سلام فرشته مهربان عزیز
تاپیک را لطفا قفل کنید.(ببخشید دیر اطلاع دادم.اولش مدتی نبودم.بعدش هم دیدم دیگه حرفی ندارم بزنم و کسی هم پستی نذاشته بود فکر کردم دیگه این تاپیک بالا نمیاد و لازم نیست پستی بذارم)
البته من در پست 58 در مورد عواطف و در پست 62 در مورد ایمان جمع بندی خود را کرده ام.و اشاره هم کردم که جمع بندی کردم.و دیگه برام این موضوع مهم نیست و همه اش را به خدا سپرده ام.و دیگه درگیری ذهنی ندارم. و حرفی هم نداشتم(ذکر کردم)
و در یک جایی (البته فقط بخشی از ذهنم)متوجه شدم من دارم برای یه کس دیگه که هنوز ندیدم خودم را الکی پایین میارم و عواطفم را می خوام کم کنم. حتی داشتم ایمان را پایین میاوردم. ولی الان دیگه می خوام همون راه درست را برم. همون استعدادهایی که خدا بهم داده را به کار بگیرم. مثلا تو ذهنم دیگه انگیزه برای ادامه تحصیل نداشتم.در صورتی که علاقه و استعدادش را دارم. ولی الان دیگه می خوام بدون اینکه فکر کنم یکی دیگه که هنوز ندیدمش چه جوری فکر می کنه یا تحصیلاتش ممکنه پایین تر باشه و موافقه یا نه به راه خودم ادامه بدم.
یا دیگه می خواستم ایمانم را حتی کم کنم(تو ذهنم متاسفانه این بود و می خواستم حتی یکی را بپذیرم) ولی الان اتفاقا دارم روی ایمانم کار می کنم. مثلا تو این تاپیک بعضی دوستان گفته بودند ایمان به نماز نیست و من الان دقیقا دارم روی نماز مطالعه می کنم تا ببینم اصلا چرا باید نماز بخوانیم و چه جوری می تونم یه نماز خوب و واقعی بخونم. فعلا خیلی کم موفق شدم ولی راهم را ادامه می دم.تا حداقل نمازم را درست و واقعی کنم.
من راه درست را می رم.خودم را هم نمی تونم تغییر اساسی بدم.من خودم را همین جوری که هستم دوست دارم! (اگه خودخواهی نباشه). و می خوام بهتر بشم. نه اینکه ازدواج ،خواستگار و....باعث بشه بدتر بشم.
همسر آینده من هم باید همین خود من را دوست داشته باشه با تمام خصوصیات روحی و... که دارم. و البته خصوصیاتم را در چارچوب منطق قرار می دم مطابق با اولویت بندی زندگی مشترک.
از تمام عزیزان هم بی نهایت سپاسگزارم :72::72::72:
- - - Updated - - -
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
فرشته اردیبهشت
مصباح جان در پایان لازم میدونم بگم
که هرچیزی یه کلی داره که اصالت بااون هست اگه بری تو بحر یک یک جزییات از خود اصل و کل غافل میشی همیشه تاپیکاتو میبینم یاد این قضیه میافتم
انسان رو نمیشه تجزیه کرد به جز ها و معیارها
در حدی لازمه بدونیم کیو میخاییم اما قرار نیست خدا دقیقا بیاد و یکی مطابق پست ها بسازه و بفرسته
گاهی با کسی ازدواج میکنیم که فکرشو نمیکردم درحالی که ما دنبال شخصیت دیگه ای میگشتیم
و اینطور نیست که حتما ما با یک نوع شخصیت بتونیم سازگار باشیم با ادمای مختلفی میشه خوشبخت بود مهم اصل مطلبه که بجا باید باشه
از این همه جزبینی بیا بیرون دختر خوب.
روابط انسانی انقدر پیش فرض و دست ساخت نیست انعطاف بده به معیارهات به افکارت:72:
فرشته جان :72:
شما درست می گین.ولی من در مورد خواستگارام تو بحر جزئیات نرفتم!!!
همین کلیاتمد نظم بوده و هست و همین طور به دل نشستن.
تو همین کلیات هم کسی به من نخورده دیگه چه برسه به جزئیات!!!
ولی خب طبیعیه که برای همین کلیات هم باید یه سری سوال جزئی پرسید دیگه.و گرنه همه می گن مثلا ما عاطفی هستیم.خوب این خیلی کلیه. یا همه می گن ما باایمانیم.خوب این هم کلیه.مثلا باید دید میزان پایبندی به احکام و... چقدره یا هرکدوم چه طور فکر می کنند و طرز فکر و... مهمه واقعا!
اگر جزئیات را هم نپرسیم که دیگه دوران آشنایی و ...مطرح نیست. دیگه شناخت مطرح نیست.
در صورتی که من اصلا نمی تونم بدون شناخت از کسی باهاش ازدواج کنم! ولی می دونم که برخلاف اینکه شما ها فکر می کنید خیلی به جزئیات بها می دم تو خواستگارام بها نمی دم.همون کلیاتی که گفتم بهم نخوردن.
ولی اینجا برای اینکه مسائل روشن بشه آنچه که تو ذهنم بود را سعی کردم جزئی تر بگم تا دوستان بیشتر منو بفهمن.و چون راحت می تونم افکارم را بیان کنم و بنویسم گاهی این نتیجه حاصل میشه که من خیلی جزئی نگرم!
و خب من دیگه نمی تونم بیشتر کوتاه بیام. تازه دیدی که بعضی ها بهم معیار هم دادن که این ها را هم باید در نظر داشته باشی!!! :دی
راستش من به قسمت هم دیگه اعتقاد پیدا کردم!