-
سلام.
راستش همه چی به نام خودش بود..... البته الان نمیدونم.کلا زرنگه فک نکنم به نام کسی بزنه.
اگه توی یک ماه اخیر کارش رو تعطیل کرده باشه و خونه رو هم به نام کسی دیگه زده باشه , دادگاه براش مهم نیس؟
فرار از دین نمیشه؟
دیدین باران چی شد؟
منم مطمنم بازم برا اشتی,اقدام کنم همون میشه.
-
متاسفانه باز هم توصیه های نامناسب تکرار میشه .
من خوشحال شدم که آرام خانم دوباره به زندگی برگشتن ولی جای تاسف داره که ایشون فکر میکنه دلیل موفقیت ایشون اجرا گذاشتن مهریه بوده . واقعاً جای نا امیدی داره که یک زن تا این حد اشتباه فکر بکنه .
خانوم من هم مهریه اجرا گذاشت . ما هم به زنگی برگشتیم . ولی در فرایند بازگشت به زندگی ، اجرا گذاشتن مهریه خودش عامل مهمی برای طولانی تر شدن جدایی و عمیق شدن مشکلات بود . همین الان هم از این موضوع دلچرکین هستم و همیشه این لکه سیاه در قلب من باقی میمونه .
حالا کسی آماری داره در خصوص عاقبت مهریه اجرا گذاشتن . یعنی مثلاً چند درصد از مواردی که مهریه اجرا گذاشته شده ، کار به طلاق کشیده ؟؟ من که مطمئن هستم اجرا گذاشتن مهریه یک عامل منفی هست . حالا ممکنه عوامل دیگری باعث بشن که کار به طلاق نکشه ، ولی اینکه شما فکر کنی اجرا گذاشتن مهریه کار خوبی بوده ، دیگه واقعاً نمیدونم چی بگم . فقط لطفاً خیلی به دوستان توصیه نکنین که این کار رو بکنن . دلیل :
اگه بخاي جدا بشي ، اجرا گذاشتن مهريه شما رو ميبره توي حداقل يكي دو سال دادگاه كشي زجر آور . آخرش هم مهريه تقسيط ميشه و شما با گرفتن اقساط متاسفانه تحقير ميشي . تازه بعد از حدود يكسال ، مثلاً ماهي نيم سكه ميزارن كف دست شما . اگر هم كه اميد به سازش با شوهرت داري ، اجرا گذاشتن مهريه شانس شما براي بازگشت رو به شدت كاهش ميده .
من نگفتم مهريه رو ببخشي !! گفتم مهريه رو هرگز اجرا نزاري . اميدوارم فرق اين دوتا رو متوجه بشي . من در كل با راهكارهاي دوستمون ، زندگي موفق ، موافقم . چه بخاي طلاق بگيري ، چه بخاي سازش كني . . .
-
خوب آقای بهزاد،به نظر شما اگر با وجود همه ی تلاشها،بعد از عید..........باز هم ایشون هیچ کاری برا زندگیمون نکردن، من چیکار کنم از این وضع زودتر خلاص بشم؟
بشینم نظاره کنم ایشون سفر بره........دور بزنه..........کار کنه.......و منتظر باشه برم دادخواست طلاق بدم که بعد وجدانش راحت شه که خودش من رو نخواست .......یا دادخواست مهریه بدم که آخرش مثل شما بگه ازت ناراحتم و لکه و اینا و تو زن زندگی نیستی............
