-
یهو باز هول کرده ام. میترسم نتونم. باز یه چیزی بهم میگه نمیشه تو نمیتونی.
آقای sci ، ببخشید یه سوال دیگه هم داشتم. در شرایط فعلی من اصلا فکر کردن به ازدواج و موردهایی که ممکنه پیش بیاد درسته؟ خودم فکرمیکنم اصلا حوصله ی ازدواجو ندارم و میلی هم بهش ندارم از هر نظر. حتی حس میکنم وقتی هم یه موردی پیش میاد و میخوام بهش فکر کنم بازم برام جنبه سرگرمی داره نه جدیت.
-
خانم؛
سپاسگزارم که تصمیم گرفتید شروع کنید!
مطمئن باشید که خیلی زود روحیه شما آرامتر خواهد بود
اول کمی اطلاعات به شما می دم/ بعد کمی تمرین/ و بعد چند کار اجرایی!
اولین موضوع این است که شما بدونید تو چه وضعیتی هستید، ببینید شما و بسیاری مانند شما، از این تونل عبور می کنند...در افراد مختلف شدت و ضعف داره اما فراگیره!
مثلا در ناصر خسرو قبادیانی در سن 40 سالگی رخ داد... ینکه تا 40 سالگی در دربار خدمت می کرده است اما در 40 سالگی ناگهان خوابی می بیند و دگرگون می شود. تمام شهرت ناصرخسرو به خاطر سفرنامه ای است که پس از 40 سالگی نوشته است. تا حالا پرسیده اید چرا در 40 سالگی این قضیه برای ناصر خسرو اتفاق افتاده است؟ چرا او در سال های دیگری از عمرش به این تجدید نظر اساسی دست نزده است؟ این اتفاق در همه اطرافیان ما می افتد و شدت و ضعف در علائم رو شاهد هستیم! در همین تالار همدردی اگر دقیق بشوید می بینید که خیلی ها اومدن تو همین تاپیک شما، و گفتن حالات شما، دقیقا حالات اونهاست! پس این موضوع فراگیره!
در این بحران، نوع نگاه شما به زندگی تغییر می کند. می تونه این تغییرات منفی و یا این تغییرات مثبت باشه... من معتقدم که باید کاری کنید که این تغییرات در جهت جرات مندی بیشتر شما، عدم انفعال شما باشه
در واقع باید به شکلی جدید به این وضعیت نگاه کنید و متوجه عبور از این تونل باشید!
شروع سندرم، با یک اتفاق استرس زا شروع می شود، با یک فشار روانی شدید، جدایی، از دست دادن، مردودی و مرگ عزیزان می تونه شروع سندرم رو دیر و زود کنه و تشدید کنه! یک فشار و استرس موجب می شود شما ناگهان برگردید و به کل زندگی خودتون یکباره نگاه کنید و فکر کنید که چقدر اشتباه کرده اید! چقدر بازیچه بوده اید و بابت تمام این اتفاقات شاید خودتون رو سرزنش کنید! شایدم نکنید و تصمیم های جدی، بگیرید! تصمیم هایی که شاید هیچ کدوم رو انجام ندهید!!!! چون شاید یه چیزی بهتون بگه : تو نمی تونی! همین موجب سستی، کرختی، ناراحتی و حالاتی شبیه به افسردگی می شه! شما حتی نمی دونید که سنگ دل هستید یا دل رحم! اما هیچ کدوم حالتهای احساسی شما را راضی نمی کنه!
