میخوام ازش جدا شم. تحملشو ندارم
لطفا منو راهنمایی کنید. تو شرایط بد و بحرانی به سر میبرم. شوهرم به هیچ وجه دیگه دلش با من و زندگی نیست. منم خسته شدم اینقدر یه تنه واسه این زندگی تلاش کردم و زحمت کشیدم. میخوام جدا شم. حداقل اینقدر سرکوفت نمیخورم و تو این زندگی خورد نمیشم.
خودش پیشنهاد کرد که یه مدت از هم دور باشیم. الان من منزل پدرم هستم. اینقدر تو این مدت آرامش داشتم که خدا میدونه. هر وقت بهش فکر میکنم فقط حس نفرت و ناراحتی و بغض سراغم میاد. توی این یک هفته اصلا و ابدا ذره ای دلم براش تنگ نشده. خودشم سراغی ازم نمیگیره و خوشبخته. دیگه چرا باید برای حفظ این زندگی تلاش کنم؟
وقتی میگه ازت متنفرم. میگه یک ثانیه تحمل زندگی با تورو ندارم. میخوام حق و حقوقمو بهش ببخشم. اصلا خونه و زندگی رو هم بدم بهش. بره با دختربازی هاش خوش باشه.
ازش متنفر شدم. حاضرم تا آخر عمر بدبخت باشم ولی یه لحظه دیگه تو اون زندگی برنگردم.
ازش متنفرم