-
+آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
سلام دوباره، من مشکلمو تو این تاپیک مطرح کرده بودم. اگه لازمه باز یه خلاصه ای ازش می نویسم.
خوب توصیه همه این بود که اولا صبور باش، رها کن و در ضمن زیاد هم انتظاری نداشته باش، هر کاری که از دستت بر میومده رو کردی و دیگه لازم نیست باهاش تماسی در این رابطه بگیری. من هم سعی کردم به همین توصیه عمل کنم و تا حدی هم موفق بودم، ولی الان چیزی که هست و خودم و یکی از دوستان که باهاش مشورت می کردم هم بهش رسیدیم، اینه که آیا بهتر نیست من برای یه خواستگاری رسمی ازش اقدام کنم؟ این کار شاید بهش کمک کنه که هم بدونه من واقعا جدی هستم و هم این که اگه واقعا منو ترجیح می ده یه راهی جلو پاش باز بشه که بتونه با اون طرف ماجرا راحت تر مسائلش رو حل کنه. آیا بهتر نیست یک بار دیگه باهاش صحبت کنم؟ یا نه باز هم صبر کنم؟ می دونید حسم اینه که شاید همه کاری رو که از دستم بر میومده نکرده باشم هنوز...
دیگه این که من به واسطه کارم هر هفته یا دو هفته یک بار ایشونو می بینم، از جمله دیروز. خوب البته این دیدار ها احساسی مث تازه شدن داغ دل رو برام ایجاد نکرد و جلوش سعی کردم قوی و راحت باشم و موفق هم بودم، هر چند تابلو بود که ته راحت راحت نیستم. ولی کلا نگرانم اگر کار درست رها کردن ایشونه، شاید این که نبینمش بهتر باشه، از طرفی این که اون منو ببینه حس می کنم می تونه اثر مثبتی روی اون داشته باشه، اقلا منو یادش نمی ره! ببخشید این مسائل رو شاید باید تو همون تاپیک مطرح می کردم ولی دیدم قفله.
دیگه از حال خودم بگم که خیلی بهترم و عقلانی تر به مسئله نگاه می کنم، با این حال از دید عقلانی هم ایشون رو گزینه خوبی می دونم (با توجه به شناخت طولانی مدتی که ازش دارم)، ولی خوب اگه واقعا نشد هم خیلی دیگه برام سخت نیست. بهتر نیست از یه مشاور خانواده کمک بگیرم و باش مشورت کنم؟
آیا حس می کنید من الان حرفی زده باشم که نا معقول باشه یا منطقی به نظر نرسه؟ یا حس این که دیگه زیادی دارم به این مسئله می پردازم؟ از لطف شما ممنونم.
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
سلام
خوب مسلما خاستگاري رسمي از ايشون البته توسط مادرتون باعث ميشه دختر خانم با اطمينان بيشتري به تصميم شما نگاه كنه و حتما بيشتر شرايط رو بسنجه
اگر واقعا ايشون رو كيس مناسبي مي دونيد و مصمم هستيد حتما حتما از ايشون توسط مادرتونخاستگاري رسمي انجام بديد
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
یه مسئله برای من اینه که چرا توی تاپیک قبلی هیچ کس این رو مطرح نکرد... از این ها گذشته من یه نگرانی دارم که نکنه اگر بدون در جریان گذاشتن اون، این کار رو بکنیم ممکنه عکس العمل پیش بینی نشده نشون بده، شاید بد نباشه اول با خودش دوباره حرف بزنم. نمی دونم شاید هم یه کم دیگه صبر کنم تا شرایط ببینیم مساعد تر می شه یا نه.
ببینید، من دیروز ایشون رو دیدم و با هم کار کردیم، چیزی که هست من از رفتارش احساس نمی کنم که کاملا منو گذاشته باشه کنار، من شخصا اگه جای اون بودم و یکی رو کامل کنار گذاشته بودم، سعی می کردم رفتارم حتی از حالت عادی هم رسمی تر و سردتر باشه تا این که کاملا اون طرف متوجه باشه که من کامل گذاشتمش کنار. رفتار ایشون هنوز هم خوبه و حتی در مواقعی مشخصه که نظرش به طرف منه و تو فکره.
دیروز با 3 نفر دیگه از همکاران ناهار خوردیم و بعد از کار من همه رو از جمله ایشون رو رسوندم منزلشون، به خصوص که منزل ایشون و ما توی یک مسیره. با هم تنها بودیم و من هیچ حرف و یا اشاره ای به مسائل خودمون نکردم، بیشتر حرف آینده کار و برنامه من برای کار و مسائل این شکلی بود. من الان فقط یک دغدغه دارم، اونم این که نکنه ایشون به سمت من متمایل باشه ولی در عین حال ندونه مسئله اش رو با اون شخص چه طور حل کنه، به نظرتون چه طور می شه از این مطمئن شد و اطمینان لازم رو براش ایجاد کرد؟ بحث خواستگاری هم شاید این مشکل رو داشته باشه که ایشون فعلا خودش رو به اون طرف متعهد بدونه و درست ندونه و قتی با کس دیگه در حال شناخت و مذاکره است برای خواستگاری من جواب مثبت بده.
من دوست دارم بدونم که خواستگاری رسمی آیا کار رو برای من و ایشون سخت تر می کنه یا ساده تر، و این که بهتر نیست قبلش خودش در جریان باشه یا این که حتی دوباره براش مسائل رو تشریح کنم؟
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
اِ!!!سلام...باز که شما دوباره برگشتین...بابا هنوز سه چهار روز نمی شه ما انقدر خودمونو ترکوندیم که چیکار کنین:D
معولومه حسابی به حرفامون گوش کردینا! اصلا هم تو این مدت بهش فکر نکردید:158:
خوب آقای امیدوار! جدای از شوخی جدی جدی عاشق شدیدها...این حرفهایی که می زنین بدجور بوی عاشقی می ده. فکر بدی نیست اگه اینکارو انجام بدید. با حرف خانم "نعمت یعنی ما" موافقم. فقط از طریق مادرتون اقدام کنید خیلی جدی و البته این انتظارو هم داشته باشید که جواب نه بشنوید...ولی مهمترین فایده اش اینه که تکلیفتون یه سره می شه.:160:دیگه نه راه پس نه راه پیش...
البته بازم ببینین بقیه اعضای محترم چه نظری دارن.
با سپاس
-
| خیلی تنها
دوست عزیزم آقای "omidvar" سلام:72:
اول از همه تیتر تاپیک جدیدتون رو پاسخ میدم: به نظر من بله تقریباً هرکاری که از دستتون برمی اومده انجام دادین ؛ شما بگین چه کار دیگه ای میتونین انجام بدین؟
نقل قول:
توصیه همه این بود که اولا صبور باش، رها کن و در ضمن زیاد هم انتظاری نداشته باش، هر کاری که از دستت بر میومده رو کردی و دیگه لازم نیست باهاش تماسی در این رابطه بگیری. من هم سعی کردم به همین توصیه عمل کنم و تا حدی هم موفق بودم
البته من هم مثل "سرافراز" عزیز که به شوخی گفت ، یه جورایی فکر میکنم : نه صبور بودین ، نه رها کردین ، نه . . .
