+آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
سلام دوباره، من مشکلمو تو این تاپیک مطرح کرده بودم. اگه لازمه باز یه خلاصه ای ازش می نویسم.
خوب توصیه همه این بود که اولا صبور باش، رها کن و در ضمن زیاد هم انتظاری نداشته باش، هر کاری که از دستت بر میومده رو کردی و دیگه لازم نیست باهاش تماسی در این رابطه بگیری. من هم سعی کردم به همین توصیه عمل کنم و تا حدی هم موفق بودم، ولی الان چیزی که هست و خودم و یکی از دوستان که باهاش مشورت می کردم هم بهش رسیدیم، اینه که آیا بهتر نیست من برای یه خواستگاری رسمی ازش اقدام کنم؟ این کار شاید بهش کمک کنه که هم بدونه من واقعا جدی هستم و هم این که اگه واقعا منو ترجیح می ده یه راهی جلو پاش باز بشه که بتونه با اون طرف ماجرا راحت تر مسائلش رو حل کنه. آیا بهتر نیست یک بار دیگه باهاش صحبت کنم؟ یا نه باز هم صبر کنم؟ می دونید حسم اینه که شاید همه کاری رو که از دستم بر میومده نکرده باشم هنوز...
دیگه این که من به واسطه کارم هر هفته یا دو هفته یک بار ایشونو می بینم، از جمله دیروز. خوب البته این دیدار ها احساسی مث تازه شدن داغ دل رو برام ایجاد نکرد و جلوش سعی کردم قوی و راحت باشم و موفق هم بودم، هر چند تابلو بود که ته راحت راحت نیستم. ولی کلا نگرانم اگر کار درست رها کردن ایشونه، شاید این که نبینمش بهتر باشه، از طرفی این که اون منو ببینه حس می کنم می تونه اثر مثبتی روی اون داشته باشه، اقلا منو یادش نمی ره! ببخشید این مسائل رو شاید باید تو همون تاپیک مطرح می کردم ولی دیدم قفله.
دیگه از حال خودم بگم که خیلی بهترم و عقلانی تر به مسئله نگاه می کنم، با این حال از دید عقلانی هم ایشون رو گزینه خوبی می دونم (با توجه به شناخت طولانی مدتی که ازش دارم)، ولی خوب اگه واقعا نشد هم خیلی دیگه برام سخت نیست. بهتر نیست از یه مشاور خانواده کمک بگیرم و باش مشورت کنم؟
آیا حس می کنید من الان حرفی زده باشم که نا معقول باشه یا منطقی به نظر نرسه؟ یا حس این که دیگه زیادی دارم به این مسئله می پردازم؟ از لطف شما ممنونم.
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
سلام
خوب مسلما خاستگاري رسمي از ايشون البته توسط مادرتون باعث ميشه دختر خانم با اطمينان بيشتري به تصميم شما نگاه كنه و حتما بيشتر شرايط رو بسنجه
اگر واقعا ايشون رو كيس مناسبي مي دونيد و مصمم هستيد حتما حتما از ايشون توسط مادرتونخاستگاري رسمي انجام بديد
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
یه مسئله برای من اینه که چرا توی تاپیک قبلی هیچ کس این رو مطرح نکرد... از این ها گذشته من یه نگرانی دارم که نکنه اگر بدون در جریان گذاشتن اون، این کار رو بکنیم ممکنه عکس العمل پیش بینی نشده نشون بده، شاید بد نباشه اول با خودش دوباره حرف بزنم. نمی دونم شاید هم یه کم دیگه صبر کنم تا شرایط ببینیم مساعد تر می شه یا نه.
ببینید، من دیروز ایشون رو دیدم و با هم کار کردیم، چیزی که هست من از رفتارش احساس نمی کنم که کاملا منو گذاشته باشه کنار، من شخصا اگه جای اون بودم و یکی رو کامل کنار گذاشته بودم، سعی می کردم رفتارم حتی از حالت عادی هم رسمی تر و سردتر باشه تا این که کاملا اون طرف متوجه باشه که من کامل گذاشتمش کنار. رفتار ایشون هنوز هم خوبه و حتی در مواقعی مشخصه که نظرش به طرف منه و تو فکره.
