-
فحاشی های من
سلام همین اولش بگم که من از چیزهایی که درباره خودم میگم خجالت میکشم از خودم ولی چاره چیه باید بگم مشکلمو.من درکمال شرمندگی یه خانم 25 26 ساله هستم
من مواقعی که عصبانی میشم که تعدادشون زیاده و یکم هم سریع عصبانی میشم شروع میکنم به فحاشی و فحش های بسیار رکیک و زشت.
البته شاید حق داشته باشم و مورد اذیت قرار گرفته باشم اما فخاشی رو
دلیل فحاشیم عصبانی شدن داشتن دل پر از اطرافیانم هست و مورد اذیت واقع شدن وخشمگین شدن من هست.
البته زمینه این فحش ها درون خانوادم بوده وهست ولی جملات ویا کلمات زشتی که من میسازم یا افکارم میسازه و به زبون میارم بسیار بدهستن .
همون موقع که میگم پشیمون میشم اما امکان داره دوباره تکرار کنم همون موقع. ههمون موقع پشیمونی .وبعد میام یه گوشه و تاچندساعت خودمو میخورم.
از طرف سوم شخص که به کارای خودم نگاه میکنم شرم میگیره منو. حتی روم نمیشه تو روی همسایه ها نگاه کنمو کلا فکر درباره اونها چشمپوشی میکنم
برای ترک این عادت که واقعا یه عادت شده موندم باید چکار کنم. چون این حرفا چه دوروبری های خودم چه یه شخص بیرونی خیلی فکرای بدی راجب به من میکنن
-
-
سوگند محترم من عنوانهای گفته شده رو خوندم و باز میخونم ولی دو مسئله درمورد من هست
یکی اینکه شخم من کاملا انفجاری هست یعنی فرصت فکر و انجام یکسری کارها مثل تنفس شمردن و ... رو ندارم و
ترک محل هم خیلی وقتا امکان پذیر نیست به دودلیل خونه اچارتمانی هست وروبروی ما خیابون و من خانمم هستم و مثل اقایون نمیتونم یهو بعد از عصبانیت محل رو ترک کنم کجا برم تو خیابون؟ . از اون هم مهم تر خب من هرموقع حرفی میشه یعنی موضوعی رو میخوام درمیون بزارم یا جواب بدم سریع اینطوری میشم و فحش میدم و حرف زشت میزنم
مشکل دیگه خودکنترلی هست نمیدنم به چه دلیلی شاید بخاطر یکی از اعضای خانواده اکثرا خودکنترلی ندارن و هرکاری دلشون میخواد انجام میدن. من هم یه مشکل دیگم خود کنترلی هست .مثلا وقتی حرفی پیش بیاد بخوام بگم نه اینکار رو انجام نمیدم .یه جمله بد میگم بجاش
از طرفی دیگه درسته من یه مشکلی دارم و اینه که سریع بهم میریزم و عصبانی میشم و کنترل خودمو از دست میدم. از طرف دیگه واقعا یهکاری میکنن که عصبانی میشم یعنی باز میگم که حق دارم ولی حقوقم نادید گرفته میشه
-
سلام خانومبه دنبال تغییر
باید دید علت پرخاشگری چیست و از چه زمانی آغاز شده
آیا حادثه ای در زندگی شما اتفاق افتاده که به موجبش اینگونه شدید؟ حتی اعتیاد به اینترت و....
یا اینکه تحت تاثیر رفتار خانواده اینگونه بزرگ شده اید؟
آیا در زندگی روزمره دچار استرس هستید؟
تمرکز حواستون چطوره
آیا اگر شما در برابر حقوقتون بدون عصبانیت درخواست کنید دیگران شما رو نادیده میگیرند؟
-
سلام چندسال پیش با چند تا از اطرافیانم گه جزو دوستام یا خانواده نبودن دچار درگیری شدم و حقم رو ضایع کردن و من نتونستم سر جریانی که اتفاق افتاد حق خودمو بگیرم و خیلی حرص خوردم وز اون موقع استرسی شدم و فکرای منفی و بد شروع شد و بله دقیقا تمرکز هم ندارم از اون موقع . بعد تو خانواده خودم ب مادر خودم مشکل پیدا کردم و تقربیبا یکسالی دعواهای ملایم با مادرم داشتم و الان یکساله دعواهای زیادتر و کمتر از یکسال هم هست که کنترل زبانم و ذهنم و جمله بندی هام دستم نیست و فحش میدم
-
خواهر عزیز از اینکه به دنبال تغییر هستید بهتون تبریک میگم چون قدم اول رو برداشتید . اینکه شما رفتار و گفتار خودتون رو لازمه کنترل کنید شکی نیست .