آخه تقریباً روزی یک یا دو پست مفصل رو درباره ی ایشون و معماهایی که از ایشون تو ذهنتون بود مینوشتین!!
به نظر من طبیعیه و من کاملاً شرایط شما رو درک میکنم : خیلی سخته میدونم
این تاپیک رو که خوندم مشتاق شدم نظرم رو هرچند غیرکارشناسانه باشه درباره ی مشکلتون بنویسم واسه همین تاپیک 53 پستی قبلی تون رو کامل خوندم:303:(کاش نمیخوندم!!!!(شوخی کردم!) چون داغ دل خودم تازه شد!!!! به دو دلیل! 1. چند وقتیه که تاپیک قفل شده میبینم حالم بد میشه:302:(تاپیک من هم در لحظاتی که بیشترین نیاز رو داشتم بی دلیل قفل شد و منو تنها گذاشتند:302:) 2.مشکل من اگرچه در جزئیات با شما شباهت نداره اما در کلیات خیلی شبیه اند!:302:)
با خوندن کامل تاپیک قبلی شما به نظری تقریباًً متفاوت از دیگر دوستان رسیدم ، که متأثر از یه مورد مشابهه که برای یکی از دوستام اتفاق افتاده ، به نظر من خانم مورد نظر شما میخواد شما رو امتحان کنه و محک بزنه که چقدر روی حرفتون ثابت قدم هستین؟
پیش از این ، ایشون برای نگهداری و بهبود رابطه تلاش میکردند و شما سستی و بی برنامگی(به قول شما دل دل کردن) نشون میدادین. خب قبول دارین که این رفتار آدمو تا حدی غیر قابل اعتماد جلوه میده؟
ایشون در اون شرایط با یه پیشنهاد آشنایی ازدواج صریح تر از شما مواجه میشه و قبول میکنه! از نظر ما مردها عجیبه! اما خب احتمالاً از نظرها خانوم ها ، ایشون خواستند شانس های دیگه رو از دست نداده باشند ، هرچند وسط یه رابطه ی خوب و بدون مشکل باشند!
(راستی آقای "omidvar" شما مطمئنین اون رقیبتون وجود خارجی داره؟! تا حلا ندیدینش؟ چی کاره س؟ سطح مالی ش از شما بهتره؟ و...)
و حالا که متوجه رقیب شدین ، خیلی صریح میگین که قصد ِ جدی واسه ازدواج دارین ، چیزی رو که یک ساله واسه ایشون به شکل معما در آوردین!
نقل قول:
والا تنها ایراد من در تمام این مدت این بوده که صراحتا بهش نگفتم می خوام باهات ازدواج کنم. ایراد دیگه ای نه از من گرفته نه به اون دوستمون گفته، فقط همین که تو دو دلی گذاشته بودمش!
نمیگم حق بدین و حتم بدونین ، بلکه احتمال بدین که ایشون به صداقت شما اندکی شک ببرند و بخوان که شما رو امتحان کنند
شما دارین امتحان میشین و احتمالاً با کسی هم مقایسه میشین ؛ راه حل همونطور که خودتون خیلی خوب میدونین نشون دادن ضعف نیست و از طرفی هم بی خیال نشون دادن خودتون نیست ؛ یه حالت حد واسط خیلی ظریفه
در مورد خواستگاری و احتمال واکنش بد احتمالی ایشون نمیدونم چی بگم ، خواستگاری و اقدام خانواده ، سپردن کار به کاردانه و همیشه کار درستیه ، راستی شما تصمیم نهایی تون رو گرفتین؟ به همه ی شناختی که لازم دارین رسیدین؟ ایشون انتخاب شما هستند؟ در این صورت خواستگاری کار درستیه
اما واکنش بد احتمالی ایشون رو هیچ کس به اندازه خودتون نمیتونه پیش بینی بکنه
(راستی شما چطور قراره از نتیجه ی آشنایی ایشون با اون آقای دوست اجتماعی شون با خبر بشین؟)
بهترین کار اینه که ایشون یه جوری از احساس قوی شما و قصد جدی شما با خبر بشن و هیچ تردیدی برای ایشون در این باره باقی نذاره ، فقط همین! چون ادامه و اصرار بر این مفهوم ، اسمش میشه "التماس" و شما رو ضعیف جلوه میده و این برای شما که اینطور نیستید و اینطور جلوه داده میشین ، اصلاً خصلتی خوبی نیست ؛ افراد ضعیف و وابسته برای ازدواج چندان مناسب نیستند و خانم ها برای فردی که فردای زندگی باید تکیه گاه شون باشه انتخابشون نمیکنن
نمیدونم ، شاید خواستگاری و اقدام از طریق خانواده یه راه حل خوب با چنین کارکردی باشه که احساس و جدیت تصمیم شما و عدم ضعف شما رو منعکس کنه
دوستان نظر بدن
امیدوارم هر تصمیمی که میگیرین ، هر اقدامی که میکنین با توکل به خدا و همیشه با موفقیت باشه:72:
منتظر خبرهای خوشیم:72:
__________________________________________________ _
توی تاپیک قبلی تون چیزهای خیلی جالبی برای من وجود داشت:
نقل قول:
omidvar :
در حد دو دقیقه صحبت مسائل غیر کاری شد که من ازشون بابت رفتارهای احساسیم بعد از ماجرا عذر خواستم. اون هم گفت به نظر می رسه همه چیز روشنه (شاید یعنی تصمیمم رو گرفتم، شاید یعنی فعلا این راهیه که باید تا تهش رفت، نظر شما چیه؟)، بهش گفتم درست ولی من خیلی پشیمونم از بابت دل دل کردنم، و اضافه کردم که اصلا احساس نا امیدی نمی کنم، ایشون گفت معمولا احساس آدم درست از آب در میاد، گفتم کاش این طور باشه. در طول روز هم پیدا بود که مقداری ناراحت و تو فکره. نمی دونم چرا اینا رو نوشتم، شاید برای این که دارم به هر نوع نشونه ای که بهم امید بده چنگ می اندازم! نظر شما در مورد تفسیر این حرفا چیه؟
نقل قول:
نعمت یعنی ما:
در واقع با اين مثال مي خواستم بهتون بگم بعضي موقع ها آدم فكر مي كنه يكي رو داره در صورتي كه شايد طرفشو ماه هاست كه از دست داده ولي خودش نمي دونه
نقل قول:
سرافراز:
ما واقعا ابزاری نداریم که بدونیم توی سر شما آقایون چی می گذره!
نقل قول:
omidvar :
فکر نکنم تا خود طرف نیاد و دقیقا بگه چی تو سرش و دلش بوده، بشه به حقیقت ماجرا پی برد...
