سلام دوستان خوبم چقدر خوبه که شماها هستین من دیشب از همسرم درخواست کردم منو به یه امامزاده ببره وقتی رفتیم اونجا خیلی گریه کردم از خدا خواستم منو ببخشه و منو یاری کنه من قدم اول رو برداشتم دوستان به کمکتون نیاز دارم حال روحی جالبی ندارم...
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوستان خوبم چقدر خوبه که شماها هستین من دیشب از همسرم درخواست کردم منو به یه امامزاده ببره وقتی رفتیم اونجا خیلی گریه کردم از خدا خواستم منو ببخشه و منو یاری کنه من قدم اول رو برداشتم دوستان به کمکتون نیاز دارم حال روحی جالبی ندارم...
خوشحالم. فقط بدونید چند روز اولش (مثلا یک یا دوهفته) خیلی سخته! اگه مقاومت کنید هرچه جلو میرید بهتر و بهتر میشید
barfi جان خیلی خوشحال شدم برات
عزیزم تا اون آقا اومد توی ذهنت زود فکرت رو عوض کن ، مثلا از جات بلند شو و خودت رو به یک کاری مشغول کن .
سعی کن بیشتر به همسرت محبت کنی
به همه خوبی های همسرت مرتب فکر کن ،به تمام وفاداریش و خیلی خوبی های دیگه ای که داره .
وقتی خیلی ناراحت بودی فقط به خدا فکر کن ، بدون که خدا تنها کسی هست که از تصمیمی که گرفتی آگاهه و خودش بهت کمک میکنه .
هر روز که می گذره خودت رو تشویق کن ، که مثلا 2 روز گذشت ...10 روز گذشت ... 1ماه گذشت ...
وقتی که از این فکر ها راحت شدی ، احساس میکنی که یک بار خیلی سنگین از روی دوشت برداشته شده
و این رو هم یادت باشه که خیلی هاااااا توی این دنیا بودن که یک روز عشق چندین و چند سالشون رو به هر سختی بوده فراموش کردن ...شما که دیگه از اونا بدتر نیستید
سلام برفی عزیز
خیلی خوشحالمون کردی که راه درست رو انتخاب کردی و مطمئن باش بچه های تالار حواسشون بهت هست و تنهات نمی ذارن.
محکم و استوار این راهتو ادامه بده و ما هم برات دعا میکنیم که موفق بشی و از مکر و حیله شیطان نجات پیدا کنی.
عزیزم بهت تبریک میگم بابت تصمیم درست و قاطعانه ای که گرفتی.
اینو بدون که سخت ترین مرحله رو گذروندی و از امروز هر روز برای تو راحت تر میشه .
خیلی کار خوبی کردی که رفتی امامزاده و از انرژی های مثبت کمک گرفتی . مطمئن باش خدا بهت کمک می کنه .
تو این دوره ارتباط خودت رو با خدا بیشتر کن و ازش آرامش برای روحت بخواه .
در طول روز از تکنیک توقف فکر استفاده کن. هربار که خواستی به این آقا فکر کنی ، زود خودت رو مشغول کاری کن که نتونی .
http://www.hamdardi.net/thread-16432.html
اگه می تونی با خواهر ، دوستانت ، مادر و .... به خرید و مراکز تفریحی برو تا سرت شلوغ باشه .
این رو هم دکتر فرهنگ برای فراموشی یه نفر به یه دختر پیشنهاد دادن . این راهم خوبه . حتما امتحان کن
هرشب قبل از خواب چندین مرتبه این تمرین رو انجام بده .
برای چند لحظه چهره اون آقا رو تصور کن و بعد در ذهنت با یه خودکار شروع کن صورتش رو خط خطی کن . بعد از اینکه کاملا صورتش رو خط خطی کردی شروع کن اونو تو ذهنت دور و دورتر کن تا جایی که تبدیل به یه نقطه بشه و کم کم محو بشه .
