RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
صبر كن ببينم دختر خانم
آرام باش .
تو باورهايت به خدا و پيغمبر و قران با چهارتا عكس كه واقعا هم نمي دوني داستانهايش چيست فرو ريخت ؟!
اين مسائل چه ربطي به هم دارد ؟!
تو اين چيزها را مي خواستي و اين باور و ديدگاه را قبل ازازدواج داشتي با عدم شناخت كافي اين مرد را كه امروز همسر توست انتخاب كردي .
پس اين مرد از مريخ بر تو نازل نشده . او زميني است و سهم تو از اين انتخاب اين است كه با عدم شناخت كافي او را انتخاب كرده اي .
عزيز من چاقو كه زير گلوي تو نگذاشته بودند كه بله بگويي . خودت كردي . سهم خودت را بپذير .
اينقدر در پي اين نباش كه همه را مقصر نشان بدهي و دامنه ي تقصير را به خدا و پيغمبر و قران بكشاني . ديدگاهت را عوض كن .
و امروز متوجه ي گذشته ي او شدي ( كه متذكر مي شوم اگر ريگي بر كفش داشت او مي توانست تو را بر سر اين جعبه ي بحث برانگيز نبرد پس اين رفتار نشان از اين دارد كه همسرت به تو اعتماد كرده قدري امانت داري بر گذشته ي همسرت نياز است و صبوري) .
چرا سعي مي كني همه چيز را براي خودت گنده كني ؟!
ديروز اين آقا اين بوده و اين خاطرات اوست كه پاره مي شود . چرا اينقدر حساسي ؟!
خوب يك فكري براي اين حساسيت هاي خودت بكن . اشكال از آدمها نيست كه گذشته اي دارند كه باب ميل تو هست يا نيست . اشتباه از توست.
تو اساسا در كميني كه از همسرت چيزي بفهمي و بگويي اين مرد را نمي خواهم .
خوب نخواه . فكر مي كني چه اتفاقي مي افتد ؟! طلاق مي گيري و به زنان بيوه ي جامعه مي پيوندي و زني با روحيه ي تو در جاي ديگر شروع به واكنش مي كند و در كمين مي نشيند تا از سايرين نقطه ضعفي پيدا كند و همان را پيراهن عثمان بكند . و يا از شرايط زنان مطلقه در جامعه ناله و شكايت راه بيندازد و سايرين را عامل بدبختي و ناكامي هاي خودش بداند . فكركردي چه چيزي د ر انتظار توست ؟!
براي خودت فكري بكن . بايد مشاوره بگيري .
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
خاموش عزيز مسآله اينجاست آدم وقتي از چيزي مي ترسه انگار سرش مياد. چون بهرحال موج منفي مي فرسته و موج منفي هم بالاخره نوعي انرژي هست. اين ربطي به قرآن و خدا و پيغمبر نداره و براي همه يكسانه. درثاني، درسهاي زندگي بيشتر وقتا آسون نيستن و ميان كه به ما كمك كنن تكامل پيدا كنيم.
اين پست مدير همدردي كه براي تاپيك دقايق زندگي گفته شده قابل تامل هست
http://www.hamdardi.net/thread-15438-page-2.html
نوشته مدير همدردي عزيز:
سلام بر دقایق زندگی
ورود شما را به تالار همدردي خوش آمد مي گويم.
واقعا رنج و شكستن شما را در مورد وقايعي كه شرح داديد درك مي كنم. تنهايي شديد و شكستن قلب مهمترين ضربه هايي است كه تحمل كرده ايد.
اما با شرحي كه داده ايد، الحمد الله گنجينه غني از آگاهي ها و مهارتها و خصوصياتي داريد كه به راحتي مي توانيد از اين مشكل بگذريد ، اگرچه با سختي
شكي نيست كه شما واجد اين توانمنديها و خصلتهاي بزرگ انساني هستيد، چون اگر چنين نبود ، هرگز شوهر شما نمي توانست چنين براي شما اعتراف كند.
اما نبايد اين مسئله منجر به خشكيده شدن منشاء زاياي خصوصيت غني شما شود. بلكه بايد با كمترين هزينه و آسيب اين دوره از زندگي را پشت سر بگذرانيد.
شبيه مشكل شما در تالار قبلا بارها مطرح شده است. اما مشكل شما متضمن مسائلي هست كه اقتضاء مي كند نكاتي را ذكر كنم.
يكم:
اگرچه اكنون ما روي شما متمركز مي شويم تا انشاءالله از اين بحران زندگيتون بگذريد، اما ريشه مشكل در شما نبوده است كه اين مسائل پيش آمده است.