این بحران در افرادی شدیدتر هم هست... مثلا اگر مادر در مورد دختر ها و یا پدر در مورد پسر ها، منزوی و کناره گیر باشه، اگر والدین با هم در تربیت نقشی هماهنگ نداشته باشند، اگر پدر یا مادر، همیشه مضطرب باشند! اگر فرد با خشونت و یا عدم جرات مندی والدین بزرگ شده باشد، این بحران را شدیدتر تجربه می کند
فردی که در این بحران گرفتار شده و مبتلا به سندرم است، یک سوال اساسی گاهی از خود می کند: آیا این همه چیزی بود که می خواستم؟ گاهی این سوال حتی نمی گذارد او شبها بخوابد... خوابهای آشفته می بیند و اطرافیانش چون از بحرانی که او در آن گرفتار است خبر ندارند.... و حتی خودش هم خبر ندارد! یا پیش روانشناسهای مختلف او را می برند و یا با او ناسازگار می شوند.... می دونید مثل کسی که دچار اختلالات قبل از پریود می شود! کمی بد خلق می شود... پوستش کمی خشک می شود! حالا فکر کنید بخواد بره پیش روانشناس.. متخصص پوست! خب جوابی نخواهد گرفت! چون بعد از چند روز همه چیز خوب خواهد شد! و گاهی تشخیص اشتباه می تواند او را ناراحت تر و بیمار کند! در صورتیکه او اصلا بیمار نیست
این سندرم هم به همین صورت است... زمان آغاز سندرم بعضی مواقع یک دفعه و بیشتر مواقع تدریجی است. حس اضطراب شدیدی به فرد تحمیل می کند بطوریکه بسیاری از کسانی در این سندرم گرفتار می شوند بیشترین مراجعه به پزشک را در همین سالها دارند! و متاسفانه گاهی تشخیص های اشتباهی می گیرند! حس اضطراب موجب بی نظمی ضربان قلب، درد در ناحیه رحم و رانها، سر درد، درد قفسه سینه و ... می شود که گاهی این دردهای بدون منشا، از سوی اطرافیان سرزنش می شوند که به خودت تلقین می کنی و هیچ طوریت نیست! گاهی بیمار با درد زیاد به پزشک مراجعه می کند و هنگام معاینه هیچ دردی ندارد!!!
حالا اگر فردی که در بحران سی سالگی قرار گرفته، فردی منفعل یا پرخاشگر باشد و مهارتهای لازم زندگی را کسب نکرده باشد، این بحران با اضطراب شدیدی در وی بروز خواهد کرد و او ضمن این اضطراب، به دنبال مقصرهای مختلفی می گردد... و اگر فرد بخواهد مبارزه کند، تغییر شغل، تغییر نگرشهای اساسی، تغییر رشته ، و در مورد متاهلها، مشکلات زناشویی و حتی طلاق گزینه هایی است که در ذهن فردی 30 ساله به وجود خواهند آمد.
پس بهترین حالت برای کنترل این بحران و حتی توقف آن، کسب مهارت رفتار جرات مندانه، کنترل عواطف، کنترل احساسات منفی و آرامش گفتگوی درونی است.
بحث در این باب بسیار مفصل است اما می خوام زود تر به خود شما برسیم/ با این حال سوالی داشتی بپرس!
در مورد سوال دومی که پرسیدی در مورد ازدواج، به نظرم در حال حاضر مناسب نیست که به این موضوع فکر کنید، اما طی 6 ماه آینده می تونید بسیار قوی به این موضوع فکر کنید و تصمیم جدی بگیرید!
چند توصیه:
- تمامی مطالبی که از اینجا می خوانید و فکر می کنید به کار می آید، فقط و فقط می توانید یادداشت کنید و نباید پرینت/ کپی/ نگهداری بصورت فایل روی کامپیوتر/ و ... کنید! پس فقط یادداشت می کنید
- روی یک کاغذ در یک ستون تمامی عواطف و احساسات منفی خودتون رو بنویسید/ در مقابل هر احساس منفی بنویسید که چه معایبی این حس برای شما دارد و چگونه شما را اذیت می کند
- دکوراسیون اتاقتون رو به هر شکلی و صورتی که شده، تغییر دهید!
- نوع پوشش خودتون رو طی دو هفته آینده به هر شکلی که هست متفاوت کنید
- یک کلاس گروهی در نظر داشته باشید و به من بگویید که بتوانید ثبت نام کنید....
- پیاده روی سریع: هر روز 15 دقیقه در ساعات عصر، باستثنای هفته چهارم پریود، پیاده روی سریع کنید. طول قدمهای شما باید به اندازه عرض کمر شما باشد. نه بیشتر و نه کمتر و ضربان قلب شما متناسب با ضرباهنگ پای چپ شما!