با این تمرین ذهنت کم کم باور می کنه که دیگه از اون خبری نیست .
در طی این مدت هرگز و هرگز وسوسه نشو که یه جوری ازش خبری بگیری.
گاهی حرفهات رو روی کاغذی بنویس تا سبک بشی و بعد اون کاغذ رو آتیش بزن .
ارتباطت رو با این تالار حفظ کن. مشکلات بقیه رو بخون و سعی کن از تجربیاتت در اختیار بقیه بذاری. این طوری هم سرت تا حدی گرم میشه و هم اینکه قدر زندگیت رو بهتر خواهی فهمید.
در نهایت اینکه اگه به نذر اعتقاد داری ، از حضرت فاطمه الزهرا (س) بخواه تا به تو کمک کنه و یه نذری برای از سر گذروندن صحیح این کار در نظر بگیر.
همواره به عواقب راهی که داشتی می رفتی فکر کن.
و بدون که هر روزت بهتر از دیروز خواهد بود . :46::46::46::46::46::46:
دوستای خوبم ازتون ممنونم من همه ی تلاشم رو دارم میکنم اما به شدت دلشوره واضطراب گرفتم تا به فکر اون آقا میفتم ذکر میگم نقاشی میکشم اما چون محل کارم تنها هستم درواقع توی اتاقم تنها هستم خیلی سخت میگذره امروز چندین بار به مادرم به بهانه های مختلف زنگ زدم کاش یکی از شماها حداقل اینجا پیش من بودین در ضمن من انقدر با همکارای خانمم راحت نیستم که بتونم حتی یه گوشه ای از این موضوع رو عنوان کنم خیلی تنهام... اما خواهشا برام دعا کنید.
نه عزیزم. به همکارات نیازی نیست موضوع رو بگی. کار خوبی می کنی که با خانوادت ارتباطت رو بیشتر می کنی.
اگه به هنر علاقه داری یه کلاس هنری ثبت نام کن تا بعد از کارت بتونی یکی دو ساعتی هم کلاس بری.
اگه تو اتاقت کاری نداری ، یه موقع هایی برو پیش همکارای خانمت و در مورد موضوعات متفرقه باهاشون صحبت کن.
ارتباطت رو با دوستانت بیشتر کن.
هر روزی که بگذره به موفقیت نزدیکتر میشی.
پست مدیر همدردی در تاپیک قبلیت رو هم بارها بخون .
تو تالار بچرخ و با مشکلات دوستان دیگه هم آشنا شو. این کار شدیدا مشغولت می کنه و متوجه گذر زمان نمیشی.
موفق باشی.
تجربه خودمو در اختیارتون میذارم
1-تحت هیچ شرایطی(تاکید موکد) گوش کردن به موسیقی های عاشقانه و فیلمهای رمانتیک توصیه نمیشود
2-ممکنه همسرتون بخواد دعوتش کنه یا ازش تو خونه تعریف کنه! اینو بدونید اگه ببینیدش یا ازش چیزی بشنوید برمیگردید سر خونه اول! باید اگه صلاح میدونید به همسرتون بگید از این شخص خوشتون نمیاد و با دیدنش حال بدی بهتون دست میده و ازش بخواین نه ازش تعریفی کنه و نه دعوتش کنه! (یک دلیل موفقیت من ندیدن طرف بود)
3-هیچ اس ام اس یا ایمیلی را ازش نگه ندارید چون با دیدنش تحریک میشید
4-باز اگه موقعیتش هست بهش بگید یا اس ام اس بدید و ضمن توضیح واقعیت ازش بخواهید باهاتون نه تماس بگیره و نه اس ام اس بده! میتونید متاهل بودن خودتون و ایشون را هم بهانه کنید(هم واسه ایشون و هم شوهرتون جا بندازید دیگه نباید ارتباطی بینتون باشه-حالا هرکدوم را به یه بهانه و استدلال سر ببرید!)
