می شم. حس می کنم حرف گنده ای زدم که باید یه مقدار منعطف تر بهش نگاه کنمم :325:
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
لازمه کمی بیشتر رو خود شناسی متمرکز بشید ، و با نظر به شناختی که از خود پیدا می کنید ، معیارهایتان را واقع بینانه تنظیم کنید و اولویت بندی و ضریب اعتباریش را مشخص کنید ، و با توجه به این معیارها اقدام به انتخاب و با اطلاع خانواده ها مسیر شناخت را بطور جدی و کاملاً عقلایی و بدور از دخالت دادن احساسات طی کنید ، توصیه من به همه اینه که حتماً از کمک یک مشاور در مسیر شناخت نهایی و اطمینان از سنخیت روحیات و تعادل شخصیت و روان بهره بگیرید ، به شما هم همین توصیه را دارم .
موفق باشید
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
راستش من مورد هايي رو ديدم كه دو طرف يك شناخت نسبتا كاملي از هم داشتن و هم پسنديده بودن ولي وقتي براي خواستگاري اقدام شد ديدن شايد همو اصلا نميشناسن مثلا رفتار پسر در مقابل خانواده با اون چيزي كه فرد فكر مي كرده خيلي متفاوت بوده مثلا فكر ميكرده طرف خيلي مستقله در صورتي كه در جلسه ي خواستگاري ميديده اين باباي طرفه كه حرف اخر مي زنه و خيلي چيزاي ديگه
با اين همه حرف مي خواستم بهتون بگم انتخاب واقعي وقتي صورت ميگيره كه تحت نظر خانواده ها باشه و حداقل خانواده ها يه چند باري حضوري با هم ملاقات داشته باشن
موفق باشيد
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
ممنون از هر دوی شما، توصیه های خوبی کردید امیدوارم بتونم عمل کنم. یه سوال:من چه طوری باید روی خودشناسیم کار کنم؟
راستی، خبر جدید این که ما تصمیم گرفتیم دو ماهی با هم تماسی در این رابطه ها نداشته باشیم و در آرامش فکرامونو بکنیم، من سعی کنم بیشتر خودمو معیارهامو بشناسم و ایشون هم هنوز کاملا از مسائل روحی مربوط به رابطه آخرش بیرون نیومده و بهتره یه مدت فرصت داده بشه تا بتونه خودشو پیدا کنه (شدیدا روی این که قصد اون طرف برای ازدواج جدیه حساب می کرده...)