آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
بچه ها سلام
من امسال تصمیم گرفتم واسه ارشد بخونم ولی یه مشکل بزرگی سر راهم هست که حسابی کلافه ام کرده.
من یه وبلاگ دارم که این وبلاگ رو به دانش آموزام معرفی کردم و همه نمرات رو در اون وبلاگ براشون می ذارم و از اونها میخوام که نظر بدن و اگه کوتاهی از جانب من بوده بیان کنند. از آنجایی که با دانشجویانم رابطه خوبی دارم اونها جز تعریف و خوبی چیزی در وبلاگم نمی نوشتند تا اینکه اتفاق عجیبی افتاد و یه روز که داشتم کامنتهامو چک می کردم با یه کامنت وحشتناک برخوردم. نوشته بود:
تو فکر کردی همه چیز می دونی در حالیکه هیچی بلد نیستی، چهارتا کتاب خوندی فکر کردی علامه شدی. تو هیچی حالیت نیست، جمع کن این وبلاگتو تا حالتو نگرفتم و...
من اولش فکر کردم که کدوم دانشجوم میتونه باشه که کلی فکر کردم و به نتیجه نرسیدم تا اینکه مدتی بعد دوباره کامنتی دریافت کردم:
تو که .... رو بلدی فکر کردی کی هستی؟
خیلی خری
خرررررررررررررررررررررررر رررررررررررررررررررررررر
بجای نقطه چین بالا اسم مهارتی رو نوشته بود که من واقعا درش تخصص دارم و هم علاقه.
من چونکه دانشجویانم از این مهرات آگاه نبودند دیگه شکی روشون نداشتم ولی همچنان مونده بودم که چه کسی هست که اینقده با من مشکل داره و اینطور حرفها میزنه.
تا اینکه سر یه جریان خواستگاری، رابطه من با نامزدم بهم خورد و این جریان فقط در خانواده ما بود و لا غیر که باز کامنتی بسیار زننده واسم گذاشت که من دیگه شکم رفت روی فامیلامون و ...
و این ماجرا همینطور ادامه داشت تا اینکه امسال دانشجویان من از من بسیار تمجید کردند و من اینها را در وبلاگم منتقل کردم که کامنتی گذاشته بود که مضمونش این بود که
تو هیچ سوادی نداری و من دانشجوی تو هستم و تو لوس و از خود راضی و بی ادبی!!!
از آنجایی که دانشجویانم رو می شناختم و اینکه اکثریت از دستم راضی بودند باز هم شک داشتم که این متن توسط دانشجویانم نوشته شده باشه تا بالاخره با طرفندهایی فهمیدم یکی از آشناهای بسیار نزدیکمون که بسیار همدیگه رو دوست داریم این کار رو کرده!!! راستش اولش باورم نمی شد و اصلا نمی تونستم باور کنم که بالاخره باز هم با طرفندهایی از روی شیوه نگارشش فهمیدم که خود خود خودشه.
جالبه این انسان ظاهر خیلی موجهی داره و حتی من به خونوادمون گفتم اولش اونها از من طرفداری کردند و الان اصلا بهم می گن تو داری اشتباه می کنی و فلانی آدم خوبیه و این تویی که داری منفی فکر می کنی.
بچه ها اصلا برام مهم نیست که این فرد که به ظاهر منو دوست داشته این کار رو با من بکنه و اینقده هم تواضع نشون می ده که من حتی بهش شک هم نکنم و الانم اصلا خودش رو زده به موش مردگی که من فهمیدم.
دائم منو سفسطه می کنه و به شک می ندازه و فکر و ذکر منو به خودش مشغول کرده... بطوریکه من الان دو ماهه که ذهنم درگیره و نمی تونم با خیال راحت درس بخونم.
الانم طوری شده که مثلا من می رم کلاس نقاشی، اونم میاد اسم می نویسه، میرم کلاس زبان اونم میاد اسم می نویسه و طوری وانمود می کنه که اصلا کارش به کارم نیست و این منم که دنباله رو اونم نه اون دنباله رو من.
کار بد دیگری که کرده همه رو از من طرد کرده بطوریه یه روز با خانمش در این زمینه گفتم، خانمش که شاهد ماجرا بوده میگه تو بدی اون خیلی پسر خوبیه و آزار نداره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نمی دونم چکار کنم.
تو رو خدا کمکم کنید
داره روانیم می کنه
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
یه چیز دیگه رو که فراموش کردم بگم.
خیلی زیرکانه عمل می کنه. گفتم اینقده زیرکانه هست که الان مامانم می گه تو روش حساس شدی، حتما قبلا هم از این شوخی ها باهات داشته و تو جدی نمی گرفتی و الان اینطوری حساس شدی.