من الان دارم از این وضع شدیدا خسته میشم.........میشه به عنوان مردی با تجربه ی مشابه بگین باید بعدش چیکا کنم؟
-
راستش همونطور که گفتم اجرا گذاشتن مهریه در پایان نفعی برای شما نداره و کار قشنگی هم نیست . حتی در صورت طلاق به ازدواج احتمالی شما در آینده هم شاید آسیب بزنه و کلاً برای خانواده تون هم وجهه خوبی درست نمیکنه . درسته که در کوتاه مدت دل شما رو خنک میکنه ولی در بلند مدت از اعتبار و شخصیت شما کم میکنه . حالا شاید چند نفر توی این وبسایت باشن که مهریه اجرا گذاشتن و از حرف من خوش شون نیاد ! ولی خوب طبیعی هم هست که از اقدام نادرست خودشون دفاع کنن!! ما ایرانی ها متاسفانه چندان اشتباهات خودمون رو نمی پذیریم و بجاش مدام از خطای خودمون دفاع می کنیم . . .
اما توصیه من به شما :
صحبت با شوهرتون برای روشن شدن تکلیف . ترس نداشته باشید و به کیس باران هم نگاه نکنید . البته باران خانم کار درستی کرد و در بلند مدت مزد کارش رو خواهد گرفت . بهتره محکم و استوار در مسیر درست گام بردارید : مذاکره عاقلانه و بدون التماس . فقط برای تعیین تکلیف . اگه صحبت کردید ، لطفاً برگردید و نتیجه رو بگید تا بتونیم با هم ادامه بدیم . . .
************************
برای شما هم دقیقاً همون توصیه ای که به باران خانم کردم تکرار میکنم :
فعلاً بهتره از موضع تعیین تکلیف رابطه صحبت کنی . یعنی قرص و محکم از شوهرت بخای که مرد و مردونه تکلیف رابطه رو روشن کنه . اگه جواب درستی به شما نداد ، بش بگو که علی رغم میل باطنی ممکنه مجبور بشی که برای تعیین تکلیف ، راهی دادگاه بشی و مثلاً مهریه اجرا بزاری . به شوهرت بگو که اصلاً موضوع تهدید نیست . بگو که از دادگاه کشی و اجرا گذاشتن مهریه متنفر هستی ولی باید تکلیف رابطه روشن بشه . بگو که تمایل قلبیت اینه که کار با گفتگو حل بشه و هر چی که به صلاح هست بدون دادگاه مشخص بشه . بگو دیگه اصرار نداری که حتماً کار به سازش برسه ولی اصرار داری که تکلیف روشن بشه . . .
اگه باز هم به شما پاسخ درستی نداد و مثل یک مرد برخورد نکرد ، شاید من به شما توصیه کنم که راهی دادگاه بشی . شاید !
فقط یادت باشه که این جمله خیلی اهمیت داره و خیلی معنا داره و باید بگی و باید موضع واقعیت هم همین باشه : «بگو دیگه اصرار نداری که حتماً کار به سازش برسه ولی اصرار داری که تکلیف روشن بشه»
-
ای خدا دلم داره میترکه.
دارم دق میکنم.....شوهرم فرصت استخدامی رو ازم گرفت.....و حالا فهمیدم ,تن دادن به خواستش چقدر گرون تموم شد.
سه ماه بعد عقدمون رفتم با اداره ای که سه سال توش کار میکردم قرار داد برا یک پروژه جدید ببندم,محیط پروژه جدید مختلط بود,شوهرم بهم گفت دوس ندارم بری.
منم خیلی اصرار کردم و با اینکه میتونستم بدون اینکه بفهمه قرار داد رو ببندم و یه ماهه کار رو تموم کنم ولی ترجیح دادم به خواستش تن بدم.
حتی بهم گفت دوس داره جایی کار کنم که کاملا زنونه باشه.قرارداد رو نبستم و اداره بیخیال پروژه شد چون فقط اجازه داشت از من استفاده کنه.
تازه بدتر اینکه محل کارم رو هم بدون اینکه ادارم بفهمه تغییر دادم.و رفتم سر یه کاری که همه زن باشن و بهانه اوردم و پروژه ها رو رد کردم.....به امید اینکه زندگیم ارزشش رو داره.
امروز فهمیدم اداره قرار شده برا من ردیف استخدامی بزنه ولی چون چندماهه ابلاغیه ندارم , منتفی میشه و جایگزین میکنن از شهر دیگه.....
