سلام دوستان:72:
عشق رو چطور باید متوقف کرد؟
منظورم اینه که وقتی عشق با سرعت نور داره در وجود کسی منتشر می شه، چطور باید سرعتش رو کم کرد، تا در قالب منطق در بیاد؟
:72:
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوستان:72:
عشق رو چطور باید متوقف کرد؟
منظورم اینه که وقتی عشق با سرعت نور داره در وجود کسی منتشر می شه، چطور باید سرعتش رو کم کرد، تا در قالب منطق در بیاد؟
:72:
سلام سارا جان
عشق رو چطور باید متوقف کرد؟ دلیلتون واسه توقف عشق چی هست ؟ آیا معنی آن نیروی مد نظر شما واقعا عشق است ؟
باید دلیل حرکت این نیرو با سرعت نور بررسی بشه ؟ این نیرو احتمالا داره به سمت یه هدف حرکت میکنه باید هدف مشخص باشه اونوقت که میشه به این نیرو جهت داد و تمام راههای رسیدن به هدف رو بررسی کرد , باید دید که هدف چیه ؟آیا سریع رسیدن به هدف مهمه یا مطمئن و با بهترین راه رسیدن ؟احتمال داره که این سرعت به خاطر احساس نیاز شدید نسبت به هدف باشه , باید نیازها رو شناخت و راه صحیح برطرف کردنشون رو بررسی کرد تا بشه به منطق نزدیک شد
با توضیح مختصرتون سارا جان من فقط تونستم از احتمال استفاده کنم واسه پاسخ اگه بیشتر توضیح بدی ممنون میشم :72:
سلام.
عشق و منطق؟ یه کم نامتجانسه !!! عشق یعنی چی؟ علاقه شدید قلبی ! به نظر من اول ما به یه چیزی علاقمند می شیم بعد با شناخت بیشتر و موانست بیشتر با اون علاقمون بیشتر و بیشتر میشه اونقدر شدید که رهایی اون تقریبا غیر ممکن به نظر می رسه و اونجاست که میفهمی عاشق شدی.این فرآیند در اکثر مواقع به تدریج و بانرمی صورت می گیره که انسان خودش از سیر نفوذی اون احساس ناآگاهه به خاطر همینه که تا بیای بفهمی احساست چیه و چجوریه و منطقش کجاست دیگه گیر افتادی و برای دل کندن دیر شده واسه همین معمولا میگن عاشق کوره و متوجه نیست احساسات شدیدی که داره گرفتارش می کنه همون عشقه پس میشه گفت اولش آدم نمیفهمه داره عاشق می شه . به نظر من اگر انسان آنقدر به احساسات و عواطفش آگاه باشه که قادر باشه تشخیص بده حسی که در درونش درحال جوششه عشقه، مطمئنا در صورت عدم رضایت از ادامه این حس با همون آگاهی می تونه اون عشقو کنترل و مهار کنه.درسته که قطعا موفق نمی شیم خاطره ی اون موردی رو که بهش عشق ورزیدیم از ذهن کاملا پاک کنیم اما به مرور زمان و غبارروبی نکردن خاطرات گذشته و یا جایگزین کردن احساسات معقول تر می تونیم یادآوریه اون مورد را به حداقل برسونیم.
[align=justify]دلیلتون واسه توقف عشق چی هست ؟
بررسی منطقی مسائل. البته نمی خوام متوقف بشه، می خوام جایگاه متعادل خودش رو داشته باشه.
آیا معنی آن نیروی مد نظر شما واقعا عشق است ؟
واقعا نمی دونم! شاید هم طبیعیه که ندونم! وقتی منطق انسان به هرطریقی مختل می شه، طبیعیه که قدرت تشخیصش ضعیف بشه، اینطور نیست؟
باید دلیل حرکت این نیرو با سرعت نور بررسی بشه ؟ این نیرو احتمالا داره به سمت یه هدف حرکت میکنه باید هدف مشخص باشه اونوقت که میشه به این نیرو جهت داد و تمام راههای رسیدن به هدف رو بررسی کرد , باید دید که هدف چیه ؟آیا سریع رسیدن به هدف مهمه یا مطمئن و با بهترین راه رسیدن ؟احتمال داره که این سرعت به خاطر احساس نیاز شدید نسبت به هدف باشه , باید نیازها رو شناخت و راه صحیح برطرف کردنشون رو بررسی کرد تا بشه به منطق نزدیک شد
جواب این سوالها رو هم در بند قبل دادم. برای "بررسی"، "اطمینان حاصل کردن"، "شناخت"، "تشخیص راه صحیح"، و ... به منطق نیاز هست. و منطق در حضور عشق کم رنگ و ضعیف می شه.