دیروز با 3 نفر دیگه از همکاران ناهار خوردیم و بعد از کار من همه رو از جمله ایشون رو رسوندم منزلشون، به خصوص که منزل ایشون و ما توی یک مسیره. با هم تنها بودیم و من هیچ حرف و یا اشاره ای به مسائل خودمون نکردم، بیشتر حرف آینده کار و برنامه من برای کار و مسائل این شکلی بود. من الان فقط یک دغدغه دارم، اونم این که نکنه ایشون به سمت من متمایل باشه ولی در عین حال ندونه مسئله اش رو با اون شخص چه طور حل کنه، به نظرتون چه طور می شه از این مطمئن شد و اطمینان لازم رو براش ایجاد کرد؟ بحث خواستگاری هم شاید این مشکل رو داشته باشه که ایشون فعلا خودش رو به اون طرف متعهد بدونه و درست ندونه و قتی با کس دیگه در حال شناخت و مذاکره است برای خواستگاری من جواب مثبت بده.
من دوست دارم بدونم که خواستگاری رسمی آیا کار رو برای من و ایشون سخت تر می کنه یا ساده تر، و این که بهتر نیست قبلش خودش در جریان باشه یا این که حتی دوباره براش مسائل رو تشریح کنم؟
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
اِ!!!سلام...باز که شما دوباره برگشتین...بابا هنوز سه چهار روز نمی شه ما انقدر خودمونو ترکوندیم که چیکار کنین:D
معولومه حسابی به حرفامون گوش کردینا! اصلا هم تو این مدت بهش فکر نکردید:158:
خوب آقای امیدوار! جدای از شوخی جدی جدی عاشق شدیدها...این حرفهایی که می زنین بدجور بوی عاشقی می ده. فکر بدی نیست اگه اینکارو انجام بدید. با حرف خانم "نعمت یعنی ما" موافقم. فقط از طریق مادرتون اقدام کنید خیلی جدی و البته این انتظارو هم داشته باشید که جواب نه بشنوید...ولی مهمترین فایده اش اینه که تکلیفتون یه سره می شه.:160:دیگه نه راه پس نه راه پیش...
البته بازم ببینین بقیه اعضای محترم چه نظری دارن.
با سپاس
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
اول تشکر از سرافراز عزیز که پیگیر ماجرای من هست. خوب نه خداییش وقتای زیادی بوده که بهش فکر نکردم، یعنی اگه بخوام می تونم، منتها دوباره حس این که یه کاری باید بکنم افتاد تو سرم و منو برد تو فکر. عاشق... والا چه عرض کنم، من هنوز هم عیبای ایشونو خیلی راحت جلو چشمم می بینم، نه عاشق به اون مفهوم نه ولی دوستش که دارم. جدا من کلی این شخص رو تحلیل کردم و از این حرفا، علاقه ای هم اگه هست از روی شناخته نه این که اول عاشق بشم بعد بخوام فکرامو بکنم...
در مورد خواستگاری هم من به شکلی برام یقین حاصل شد که ایشون کاملا مطمئنه که اگه بخواد برگرده منو داره، پس از این بابت نگرانی ندارم. ولی با شرایطی که به وجود اومده من سوالایی از این شخص دارم که تا جوابشو نگیرم خواستگاری در کار نیست :) اینه که تا اون پیشاپیش سیگنال مثبت نده، ریسک خواستگاری رو بالا می دونم و احتمال این که اثر منفی بذاره زیاد. فعلا که مطمئن شدم از این که می دونه من کاملا جدی هستم، بر می گردیم به همون فاز رها کردن :)
باز هم تشکر :72:
و اما آقای خیلی تنها، سلام، آره خوب سخته، بد جور هم سخته، اما جدا من چون حساس شدم که نکنه کار دیگه هم باید بکنم دوباره قضیه برام حالت تازه پیدا کرد، وگرنه تلاشم برای رها کردنش نتایج بدی هم نداشته (حالا شما باور کن دیگه :)). در مورد دل دل کردن خوب من باید چه کار می کردم؟ ازدواج که یه چیز پیش پا افتاده نیست، ایشون از همون اول منو پسندید و بهم اعتماد کرد، خوب من نمی تونستم به اون سرعت باهاش همراهی کنم، تا اومدم به جمع بندی های مورد نظر برسم دیدم که ای داد...، ولی در هر حال حماقت کردم که حتی بهش نگفتم در حال بررسی این مسئله هستم، اینو قبول دارم. آره دیگه ایشون الان دیده یه مشتری نقد وارد میدون شده، نسیه رو کلا گذاشته کنار! حالا این مشتری جدید چی از آب در بیادو دیگه فعلا کاری نداره، مهم اینه که نقده. این شخص جدید هم مطمئنا واقعی هست و خورزوخان نیست :) در مورد این مسائلی هم که پرسیدین این خانم نهایت تلاشش رو کرده که من هیچ گونه اطلاعاتی از اون شخص نداشته باشم، از اون دوست مشترکمون هم که می پرسم می گه قول دادم هیچی نگم فقط با بی خیالی می گه اون یه آدم کاملا معمولیه، خوب من هم دیدم بهتره اهمیتی ندم چون متاسفانه می دونین که تو این جور موارد خیلی هم حس خوبی دارن از این که یه به اصطلاح راز رو از شما مخفی کنن، اتفاقا ندونم راحت ترم، خیلی راحت تر. ولی واقعی هستش و قضیه سنجیدن من نیست...