دارم دیوونه میشم.استخدامی رو بخاطر مردی دارم از دست میدم که به زندگی فقط بعنوان خاله بازی نگاه میکرد.
هر وقتم یادم میاد مادرشون تو خونشون به خاطر اینکه سر کار نمیرفتم (بعد از فرمایش همسر که نمیخواد بری سر اون کار و اینکه حق نداری به مامانم اینا یا مامانت اینا چیزی بگی)و اینکه با این مدرک مهندسی هیچ جا کارم نمیدن به من هر چی از دهنش در اومد گفت......منم که سکوت کردم بعدا از طرف همسرم مواخذه شدم تو چرا نگفتی که دنبال کاری و هفته دیگه میری سر کار(باورش بود که بخاطر ایشون یک روز نرم و فرداش بخاطر مادرشون برم) به هر حال وقتی هم یه شغل دهن پر کن گیرم اومد , خانم فرمودند که ما که اصلا برامون مهم نیس عروسمون کار کنه,اگه نکنه بهتر هم هست.
من واقعا خانه داری رو ترجیح میدم و اگر اجبار مادر شوهرم نبود سر همین کارم نمیرفتم,ولی الان بدون شوهر دلم میخواد یه جایی استخدام باشم و از این دربه دری پروژه و اینا خلاص شم.
وقتی فکرش رو میکنم این اقا باعث شده اینده ی بعدیمم خراب شه عصبی میشم.
خدایا کمک کن افسرده نشم
آقای بهزاد شما میگین,من کلا بی خیال مهرم بشم برا حرف مردم؟
یعنی این اقا بعد از من بازم باید دختر بدبخت کنه؟
من چندین بار توضیح دادم که باهاشون حرف زدم,میگن همینجوری باش.....به نظرتون ایشون دیگه خیلی بی دردسر نمیخواد قال قضیه کنده بشه؟
دیشب دامادمون رو اتفاقی دیده,دامادمون خواسته یه صحبتی کنه ولی اون گفته الان عجله داره و باید زودتر بره,گفته بعدا زنگ میزنه......در ضمن بسیار شاداب بوده
من بدبخت بشم ولی اون بی دردسر بره دنبال خوش گذرونی؟
الان ادامه ی پیامتون رو دیدم
من واقعا دیگه اصراری به سازش ندارم.
این گفتگو رو گذاشتم برا وقتی که واقعا بخوام تهدیدم رو عملی کنم,چون تلویحا قبلا تهدید کردم.
اما صبر کردم بره با خانوادش مکه و برگرده,اخه نمیخوام ممنوع الخروج شه. مامانش خیلی دلش میخواست با بچش بدون من برن....بذار برن......
مرسی از توجهتون,ولی کاش قانونی هم کمکم کنید
-
سلام عزیزم
امیدوارم حالت خوب باشه
به فکرت هستم وبرات دعا میکنم:203:
تایپیک های مفید دیگه:
1-انتخاب صحیح، شیوه حل مسئله و تعارضهای ما
2-**** به نتیجه رسیده ها ****
3-چگونه منفعل نباشيم ؟
4-کارگاه آموزشی - رفتار جرات مندانه
5-لطفا در مورد واکنش وارونه توضیح دهید .
6-مشاوره تخصصی sheبا جناب sci
7-هزینه های انتخاب؛ انتخاب و آرامش(2)
سخنرانی های دکتر فرهنگ با عنوان خانواده موفق و دکتر شکوه نوابی نژاد برای پی بردن به اشتباهاتمون مفیده تو اینترنت هست میتونی دانلود کنی.
-
شما نمیتونید همسرتونو در سفر های زیارتی ممنوع خروج کنید
تکرار میکنم تا بعد عید با تموم وجودت به سازش و بازگشت فکر کن . اما و اگر ها رو بریز دور .
هدفتو مصرانه باید متمرکز بازگشت کنی . و تلاش
با دودلی و بد دلی نمیتونی در کلام در رفتار در نگاه و در قدمهات ثبات داشته باشی .
