درود
دیشب یه موضوعی پیش اومد که باید از مهارت همدلی کردن استفاده میکردم یکم از خودم ناامید شدم چون فراموش کردم در اون زمان و در اون موقعیت از این مهارت استفاده کنم.ایشالله دفعه بعدی حواسمو بیشتر جمع میکنم باید مطالعمو زیادتر کنم :303:
نمایش نسخه قابل چاپ
درود
دیشب یه موضوعی پیش اومد که باید از مهارت همدلی کردن استفاده میکردم یکم از خودم ناامید شدم چون فراموش کردم در اون زمان و در اون موقعیت از این مهارت استفاده کنم.ایشالله دفعه بعدی حواسمو بیشتر جمع میکنم باید مطالعمو زیادتر کنم :303:
سلام به دوستان خوب همدردی
مگه می شه به یه مهمانی دعوت بشید (بدونید کلی هم تدارک دیدن ، سفره رنگین ، صاحب خانه هم در مهمان نوازی زبان زد باشه ) وبرید و حالتون خوب نباشه؟!!!!!!
من حالم خوبه .
سلام و صد سلام به اهالی همدردی
امید که حال همه خوب باشه
من عجیب حال خوشی پیدا می کنم وقتی حال خوش شماها را متوجه می شوم ، برای همین از اینکه از حال خوب دل و بی نهایت با خبر شدم ، سرخوشم .... الهی مستدام بدار :323:
بی نهایت عزیزم ، حالا که حالت خوبه و مهمان بودن را درک کردی و حسش می کنی و بهت خوش میگذره ، ما را یادت نره ، سفارش ما را به صاحب این سفره بکن ....:323:
امیدوارم همه ما تا حالا بهره مند بوده باشیم و شبهای قدر دستهامان پر باشه از خیر و خوبی هایی که برای خود و دیگران طلب می کنیم .
دوستان عزیز بسیار در این ماه طالب دعای خیرتون هستم بخصوص برای چند حاجبت معنوی که دارم ......
دوستان همدردی دعا گوی شما هستم ان شاء الله خدا قبول کند به آبروی مهمانان ویژه و عزیزش
9 سال پیش یه تصمیم گرفتم! عجیب عجولانه و بی تدبیر. بعدش دیدم هنوز پخته نشدم
6 سال پیش یه تصمیم پیشنهادی بهم دادن، دقیقا" قیافم اینطوری شد :18:، به نیت همون تصمیم چند وقتی ( طولانی) درگیرش بودم، اما به نتیجه نرسیدم، یادته آقای مدیر همدردی؟
2 سال پیش یه دل راضی یه ناراضی، گفتم باشه، اما نشد، نشد، نشد، نشد ( این نشد ها هر کدوم برای یکی بود، یعنی یکی، یکی ...) فکر کنم هنوز پخته نبودم باز
الان تصمیم هم دارم، راضی، ولی دیگه داره بوی سوختگی میاد به جای پختگی، هنوز لا خبر!
حال من رو می خوای بدونی؟ یه عکس از الان اتاقم بفرستم سوژه رسانه ها میشه!
سلاممن خوشحالم که حال خیلی ها اینجا خوبه.
ولی من حالم زیاد خوب نیست. همش می خوام تاپیک بزنم.ولی یه حسی نمی ذاره. یه حس تنفر و آلرژی به موضوع خواستگاری برام پیش اومده که دلایل زیادی داره. این قدر این حسه در من شدید بود که یه خواستگار را رد کردم(پای تلفن). هر چی خواستم به این حسم بی توجهی کنم نمیشه! یه گره هایی تو ذهنمه که هی می خوام راجع بهشون با یکی صحبت کنم. منطقی و باآرامش! بدون قضاوت نابجا! و سرزنش.
تو دنیای واقعی که نمیشه. اینجا هم روم نمیشه.همش می گم حالا یکی میاد میگه این دختر چقدر ناشکره!
قبول من ناشکرم! من پیش خالقم واقعا ناشکر و ناسپاس هستم! ولی نمی دونم چرا این حسه ازم دور نمیشه!
می خوام تا شب های قدر صبر کنم. شاید خوب شدم.و بی خودی زحمت ندادم.