5-تا میتونید رابطه جسمی با همسرتون را مدتی زیاد کنید تا کوچکترین کشش و نیاز غریزی تو تن و روحتون نمونه و همش تخلیه بشه! این خیلی در فکر نکردن بهش موثر میشه (درست مثل اینکه شما حسابی غذا بخورید و بعد به یک مهمانی برید که غذاهای متنوعی هست اما شما دیگه دلتون نمیخواد و کششی بهش ندارید!)
6-شدیدا خودتون ر امشغول نگه دارید (کار - ورزش - درس - کمک به مراجعین همین تالار در حد توان و ...)
7-به هر طریقی زندگی با همسرتون را به سمت رمانتیک شدن و ایجاد فانتزی های جدید پیش ببرید
هیچوقتم تنها نیستید همیشه میتونید بیاید اینجا و صحبت کنید!
سلام
بزرگترین نیروی هستی بعد از اراده خداوند،اراده انسانه.
شما اراده کن.خدا کمکت می کنه.تو این راه بارها خسته و ناامید می شی اما نباید حتی یک لحظه پا پس بکشی.
خیلی ها منتظر روزی هستن که بیای و بگی همه چی تموم شد.یکیش خودم
فقط خدا
قوی باش تو اولین قدم روبرای قطع رابطه ات بااون آقابرداشتی..توکل به خداکن وازاون بخواه تواین راه اراده کافی روبهت بده. اگه توکلت به اون باشه خیلی راحتتراز اونی که فکرش روکنی فراموشش میکنی ومشکلت حل میشه.
میتونی زندگیت رو ازاین تهدید حفظ کنی فقط سست نشو....
سلام دوستای خوبم من خطم دیروز کلا خطم خاموش بود و اصلا باهاش صحبت نکردم تا دیشب که همسرم رفت بیرون حال روحی خوبی نداشتم مدام حالت تهوع دارم دلم نمیخواد حرفی بزنم حالم اصلا خوب نیست گوشیه همسرمو برداشتم بهش زنگ زدم سرش داد زدم گفتم اومدی با محبت هات منو به خودت وابسته کردی حال روحی خوبی ندارم خیلی باهاش بد صحبت کردم گفتم خیلی نامرده اما اون فقط میگفت من به جز خوبی به تو وهمسرت ودوست داشتنه تو چه گناهی داشتم. اما حالا ازش متنفرم اون انسان نیست اگه همسرم بفهمه علت این خوبیهاش چی بوده خودشو میکشه تو رو خدا کمکم کنید من دارم افسردگی میگیرم...
شما سومین گام صحیح را هم برداشتید! عالیه
اول: تصمیم به قطع رابطه
دوم: خاموش کردن خط
سوم: متوجه نیات پلید اون شخص شدید و حس تنفر پیدا کردید!
تجربه نشون داده از حالا به بعد خیلی سریع پیش میرید و شاید دو تا سه هفته دیگه کاملا حس عادی به زندگی پیدا کنید و از این تنش ها کلا بیرون بیاید! (نکات پست 8) را فراموش نکنید
سلام چرا باید با گناهکار جلوه دادن دیگران می خواید خودتون رو آروم کنید. این آقا اصلا مقصر نبودن چون شما وارد زندگیتون کردید اینجا شماید که دارید به همسرتون و خانم ایشون خیانت می کنید. چرا باید باز بهشون زنگ بزنید دارید با این کارا چی رو ثابت می کنید؟ نباید خودخواه باید این کارتون خودخواهی که نمی زارید ایشون هم تمرکزشون به زندگیشون باشه. اعتقاد به نماز خوندن و ذکر کردن نیست اعتقاد به اینه که در حق مردم طلم نکنید و کاری نکنید که زندگی ایشون هم بپاشه. مگه شما بچه اید که نمی تونید جلوبی کارای اشتباهتون رو بگیرید . انسان یک بار تصمیم می گیره و دیگه هم راه اشتباه رو نمیره. باز من می گم شما مقصرید و با این آقا کاری نداشته باشد و به زندگیتون برسید.