به ديگر سخن: متاسفانه خطاها و اشتباهات و عدم خود كنترلي آقايان در قبال خانمها رايج هست. و اگر اين ضعف عمده آقايان بستر مناسبي بيابد(مثلا خانمي چراغ سبز نشان دهد)، لغزش آقايان شدت مي يابد.
در آقايان هم ميزان خويشتنداري متفاوت هست. تنوع طلبي ، فراهم بودن بستر، عدم پايبندي هاي اجتماعي، عدم پايبندي هاي مذهبي، داشتن امكانات، داشتن وقت بيكاري، شغل ها يا محيطها آلوده و ... ريسك لغزش آقايان را بالا مي برد.
خلاصه اين بند: همسر شما خودكنترلي ضعيفي دارد. به نحوي كه حتي اگر خودش با خودش قرار بگذارد نلغزد، اما اگر بستر و زمينه پيش بيايد مانند معتادان لغزش براي خودش ايجاد مي كند.
دوم:
همسر شما در دوست داشتن شما صادق هست.
معمولاً براي خانمها قابل درك نيست، كه شوهرشان در حاليكه ابراز عشق به آنها بكند، جمله عاشقانه به خانم ديگري بگويد.
ولي در موارد زيادي اينطور هست. از جمله موردي كه شما توضيح داديد.
لذت طلبي، تنوع طلبي ، هيجان طلبي در همسر شما و محيط آلوده زمينه لغزش برايش ايجاد مي كند، اما معنايش اين نيست كه همسرش را دوست ندارد، خانواده اش را دوست ندارد و دروغ مي گويد.
تست بررسي اين موضوع:
اگر شوهري لغزشي پيدا كرده و مثلا پيامكي عاطفي به يك خانم داد، بايد ساير رفتار شوهر بررسي شود.
- مسئوليت در برابر همسر
- مسئوليت در برابر فرزندان
- درگيري بي جهت با همسر يا فرزندان
- بي توجهي به والدين
- روي آوردن به اعتياد، مشروب، گعده هاي شبانه با دوستان
- ترك منزل.
- عدم تمايل عاطفي و ارتباطي با همسر
- بي توجهي به كار
- و ...
اگر در همه موارد فوق شوهر در انجام وظايفش اهمالكاري جدي كرده است، به نظر مي رسد كه او اساسا ديگر به اين خانواده فكر نكرده و دوست ندارد.
اما اگر همه موارد بالا را تا حد ممكن انجام مي دهد، يعني محور خانواده براي او اصلي هست.
بسان مردي كه به جاي خريد لوازم براي فرزندش ،مواد مي خرد و مصرف مي كند. اين به اين معنا نيست كه فرزندش را دوست ندارد، بلكه به معني آن است كه اعتياد به مواد دارد.
خلاصه اين بند:كار همسر شما غير اخلاقي ، اشتباه و غير قابل دفاع هست. اما شما بايد بينش داشته باشيد اين به معني بي توجهي به شما، يا دروغ گفتن به شما يا دوست نداشتن شما نيست. بلكه به خاطر ضعف اخلاقي و خودكنترلي اوست. او با دروغ ضعف و كار اشتباهش را مي پوشاند. اما در دوست داشتن شما صادق هست.
سوم:
كاهش حساسيت شما، و بي توجهي شما اگر همراه باشد با متدهاي ديگر مي تواند كم كم زمينه تغيير را براي او ايجاد كند. اما اين را بدانيد كه خيلي زمان بر بوده و شايد صددرصد هم رفع نشود.
متدهاي ديگر كه مي تواند به تغييرات مثبت همسر شما منجر شود:
فشار روي شوهرتان به نحوي كه باعث كاهش انرژي شوهر شما شود. البته اين مسئله غير مستقيم هست.
توضيح:
انرژي هايي رواني در شوهر شما مصرف مي شود، و مازاد آن خرج تنوع طلبي،هيجان طلبي و ... مي شود. حالا اگر اين انرژي ها زيركانه به راههاي صحيح هدايت شود و مصرف شود، به مرور زمان، مسائل منفي او كم مي شود.
تهيه ليست كانالهايي كه مي تواند منجر به مصرف انرژي شوهرت بشود به خلاقيت و دقت هوشمندانه شما نياز دارد.
مثال:
- با فراهم كردن آرايش هاي مختلف، لباسهاي محرك و ... زمينه تهييج جنسي او را بيشتر فراهم كنيد. و دفعات ارتباط جنسي خود را افزايش دهيد.
- مسئوليت هايي مثل خريد، سرزدن به مدرسه بچه ها، رساندن بچه ها به مدرسه و .. .را به او بدهيد.
- ميهماني بيشتر بدهيد، و ميهماني بيشتر برويد،مخصوصا اگر ميهماني ها از روي تمايل شوهرت باشد بهتر هست.
- برنامه براي سينما، پارك ، كوه و... بطور مشترك و مرتب داشته باشيد.
