-
به نام خدا
سلام
راستش من چند وقت پیش که نام کاربریتون رو دیدم نمیدونم چرا ، ولی یک حس خوبی به این اسم "قایقران" بهم دست داد. حسم بهم میگفت که این آدم باید روح لطیف و ساده ای داشته باشه ، البته دلیلی برای این حسم نداشتم ولی خوب حسه دیگه! شش دونگش دست خود آدم نیستش که! تا اینکه چند روز بعد اومدم و تاپیکتون رو خوندم. واسه خودم یک نوشابه باز کردم (البته بعد از افطار هـــــــا !!!) که حسم چندان هم نادرست نبوده.
.
با خواندن نوشته هات قبل از هر چیز باید بگم : داداش !! (با لحن سریال پایتخت بخونیدش) بیا یک دستی هم رو سر ما بکش تا ما هم زندگیمون بشه مثل تو!
.
من و خیلی از مردای دیگه که کلی هم صاحب کرامات و وجوهات عالیه مختلف هستیم (بقیه تعریفها رو بزودی توی پستهای تبلیغات مینویسم و میدم بیرون!!) فقط کافیه دو سه تا از ویژگیهایی که شما از زنت گفتی ، زنمون صاحبش باشه! ، انوقته که دیگه شاید نتونیم این همه شادی رو توی خودمون مهار کنیم و ذوق مرگ بشیم! من که به شخصه هیکل زنم رو با این خصوصیات طلا میگیرم. دیگه یکی دو تا گیر کوچولو که اصلا ارزش این حرفا رو نداره! با اون یکی دو تا اشکال خودم ، بی حساب میشیم! به همین سادگی.
.
.
.
اینارو نگفتم که تاییدی باشه برای اینکه ما باید زندگی خودمون رو با دیگران مقایسه کنیم! (چرا که وجود حتی رگه های افکار مقایسه ای در این موارد خانمان براندازه) بلکه خواستم اون قایقران تقلبی درونیت (که در واقع دزد دریایی وجودت هست ) که به نظر داره خوبی های زیاد زندگیت رو با تلاشهای مذبوحانش کوچک جلوه میده و بدیهای کوچیک زندگیت رو بزرگ جلوه میده ، رو کمی تنبیهش کنی! آره این تنبیه لازمه و باید خودت اینکار رو بکنی و مطمئنم که میتونی!.
نگذار امواج کوچیک هواس قایقران غزیزمون رو پرت کنه! یک قایقران با تجربه و آینده نگر هرگز خودش رو با چیزای کوچیک مشغول نمیکنه بلکه همیشه باید دور دستها رو ببینه و مدیریت کنه! تا بتونه با صحت و سلامت هم خودش و هم مسافراش رو به مقصد نهایی برسونه!
.
جساراتا میخوام یکم توی نوشته هات پرژکتور بندازم تا با هم مرور کنیم ببینیم که چطوری میشه به موضوع نگاه کرد تا زندگیت از اینی که هست بهتر بشه. (جالبه که اینجا مراجعین اکثرا دنبال این هستند که راهی پیدا کنند تا نمره زندگیشون برسه به 10 تا قبول بشن ولی در مورد زندگی شما میخواهیم از 18 برسونیم به 20 ! معلومه که خدا خیلی دوست داره! و هواتو داشته!)
.
و اما...
.
1- شما نوشته بودی که : قبل از ازدواج فرد بدبینی نبودی.ولی همسرت باعث این امر شد.
این حرف شما هم درسته و هم نادرست! .....میدونی چرا؟.....خواهم گفت.
ببین اکثر مردها و زنها میگویند قبل از ازدواج ما فلانجور نبودیم ولی طرفمون باعث شد اینجوری بشیم. این به خاطره اینه که بسیاری از روحیات ما انسانها در تقابل با همسرمان (که به غلط احساس تملک کامل آن را میکنیم) آشکار میشه و چون قبل از آن این زمینه وجود نداشته برای خود ما هم عجیب هست. اینجاست که اون نفس شیطون درونمون یواشکی در گوشمون میخونه که : "مقصر تو نیستی بلکه طرف مقابل مسبب این اشتباهت بوده!" ( زن و مرد هم نداره همه توی این زمینه میلنگیم) اینجاست که اولین سنگ بنای اشتباه در زندگی مشترک گذاشته میشه و اگر هر چند وقت یکبار خودمون این نداهای غلط درونیمون رو تنبیه نکنیم و آثارش رو محو نکنیم ، ممکنه اون شیطونه ، یواش یواش با چیدن سنگهای بعدی توی فکرمون ، بتونه یک دیوار جدایی خطرناکی رو بین خود واقعیمون با خود غیر واقعیمون ایجاد کنه. اون وقته که دیگه تخریب این دیوار خیلی سخت و درد آور خواهد بود ویا ممکنه نشه تخریبش کرد ، که کار به جاهای باریک میکشه و هر دو طرف میرند پشت این دیوار کاذب قایم میشند و مشغول جنگ با طرف مقابل!