نتیجه آشنایی هم خوش بختانه گزارش هاش قراره بهم برسه که البته منبع اطلاعاتی فعلا می گه چون تابلوئه من طرف توام خودم هم اطلاعات زیادی دست گیرم نمی شه! در مورد اطمینانش از قاطعیت خودم هم که امروز فهمیدم دیگه شکی ندارم که مطمئنه. خبر جدید هم چشم اگه این تاپیک قفل نشه تا اون موقع!
برنامه من هم برگشت به همون فاز تمرکز زدایی و بی خیال شدن و رها کردنه، برگشتنی بود شرایط رو بررسی می کنم و تصمیم می گیرم. به هر حال من هم باید این رو در نظر بگیرم که این شخص ضربه سنگینی به من وارد کرده و خوب همچین با دل یه دل به امیدش نشستن یه کم ساده لوحانه به نظر می رسه (اگه مثل خود خانوما بی رحمانه این مسائل رو تحلیل کنیم :)). راستی بابت خوندن اون تاپیک هم ممنون :72:
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
ظاهرا تا شما داماد نشید از این تالار بیرون برو نیستید:311:
پشتکارتون قابل تحسینه:104:
راستی نگفتید اون خانم چندسالشه؟رفتار دخترها تو رده سنی مختلف منظورهای مختلفی داره... اگه مایل بودید من دوست دارم سنشون رو بدونم...
با سپاس
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
خوب من که بدم نمیاد، جدا داشتیم آروم آروم زندگیمونو می کردیم یکی پیداش شد زد تو کاسه کوزمون اساسی :)، در مورد پشتکار هم راستش شخصیتم این جوریه که چیزی رو بخوام دیگه ول کن نیستم، به خصوص که پای رقیب هم در میون باشه اصلا میدون رو نمی تونم خالی کنم، ته دلم حس می کنم که اون خانم هم از این که می بینه من هنوز هستم خوش حاله، با وجودی که بهم گفته بود می خواد رابطه رو کامل قطع کنه ولی ظاهرا خوش حاله که من به حرفش گوش نکردم، البته طبیعی هم هست، برای اون داشتن دو تا انتخاب بهتز از یکیه، در هر حال رابطه رو قطع کردم ولی مطمئنه که هنوز هم انتخاب اول و اصلیم اونه... حالا تو این قضیه جدا باید یه کم بی خیال بشم تا ببینم چی پیش میاد، امید به خدا... اون سوالتون رو هم با پیام خصوصی جواب می دم.
شرمنده نمی شه پیام خصوصی داد!
البته من قبلا گفتم که هر دو در نیمه دوم دهه بیست هستیم، مشخصه دیگه...
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
این چیزی که الان می خوام بگم شاید زیاد ربطی به حل مشکل شما نداشته باشه اما از اینکه می بینم اینجور پیگیر قضیه اون خانم هستید واقعا بهتون تبریک می گم.
خود من متاسفانه در حالتی هستم که از اینکه ایشون انقدر بی خیال هستن ناراحت هستم. کاشکی یه کم مثل شما فکر می کرد.گاهی اوقات بعضی مسایل گفتنی نیست اما حسش واقعا ادمو آزار می ده. دودلی...تردید...بلاتکلیفی...گ هی اوقات فکر می کنم واقعا هنوز بچه ایم. هنوز یاد نگرفتیم درمقابل رویدادهای زندگی چطور برخورد کنیم. با دیگران چه رفتاری داشته باشیم... ببخشید که انقدر پراکنده حرف می زنم.
امیدوارم به دختر مورد علاقه تون برسید...