فکر کنم باید یه دایرة المعارف از منظور و مفهوم خانوم ها درست بکنن که با مراجعه بهش بفهمیم دقیقاً این حرف چه معنایی میده!!!!:311: تا به قول "نعمت یعنی ما" کسی رو از دست ندیم ؛ تازه بعد چند ماه بفهمیم که . . .:311:
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
اول تشکر از سرافراز عزیز که پیگیر ماجرای من هست. خوب نه خداییش وقتای زیادی بوده که بهش فکر نکردم، یعنی اگه بخوام می تونم، منتها دوباره حس این که یه کاری باید بکنم افتاد تو سرم و منو برد تو فکر. عاشق... والا چه عرض کنم، من هنوز هم عیبای ایشونو خیلی راحت جلو چشمم می بینم، نه عاشق به اون مفهوم نه ولی دوستش که دارم. جدا من کلی این شخص رو تحلیل کردم و از این حرفا، علاقه ای هم اگه هست از روی شناخته نه این که اول عاشق بشم بعد بخوام فکرامو بکنم...
در مورد خواستگاری هم من به شکلی برام یقین حاصل شد که ایشون کاملا مطمئنه که اگه بخواد برگرده منو داره، پس از این بابت نگرانی ندارم. ولی با شرایطی که به وجود اومده من سوالایی از این شخص دارم که تا جوابشو نگیرم خواستگاری در کار نیست :) اینه که تا اون پیشاپیش سیگنال مثبت نده، ریسک خواستگاری رو بالا می دونم و احتمال این که اثر منفی بذاره زیاد. فعلا که مطمئن شدم از این که می دونه من کاملا جدی هستم، بر می گردیم به همون فاز رها کردن :)
باز هم تشکر :72:
و اما آقای خیلی تنها، سلام، آره خوب سخته، بد جور هم سخته، اما جدا من چون حساس شدم که نکنه کار دیگه هم باید بکنم دوباره قضیه برام حالت تازه پیدا کرد، وگرنه تلاشم برای رها کردنش نتایج بدی هم نداشته (حالا شما باور کن دیگه :)). در مورد دل دل کردن خوب من باید چه کار می کردم؟ ازدواج که یه چیز پیش پا افتاده نیست، ایشون از همون اول منو پسندید و بهم اعتماد کرد، خوب من نمی تونستم به اون سرعت باهاش همراهی کنم، تا اومدم به جمع بندی های مورد نظر برسم دیدم که ای داد...، ولی در هر حال حماقت کردم که حتی بهش نگفتم در حال بررسی این مسئله هستم، اینو قبول دارم. آره دیگه ایشون الان دیده یه مشتری نقد وارد میدون شده، نسیه رو کلا گذاشته کنار! حالا این مشتری جدید چی از آب در بیادو دیگه فعلا کاری نداره، مهم اینه که نقده. این شخص جدید هم مطمئنا واقعی هست و خورزوخان نیست :) در مورد این مسائلی هم که پرسیدین این خانم نهایت تلاشش رو کرده که من هیچ گونه اطلاعاتی از اون شخص نداشته باشم، از اون دوست مشترکمون هم که می پرسم می گه قول دادم هیچی نگم فقط با بی خیالی می گه اون یه آدم کاملا معمولیه، خوب من هم دیدم بهتره اهمیتی ندم چون متاسفانه می دونین که تو این جور موارد خیلی هم حس خوبی دارن از این که یه به اصطلاح راز رو از شما مخفی کنن، اتفاقا ندونم راحت ترم، خیلی راحت تر. ولی واقعی هستش و قضیه سنجیدن من نیست...
نتیجه آشنایی هم خوش بختانه گزارش هاش قراره بهم برسه که البته منبع اطلاعاتی فعلا می گه چون تابلوئه من طرف توام خودم هم اطلاعات زیادی دست گیرم نمی شه! در مورد اطمینانش از قاطعیت خودم هم که امروز فهمیدم دیگه شکی ندارم که مطمئنه. خبر جدید هم چشم اگه این تاپیک قفل نشه تا اون موقع!
برنامه من هم برگشت به همون فاز تمرکز زدایی و بی خیال شدن و رها کردنه، برگشتنی بود شرایط رو بررسی می کنم و تصمیم می گیرم. به هر حال من هم باید این رو در نظر بگیرم که این شخص ضربه سنگینی به من وارد کرده و خوب همچین با دل یه دل به امیدش نشستن یه کم ساده لوحانه به نظر می رسه (اگه مثل خود خانوما بی رحمانه این مسائل رو تحلیل کنیم :)). راستی بابت خوندن اون تاپیک هم ممنون :72:
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
ظاهرا تا شما داماد نشید از این تالار بیرون برو نیستید:311:
پشتکارتون قابل تحسینه:104:
راستی نگفتید اون خانم چندسالشه؟رفتار دخترها تو رده سنی مختلف منظورهای مختلفی داره... اگه مایل بودید من دوست دارم سنشون رو بدونم...
با سپاس
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
خوب من که بدم نمیاد، جدا داشتیم آروم آروم زندگیمونو می کردیم یکی پیداش شد زد تو کاسه کوزمون اساسی :)، در مورد پشتکار هم راستش شخصیتم این جوریه که چیزی رو بخوام دیگه ول کن نیستم، به خصوص که پای رقیب هم در میون باشه اصلا میدون رو نمی تونم خالی کنم، ته دلم حس می کنم که اون خانم هم از این که می بینه من هنوز هستم خوش حاله، با وجودی که بهم گفته بود می خواد رابطه رو کامل قطع کنه ولی ظاهرا خوش حاله که من به حرفش گوش نکردم، البته طبیعی هم هست، برای اون داشتن دو تا انتخاب بهتز از یکیه، در هر حال رابطه رو قطع کردم ولی مطمئنه که هنوز هم انتخاب اول و اصلیم اونه... حالا تو این قضیه جدا باید یه کم بی خیال بشم تا ببینم چی پیش میاد، امید به خدا... اون سوالتون رو هم با پیام خصوصی جواب می دم.
شرمنده نمی شه پیام خصوصی داد!
البته من قبلا گفتم که هر دو در نیمه دوم دهه بیست هستیم، مشخصه دیگه...
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
این چیزی که الان می خوام بگم شاید زیاد ربطی به حل مشکل شما نداشته باشه اما از اینکه می بینم اینجور پیگیر قضیه اون خانم هستید واقعا بهتون تبریک می گم.
خود من متاسفانه در حالتی هستم که از اینکه ایشون انقدر بی خیال هستن ناراحت هستم. کاشکی یه کم مثل شما فکر می کرد.گاهی اوقات بعضی مسایل گفتنی نیست اما حسش واقعا ادمو آزار می ده. دودلی...تردید...بلاتکلیفی...گ هی اوقات فکر می کنم واقعا هنوز بچه ایم. هنوز یاد نگرفتیم درمقابل رویدادهای زندگی چطور برخورد کنیم. با دیگران چه رفتاری داشته باشیم... ببخشید که انقدر پراکنده حرف می زنم.
امیدوارم به دختر مورد علاقه تون برسید...