دوستان برام خیلی دعا کنید.:72:
حالم خوب نیست
سلام به دوستان گل:72:
حال خوب وبد رو هردورو در حد عالی تجربه میکنم یه حسی همش منو میکشونه به پای صحبت دوست.
فرشته جانم حال و احوالم انقدر شدیدا خوب و بده که مجوز نوشتن اینجا رو دارم.
نمیدونم اون حال بده هم مثل شوخی میمونه گاهی بلند بلند میخندم برا بعضی چیزها که به ظاهر دردناکن.
هدی جان به قول خودت فکر کردم نوشتتو خودم نوشتم منم الرژی پیدا کردم امروز یکی زنگ زده من گوشی،رو برداشتم بعد سراغ منو گرفت خیر سرم خاستگار بود گفتم من خاهرشم و یجوری دست بسر کردم که نیان
خودمم بعم ریختم گفتم اخرش که چی؟
هدی انقدر خسته میشم گاهی که همینطوری ناخوداگاه کارای غیر منطقی میکنم البته تقصیر ازماست که کمال گراییم و به نتیجه نمیرسیم.واقعا گاهی ادم پس میزنه.
دوس دارم از خاب پاشم وببینم ازدواجم تموم شده دیگه راحت راحت شم ازین قضایا ببینم که انتخاب موفقی دارم
ناراحتم که اینهمه این همه سال دارم رو این موضوع مانور میدم.
شدیدا التماس دعا دارم
این ماه واقعا مثل حمام برا روحه دیدین ادم از حموم میاد بیرون چه حس قشنگی داره
وای به حال کسی که بره چند ساعت تو حموم بمونه ولی چرکول بیاد بیرون
حکایت استفاده نکردن از ماه رمضون هم همینه.
دوستان من به اجابت دعا ی در حق دیگران یقین دارم دعاتون میکنم و خواهش دعا هم ازتون دارم.
الان هم هوا باز بارونیه جاتون خالی:72:
سلام خانم مصباح الهدی ،شاید یه سرچ در مورد فرشته ی قابض و باسط کنید براتون جالب باشه.
به نظرم امن ترین جا توی دنیا فعلا زیر چادر نماز مادرم و بعدا انشالله همسرم باشه،شاید بد نباشه بعد از نماز مادرتون یه سر به اونجا بزنید.
- - - Updated - - -
راستی یه کامنت هم برای خانم روز سپید گذاشته بودم که چند غلط تایپی داشت گفتم اصلاح شده شو برا شما هم بذارم شاید با حال و هوای شما هم بی تناسب نباشه:
سلام فرشتهی خدا:angel:! سختیکشیدن که اینقدر ناامیدی نداره، تقصیر خودته دیگه به خدا بله گفتی (قالوا بلی) و از سر نادونی امانتی رو که هیچ کس توی این عالم حاضر به برداشتنش نشد برداشتی (آخ که خدا از اون نادونی چه کیفی کرد و چقدر بیشتر عاشق بنده هاش شد) حالا بقول معروف بکش.
آخه اون لحظه دیوونه بودیم، خدا یه کرشمه اومده بود:43: و فقط توی خلقت ما بود که اون کرشمه رو درک کنیم. اونم از فرصت استفاده کرد و امانت رو روی شونه های این انسان نحیف که به قول خودش ضعیف آفریده شده (خَلَقَ الإنسان ضعیفاً) گذاشت، گفت من وجود تو رو توی بهترین حالتی که میشد ساختم، و یاد این کرشمه رو تو وجودت گذاشتم حالا پاشو برو پایین ترین مرتبه خلقت (لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم. ثمّ رددناه اسفل سافلین). ما هم که بله رو با اجازه یا بی اجازه پدر و مادرمون (عقل و حب ذات) داده بودیم و کار از کار گذشته بود.