.
نتیجه این که سعی کن شش دونگ حواست به حفظ همون روحیه قبلت باشه و نگذار که بد بین بشی! (این یک مبارزه واقعی و دائمی هست درون همه انسانها) تا وقتی که خودت حواست باشه ، عوامل و اتفاقات بیرونی نمیتونه بدبینت بکنه! و از تمام لحظات زندگیت لذت خواهی برد. شک نکن!
.
.
2- شما نوشته بودی که : "در زمان ازدواج ایشون کاملا به صورت خنثی عمل کرد و گوش به فرمان پدرش شد در عمل نشان داد احساسی به من ندارد و احساس الانش ناشی از ترس از دست دادن زندگی است نه ترس از دست دادن من."
به نظر من اگه همسرت طرف تو رو میگرفت و پدرش رو رها میکرد باید ناراحت میشدی و شک میکردی. میدونی چرا؟.......... چونکه این نشونه این هستش که همسر باوفای شما به اصول خانواده پایبنده. شما تازه وارد میدان شده بودی مسلما کسی که پایبند اخلاق و خانواده باشه ، هول نمیکنه روابط و احترام چندین ساله خانوادگیش رو فراموش کنه و بپره سمت شما!! . این نشونه بالا بودن هوش هیجانی همسرت هست. اتفاقا خوشحال باش که آینده خوبی در انتظارت هست و همسرت با گذر زمان به تدریج همون تعهدی که به خانواده پدری داشته رو حتی چند برابر برای شوهرش خواهد داشت. عجله نکن. باید با صبوری این انتقال اعتماد اتفاق بیفته. البته ممکنه هم شما و هم همسرتون بعضی اشتباهات کوچیک رفتاری در این راستا داشته باشید ، که با صحبت در آرامش و کمک به همدیگه و تلاش در اعتمادسازی ، میتونید این فرآیند رو بهتر طی کنید.
.
.
3- نوشته بودی : "کند هست در حاضر شدن و غذا درست کردن.برای مثال یک سالاد ساده رو یک ساعت برای مهیا کردنش زمان لازم دارد. البته دست پختش بسیار عالی هست و با سلیقه .اما این کندی بعضی وقت ها باعث عصبانیت من می شود."
غالبا زنها در حاضر شدن کند هستند. جالبه بدونی که روایات بسیاری از معصومین با این مضمون نقل شده که : "مرد باید در مواجهه با زنش صبر پیشه کند تا زن آماده شود چرا که زنان را کار بسیار است."
به نظرم باید کمی مطالعت رو در مورد تفاوت روحیات زن و مرد بیشتر کنی. این تفاوت اگه نباشه هیچ بچه ای در روی کره زمین آشیانه مناسبی برای رشد نخواهد داشت. اینو وقتی که پدر بشی خواهی فهمید.
.
ضمنا قدر این همسر خوبت رو بدون که برای جذب شوهرش در تهیه غذا ، وقت زیادی صرف میکنه. توقع نمره بیست نداشته باش چون که در زندگی واقعی نمره بیست وجود خارجی نداره. یه قول این جملات پشت کامیونی : "گشتم نبود ، نگرد نیست!"
.
میخواهی یک چشمه از زندگی خودم مثال بزنم تا دستت بیاد که خدا چه نعمتی رو در اختیارت گذاشته؟! . ... پس گوش کن : من توی این زندگی مشترک ده ساله، یادم نمیاد که غیر از مواقع مهمونی (که اونهم خیلی کم بوده) ، تعداد قابل توجهی توی خونم سفره پهن شده باشه و سالادی یا چیزه ویژه ای برای من آماده شده باشه! اصلا الان سالهاست که سفره خونمون که همون اوایل پاره شد همسرم دیگه سفره نخریده!!! میتونی تصور کنی که تعدا لباسهایی که من خودم اتو نکردم ، بعید میدونم توی این سالها از رنج اعداد یک رقمی فراتر رفته باشه!! به جاش همسرم مثل قرقی آماده میشه و حتی موقع بیرون رفتن از من هم سریعتر آماده میشه!!! به نظرت این شرایط رو میتونی تحمل کنی که : زنت قرقی باشه ولی دریغ از اینکه بشقاب غذایی رو بزار جلوی شوهرش. بلکه شب ، هنگام بازگشت از سر کار به خونه در حالی که دراز کشیده وسط خونه و شش دونگ حواسش رفته توی تلویزیون ، مجبور باشی خودت غذا رو گرم کنی و یک گوشه بشینی و بخوری!