ادم چیزایی میبینه و میخونه این روزها که خدا رو هزار بار شکر میکنه از اینکه مجرد مونده،من اگه یه روزی خدایی نکرده زنی گیرم بیاد که بخواد بهم خیانت کنه اون روز اخر دنیاست برام ،خدایا از اینکه مجردم شکرت،لااقال این چیزا رو نمیبینم.
برفی عزیز تا جایی که میتونی بهش فکر نکن. لحظاتی که یادش میوفتی سعی کن یا با همسرت حرف بزنی یا برو پیش مادرت. سعی کن با دوستات بری بیرون و اگه دوستی نداری میتونی دوستای جدید پیدا کنی. همونطور که کامروا پیشنهاد داد اصلا فیلم و موزیک عاشقانه گوش نکن. این کار مثل ترک اعتیاده اولش سخته ولی بعدش یک عمر آرامشه به آرامش بعدش فکرکن. اصلا هم این موضوع رو با کسی در میون نزار مگه مشاور اکه خواستی بری
عزیزم میتونی کلاسای ورزشی یا هنری هم بری. سعی کن فیلم طنز بگیری نگاه کنی حال و هواتو عوض میکنه.
بله واقعا با شما موافق ام والا امان از دست بعضی از خانم های متاهل به راحتی مثل آب خوردن به شوهرشون خیانت می کنند بعدم می گن وابسته شدم و نمی تونم فراموش کنم و از این حرفهای الکی . فکر می کنند می تونند آزادانه هر کاری بکنند. کسی که ازدواج کرده تعهد داره و اگه هم دلش جای دیگه گیره خواهشن زندگی طرف مقابل و خراب نکنه و جا تنگ نکنه!!!!! به خودتون بیاد والا چرا خیانت کردن و راحت انجام می دید ولی قضیه برا فرموش کردن می آید نمی تونید
اخه مگه میشه کسی که شوهر داره بره با کس دیگه!!!!من که هر چی فکر میکنم نمیتونم قبول کنم!!!مگه شما ه خواسته خودتون شوهر تونو انتخاب نکردید؟؟؟مگه همه جوره قبولش نکردید؟؟مگه همونی که میخواستید نبوده؟؟پس این کارتون چیه؟؟بعد تازه جالبه تازه میایید میگید طرف خوبه و نمیتونم فراموشش کنم و....بالاخره این وری هستید یا اون وری؟ما که نفهمیدیم!!!به خدا با این کاراتون فقط دارید اعتماد رو پایین میارید،بدبینی رو رواج میدید،من به شخصه مادرم تا اسم دختر میاره یا پا میشم میرم از اطاق بیرون یا بحثو عوض میکنم،واقعا نمیتونم به کسی اعتماد کنم،حاضرم مجرد بمونم(اینو از ته قلبم میگم)اما یه روز همچین چیزی رو تو زندگیم نبینم،زن متاهل و دوستی؟؟؟؟؟؟؟؟
نه خانم،من روی صحبتم فقط با شما نبود،قصد بی احترامی هم نداشتم،من جامعه رو گفتم،الان خیلی اینجور شده و انگار یه جورایی وارد زندگی ماها داره میشه،همین باعث میشه واقعا ادم از اعتماد کردن بترسه(خدایی ترس هم داره) و بدتر از همه برا خیلیها انگار عادی هم هست،در مورد صحبتتون در مورد اینکه من از ایینده خبر ندارم که خودم پایبند به همسرم میمونم یا نه یکی از دعاهایی که همیشه میکنم اینه که خدا نذاره راه کج برم و به لطف خودش تا الان اینجور بوده ،بعد از اینم ایشالا میمونه،اما در مورد شما!!!!!مگه نمیگید همسرتون ادم خوبیه؟؟؟مگه نمیگید دوستش دارید؟؟؟پس اون اادمو برا چی وارد زندگیت کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟حالا اگه خدایی ناکرده شوهرتون معتاد بود و یا هر مشکل دیگه ای داشت میشد بگی اشتباه کردید اینکار رو کردید(دقت کنید تو این حالتم من کار شما رو تایید نمیکنم و گفتم ااشتباه کردید)اما حالا که خودتون با زبون خودتون میگید شوهرتون خوبه پس اصلا با هیچی عوضش نکنید،من حاضرم برم کلنگ بزنم اما کسی برام شغل پیدا نکنه و بعدش بخواد با زنم.....حاضرم بی پول بمونم،حاضرم قرض کنم اما کسی بهم پول نده بعد رو زنم نظر داشته باشه،شما هم به نظرم اگه واقعا شوهرتو دوست داری و پشیمونی از کارت دست از این کارت بردار
آقا سامان
این بنده خدا خودش به اشتباهش پی برده و کلی استرس و عذاب وجدان داره. الآن هم اگه اینجاست به این دلیله که نمی خواد این راه اشتباه رو ادامه بده.