با توضیح مختصرتون سارا جان من فقط تونستم از احتمال استفاده کنم واسه پاسخ اگه بیشتر توضیح بدی ممنون میشم :72:
صبا جان خلاصه گفتم، ولی همه چیز رو گفتم. من بدنبال "راهکارهای عملی" هستم.
:72:[/align]
eferia عزیز،
این موردی که شما می گید، عکس مسئله ایه که من دارم. عشق در من نیست، در کس دیگه ایه.
البته دقیقا به این شکلی که شما می گید هم نیست. اگه آروم آروم ایجاد شده بود، به من فرصت شناخت داده می شد.
:72:
اگر عشق رو همون علاقه شدید قلبی در نظر بگیریم . بنظرم وقتی شروع شد دیگه نمیشه به راحتی جلوشو گرفت ( خودتون هم اشاره کردید که با سرعت نور در فرد منتشر میشه ) و فقط وقتی این علاقه کمرنگ میشه که وصل صورت بگیره و دو طرف بعد از مدتی اون آتیش اولیشون کمتر بشه . اونوقت میتونن منطقی تر فکر کنند .
راه بهتر اینه که آدم قبل از علاقه مند شدن ؛ منطقی باشه . اینطوری وقتی علاقه و انس بین دوطرف شکل بگیره اولا نیازی به متوقف کردنش نیست و ثانیا با وصل از بین نمیره ( این دیگه عشق نیست بلکه همون دوست داشتن هست که دکتر شریعتی هم اونو از عشق برتر میدونه )
یک مثال خوبش هم داستان کنیزک ( فکر کنم دفتر اول مثنوی مولانا باشه ) هست .
این مطلب هم جالبه و چون کمی به این بحث مربوط میشه لینکش رو میذارم :
http://www.tebyan.net/social/house_family/partners/beforemarriage/2009/6/3/93377.html
سلام بر دوست گرامی..
سارای عزیز موضوعی را مطرح کرده اید که اگر چند روز هم مطلب درباره اش بنویسیم کم است...:P
در واقع سوال اصلی شما همانگونه که گفتید این است که "چگونه عشق جایگاه متعادل خودش را داشته باشد"".
به نظر بنده بهتر است برای کنترل شدت عشق و احساس ....""دوست داشتن"" را جایکزین "عشق"" نماییم.
ببینید دوست داشتن یک حالت ملایم و دوطرفه و دلنشن است که ما نسبت به یک فرد دیگر داریم.
ولی هرگز نباید فراموش کنیم دوست داشتن و عشق ...هر دو وابستگی آور هستند. ولی تفاوت چندانی در نوع وابستگی در هر یک از دو وجود دارد در دوست داشتن وابستگی بسیار ملایم است اما در عشق شدید و قوی و بیشتر.
شما فرض کنید به یک نفر علاقه زیادی دارید و او همواره مورد توجه شماست ولی به یکباره کار یا مشکلی برای ان فردی که به او علاقه مند هستید پیش می اید مثلا به دلیل یک ماموریت و یا شرایط خاصی مجبور می شود شما را برای همیشه ترک کند. اگر عاشق طرف باشید حتما خودتان را می کشید و یا به اختلال های متعددی دچار می شوید اما اگر او دوست داشته باشید همواره برایش ارزوی سربلندی و موفقیت می کنید...بر فرض دلتان برایش بسیار تنگ شد به او چند دقیقه ای تلفنی حرف می زنید و حتی مشکلی هم برایتان پیش نمی اید زیرا فقط دوستش دارید.
""عشق"" چیست...؟؟؟
عشق یک نوع افراط است (به معنای کلمه). که نشات گرفته از مسائلی از جمله ::
بی توجهی..کمبود محبت..جست وجو بیش از حد در رازهای جنس مخالف...و کنجکاوی..است.
اما دو نوع عشق داریم ..عشق افراطی و عشق ناب و افلاطونی
>>>عشق افراطی بسیار مخرب و منحرف است ولی عشق ناب....در عشق ناب عاشق معشوق را فقط بخاطر خودش می خواهد و مسایل جنسی....فخر دادن...و.. در ان جای ندارد.
البته امروزه دیگر نمی توان عشق ناب را یافت.بدلیل شرایط حاکم بر جامعه و فرد. اگر هم یافت شود بازهم این نوع عشق(عشق ناب) مورد قبول و تایید نیست چرا؟؟
زیرا عشق به معنی گیاهی است که صاحبش و ان رشد دهنده گیاه را می کشد (از طریق پیچیدن دور گردن صاحبش)....
چرا می گوییم برای متعادل کردن "عشق" باید دوست داشتن را جایکزین کرد؟؟
چون در عشق عمدتا فرد عاشق مسیر پیشرفت و ترقی را می پیماید اما به تنهایی ... زیرا فقط خود ترقی می کند...
اما در دوست داشتن چون از ان حس شدید عشق خبری نیست و نیازها مثبت است باعث پیشرفت دو طرف خواهد شد.