.
باز هم میگم ، قصدم مقایسه نیست ، فقط میخوام که دیدت باز بشه و قدر زندگی خوبت رو بدونی. هر کسی یک خوبی هایی داره و یک بدیهایی. باید با برآیند همه اینها با آدمها زندگی کرد. من به شما پیشنهاد میدم که هر چند وقت یکبار بیایی اینجا و مشکلات آدمها رو بخونی ، قطعا چیزهای بی نظیری گیرت میاد و واقعیت زندگی رو بهتر درک خواهی کرد.
.
.
4- یادمه توی پستهات نوشته بودی که همسرت کمی وسواسه نجس و پاکی داره.
امروزه مشخص شده که ریشه این مسئله در وجود روحیه جزئی نگری و ریز بینی در مسائل هست.
.
با توجه به دقتهای جزئی نگر شما در مسائل کاری همسرتون ، اینجا به نظر میاد که هر دوی شما باید کمی روی بهبود این بخش از خصوصیت ریز بینی تان کار کنید. نگران نباشید ، در جایی خونده بودم که صدها میلیون نفر در سطح تمام کشورهای دنیا ، صاحب این روحیه هستند. پس تنها نیستید و راه حلهای خوبی برای رفع این موضوع وجود داره که با اراده خود فرد به راحتی قابل تصحیح هست. بهترینش انجام عمل معکوس اون فکری هست که به سراغتون میاد.( به قول معروف چند بار که روی اون ندا دهنده درونیت رو که کم کنی ، حساب کار دستش میاد و میره پی کارش!). ضمنا با مراجعه حضوری به روانشناس بالینی راه حلهای خوبی به فرد داده میشه. اما اصل کار اراده خود فرد هستش.
.
مطمئن باشید با بهبود این مسئله ، زندگیتون رنگ بهتر و تازه تری خواهد یافت.
.
.
.
.
.
اووووه ه ه ه ه ....... منو باش! چقدر حرافی کردم!! تازه آخر کار میبینم چه طوماری نوشتم!!! مثلا میخواستم کم بنویسم! ببخشید دیگه ، نوشته ای که در طی سه روز به صورت منقطع اون هم لابلای هزارتا کار با ربط و بی ربط نوشته بشه بهتر از این در نمیاد دیگه! به بزرگواری خودتون ببخشید.
.
.
راستی الان پستهای آخر رو بیشتر خوندم. راهنمایی مدیر و سرپرست سایت کاملند. ولی خوب حیفم اومد نوشته های این سه روزه ام رو نفرستم. هر جاش که با راهنمایی این بزرگواران همخوانی نداشت مال منو قلم بگیر. برای شما دو تا مرغ عشق هم آرزوی شادی و بهروزی دارم.
.
.
در پناه حق.
-
فرشته مهربان از اینکه بازهم برای من نوشتید بسیار خوشحال شدم مانند بچه های کلاس اولی که منتظر مهر صدآفرین از معلم خود هستند من هم منتظر بودم ببینم آیا روندی که در پیش گرفتم مورد تایید شماست یا خیر.
جناب مدیر همدردی با توجه به توضیحات کامل شما تمام تلاشم را برای برون رفت از این وضعیت خواهم کرد.شاید در این قسمت ماجرا نقش من از نقش همسرم کلیدی تر باشد.زیرا من به طور ناخودآگاه و بدون اینکه مشکلی بینمون باشد با توجه به قضاوت های ذهنی خودم رفتارم را با او تغییر میدادم و همین امر سبب بدخلقی و بحث و ادامه مشکلات میشد که از این پس سعی دارم نگذارم فضاوت های ذهنی من در رفتارم اثر کند.
Aram- 557 گرامی با صحبت های شما چیزی جز شرمندگی برایم نمانده است.من نسبت به همسرم کوتاهی زیادی داشتم با اینکه همیشه قلبا سپاس گزارش بودم اما در رفتارم این نمودی نداشت.در ضمن از قلم شیوا و خودمانی شما لذت بردم.