هیچی دیگه یه رعد و برق:boxing: (شک الکتریکی خدا) زدن تو سرمون و تخم این محبت کاشتن ته ته دلمون، خدا هم بهمون اونجا یه تقلب رسوند گفت میری اونجا من یکی رو از طرف خودم میفرستم یادت بده چه جوری این تخم رو که همه وجودت در پرورش و مراقبت از نهالیه که از این تخم به بار میاد مراقبت کنی. ما رو فرستادن تو دنیا (دور ترین جایی که میتونه از خدا وجود داشته باشه یا همون اسفل سافلین) ما هم که بدجوری از شک الکتریکی که بهمون داده بودن فراموشی گرفته بودیم، حالا دچار بحران هویت شده بودیم.
اندر عوارض اون کرشمه ناجوانمردانه:58:، خلقتی بی تاب ( إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا) و عجول (خُلق الإنسان عجولاً- خُلِقَ الإنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ) بود و اون موجودی که بعد از دیدار کرشمه روی خدا در عالم وحدت مشتاق و بی تاب کرشمه دیگه ای بود برای یه کرشمه دیگه هم به شدت عجله داشت با سر اونو انداختن توی عالم کثرت. حالا این بیچاره از همه جا بیخبرِ بی تابِ عجول که در فطرتش به شکلی ماهرانه هم یاد اون کرشمه رو جوری گذاشته بودن که میفهمید یه چیزی هست که اونو خیلی خیلی بی نهایت زیاد میخواد و هم اون چیز رو نمی فهمید درست و حسابی چیه و هم یه جورایی توی ذاتش بود که در هر چیزی جلوه ای از اون محبوب رو ببینه افتاد تو دنیا و هر چیزی که به خیال خودش مظهری از اون نمی دونه چی چی رو دید بهش محبت پیدا کرد و امان از دل انسان وقتی تخم محبت چیزی توش کاشته بشه یه مزرعه تام و تمام برای پرورش هر محبتی.
حالا دیگه بت هم میساخت تا در اون مظهر اون کرشمه رو ببینه و خوب به شدت هم به اون علاقه مند شده بود. حالا هر فرستاده ای که از جانب خدا میومد نمی تونست اون حب رو از دلِ این آدمِ بی تاب و عجول بیرون کنه مگر یه کسایی که هنوز به این مظاهر از ته دل امید نبسته بودن و دلشون میگفت نه این اون نیست.
توی داستان خلقت آدم یه موجود بود که اگرچه کمال طلب بود ولی خود برتر بین و پر از خُردِ شیشه بود ولی بد جور ظاهرش فرشته ها رو گول زده بود :43:نه بابا این بوده:devilish: در حدی که برای فرشته ها کلاس عرفان و معارف میذاشت. ولی خدا این ناخالصی رو نمی تونست ببینه اون هم وقتی اون رو توی عالم وحدت راه داده بود، آخه اونجا جایی نیست که کسی در برابر خدا منم منم راه بندازه خدا هم برای اینکه دستشو رو کنه یه بهانه جور کرد. گفت من انسانی از خاک آفریدم همه به اون سجده کنید و بقیه داستان رو هم که حتما میدونید...
از اینجا دشمنی بزرگی توی وجود شیطان نسبت به آدم شکل گرفت، اونهم از بزرگترین نقطه قوت آدم بر علیه خودش استفاده میکرد و میکنه و اون اینه که آدم عاشق کرشمه و زیبایی بود. هیچی دیگه اون اومد برای گمراهی آدم هر چیزی رو به شکل غلو آمیزی زینت داد، آدم هم که طبق عادت مسبوق به سابقه با هر کرشمه ای از هوش و حال میرفت.
خدا هم همین جوری که بیکار ننشسته بود تا شیطون هر کاری میخواد دلش بکنه و از طرفی به آدم قول هدایت داده بود:314: (إن علینا للهدی: همانا هدایت بر عهده ماست) به خاطر قولش خدا چه کارها که نکرد صد و بیست و چهار هزار از بهترین و دوست داشنی ترین بنده هاش و که خیلی دوستشون داشت فرستاد تا آدما رو یاد عهد روز الست بندازه و بگه بابا گول نخور اون زیبایی حقیقی وجود منه اگه گل زیباست :72:به خاطر اینه که تجلی وجود من توش بیشتره و اگر سوسک هم توی نظرت زشته به خاطر اینه که تجلی وجود من در آن محدودِ ولی خوب وجودش لازمه.
