RE: اعتياد همسرم و كمك به ترك آن
نکاتی دیگر جهت یاد آوری
به جد مراقب کنترل گری خود باش ، و با همسرت در کمال اعتماد برخورد کن .
برای مردان هیچ چیز به اندازه زبان خوش و تکریم و احترام و حفظ قدرتشان از سوی همسرانشان جذب کننده نیست . پس به این مورد خوب بپرداز .
گرما بخشیدن به کانون خانواده با پرهیز از پالسهای منفی دادن ( دغدغه های دورنی به صورت دلخوری ، گله و شکایت و ترس و ... به صورت پالس منفی منتقل می شود ) همسرت را بیشتر به خانه و زندگی و همسر و فرزندش دلگرم می کند .
اوقات آزاد او را با برنامه های مفید و اغلب خانوادگی پر کن تا فرصت برای فرار ذهن به سوی یادآوری مواد مخدر نداشته باشه.
فعلاً اینها به ذهنم رسید
Re: اعتياد همسرم و كمك به ترك آن
مرسي از راهنمايي هاي خوبتون ، من همه سعي خودم رو مي كنم كه اين دفعه بتونم زندگيم رو نجات بدم چون اگر ايندفعه نشد ديگه هيچ اميدي به بهبود وادامه اين زندگي ندارم وبه نظرخودم تا الان خيلي كوتاه اومدم . وشوهرمم بايد خودش رو نشون بده كه مي تونه ترك كنه به خدا من نه پول ازش مي خوام ، نه كار ونه هيچ چيزديگه فقط بتونه سالم زندگي كنه . فقط اميدوارم كه افكار منفي وبدبيني به سراغم نياد وبتونم همونجوري كه شماراهنمايي كردين عمل كنم اين روزها خيلي استرس دارم همش مي گم يعني ديگه خوب شده ، ديگه سراغ اين كار نمي ره . توروخدا توي اين ماه مبارك براي من وزندگيم دعا كنيد :323:
RE: اعتياد همسرم و كمك به ترك آن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط عروسك
مرسي از راهنمايي هاي خوبتون ، من همه سعي خودم رو مي كنم كه اين دفعه بتونم زندگيم رو نجات بدم چون اگر ايندفعه نشد ديگه هيچ اميدي به بهبود وادامه اين زندگي ندارم
جداً از راه دادن اینگونه افکار به ذهن پرهیز کن .
وبه نظرخودم تا الان خيلي كوتاه اومدم .
کوتاه اومدنهای بیجا گاه زندگی را خراب می کند ، همانطور که گفتم گذشته راکاملاً کنار بگذار و در ذهن مرور نکن ، الآن بهترین موقعیته که خودت را در نقطه صفر ببینی و از نو شروع کنی . به عبارتی زندگیت را از نظر رابطه و رفتار صفر کن و آغاز مجدد داشته باش و بر همین منوال اصلاً گذشته و رنجها و کوتاه اومدنهات رو به ذهن راه نده که امواج اون اختلال در روند خوبی که می توانی آغاز کنی ایجاد می کنه ، هر وقت هم افکار مربوط به گذشته سراغت اومد سریع توقف فکر بده .
وشوهرمم بايد خودش رو نشون بده كه مي تونه ترك كنه
این توقع رو در رفتار و کلام به این گونه نشون نده ، فقط با حفظ اون در جایگاه مردانه و مسئولیتهاش و انتظار از ایفای نقشش به عنوان مرد زندگی ( قدرت اقتصادی ، مدیریت ، راهبری و.... ) می توانی به این هدف برسی .
به خدا من نه پول ازش مي خوام ، نه كار ونه هيچ چيزديگه فقط بتونه سالم زندگي كنه .
اتفاقاً همین غلطه . اینهایی که گفتی مسئولیتهای یه مرده که باید در قبال خانواده داشته باشه و همینها هم هویت مرد بودن و احساس قدرت او را تأمین می کنه و با همینها میتونه راه سلامت را در پیش بگیره .
فقط اميدوارم كه افكار منفي وبدبيني به سراغم نياد وبتونم همونجوري كه شماراهنمايي كردين عمل كنم اين روزها خيلي استرس دارم همش مي گم يعني ديگه خوب شده ، ديگه سراغ اين كار نمي ره .