درباره مورد 3 از تذکر شما ممنونم حتما مطالعه خودم را در این زمینه افزایش خواهم داد.من توقع ندارم از ایشون قرقی باشد ایشون حتی لاکپشت هم نیست و فکر می کنم اگر با یک
لاکپشت خانه دار مسابقه بدهم حتما بازنده خواهد شد:58:
البته اینها را جهت مزاح عرض کردم ولی خواستم میزان کندی دستتان بیاید و من هم مواردی را عرض کنم که بدانید تقریبا همه خانم ها یک جورند و کلا ما مردها موجودات بدبختی هستیم :58: فرشته مهربان و مدیر همدردی اگر لازم دیدید می توانید پست من را ویرایش کنید اما واقعا این صحبت ها مزاح است و قصد بدبخت جلوه دادن خود و تحریک خانم ها را ندارم. خانم من زمانیکه سرکار میرفت شاید در هفته دوبار که یکی از آنهام روز تعطیل بود غذا درست می کرد ( با اینکه می دانست من نسبت به این موضوع حساسم و تک پسر خونه بودم و همیشه خواهرام و مادرم بهم رسیدگی کردند )و بقیه روزها خواهرم برایم غذا می فرستاد یا شب به منزل ما می آمدند و برایمان غذا می آورد.اما صادقانه بگم زمانیکه دست به کار می شود و آشپزی می کند نمره غذاهایش واقعا بیست هست. در مورد حاضر شدن هم با ذکر آن حدیثی که نقل کردید حرفی نمی ماند. اما بازهم با توجه به تذکر شما حتما در این زمینه تفاوتهایمان مطالعه خواهم کرد.
مورد 4 در مورد وسواس نجس و پاکی
بدون اقراغ می گویم کمی نه خیلی وسواس نجس و پاکی دارد. یعنی هر زمان من در حال خارج شدن از دستشویی یا حمام هستم غر غر های ایشون شروع می شودکه مثلا پایت را آنجا نزار اینجا را باید آب بکشم چرا حوله را اینجا گذاشتی صبر کن چند بار باید بگم پای خیست رو زمین نذار. صبر کن خشک شی بعد بیرون بیا. این حوله رو اینجا نزار .. خوب چه میشود کرد من هم گفته های ایشون را اطاعت می کنم و سر کله زدن در این مورد فایده ای ندارد.
جناب aram همسر من با اینکه شخصیتی بسیار آرام و محجوب دارد گهگداری می شود آتشفشان و چنان می غرد که نمی توانی تصور کنی این همان دختر معصوم و آرام است .
در تعطیلات عید امسال برای یک هفته به مسافرت رفتیم با دو تا از خواهر های من و منزلی که در آنجا سکنی داشتیم 2 اتاق خواب بیشتر نداشت خانوده یکی از خواهر های من 4 نفره است و خانواده دیگری 3 نفره و دو نفر من و خانمم
به محض اینکه وارد منزل شدیم همسر من بدون صحبتی با من یا دیگران وارد یکی از اتاق هاشد و طبق عادت وسواسش تخت خواب ها را ملحفه کشید و در را هم از داخل بست که استراحت کند و حدود ساعت 5 بعد از ظهر از اتاق بیرون امد.من هم هیچ اعتراضی به ایشون نکردم.بعدها در تهران بهش گفتم این همه آدم ریختن تو یک اتاق و من و تو در اتاق دیگر راحت بودیم در حالیکه می توانستیم زنانه مردانه کنیم اتاق ها را.تا همه راحت باشند. البته ظاهرا گفت خوب مگر سختشان بود ؟چرا نگفتند؟بعد هم گفت که من راحت نیستم با کسی یک جا بخوابم و من باید حتما اتاقم جدا باشد. من هم گفتم راحت نیستی دیگر با من مسافرت نیا.من با آنها می روم. ایشون هم گفت تو متوجه نیستی من زنت هستم و اینگونه بود که جنگ جهانی سوم شروع شد.پشت سر هم جیغ های بنفش و گریه.
مورد بعدی هم اینکه زمانیکه برای عروسی میخواستیم سالن انتخاب کنیم کمی درگیری داشتیم زیرا با توجه به بودجه ای که برای اینکار درنظر گرفته بودیم تعداد محدودی از سالن ها را می توانستیم انتخاب کنیم که هم کیفتیش خوب باشد هم قیمتش .یک روز پدر و مادر من آمدند دنبال همسرم و با عزت و احترام ایشون را بردند چند سالن را ببیند ومن هم از محل کارم امدم.یکی از سالن ها مورد قبول پدر ومادرم بود و به دلیل اینکه پدرم بازنشسته آن ارگان بود تخفیف مناسبی به ما می داند .پدرم در نهایت احترام به همسرم گفت اگر موافق باشی همین را قرار داد ببندیم .همسر من هم بسیار بی ملاحظه به ایشون گفت مگر من بی پدر و مادر هستم که شما فقط از من نظر می خواهید؟
این رفتار ایشون من را شکه کرد زیرا اینگونه برخورد ها از ایشون با توجه به بقیه رفتارهاش که همیشه توام با آرامش و احترام و لبخند است نمی خواند و دیگران را شکه میکند
باور بفرمایید این مسئله را همکاران سرکارش هم گفته اند که گاهی از این رو به اون رو می شوی . البته شاید در سال یکی دوبار از این اتفاق ها از جانب ایشون رخ دهد و بقیه اوقات واقعا خانومی می کند. همچنین به صورت ماهانه بدخلقی ها و افسردگی هایی دارد که دیگر تایم و مدتش دستم امده و در ان زمانها سعی می کنم از هرگونه تنش جلوگیری کنم .