حالا شما چرا اینقدر با سرزنش هاتون اضطراب ایشون رو بیشتر می کنین برادر من؟!
نه خودش نه بچه های تالار هیچ کدوم خیانت ایشون رو تأیید و توجیه نمی کنن. ایشون الآن شدیداً نیاز داره که با کمک خودش و دوستان اینجا و صد البته کمک خدا از این بحران روحی نجات پیدا کنه.
بهتر نیست به جای اینکه مرتب سرزنشش کنیم، به خاطر تصمیمی که برای قطع ارتباط و فراموشی اون آقا گرفته، تشویقش کنیم و به زندگی با همسر خوبش دلگرمش کنیم؟!
این وول وولکه انگار رهات نمیکنه! به بهانه دعوا خودت رو راضی کردی بهش زنگ بزنی! توجیهش هم اینکه میخواستی بگی نامرده و...!
اگر قصدت و نیت ات این است که این قائله را ختم کنی، راه حلش این است:
۱. بستر زدایی (از بین بردن هر گونه ارتباطی و هرگونه راه تماسی و هرگونه یاد و خاطره ای از ایشون)
۲. توقف فکر (فکرتو با هرچیز دیگری مشغول کن که به ایشون فکر نکنی. و زمانی که ذهنت میخواد بره به سمت خیال و تصورات ایشون، مسیر فکرت رو آگاهانه تغییر بده)
یکی از موثرترین کارها که خیلی میتونه کمک ات کنه این است که چند روزی رو روزه بگیری و در حد توانت به خواندن قرآن و ذکر و عبادت مشغول بشی. و بدرگاه خداوند توبه کنی و ازش استعانت بطلبی.
اینقدر که این موضوع رو برای خودت بزرگ کردی، واقعا بزرگ نیست. آدمهای مجرد با موفقیت از دوست پسر یا دختر چنیدین سالشون حتی به رغم روابط جنسی، جدا میشن. آدمهای متاهل طلاق میگیرند و این دوران را میگذرونند. طرف بچه اش میمیره فکر میکنه بعد از مرگ بچه اش زندگی براش محاله. یکی دو سال بعد می بینیش شاد و شنگول داره زندگیش رو میکنه!
شما که همسرت و بچه هات را در اغوش داری! پس بسیار به مراتب برات راحت تر هست که این آقا را بگذاری کنار.
برای حذف فیزیکی ایشون از زندگیت هم، یک داستانی برای همسرت سر هم کن. مثلا میتونی بگی چیزهای بدی در موردش از دیگران شنیدی و به همین دلیل نه صلاح میدونی پاش رو توی خونه شما بگذاره و نه اینکه همسرت باهاش رابطه داشته باشه. حتی میتونی بگی خودت هم با جس ششم ات متوجه شدی که آدم درستی نیست.