اگر همه چیز را صفر کنی ، دیگه به این افکار هم راه نمیدی ، امیدوار باش ، و خوب عمل کن ، مهم اینه ، شما رو رفتار خودت درست بودن اون تمرکز داشته باشی و کاری به این که شوهرت چه می کنه نداشته باش ، به قول مدیر شما به عنوان قفل تغییر داشته باش ، کلید خود به خود تغییر خواهد کرد ، البته تغییر قفل هم نباید با هدف تغییر کلید باشه .
شما فقط روی رفتار خودت و گرمای کانون خانواده به روش درست تمرکز داشته باش
Re: اعتياد همسرم و كمك به ترك آن
سلام عروسک جان
..
گفتنی ها رو فرشته مهربان گفته سعی کن اونها رو انجام بدهی
..
به همسرت قدرت بده شخصیت بده اهمیت بده
گذشته را فراموش کن ولی درسهایی که ازشون گرفتی رو به یاد داشته
و یک نکته سعی کن زن باشی>>> زن بودن را بیاموز<<<<
خانومی وقتی تا پای طلاق میری و بعد منصرف میشی و تصمیم می گیری یک فرصت دوباره به زندگی ات بدهی ، خیلی مسائل برایت تداعی می شود و خیلی جاها دچار شک و تردید می شوی
من آنچه را که تجربه کردم برایت می نویسم:
... منم مثل شما فکر می کردم که شوهرم باید این کار رو بکنه ... اون رفتار رو داشته باشه و و... دقیقا حرفهای تو رو می زدم ... البته توی ذهنم و دلمم ... چیزی رو بروز نمی دادم
این فاصله ای که بین ما افتاده بود
برای من مفید .. چون ترس از طلاقم ریخت>> دیگه از طلاق وحشتی نداشتم ... جدایی همون چیزی بود که 8ماه گذرانده بودم ... با سختی هاش آشنا بودم و تقریبا زندگی توی دستم اومده بود
بعد از گذشتن دو هفته دیدم شوهرم اون چیزی که می خواهم نیست
من توی این هشت ماه خیلی تلاش کرده بودم
خیلی مقاله خونده بودم خیلی تمرین کرده بودم
کلی تغییر پیدا کرده بودم
اما شوهرم ... با اون شخصی که می شناختم خیلی فرق می کرد.... حساس تر شده بود.... مغرور تر و پر توقع تر بود...
اصلا نمی تونستم انتظاری ازش داشته باشم
پشیمون شده بودم
دلزده بودم
مدام توی ذهنم به خودم می گفتم چرا قبول کردم ... چرا دوباره اومدم زیر یک سقف...
شوهرم با خانواده ام بد شده بود .... هیچ کدوم از محبت های اونها را نمی دید ....
خانواده ی خودش هم دو قورت و نیمشون باقی بود
از وضعیت زندگی ام کلافه بودم و بیزار
دلم می خواست برم
انتقالی ام جور شده بود
یادم هست زیر فشار شدیدی بودم.... از شوهرم خیلی انتظارها داشتم ( فکر نکن مالی و یا محبت .... انتظار اینکه حداقل اون هم بپذیره که در این زندگی اشتباهاتی هم داشته...انتظار داشتم حالا که من کوتاه اومده ام ، اون هم سعی کنه رفتارش رو تغییر بده ... اما افسوس )
روز به روز وضعیت روحی ام تحلیل می رفت ... خصوصا اینکه چون شوهرم برگشته بود انتظارات دیگران هم بالاتر رفته بود
...
یادمه یه روز اومدم توی تالار توی تاپیک " امروز دلم می خواد یه پست زدم"
فقط برای اینکه فریادی که مدتی بود توی گلوم خفه کرده بودم رو بیرون بریزم
... بعد از پست من مدیر اومد یه پست زد
... انگار یه سیلی محکم زد توی گوشم
برق از سرم پرید
به خودم اومدم
انگار باید یکی این تلنگر رو بهم می زد که : پس این همه سختی کشیدی... واسه خودت هی سایت های مختلف رو زیر رو کردی ... این همه کتاب خریدی خوندی
هی با خودت می گفتی ... من می تونم ... این من هستم که تغییر می کنم ... من هستم که زندگی ام رو می سازم ... شرایط بیرونی نمی تونه روی من تاثیر بد بذاره ...