ببینید منظورم این نیست که هسرم را تخریب کنم یا از این موارد گلگی دارم فقط از این بابت عرض کردم که بدانیداین گونه مشکلات در زندگی همه وجود دارد.و همان طور که در ابتدا گفتم واقعا صبوری های ایشون در قبال من خیلی زیاد بوده و شرمنده اش هستم.
بازهم از همدری شما بزرگوارن سپاس گذارم به امید روزگاری خوش برای همه شما عزیزان .
-
جناب قایقران
در خصوص وسواس همسرتان حق دارید اما بدانید نه فقط شما هستی که اذیت می شوی بلکه خود او بیشتر از شما اذیت
می شود .
وسواس دلیل بالینی دارد و به ایشان کمک کنید که به یک روانشناس بالینی مراجعه کرده و ریشه یابی شود و با راهکارهایی
حتی گاهی پشتیبانی دارویی آنرا رفع کند .
عمدتاً دلیل وسواس اضطراب و عمدتاً علت اضطراب نیز ترسها و نگرانی ها هست که در واقع این موضوع باید یافته شود
یعنی روانشناس کمک می کند دلیل روانی ترس و اضطراب را یافته و روی آن کار می کند گاه با یک روانکاوی ریشه ترس و
اضطراب را یافته و درمان می کنند .
اگر این نجس پاکی صرفاً بخاطر تقیدات مذهبی باشد که ریشه اش می تواند احساس گناه که آن هم می تواند ریشه
در کمال گرایی یا تأکیداتی که در دوران کودکی روی رفتار و اعمال شده با زمینه ایجاد ترس از خدا و عذاب باشد . گاهی هم
ربطی به کودکی فرد نداشته بلکه با تحولات فکری و پیدا کردن تقیدات مذهبی افراط پیش می آید و این افراد و ریزبینی در
اعمال و اعمال احکام دینی سر به وسواس فکری و عملی می زند .
در صورت اخیر کافی هست که آگاهی فرد در این خصوص بالا رود و بفهمد که دین تا چه حد آسان گرفته بسیار کمک کننده
هست و توقف فکر نیز از نظر کنترل ذهن راه درمان هست . مثلاً کافی هست ایشان بداند که طبق احکام دینی ملاک نجس
بودن یقین بر شهود یا علم بر نجاست هست یعنی حتی اگر فردی وارد توالت می شود و آنجا را خیس می بیند تا یقین نداشته
باشد که آن رطوبت ادرار است ، آن رطوبت پاک است و حتی می توان روی آن پا گذاشت و حکم نجاست ندارد . و ما اگر رعایت
می کنیم از روی احتیاط هست و لذا اصلاً اجازه نداریم به دیگری سخت بگیریم و اگر دل به هم خوردگی از دیگری پیدا کنیم یابه
هم بریزیم دیگر ربطی به حکم دینی و نجس پاکی ندارد بلکه به روحیه نظافت طلب یا محتاط ما برمیگردد که سر به افراط زده و
وسواس شده و نیاز هست آنرا رفع و تعدیل کنیم . کندی در اقدامات خانه داری و ... هم به همین وسواس و ریز بینی بر
می گردد
نمونه رفتارهای دیگر را کافیست با ظرافت و در موقعیتهای عشقولانه بدون نشانه رفتن شخصیتش رابه وی آموزش دهید و بیان
کنید که مثلاً آنگونه رفتار در سفر مشهدیک رفتار غیراجتماعی و به دوراز همنواعی گروهی هست که هردوی این اشاره ای که
کردم قابل مطالعه هم هست و می توان در باره آنها خواند و نمونه های رفتارهای غیر اجتماعی و بدور از همنواعی گروهی را
فهمید و آگاهی را بالا برد و رفتار را تغییر داد . فقط مهم روش بیان و نقد هست که باید خود آن رفتار را نشانه رود آنهم با محبت
و دلسوزی و ملایمت نه شخصیت فرد را که مقاومت می آفریند و رفتار دفاعی .