RE: آیا هر کاری از دستم بر اومده کردم؟
امیدوار عزیز، راستش من اومدم به خودم گفتم که فرض کنیم فردا این خانم اومد گفت من آماده ام، و توپ دوباره افتاد تو زمین من، آیا واقعا اونو می خوام؟
برای خودم نوشتم که ازدواج این مزایا رو داره، این مسئولیت ها و سختی ها رو هم داره. حالا حاضری الان ازدواج کنی؟ دیدم جوابم مثبته. بعد گفتم همسر خوب از نظرم چه جوری باید باشه، ویژگی های مورد نظرم رو نوشتم، بعد گفتم حالا این شخص خاص چه عیب ها و حسن هایی داره، نوشتم. دیدم عیب های عمده اش یکیش بیشتر یه دغدغه اس برای من که با حرف زدن و سوال پرسیدن و اطمینان حاصل کردن برطرف می شه، یکیش چیزیه که من کمی به سختی ولی در نهایت می تونم ازش بگذرم و دیگریش هم چیزیه که دست ما نیست و کاریش نمی شه کرد و اون رو هم می پذیرم. حسن هایی هم که داره واقعا اون حسن های مورد نظر من از همسر خوب رو پوشش می ده، ودیدم که بله، آماده ام که برم جلو. فقط یه افسوس بزرگ برام مونده، این که به احتمال زیاد دیگه فرصتی برای این کار به دست نمیارم، مگر این که اون بالاسری یه نظری به ما بکنه...
حالت رو می فهمم دوست عزیز، احتمالا همون حسی رو داری که این دختر ماه ها نسبت به من داشت، البته من باهاش هیچ وقت رفتار بدی نداشتم و اونم به من گفت که من ازت بدی ندیدم، هر چند گویا زدن بعضی حرفا یا نزدن اون ها خودش می تونه خیلی چیزا رو عوض کنه. یه بار همون روزای اولی که این ماجرا اتفاق افتاد این قدر ناراحت بودم که بهش sms زدم که اون روزا درسته من تو دودلی نگهت داشتم، ولی لااقل کنارت که بودم، هر موقع می خواستی در خدمتت بودم، اگه دلتنگم می شدی که می دونستی منو داری، حالا من باید چه کار کنم با این دلتنگی و دونستن این که دیگه تو رو ندارم؟... بگذریم.
من پیگیر هستم (هر چند دیگه کاری از دستم بر نمیاد جز همون چیزایی که ده بار تو همین تالار بهش رسیدیم:))، چون که دوست ندارم یه گزینه خوب رو که این قدر ازش شناخت داشتم از دست بدم. در مورد شما نمی دونم وضعیت چه جوریه، چیز زیادی به ما نگفتید، ولی از من می شنوین، اگر واقعا طرفتون حاظر نیست از بی خیالی دست برداره، پیشنهاد من اینه که باهاش قطع رابطه کنین، هر چه زودتر بهتر، به نظرم این جوری برای هر دو نفرتون بهتره. باور کنین بعد از اون ماجرا من بارها و بارها آرزو کردم که ای کاش این دختر یک بار به بهونه ای با من قهر کرده بود، قبل از این که کس دیگه ای پیدا بشه من رو می ذاشت کنار، یه هفته دو هفته، شاید این فکرهای جدی رو اون موقع هم می کردم و کار به این جا نمی کشید. شاید هم اصلا این رابطه به راحتی قطع می شد و هر کس می رفت پی زندگی خودش. از خودم بارها پرسیدم که اگر واقعا رفتار من این آدم رو این قدر رنجوند، چرا یه بار به طور جدی به روم نیاورد، چرا اینا رو اون موقع که کس دیگه نبود ازش گذشت و وقتی کسی پیدا شد یادش افتاد که براش قابل تحمل نبوده...
خلاصه که بهتون بگم این آمادگی برای ازدواج به نظرم بین دختر و پسر اختلاف فاز داره، دختر خیلی سریع تر تو یه رابطه دلش یه دل می شه، به خصوص اگه گزینه دیگه ای هم حداقل در آینده نزدیک به نظرش نرسه، اما در نظر بگیرین که پسر خیلی باید بیشتر با خودش کلنجار بره، کار، خونه و سرپناه، راضی کردن خانواده، باری که برای ساختن یه زندگی رو دوش پسر قرار می گیره خیلی سنگین تر از باریه که رو دوش دختره، به نظر من که این طوریه... اگه این اختلاف فاز رو نمی تونین تحمل کنین بذارینش کنار، اینجوری جوانمردانه تره تا این که صبر کنین یکی دیگه بیاد جلو و شما این کار رو اون موقع بکنین، امیدوارم متوجه منظورم بشین. البته این نظر منه...