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
امیدوار عزیز، راستش من اومدم به خودم گفتم که فرض کنیم فردا این خانم اومد گفت من آماده ام، و توپ دوباره افتاد تو زمین من، آیا واقعا اونو می خوام؟
برای خودم نوشتم که ازدواج این مزایا رو داره، این مسئولیت ها و سختی ها رو هم داره. حالا حاضری الان ازدواج کنی؟ دیدم جوابم مثبته. بعد گفتم همسر خوب از نظرم چه جوری باید باشه، ویژگی های مورد نظرم رو نوشتم، بعد گفتم حالا این شخص خاص چه عیب ها و حسن هایی داره، نوشتم. دیدم عیب های عمده اش یکیش بیشتر یه دغدغه اس برای من که با حرف زدن و سوال پرسیدن و اطمینان حاصل کردن برطرف می شه، یکیش چیزیه که من کمی به سختی ولی در نهایت می تونم ازش بگذرم و دیگریش هم چیزیه که دست ما نیست و کاریش نمی شه کرد و اون رو هم می پذیرم. حسن هایی هم که داره واقعا اون حسن های مورد نظر من از همسر خوب رو پوشش می ده، ودیدم که بله، آماده ام که برم جلو. فقط یه افسوس بزرگ برام مونده، این که به احتمال زیاد دیگه فرصتی برای این کار به دست نمیارم، مگر این که اون بالاسری یه نظری به ما بکنه...
حالت رو می فهمم دوست عزیز، احتمالا همون حسی رو داری که این دختر ماه ها نسبت به من داشت، البته من باهاش هیچ وقت رفتار بدی نداشتم و اونم به من گفت که من ازت بدی ندیدم، هر چند گویا زدن بعضی حرفا یا نزدن اون ها خودش می تونه خیلی چیزا رو عوض کنه. یه بار همون روزای اولی که این ماجرا اتفاق افتاد این قدر ناراحت بودم که بهش sms زدم که اون روزا درسته من تو دودلی نگهت داشتم، ولی لااقل کنارت که بودم، هر موقع می خواستی در خدمتت بودم، اگه دلتنگم می شدی که می دونستی منو داری، حالا من باید چه کار کنم با این دلتنگی و دونستن این که دیگه تو رو ندارم؟... بگذریم.
من پیگیر هستم (هر چند دیگه کاری از دستم بر نمیاد جز همون چیزایی که ده بار تو همین تالار بهش رسیدیم:))، چون که دوست ندارم یه گزینه خوب رو که این قدر ازش شناخت داشتم از دست بدم. در مورد شما نمی دونم وضعیت چه جوریه، چیز زیادی به ما نگفتید، ولی از من می شنوین، اگر واقعا طرفتون حاظر نیست از بی خیالی دست برداره، پیشنهاد من اینه که باهاش قطع رابطه کنین، هر چه زودتر بهتر، به نظرم این جوری برای هر دو نفرتون بهتره. باور کنین بعد از اون ماجرا من بارها و بارها آرزو کردم که ای کاش این دختر یک بار به بهونه ای با من قهر کرده بود، قبل از این که کس دیگه ای پیدا بشه من رو می ذاشت کنار، یه هفته دو هفته، شاید این فکرهای جدی رو اون موقع هم می کردم و کار به این جا نمی کشید. شاید هم اصلا این رابطه به راحتی قطع می شد و هر کس می رفت پی زندگی خودش. از خودم بارها پرسیدم که اگر واقعا رفتار من این آدم رو این قدر رنجوند، چرا یه بار به طور جدی به روم نیاورد، چرا اینا رو اون موقع که کس دیگه نبود ازش گذشت و وقتی کسی پیدا شد یادش افتاد که براش قابل تحمل نبوده...
خلاصه که بهتون بگم این آمادگی برای ازدواج به نظرم بین دختر و پسر اختلاف فاز داره، دختر خیلی سریع تر تو یه رابطه دلش یه دل می شه، به خصوص اگه گزینه دیگه ای هم حداقل در آینده نزدیک به نظرش نرسه، اما در نظر بگیرین که پسر خیلی باید بیشتر با خودش کلنجار بره، کار، خونه و سرپناه، راضی کردن خانواده، باری که برای ساختن یه زندگی رو دوش پسر قرار می گیره خیلی سنگین تر از باریه که رو دوش دختره، به نظر من که این طوریه... اگه این اختلاف فاز رو نمی تونین تحمل کنین بذارینش کنار، اینجوری جوانمردانه تره تا این که صبر کنین یکی دیگه بیاد جلو و شما این کار رو اون موقع بکنین، امیدوارم متوجه منظورم بشین. البته این نظر منه...
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
ممنون از همدردی شما
اتفاقا بعد از خوندن تاپیک شما به فکر افتادم که رابطه رو همینجا تموم کنم و نذارم قضیه به جایی برسه که نفر دومی وارد بشه و اوضاع برامون سخت شه... شاید قضیه شما هم یه نشونه ای برای من بوده برای اینکه بفهمم چیکار باید انجام بدم...
از مدیر محترم همدردی عذر می خوام که جوابهای من در اینجا حالت درددل پیدا کرده...گاهی اوقات تحمل بار غم ها خیلی سخت می شه و آدم سعی می کنه یه جوری خودشو با گفتن این حرفها سبک کنه
برای همه آرزوی خوشبختی می کنم
:323:
با سپاس
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
به جای سرافراز نوشتم امیدوار :311:
خوب جواباتون حالت درددل داشته باشه مگه اشکالی داره؟ اینجا تالار همدردیه دیگه! شما که هنوز هر دو طرفتون هستید و کلی احتمالات خوب وجود داره براتون، اگه شما از غم حرف بزنید من دیگه چی باید بگم! من با وجودی که همه می گن طرف دیگه پریده هنوز ته دلم خوش بینم، می ذارمش کنار ولی خوش بینی ذاتیم به این قضیه هم سر جاشه، شما هم یه مدت رابطه رو قطع کن ولی راه بازگشت ررو باز بذار، به شرط این که اون طرف اگه برگشت جدی و با دل قرص برگرده، اصلا شما منو دعا کن من شما رو دعا می کنم...
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
راستی اینم بگم که سعی کنید حتما حتما با یه مشاور با تجربه مشورت کنید. یکی از بزرگترین اشتباهات من این بود که تلاش می کردم خودم به تنهایی مسائلم رو بررسی و حل کنم که خوب باعث می شد خیلی ابعاد مسئله رو ندیده بگیرم و رفتار مناسب نداشته باشم.
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
اینکه گفتید پسر نگرانی های مختلفی برای تشکیل زندگی داره درسته...تمام پارامترهایی که گفتید مثل کار، خونه، راضی کردن خانواده رو ایشون غیرمستقیم عنوان کردن و همیشه هم می گن که دوستاشون که ازدواج کردن چه مشکلاتی داشتن. اما خوب شرایط منم طوری هست که خودم فکر می کنم بهشون در این زمینه کمک خواهم کرد. مثلا توی خرید خونه یا مسایل کاری و ... قبلا هم باهاشون مطرح کردم.