اینکه دیروز چی گفته و در خیابان چه رفتاری از خودش نشون داده و الان کجا داره تفریح میکنه و یا خوش میگذرونه . مهم نیست مهم تلاش شماست .
اگه تو بهترین سفره هم باشه نمیتونه به تو فکر نکنه . ذره ای از تو در اون وجود داره و مثل پاندول ساعت بهش ضربه خواهد زد .
پس هنوز راه برای تلاش وجود داره .
قانون و قوانین طرف کسیکه زندگی میخواد . پس تو طرف زندگی باش . متاسفانه دونستن بعضی از قوانین باعث متلاشی شدن و از بین رفتن اعتماد باقی مانده خواهد شد . فعلا برات خوب نیست . در ضمن همدردی برای سازشه .
کمک خواهم کرد ولی بعد عید .
بیشتر از اونکه به راهکارهای سازش بنگری و کنکاش کنی به دنبال قوانین هستی . چرا ؟؟؟؟؟ . ورود به عرصه دادگاه و دخول در قوانین . تمام راهای سازش را خواهد بست . حرف برادرم بهزاد اینه .
از حاشیه دوری کن ............. .
.................................................. ............................................
بابت همدردی تون با من ممنون . ولی از راهنمایی تون بی بهره موندیم . دریغ نکنید .
-
آقای پارسا
ممنون از توجهتون ولی من دنبال زندگی سالم هستم قطعا………اما باید بپذیریم که مدام تحلیل های قانونی رو از اطرافیانم در این شرایط میشنوم که من رو درگیر می کند و استرس زیادی در من بوجود میاره……من فقط دنبال رفع و رجوع این حالات هستم و برای همین از شما کمک میخوام.
در مورد حال درونیم ,باید بگم دارم کم کم از همسرم زده میشم و دست خودم نیست. همسرم هنوز هم از من فرار میکنه و این خیلی ازارم میده,نمیخوام زورکی خودم رو بهش تحمیل کنم.
امشب رفتم بازار,چند لحظه با خودم دوباره فکر کردم چطوری,اگر اشتی کنم, با شوهرم تو این شبهای شلوغ برم بیرون,یادم میومداصلا متوجه نبود باید با یه تیپ معقول با نامزدش بیاد بیرون.بدم میومد از تیپش
فقط وقتی مهمونی طرف اونا میرفتیم ,لباساش خوب بود.
ولش کنید.
امروز رفتم دانشگاه,ارشد ثبت نام کردم.فعلا میخوام تمرکزم روی درس خوندن باشه
-
به نام خدا
اگه من چیزی ننویسم که عمرا کسی بیاد پستم رو ببینه.........
حالم خدا رو شکر خیلی خوبه.
وای از پریروز همش جزوه هام رو ورق میزنم..........دلم برا درسام یه ذره شده بود........کتابام عاشقتونم...........به خودم قول دادم تو 94 دو تا مقاله برا چاپ حاضر کنم.:18:
امروز تو پیاده رو از کنار پدر شوهرم عبور کردم. بهشون سلام کردم و ایشون جواب ندادن و رد شدن.
از رفتار شوهرم مشخصه که دنبال طلاقن.منم دیگه اصراری ندارم......راستش با این خانواده نمیتونم به زور و بدون علاقه ی زیاد همسرم کنار بیام.
فک کنم شوهرم خونش رو فروخته...........امروز پدرم با یه وکیل ،بدون هماهنگی با من حرف زدن و وکیله گفتن به هیچ وجه معطل نکنید و هر چه سریعتر اقدام کنه و چون سر کار دومش هم نمیره،نظر وکیل این بوده که به ضرر من میشه شدیدا..............وکیل گفته اینکه خانوادش مخالفن،حرف مفته.........کرم از خودشه.......