پدرم که خدا روحش را قرین رحمتهای واسعه کند و در این واپسین لحظات ماه رمضان برایش علو درجات از درگاه احدیت
می طلبم. چنان زیبا و با حفظ و حتی تقویت عزت نفس رفتاری از ما را نقد می کرد یا تذکری لازمه را می داد که به شخصه
تذکراتش را دوست داشتم و در خاطرم مانده و خودم به او از کارهام گزارش می دادم و منتظر بودم اشکالاتش را به من بگه
چون لذت می بردم که هم تحسینش عزت نفس می آفرید هم نقدش . برای نمونه اگر رفتاری اشتباه بود اینگونه بیان می کرد:
دخترم به نظرت این کار درست بوده ؟
از تو بعید می دانستم که .....
تو که ماشاالله عاقلی و خوب تشخیص می دهی و بهت افتخاز می کنم حیف نیست فلان رفتار رو داشتی ...
و آنقدر اون تایید شخصیت لذت بخش بود که هنوز لذت آن در وجودم هست .
او بی آنکه بداند روانشناسی کیلویی چند است بر اساس فطرت و عقلانیتش و رضایت خدا که همیشه مد نظرش بود اینگونه
رفتار می کرد و بسیار برای ما سازنده بوده ، این چیزیست که در درون همه ما هست یعنی یک پتانسیل انسانی هست،
فطرت انسانی ما این ذخیره را دارد فقط از آن غفلت می کنیم .
از این تجربه هم منظورم این است که اگر بر سیاق دل و فطرت و عقل ، نه نگرانی ها و احساس مسئولیتها بخواهی این موارد
اشتباه را به همسرت بگویی خود بخود چنان خواهی گفت که او لذت هم می برد.و این برای همه ما درارتباط با همدیگر ممکن
هست و خدا ما را هدایت کند بر صراط صحت و سلامت که سعادت را نتیجه می دهد .
برای شما و همه دوستان و خودم و خانواده و دوستان همین را از صمیم قلب در این ساعات باقی مانده ماه پر برکت
می خواهم که اگر همین را توشه از این ماه مبارک دریافت داریم زهی توفیقات
-
یادم رفت بگم
رفتار مربوط به سفری که به اتفاق خانواده داشتید نیز اثر وسواس هست . لذا اگر این باشد با بالا رفتن آگاهی در خصوص رفتار
اجتماعی و همنوایی گروهی هم حل نخواهد شد چون آن حرکت در خصوص اتاق در واقع نوعی امنیت خاطر هست از آنچه به
ایشان اضطراب می دهد که همان تمیزی و نجس پاکی هست و ارتباطی به بی ادبی یا خودخواهی ندارد بلکه حتی نیاز دیگران
را هم می داند اما نمی تواند خود را کنترل کند چون نیاز خود را بیشتر می بیند .
در کل در این خصوص او را یاری کنید نزد روانشناس بالینی برود و سطح وسواس را دریابد و راه درمان را در پیش بگیرد
-
سلام
فرشته مهربان با نکته سنجی و زکاوت شما بسیاری از رفتارهایی که گاها موجب ناراحتی من می شدند رفع شدند به این دلیل که اکنون درک می کنم علت این رفتارها چیست و می فهمم به دلیل لجبازی با من نیست
چیزهایی که در مورد وسواس اشاره کردید کل پیش زمینه ذهن من رو تغییر داد.زمانیکه همسرم دقیقا مثل یک معلم اخلاق یا بهداشت روی مواردی تاکید میکرد پیش از این احساس می کردم اینگونه قصد تحقیر مرا دارد یا به نوعی میخواهد نشان دهد تربیت درستی نداشتم یا موضوعی که در مسافرت پیش امد برای من حل نشده باقی مانده بود اما با خواندن صحبت های شما دوباره در این باره صحبت کردم و متوجه شدم علت اینکه ایشون می خواستند اتاق مستقلی داشته باشند ریشه در وسواس داشته نه خودخواهی و خودبرتری.
خانمم تا کنون نسبت به قرارهای ما مقید و متعهد بوده است و من هم سعی کرده ام حدالمقدور تجسسی نکنم .در این مدت با کاهش چک کردن های من رفتار او هم به مراتب بهتر شده است .حس می کنم علاقه و توجه اش بیشتر از قبل شده است.کمتر به منزل پدری می رود این آخر هفته هم خواست خانه خودمان باشیم.