بازم خدا راضی نشد و به خاطر عهدش پیامبری رو فرستاد که روح و وجود اونو قبل از خلقت همه چیز خلق کرده بود و از اون چهارده نور واحد ساخته بود که واقعا در نهایتی که میشه خدا چیزی رو دوست داشته باشه این چهارده نور واحد رو دوست داشت. حالا خدا به خاطر عهدش باید اونو به عالم کثرت، به اسفل سافلین میفرستاد و بالاخره فرستاد و حرف دل خودش رو به پیامبرش نسبت داد(به هر حال این خداست که نازه و ما نیاز) و در وصف پیامبرش که درواقع حرف دل خودش بود این جوری گفت: (لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ: همانا شما را پیامبرى از خودتان آمد که رنج و زیانتان بر او گران است، به [هدایت] شما اصرار دارد و به مؤمنان دلسوز و مهربان است)و چون خیلی ما رو دوست داشت یه نامه ششصد صفحه ای هم برامون فرستاد (لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ-کتابی فرستادیم که در اون به یاد شما بودیم آیا نمی اندیشید) اینجا به نظرم منظور خدا از این اندیشیدن این بود که من که دارم اون روز رو به یادتون میارم آخه چرا دیگه یاد من ازتون دلبری نمیکنه؟ البته جوابش معلومه توی دل دو محبت در عرض هم قرار نمگیرند، و اگر محبتی در دل ما کنار محبت خداست خود خدا خواسته باشه.
خدا برای هدایت ما پاشو فراتر گذاشت حضرت زهرا (س) بین در نیم سوخته عزیزش رو از دست داد، فرق علی اش شکافت، جگر حسن اش تکه تکه شد، و دیگه از کجای حسین (ع) بگم که بدن پاکش زیر سم اسب ها لگد کوب شد و کمرش با رفتن قمر بنی هاشم شکست و سر مطهرش بر روی نیزه یادنامه خدا برای مارو تلاوت میکرد و... تا خدا نور چهاردهمش رو هم فرستاد ولی باید دیگه این یکی رو از سنت های طبیعی این دنیا حفط میکرد برای همین ابری رو که نماد دلتنگی اش بود جلوی خورشید وجود اون قرار داد که نه ماها از وجود خورشیدگونهی او بیبهره باشیم و نه دلهایی که محبت اشتباهی رو توی دلشون پرورش دادن (فی قلوبهم مرض) به حدی که دیگه جایی برای پرورش نهال محبت خدا در اون دل ها نیست کمر به قتل آخرین خورشید خدا نبندند، و ما هم چشم بهراه باشیم و نشان دهیم از یاد او نرفتهایم چون محبت خدا را فراموش نکردیم.
خدایا معرفت وجود اون خورشید رو توی دلهای سرد ما بارور کن و هر چه زودتر این دنیای ظلمت زده رو به نور اون خورشید منور بفرما. الهی آمین
اگه دوست داشتید یه کامنت هم اینجا گذاشتم شاید برای تغییر ذائقه تون بد نباشه
http://www.hamdardi.net/thread34189-3.html#post339274
نماز روزهاتون خیلی قبول باشه وبیش از هر چیز برای ظهور آقامون دعا کنید که به قول معروف (نام احمد نام جمله انبیاست*چونکه صدآید نود هم پیش ماست)
حالم خوبه! زندگیم خوبه! احوالات همسرم هم خوبه! :72:
دیشب باور نمی کردم، همسرم، همسر من، با اون طرز تفکرش، جلو خانواده اش، جلو مادربزرگش، بخواد کاری رو که سالها به زبان های مختلف بهش گفته بودم و ازش خواسته بودم و همیشه میگفت: " من نمی تونم، روم نمیشه" و
منی که دیگه عادت کرده بودم و پذیرفته بودم طرز فکرش رو؛ قبول کرده بودم دیگه نباید روی این موضوع پافشاری کنم و بخوام، چون هم خودم اذیت میشم، هم همسرم!