ضمنا خیلی هم بهم گیر میده و میگه تو این کارت اشتباهه و اون کارت اشتباهه ولی زیرکانه خودش ازم یاد می گیره. چون توی کاراش دارم می بینم که یه جورایی ازم تقلید می کنه ولی مدرک ندارم که بهش ثابت شه و اگه همینطوری بگم حاشا می کنه
یه مدت مشکلی داشتم و خیلی ذکر می گفتم و متوسل شده بودم و از خدا کمک می خواستم و اون یه بار بهم گفت ذکر چی میگی و من پیچوندمش و اون شروع کرد به فیلم بازی و ادا در آوردن و بعد از مدتی الان شده یه فرد سراپا معصوم.
اینقده خودش رو خوب و پاک و معصوم گرفته بطوریکه کسیکه تا دیروز همش تو روی همسرش بدش رو می گفت و می گفت زنها ناقص العقلند الان اینقده جلوی من احترام زن و بچه اش رو داره در حالیکه قبلا بچه اش رو طوری می زد که دست بچه اش ورم می کرد ولی الان جلوی من عمدا بچه اش هر کاری می کنه میگه ولش کن بچه اس بزرگ شه خوب میشه. حتی طوری شده که حتی یه تهدید کوچولو نمی کنه و بچه اش از سر و کول همه میره بالا و لوس شده
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
سلام
ارتباطت رو کمرنگ کن، وانمود کن که سرت شلوغه و نمیتونی باهاش باشی...
خودش میره پی کارش... فکر میکنم حسادتتو میکنه، برای همین ممکنه انرژی تو بگیره، ازش دوری کن
شاد باشی;)
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
چه اهمیتی دارد که مردم راجع به شما چه فکری می کنند؟ چون آنها اصلا راجع به شما فکر نمی کنند.... حالا چرا اینقدر درگیری واسه همچین موضوعی؟ گفته بی سوادی... هستی؟
خب نه پس نیستی دیگه, بشین برای ارشد بخون و به این چیزا فکر نکن, این چیزهای ریز رو وقتی بهشون اهمیت می دیم می شن یه دیو دو سر و ما رو از زندگی می ندازن,
آیا هدفت مهمه یا این مسائل پیش پا افتاده؟ با اون فرد هم سعی کن در حد سلام و احوالپرسی باشی و اصلا هم باهاش بحث نکن یا به روش نیار, اینقدر هم نمی شه مطمئن گفت از روی نگارشش متوجه شدم, ممکنه اینها فقط فکرت باشن.
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
من فکر میکردم که فقط خانما ازهم دیگه تقلیدوحسادت میکنن.:163:
ازاین که این اقاکارای شماروتقلید میکنه بایدخوشحال باشی واین کارشوبزار الگوبرداری.خب چه اشکالی داره من جای شمابودم به خودم افتخارمی کردم که چون توکارام موفقم باعث شدم که کسی کاراموتقلیدکنه.:310:
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
شما این موضوع رو با نام دیگه ای مطرح کردید چرا با مشخصات جدید این موضوع رو تکرار میکنید؟
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
نقل قول:
نوشته اصلی توسط nice.r
سلام
ارتباطت رو کمرنگ کن، وانمود کن که سرت شلوغه و نمیتونی باهاش باشی...
خودش میره پی کارش... فکر میکنم حسادتتو میکنه، برای همین ممکنه انرژی تو بگیره، ازش دوری کن
شاد باشی;)
دوست خوبم ازت ممنونم
ولی ازش کناره گیری کردم و مدتی بهش توجه نمی کردم و فقط در حد سلام علیک بود ولی الان بدتر شده و چون خودش اصلا ظاهرشو خراب نمی کنه و خیلی خودشو خوب می گیره بطوریکه با همین کارش باعث شد من برم زیر سوال و دیگران فکر کنند من نسبت به اون حسادت می کنم.
نسبت ما هم همانطوری که گفتم طوری هست که بی توجهی و اینجور چیزا جواب نمی ده به قول معروف کسیه که در هفته شاید هر دو روزی یه بار همدیگه رو می بینیم و به خونمون میاد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط matin_female_1988
چه اهمیتی دارد که مردم راجع به شما چه فکری می کنند؟ چون آنها اصلا راجع به شما فکر نمی کنند.... حالا چرا اینقدر درگیری واسه همچین موضوعی؟ گفته بی سوادی... هستی؟
خب نه پس نیستی دیگه, بشین برای ارشد بخون و به این چیزا فکر نکن, این چیزهای ریز رو وقتی بهشون اهمیت می دیم می شن یه دیو دو سر و ما رو از زندگی می ندازن,
آیا هدفت مهمه یا این مسائل پیش پا افتاده؟ با اون فرد هم سعی کن در حد سلام و احوالپرسی باشی و اصلا هم باهاش بحث نکن یا به روش نیار, اینقدر هم نمی شه مطمئن گفت از روی نگارشش متوجه شدم, ممکنه اینها فقط فکرت باشن.
matin_female_1988 جان، مسئله این نیست که من به چیز کوچک اهمیت ندهم یا بدهم، روز اول هم بهش بی توجهی کردم و اصلا حتی برام مهم هم نبود ولی از طرفی چون مدتی من بی توجهی کردم بهش، و اونم دوست صمیمی بود واسم، یه ذره نگاه دیگران به من عوض شد و بهتره بگم خودمو خراب کردم با اینکار....