- تمرین تنفس را بطور یقین یاد بگیرید و بصورت relaxation آنرا را انجام دهید. برای این منظور یک مکان از خانه را در نظر بگیرید و آنجا را برای این تمرین آراسته کنید. نور اتاق را کم کنید. موسیقی ملایمی را بدون کلام پخش کنید. آرام بنشینید روی زمین و به دیوار تکیه دهید. پاها را کاملا رها کنید و دستان را هم.... بگذارید تمام عضلات شما در آرامش کامل و به آرام ترین وضعیت خود باشند. چشمانتان را ببندید... سه نفس عمیق بکشید!
حالا یک نور رنگی را تجسم کنید. رنگی که به شما آرامش می دهد.. آنرا در فضا تجسم کنید و سعی کنید تمام ابعاد آنرا در یابید. وقتی نور در مقابل چشمان بسته شما بطور کامل تجسم شد... با نفسی عمیق آنرا وارد بدن خود کنید... نفستان را نگه دارید و مسیر نور را در وجودتان دنبال کنید... نور خوشرنگ جایگزین نوری تیره در بدن شما می شود، آن نور تیره را با بازدمی سریع خارج کنید.... کمی صبر کنید.. دوباره نور خوشرنگ را تجسم کنید و این فعالیت را سه تا پنج بار انجام دهید. در پایان چشمانتان را سریع باز نکنید.... حدود یک دقیقه بعد از آخرین تنفس صبر کنید و بعد آرام چشمانتان را باز کنید. موسیقی را قطع کنید و صد در صد اتاق را ترک کنید
این فعالیت رو در هفته اول و دوم هر شب انجام بدید
- ساعت بیدار شدن شما، ساعت 7 صبح می باشد/ فعالیت صبح شما، دوش سریع که اگر لازم نبود موهاتون رو شامپو نمی کنید و بدنتون رو می شویید ( حدود 7 دقیقه نهایتا و دقیقا بعد از برخواستن از خواب) / میل کردن صبحانه به مدت 10 دقیقه الزامی است! ساعت استراحت شما، بین ساعت 12 تا 1 بامداد است. برای زمان خواب، یک کتاب رمان برگرفته از تاریخ انتخاب کنید و بخونید
- یک دفترچه تقویم بردارید که کوچک و جیبی باشد. بعد از میل کردن صبحانه، سه خط در آن می نویسید:
خط اول: بزرگترین کاری که روز قبل انجام داده اید
خط دوم:امروز می خواهید انجام دهید
خط سوم: فراموش نمی کنم که من ............( یک قابلیت مثبت خودتون رو بنویسید)
این دفتر یک قانون مهم دارد و این که هرگز به سمت روزهای قبل، ورق نمی خورد!
- فعلا هر زمان، هر موقعیتی که افکار منفی به شما هجوم آوردند، چشمانتان را ببندید و سه بار نفس عمیق بکشید! دو شماره دم، 4 شماره نگه دارید نفستون رو و یک شماره بازدم!
- به پزشک متخصص زنان مراجعه کنید و برای انجام آزمایشات عجله کنید. نتایج گفتگوی پزشکی و انجام آزمایشات شما را می خواهم بدانم. چون فکر می کنم کمی از نظر هورمون شاید اختلال در بدن شما ایجاد شده که ناشی از اضطراب شماست.
- فعلا برای موهای خودتون از سرمهای مو و تقویت کننده های مو استفاده کنید که اسیدیته نرمالی داشته باشند و موقع شامپو کردن به هیچ وجه کف سرتون رو چنگ نزنید. قبل از شامپو کردن آبکشی موها تون رو مد نظر قرار دهید
- فعلا هیچ تصمیم مهمی نگیرید اما طی این هفته دو بار باید با شخصی از دوستانتان در یک مکان عمومی مثل رستوران، قرار ملاقات بگذارید و نهار میل کنید! نتیجه این قرار ملاقات رو همان روز بنویسید
مراقب خودتون باشیدخانم؛
-
پوی عزیز
برای اینکه از راهنمایی های تخصصی جناب اس سی آی بهره ببری لطفاً به تاپیک زیر که ایجاد شده مراجعه کن و ادامه بده :
http://www.hamdardi.net/thread-30127.html#post292581
برای استفاده بهتر و جلوگیری از حاشیه ها و موازی شدن تاپیکها ، این تاپیک قفل می شود