سلام اقا حامد عزیز:72:.. خیلی ممنونم که برام نوشتین.. دقیقا همون طور که اشاره کردین من مطالعات پراکنده داشتم :18:و درست میگین که" چون این مباحث کلید واژه ها و محتوای خودش از اون ها رو داره تا موضوع مشخص بشه مخصوصاً کلام عرفا از یه ساحت دیگه بیان شده و برای درک درست ذهنی از موضوع باید بیشتر با مبانی کلام اونها متوجه بشید ، موضوعاتی مثل وحدت وجود و امثالهم نیاز به دقت دارن تا مخاطب درست مسیر رو طی کنه و این هم با یه مطالعه که دارای سیر مشخص و دارای پیشنیاز های مشخص هست "... دقیقا همینه من واقعا سر از خود یه سری کتابها رو نشستم خوندم .. یه جاهایی که برام سخت بود(درست متوجه نمیشدم) رو رها میکردم و میرفتم مثلا فصل بعدی.. یعنی دقیقا پیش نیازها رو رعایت نکردم و تازه اون سیر مشخص رو هم نداشتم .. نکته خیلی خوبی گفتین.. ممنونم.. حتما فایل سخنرانی ها و اون پستی که اشاره کردین رو نگاه میکنم.. متشکرم
:72:.. یعنی من هیچ وقت جدی و اصولی دنبال نکردم ولی واقعا هم دوست دارم بدونم و سر دربیارم.. در مورد تایپیک جدا زدن و نوشتن از معیارها هم دقیقا همچنین تصمیمی دارم و ممنونم که شما هم اشاره کردین..
سلام شیوا خانم عزیزم:72: خوبی خانمی؟... امیدوارم موفق و شاد باشی.. خیلی خیلی ممنونم که یادم بودی دوست خوبم.. شیوا جان من واقعا هیچ وقت از این مدل اشنایی با معرفی نداشتم.. اصلا من تا حالا کسی نیومده خونه امون :54:.. یعنی این قد خودم خنده ام میگیره یا شایدم گریه یا هر دو با هم.. ولی دوست داشتم معرف اشنامون باشه و هم من و هم طرف مقابل رو تا حدی بشناسه .. فکر کنم اینجوری بهتر میشه به نتیجه رسید...من نمیدونم چرا ادم های دور و برمون .. خانواده و فامیل هیچ کاری نمیکنند .. واقعا میشه که معرف بشن یا لااقل زمینه اشنایی رو باز کنند.. من همش میگم خدایا من انشالله ازدواج کردم خودم خیلی راحت به همسرم میگم اگه دوست های مجرد داره من دخترهای خیلی خوبی سراغ دارم .. اهل زندگی و خانم و برازنده.. یعنی واقعا همچنین تصمیمی رو دارم.. چون خودم میبینم حال و روز الانم رو...
برای من ایده ال ترین حالت اینه همسر اینده اول یه جایی منو ببینه (محیط کار یا محیط های درستی دیگه ...) بعدش مردونه بیاد بگه میخواد اشنا بشه .. بعدش مثلا شماره بابام رو بخواد و خودش زنگ بزنه بگه میتونیم یه جلسه داشته باشیم و ببینمتون .. بعدش توی اون جلسه هر دو از خانواده ها بخواهیم به ما وقت بدن چند ماه با هم در ارتباط باشیم و رفت و امد کنیم و بعد اگه واقعا متناسب و هماهنگ بودیم و هر دو به این نتیجه رسیدیم که مناسب همه هستیم و همدیگه رو واقعا دوست داریم ازدواج کنیم .. اگرم نه منطقی از هم خداحافظی کنیم..یعنی من واقعا دوست دارم این امکان رو داشته باشم که طرف ام رو درستی بشناسم ولی با اطلاع خانواده.. یعنی این که مثلا چند بار باهاش بیرون برم و این که بتونیم کلی با هم حرف بزنیم و سنگ هامون وا بکنیم..و باز دلم میخواد اون حس علاقه و دوست داشتن در هر دو طرف شکل بگیره و بعد بریم سر سفره عقد.. این رو خیلی ترجیح میدم تا این که بیام با پسری دوست بشم و بدون اطلاع خانواده هامون با هم در ارتباط باشیم و بعدش ام معلوم نباشه چه قد این ارتباطه ادامه پیدا کنه .. یعنی من همین جا با خوندن تایپک بچه ها یا شاهدان عینی دیگه کاملا متوجه هستم دوستی پسر و دختر اگه لذت و هیجان هایی داره چند برابر هم رنج و ناراحتی و سختی هم دراه.. به خاطر پنهان کاری و شفاف نبودن ها.. پس واقعا با دوستی نمیتونم به ازدواج برسم.. به نظرم دخترهایی که میتونند واقعا ظرفیت و توان خوبی دارن یا کلا بلدی میخواد .. یعنی شاید خیلی ها از این راه ازدواج کردند ولی اگه ازدواج موفقی داشتن قطعا هر دو طرف پخته و عاقلانه و منطقی رابطه رو مدیریت کردند.. یعنی دوستی راه سخت تری هست از نظر من و کار هر کسی نیست..