""سارای"" گرامی به نظرت چرا ما دچار ""عشق"" می شویم انهم از نوع اتشین::؟؟!!
فرد دچار عشق ...دارای تعادل عاطفی نیست چرا؟؟ چون قسمتی در مفز میانی بیشتر از حد تحریک می شود نمونه این تحریکات اضافی را می گویم::
اگر عاشق هستید وقتی معشوق خودت را نمی بینی دلتنگش می شوی... در عشق وقتی معشوقت کمی به شما بی توجهی میکند و یا جواب خداحافظی شما را نمی دهد "دلگیر" می شوی. بر فرض قرار است او را فردا ملاقات کنی از صبح روز قبل ارام و قرار نداری و حتی در طول ملاقات با او هم اظطراب خاصی داری...بعد از اتمام ملاقات وقتی او از شما جدا می شود غصه رفتش را می خوری. وقتی جواب تک زنگ را نمی دهد عصبانی می شوی. اگر دیر بهت زنگ زند شک می کنی.
در این عواملی که در بالا ذکر کردم ""سلامت روانی" فرد به کل برهم می ریزد شاید بعضی ها هم بگویند این دلهره عشق خوب است ولی به اضای چه چیزی؟!!!
""سارای"" عزیز در اخر کلامم می خواهم بگوییم:::
عشق را می توان کنترل کرد و به دوست داشتن تبدیل کرد به شرطی که احساساتی که در یک دوره خاص فرد عاشق به ان مبتلا می شود را کاهش داده و مانع از تثبیت خود در ان دوره شویم.
یک توصیه هم دارم ..البته شاید به این بحث مربوط نباشد اما می گوییم:::
هیچ گاه با کسی که عاشقش هستید ازدواج نکنید...چرا؟؟؟
زیرا عشق در یک دوره خاص و بلافاصله پدید می اید و همان فاصله اندک نیز فرد را گرفتار می سازد...پس تصمیم در این دوران خالی از خطاهای شناختی و هاله ای نیست
(((خطای هاله ای یعنی یک خصوصیت و ویژگی خوب را در معشوق خود بیابیم و انقدر ان را پروبال و گسترش دهیم که هاله ای از نور چشمان ما را بپوشاند و به جز ان خوبی چیز دیگری از جمله بدی های فرد را مشاهده نکنیم)))).....
فقط به این فکر کنید به همان سرعتی که عشق به وجود می اید ...دلزدگی هم پدید خواهد آمد ...به قول دکتر مجد"""اگر فقط بخاطر ""عشق"" بخواهیم ازدواج کنیم احتمال دارد که فقط بخاطر ""نفرت"" هم طلاق بگیریم.
>>>پس شرط متعادل کردن جایگاه عشق....تبدیل حس شدید عشق به احساس زیبای ""دوست داشتن"" است..
موفق باشید:72:
دوست عزیز مقاله های در تالار درباره موضوع عشق وجود دارد که البته تقریبا کمتر مرتبط با موضوع شماست ...که لینکش را می گذارم...(از عشق بند نسازید)
[align=justify]digitalman و نقاب عزیز،
بهتون اطمینان می دم که احساسات من "هرگز" درگیر شخصی نمی شه، مگر اینکه اون شخص همسرم باشه.
من که گفتم این عشق در من نیست، در کس دیگه ایه، پس چطور دچار این سوء تفاهم شدید؟؟ من خیلی عاشق پیشه به نظر میام؟؟ :D
شاید لازم بوده بیشتر توضیح بدم. ببینید من در مواجهه با اشخاصی که من رو فرشته!!! می بینند!!! دو نوع رویکرد دارم:
1:: سریعا رهاشون می کنم.
چون عاشق به قول سقراط، خودش رو مالک معشوق می دونه، و می خواد همه ی دنیای معشوق باشه، ولی من از عهده همچین چیزی برنمیام.
نقش ازدواج در زندگی من اونقدر زیاد نیست که بخوام همه عمرم رو خرجش کنم. ما یک مدت کوتاه ساکن این سیاره ایم، و این چیزیه که من همواره در نظر دارم.
با نقاب هم موافقم که عاشق زود دلخور می شه، مثلا همین دیروز لحن من در صحبت کردن با این آقایی که می گم جدی بود، همین باعث شد که اشک تو چشماشون جمع بشه!! و گفتند که با من این اندازه خشن نباش!! (جمله دقیقشون یادم نیست) در حالیکه من فقط جدی بودم.
2:: رویکرد دومم هم این بوده که به خودم فرصت شناخت دادم، که باز هم عشق مانع شناخت صحیح شده. و من بارها این جمله رو شنیدم که اگه این مسئله رو بهت می گفتم، ردم می کردی، اگه می گفتم در اون مورد چه احساسی دارم، ولم می کردی، و ...