آرامشم بیشتر شده است چند روزی است خبری از سیل عظیم دزدان دریایی نیست و این آرامش را مدیون کمک های انسان دوستانه شما عزیزان هستم از زمانیکه این رویه را داریم مشکلی پیش نمایده است .(در پرانتز می نویسم شاید بهتر باشد نخوانید! فقط یک مشکل پیش امد که به سرعت حل شد.روز عید فطر ، می خواستیم به منزل یکی از اقوام همسرم برویم که عزادار بودند من مایل نبودم به دلیل وجود دو نفر از اقوام مرد (پسر عموهای همسرم) که در انجا حضور داشتند ،بعد از اینکه ایشون حاضر شد من گفتم مایل نیستم و ایشون که تقریبا غیر ممکن هست جایی تنها بروند گفت من می روم و حتی ماشین را از پارکینگ خارج کرد. فکر کردم دلیلی ندارد این همه مشتاق باشد که تنها برود و از کوره در رفتم :97:.اما توانستم این رفتار را جبران کنم و خودم هم حاضر شدم و با او رفتم اولین باری بود که توانستم علی رغم احساس عصبانیت شدید خودم را آرام کنم و طبق خواسته او رفتار کنم )
-
جناب قایقران
هرچقدر یک مشاور توانایی در یاری مراجع داشته باشد نمی تواند کاری از پیش ببرد اگر مراجع پذیرا و عمل گرا نباشد .
بنا براین فهم و پذیرش و عملگرایی بالای شما کارساز تر از راهنماییهای ما هست و این را بدون تعارف می گویم .
داشتیم افرادی که راه حل مشکلاتشان ساده بوده و اصلاً مشکلشان پیش پا افتاده بوده اما اثر زیادی بر روح و روان و رفتارشان
داشته و می شده با دریافت راهنمایی و پذیرش و عمل کردن به راهکارها زود و راحت حل شود اما این عدم درک و پذیرش مانع
شده . لذا من بسیار خوشحالم از فهم و درک بالای شما و پذیرشتان و اشتیاقی که در عملگرایی نشان می دهید و همین
خود بزرگترین سرمایه برای موفقیت در زندگی هست و بخاطر این خصوصیت خدا راشکر کنید .
در کنترل احساس در ماجرایی که اشاره داشتید بسیار خوب عمل کردید و احسن بر شما .
در خصوص موضوع وسواس آنرا ریشه حتی بعضی از رفتارهای دیگری که نگفته اید و آزرده اتان می کرده بدانید .
شما می توانید با مطالعه در مورد آن و عوارضش بهتر دریابید که کدام رفتارها حاصل وسواس هست تا بهتر به او کمک کنید .
در نظر داشته باشید افراد وسواسی به نظر خودخواه می آیند یعنی نمونه ای از رفتارها مثل همان قضیه مسافرت را در آنها
می بینید که تصور می کنید او چقدر خود خواه است . اما لازم است بدانید دقیقاً آن رفتار از روی احساس نیاز و شکننندگی
فرد هست نه خودخواهی . یعنی فرد وسواسی خود را در معرض آسیب می بیند و لذا آنگونه پناه می جوید و به تصور خود
امنیت خود را حفظ می کند لذا نه اینکه درک نکند مثلاً دیگران هم به آن اتاق احتیاج دارند ، بلکه نیازو آسیب پذیری خود را
ناخودآگاه بیشتر از آنها می بیند و به نوعی مستأصل است و چنان می کند .
بخصوص این رفتار در افرادی که وسواس عملی دارند ( مثل شستشو و نجس پاکی و .... ) بیشتر مشاهده می شود .
آنها خود را درخطر هجوم میکروبها و ابتلا به بیماری و ..... احساس می کنند و ناامنی در وجودشان موج می زند و ..... لذا
دست به این رفتارها می زنند در حالی که ممکن است ما فکر کنیم آنها به نظافت خیلی اهمیت می دهند و ..... در حالی
که عمل آنها ربطی به نظیف بودن ندارد .
یکی از نیازهای ضروری آنها امنیت روانی هست که اضطراب را کم می کند و شما می توانید نقش مهمی در این زمینه ایفا کنید.
دقت کنید و پی گیر شوید که آیا خانمتان ترسهای خاصی دارد . به عبارتی ترسهای موهوم و ..... اگر چنین هست پس حتماً او
را نزد روانشناس بالینی ببرید که ریشه ترسهای او و اضطاب ناشی از آنها را که ممکن هست به کودکی برگردد را یافته و درمان
شود خواهید دید که وسواس او به دنبال آن چه بسا خود به خود علاج شود .
موفق باشید .
-
با عرض سلام و خدا قوت به فرشته مهربان همدردی من هر چندروز یک بارسایت رو چک میکنم و چون در صفحه اصلی عنوان مشکلم رو نمی دیدم متاسفانه متوجه پاسخ شما نشده بودم بابت همراهی صمیمانه شما متشکرم
بسیار خوشحالم که از نظر شما سرمایه زیادی برای موفقیت در زندگی ما وجود دارد.من خودم هم نمیدانم چطور شد که به یکبار به مشاوره علاقه مند شدم .
فکر میکنم همه چیز به اعتقاد و طرز تفکر افراد بستگی دارد. اگر معتقد باشی راهی وجود دارد حتما راهی پیدا خواهی کرد.و اگر معتقد باشی در آخر خطی.حتما به آخر میرسی.