خنده داره:311: چه فایده ای داره که من اینا رو اینجا بنویسم وقتی خودش متوجه اینا نیست یا شایدم نمی خواد خودشو متوجه کنه!!! اینو بگم از زمان جواب دادن به تاپیکهای شما تا الان من باهاشون هیچ نوع تماسی برقرار نکردم و نمی دونم قصه ما به کجا خواهد کشید. من هم نا امید نیستم...کلا زندگی روالش اینجوریه...هیچ وضعی برای همیشه یه جور نمی مونه...اما واقعا اگه ایشون بخواد به بی خیالیشون ادامه بده من این رابطه رو ادامه نخواهم داد...
خیلی خوبه که هنوز روحیه مثبت نگری در شما باقیه...من که خیلی دلسرد شدم و دیروز هم در اوجش بودم:223:
خییییییییییلییی دوست دارم بیام اینجا و ببینم به آرزوتون رسیدید:72:واقعا از ته دل می گم...خوش به حال اون دختر خانم...
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
سلام.خوبین؟ عجب دنیای عجیبی.تایپیک منو خوندی؟ با عنوان: باید چیکارکنم؟ از وقتی برای اولین بار دیدمش...کمکم کنید...
یکی مثل من یکی مثل شما؟؟؟؟؟؟ من منتظرم بیادو اقدام کنه و شما.........؟من به عنوان یه دختر نمیتونم از پسری که به روحیاتم خیلی نزدیکه بگذرم و حتی به کس دیگه ای فکر کنم (به عنوان خاستگار)و شما.................... خدا داندو بس
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
راستش این روحیه مثبت نگری خود من رو هم متعجب کرده، یعنی با دید منطقی به قضیه نگاه کنیم من هیچ شانسی نباید داشته باشم، نمی دونم چه طوری حتی تو اون موقع هایی که کاملا آرامش دارم و فکر می کنم از فکرش اومدم بیرون، وقتی عمیق ته دلم رو نگاه می بینم می بینم علت واقعی آرامش اینه که هنوز یه چراغ اون ته روشنه...
روزی که با هم حرف های آخر رو زدیم و به من گفت نمی تونه کاری بکنه، میون حرفام چندین بار بهش گفتم خوش به حال اون پسر، اون به من گفت خوش به حال تو، و شما می گین خوش به حال اون دختر! این وسط واقعا کی خوش به حالشه؟ :)
رسیدن به اون خانم آرزوم نیست، برگردوندن آب رفته به جوبه، آرزوی اصلیم اینه که کارم درست باشه و انتخابم هم و اگه شد یا نشد در هر حال پشیمونی به دنبالش نباشه...
شما خیلی بزرگوارید، ان شاء الله که خبرای خوشی هم از طرف شما بشنویم :72:
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
اگه از رابطه شما با اون خانم چندسال میگذره از آشنایی من با اون آقا فقط 15 روز میگذره...جالبه تو این مدت دونفر دیگه از آقایونی که قبلا میشناختمشون به من ابراز علاقه کردن.اما اصلا مهم نیست واسم.حتی یکی از همکلاسیهای دوران دانشجوییم که 3ساله میشناسمش و تو دانشگاه باهم روی یه پروژه کارمیکردیم دیشب بهم اس ام اس زد که ازدواج کردی یا نه؟گفتم نه..گفت ای کاش میتونستی صبرکنی تا من سربازی برمو برگردم...خیلی شکه شدم...ولی بازم برام مهم نیست..اصلا...خدایا چجوری داری بنده هاتو امتحان میکنی؟ من نگرانم ..همه چی رو به خودت میسپارم.............
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
پریماه: سلام، ممنونم. بله همین الان تاپیکتونو خوندم، خوب راستش من کاملا با جوابایی که بهتون دادن بقیه دوستان موافقم و من هم معتقدم خیلی سریع مسئله رو احساسی کردین. جواب rrrog خیلی خوبه، یعنی رهایی. ببینید من این شخص رو حدود 5 ساله دورادور و یک ساله از نزدیک می شناسم، شناختی که من از طرفم دارم با شناختی که شما از طرفتون دارید احتمالا زمین تا آسمون فرق می کنه.
حالا یه سول برام برام پیش اومده: فرض کن ایشون فردا اومد خواستگاریت، همه چیز از نظر شما حله؟ کاملا به شناختی رسیدی که بله رو بهش بدی؟ اگه جواب مثبته چه طور به این سرعت شناخت لازم رو پیدا کردی؟ ببین این حس که ای وای دارم فلان چیز یا فلان کس رو از دست می دم، خیلی حس قوی ایه، یعنی اصلا دیگه چشمت به روی همه چیز بسته می شه، فقط می خوای هر جوری هست طرف رو از دستش ندی و کاری هم نداری که حالا واقعا اینو می خوام یا نه. من حس می کنم الان شدیدا درگیر احساساتت هستی و دید روشن و واقع بینانه به مسئله نداری.
من اصرار دارم رو این شخص، نه به خاطر این که مثلا پنجه آفتابه یا مثلا عاشق و شیداش هستم، نه. اصرار دارم چون وقتی می ذارمش رو ترازو می بینم ارزشش رو داره، و دیگه این که هزینه روحی سنگینی برای رسیدن به این شناخت پرداختم، نمی تونم ارزون از دستش بدم.
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
نه ..اصلا قرار نیست اگه اومد زود بگم بله و تموم.....به هیچ عنوان...فقط میخام بیشتروبیشتر بشناسمش .....میخام بهش ثابت کنم همه چیز به ظاهر نیست ...زندگی فراتر از این حرفاست........
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
خوب برداشت من از این جواب دومتون اینه که الان حداقل 4 تا خواستگار بالقوه دارین، این خیلی خوبه. ولی در عین حال گیر دادی که حتما همون شخص رو می خوای، با 15 روز آشنایی که تازه مداوم هم نبوده و گویا در حد یک بار دیدن بیشتر نبوده، این خیلی بده! کاملا احساسی داری با قضیه برخورد می کنی، یعنی چی اصلا مهم نیست؟ من فقط در یه صورت باهات همراهی میکنم اونم این که مشخصا بگی این ویژگی به وضوح در این آدم نسبت به بقیه بالاتره و من هم این ویژگی خیلی برام مهمه. اما این که نمی دونم چرا به دلم نشست و ازش خوشم اومد، حرفی نیست که به کار یه عمر زندگی بیاد. به کار چند ماه وقت گذرونی میاد ولی یه عمر زندگی...
توصیه من اولا رفتن سراغ یه مشاوره، مشورت، مشورت و مشورت، اونم با بلد این کار. دیگه این که بی گدار به آب نزن و تصمیم احساسی نگیر، اگه بخوای با خدای نکرده اصرار و رفتارای این جوری جلوش ضعف نشون بدی تمام شانسی که ممکنه داشته باشی رو از دست می دی، و جدا به این فکر کن که آخه برای چی به این سرعت به این آدم دل بسته شدی، حالا چه طورش رو نمی دونم ولی بهش فکر کن!