یه دفعه بخواد اون لطف و محبت رو، آرزویه سالها پیش رو؛ توی اون جو برام انجام بده! :43:
-----
من که باورم نمیشه، این همون مرد زندگیه منه!!! شما ها باورتون میشه؟؟؟؟؟؟؟:227:
------
حس میکنم دارم پرواز میکنم توی این زندگی، اما این بالها، بالهایی نیست که خودبه خود به پرواز در اومده باشه، این ها رو یکی یه جای دیگه، با دست های خودش به پرواز درآورده.
و حالا من میخوام بگم که بی پروازیت رو دوست داشتم و حالا عاشق پرواز کردن توی آسمون خودتم.:310:
هوامو داشته باش!
دوستان خوب همدردی سلام
خب خدارو شکر حال منم خوبه خیلی بهترم و قرص هم مصرف نمیکنم ایکاش زودتر خونمو ترک میکردم . البته این خوب بودنو اول مدیون میزبان این ماه قشنگم و اینکه همه جا صحبت بزرگی اونه با اینکه من مرد هستم ولی باید بگم روزا خیلی بلند وخدایا خودت صبرشو به ما بده واین دعا که خدایا این ماه مبارکها رو هر چه زودتر در زمستان قرار بده :227:
یه فامیل تو نروژ داریم میگه ماه مبارک بیا اینجا قصد یه ماهه کن من نرفتم میدونید چرا . خنک هست ولی نه طلوعش مشخصه نه غروبش اصلا شب نمیشه :311: راستی تکلیف اونا چیه ؟ باید بیان ایران قضا شو بگیرا ؟ باید بپرسم
مصباح جان اگه حال هوامون خوبه بخاطر دعای شماهاست که از ما دریغ نمیکنید و بارها بارها ماهارو دعا میکنید بدون هیچ منتی بدون هیچ شرطی
شما به من درس شکر گذاری میدید بعد خودتون از ناشکری صحبت میکنید من مطمعا هستم شما هم ناشکر نیستید .
درمورد آلرژی تون باید بگم سیتریزین و آنتی هیستامین لازم براتون توی تالار هست و مصرف این قرصا تو تالار اصلا خجالت نداره. روم نمیشه یعنی چی؟ خوبه اینجا مجازیه ولی میدونم منظورت چیه خب اینجا خونه دوم تنهایی هاست و همه اعضا از دوستان نزدیک هستن من هم هنوز بعضی مشکلات روم نشده بنویسم .
باز هم بی نگفته براتون دعا میکنم شاید تو خودت حلش کردی . راستی دختر چه اعتماد به نفس بالایی داری خاستگار رد میکنی . ماشالله خودت دکتریلااقل بزار بیاد یه گل برات بیاره بعد بگو گلش خوب نبود هم شما هم فرشته جان
فرشته جان سلام راستی کچ پاتون باز شده به سلامتی خدارو شکر . بانو شماهم حساسیت داری همه گیر نباشه
شما امضا خودتو خوندی میدونم خندهات به مشکلات بخاطر روحیه بالای شماست ایکاش من هم مثل شمابودم وباصدایی بلند به دردنک ترین قسمت زندگیم میخندیدم:311:
فرشته خانم چشمات ببند به هیچی فکر نکن در چشم سومت به یه نور باریک نگاه کن همینطور حدود 15 دقیقه بمون و به حالت لوتوس ویا چهار زانو بشین وبعد در آخر تصویر خودتو تداعی کن توذهنت ویک بیوگرافی از خودت تا امروز ودر آخر بگو من (اسم کوچیکت خودتو بگو من ......... خوشبختم )وبعد چشماتو باز کن این موضوع یکسال بعد عروسیت دوباره تکرار کن .
براتون دعا میکنم برا خوشبختی همتون بخصوص در این شبای قدر
سلام دوستان
امیدوارم حال و احوال همه خوب باشه
این روزا از برنامه ای که داشتم عقب افتادم که برای رسیدن دوباره هی میگم فردا فردا فردا...:97:
حال دیگه ای که دارم اینه دلم میخوام با همه لج کنم!!
واقعا تو پیدا کردن حسم موندم
احساس بی انگیزگی دارم فکر کنم به خاطر عقب افتادن از برنامم باشه:54:
لطفا در این شبای سرنوشت ساز
برای همه بچه های همدردی دعا کنید٬ برای همه...