خلاصه خیلی با قاطعیت و محکم دست روی یک نقطه حساسی بگذار و از همونجا همسرت رو قانع کن که ارتباط با ایشون به صلاح نیست.
سلام برفی عزیزم
امروز رو مدام تو فکرت بودم. همه اش دعا می کردم که بتونی دووم بیاری و نری سراغش . الان می بینم تا حدی موفق شدی. به جط اشتباهی که کردی و بهش زنگ زدی. نباید زنگ می زدی. ازت خوااااااااااهش می کنم ، دیگه به سراغش نرو. هربار دیدی دوس داری باهاش دعوا کنی و ناله و نفرینش کنی ، یه کاغذ بردار و همه حرفاتو بنویس روش. بعد اون کاغذ رو بسوزون و بریز تو آب . باور کن تاثیر این کار فوق العاده ست.
تمریناتی که بهت گفتم رو انجام میدی ؟
کارهایی که گفتم رو انجام میدی ؟
تو این تالار می گردی ؟ با دوستات می چرخی ؟ پیش خانوادت میری ؟
ببین عزیزم اصلا تنها نمون که بخوای تماس بگیری .
راستی الانم که تعطیلاته . پاشو با شوهرت یه مسافرت کوتاه برو. حتی اگه نمی تونی فردا یا پس فردا از صبح تا شب برید پارکی باغی جایی ، بذار مهر شوهرت بیشتر تو دلت بشینه و فراموشی اون راحت تر بشه .
در نهایت اینکه به شدت مشتاق اینم که چند روزی بگذره و تو همچنان سراغش نرفته باشی.
برات دعا می کنم و مطمئنم که می تونی .
چون بلافاصله تونستی ارتباط رو قطع کنی. هنوز چند روزی از اومدن تو به این تالار نمی گذره . اما گام هایی مهم اول رو برداشتی و مطمئنم که بقیه رو هم می تونی.
باز هم میگم. برات دعا می کنم . ما رو بی خبر نذار
غرور ای ناجی حرمت ، تو با من پا به پایی کن
به هنگام سقوط من ، تو در من خودنمایی کن
این شعری که در بیشتر مواقعی که ممکنه غرورم بشکنه با یه کار بیهوده انجام میدم. در مورد من که خیلی کارسازه . تو هم با خودت تکرارش کن . این رو بدون هرچی بهش زنگ بزنی و پی اش رو بگیری غرورت رو شکستی و اون عجز و التماس رو در رفتارت می بینه . یه برفی شکسته !! تو که نمیخوای این طور بشه . پس محکم و استوار روی پاهات بایست و این مرحله از زندگیت رو با سربلندی بگذرون .
خدا هر روز تو رو بیشتر از روز قبل دوست داره . این مهم نیست ؟؟؟:43::43::43::43::43:
آسمونیه عزیزم تو خیلی گلی جدا که آسمونی هستی ممنون که برام دعا میکنی دیگه بهش زنگ نمیزنم اون حتی لیاقت تماسهای منو هم نداره من با همسرم ارتباطم خیلی خوب شده کاش میتونستم حضوری باهات صحبت کنم به هر حال ازت ممنونم بیشتر بهم سر بزن. اره بیشتر کارهایی که گفتی انجام میدم تنها چیزی که اذیتم میکنه دلهره ای هستش که وجودم رو گرفته نمیدونم با چی درمانش کنم تا کنار همسرم هستم خوبم به محض اینکه میام سرکار یا اون میره بیرون حالم بد میشه
برفی جان یک روز خوب میاد که تونستی این دوران رو پشت سر بگذاری و این نامرد رو فراموش کنی ،بعد انقدر پشیمون میشی که چرا به خاطر یک غریبه به همسرت خیانت کردی ، بگذار زمان بگذره ، هر چی که بیشتر از زندگی مشترک با همسرت بگذره بیشتر به همسرت وابسته و علاقه مند میشی و بیشتر و بیشتر پشیمون از کارای گذشته . پس الان کاری کن که عذاب وجدان و پشیمونی در آینده ات رو به حداقل برسونی .