ولی یه کم به قبل ترش برگردیم . چرا اصلا این اتفاق می افته ؟ چه اتفاقی می افته که شما اینقدر عصبانی میشید ؟ شما معتقدید که حق دارید عصبانی بشید و واقعا حقتون ضایع میشه .
این فکر شماست یا واقعا اینطوریه ؟ با ذکر مثالهایی و حلاجی مسئله از این امر مطمئن بشید . ممکنه در خیلی از موارد تا این حد عصبانیت لازم نبوده و با تغییر افکار مسئله حل خواهد شد .
-
خانوم به دنبال تغییر
نگته اول اینکه
شما در زندگی با آدم های متفاوت و تجربه های گوناگون روبه رو مشید ولی شما باید پایه های اخلاقیتون اونقدرمحکم باشه تا بتونید بدون خلل ایجاد کردن در زندگی وقایع اونو تحمل و پشت سرتون بگزارید.
اگر نتوانید یا دچار بیماری های روحی و یا جسمی میشوید.
نکته دوم استرس موجب عصبانیت و از دست دادن تمرکز میشود پس سعی کنید با استرستون مقابله کنید روشهای آرام کردن ذهن بدون استرس رو یاد بگیرید .
ورزش یوگا میتونه در این زمینه کمک کننده باشد
این کلیپ هم مشاهده کنید شاید مفید واقع بشود
دانلود رایگان کلیپ "درمان سگ سیاه افسردگی" دوبله به فارسی
نکته سوم شما با یاد بگیرید وقایع و رفتارهای بد دیگران رو در ذهنتون کمرنگ کنید و رفتارها و وقایع مثبت فکر های مثبت رو پر رنگ کنید
مثلا در هنگام دعوا با مادر گرامی سعی کنید به یادتون بیاد که این مادر چه شب هایی تا صبح به خاطره شما بیدار بوده و چقدر دوسش دارید
و ایشون چقدر شما رو دوست دارن
درست بعضی وقتها بخاطره اختلاف سنی و سلیقه ها بحثی ایجاد میشود اما بهتر اینست که با مدیریت هم دل مادر راضی باشد هم شما به خواسته های منطقیتون برسید
با آرزوی موفقیت برای شما
-
من فقط یه سوال دارم: این احساس برای این نیست که شما توقعاتی از آدمهای اطرافتون دارید و شاید گاهی تلاشی کردید برای عوض شدن اونها یا خوب رفتارکردن اونها ولی به نتیجه نرسیده و خسته و نا امید شدید ازشون... ؟!
و برای همین به اینجا رسیده که به حقوق دیگران و نیز خودتان احترام قائل نیستید ... و با تکرار، عکس العمل هاتون شدیدتر شده ؟!
- بعضی ها فیزیکی نشان میدن بعضی ها زبانی و بعضی ها بقولی آب زیرکاه تشریف دارن و به طریقی غیرمستقیم ...
انگار پرخاش میکنن تا دلشون خنک شه آروم بشن اما در ادامه شدت عصبانیت بیشتر میشه این بار از دست خود!! خودی که باور نمیکنه تا این حد بد شده باشه :203:
اگه اینطوره راههایی وجود داره برای خلاص شدن از اون...
-
اگه بخوام خیلی منصفانه عدد بگم هفتاد در درصد عصبانیت من دلیلش دیگران.20 درصدش بقول امید 12 گرفتن بیماری روحی به دلیل شرایط قبلی هست که کلی اقدام واسه انجام داشتم اما همش موند و شد کینه و بغض و اتشی بزرگ توی وجودمن .هنوز وقتی یادم میاد چندنفر باظاهرسازی چطوری منو نابود کردن فقط دلم میخواد بمیرن ونمیتونم باور کنم چرا از این چندتا ادم نتونستم درست حقمو بگیرم و همه چیز به ضرر من و به نفع اونها تموم شد. ده درصد هم خب شاید تقصر من باشه گاهی از چیز دیگه عصبانیم یا اشتباه برداشت میکنم و عصبانی میشم که اون هم ریشه در ضعیف شدن جنبه روحی روانی من داره.