بعد این کارش دائم در حال تکراره.
بعدشم فقط از روی نگارشش نبوده بلکه یه جایی در وبلاگ سوتی هم داده، مثلا اومده بود بطور ناشناس کامنت گذاشته بود و حواسش نبوده و مقداری از صحبتهایی که فقط من به اون کرده بودم رو گذاشته بود.
مثلا در نظر بگیرید که من به اون و فقط به اون گفتم این مشکل رو دارم بطوریکه مامان و بابا و هیچ کس دیگه از این مشکل من خبری نداره ولی اون حواسش نبود و برام نوشته بود (البته بطور ناشناس) تو که این مشکل رو داری بخاطر این و اونه و ....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahi91
من فکر میکردم که فقط خانما ازهم دیگه تقلیدوحسادت میکنن.:163:
ازاین که این اقاکارای شماروتقلید میکنه بایدخوشحال باشی واین کارشوبزار الگوبرداری.خب چه اشکالی داره من جای شمابودم به خودم افتخارمی کردم که چون توکارام موفقم باعث شدم که کسی کاراموتقلیدکنه.:310:
mahi91 جون، من روز اول هم خیلی خوشحال بودم ولی روز به روز داره اوضاع بد تر می شه و من خرابتر، اون بهتر جلوه داده میشه و از طرفی با کامنتهاش داره اعصابمو خورده می کنه و روی اعصابم راه میره و از طرفی گاها بهم بطور حضوری گیر میده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamdam 96
شما این موضوع رو با نام دیگه ای مطرح کردید چرا با مشخصات جدید این موضوع رو تکرار میکنید؟
منظورتون رو متوجه نمی شم میشه توضیح بدهید؟
بچه ها
آخه قبلنا یه بار بهم گفت می دونی بهترین راه برای اینکه یه نفر رو از پا در بیاری چیه؟
گفتم نه!
گفتم مثلا اگه بهت گفت نماز صبحت رو بخون و تو رو واسه نماز صبح بیدار کرد، تو بری واسه نماز شب بیدارش کنی و دائم اینقده ذکر و تسبیح بگی و در حال نماز تو رو ببینه تا خسته شه!!!
به عبارتی اگه کسی کاسه داغ آش شد تو داغ تر شی!!!
الانم دقیقا همین کار رو داره با من انجام میده.
یه تصمیم گرفتم
و اون اینکه مثل خودش باهاش برخورد کنم.
برم ظاهرمو خوب بگیرم و خودمو مث خودش بزنم به موش مردگی و کاری کنم تا ادب شه.
بدجوری داره رو اعصابم راه می ره.
نظرتون چیه بچه ها؟
راستی از خانم سارا بانو دوست دارم بیان بگن در مورد دوست خواهرشون چه کردند تا منم شاید یه چیزی دستگیرم شد.
شما هم بچه ها می تونید این پست رو بخونید، از منم تقریبا همین مشکله
رقابت نادرست
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
بچه ها کسی نیست جوابمو بده
خواهش می کنم جواب بدید
احتمال میدید این تصمیمم درسته ؟
بی صبرانه منتظرم
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
RE: آزار و اذیت یکی از آشناها و بهم خوردن آرامش فکری ام
سلام،
بالاخره در محیط مجازی این مسائل پیش می آید.
هر کسی می تواند بیاید و هر چیزی دلش خواست بنویسد.
فکر می کنم خیلی از وبلاگ ها این قابلیت رو دارند که کامنت ها بعد از تعیید Administrator به نمایش گذاشته شوند.
می توانید این رو فعال کنید؟
اگر می توانید که دیگر هر چیزی نوشت پاک کنید. بعد از یک مدت خودش بیخیال می شود.
اگر مطمئن هستید که این فرد یکی از نزدیکان شماست و این مسئله هست که شما رو اذیت می کند، شاید من جای شما بودم این کار رو می کردم: می رفتم با خودش غیر مستقیم راجع به این مسئله صحبت می کردم. می گفتم که یک شخصی روی صفحه من این مطالب رو نوشته (دقت می کردم که چه عکس العملی دارد). بعد هم می گفتم نمی دانم که چه بدی از من دیده که اینها رو می نویسد. امیدوارم خدا کمکش کند.
اصلاً بهش بی حرمتی نکنید. شاید همین برخورد مثبت شما کافی باشد تا او هم از کار خود پشیمان شود.
موفق باشید.