ازدواج وقتی خیلی جدی بهش فکر کنی یه کار کاملا عقلانیه نه احساسی، شما وقتی می تونی بگی یه نفر برای ازدواج باهات مناسبه که یه لیست بلند بالا بتونی از عیبا و حسنای عمده طرفت رو بنویسی و بذاری جلوی چشمت و ببینی آیا واقعا از این عیبا می شه گذشت و به این حسنا می شه دل بست...
شما که تازه 22 سالته، در مقایسه با ما خیییییییییلییی بچه ای :311: (شوخی کردم، ولی خداییش هنوز کلی فرصت داری، عجله نکن، خدا هم که داره هی مدل های مختلف رو بهت معرفی می کنه، یه خورده آتیشتو مهار کن و سرعتت رو هم کم کن تا بتونی درست دور و برت رو ببینی، با این همه دود و گرد و خاکی که راه انداختی که چیزی پیدا نیست :))
آخه تو که 4 تا خواستگار داری که حتما ظاهرت هم باید خوب باشه دیگه! حالا اون یه چیزی گفته تو رو بپیچونه، اگه واقعا مشکلش با ظاهره و نخواد کوتاه بیاد که نمی تونی زورکی بهش چیزی رو بقبولونی...
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
پریماه جان! این کار تو نیست که بهش بفهمونی زندگی فقط ظاهر نیست...اینو خودش باید بفهمه تازه اگه با کمال میل بیاد جلو... درضمن پسندیدن ظاهر طرف از حداقلهای یک رابطه است و این موضوع سرسری نیست. درضمن ظاهر یه چیز نسبیه ممکنه مثلا من در نظر کسی زیبا باشم اما در نظر کسی دیگه معمولی... طرف من بهم گفته تو ظاهر قشنگی داری ولی من دختر قدبلند می خوام!! ببین با اینکه نصف قضیه حله باز مشکل ساز شده اونوقت تو به اصرار می خوای کسی رو برگردونی که تازه خودشم که نپسندیده شاید آبجیش بپسنده...خیلی اشتباهه. شاید تحمل این عدم پذیرش برات سخت شده که گیر دادی به این آقا و احتمالا می خوای ثابت کنی در نظرش مقبولی ولی اگه در نظر اول از تو خوشش نیومده متاسفانه تاآخرم همینه. این چیزیه که همون آقای درگیر رابطه من بهم گفت...گفت اگه به دلت نشست همون شاخ و بال پیدا می کنه و گرنه بقیه اش الکیه...و یه چیزم من باید اضافه کنم که خوش اومدن یه طرفه خیلی بدتره و قصه اش جز غصه هیچی نداره...به کیس های دیگه ات هم فکر کن.مطمئنا در اونها هم نکات مثبت پیدا می کنی...به قول امیدوار درمقابل سن و سال ما :311:تو هنوز خیلی کوچولویی عجله نکن...
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
همه این حرفارو قبول دارم...من صبرمیکنم.....چهارتا نه ..2تا.... به هرحال صبرمیکنم ببینم تصمیمش چی میشه..من اگه احیانا اومد جلو تا خوب خوب نشناسمش باهاش ازدواج نمیکنم. .......من حواسم هست..فقط موضوع واسم جالب شده ..صبرمیکنم...
سرفراز جان چی شد حالا؟ بهت گفت دختر قدبلند میخاد؟ نتیجه به کجا کشید؟
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
تاپيک آقای امیدوار داره تبدیل می شه به تاپیک من و خانم پریماه :163:
خانم پریماه...تو پستهایی که برای آقای امیدوار نوشتم گفتم که چی شد...هیچی فعلا با هم هستیم اما قضیه ازدواج مسکوت شده...البته من با حرفهای آقای امیدوار تصمیم گرفتم رابطه رو پیگیری نکنم.
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
اِاِاِاِاِاِ بی خیال بابا! حالا هر طوری شد نندازین گردن من که مسئولیت قبول نمی کنما :311:
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
آقای امیدوار خیالت راحت ..گردن شما نمیذاریم....الان سرم خلوت تر شد و رفتم یه سری به موضوعات دیگه زدم...خدایا چقدر بعضی مشکلات از مشکل ما حادترو پیچیده تره....مشکل من که در برابر بعضی مشکلات چیزی نیست...فقط باید خودمو رها کنم و فقط به خدا توکل کنم...و صبر............. خدایا شکر..شکر..شکر
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
یه چیز جالب که من از توی این فروم های مجازی فهمیدم این نکته جالبه که با اینکه همه مایی که اینجا پشت کامپیوتر نشستیم می دونیم بصورت مجازی وارد شدیم و اگه احیانا حتی تو خیابون هم همدیگرو ببینیم نمی شناسیم با اینحال نسبت به همه حرفهایی که اینجا بهمون زده می شه حساسیت نشون می دیم. اگه حرفی عصبانیمون کنه داغ می کنیم...اگه ازمون تعریف کنن ذوق می کنیم و یا مثل آقای امیدوار اگه راهنمایی کنیم می گیم مسئولیت قبول نمی کنیم اگه فردا یه چیز پیش بیاد:311: خیلی نکته جالبیه که درون ما انسانها چقدر عجیبه!!! به نظرم نکته جالبیه...دنیای مجازی هم عالمی داره برای خودش...
آقای امیدوار من اصلا قول نمی دم...چون به حرف شما گوش کردم اگه جواب نده شما باید جوابگو باشید:300:
البته همه اینا شوخی بود(یهو ناراحت نشید آقای امیدوار!) هر کسی خودش مسئول اعمال و انتخابهاشه و بس
همتونو دوست دارم:72:همه کسایی که اینجا وقت می ذارن:72:
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
سلام، راستش چند روزه با خودم کلنجار می رم که بیام اینو بگم یا نه، آخرش به سرم زد که بیامو خبر بدم. آخه قول داده بودم اگه خبری شد اطلاع بدم...
آخرین خبر این که هفته پیش به من خبر رسید که شخصی که موضوع این تاپیک بوده با اون شخص ثالث دیدن به هم نمی خورن و دیگه ادامه ندادن رابطه رو. فعلا همین!
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
با وجود این خبر ، باز هم شما بنا به راهنمایی و تصمیمی که گرفتید پیش برید . این یعی ثبات و قاطعیت ، پس ثبات و قاطعیتتون رو حفظ کنید
موفقیت شما آرزوی ماست
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
سلام فرشته مهربان عزیز، خیلی خیلی ممنون از جوابتون.
بله، حتما حتما این کار رو می کنم. در حال حاضر کاملا از اون وابستگی احساسی اومدم بیرون و آزاد آزاد هستم. :310: راستش الان که به اون دوران نگاه می کنم تعجب می کنم که واقعا وضعیت روحی من این قدر خراب بوده!
خدا رو هر بار که یاد این ماجراها می افتم شکر می کنم که همچین اتفاقی افتاد و باعث شد من یه سر اساسی به خودم بزنم، بتونم به دور از وابستگی به ماجرا نگاه کنم، دوباره شرایط خودم و طرف مقابلم رو بررسی کنم، ببینم واقعا در طرف مقابلم دنبال چه ویژگی هایی هستم و آیا این شخص اونا رو داشت، یا این که به خاطر اضطرار عاطفی که داشتم، داشتم از اونا چشم پوشی می کردم.