ولی وقتی میگم تقصیر با اونهاس واقعا با اوناست. مثلا شما نشستین پای کامپیوترتون یهو یکنفر بیاد اونو از برق بکشه چه واکنشی میدین؟و این کار رو توی نصف روز یا ماه چندین بار هم تکرار بکنه یا اصلا بشه کار هرروزش و هرموقع دلش خواست و حرفشم این باشه من زورم زیادتره بیا جلو تا نشونت بدم. یا همین مادر پدرت یه رفتاری یا حرفی رو علیرغم میل تو و مالفتت اینقدر ادامه بدن که تو از بی محلی به تکرار حرف یا عمل اشتباهشون به جنون برسی مدام خودخوری کنی. تا یهو بترکی و حرف زدن مستقیم هم فایده نداشته باشه. جوری که کم کم عصبانی بشی که من پس چطوری باید خواستمو از اینها بخوام وقتی لهل خبرچینی و پاچه خواری برای مثلا مادرت نباشی.
بعلاوه اقای امید اگه من خیلی خاطرات بدی از همین مادر یا پدرم توی بچگی داشته باشم و ببینم واقعا منودوس ندارن وخودشو بیشتر میخوان با کدوم خاطره خوب ازشون پررنگ کنم؟ مثلا وقتی ببینم از من حرفای اشتباه و به عمد دروغ میزنن یا اصلا یادم بیاد وقتی مریض بودم بامن چه رفتارای بدی داشتن حالا یا در کنار درمان کردنشون یا حتی درمان نکردن
ولی درست میگید شما من نتونستم از حمیع شرایط سربلند از اب دربیام که اینطوری روانم ضیعف و پژمرده شد و زود رنج شدم و حساس شدم و با هرچیزی اشفته شدم
یاس پاییزی: یکم نفهمیدم چی گفتین ولی این چیزایی که میگید هست اما الان خارج از دلیل اصلی بد زبانی من هست.میگم که کاملا منو ازار میدن
وگرنه درست میگید هرچقدر دیدم منو نادید گرفتن اصلا حتی موقع خرید کردن یا غذا درست کردن منو ندیدن منو بی ارزش حساب کردن یا بدتر تز اون خنگ و نفهم .یا هرچی مستقیم یا غیرمستقیم ازشون چیزی خواستم انجام ندادن خودخوری هی منو ضعیف تر کرد.
تاجاییکه الان فقط با یه نادید گرفته شدن کوچیک یا بی ارزش بهم میریزم و خیلی وقتام بدون اینکه بخوام عصبانی میشم و تا تلافی نکنم و چندتا جیغ و داد و فحش نشم اروم نمیشم
-
خانوم به دنبال تغییر به دنبال تغییر باشید
اصلا فرض بر اینکه شما تازه متولد شدید و با پدر و مادرتون تازه بر خورد کردید و هیچ خاطره ای ازشون ندارید
خلی خوب همین الان خاطره سازی کنید
مثلا
با مادر و پدر به خرید برید و کلی خوشحال باشید
کنار مادر بایستید و با ایشون آشپزی کنید
سعی کنید بفهمید مادر چه توقعی از شما دارد .کم کم خودتون به ایشون نزدیک و با زبان مودب و مهربان و آرام هر چی توی دلتون بگید حتی دلگیریتون از دیگران
هیچ کس مثل مادر نمیشه سنگ صبور دلسوز مهربون
تا حالا به چروک های صورت مادر نگاه کردید شاید یکی از اون چروک ها بخاطره بزرگ کردن شما باشه پس به احترامش حرمتش رو حفظ کنید
"اصلا حتی موقع خرید کردن یا غذا درست کردن منو ندیدن"
خیلی از پدر و مادر ها حالا یا بخاطره خستگی زندگی یا مهارت نداشتن و یا اینکه توقعی بیشتر از فرزندانشون دارن بعضی از کار های فرزندشون ندیده میگیرن
خود خوری نکنید چون اصلا کار خوبی نیست و باعث استرس عصبانیت میشود کینه بوجود می یاره
مثلا
چرا کامپیوتر خاموش کردن ؟ شاید شما زیاد پشت کامپیوتر میشینید احساس خطر کردن براتون
در نهایت اگر هم حق با شما بوده برید یک کافینت و استفاده کنید ولی خود خوری نکنید