فرشته مهربان شاید بهتر می بود مشلات مرتبط با وسواس همسرم را در مشکل جداگانه ای مطرح می کردم؟ اگر باعث بی نظمی در تالار همدردی شدم عذر میخواهم /
در مورد ترس همسرم سوال پرسیده بودید. با خوندن نوشته هاتون متعجب شدم نمی دانستم ممکن هست وسواس و اضراب به ترس هاش ربطی داشته باشد.شما با درک عمیق و اشراف کاملی که به مباحث روانشناسی دارید من را با دنیای جدیدی در زندگی متاهلی خودم آشنا کردید.
خوب بهتراست کامل تر توضیح بدم.من در دوران آشنایی وحتی قبل از اینکه به ایشون پیشنهاد ازدواج بدم متوجه ترسو بودن و مضطرب بودنش شده بودم. البته با توجه به سیستم دخترانه فکر می کردم این موارد طبیعی باشند.مثلا زمانیکه برای آزمایش قبل از عقد به آزامایشگاه رفتیم با اینکه قرار نبود از ایشون آزمایش خون بگیرند حالت تهوع بهشون دست داد فکر میکنم به دلیل اضطراب و ترس بود.البته خودشون توضیح دادن که نسبت به محیط آزمایشگاه حساسیت دارند., و بعد از اینکه به منزل مادرشون برگشتیم کل لباس ها اعم از مانتو و روسری و ...را داخل ماشین لباسشویی انداختند و تاکید کردن من هم حتما لباس هایم را از سر تا پا بشویم چون محیط آزمایشگاه ممکن هست آلوده باشد و چندین بار این موضوع را پیگیری کردند که آیا شستی؟
ترس هایی هم در زمینه سوار شدن به ماشین آژانس دیدم از ایشون.که اکثرا فکر میکند راننده مشکوک هست.البته من خوشحالم که او محتاط است اما فکر میکنم این میزان نگرانی و اضطراب دیگر احتیاط نیست.
همچنین زمانی که عابری از ما سوالی می پرسد ایشون معمولا فرض رو بر این گذاشتن که این عابر دزد هست یا قصد بدی دارد و قدم هاش رو تند میکند و می گوید جوابی ندهم.
بارها شده در منزل بی دلیل از خود من هم ترسیده بر اثر یک شوخی،بطوریکه عصبانی شده و خواسته هرگز چنین شوخی هایی با او نکنم.
حال نمی دانم ترس های اینگونه ممکن است مسبب همین وسواس باشد و نیاز هست به روانشناس مراجعه کنیم؟
از بذل توجه شما سپاس گزارم.:72:
-
سلام
خیلی خیلی شرمندم و عذر میخوام
میشه کارشناسا به اینجاهم سربزنین لطفا؟http://www.hamdardi.net/thread-29121.html
-
جناب قایقران
آنچه اشاره داشتید از ترسهای همسرتان مهم هستند .
دردرجه اول یک چکآپ خونی برای ایشان داشتیه باشید و از جهت وضعیت آهن خون و یعضی ویتامین های موثر دیگر بررسی کنید .
کمبود شدید آهن عارضه مثل ترسهای موهوم را در رفتار فرد موجب می شود و اگر از این جهت مسئهل ای بود یعنی کم خونی
داشتند حتماً درمان کنند و از جهت ویتامینهای بخصوص گروه ب نیز بررسی را به عمل آورید به کمک پزشک و به نتیجه برسید .
به موازات آن نزد روانشناس بالینی هم ایشان را ببرید . به نظر بنده اگر ترس و اضطرابهای ایشان درمان شود وسواس وی خود بخود
درمان خواهد شد . چون وسواس نیز عارضه هست که اصطلاحاً بیماری مطرح می شود .
با پشتکار وپیگیریهایی که در شما می بینم حتماً در این زمینه به خانمتون کمک خواهید کرد و همین رفتار و توجه شما به
سلامتی او که مهربانانه در پیش خواهید گرفت به او امنیت روانی خواهد داد که اثر مفیدی خواهد داشت
موفق باشید و از نتایج ما را بی خبر نگذارید
-
فرشته مهربان همدردی از زحمات غیر قابل جبران شما تشکر می کنم
مدتی نتوانستم به سایت همدردی سر بزنم اما در طی این مدت همواره از نکات مهمی که از سایت اموختم بهره بردم و مشکل خاصی وجود نداشته و حتی در زمینه وسواس و ترس هم همسرم تغییرات مثبت زیادی داشته است.
من لبریز از رضایت خاطر هستم.
امشب طبق روال قبل برای همدردی نیامدم آمدم از شما قدردانی کنم.