- از نظر مالي فشارهاي خود را به صورت تدريجي به نحوي افزايش دهيد،كه او وسعت مالي اش محدود شود. قرار گرفتن در معرض اقساط تعهد آور بهترين روش هست.
- ملزم كردن او براي جلسات مشاوره مستمر
- كارها را بيش از قبل روي دوشش بگذاريد، مثلا اگر خودتان دكتر مي رفتيد، يا خريد مي كرديد، يا بچه ها را مي رسانيد، يا ....، حالا با او هماهنگ كنيد. و بهانه هايش را نپذيريد.
براي اينكه كارهاي بالا منجر به تغيير احساسات او نشود، در همه موارد احساسات بيشتري به خرج بدهيد، او را بيشتر تاييد كنيد، بيشتر احترام كنيد، او را ببوسيد، هديه دهيد، و خلاصه هر چه كار رمانتيك و جنسي بلد هستيد انجام دهيد. با او هم حس و همراه شويد.
خلاصه:
در ارتباط زنانه و هم حسي، ماكزيمم باش
در ايجاد فشار مسئوليت روي او هم ماكزيمم باش
اما در غر زدن و گير دادن و قهر و ... مينيم باش
===
تصور مي كنم انجام اين كارها انرژي و وقت زيادي را از شما بگيرد.
البته مي دانم با اين روحيه اي كه داريد خيلي براي شما سخت هست. اما براي رسيدن به نتيجه بايد از اين راهها بگذري و نتيجه اش بسيار بهتر از روش و فكر شماست.(اينكه 15 سال خود را شكنجه كنيد)
پايان سخن مدير همدردي...
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
آیا حدسم درست است؟
ظاهرا که درست بوده. دیگه باید چی می دیدم ازش؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کاش منم لااقل یکبار با یه نامحرم تفریح رفته بودم و خوش گذرانی کرده بودم. حالا تحمل دیدن گذشته همسرم اینقدر سخت نبود.
کم کم داره همه چیز معلوم میشه. علت رفتاراش! علت کتکاش!
اوایل عروسی مون چقدر داد کشید جلوی در و همسایه و گفت؛ ترشیده! کلاغ سیاه!
نگو دلش پیش خوشگل گیر کرده!
آخه مگه من زورش کرده بوده که زنش بشم؟!
سه ماه دوران خواستگاری بود، بدون هیچ رسمیتی!
امروز ازش خواستم منو با اون خانم روبرو کنه، گفت نمی تونم!
گفتم می دونم زن داداشت نبوده، هیچی نگفت! گفتم از کجا بدونم که مال زمان مجردی بوده و شاید مال وقتی که من تنها می ذاشتی، انکار نکرد! گفتم اگه زندگیت برات مهمه یکاری بکن که از این دل چرکینی در بیام، فقط سرم داد کشید و چرت و پرت تحویلم داد!
احساس می کنم به انتها رسیدم. جواب سوالای زندگیم داره پیدا می شه! و چقدر تلخن!
کاش منم اهل رفاقت با جنس مخالف بودم! لااقل الان کمتر می سوختم!
دارم آتیش می گیرم!
اما ازش فعلا طلاق نمی گیرم. خیلی طلاق براش کمه!
تصمیم ندارم که چی کار کنم ولی تا آخر عمر نمی بخشمش! به امید روزی زندگی می کنم که تلافی کنم!
کاش یکی دردمو می فهمید! یه آدم تحقیر شده، شکسته، خرد شده...
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
به نام خدا
با سلام
حال تو را همه درك ميكنند ولي متاسفانه نميدونم چرا و واقعا نميدونم چرا ، دنبال چيزايي كه خودت ميخواي بهشون برسي هستي . دلت ميخواد مهرش از دلت در بياد و خلاص بشي . خودت خسته شدي دوست داري بندازي سر ديگران تا تبرئه بشي .
نميدونم چرا اما بدان كه واقعا خدا اون قدر كوچيك نيست كه توي ذهنت ساختيش و محدودش كردي .
با ارزويي كه كردي بجاي اينكه به حال و روزت فكر كنم دلم به تنهايي خدا فكر كرد .
حالا بايد از تو گله كنم يا از تو شاكي باشم ؟ باور كن همه ما بد مي آوريم و همه ما هم امتحان الهي ميشويم . باور كن همه ما در مورد خدائي كه از او صحبت ميكني حساس هستيم . باور كن انصاف نيست بيايي و بنشيني از عزيزترين وجود زندگي ما بد بگي .
تو دوست مائي ؟ حرمت دوستي كجاست !
تو نميخواي بيدار بشي و همش داري روي خودت خلوار خلوار خاك ميريزي و به خيال خودت از زير خلوار ها خاك با ما صحبت ميكني .