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ............ ......من الان موندم این وسط........:328:
شیطونه میگه همین فردا کار رو یکسره کنم..........خخخخخخخخخخخخخخ...... .........ولی شغلم درگیرم کرده نمیتونم برم دادگاه...........درضمن شیطونه میگه............متوجه اید دیگه..............هعی...............
:311::311::311: امروز پدرشوهرم من رو دید داشتم تو خیابون با دوستم میخندیدم..........بعد هم ریلکس سلام کردم........حس میکنم دینامیتی برافروخته شدن.........:58::58::58:
خدایا این شادی ها رو از ما نگیر............
در ضمن من کلا الحمدلله حالم خوبه.........صبر کردن هم دیگه بعد از عید جایز نیس........چون دارم از شوهرم متنفر میشم...............
راستی دیروز با یکی از بچه های تالار حرف زدیم.............وقتی پشت تلفن دید دارم بلند میخندم ،تعجب کرد..............از دیروز دارم فکر میکنم ،شما دوستای گلم مگه تو روز حداقل پنج بار از ته دل نمیخندین؟.........اگه نخندین چطور میتونید با اینهمه مشکلات تر و تازه بمونید........البته یه روز در هفته گریه و اینا هم جایزه و هم بعضا لازمه.............
انرژی مثبتهام تقدیم دوستای ساده و گلدار و راه راه خودم..................
-
اگه تو عید موفق به سازش نشدی سازش از طریق قانون بخواه ................
اجرای حق حقوقات همیشه به منزله متراکه و طلاق نیست . میشه از کنارش به سختی به سازش دست یافت .
سوال ؟ نمیشه خیابانی که صحنه دیدار و گاهی باعث لکه های سیاهی رو قلبتون میشه عوض کنید . همش همو تو خیابون ملاقات میکنید و با تپش قلب و خار کردن خودتون عبور میکنید . .
از فردا از اون مسیر نرو ........:81:. و به خودت آسیب نزن .
شک ندارم همسرت مسیر طلاق طی کرده و متاسفانه چون جواب سوال تاپیک شما دست اونه و اون یه قدم از شما همیشه جلو تر خواهد بود .
انار گل خدا نکرده تصمیمت برا جدایی حتمی شد . در قدم اول سعی کن . در سکوت و در خانه توافق کنی . نشد برو دادگاه .
نکته دوم . ما وظیفه داریم درسی بهش بدیم که کار اشتباه تکرار نکنه . ولی آدم بی منطق عوض بشو نیست . پس وقتت رو و زندگیتو در کشمکش دادگاه قرار نده . مگه در زمانیکه نیت سازش از طریق قانون را داشته باشی .
برای من خندهات تلخ بود ..... خدا کمکت کنه و لحظه سال تحویل بهت آرامش بده .
خندهایت را از ته دل آرزوست
اگه منظورت تالار همدردی بود . و تماس تلفنی که باید بگم:327:. ولزومی نداشت بیان کنید
.................................................. .................................................. .................................................. ...
بانو از پست شما ممنون . عذر خواهی نکنید و ناراحتی در کار نیست . جواب پست را خواهم داد ولی بعدعید . چون پارسال عذاب سختی رو پشت سر گذاشتم و در ثانیه های سال تحویل من در بخش اکو بستری بودم . حال به لحاظ بهبود و البته جدای نمیخوام در یاد آوری گذشته در این شبهای پر جنب جوش تنهایی دچار مشکلات احساسی غلط بشم .
نه اینکه پست شما تند بود یا خدا نکرده من ناراحت شدم . نه خیلی هم برام جالب بود و برای کمک به جواب سوالات درونیم و واقع گرایی و حقیت یابی و در نتیجه بایگانی کردن مطالب بجا محسوب میشه و قابل برسی و تامل . دوست دارم در سال آینده شاید به کمک شما و دیگر دوستانم پیشرفت خوبی در ضمینه واقعگرای و کنترل احساسات داشته باشم . ممنون .
پس ازتون خواهش میکنم بعد عید در این خصوص همیاری فرمایید .