دلیل یکسال و نیم بلاتکلیفی مهریه بود
همسرم طی 6 ماهه گذشته چندین بار گفت خودش میره برای طلاق اقدام میکنه (تاپیک قبلیم) ولی نرفت و از دو ماه قبل دیگه ازش خبری نداشتم تا اینکه چند روز قبل تماس گرفتن و اومدن منزلمون (بزرگترها بدون مشورت با من ازش خواسته بودن بیاد)ساعتها با هم حرف زدیم گفتگوی کاملا صمیمی شوهرم خیلی مهربونتر شده بود ولی انتهای صحبتش باز هم میگفت توی این یکسال و نیم بلاتکلیفی همش دنبال یه موقعیتی بوده تا به همون حس سابقش برگرده ولی این اتفاق نیافتاده میگفت از من دور شده تا با احساس بهتری برگرده ولی به این وضعیت عادت کرده و در نهایتا باز هم معتقد بود باید جدا بشیم و ادامه زندگیمون فایده نداره، از اونجای که میدونستم دوباره میگه خودش اقدام میکنه برای طلاق ولی باز میره و خبری نمیشه بهش گفتم حالا که حاضر نیستی کمی گذشت کنی و بریم سرزندگیمون من از همه چیز میگذرم و حاضرم باهات بیام تا توافقی جدا بشیم.. قبول کرد و قرار شد روز بعد تماس بگیره تا با هم بریم فرداش تماس گرفت و رفتیم دادخواست طلاق توافقی دادیم و برای شرایط توافق همه ی حق و حقوقم رو بخشیدم ولی چون یه سری مدارک کامل نبود ادامه کارها به فرداش موکول شد بعدش هم من برگشتم خونه و به خانوادم هم گفتم اونا هم مخالفتی نکردن ... اواخر شب همسرم تماس گرفت و ابراز دلتنگی کرد و چون تنها بودم ازم خواست قبول کنم بیاد پیشم منم قبول کردم و اومد تا صبح با هم بودیم محبتش صد برابر شده بود و طوری رفتار میکردیم که انگار نه انگار داریم جدا میشیم صبح بهم گفت میدونم راضی نیستی اگه پشیمونی بهم بگو گفتم من به حرمت تو اومدم و از اینجا به بعد هم هرچی تو بگی ، رفت یک ساعت بعد تماس گرفت گفت میای گفتم بگو بیام یا نه؟ گفت بیا، منم باهاش رفتم و پرونده رو کامل کردیم و معاونت قضایی هم تایید کرد و قرار دادگاه برای روز بعد تعیین شد وقتی اومدم خونه و برای خانوادم توضیح دادم پدرم به شدت عصبانی شد وگفت حق نداری فردا بری و اون میخواد طلاق بده باید خودش اقدام کنه، حتی به شوهرم هم زنگ زد و این حرفا رو زد خیلی باهاش صحبت کردم ولی میگفت شوهرت فقط برای مهریه اینهمه بلاتکلیف گذاشتت حالا هم خودش باید اقدام کنه گفتم من نمیخوام اذیتش کنم قبول کرد ولی گفت نباید به این کارش پاداش بدی و به شرطی حق داری فردا بری که حداقل یک چهارم مهریت رو بگیری شوهرم آخر شب اول چند تا اسمس دلتنگی دادو بعدش بهم گفت بابات دیگه چیزی نگفت گفتم فردا باهات صحبت میکنم... روز دادگاه شوهرم اومد قبل از اینکه وارد شعبه بشیم در مورد شرایط توافق و نظر پدرم صحبت کردم ولی گفت هیچی نداره که به من بده و خودش میره اقدام میکنه بهش گفتم خودت میدونی الان راه میانبر رو انتخاب کردیم و ازش خواستم منو درک کنه چون من قراره بعد از اون با خانوادم زندگی کنم و تازه خودش هم میدونست چیز زیادی ازش نخواسته بودم . گفتم تو ثابت کردی منو دوست نداری منم به حرمت تو اومدم . گفت دوستت دارم و دلم تنگ میشه (البته به نظر میومد برای تحریک احساسات من این حرف رو میزد)... بعد از کلی بحث گفت ولت میکنم میرم و برخلاف روزای قبل که منو میرسوند جلوی دادگاه حتی ازم خداحافظی نکرد و رفت...
از روزی که رفته دیگه هیچ تماسی نگرفته ... خانوادم میگن شوهرت از اول هم دنبال همین بود تا بالاخره از همه چیز بگذری پس بهتره دیگه صبر نکنی و مهریت رو به اجرا بذاری و طلاق بگیری ولی خودم نمیدونم باید چکار کنم؟:302:
RE: دلیل یکسال و نیم بلاتکلیفی مهریه بود
اول بگو مهریت چقدره یک چهارم داریم تا یک چهارم:311:مثلا یک چهارم مهریه من می شه سه و نیم سکه اما واسه دختر همسایمون میشه سیصد
مهریه حق توست می دونی بعد طلاق حتی اگه خانوادت هم توانائی مالی داشته باشن برای روحیه خودت بهتره تا جائی که می تونی مستقل باشی.پس از رو احساس نگو می بخشم.