سركار خانم خاموش ، لطفا روشن شويد .
روح و زندگي شما ، هم اكنون ، نياز به روشن شدن شما دارد.
همه چيز زندگيت به شوهرت ختم ميشه ؟ دين و ايمون و فرهنگ و نماز و آئين و رسم و رسوم و ... به شوهرت ختم ميشه ؟
پس براي حضرت لوط ع چه بايد گفت كه زنش با دشمنانش همدست بود ؟آيا جزو ناپاكان بود كه زني ناپاك داشت ؟
پس امام حسن (ع) كه همسرش با وعده ازدواج با دشمنش به ايشان زهر دادند چه بگويد ؟
مگر خدا حضرت ابراهيم (ع) را دوست نداشت ؟ پس چرا به او دير بچه داد و چرا در آخر هم درخواست قرباني كردن فرزندش را مطرح كرد ؟
سركار خانم خاموش ، لطفا روشن شويد .
در حال آزمايش الهي هستيد مراقب باشيد شكست نخوريد .
برادركوچكتان
يامولاعلي
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
سلام خانوم خاموش.من موضوع شما رو از تاپیک قبلی تا این آخرین تاپیک که زدین خوندم. تقریبا 4 ساعت طول کشید. فقط برای این خوندم که در آخر داستان زندگیتون ببینم به چه نتیجه ای میرسه.بعضی تاپیک ها رو که میخوندم گریه میکردمو بعضیاشو که میخوندم خوشحال میشدم.این قصمت رو میخواستم آخر اون تاپیک اولی بزارم گفتم حتما نمیخونیدش پس اینجا براتون میزارم.
-----------------------------------
سلام.واقعا بعد از خیلی اتفاقات و تاپیکاتون دلم میخواست زودتر آمده بودم و میگفتم طلاق بگیرید.وقتی که ریز ریز کتک خوردنتون رو شنیدم اشک از چشام جاری شد.واقعا خیلی بهم ریختم.میخواستم بگم اینایی که اینجا میگن مدارا کن نفسشون از جای گرم در میاد و حالیشون نی چی میکشی.ولی وقتی دیدم بازم داری خانومی میکنی و داری رو رابطت کار میکنی خیلی خوشحال شدم.ایشالا که بالاخره یاد بگیرید چطوری با هم زندگی کنید. ولی من اگر بودم راضی بودم طرف دست و پا اصلا نداشته باشه که بخواد اینطوری ستم کنه.بیخیال مطمینم پاداش این صبوری ها رو اون دنیا میگیری.حرفم خنده دار نیست بخدا . وعده ی خدا حقه
ایشالا که بالاخره مشکلتون حل میشه
------------------------------------------------------------------------------------
اما حالا که تاپیک جدیدتون رو خوندم حرف دلم اینه.من خودم فرزند یه خانواده ای هستم که مادر این خانواده خیلی کتک خورد. مادر خودم.پدرم نظامی هستش.ولی مادر فقط بخاطر ما صبوری کرد و خانومی رو به حد اعلا رسوند.من 8 سالم بود که مامانم رو میدیدم جلوی پله ها دای از بابام کتک میخوره.خلاصه بهتون بگم که ما الان زندگی خوبی داریم.خدا رو شکر که بچه ی طلاق نیستم.خیلی هم خوشبختیم.همش بخاطر صبر و بردباری مادرم بود.از نظر من اینجا خیلی قاعده و قانون حاکمه و تا الان هیچکس نگفت بهتون طلاق بگیرین.ولی من با سراحت تمام اینو ازتون میخوام.چون کلا از نظر من شوهرتون یه مشکل جدی روانی داره. من تخصصی ندارم.ولی تا کی میخواین سختی بکشین؟ بخاطر کی؟؟ بخاطر بچه؟ بچه که نیست؟
نمیدونم از حرفای من چی برداشت میکنی ولی هچوقت به عدالت و وعده های خدا شک نکن که ضرر میکنی.اگر تصمیم گرفتی جدا شی هیچوقت قبلش انتقام نگیر. بازم صبور باش تا خدا برات انتقام بگیره اون دنیا.بزار عدالتشو یا همین دنیا یا اون دنیا نشونت بده خدا.مادر من 17 سال زجر کشید فقط بخاطر من و خواهرم. من 19سالمه. ولی خداییش به نظرت شوهرت درست میشه؟ تا کجا میخوای پیش بری؟ میخوای دیگه دیوونه بشی؟
--------------------------------------------------------------------------
از همه عذر خواهی میکنم که اینطوری پاسخ دادم که اصلا به قوانین توجه نکردم.حاضرم هر طور هم که دوس دارین مجازاتم کنید.ولی حرف دلم بود بخدا
یا علی