پس کوش کجا رفت
این بود که به خودم اومدم
پیشنهاد می کنم تاپیک دانه رو که من باز کردم حتما بخون
خیلی چیزها دستگیرت میشه
می تونم بگم صبر ، صبر ، وباز هم صبر خیلی خیلی کمک حال من بود
این اتفاقهایی که برایت گفتم شاید توی مدت یک ماه برای من رخ داد
ولی من با وجود تمام این حالات و روحیه ضعیفی که پیدا کرده بودم صبر و آرامش خودم رو حفظ می کردم... با شوهرم دعوا راه نمی انداختم .. بهش بد و بیراه نمی گفتم ... قهر نمی کردم
خیلی آرام و صبور روزها را می گذروندم
با زدن تاپیک دانه بود که راه خودم رو پیدا کردم و الان می تونم بگم خیلی خوشبختم
البته این بدان معنی نیست که هیچ مشکلی ندارم و شوهرم بر وفق مرادم دست به سینه ایستاده تا هرچه من بگویم بدون چون و چرا انجام بده ها
حتی به این معنی هم نیست که من چشم و گوش بسته سرم و انداختم پایین و دارم می سوزم و می سازم ها
نه
زندگی جریان دارد با همه ی پستی ها و بلندی هایش ... با تلخی ها و خوشی هایش اما این بار من متفاوت از قبل عمل می کنم
متفاوت از قبل رفتار می کنم
مهارت های زندگی را پیدا کرده ام و بکارشون می گیرم
..
دعوامون هم میشه
از هم دلخور هم میشیم
ولی حلشون می کنیم و دوباره بیشتر تلاش می کنیم
این زندگی من هست و من مسئول آن هستم نه هیچ کس دیگه ای
این من هستم که می تونم خودم را خوشبخت و یا بدبخت بنامم
و اما راهنمایی که نه پیشنهاد من به شما عزیز این هست که
با صبوری صبوری و باز هم صبوری سعی در ساختن زندگی ات داشته باشی
زندان شوهرت را به رویش نیار
اعتیادش رو هم به رویش نیار
از گذشته حرفی به میان نیار
بهش محبت کن .... بهش احترام بذار... انگار روزهای اول ازدواجتون هست... بدون چشم داشت و بی غرض بهش مهربانی کن
اون جاهایی که کم میاری ... از خدا کمک بخواه ... اونقدر قشنگ دستت رو می گیره که حد نداره
موقع هایی پیش میاد که احساس بدی وجودت رو پر می کنه و درست توی همون لحظه شوهرت خواسته ای داره که این حس بد رو بیشتر می کنه توی اون لحظات من به خدایم می گفتم " خدایا چون تو گفتی .. و فقط به خاطر تو ...وقتی به خاطر خدا می گذشتم
عجیب آرامش میومد توی وجودم می نشست ... حتی بعدش احساس رضایت و خرسندی هم در من به وجود میومد
خیلی جاها باید به خاطر زندگی ات کوتاه بیایی گلم
...
یادت نره ... اونقدر بهش محبت کن که همه ی خلا ها را برایش پر کنی
انسانها برده ی محبتند ... یادت نره
فمن یعمل مثقالا خیر یره
واقعا هرچی بکاری همون رو درو می کنی .. بذر محبت بکار .. عشق و صمیمیت درو کن
شک نکن...:72:
RE: اعتياد همسرم و كمك به ترك آن
باسلام ، وبسياربسيارممنون از راهنماييهاي شما دوستان عزيز خيلي دوستتون دارم . اميدوارم كه بتونم ازعهده اين كاربربيام . بالهاي صداقت عزيزمن مي خوام يه پيام خصوصي برات بفرستم ولي نمي تونم آخه يه سئوال ازت داشتم اگه ممكنه راهنماييم كن يا اگه ميشه ايميلت رو بهم بده . بازم تشكر
RE: اعتياد همسرم و كمك به ترك آن
شوهرم ديروز از زندان آزاد شد خيلي تغييركرده شده همون آدم چندسال پيش خيلي خوشحال شدم كه اينجوري سرحال ديدمش . خودش خيلي ابراز پيشيموني مي كرد وهمش مي گفت جبران مي كنم وازروز اولم بهترمي شم . ولي من خودم هنوز همون حس بدبيني رو دارم . بهش مي گم ازخونه نري بيرون ياهرجا مي خواي بري بمون تا باهم بريم . اونم ميگه بهم اعتماد كن ولي نمي دونم چرا نمي تونم خودم رو راضي كنم كه راست مي گه . شما مي گيد من چطور اين حس بدبيني وبي اعتمادي رو از خودم دوركنم ؟خيلي استرس دارم .