اگه مهریت در حد معقوله نه مثل مال من کم و نه مثل دختر همسایمون زیاد همشو بگیر
RE: دلیل یکسال و نیم بلاتکلیفی مهریه بود
سلام سحر عزیز خوبی؟ برات از خدا آرزوی صبر میکنم چون تو این شرایط بهترین چیز صبره. خدا کمکت میکنه:72::72::72:. با اینکه من خیلی بعد از تاریخ تاپیک تو عضو شدم اما تاپیکتو تماما خوندم و خیلی نگرانت بودم و همیشه برات دعا میکردم پست های توی تاپیکت و راهنمایی های بچه ها خیلی به من کمک میکنه. یه جورایی شرایطمون شبیه همه.
ماجرای تو خیلی پیچیده شده ومن خیلی نمیتونم کمکت کنم ولی به نظر من شوهرت داره تورو بازی میده یعنی با تو وارد یه بازی شده.... فکر میکنم خودشم برای جدایی تردید داره و شایدم این کارارو میکنه تا تو بگی من جدا نمیشم. من اگه جای تو بودم وقتی شوهرت شب باهات تماس گرفت میگفتم من راضی به جدایی نیستم چون هنوز دوستت دارم و میخوام ادامه بدم.
درهر صورت من همیشه دعات میکنم. امیدوارم بهترین برات پیش بیاد.:323::323:
RE: دلیل یکسال و نیم بلاتکلیفی مهریه بود
مهریم 414 تا سکه ست ولی یک چهارمش رو هم گفت نداره بده در صورتی که داره و برای خانوادش این پولا پول نیست و میتونه از اونا قرض بگیره ... حتی بهش گفتم میتونه 14 تاش رو اول بده و مابقی رو ماهی یک سکه ولی قبول نکرد.. گفت فوقش ماهی 200 هزار تومن از دم قسط میتونه بهم بده.... اگه بابام این شرط رو نذاشته بود اونروز دیگه حکم رو گرفته بود و احتمالا الان داشت توی دلش به من میخندید روز قبلش گفتن باید برید ارشاد و مشاوره ولی اگه عجله دارید صحبت کنید و لازم نیست برید، گفت من حوصله این چرت و پرتا رو ندارم ... منم گفتم اگه اون نخواد بره مشاوره منم اصراری ندارم.. من کاملا داشتم احساساتی جلو میرفتم ولی ظاهرا همسرم داشت از احساسات من سوء استفاده میکرد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sali1987
وقتی شوهرت شب باهات تماس گرفت میگفتم من راضی به جدایی نیستم چون هنوز دوستت دارم و میخوام ادامه بدم.
سلام عزیزم قربون محبت زلالتون بشم:72:
همسرم خودش میدونه دوستش دارم و حتی با اینکه گفتم حاضرم توافقی جدا بشیم گفتم بخاطر اونه و خودم راضی نیستم و اونروز هم خودش زنگ زد گفت سر حرفت هستی و میای گفتم اگه تو بخوای آره گفت منم نمیخوام ولی ادامه ی این زندگی دیگه فایده نداره... اونشب هم میگفت دلت میخواد یه عمر بهت دروغ بگم؟ اگه دوست داری با تظاهر باهات زندگی کنم حرفی ندارم، دوباره میگفت البته حس خوبی بهت دارم و اصلا این حس از سر دلسوزی نیست ولی اتفاقاتی که افتاده رو نمیتونم فراموش کنم و ازت خیلی توقع بیشتری داشتم اونشبی هم که با هم بودیم میگفت الان باید میومدم خواستگاریت درواقع اعتراف میکرد بزرگ شدمو تغییر کردم ولی همچنان سر موضع خودش بود برای جدایی
RE: دلیل یکسال و نیم بلاتکلیفی مهریه بود
به نظرم این جدایی و دور بودنتون خوب نبوده و اون دوریت براش عادی شده و باعث سردی شده فکر میکنم هنوز دوستت داره اما مهم اینه که تصمیم به جدایی داره. میخواستم بهت بگم از مهریه ات نگذر و بذار به عهده دادگاه احتمالا همون ماهی یه سکه میشه اما همینم کم نیست و میتونه پس انداز خوبی برات باشه. مهریتو بگیر به چند دلیل: اول اینکه باید بفهمه که به راحتی دیگه این کارو نکنه از طرفی ام حقته بعدم اینکه با تو رابطه کامل داشته. اصلا هم ناراحت نباش حقته. میدونم شاید این حرفا ناراحتت کنه اما باید با واقعیت روبرو شد. البته بگم اینا نظر شخصی منه صبر کن و ببین کارشناسای تالار چه نظری میدن.