اجازه نده روزی برسه که تو با همسرت خوشحالی و بی نهایت احساس خوشبختی میکنی ، ولی میدونی که یک نامرد لبخند روی لبش هست که در گذشته با تو چه کرده .خیلی افسوس میخوری که ای کاش گذشته برای همیشه پاک میشد ولی نمیشه .حداقل نزار این روزها بیشتر شه .
خواهش عزیزم :o
این حالتت طبیعیه و روز به روز هم کمرنگ تر میشه . گفتی به محض اینکه میای سر کار یا همسرت میره بیرون این طور میشی. این یعنی وقتی تنها هستی این دلهره تو وجودت بیشتر میشه . سعی کن مدت دو سه هفته اصلا تنها نمونی . همسرت اگه خریدی ، چیزی داره باهاش برو. تو محل کارت هم وقتی کاری نداری پیش همکارای خانمت برو. مهمون دعوت کن به خونه ات یا خودت به مهمونی برو.
ارتباطت رو با خدا قوی تر کن. من بعضی شبها قبل از خواب قرآن می خونم. واقعا تو آرامش موثره . هر بار هم به نیت خاصی این کار رو می کنم. دیشب آیه های آخر رو به نیت تو خوندم . دقیقا وقتی قصد کردم که قرآن رو جمع کنم و آیه ای که می خوندم آیه آخرم باشه دیدم خط آیه آخر نوشته : خدا را بر بندگان مغفرت و رحمت بسیار است . من اینو خیلی نشونه خوبی می دونم . پس چرا دلهره داری ؟ :tan:
راستی اینکه نسبت بهش احساس بدی پیدا کردی خیلی خوبه . اما سعی کن این احساس نفرت نشه که باعث اذیت تو بشه . اونو رهاش کن. انگار که اصلا همچین آدمی هرگز وجود نداشته . اون برهه از زندگیت رو پاک کن . فکر کن که همچین کسی نبوده و وارد زندگیت نشده . در طول روز مدام به این قضیه فکر نکن. رهاش کن ... رها
دختر به جای این کار بشین طرز تهیه یه کیک خوشمزه رو از تو اینترنت در بیار با یه تزیین خوشگل و اگه تنها موندی این کیک رو درست کن تا همسرت رو سورپرایز کنی. :love_heart::D
هنوز هزار تا کار نکرده تو این دنیا هست. برو سراغ اونها . زندگیت رو عاشقانه کن. بی خیال . اون دیگه تموم شد .... رفت ... از اول هم نبود :distracted: :46::46::46::46::46:
:star:برای برفی عزیزم. به امید اینکه ذره ای از دلهره هات با خوندن این شعر و یاد خدا کم بشه :star:
پیش از این ها فکر می کردم خدا ***خانه اي دارد ميان ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها****خشتي از الماس وخشتي از طلا
پايه هاي برجش از عاج وبلور ****بر سر تختي نشسته با غرور
ماه برق كوچكي از تاج او ****هر ستاره پولكي از تاج او
اطلس پيراهن او آسمان****نقش روي دامن او كهكشان
رعد و برق شب صداي خنده اش ****سيل و طوفان نعره توفنده اش
دكمه پيراهن او آفتاب ****برق تيغ و خنجر او ماهتاب
هيچكس از جاي او آگاه نيست****هيچكس را در حضورش راه نيست
پيش از اينها خاطرم دلگير بود*****از خدا در ذهنم اين تصوير بود
آن خدا بي رحم بود و خشمگين**** خانه اش در آسمان دور از زمين
بود اما در ميان ما نبود****مهربان و ساده وزيبا نبود
در دل او دوستي جايي نداشت*****مهرباني هيچ معنايي نداشت
هر چه مي پرسيدم از خود از خدا****از زمين، از آسمان،از ابرها
زود مي گفتند اين كار خداست****پرس و جو از كار او كاري خطاست