RE: اعتياد همسرم و كمك به ترك آن
عروسک عزیز
خوشحالم که همسرت با این حال و احوال برگشته و این زمینه مناسبی برای اجرای توصیه هایی که بهت شد رو میده
عزیز جان همین اول کار که رفتار کنترل گرانه راه انداختی :316:. یادت هست گفتم به همسرت اعتماد کن ؟ این حرفت و کلامت که از خونه بیرون نرو و اگه میخوای بری با هم بریم میدونی چه پیامی داره ؟؟:163:
پیامش اینه ::303:
من حرفات رو باور ندارم ، بهت اعتماد ندارم ، قبولت ندارم ، می دونم باز هم از خونه بری بیرون میری سراغ مواد ، پس حق نداری از خونه بری بیرون ، فقط وقتی میری که خودمم باشم ، تو به مراقبت من نیاز داری ، من مراقبت نباشم تو باز میری سراغ مواد و.....
حالا خودت رو بزار جای همسرت ، و ببین که اون اینها رو بهت حالی کنه ، چه حالی پیدا می کنی ؟؟ آیا دل و دماغی برای بودن تو اون خونه و زندگی با چنین آدمی خواهی داشت ؟؟ و....
و ایضاً تصور کن که به جای از خونه بیرون نرو و..... همین پیامهایی که گفتم در دل این دستورت خوابیده را عیناً بیان کنی ، آیا حاضری اینا رو بگی ؟؟
خانمی ، قرار شد که همسرت فعالیت کنه ، کار کنه و تو بهش تکیه کنی ، یعنی قرار شد به گونه ای عمل کنی که این شود ، اونوقت میگی از خونه بیرون نرو ؟!؟!؟!؟!؟!!!!!!!!
یادمه هم من هم بالهای صداقت بهت گفتیم ، به روی شوهرت اعتیادش رو نیار . عزیز جان همین اول کار که با گفتن این که از خونه بیرون نرو به روش آوردی که معتاد بوده و می ترسی که دوباره بره بیرون گرفتار بشه. اگر خونه باعث اعتیادش نشه ، بیرون نمیشه .
عروسک جان شوهرت رو به حال خودش بزار و رو خودت کار کن ، به او کار نداشته باش مشکلی پیش نمیاد ، مشکل وقتی پیش میاد که به اون کار داری . با خودت کار داشته باش
خواهش می کنم دست از کنترل گری و والد بازی برای همسرت بردار ، بالغ همراه و همپا باش .
ببیخش که خیلی رک حرف زدم ،
رو خودت کار کن ، رو خودت کار کن ، رو خودت کار کن ، نگران همسرت نباش ، نگران همسرت نباش ، نگران همسرت نباش .
ببینم چه کار می کنی
RE: اعتياد همسرم و كمك به ترك آن
فرشته مهربان عزيز مرسي از راهنمايي هاي خيلي خوبت ، من دارم تمام سعي خودم رو مي كنم كه بتونم خودم رو تغييربدم ولي نمي دونم چرا همش مي ترسم ودوباره رفتارگذشته مي ياد سراغم ولي واقعاً دوست دارم كه تغييركنم واين افكارو از خودم دوركنم ولي نمي تونم توي شهرمون هم مشاور خوب پيدا نمي شه . گفته بودم كه شوهرم بجز مشكل اعتيادش كوچكترين مشكل ديگه اي نداره كه اونم الان خوبه ولي مي ترسم با طرزبرخورد خودم دوباره به طرف مواد بره . واقعاً دست خودم نيست نمي دونم چطوربايد باهاش برخورد كنم . خواهش مي كنم اگه ميشه شما راهنماييم كنيد كه چگونه بايد برخورد كنم . راهنمايي هاي شما را صدبارمطالعه كردم وتصميم گرفتم كه همون كارها رو بكنم ولي نميشه توروخدا راهنماييم كنيد تا ديرنشده بتونم اين طرزبرخورد را كنار بذارم . واقعاً به كمكتون نياز دارم .