حالا هم اگه شرایط مشابهی پیش بیاد دقیقا انتظارات و معیارهای خودمو می دونم و می دونم که چون هیچ وابستگی ندارم یه ذره هم ازشون کوتاه نخواهم اومد :160:
فعلا که آزاد و آزادم دارم از این رهایی لذت می برم، رهایی و وابسته نبودن این قدر شیرینه که حس می کنم واقعا ارزش این چند ماه سختی رو داشت. دیگه هم این طور بی گدار به آب نمی زنم، بابا ما کلی بچه مثبت بودیم، ما رو چه به این روابط :311:
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
سلام، برم سر اصل مطلب؟ فکر کنم طولانی بشه یه کم، بیشتر حالت گزارش داره و البته اگه ایده ای به ذهنتون رسید لطفا بگید:
پنج شنبه شب با این خانم رفتیم بیرون (ایشون پیشنهاد داد ولی من هم غیر مستقیم رسونده بودم که خوبه یه صحبتی داشته باشیم). از نحوه قطع رابطه با اون طرف گفت که دیده اون شخص به نظرش آدم بی خیالی رسیده و بر خلاف حرف هاش رابطه به سمت ازدواج نمی رفته... عجیب این که ایشون صراحتا بهم گفت که در همین حدود 2.5 ماه رابطه، کار به رابطه احساسی هم کشیده (توضیح بیشتر لازم بود بگین تا بدم)، و می گفت من نمی خواستم به این سمت بره و چون جدا فکر می کردم این قضیه ازدواج جدیه، این مسئله رو قبول کردم. و گفت که دیدم نمی تونم این مسئله رو یه عمر پنهون کنم و صراحتا بهت می گم. خوب البته ابدا انتظار چنین مسئله ای رو نداشتم و بهش گفتم مسائل گذشته برای من هضم شده بود چون خودم هم کم اشتباه نکردم ولی این مسئله جدید کار رو بسیار سخت می کنه... صحبت ها زیاد بود ولی لب مطلب این بود که من در عین حال گفتم که شرایطی دارم که حتی اگر با این مسئله کنار بیام هم باید دید حاضری اونا رو بپذیری یا نه، قبلا اشاره کردم که ایشون از نظر اجتماعی روابط گسترده ای داره و من با صمیمیتی که در این روابط حس می کردم همیشه مشکل داشتم و طبعا یکی از شرایطم این بود که این نوع روابط محدود باشه. به خصوص که شخصا حس کردم یه دلیل این که این فرد با این سرعت به یک نفر اعتماد می کنه و باهاش وارد رابطه عاطفی می شه، می تونه تحت تاثیر جو این دوستانش باشه...
اون شب گذشت و دیدار بعدی امشب اتفاق افتاد، من بهش گفتم که رابطه ای که داشتی در هر حال چیزی مربوط به گذشته اس و من بیشتر مایلم بدونم طرز فکر و تلقی تو از این نوع روابط چی هست، چون اینه که موندگاره... خلاصه که بحث عملا تمرکزش رفت روی روابط این خانم و دوستانش و خودش هم گفت که با فکر بسیار به این نتیجه رسیده که من بهش بدبین هستم و با اتفاق اخیر بدبین تر هم خواهم شد و این باعث می شه که بخوام در زندگی محدودش کنم. تهش این که معتقد بود ما با هم بسیار متفاوتیم از این نظر و حتی اگر الان هم کوتاه بیایم در زندگی مشکل پیدا می کنیم، حرف منطقی بود...
نتیجه نهایی این بود که ظاهرا ما نمی تونیم با هم زندگی بدون مسئله ای داشته باشیم...
و اما... راستش هم من و هم این خانم هنوز هم معترف بودیم که ویژگی های مثبت فراوونی در وجود هر دومون می بینیم که کارمونو برای بی خیال شدن بسیار سخت می کنه. واقعیت هم همینه، جدای مسئله روابطی که گفتم، این خانم واقعا آدم خوب و باشخصیتی هست، دید بسیار خوبی به زندگی مشترک داره و راستشو بخواین اگه مسئله این روابط و حساسیت من و عدم انعطاف پذیری اون نبود، من می تونستم به راحتی بهش نمره 80 از 100 رو بدم. راستش زیاد با هم حرف زدیم و من مرتب حس می کردم که اصلا دلم نمی خواد این آدم رو از دست بدم، و اون هم... من در مورد این روابط پیشنهاد یه نوع مصالحه رو دادم، یعنی من بیام ببینم تا چه حد می تونم حساسیتمو کم کنم و اون هم سعی کنه تا حدی که براش معقوله روابطش رو محدود کنه، موافقت نشد! می گه الان شاید قبول کنیم ولی بعدا...
من به طور کلی درگیری عاطفی چندانی با این شخص ندارم، جدا رها شدم ولی وقتی دیدمش و باش حرف زدم، باز هم می بینم این آدم ویژگی های مثبت کم نداره، راستش دلم گرفته بود وقتی خداحافظی کردیم... البته الان حالم خوبه ولی یه کم دل و دماغم به هم ریخته. از این می ترسم که جایی رو اشتباه کرده باشم، شماها که بیرون گودین نظر بدین، همین راه درسته؟ بذارمش کنار؟ احتمالا اگه جوابی باشه ممکنه توش اینا باشه: معیاراتو لیست کن، یا مثلا بیشتر بگو ویژگی های مثبتش چیا هستن، منظورت از روابط چیه، از این صحبتا، بهم بگین. اگه چیز گل درشت و واضحی می بینین توی مسائلی که گفتم و حس می کنین من از نظرم دور مونده بهم بگین، اطلاعات بیشتر هم لازم بود در خدمتم.