البته خوشبختانه من در صورتیکه بفهمم اشتباه کردم، خیلی فوری نگاهم عوض می شه و کلا از این اشتباهات آسیب نمی بینم. چون اولا آدم مقیدی هستم و شکل روابطم خیلی محدود و سنجیده ست، و ثانیا تابع منطقم هستم. اگه بفهمم که یک اشتباه منطقی رخ داده، خیلی زود با واقعیت انطباق پیدا می کنم (در حد ثانیه).
اما راه میانه از نظرم اینه که اول علاقه شخص مقابل کنترل بشه، که بعد راه شناخت صحیح و آزادانه باز بشه.
به نظرتون چطور می شه عشق رو در شخص مقابل متوقف کرد؟
:72:[/align]
سارای گرامی نظرات من پاسخ به سوال مطرح شده بود و در هیچ کجای پاسخم شما مخاطب نبودید . در مقابل شخص مقابل هم شما مسئول نیستید . اگر شخصیت این فرد هم مانند شما باشه و مقید به اصولی باشه و بتونه رابطه اش رو مدیریت کنه و... که با یک صحبت منطقی میتونید روشنش کنید در غیر اینصورت تلاش شما نتیجه ای در بر نخواهد داشت .
تغییر دیگران کار بسیار مشکلی هست و به نظر من اگر یک انسان خیلی عاقل و قوی باشه و خیلی زحمت بکشه شاید بتونه خودشو تغییر بده . شما هم سعی کنید حداقل در مرحله شناخت و انتخاب با طرفتون و واقعیت وجودیش مواجه بشید و اونو بر اساس رفتار ها و شخصیتی که داره بسنجید .
سلامی دیگر...
همان گونه که دوست گرامی "دیجیتال من" اشاره کردند منظورمان شخص شما نبود اما پاسخ بنده مستقیما به خود شما بود ...زیرا سوال شما مستقیما به خود اعضا بوده.
ببینید ما در مقامی نیستیم که در مورد کسی قضاوت کنیم کار ما راهنمایست در حد توان... به هیچ عنوان هم دچار سوء تفاهم نشده ایم....حتی اگر مورد سوال هم خود شما بودید در نظرات و راهنمایی ها ما تغییری ایجاد نمی شد چرا؟؟
زیرا کسی که راهنمایی می کند باید در نظردهی.....بی طرف باشد...در واقع بیطرفی ارزشی. و هرگز تعصبات شخصی خود را در پاسخ دخالت ندهد.
امیدوارم شما دوست عزیز و بسیار فهیم متوجه منظور بنده شده باشید.
اما در مورد متوقف کردن عشق در طرف مقابل.....باید بگوییم.
ما نمی توانیم یک اعتقاد یا نظری را بر دیگران تحمیل کنیم و به اصرار بخواهیم عشق موجود در کسی را متوقف سازیم.زیرا؟؟
عشق یک روند درگیر کننده است و به شدت احساسات فرد را تحت تاثیر قرار می دهد پس توقف یکباره ان مشکلی را حل نخواهد کرد بلکه باعث عوارض بعدی مانند :: افسردگی.. اظطراب...ناامیدی...خواهد شد.
پس همان گونه که در پست قبلی خود اشاره نمودم ما باید "عشق" را به "دوست داشتن" تبدیل کنیم....که همین تبدیل کردن اولین گام در کنترل نمودن "عشق" است.
زیرا دوست داشتن فرد را به طور کامل وابسته نمی سازد و میزان تحملش بیشتر و همچنین تصمیم گیری هایش منطقی تر و استدلالش بیشتر است.
با تشکر از شما دوست عزیز تالار.:72:
[align=justify]دوستان عزیزم:72:
منظورم از سوء تفاهم این بود که ظاهرا به نظر رسیده بود که من عشق رو در خودم می خوام کنترل کنم. به هرحال 90% ش شوخی بود. امیدوارم ناراحتتون نکرده باشم. امان از این دنیای مجازی!!
من از وجودتون خیلی خوشحالم، بهتون افتخار می کنم، و به کارایی و بی طرفانه بودن راهنمایی هاتون ایمان دارم. مطمئنا محیط اینجا سالم تر و دوستانه تر از اونیه که هرکدوم از ما بخوایم دید منفی ای نسبت به یکی دیگه از دوستانمون داشته باشیم.
من که همتون رو خیلی دوست دارم. خیلی*1000
:72:
اما در مورد مسئله ی خودم، فعلا 2 تا جواب گرفتم.
اول اینه من منطقی هستم و ایشون احساسی، بنابراین باید بی خیال شم.
و دوم اینکه باید این عشق رو به دوست داشتن تبدیل کنم.
در مورد دوم سوالم اینه که چطور باید اینکار رو بکنم؟
:72:[/align]