آب اگر خوردي ، عذابش آتش است****هر چه مي پرسي ،جوابش آتش است
تا ببندي چشم ، كورت مي كند*****تا شدي نزديك ،دورت مي كند
كج گشودي دست، سنگت مي كند*****كج نهادي پاي، لنگت مي كند
تا خطا كردي عذابت مي كند*****در ميان آتش آبت مي كند
با همين قصه دلم مشغول بود*****خوابهايم پر ز ديو و غول بود
نيت من در نماز و در دعا*****ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه مي كردم همه از ترس بود *****مثل از بر كردن يك درس بود
مثل تمرين حساب و هندسه******مثل تنبيه مدير مدرسه
مثل صرف فعل ماضي سخت بود*****مثل تكليف رياضي سخت بود
*****
تا كه يكشب دست در دست پدر*****راه افتادم به قصد يك سفر
در ميان راه در يك روستا******خانه اي ديديم خوب و آشنا
زود پرسيدم پدر اينجا كجاست*****گفت اينجا خانه خوب خداست!
گفت اينجا مي شود يك لحظه ماند***** گوشه اي خلوت نمازي ساده خواند
با وضويي دست ورويي تازه كرد******با دل خود گفتگويي تازه كرد
گفتمش پس آن خداي خشمگين ******خانه اش اينجاست اينجا در زمين؟
گفت آري خانه او بي رياست******فرش هايش از گليم و بورياست
مهربان وساده وبي كينه است*****مثل نوري در دل آيينه است
مي توان با اين خدا پرواز كرد******سفره دل را برايش باز كرد
مي شود درباره گل حرف زد *****صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چكه چكه مثل باران حرف زد*****با دو قطره از هزاران حرف زد
مي توان با او صميمي حرف زد ******مثل ياران قديمي حرف زد
ميتوان مثل علف ها حرف زد******با زبان بي الفبا حرف زد
ميتوان درباره هر چيز گفت*****مي شود شعري خيال انگيز گفت....
*****
تازه فهميدم خدايم اين خداست*****اين خداي مهربان و آشناست
دوستي از من به من نزديك تر
از رگ گردن به من نزديك تر….
آسمانیه عزیز ازت ممنونم شعر فوق العاده ای بود واقعا نمیدونم چطور از خدا دور شدم واین حسه اشتباه تو وجودم ریشه زد خدا خودش دستمو بگیره و همراهیم کنه این چند روز همش با خدا حرف میزدم و احساس شرمندگی میکردم.
سلام دوستای عزیزم از همتون مخصوصا آسمانیه عزیزم ممنون که منو یاری میکنید من چند روزی است با اون آقا صحبت نکردم و از اون مهمتر حالم هم خیلی خوبه خیلی بهتر از همیشه با همسرم رابطم خیلی خوب شده احساس میکنم همه چیز مثل گذشته شده حتی خیلی بهتر از گذشته شده خیلی احساس خوشبختی میکنم اما هنوز هم امکان لغزش در خودم میبینم پس بازم منو تنها نذارین.
عزیزم شما هم سعی کن دیگه به اون آقا فکر نکنی و از همه مهمتر بعدا به بهانه مشکلات مالی دوباره رابطه رو با ایشون آغاز نکنید.
در ضمن اینقدر به اون بنده خدا بد و بیراه نگید، شما خودتون ازش کمک مالی خواستید، ایشون هم به شما کمک کردند و بعد حالا که مشکلتون حل شده، طوری در مورد اون آقا صحبت می کنید که انگار دشمن خونی است.
در هر صورت همیشه جانب انصاف رو رعایت کنید.
انسانها در تعریف روایت زندگی خود همیشه سعی می کنند بهترین شخصیت فیلمنامه رو به خودشون بدهند.