RE: دلیل یکسال و نیم بلاتکلیفی مهریه بود
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sali1987
میخواستم بهت بگم از مهریه ات نگذر
دیگه مطمئنم مهریم رو نمیبخشم ولی دغدغه ی من در حال حاضر اینه که نمیدونم باز هم صبر کنم تا ببینم خودش میخواد چکار کنه یا به حرف خانوادم گوش بدم و خودم اقدام کنم؟ با وکیل هم مشورت کردم اولش چون گفتم عقد کرده هستم گفت ببخش ولش کن بذار بره ولی وقتی پرسید و فهمید دوشیزه نیستم گفت در اینصورت میشه سو استفاده و نباید از حقوقت بگذری برای نصف مهریم از طریق ثبت اقدام میکنه تا از حقوقش کم کنن و نصف دیگه از طریق دادگاه ولی میگفت اگه راضی بشه و شرایطت رو قبول کنه توافقی جدا بشی خیلی بهتره چون دیگه اذیت نمیشی که بعید میدونم قبول کنه..
RE: دلیل یکسال و نیم بلاتکلیفی مهریه بود
دوست عزیز
به نظر من نبخش؟!
هم بخاطر خودت و بالا رفتن اعتماد به نفست که نیازمند به خانواده نباشی حتی اگر خانواده ات شرایط خوبی دارند.
هم بخاطر اینکه درس عبرتی برای اون آقا باشه که با احساسات یک نفر دیگه بازی نکنه.
وبه نظر من دیگه منتظر اون نمون و اقدام جدی کن همسرت امتحاناش رو پس داده وپیداست نمی خواد عاقلانه و منصفانه رفتارکنه و اگر تو از حقت بگذری به حق دخترای دیگه که ممکنه توی مسیر او قرار بگیرند هم بد کردی.
وراه سواستفاده رو برای اون باز کردی.
امیدوارم با توکل به خدا بهترین تصمیم رو بگیری.:43:
موفق باشی:72:
RE: دلیل یکسال و نیم بلاتکلیفی مهریه بود
بهت توصیه می کنم اگر می تونی تاپیکهای سبکتکین را بخوونی.
مخصوصا بحث هایی که در مورد مهریه ایشون و توصیه های دوستان و اتفاقات بعدش بود.
شاید دلیل شرعی یا عرفی خاصی براش نداشته باشم، اما اگر جای شما بودم هرگز اون شب بعد از دادخواست طلاق را با این آقا سر نمی کردم و اجازه نمی دادم بیش از این بهم توهین بشه. آذرماه 88 تاپیکتون را باز کردید. نزدیک به دوسال با بهترین سالهای زندگی شما بازی کردن، حالا زنگ می زنه که شب بیام پیشت و شما ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فکر می کنم خیلی در مقابلش خودتون را دست کم گرفتین. حداقل سر طلاق و مهریه یه کم جدی باش.
RE: دلیل یکسال و نیم بلاتکلیفی مهریه بود
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شب نم
اما اگر جای شما بودم هرگز اون شب بعد از دادخواست طلاق را با این آقا سر نمی کردم و اجازه نمی دادم بیش از این بهم توهین بشه.
دوست خوبم میدونم حرفات از سر دلسوزیه شاید اشتباه کردم اما اگه قبول نمیکردم بیاد یه بهونه جدید دستش میدادم حتی مطمئنم میگفت نیت خیر داشتمو برای آشتی میخواستم بیام. چون خواسته ی خودش بود پذیرفتم به امید اینکه دست از لجبازی برداره...
امیدوارم به زودی دلم راضی بشه تا بتونم تصمیم نهاییم رو بگیرم و خودم رو از این برزخ نجات بدم
RE: دلیل یکسال و نیم بلاتکلیفی مهریه بود
سحر جان تو زمان زیادی به همسرت دادی اگر بخوایم همین شش ماه اخیر رو در نظر بگیریم زمان کاملا کافی بوده برای اینکه شوهرت فکراشو بکنه و تصمیم بگیره و دلتنگت بشه و تورو ببخشه. این زمان گذشته و اون هنوز برای جدایی مصره. تو تقریبا هم سن وسال منی و دیگه بیشتر از این اجازه نده زمان رو از دست بدی و روحیه لطیفتو خدشه دار کنی بالاخره درگیری و نگران و بلاتکلیف. تو هنوز خیلی جوونی و هر چه زمان بگذره موقعیتها تو بیشتر از دست میدی چه در زمینه تحصیل چه کار و چه حتی ازدواج... تو تمام تلاشتو کردی و تو این ماجرا بهترین بودی همسرت بوده که(ببخشید) لیاقت تورو نداشته و قدر مهربونی و عشق و گذشت تورو ندونسته. دیگه بیشتر از این زمان رو از دست نده و خودتو از بلاتکلیفی رها کن. تو تمام تلاشتو کردی و پیش وجدان خودت و خداوندت رو سپیدی....