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
فقط اينو بهتون ميگم كه تا وقتي كه تصميم قاطع براي ازدواج با اين خانم نگرفتين (كه اين هم فقط وقتي اتفاق مي افته كه خودتون سنگاتونو با خودتون وا بكنيد)به هيچ عنوان ارتباطتونو زياد نكنين و با هم بيرون نرين چون اين هيچ كمكي بهتون نميكنه جز اينكه دوباره شما رو به فاز احساسي ميبره نگين سوالايي هست كه بايد بپرسم به نظرم اينا همش توجيه همون احساسه هستش چون شما شناختتون كافيه پس هشيارانه فكر كنين و قبل از هر عملي سعي نكين قبلش خوب فكر كرده باشين
موفق باشين
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
سلام، بالاخره یکی جواب داد، ممنون از شما :72:. اون روزای اول هم بهم خیلی کمک کردین، واقعا ازتون ممنونم. بله حق کاملا با شماست، دیدارهای بیشتر کار رو سخت می کنه و احساسی، کاملا حس کردم اینو. راستش برخورد قاطعی که ازش دیدم، جدا منو به این فکر برد که آیا به طور کلی بیش از حد لازم بدبین نیستم؟ می دونید مسئله اینه که من آدمی بودم با روابط اجتماعی محدود و اون نقطه مقابل من، حتی به فرض هم که از این شخص بگذرم، اگه واقعا مشکلی داشته باشم در برخورد با هر کس دیگه هم با هم مسئله پیدا می کنیم، حس می کنم باید بیشتر روی خودم کار کنم در این زمینه ها، مثلا ببینم اگه از چیزی در این تیپ مسائل ناراحت می شم واقعا دلیلش چیه، آیا دلایلم واقعی هست یا این که نه، یه حس بد و بدون دلیل روشنه که منطق حسابی هم پشتش نیست... البته وقتی به پست بالاییم نگاه می کنم که گفته بودم ابدا کوتاه نمیام از شرایطم و به حس الانم فکر می کنم، یه مقدار نگران می شم. حس می کنم حرف گنده ای زدم که باید یه مقدار منعطف تر بهش نگاه کنمم :325:
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
لازمه کمی بیشتر رو خود شناسی متمرکز بشید ، و با نظر به شناختی که از خود پیدا می کنید ، معیارهایتان را واقع بینانه تنظیم کنید و اولویت بندی و ضریب اعتباریش را مشخص کنید ، و با توجه به این معیارها اقدام به انتخاب و با اطلاع خانواده ها مسیر شناخت را بطور جدی و کاملاً عقلایی و بدور از دخالت دادن احساسات طی کنید ، توصیه من به همه اینه که حتماً از کمک یک مشاور در مسیر شناخت نهایی و اطمینان از سنخیت روحیات و تعادل شخصیت و روان بهره بگیرید ، به شما هم همین توصیه را دارم .
موفق باشید
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
راستش من مورد هايي رو ديدم كه دو طرف يك شناخت نسبتا كاملي از هم داشتن و هم پسنديده بودن ولي وقتي براي خواستگاري اقدام شد ديدن شايد همو اصلا نميشناسن مثلا رفتار پسر در مقابل خانواده با اون چيزي كه فرد فكر مي كرده خيلي متفاوت بوده مثلا فكر ميكرده طرف خيلي مستقله در صورتي كه در جلسه ي خواستگاري ميديده اين باباي طرفه كه حرف اخر مي زنه و خيلي چيزاي ديگه
با اين همه حرف مي خواستم بهتون بگم انتخاب واقعي وقتي صورت ميگيره كه تحت نظر خانواده ها باشه و حداقل خانواده ها يه چند باري حضوري با هم ملاقات داشته باشن
موفق باشيد
-
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
ممنون از هر دوی شما، توصیه های خوبی کردید امیدوارم بتونم عمل کنم. یه سوال:من چه طوری باید روی خودشناسیم کار کنم؟
راستی، خبر جدید این که ما تصمیم گرفتیم دو ماهی با هم تماسی در این رابطه ها نداشته باشیم و در آرامش فکرامونو بکنیم، من سعی کنم بیشتر خودمو معیارهامو بشناسم و ایشون هم هنوز کاملا از مسائل روحی مربوط به رابطه آخرش بیرون نیومده و بهتره یه مدت فرصت داده بشه تا بتونه خودشو پیدا کنه (شدیدا روی این که قصد اون طرف برای ازدواج جدیه حساب می کرده...)
-
RE: +آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
سلام به همه، بعد مدت ها به سرم زد که برگردم و بگم که من هم خودم رو جزء به نتیجه گرفته ها می دونم. :310:
خوب اگه از احوالات من خواسته باشید، اون رابطه رو چند ماهی هست که کامل تمام کردیم. رابطه ای که نبود البته بعد از اون وقایع، یه سری بحث و صحبت بود که به نتیجه نرسید و من هم تمومش نکردم، اون خانوم تمومش کرد. من هم بهش گفتم بسیار خوب، براش آرزوی موفقیت کردم و گفتم امیدوارم پشیمون نشی (در واقع منظورم این بود که پشیمون می شی؛ دیگه کجا مث من می تونه پیدا کنه آخه :cool: ). علت تموم کردن هم این بود که من شرط هایی داشتم که از دید خودم خیلی هم اصولی بود و منطقی، و به خصوص بعد از اتفاقاتی که افتاده بود معتقد بودم پذیرش این شرایط، می تونه کمک کنه که اعتمادی که ضربه خورده تا حدی برگرده، حاضر نشد قبول کنه.
دیگه این که واقعا از دید شخصیتی با هم فرق داشتیم، هر چند دو سال از من بزرگ تره ولی من واقعا احساس می کردم بحث منطقی با این شخص عملا غیر ممکنه. حس کردم که دید درستی به واقعیت های جامعه، تعهداتی که باید بپذیره و مسائل این طوری نداره. دیدم کوتاه اومدن من از شرایطی که داشتم، به عزت نفسم شدیدا ضربه می زنه.
به هر حال، گذشته گذشت و تجربه جالب و با ارزشی بود برای من. راستش تاپیک قبلی رو که می خونم، باورم نمی شه که این من بودم که اون چیزها رو نوشتم، یه جورایی خجالت می کشم حتی (خرس گنده! اینا چیه من نوشتم :311:).
فهمیدم که در زندگی، به اندازه ای باید برای خودم قدر و ارزش قائل بشم که دیگه اون طور وابسته نشم که یه آدم بتونه چنان ضربه بزنه بهم. نمی گم اگه دوباره در شرایط مشابه قرار بگیرم حتما درست عمل می کنم، چون فهمیدم که احساسات و رفتار آدم واقعا می تونه متغیر و غیر قابل پیش بینی باشه، ولی حداقلش اینه که دیگه می دونم اگه راه مشابهی رو بخوام برم، عاقبتش چی می تونه باشه. :305:
از این تالار بسیار بسیار یاد گرفتم، خیلی کمک کرد به من که دید اصولی تر و منطقی تری به زندگی مشترک، روابطم با دیگران و انتظاراتی که از هر رابطه باید داشت، داشته باشم. هیچ کس فرشته نیست. آدمها مجموعه ای هستن از خوبی ها و بدی ها.
یاد گرفتم که باید بیشتر سعی کنم که خودمو بذارم جای طرف مقابل، سعی کنم از دید اون به دنیا و مسائل نگاه کنم و اینو درک کنم که دو نفر که به یه نقطه نگاه می کنن، ممکنه چیزای متفاوتی ببینن.
و در پایان دوست دارم از همه کسانی که در تاپیک من شرکت کرده بودن با آوردن اسم تشکر کنم، به ترتیب پست ها می نویسم اسمتونو:
غزاله (که همون اول کار با جوابش منو با خاک یکسان کرد:311:)، مدیر همدردی، مهتاب، نیلوفر، بالهای صداقت، نعمت یعنی ما، سرافراز(که خیلی با بحث هاش کمکم کرد که دید بهتری به مسئله پیدا کنم)، فرشته مهربان، خیلی تنها، پریماه :72:
امیدوارم کسی از قلم نیفتاده باشه.